مسیر توسعه
سرمایه انسانی چگونه جغرافیای اقتصادی توسعه را شکل میدهد؟
سرمایه انسانی در جهان بهطور ناهمگن توزیع شده است. برای مثال در سال ۲۰۰۰، متوسط سالهای تحصیل در هلند 8 /10 سال بود، درحالیکه در جمهوری آفریقای مرکزی فقط 5 /2 سال بود. این تفاوت، شکاف میان کشورهای دهک 9 و یک را نشان میدهد. اما منشأ این اختلاف بزرگ چیست؟ یکی از عوامل، هزینه کسب سرمایه انسانی است. در کشورها یا مناطقی که دسترسی به آموزش پرهزینه است، سطح سرمایه انسانی پایین است. از طرفی مهاجرت، تجارت و نوآوری در کنار این تفاوتهای سرمایه انسانی، مسیر توسعه اقتصادی جهان را شکل میدهند. سه اقتصاددان به نامهای کلوس دِسمت از دانشگاه متودیست جنوبی آمریکا، دیوید کریستیان ناگی از مرکز تحقیقات اقتصادی بینالملل بارسلونا اسپانیا و استبان روسی-هانسبرگ از دانشگاه شیکاگو در مقالهای که به تازگی (اکتبر 2025) منتشر کردند، چگونگی اثرگذاری سرمایه انسانی بر جغرافیای پیشرفت اقتصادی جهان را مورد بررسی قرار دادهاند. در مدل مقاله، اقتصاد جهانی بهصورت سطحی دوبعدی نمایش داده میشود که در برآورد کمی، به ۱۶ هزار و 433 سلول شبکهای یکدریک درجهای تقسیم میشود. مدل با دادههای دقیق جمعیت، درآمد و تحصیلات کالیبره شده و سپس برای دوره ۲۰۰ساله شبیهسازی میشود. یافته اصلی مدل، «پایداری» است. یعنی اینکه، مناطقی که امروز توسعهیافتهاند، تا دو قرن دیگر پیشرفته باقی میمانند. این پایداری درباره تراکم جمعیت نیز صادق است. مناطقی که تراکم جمعیت بالا دارند، طی دو قرن آینده نیز متراکماند. در اینباره اقتصاد جهانی راه طولانی به سوی رشد متعادل در پیش دارد. حتی پس از دو قرن، اقتصاد جهانی هنوز از حالت رشد متعادل فاصله دارد. عامل کلیدی پایدار ماندن و تفاوت پیشرفت اقتصادی در جغرافیاهای مختلف، هزینه آموزش کشورهاست. در برآوردهای مقاله، با استفاده از دادههای تحصیلی در دو مقطع زمانی، هزینههای آموزش محلی شناسایی میشود. از آنجا که کشورهای توسعهیافته معمولاً هزینه آموزشی پایینی دارند، سطح سرمایه انسانی آنها هم در کوتاهمدت و هم در بلندمدت بالاست. این مزیت از طریق حلقههای بازخورد پویا تقویت میشود. سطح بالای فعلی سرمایه انسانی بهرهوری آینده را بالا میبرد و همین امر دوباره سرمایه انسانی را افزایش میدهد. در نتیجه، هزینه پایین آموزش در جهان توسعهیافته سبب میشود این مناطق همچنان جلو بمانند. دراینباره میتوان گفت مدلهای مطالعاتی که سرمایه انسانی را در نظر نمیگیرند، همگرایی بیشتری را میان اقتصادها پیشبینی میکنند، زیرا در آنها مناطق پرتراکم و فقیر بهتدریج با مناطق پربازده همسطح میشوند.
مدل نظری
در این بخش، مدل پویا بین مناطق بسط داده میشود که نشان میدهد سرمایه انسانی چگونه جغرافیای توسعه اقتصادی را شکل میدهد؟ در این مدل، اقتصاد جهانی روی یک سطح دوبعدی گسترده تعریف میشود. یعنی هر نقطه از زمین بهعنوان مکان جداگانه در نظر گرفته میشود. هر مکان دارای مقدار مشخصی زمین است و افراد جهان در این مکانها زندگی، کار و تحصیل میکنند. هر فرد یک واحد نیروی کار عرضه میکند و میتواند سطحی از سرمایه انسانی (دانش و مهارت) داشته باشد. رضایت یا مطلوبیت هر فرد در هر دوره به چند عامل همچون کیفیت زندگی یا «امکانات طبیعی» آن مکان (مثل آبوهوا، زیرساخت، خدمات و امنیت)، کالاهایی که مصرف میکند، هزینه مهاجرت از مکانی به مکان دیگر و هزینه افزایش سطح سرمایه انسانی (برای مثال رفتن به مدرسه یا آموزشهای فنی) بستگی دارد.
