شناسه خبر : 50601 لینک کوتاه
تاریخ انتشار:

خشونت شریک زندگی

همسایگان چه فکر می‌کنند و همسران چه می‌کنند؟

 

حامد وحیدی / نویسنده نشریه 

74تصور کنید زنی در خانه‌اش، جایی که باید امن‌ترین مکان برای او باشد، بارها تحقیر می‌شود، فریاد می‌شنود و حتی کتک می‌خورد. شاید اطرافیان بگویند، «خب، لابد خودش کاری کرده که شوهرش این‌طوری عصبانی شده»، یا حتی آن زن بگوید: «حق با اوست، من نباید دیر به خانه می‌آمدم». این نوع طرز فکر، یعنی توجیه خشونت، در بسیاری از جوامع (از جمله ایران) هنوز هم رایج است. شاید برخی بگویند این رفتارها «مسئله خانوادگی» است و نباید در آن دخالت کرد، اما حقیقت این است که خشونت خانگی (یا همان خشونت توسط شریک زندگی IPV) نقض آشکار حقوق بشر است که می‌تواند پیامدهای جدی و جبران‌ناپذیری برای زنان و فرزندانشان داشته باشد. خشونت خانگی فقط به کتک زدن محدود نمی‌شود. گاهی یک مرد ممکن است همسرش را از کار کردن، درس خواندن یا حتی دیدن خانواده‌اش منع کند و وقتی زن اعتراض می‌کند، با تهدید یا تحقیر، او را وادار به سکوت کند. در ایران نیز، متاسفانه نمونه‌های زیادی از این نوع خشونت‌ها در سکوت و بدون برخورد قانونی باقی می‌مانند، چون بسیاری از زنان فکر می‌کنند این رفتار «عادی» است یا «حق مرد است»؟. چرا هنوز در سال ۲۰۲۵، در قرن بیست‌ویکم، چنین باورهایی وجود دارد؟

پژوهش‌ها نشان می‌دهند که بسیاری از زنان، به‌ویژه در جوامعی با سطح پایین‌تر از برابری جنسیتی، خودشان خشونت را توجیه می‌کنند. برای مثال، در برخی از نظرسنجی‌ها در کشورهای با درآمد پایین یا متوسط، زنان گفته‌اند که اگر زنی بدون اجازه شوهر از خانه بیرون برود یا غذا دیر آماده شود، شوهر حق دارد او را تنبیه کند. این نگرش‌ها فقط در ذهن افراد نیست، بلکه بخشی از هنجارهای اجتماعی رایج است که نسل‌به‌نسل منتقل می‌شود. در ایران نیز، گاهی در سریال‌ها و فیلم‌ها، مردانی را می‌بینیم که برای کنترل همسرشان صدایشان را بالا می‌برند، یا رفتارهای خشونت‌آمیز را «نشانه غیرت» نشان می‌دهند. وقتی چنین تصاویر و باورهایی تکرار می‌شوند، زنان نیز ممکن است فکر کنند که این رفتارها طبیعی است و در نتیجه، در برابر خشونت سکوت می‌کنند. از طرف دیگر، در مناطقی که سطح برابری جنسیتی بالاتر است، برای مثال، جایی که زنان دسترسی به تحصیل، شغل و قوانین حمایتی دارند، احتمال توجیه و تجربه خشونت کمتر است. این یعنی فقط تغییر نگرش فردی کافی نیست، بلکه باید ساختارهای اجتماعی و قانونی نیز تغییر کنند که زنان احساس امنیت و اختیار بیشتری داشته باشند. نمی‌توان به‌صورت جداگانه مرد یا زن را مقصر دانست. نگرش هر دو طرف (زن و مرد) و مهم‌تر از آن، فضای اجتماعی و فرهنگی‌ای که در آن زندگی می‌کنند، همگی در شکل‌گیری یا کاهش خشونت خانگی نقش دارند. اگر زن و مرد هر دو فکر کنند خشونت قابل توجیه نیست، احتمال بروز آن کمتر می‌شود. اما اگر هر دو آن را عادی بدانند، یا در محله‌ای زندگی کنند که دیگران هم همین باور را دارند، خشونت به‌راحتی اتفاق می‌افتد و به‌ندرت کسی با آن مقابله می‌کند.

نویسندگان در مقاله پیش‌رو به دنبال این هستند که بفهمند چطور نگرش زنان، شوهران، محله‌ها و کشورها نسبت به خشونت خانگی بر خطر تجربه آن برای زنان تاثیر می‌گذارد. آنها نشان می‌دهند که برای کاهش واقعی خشونت، باید به سراغ تغییر نگرش‌های اجتماعی و ساختارهای کلان رفت.

