ویرانگر خلاق
پیتر هویت چگونه جایگاهی مهم در علم اقتصاد پیدا کرد؟
یکشنبهشب که به رختخواب رفت، فراموش کرد تلفن همراهش را شارژ کند و گوشیاش تا صبح خاموش بود. البته موضوع مهمی هم نبود. دوشنبه، یک روز عادی هفته بود دیگر. مثل تمام هفتههای 79 سال گذشته. اما خبر نداشت که اینبار قرار است خبرنگار سوئدی سِمج، تکرار را از دوشنبههای او بگیرد. خبرنگار، بارها با او تماس گرفته بود اما در دسترس نبود. پس شماره همسرش را پیدا کرد و به او خبر داد که پیتر «برنده» جایزه نوبل شده است. خبری که فکر کردند حقه است. اما 45 دقیقه بعد، آکادمی سلطنتی علوم سوئد آن را تایید کرد. نیمی از جایزه نوبل را برای «نظریه رشد پایدار از طریق تخریب خلاق» به او و همکارش فیلیپ آگیون، داده بودند. «رویایی» که «یک عمر» برایش جنگیده بود. یک عمر، به درازای روزی که از نوسان قیمت «پشم» در جهان مجذوب اقتصاد شد تا همین دوشنبه که برای «تخریب خلاق» سالها مدلسازی کرده بود.
معجزه پشم
پیتر هویت، در گوئلفِ کانادا به دنیا آمد و خانوادهای نسبتاً ضعیف داشت. در نوجوانی، برای تامین هزینههایش، کار پارهوقتی در شرکت واردکننده پشم پیدا کرد. او در تمام عمر عاشق کوهنوردی و فلسفه بود. اما در نوجوانی ذهنش پر بود از پرسشهای پیچیده اقتصادی بیجواب که توانش را میگرفت. تا اینکه یک روز در 18سالگی، نوسان روزانه قیمت پشم، دنیای واقعی اقتصاد را به او نشان داد. هویت، ناخواسته، یک روز، پای تلهتایپ -ماشین تحریرالکترومکانیکیِ ارسال و دریافت پیام- نشست و قیمت انواع پشم را تا آخر شب بهصورت لحظهای ثبت کرد. هربار که صدای تلهتایپ میآمد برایش عجیبتر میشد که «چرا قیمتها اینقدر بیثباتاند؟». رئیس شرکت که متوجه تعجب هویت شده بود، او را به حال خودش رها نکرد. صندلیاش را کشید نزدیکیهای تلهتایپ، روبهروی پیتر نشست و گفت: «اگر میخواهی بفهمی چرا قیمت انواع مختلف پشم در طول روز بالا و پایین میرود، باید اقتصاد بخوانی.» رئیس که پیتر او را مربی صدا میکرد، شروع به توضیح مفاهیم «عرضه و تقاضا» کرد. هویت از شدت علاقه پلک هم نمیزد. آن شب، مربی، آینده او را تغییر داد. هویت، اقتصاد خواند. او مدرک کارشناسیاش را در رشته اقتصاد از دانشگاه مکگیل در سال ۱۹۶۸ گرفت. پس از آن، برای دریافت مدرک کارشناسی ارشد به دانشگاه وسترن انتاریو رفت و با اخذ مدرک دکترا در اقتصاد از دانشگاه نورثوسترن در سال ۱۹۷۳، تحصیلاتش را به پایان رساند. این دوره، که مصادف با بحران نفتی دهه ۱۹۷۰ بود، هویت را به سمت مدلهای رشد اقتصادی سوق داد، به نحوی که او پس از دریافت مدرک دکترا، به کانادا بازگشت و تقریباً ۲۵ سال در دانشگاه وسترن انتاریو درس داد و پژوهش کرد. او از سال ۱۹۷۲ تا ۱۹۹۶ عضو هیات علمی این دانشگاه بود و همچنان استاد افتخاری آن است. هویت در طول مدت حضورش در وسترن، در دانشگاه پاریس، دانشگاه تولوز و موسسه فناوری ماساچوست نیز بهعنوان استاد مهمان حضور داشت و دانشجویان زیادی را تربیت کرد که اکنون در