افراد به دنبال حداکثر کردن مطلوبیت طول عمر هستند، اما چون تصمیمگیریهای آینده پرهزینه و نامطمئن است. مدل طوری طراحی شده که تصمیمهای مهاجرت و تحصیل در هر دوره مستقل از دورههای دیگر گرفته شوند. در مدل، جابهجایی از مکان به مکان دیگر پرهزینه است. در مدل، این هزینه شامل دو بخش است: بخشی مربوط به مبدأ و بخشی مربوط به مقصد. بهطور ساده، ترک یک مکان سختتر است، اگر هزینه ورود به آن مکان پایین بوده باشد، و برعکس. افزایش سرمایه انسانی (برای مثال ادامه تحصیل یا مهارتآموزی) نیز هزینه دارد. مدل فرض میکند که حفظ سرمایه انسانی بالا نیازمند صرف هزینه در هر دوره است، مثل هزینه یادگیری مداوم یا فرسایش مهارت در صورت عدم استفاده. اگر فرد بخواهد سطح مهارتش را پایین بیاورد، هزینهاش نیز کاهش مییابد. همچنین هر فرد از سه منبع «مزد نیروی کار ساده»، «بازده ناشی از سرمایه انسانی خود» و «سهمی از اجاره زمین در محل زندگیاش» درآمد دارد. میزان رفاه یا مطلوبیت اجتماعی هر مکان به کیفیت زندگی، سطح درآمد واقعی (درآمد منهای هزینهها) و هزینه تحصیل بستگی دارد. تولید با استفاده از سه عامل نیروی کار، سرمایه انسانی و زمین انجام میشود. از طرفی بهرهوری یا بازده تولید در مکانی به دو بخش بهرهوری کل عوامل (TFP) که با تراکم نیروی کار افزایش مییابد و فناوری تقویتکننده سرمایه انسانی که از طریق نوآوری و انتشار فناوری در فضا رشد میکند، تقسیم میشود. یعنی اگر مکانی افراد تحصیلکرده بیشتری داشته باشد، نوآوریهای بیشتری ایجاد میکند و این نوآوریها به سایر مکانها نیز سرایت میکند. هرچه تراکم جمعیت بیشتر و نیرویکار تحصیلکرده باشد، نوآوری و بهرهوری در آن مکان سریعتر رشد میکند. به بیان ساده، مدل توضیح میدهد که چرا شهرها و مناطق متراکمتر و آموزشدیدهتر معمولاً مراکز نوآوری هستند.
بنگاهها در شرایط رقابت کامل فعالیت میکنند و هدفشان حداکثر کردن سود است. آنها مقدار نیروی کار، سرمایه انسانی و زمین را طوری انتخاب میکنند که هزینه تولید حداقل شود. نتیجه مدل نشان میدهد که هرچه سرمایه انسانی بیشتری در تولید استفاده شود، بازده آن بالاتر است و هرچه تراکم جمعیت در مکانی بیشتر شود، به دلیل صرفههای تجمعی، بهرهوری کل (TFP) نیز افزایش مییابد. همچنین، بخشی از سرمایه انسانی در هر منطقه به «نوآوری» اختصاص داده میشود و این نوآوریها عامل رشد بهرهوری در دورههای بعد هستند. بهطور خلاصه، بخش نظری مدل توضیح میدهد که «سرمایه انسانی»، موتور اصلی رشد و نوآوری است. «تفاوت هزینه آموزش» در مناطق مختلف باعث میشود برخی مناطق برای همیشه از دیگران جلوتر بمانند، «مهاجرت» و «تجارت» میتوانند این نابرابریها را کمی کاهش دهند، اما نمیتوانند آن را از بین ببرند.
دادهها و برآوردها
برای برآورد مدل در سطح جهان، زمین به ۶۴ هزار و ۸۰۰ شبکه یکدریک تقسیم شد. برای هر سلول، دادههای زیر لازم بود. جمعیت در دو مقطع زمانی، تولید ناخالص داخلی یا درآمد کل، وسعت زمین و سطح سرمایه انسانی (یعنی میانگین سالهای تحصیل). برای دادههای جمعیت و درآمد، از پایگاه جهانی G-Econ استفاده شده است. برای دادههای تحصیلات، از پایگاه Global Data Lab بهره گرفته شد که میانگین سالهای تحصیل را در سطح استانها و مناطق فرعی ارائه میدهد. سپس این دادهها به سطح شبکهای (۱×۱ درجه) تبدیل شدند.