مقاله چه می‌گوید؟

این مقاله به بررسی عواملی می‌پردازد که بر خطر تجربه خشونت از سوی شریک زندگی (IPV) برای زنان تاثیر می‌گذارند. تمرکز اصلی پژوهش بر زمینه‌های اجتماعی است که خشونت در آنها اتفاق می‌افتد، به‌ویژه سطح برابری جنسیتی در کشور و نگرش‌های رایج در محله نسبت به توجیه‌پذیر بودن خشونت. مطالعه با استفاده از داده‌های بیش از 148 هزار زوج در 30 کشور با درآمد پایین و متوسط و 34 ایالت هند انجام شده است. پژوهشگران سعی کردند نشان دهند که چگونه باورهای فردی، نگرش زوجین، هنجارهای اجتماعی و ساختارهای کلان کشورها در کنار هم می‌توانند بر احتمال تجربه خشونت از سوی زنان تاثیر بگذارند. حدود ۲۶ درصد زنان در سراسر جهان که ازدواج کرده یا در رابطه بوده‌اند، حداقل یک‌بار در زندگی خود خشونت فیزیکی یا جنسی را تجربه کرده‌اند. اگرچه در برخی کشورها نرخ خشونت کاهش یافته، در بعضی دیگر این رقم افزایش پیدا کرده است. خشونت خانگی نه‌تنها نقض جدی حقوق بشر است، بلکه پیامدهای منفی زیادی برای زنان دارد و حتی ممکن است به مرگ منجر شود. همچنین، این نوع خشونت تاثیر مخربی بر فرزندان نیز دارد.

یکی از یافته‌های مهم پژوهش این است که در بسیاری از کشورها، زنان بیشتر از مردان خشونت را توجیه می‌کنند. به عبارت دیگر، درصد زنانی که بر این باورند که مرد حق دارد در برخی شرایط همسرش را بزند، بیشتر از مردان و حتی بیشتر از زنانی است که خودشان خشونت را تجربه کرده‌اند. نکته قابل‌توجه این است که زنانی که خشونت دیده‌اند، بیشتر احتمال دارد رفتار شوهرشان را قابل‌قبول بدانند. نویسندگان تاکید می‌کنند توجیه زنان برای خشونت، علت وقوع آن نیست، اما می‌تواند مانع از جلوگیری یا مقابله با آن شود.

در مرحله بعد، پژوهش به سطح محلی و اجتماعی می‌پردازد. در اینجا، این پرسش مطرح می‌شود، آیا پذیرفته شدن خشونت از سوی زنان در محله خاص، می‌تواند خطر تجربه خشونت را برای سایر زنان آن منطقه افزایش دهد؟ پاسخ مقاله مثبت است. وقتی در جامعه یا محله‌ای، خشونت علیه زن موضوعی عادی و قابل‌قبول تلقی شود، این فضا باعث تضعیف قدرت زنان شده و احتمال وقوع خشونت را افزایش می‌دهد. محققان با استفاده از داده‌های مکانی و نظرسنجی‌ها، نسبت زنانی که خشونت را در هر منطقه توجیه می‌کردند اندازه‌گیری کرده و تاثیر آن را بر خشونت بررسی کردند.

همچنین، مقاله به بررسی ترکیب نگرش‌های زن و شوهر در هر زوج می‌پردازد. زوج‌ها به چهار گروه «هر دو خشونت را توجیه می‌کنند»، «هیچ‌کدام توجیه نمی‌کنند»، «فقط زن توجیه می‌کند» و «فقط مرد توجیه می‌کند» تقسیم‌بندی می‌شوند. سپس بررسی شد که آیا این ترکیب نگرش‌ها می‌تواند تاثیر نگرش‌های رایج در محله را بر خطر تجربه خشونت تشدید یا تضعیف کند. یافته‌ها نشان داد حتی در زوج‌هایی که هیچ‌یک خشونت را توجیه نمی‌کردند، اگر در محله‌ای با نگرش‌های خشونت‌پذیر زندگی می‌کردند، باز هم خطر تجربه خشونت بالا بود. داده‌ها نشان می‌دهند کشورهایی با سطح بالاتر برابری جنسیتی، به‌طور کلی نرخ کمتری از خشونت خانگی علیه زنان دارند. این تاثیر حتی در شرایطی که نگرش‌های فردی یا محلی نسبت به خشونت تغییر نکرده باشد، همچنان وجود دارد. به عبارت دیگر، سیاست‌های ملی، قوانین حمایتی، دسترسی برابر زنان به منابع و ساختارهای کلان اجتماعی می‌توانند نقش مهمی در کاهش خشونت داشته باشند.

