شناسه خبر : 50577 لینک کوتاه

عامل تخریب

ترافیک تهران چگونه بر انسجام خانواده اثر می‌گذارد؟

 

فرشاد اعظمی / نویسنده نشریه 

30شلوغی، ازدحام و پدیده‌ای که در ادبیات شهری به آن ترافیک می‌گویند، رفتار خانواده‌های ایرانی را تغییر داده است. افراد برای اینکه از شر راهبندان‌های طولانی خلاص شوند، ساعت خروج صبحگاهی از سکونتگاه‌های خود را تغییر داده‌اند و شب‌ها هم دیرتر به خانه بازمی‌گردند. در گذشته، از ساعت 7 صبح به بعد، رفته‌رفته ازدحام شکل می‌گرفت، اما شواهد نشان می‌دهد که این روزها ساعت شروع ازدحام در بزرگراه‌های تهران دست‌کم یک ساعت عقب آمده است؛ همین‌طور ساعت بازگشت به خانه از ساعت 19 و 20 به ساعت 21 و 22 تغییر کرده است. به این ترتیب بسیاری از افراد در شهرهای بزرگ برای خروج از تله ترافیک، دست‌کم یک ساعت زودتر از گذشته از خانه خارج می‌شوند و شب‌ها نیز بازگشت به خانه را حدود دو ساعت به تعویق می‌اندازند و این رفتار باعث شده که اغلب پدرهای طبقه متوسط ساعت‌های کمتری را با فرزندانشان بگذرانند. اما عوارض این تغییر رفتار چیست؟ این عادت جمعی چه اثری روی خانواده‌ها می‌گذارد؟

جامعه‌شناسان با ابراز نگرانی از این وضعیت بر این باورند که گیر کردن والدین در ترافیک دائمی فرصت‌های تعاملات خانوادگی و اجتماعی را محدودتر می‌کند، زیرا افراد زمان بیشتری را در مسیرهای شهری سپری می‌کنند و زمان کمتری برای حضور در کنار خانواده یا شرکت در فعالیت‌های جمعی دارند. همچنین هزینه‌های ناشی از مصرف سوخت، استهلاک خودروها و حتی اتلاف زمان در ترافیک، بار مالی اضافی را بر خانواده‌ها تحمیل می‌کند. این وضعیت می‌تواند به کاهش کیفیت زندگی در کلانشهرها منجر شود، زیرا افراد احساس می‌کنند که کنترل کمتری بر زمان و زندگی خود دارند. به‌طور مشخص، تغییر رفتار پدران و مادران شاغل به دلیل ترافیک شهری، به‌ویژه در کلانشهرهایی مانند تهران، پیامدهای متعددی بر ساختار و کیفیت زندگی خانوادگی دارد. این پدیده، که ناشی از تلاش برای فرار از ازدحام ترافیکی است، با تغییر ساعت‌های خروج و بازگشت به خانه، تاثیرات عمیقی بر روابط خانوادگی، سلامت روانی و جسمی افراد، و حتی اقتصاد خانواده‌ها می‌گذارد. یکی از مهم‌ترین عوارض این تغییر، کاهش زمان تعامل والدین، به‌ویژه پدران طبقه متوسط، با فرزندان است. زمانی که پدران صبح‌ها زودتر از خانه خارج می‌شوند و شب‌ها دیرتر بازمی‌گردند، فرصت برای ارتباط معنادار با فرزندان کاهش می‌یابد.  این کاهش تعامل می‌تواند به تضعیف پیوندهای عاطفی در خانواده منجر شود. کودکان ممکن است احساس دوری از والدین کنند، که در بلندمدت می‌تواند به مشکلات عاطفی، کاهش اعتمادبه‌نفس، یا حتی مسائل رفتاری در آنها منجر شود. همچنین، فقدان حضور والدین در ساعات کلیدی روز، مانند زمان صرف شام یا کمک به تکالیف مدرسه، می‌تواند بر تربیت و رشد اجتماعی کودکان تاثیر منفی بگذارد. از منظر سلامت روانی، این الگوی جدید زندگی فشار روانی مضاعفی بر افراد تحمیل می‌کند. خروج زودهنگام از خانه و بازگشت دیرهنگام، به‌ویژه در شرایط ترافیک سنگین، باعث خستگی مزمن، استرس و کاهش کیفیت خواب می‌شود. این عوامل می‌توانند به افزایش اضطراب، افسردگی و حتی تنش‌های خانوادگی منجر شوند، زیرا والدین خسته و زیر فشار ممکن است نتوانند به‌خوبی به نیازهای عاطفی یا عملی خانواده پاسخ دهند. همچنین، این برنامه فشرده می‌تواند زمان اختصاص‌یافته به فعالیت‌های تفریحی یا استراحت را کاهش دهد، که خود به کاهش کیفیت زندگی منجر می‌شود. این عادت جمعی می‌تواند به کاهش انسجام اجتماعی در خانواده‌ها و حتی در سطح جامعه منجر شود. وقتی افراد زمان کمتری را در کنار خانواده سپری می‌کنند، فرصت برای تقویت ارزش‌های مشترک، گفت‌وگوهای خانوادگی و انتقال فرهنگ کاهش می‌یابد. این موضوع در درازمدت می‌تواند به تضعیف هویت جمعی و افزایش فردگرایی منجر شود. درنهایت، این تغییر رفتار نشان‌دهنده یک سازگاری اجباری با شرایط شهری است، اما هزینه‌های آن بر سلامت روانی، روابط خانوادگی و اقتصاد خانوار قابل‌توجه است. در این پرونده با مشورت و راهنمایی خانم رویا خوش‌نویس به جامعه‌شناسی اثر ترافیک بر خانواده‌ها در طبقه متوسط می‌پردازیم و این پرسش را مطرح می‌کنیم که اثر تشدید ترافیک بر خانواده‌ها چیست.