بانکهای مرکزی و شرکتهای فناوری جهان کار میکنند. هویت در سال ۱۹۹۶، به عضویت هیات علمی دانشگاه ایالت اوهایو نیز درآمد، سپس در سال ۲۰۰۰ به دانشگاه براون پیوست و در سال 2013 بازنشسته شد. او حالا در پراویدنس با همسر کاناداییاش زندگی و البته از زندگی شخصیاش، چونان یک راز محافظت میکند. او با آنکه متخصص حوزههای دینامیک جدید، اقتصاد پولی و اقتصاد کلان است؛ همچنان به موسیقی کلاسیک، پیادهروی در طبیعت و مطالعه تاریخ اقتصاد، کتابهای شومپیتر و فلسفه بهشدت علاقه دارد. منتقد سیاستهای تجاری ترامپ بهویژه سیاستهای تعرفهای اوست. در کنفرانسهای علمی شرکت میکند، مهمترین نظریه جهانیاش (نظریه مشترکش با فیلیپ آگیون فرانسوی) را توضیح میدهد و بهعنوان یکی از پدران رویکرد مدرن «شومپیتری» در نظریه رشد اقتصادی از میراثش دفاع میکند.
نتفلیکسِ شومپیتر
نظریه رشد پایدار از طریق «تخریب خلاق»، مدل اختصاصی پیتر هویت و فیلیپ آگیون، استاد اقتصاد کالج دو فرانس، INSEAD و مدرسه اقتصاد لندن است. نکته محوری «تخریب خلاق»، اینکه «بیگانگانِ ساختارشکن»، مشتاق به کسب سود و علاقهمند به «تحریف وضع موجود»ند. در صورت موفقیت نوآوریشان، درنهایت «به وضع موجودی تبدیل میشوند» که زمانی آن را نابود کرده بودند. «هنگامی که این اتفاق میافتد، آنها در برابر افرادی که میخواهند این کار را به نوبه خودشان با آنها انجام دهند، مقاومت میکنند.» چرخهای مشابه سرمایهگذاریهای هوش مصنوعی که در آن اثرات «نردبان کیفیت» وجود دارد. به این صورت که سرمایهگذاریهای هوش مصنوعی، نشانگر بالا رفتن از «نردبان کیفیت» هستند. هر پیشرفت در قابلیتهای هوش مصنوعی مانند چتجیپیتی 3 یا 4، فناوریهای قبلی را منسوخ میکند. بنابراین شرکتهایی که در هوش مصنوعی سرمایهگذاری میکنند، قدرت انحصاری موقت در بخشها به دست میآورند و از رانت نوآوری که هزینههای تحقیق و توسعه را توجیه میکند، بهرهمند میشوند. یعنی رشد بهرهوری ناشی از سرمایهگذاری پایدار در هوش مصنوعی، نرخ رشد اقتصاد را افزایش میدهد، نهفقط سطح آن را، به نحوی که با بهبود آن، سرعت نوآوری نیز افزایش مییابد. چون ابزارهای هوش مصنوعی به ایجاد فناوری بهتر کمک میکنند و سود بهرهوری را در بخشها افزایش میدهند. هرچند، توامان به بیکاری انتقالی منجر میشوند و نابرابری را افزایش میدهند. فرآیندی که همان توسعه ایدههای اولیه جوزف شومپیتر، اقتصاددان تاثیرگذار اتریشی در اوایل قرن بیستم با مدل ریاضی هویت و آگیون است. شومپیتر در کتاب «سرمایهداری، سوسیالیسم و دموکراسی» که شاهکار او بود، تخریب خلاق را بهعنوان «...فرآیند جهش صنعتی ... که بیوقفه ساختار اقتصادی را از درون متحول میکند، بیوقفه ساختار قدیمی را نابود میسازد و بیوقفه ساختار جدیدی ایجاد میکند» توصیف کرد. او وقوع تخریب خلاق را زمانی میدانست که نوآوری جدید وارد اقتصاد میشود و شیوههای قدیمی را جایگزین میکند. برای مثال، نتفلیکس وارد بازار میشود و بلاکباستر را از بازار بیرون میکند.