نقش نگرش‌ها

نویسندگان مقاله به بررسی عمیق رابطه میان نگرش زنان نسبت به خشونت خانگی (IPV) و تجربه واقعی آن می‌پردازند. آنها می‌گویند که میان توجیه خشونت از سوی زنان و تجربه خشونت، ارتباط قوی وجود دارد، اما جهت این رابطه مشخص نیست. یعنی گاهی زنان چون خشونت را دیده‌اند، آن را توجیه می‌کنند، و گاهی چون از قبل آن را قابل‌قبول می‌دانسته‌اند، در برابر آن مقاومت نمی‌کنند و بیشتر در معرض آن قرار می‌گیرند. برای مثال، ممکن است زنی که همسرش او را کتک زده، خودش را مقصر بداند، در نتیجه رفتار شوهرش را توجیه کند. از سوی دیگر، ممکن است زنی از قبل باور داشته باشد که شوهر در بعضی موقعیت‌ها حق دارد زن را بزند، و همین باعث شود شوهر راحت‌تر خشونت اعمال کند یا زن در برابر آن سکوت کند. بااین‌حال، پژوهشگران تاکید می‌کنند که نمی‌توان گفت توجیه خشونت همیشه باعث خشونت می‌شود یا برعکس، اما در هر صورت همبستگی معناداری میان این دو وجود دارد. از همین‌رو تغییر نگرش‌های اجتماعی نسبت به خشونت، یکی از راهکارهای اصلی برای پیشگیری از آن دانسته می‌شود.

نویسندگان همچنین اشاره می‌کنند پذیرش خشونت از سوی زنان، نشانه‌ای از ضعف یا ناتوانی آنها در جامعه (disempowerment) است. یعنی زنی که باور دارد مرد حق دارد او را بزند، در واقع قدرت اجتماعی پایین‌تری دارد و جایگاهش در خانواده و جامعه ضعیف‌تر است. در نظرسنجی‌های جمعیتی مانند DHS، پرسش‌هایی که درباره توجیه خشونت پرسیده می‌شود، معمولاً به مسائلی همانند کارهای خانه، تربیت فرزند، ترک خانه بدون اجازه شوهر یا امتناع از رابطه جنسی مربوط است. این موضوع نشان می‌دهد که توجیه خشونت به مسائل مهمی از جمله اختیار زن در تصمیم‌گیری، حق خروج از خانه، حق کنترل بر بدن و روابط جنسی و دیگر عناصر توانمندسازی زنان مرتبط است.

از دیدگاه نویسندگان، زنان زمانی توانمند محسوب می‌شوند که بتوانند در تصمیمات مربوط به زندگی‌شان، خانواده و روابط شرکت کنند. این شامل تصمیم‌گیری اقتصادی، سلامت، مدیریت درآمد، مشارکت اجتماعی و آزادی حرکت است. در نتیجه، اگرچه توجیه یا تجربه خشونت معمولاً مستقیماً در تعریف «توانمندسازی» قرار نمی‌گیرد، اما بدون شک رابطه مستقیم و مهمی بین توجیه خشونت و ضعف قدرت اجتماعی زنان وجود دارد. از سوی دیگر، نگرش شوهر نسبت به خشونت نیز اهمیت دارد. اگر مردی خشونت را توجیه کند، احتمال زیادی وجود دارد که آن را اعمال کند. جالب اینجاست که طبق داده‌ها، رابطه بین نگرش شوهر و وقوع خشونت ضعیف‌تر از رابطه بین نگرش زن و وقوع خشونت است. البته، نگرش زن و شوهر باید با هم و در تعامل دیده شود. به‌طور مثال اگر هر دو فکر می‌کنند خشونت غیرقابل توجیه است، احتمال وقوع خشونت کم است. ولی اگر هر دو موافق باشند که مرد حق دارد زن را بزند، شاید احتمال خشونت بالا باشد، هرچند شاید هم در برخی موارد این همفکری باعث کاهش درگیری شود. در بعضی موارد نیز ممکن است مرد خشونت را توجیه کند ولی زن نه، یا برعکس، زن خشونت را قابل‌قبول بداند ولی مرد نه. در واقع، هنوز بررسی‌های وسیع و داده‌محور زیادی وجود ندارد که به این ترکیب‌های مختلف نگرشی در سطح زوج‌ها پرداخته باشند، و این مقاله سعی دارد این خلأ را پر کند. زنان و خانواده‌ها در دل جامعه‌ای زندگی می‌کنند که قوانین و هنجارهای خودش را دارد. این هنجارها ممکن است رسمی باشند (مثل ممنوعیت حضور زنان در دانشگاه یا کار) یا غیررسمی (برای مثال انتظارات فرهنگی درباره نقش زن در خانه). محله و جامعه، با شکل دادن به این هنجارها، می‌توانند تاثیر زیادی بر نگرش افراد و رفتار آنها داشته باشند. زنان در محله‌هایی که در آنها خشونت علیه زن ناپسند و محکوم است، کمتر در معرض خشونت قرار دارند، چون جامعه با اعمال فشار و سرزنش، مردان را از خشونت بازمی‌دارد. اما در محله‌هایی که مردم بر این باورند که مرد حق دارد زن را بزند، این فشار اجتماعی وجود ندارد و حتی برعکس، خشونت ممکن است عادی یا حتی قابل‌قبول تلقی شود. در چنین فضاهایی، هنجارهای اجتماعی به جای بازدارندگی، نقش تشویقی یا توجیه‌گر دارند و این باعث افزایش خشونت می‌شود.