ماشین علیه انسان

این بخشی از روزمرگی در شهر است؛ دود، نورهای نامنظم،‌ حرارت بنزین، سردرد، کلافگی، بوق، بوق و بوق! تهران در محاصره ماشین‌هاست. پایتخت رفته‌رفته مولفه‌های حیات بشری خودش را با نمادهای ماشینی عوض کرده است. ساختمان‌های قدیمی، آنچنان زیر غبارهای چرب و دود پنهان شده‌اند که حالا زیبایی سابق را ندارند. سحرگاه‌های تهران دیگر نه بوی نم و خنکی که بوی دود دارد. مردم در ساعات اولیه صبح به جای صدای دلنشین پرندگان با صدای گاز دادن ماشین‌ها و موتورها و بوق آنها بیدار می‌شوند. آدم‌ها سر چهارراه‌ها به جای سلام و احوالپرسی برای هم بوق می‌زنند، اتفاقاً همان آدم‌ها وقتی عصبانی هم هستند برای دیگری بوق می‌زنند و حتی وقتی دنبال کسی یا آدرسی هستند یا وقتی می‌خواهند از کسی تشکر کنند یا وقتی که خوشحال در کاروان عروسی هستند، بوق می‌زنند؛ تفاوت این بوق‌ها نیز صرفاً در کش‌وقوس فشار دادن بوق است. گویی لغات و زبان ماشینی هم وارد دستور زبان آدمی شده باشد، هرچند که چیزی جز آلودگی صوتی نیستند، ولی قدرت ماشین‌ها آنچنان بوده که قوانین را کنار بزند و چیزی مانند تابلوی بوق زدن ممنوع، بیشتر از هشدار نمادین نباشد. ماشین‌ها، خیابان را تصرف کردند، سکوت شهر را مختل کردند و به جای خدمت به انسان‌ها، آنان را به خدمت خود درآوردند تا برای ریختن روغن و بنزین در حلق ماشین‌ها، صبح را شب کنند و یادشان برود خانواده‌ای دارند و انسان زمانی یک موجود اجتماعی بود. رویا خوشنویس، پژوهشگر ارشد مرکز مطالعات استراتژیک خاورمیانه و دانش‌آموخته مقطع دکترای مطالعات فرهنگی نفت و انرژی از دانشگاه آمستردام، مسئله ترافیک را به‌عنوان یک معضل شهری چنین شرح می‌دهد که «به‌طور کلی جامعه‌شناسی ترافیک از سه منظر خیلی مهم انرژی، آلودگی و زمان قابل بررسی است. ترافیک زمان زیادی از یک شهروند می‌گیرد که علاوه بر زمان تلف‌شده، موجبات ناهماهنگی‌های زیادی را فراهم می‌کند و دقیقاً همین ناهماهنگی‌های به‌وجود‌آمده هستند که بر روابط خانوادگی تاثیر سوء دارند». اینکه نهاد خانواده در صف اولین قربانیان زندگی ماشینی قرار می‌گیرد و ترافیک به‌عنوان یکی از محصولات ماشینی، از این رسالت ماشینی مستثنی نیست، حرف تازه‌ای نیست؛ بسیاری از آثار هنری و ادبی در جهان از سال‌ها پیش بر این هشدار جامعه‌شناسان صحه گذاشتند که زندگی محض ماشینی اگرچه در شعار برای خدمت به بشر و تسهیل زندگی روزمره تعریف و اجرا شدند، ولی در عمل چیزی جز رنج بشری به همراه نداشتند؛ همچنان که در تهران امروزی و به‌رغم آنکه هنوز سطح تکنولوژی و تجهیزات ماشینی با جهان غرب فاصله معناداری دارد، مردم زمان کمتری برای خودشان در اختیار دارند. آنان هر روز درگیر هفت خان ماشین‌ها هستند و درنهایت نیز باید عواطف و احساسات خودشان را قربانی هزینه همان خودروها و زندگی ماشینی کنند؛ بنزین، روغن، ترافیک و خستگی بی‌امان! 