فناوری کینزی
شومپیتر، بر این باور بود که تخریب خلاق «واقعیت اساسی در مورد سرمایهداری» و محرک اصلی تغییر اقتصادی است. چشماندازی که تاثیر ماندگاری بر نحوه تفکر اقتصاددانان در مورد تغییرات اقتصادی داشت اما همانگونه که اقتصاددان لری سامرز هنگام مقایسه شومپیتر با کینز در «مردی که سرمایهداری را کشف کرد: مستندی درباره شومپیتر برای استفاده در کلاس درس»، بیان کرد به اندازه کینز موردتوجه قرار نگرفت. وضعی که در مدلسازی رسمی اقتصادی تا زمان انتشار مقاله فیلیپ آگیون و پیتر هویت با عنوان «مدلی از رشد از طریق تخریب خلاق» در سال 1992 (که تاکنون 17هزار و 700بار در منابع علمی بدان استناد شده) به همین شکل باقی ماند. در زمان کار آنها، علاقه فزایندهای به نظریههای رشد اقتصادی وجود داشت که با کار روی مدلهای رشد از سوی اقتصاددانانی همانند رابرت لوکاس و پل رومر آغاز شده بود. آگیون و هویت، خط جدیدی از تحقیقات را در این حوزه از اقتصاد ایجاد کردند که حالا بهعنوان مدلهای رشد شومپیتری شناخته میشود. مدل آنها ایدههای کلیدی شومپیتر در مورد نوآوری و تخریب خلاق را رسمی و درونزا میکند. علاوه بر آن، مدل آگیون و هویت نهتنها بر نحوه تفکر اقتصاددانان در مورد رشد اقتصادی، بلکه بر رقابت، تجارت بینالملل، نابرابری و مالیات و موارد دیگر نیز تاثیر دارد. پیامدهایی که «اوفوک آکیجیت» استاد اقتصاد دانشگاه شیکاگو و جان ون رینن استاد اقتصاد دانشگاه MIT در کتاب «اقتصاد تخریب خلاق: پژوهشی جدید درباره مضامین آگیون و هویت»، آن را واقعبینی حاصل از روح فناوری طوفان شومپیتری آگیون و هویت در دو کتاب آنها «نظریه رشد درونزا» (1997) و «اقتصاد رشد» (2008) میدانند. تلاشی برای تلفیق اقتصاد صنعتی، سازمانها و شرکتها با نظریه رشد و انتقال پیشبینیهای میکرو به درون مدلهای کلان که شاید بتواند روزی پل کروگمن، اقتصاددان نئوکینزی را راضی کند که نظریه رشد درونزا مبتنی بر فرضیهها درباره متغیرهای غیرقابلاندازهگیری نیست و اتکای صرف به توانایی آزمون تجربی صرف ندارد. یا حتی دیوید لایدلر، اقتصاددان پولگرایی را مطمئن کند که شاید پیتر دیگر به «احیای کینزی» اصرار چندانی ندارد.