پژوهشگران به نقش ساختارهای کلان مثل برابری جنسیتی در سطح ملی هم اشاره می‌کنند. کشورهایی که زنان در آنها به آموزش، درآمد، شغل و حقوق برابر دسترسی دارند، سطح پایین‌تری از خشونت خانگی دارند. برعکس، در کشورهایی که حقوق اقتصادی و اجتماعی زنان محدود است، میزان توجیه خشونت بالاتر است. قرار گرفتن در معرض رسانه‌های جمعی ممکن است نگرش‌ها را تغییر دهد. در سطح فردی نیز، زنانی که تحصیلات یا وضع اقتصادی بهتری دارند، کمتر احتمال دارد خشونت را توجیه کنند. همچنین، تحقیقات جدید نشان می‌دهند که هم عوامل فردی و هم اجتماعی به‌طور مستقل روی نگرش افراد نسبت به خشونت تاثیر دارند، اما لزوماً این دو عامل با هم تعامل ندارند.

پرده پایانی

نتیجه‌گیری این مقاله نشان می‌دهد که خشونت از سوی شریک زندگی (IPV) یکی از چالش‌های جدی در کشورهای با درآمد پایین و متوسط است و بررسی گسترده‌ای که در این پژوهش انجام شده، تصویر واضحی از این مشکل ارائه می‌دهد. داده‌ها نشان می‌دهند حدود ۳۰ درصد زنان در این کشورها در سال گذشته حداقل یک‌بار خشونت فیزیکی از سوی همسرانشان را تجربه کرده‌اند. همچنین، در بیش از نصف زوج‌ها، حداقل یکی از طرف‌ها، معمولاً زن، توجیهی برای استفاده از خشونت قائل است. آنچه این تحقیق را ویژه می‌کند، توجه به تفاوت‌های چشمگیر در میزان خشونت و نگرش‌ها در داخل کشورهاست. این نکته اهمیت زیادی برای طراحی سیاست‌ها و برنامه‌های مداخله‌ای دارد، چرا که راه‌حل‌های یکسان برای همه مناطق نتیجه‌بخش نیست.

از سوی دیگر، رابطه میان تجربه خشونت و توجیه آن پیچیده است و می‌تواند در هر دو جهت باشد؛ برخی زنان خشونت را توجیه می‌کنند، چون آن را تجربه کرده‌اند و برخی نیز ممکن است با توجیه کردن خشونت، احتمال وقوع آن را افزایش دهند. بنابراین، تغییر نگرش‌ها و فرهنگ توجیه خشونت، علاوه بر تاثیر بر افراد، می‌تواند فضای اجتماعی را نیز تغییر دهد. زمانی که بیشتر اعضای جامعه خشونت را محکوم کنند، خطر تحقیر اجتماعی، مداخله همسایگان و پیگرد قانونی به‌عنوان موانعی در برابر خشونت عمل می‌کنند. در بسیاری مناطق جهان، هنوز بسیاری افراد خشونت را توجیه می‌کنند و در این محیط‌ها، حمایت اجتماعی برای زنان کاهش یافته و خطر خشونت بالا می‌رود، حتی اگر زن یا همسرش خشونت را رد کنند. این تحقیق بر این نکته تاکید دارد که تغییر نگرش‌های فردی و دوجانبه بین زن و مرد کافی نیست و مداخله باید در سطح جامعه و ساختارهای کلان نیز انجام شود.

پژوهشگران نتیجه‌گیری می‌کنند برای پیشگیری پایدار از خشونت خانگی باید تلاش‌ها به سمت دو هدف «تغییر فرهنگ و هنجارهای اجتماعی به سوی عدم تحمل خشونت علیه زنان» و «تقویت موقعیت ساختاری زنان در حوزه‌های آموزش، سلامت و اقتصاد» هدایت شود. بدون پیشرفت، مداخله فردی و خانوادگی نمی‌تواند تاثیر کافی داشته باشد و خشونت خانگی همچنان مشکل بزرگ اجتماعی است. 

دراین پرونده بخوانید ...