خوشنویس می‌گوید: «فراموش نکنیم که نهاد خانواده، یکی از مهم‌ترین نهادهای اجتماعی به شمار می‌رود و علم جامعه‌شناسی، خانواده را پایه‌‌ای‌ترین و اصلی‌ترین نهاد یک جامعه تلقی می‌کند. بنابراین بدیهی است که مراقبت و حفاظت از این نهاد مهم اجتماعی در اولویت قرار بگیرد و حائز اهمیت باشد. این نهاد نیازمند هماهنگی، سازگاری و همسازی است. بنابراین در شرایطی که مولفه‌ای مانند زمان به‌صورت خیلی جدی و شدید در روزمرگی‌ها و زندگی روزانه انسان دچار تغییر و نوسان می‌شود، به‌صورت مشخص اثرات منفی و البته زیادی بر نهاد خانواده وارد می‌کند؛ چراکه یک خانواده برای داشتن هماهنگی و در کنار هم بودن در چنین شرایطی نیازمند انرژی مضاعف و بیشتر خواهد بود که متاسفانه بعضاً این مهم به سبب اتلاف بیش از حد زمان با انرژی و تلاش بیشتر محقق نمی‌شود و در این میان خانواده به لحاظ احساسی و عاطفی دچار ورشکستگی خواهد شد.»