ورود به بهشت
از بیستونهم می ۱۹۸۶ که پیتر هویت، سخنران سالانه «هارولد اینیس» در کنفرانس انجمن اقتصاددانان کانادا در شهر وینیپگ با عنوان «احیای کینزی» بود و در سال 1990، همین عنوان را برای مجموعهای از مقالههایش درباره موضوع اقتصاد کلان کوتاهمدت برگزید و استدلال کرد: «کینزیها هنوز میدان را از دست ندادهاند»، بسیاری به این باور رسیدند که احیای کینزی توسط هویت با مدلهای جدید ناممکن نیست و سیاست اقتصادی اوست. جدای از آن، آموزش پیتر در اقتصاد کلان، از همان ابتدا عمیقاً و اصالتاً کینزی بود. او سال پایانی کارشناسیاش را نه بر پایه کتابهای درسی، بلکه با کتابهای «نظریه عمومی اشتغال، بهره و پول» کینز و «پول، بهره و قیمتها»ی پاتینکین، پیش برد. در دوره یکساله کارشناسی ارشد، با مقاله مشهور «انقلاب متقابل کینزی» از کلاور آشنا شد. مقالهای که همراه با فصل سیزدهم کتاب پاتینکین، بعدها مبنای «مدل عمومی عدمتعادل درآمد و اشتغال» شد. او در همین دوران در دانشگاه وسترن بود که کتابِ «درباره اقتصاد کینزی و اقتصادِ کینز: پژوهشی در نظریه پولی» را خرید. در سال ۱۹۶۹، برای ادامه تحصیل در مقطع دکترا، دانشگاه نورثوسترن را با «رابرت کلاور» بهعنوان استاد راهنمای پایاننامهاش انتخاب کرد و وقتی دو سال بعد با او به لسآنجلس رفت، گفت: «به بهشت رفتم، زیرا خودم را در میان گروهی یافتم.» بااینحال، وقتی پیتر در سال ۱۹۷۲ نخستین سمت دانشگاهی خودش را آغاز کرد، هیچ مکتب فکری بر حوزه انتخابی او تسلط نداشت. اما طولی نکشید که ژورنال تئوری اقتصاد، مقالهای کوتاه و فنی با عنوان «انتظارات و بیطرفی پول» از جونیور منتشر کرد که پیتر پیشتر، در فصل مربوط به سطح قیمت در پایاننامهاش که بعدها به مقاله ««ثبات و نظریه کمی» (۱۹۷۴) تبدیل شد، به این موضوع پرداخت. او در این مقاله نشان داد نظریه کینزی میتواند رفتار سطح قیمت را با تغییرات عرضه پول به همان سادگی که مکتب پولگرایی قادر است، توضیح دهد. همانگونه که در مقاله دیگرش با عنوان «کریدور تقاضای موثر» (۱۹۷۸) و مقاله «فرآیندهای تعدیل پویا در اقتصادهای کینزی» (۱۹۷۸)، با مفهوم «اقتصاد در کریدور»، سازوکارهای تعدیلکننده شوکها در اقتصاد کینزی را بررسی کرد و بعدها با «سیاست پولی فعال تحت انتظارات عقلایی» نشان داد رفتار اقتصادی عاملان فقط به اطلاعات فردی آنها بستگی ندارد، بلکه به چگونگی هماهنگی یا تعامل آنان در جمعآوری و استفاده از اطلاعات هم وابسته است. او در مقاله «سیاست پولی در گذار: مطالعهای از سیاست بانک کانادا ۱۹۸5-۱۹۸2» پیشنهاد کرد بانک مرکزی سیستم «کنترل پولی تطبیقی» را ایجاد و اجرایی کند که با تنظیم نظاممند نرخ بهره سیاستی بانک، رشد پول را محدود نگه داشته و ثبات قیمت را حفظ کند. پیشنهادی که با تمرکز بر کنترل نرخ بهره، او را بهشدت از پولگرایی متمایز و باور کینزی او درباره اهمیت حیاتی سیستم مالی و پولی در هماهنگی موفق فعالیت اقتصادی را نمایان کرد. باوری که بعدها در مقاله «تورم صفر بهعنوان هدف بلندمدت سیاست پولی» مشهودتر شد. حتی در کانادا، کار سیاستی پیتر دیده شد و عملاً موثر بود، ولی موفقیتی برای جذب پیرو نداشت. اما او را به این اثبات رساند که مدلسازی تعادلی بحث درباره مسائل تجربی مهم را محدود میکند، حتی مهمتر از صحت پیشبینیهای آن. نگرهای که ثمرهاش، مقاله «فرآیند تجمعی ویکسل بهعنوان عدمهمگرایی به تعادل انتظارات عقلایی» شد و نشان داد تاکید بیش از حد بر تعادل در مدلهای اقتصاد کلان میتواند مانع فهم پویاییهای واقعی اقتصاد شود. هرچند مدلسازی تعادلی ادامه یافت و ثابت کرد عدم موفقیت بهبود کینزی در دهه ۱۹۹۰ بیشتر ناشی از جذابیت بلاغی مدلهای تعادلی بود تا مزایای منطقی و تجربی آنها. یافتهای که بازگشت احتمالی او به بازیابی کینزی را حداقل تا به امروز تقلیل داده است. موقعیت امروزی پیتر هویت، براساس سهم او در نظریه رشد اقتصادی که عمدتاً در همکاری با فیلیپ آگیون صورت گرفته، مبین مدلسازی مبتنیبر عامل و اقتصاد رفتاری، همراه با فناوریهای مرتبط و ظرفیتهایی است که 30 سال پیش وجود نداشت.