سال مبنا در مدل، ۲۰۰۰ میلادی در نظر گرفته شد. سپس میزان تحصیلات و جمعیت در سالهای بعد، با نرخهای رشد واقعی کشورها تخمین زده شد. پژوهشگران برای تبدیل سالهای تحصیل به میزان «سرمایه انسانی» از یک رابطه نمایی استفاده کردند. یعنی هر سال تحصیل، بهرهوری فرد را بهصورت درصدی افزایش میدهد (بهطور میانگین حدود 10 درصد به ازای هر سال تحصیل، مطابق دادههای جهانی بانک جهانی و یونیسف). علاوه بر این، دادههای مربوط به رضایت ذهنی از زندگی و هزینههای حملونقل بین کشورها نیز از پژوهش دسمت و همکاران (۲۰۱۸) گرفته شده تا مقایسهپذیری نتایج حفظ شود. برای اجرای مدل، لازم است که مولفههای اساسی هر منطقه تعیین شوند. این مولفهها شامل هزینه آموزش، امکانات طبیعی و کیفیت زندگی، بهرهوری پایه، سطح اولیه فناوری مرتبط با سرمایه انسانی و هزینه مهاجرت است. مهمترین و جدیدترین بخش این پژوهش، نحوه تخمین «هزینه آموزش» است. پژوهشگران با استفاده از دادههای سالهای مختلف درباره میانگین سالهای تحصیل در هر منطقه و مقایسه رشد تحصیل در طول زمان، هزینه ضمنی آموزش را برای هر سلول از شبکه جهانی محاسبه کردهاند. منطق ساده این برآورد چنین است: اگر در منطقهای سطح تحصیلات در طول زمان بهسرعت افزایش یافت، یعنی آموزش در آنجا نسبتاً ارزان یا دسترسیپذیر بوده است. برعکس، اگر تحصیلات تقریباً راکد مانده، نشاندهنده هزینه بالاتر آموزش است.
پس از محاسبه هزینه آموزش، پژوهشگران سایر متغیرهای بنیادی هر منطقه را (مثل کیفیت زندگی یا بهرهوری اولیه) از دادههای جمعیت و درآمد تخمین زدند. درنهایت، با مقایسه توزیع جمعیت در دو سال متوالی، هزینه مهاجرت به هر منطقه نیز بهصورت ضمنی بهدست آمد.
برای بررسی دقت مدل، نویسندگان نتایجشان را با دادههای واقعی از یونسکو مقایسه کردند. آنها هزینه واقعی خانوارها برای هر دانشآموز (بهعنوان درصدی از درآمد سرانه) را با مقدار پیشبینیشده مدل مقایسه کردند. نتیجه قوی بود. ضریب همبستگی حدود 7 /0 بود و این به معنای رابطهای مثبت و معنادار بین هزینههای واقعی آموزش و هزینههای مدل است. به این ترتیب، میتوان نتیجه گرفت برآوردهای مدل درباره تفاوت هزینه آموزش در مناطق مختلف جهان قابلاعتماد و واقعی هستند.
در این بخش، پژوهشگران نتیجه میگیرند نخست، هزینه آموزش در سطح جهانی بهشدت نابرابر است. دوم اینکه، این تفاوتها با سطح درآمد و کیفیت زندگی مناطق ارتباطی منفی دارد و سه، مدل آنها قادر است با دقت بالا این تفاوتها را از روی دادههای واقعی بازسازی کند. به همین دلیل، این مدل پایهای قوی برای تحلیلهای بعدی است که در بخشهای بعد انجام میشود.
جغرافیای پیشرفت
در این بخش، نویسندگان از مدل برآوردشده برای تحلیل پویایی توسعه اقتصادی جهان در افق بلندمدت استفاده میکنند. پژوهشگران مدل را در شرایط فعلی برای ۲۰۰ سال آینده شبیهسازی میکنند. نتایج جالب است. توزیع جغرافیایی توسعه و جمعیت تقریباً ثابت میماند. یعنی مناطقی که امروز ثروتمند و دارای تحصیلات بالا هستند، دو قرن دیگر نیز پیشرفته هستند و مناطق فقیر امروز، حتی در سال ۲۲۰۰ هم فقیر باقی میمانند. مدل هیچ همگرایی جهانی معناداری پیشبینی نمیکند. برخلاف مدلهای اقتصادی (که معمولاً پیشبینی میکنند مناطق فقیر با رشد سریعتر به مناطق غنی میرسند)، در اینجا نیروهای پویای مرتبط با سرمایه انسانی مانع از همگرایی میشوند.