ترافیک خوب، ترافیک بد

جالب اینجاست که همین ترافیک در اوایل پیدایش در تهران مثل امروز یک بحران و معضل به شمار نمی‌رفت؛ آنچنان که بسیاری از شهروندان در تهران یا سایر کلانشهرها، خیابان‌ها و بزرگراه‌های کوچک سابق را با خودروهای کلاسیک و کشتی‌وار آمریکایی یا بنزهای کشیده و پیکان‌های آلبالویی گشت می‌زدند؛ شبیه فیلم‌های آخرالزمانی که طوفانی در راه بود و آدم‌ها بی‌خبر از سرنوشت عجیبشان، می‌خندیدند و روزمرگی را می‌گذراندند، اما این طوفان رفته‌رفته شکل گرفت و هیبتی عجیب پیدا کرد، آسمان تیره شد و حالا زمان ترس و نگرانی بود که خنده را از چهره شهروندان بدزدد. هرچند که در این وانفسا، هنوز بحران ترافیک و قربانی شدن زندگی بشری در سایه ترافیک و ماشین‌ها، برای لژنشینان و راکبان خودروهای لوکس و میلیاردی که حالا به سبب تحریم، به جای محصولات اروپایی متوسل به خودروهای چینی شده‌اند، معنا و مفهوم ندارد؛ هنوز در ترافیک‌ها موزیک با صدای بالا گوش می‌کنند و «دور دور زدن» را جایگزین نیازهای بشری و بنیادین کرده‌اند. خوشنویس در تعریف این تضاد زمانی و فرهنگی چنین می‌گوید که «در گذشته، مسافرت‌های شهری زمانی باکیفیت برای در کنار هم گذراندن اعضای خانواده محسوب می‌شدند. این زمان می‌توانست بردن فرزندان خانواده به مدرسه یا آوردن آنان به خانه به‌وسیله والدین باشد. تمام این مسیر و در تمام ایام سال، فرصتی برای گفت‌وگوی اعضای خانواده با یکدیگر بود. مرحوم عباس کیارستمی در فیلم سینمایی (10) به‌خوبی این موضوع را به تصویر کشیده است. در این فیلم رابطه با کیفیتی که بین مادر و پسر شکل می‌گیرد در داخل یک خودرو است و از آنجا که آنان از جهان بیرون خودرو جدا هستند، با هم ارتباط باکیفیتی دارند، اما شرایط امروز با گذشته فرق کرده است. ترافیکی که امروز در کلانشهری مانند تهران وجود دارد، آنقدر استرس و آلودگی صوتی به خانواده وارد می‌کند که حتی خانواده نمی‌تواند از این فرصت برای در کنار هم بودن استفاده کند».

31

سوداگران ترافیک

اما سوال اساسی و مهمی که به ذهن خطور می‌کند، این است که آیا به‌راستی کسی متوجه اثرات ترافیک بر حیات بشری و ارزش‌های انسانی و نهاد خانواده نیست؟ آیا طی دهه‌های گذشته، هیچ‌کس متوجه نشده که ترافیک، چه بلایی بر سر زندگی و حقوق شهروندی و نیازهای بشری آورده است؟ آن هم درحالی‌که کارشناسان و صاحب‌نظران شهری، از سال‌ها پیش نسبت به عواقب تشدید حجم ترافیک هشدار داده بودند؛ ترافیکی که آلودگی هوا و آلودگی صوتی برای شهروندان برجای می‌گذارد و روزانه عمر آنان را پشت چراغ‌های قرمز و زنجیره‌ای دیوانه‌وار از خودروها تلف می‌کند. جولان دادن بیش از چهار میلیون خودرو در شهری مانند تهران، چیزی نیست که بتواند آرامش و آسایش را برای زندگی انسان به ارمغان آورد. کوچه‌ها و خیابان‌ها و بزرگراه‌ها به انباری از ماشین‌ها تبدیل شده‌اند و جستن یک جای خالی از ماشین در تهران، کیمیاست.