اینک فناوری
دیدگاه پیتر هویت درباره اقتصاد در 79سالگی، هم در بعد کینزی و هم در بعد شومپیتری (نظریه رشد و نوآوری) طی زمان تحول یافته، ولی برخی اصول کلیدی آن ثابت باقی مانده است. به این ترتیب باور شومپیتری «تمرکز بر رشد و نوآوری، عاملان پیشرو و انتخاب و تغییر ساختاری اقتصاد»، جای باور کینزی «تمرکز بر کوتاهمدت و عدمتعادل، نقش پول و سیاست پولی و تاکید بر ابزارهای واقعی» را گرفته است. او، هرچند درباره نقش پول و سیاست در کوتاهمدت، ممکن است هنوز کینزی بیندیشد ولی اینک در کارهای شومپیتری، «بلندمدت و رشدمحور» شده و جایزه ۱۱ میلیونکرونی سوئد (حدود یکمیلیوندلاری) نوبل برای همین رشد مبتنی بر تخریب خلاق او و رفیقی است که 35 سال همراهش بوده است. حالا او با اتکا به این نظریهاش در جهانی که بر مبنای فناوری توسعه مییابد، میتواند بهخوبی توضیح دهد چرا شرکتهایی مثل آیبیام و مایکروسافت در دهههای ۷۰ و ۸۰ فناوریهای قدیمی پردازش داده را جایگزین کردند، شرکتهای کوچک و ناکارآمد جای خودشان را به شرکتهای نوآور دادند و اقتصاد آمریکا رشد فناورمحور پیدا کرد. چرا ظهور شرکتهایی همانند علیبابا و شیائومی باعث شد صنایع سنتی توزیع و فروش کنار بروند و اقتصاد چین از این تغییرات به بهرهوری و رشد پایدار برسد. چرا در آلمان، شرکتهای سنتی ماشینآلات با روباتهای هوشمند جایگزین شدند و اکنون رشد صنعتی پایدار شده است. یا چرا سامسونگ و الجی با نوآوری مستمر در محصولات الکترونیکی، صنایع قدیمی را از رده خارج کردند و پیشران بازار جهانی شدهاند. هنوز بسیاری از کشورها همچنان عقب ماندهاند و در حین توسعهنیافتگی با ویرانگری خلاق که شغلها را نابود میکند نیز کلنجار میروند. پیتر هویتِ امروز، با بیش از 50 مقاله و پنج کتاب، نهتنها اقتصاددان، بلکه آیندهنگر و نوآور فناوری است که نشان داد، نوآوری کلید آینده است. اقتصاد وارد «دوره تکانه بزرگ شده است» و «ابرهای تیره با سرعت به ما نزدیک میشوند». ابرهایی که هشدار برای مقاومت در برابر سقوط فرصتهای توسعهاند.