پایداری به این دلیل رخ میدهد که مناطق دارای هزینه پایین آموزش به ترتیب سرمایه انسانی بیشتری تولید میکنند، نوآوری بیشتری دارند، بهرهوریشان سریع رشد میکند و در نتیجه درآمدشان افزایش مییابد. در پی این چرخه بازهم سرمایه انسانی تقویت میشود. این چرخه خودتسریعکننده باعث میشود تفاوتهای میان مناطق تثبیت شود. از سوی دیگر، مناطق فقیر با هزینه بالای آموزش نمیتوانند وارد این چرخه شوند. آنها سطح پایینی از تحصیلات دارند، نوآوری اندک دارند، و چون جمعیت آموزشدیدهشان کم است، رشد بهرهوریشان نیز در سطح پایین باقی میماند. نویسندگان بررسی میکنند که چگونه بهرهوری، سرمایه انسانی و جمعیت در طول ۲۰۰ سال آینده تکامل مییابند. نتیجه این است که حتی پس از دو قرن، اقتصاد جهانی هنوز به «مسیر رشد متعادل» نرسیده است. یعنی نسبتها میان مناطق هنوز در حال تغییرند (هرچند بسیار کند). جهان همچنان در حال گذار است، و این گذار آهسته پیش میرود. در نتیجه تحولات مناطق توسعهیافته امروز (اروپا، آمریکای شمالی، شرق آسیا) پیشرو باقی میمانند، بخشهایی از آمریکای لاتین اندکی رشد میکنند و فاصلهشان با کشورهای پیشرفته کمی کاهش مییابد، آفریقای زیرصحرا و آسیای جنوبی همچنان عقب میمانند و شهرهای بزرگ در سراسر جهان (مثل نیویورک، لندن، توکیو، سئول، پاریس) به دلیل تجمع سرمایه انسانی، از بقیه نیز جلوتر میروند.
هزینههای آموزش
پژوهشگران سپس آزمایشی انجام میدهند که اثر تغییر در هزینه آموزش را بررسی کنند. آنها در سه منطقه مختلف (آفریقای زیرصحرا، آسیای مرکزی و جنوبی، و آمریکای لاتین) هزینه آموزش را به نصف کاهش میدهند و اثر آن را میسنجند. نتایج بررسیها نشان میدهد در آفریقا و آسیای جنوبی کاهش هزینه آموزش باعث رشد محلی میشود، اما چون جمعیت از مناطق دیگر به آنجا مهاجرت میکند و از مناطق پربازده خارج میشود، رفاه جهانی کاهش مییابد. در مقابل در آمریکای لاتین همان سیاست باعث افزایش رفاه جهانی میشود، زیرا جمعیت به مناطقی منتقل میشود که از نظر بهرهوری پایه قویتر هستند. به زبان ساده، اگر در مناطق فقیر آموزش را ارزان کنیم، ممکن است از دید جهانی بهینه نباشد. اما اگر در مناطق متوسط (نه خیلی فقیر، نه خیلی غنی) آموزش را تسهیل کنیم، اثر مثبت جهانی دارد.
در آزمایش دیگر، نویسندگان هزینه آموزش در سراسر آفریقای زیرصحرا را یکسان میکنند (یعنی همه کشورها هزینه آموزش مشابهی دارند). نتیجه شگفتآور این است که این سیاست کارایی را کاهش میدهد. چرا؟ چون جمعیت از مناطق نسبتاً پربازده (که قبلاً هزینه آموزش پایین داشتند) به مناطق کمبازده منتقل میشود. در نتیجه، سطح کلی بهرهوری کاهش مییابد. این امر نشان میدهد که سیاستهای آموزشی باید هدفمند و محلی باشند، نه یکنواخت و عمومی.
درنهایت نویسندگان تاکید میکنند که مهاجرت و تجارت میان مناطق تا حدی میتواند اختلافات توسعه را کاهش دهد، هر چند بهتنهایی کافی نیستند. حتی در دنیایی با مهاجرت و تجارت آزاد، تا زمانی که هزینه آموزش در مکانها متفاوت است، سرمایه انسانی و بهرهوری نیز نابرابر باقی میمانند. به بیان دیگر، بازارهای جهانی میتوانند شکافها را تعدیل کنند، اما نمیتوانند آنها را از بین ببرند.
پیامدهای سیاستگذاری
نتایج مدل چند پیام کلیدی برای سیاستگذاران دارد. نخست، آموزش، عامل تعیینکننده پیشرفت اقتصادی است. اگر کشوری بخواهد به سطح کشورهای پیشرفته نزدیک شود، باید هزینه آموزش را بهطور پایدار کاهش دهد، نه فقط بهصورت موقت یا یارانه کوتاهمدت. دوم، موقعیت جغرافیایی اهمیت دارد. حتی اگر همه کشورها سیاست آموزشی مشابهی اجرا کنند، بهدلیل تفاوت در زیرساختها، بازارها و دسترسی به نوآوری، اثر آنها متفاوت است. سوم، توزیع جغرافیایی سرمایه انسانی به کندی تغییر میکند. بنابراین، سیاستهای آموزشی باید بلندمدت باشند و انتظار تغییر سریع نباید داشت. چهارم، بهبود آموزش در مناطق متوسط توسعه (مثل آمریکای لاتین) بیشترین بازده جهانی را دارند، چون این مناطق از ظرفیت رشد بالاتری نسبت به فقیرترین نقاط برخوردارند.