خوشنویس این مسئله را به سیستم اقتصادی کشور و نقش دلالان و سوداگران خودرو گره می‌زند تا بگوید: «یک موضوع جدی و مهم  درباره ترافیک، این است که مدل اقتصاد رانتی و وابسته به واردات و سودآوری که خودرو در اقتصاد ایران دارد، در تشدید این ماجرا بی‌تاثیر نیست. این چرخه سبب ناامیدی شدیدی شده تا ما چشم‌اندازی به آینده تهران یا سایر کلانشهرهای کشور با ترافیک‌های روان و کم نداشته باشیم. متاسفانه فضای کنونی آنچنان به خودرو وابستگی پیدا کرده و درعین‌حال دچار پیچیدگی شده است که اگر بنا باشد اقتصاد به همین شکل ادامه پیدا کند، به آسانی امکان خروج و گریز از این وضعیت وجود ندارد. دلالان اقتصادی اصلاً به تعداد خودروهای در حال تردد در سطح شهر و تاثیر آن بر خانواده‌ها و کودکان و آینده کشور اهمیتی نمی‌دهند. آنها فقط به این فکر هستند که از این آهن‌پاره‌ها -به قول قدیمی‌ها- چقدر سود خواهند برد، یا چقدر درآمد دلاری به‌دست می‌آورند، یا چگونه بابت احتکار خودروها پول به جیب خواهند زد. باعث نگرانی و تاسف است که سیستم اقتصادی کشور، آنچنان به این شکل دلالی وابستگی پیدا کرده است که نمی‌توانیم امیدوار باشیم روزگاری در آینده ترافیک تهران و سایر کلانشهرها حل شود.» اما چاره چیست و نهاد خانواده چه می‌شود؟ دورهمی‌های خانوادگی تا چه زمانی باید گرفتار همان جمله معروف «زمانی حرکت کن و بیا تا در ترافیک نمانی» بماند؟ ماشین‌ها به‌سرعت در حال تغییر چهره شهرها هستند و خاطره‌ای از دورهمی اهالی یک محله در خیابان به بهانه مناسک ملی یا مذهبی، گویی مربوط به دوران قجر است. حالا خارج از تخیل و تصور نسل زد و آلفاست که برایشان بگویی فاصله شرق تا غرب تهران کمتر از 30 دقیقه بود و بسیاری از کوچه‌ها و خیابان‌ها آنچنان خلوت بودند که حتی به چراغ راهنمایی نیازی نبود.  البته این واقعیت غیرقابل کتمان است که با رشد جمعیت، تقاضای سفرهای درون‌شهری نیز افزایش پیدا می‌کند، ولی این تغییرات جمعیتی در جوامع پیشرفته حل‌نشدنی نبوده است. کمااینکه مدیران شهری در کشوری مانند هلند برای مهار ترافیک، نه‌تنها خیابان‌ها را عریض نکردند و خیابان یا بزرگراه جدیدی احداث نکردند، بلکه به توسعه ناوگان حمل‌ونقل عمومی متوسل شدند و توامان به فرهنگ‌سازی برای استقبال از پیاده‌روی و استفاده از دوچرخه‌سواری پرداختند، تا امروز ضمن کاهش معنادار بار ترافیکی، از میزان آلودگی هوا به‌شدت کاسته شود.  خوشنویس درباره این مسئله، نقش محوری شهروندان را پیش می‌کشد؛ نکته‌ای که در چهارچوب فرهنگ‌سازی و مسئولیت اجتماعی، اهمیت دوچندانی پیدا می‌کند. به گفته این پژوهشگر ارشد مرکز مطالعات استراتژیک خاورمیانه، «اگر هرکدام از ما شهروند کنشگری باشیم و باور کنیم که چگونه ترافیک در حال بلعیدن تهران و زندگی شهروندان است، شاید رویکرد و تصمیم متفاوتی اتخاذ کنیم؛ در چنین شرایطی شاید تصمیم بگیریم که به جای استفاده از خودروهای شخصی، بیشتر پیاده‌روی کرده یا از دوچرخه یا وسایل حمل‌ونقل عمومی استفاده کنیم و در آن زمان است که ما به‌عنوان یک شهروند کنشگر به مبارزه با این سیستم ترافیکی برخاسته‌ایم ولی تا زمانی که ما به‌عنوان یک شهروند اجازه بدهیم که سیستم ترافیکی اثرات منفی خودش را مانند اتلاف زمان، آلودگی هوا و آلودگی صوتی و... بر ما تحمیل کند، خودمان و خانواده‌هایمان قربانی این سیستم و چرخه خواهیم بود». 

دراین پرونده بخوانید ...