شناسه خبر : 50584 لینک کوتاه

همگرایی نوبلیست‌ها

جوئل موکر، فیلیپ آگیون و پیتر هویت کجا به هم می‌رسند؟

 

حامد وحیدی / نویسنده نشریه 

حتی در دنیایی که سرعت پیشرفت فناوری سرسام‌آور است، رشد اقتصادی خودبه‌خود اتفاق نمی‌افتد. نوآوری، خلاقیت و بازسازی ساختارهای موجود نیروی محرکه‌ای هستند که اقتصاد را زنده نگه می‌دارند. جایزه نوبل اقتصاد سال ۲۰۲۵ دقیقاً به سه اندیشمند (جوئل موکر، فیلیپ آگیون و پیتر هویت) اختصاص یافت که هر یک از زاویه‌ای متفاوت و مکمل، کوشیده‌اند پویایی درونی رشد را توضیح دهند. کمیته نوبل از آنها به دلیل «توضیح رشد اقتصادی مبتنی بر نوآوری» تقدیر کرد، عبارتی که هم ساده است و هم عمیق، زیرا در دل کلید فهم چرایی پیشرفت برخی کشورها و درجا زدن برخی دیگر را پنهان دارد.

اگر بخواهیم به زبان ساده بگوییم، این سه اقتصاددان نشان داده‌اند رشد اقتصادی نتیجه انباشت صرف سرمایه یا افزایش نیروی کار نیست، بلکه حاصل فرآیندی پویـا از نوآوری، رقابت و تخریب خلاق  (creative destruction) است. یعنی همان لحظه‌ای که فناوری تازه، یک ایده نو یا یک بنگاه جسور پا به عرصه می‌گذارد و ساختارهای قدیمی را به چالش می‌کشد. از همین زاویه، آثار آنها امتداد منطقی سنتی است که با جوزف شومپیتر آغاز شد، همان کسی که رشد اقتصادی را محصول نوآوری و نابودی خلاقانه گذشته می‌دانست. بااین‌حال، هر سه مسیر فکری متفاوتی را طی کرده‌اند. فیلیپ آگیون و پیتر هویت بیش از سه دهه است که بر مبنای مدل‌های رشد درون‌زا  (Endogenous Growth Theory) کار می‌کنند. در آثار مشترکشان، به‌ویژه در مدل «رشد شومپیتری»، آنها نشان می‌دهند نوآوری چگونه از دل رقابت میان بنگاه‌ها زاده می‌شود. در این مدل، شرکت‌ها با هدف پیشی گرفتن از رقبا به تحقیق و توسعه می‌پردازند و وقتی موفق می‌شوند، فناوری جدیدشان موقتاً به آنها انحصار می‌دهد. در سوی دیگر، جوئل موکر مورخ اقتصاد است. کسی که به ما نشان می‌دهد چرا چنین فرآیندهایی در تاریخ بشر به‌طور نابرابر اتفاق افتاده‌اند. او در آثارش، از جمله The Enlightened Economy، توضیح می‌دهد که چگونه انقلاب صنعتی در انگلستان زاده تحول فرهنگی و نهادی بود که به نوآوری مجال بروز داد. موکر می‌گوید رشد اقتصادی نه‌فقط نتیجه فناوری، بلکه نتیجه نگرش جامعه به دانش، پیشرفت و آزمون‌گری است. در نگاه او، رشد زمانی پایدار می‌شود که جامعه به یادگیری مستمر و بازسازی نهادها باور داشته باشد.

اگر آثار این سه اندیشمند را در کنار هم بگذاریم، تصویر کامل‌تر پدید می‌آید. آگیون و هویت سازوکار درونی نوآوری را در سطح خرد و کلان توضیح می‌دهند. اینکه رقابت، انگیزه نوآوری را می‌سازد، و سیاست‌های درست می‌توانند آن را تقویت یا تضعیف کنند. موکر به ما نشان می‌دهد این سازوکار در چه شرایط فرهنگی و نهادی فعال می‌شود. او می‌گوید بدون آزادی اندیشه، اعتماد به علم، و نهادهایی که شکست را تحمل کنند، موتور نوآوری روشن نمی‌ماند. در نتیجه، نقطه تلاقی فکری آنها دقیقاً همین‌جاست. رشد اقتصادی فرآیندی درونی و پویاست که از تعامل میان نوآوری، رقابت و نهادهای حامی یادگیری شکل می‌گیرد. برای مثال، اگر به صنعت تلفن همراه نگاه کنیم، این چرخه به‌روشنی دیده می‌شود. هر نسل از گوشی‌های هوشمند، نسل پیشین را کنار می‌زند. این همان رقابت مبتنی بر نوآوری است که آگیون و هویت توصیف می‌کنند. اما موفقیت این چرخه، تنها به بازار بستگی ندارد؛ نیازمند نهادهایی است که از مالکیت فکری، آزادی کارآفرینی و فرهنگ آزمون‌وخطا حمایت کنند، همان چیزی که موکر در تجربه تاریخی اروپا برجسته می‌سازد. به بیان دیگر، رشد نه صعود خطی، بلکه حرکت مارپیچی از پیشرفت و بازسازی است. نیروهای محافظه‌کار، نهادهای کهنه و انحصارهای قدرتمند همیشه در برابر نوآوری مقاومت می‌کنند، اما پویایی اقتصاد در همین کشاکش زاده می‌شود. این سه نوبلیست هر یک از زاویه‌ای متفاوت به ما یادآور می‌شوند که پیشرفت تنها زمانی پایدار است که جامعه، بنگاه‌ها و دولت‌ها یاد بگیرند چگونه با تغییر زندگی کنند نه در برابر آن قرار گیرند.

درنهایت، میراث فکری مشترک موکر، آگیون و هویت را می‌توان در جمله‌ای خلاصه کرد: «رشد اقتصادی پایدار حاصل پیوند میان خلاقیت فردی، رقابت آزاد، و نهادهای یادگیرنده است.» در جهانی که همزمان با چالش‌هایی چون هوش مصنوعی، تغییرات اقلیمی و نابرابری روبه‌رو است، این پیام بیش از هر زمان دیگری اهمیت دارد. رشد آینده، دیگر از جنس انباشت نیست؛ از جنس بازآفرینی است، همان نیرویی که آنها عمری را صرف فهم آن کردند.

رشد و نوآوری

رشد اقتصادی، شاید در نگاه نخست، مفهوم ساده‌ای به نظر برسد. در این چهارچوب رشد به معنای افزایش مداوم تولید کالا و خدمات در یک کشور است. اما وقتی اقتصاددانان می‌پرسند چرا برخی کشورها در دوره‌هایی خاص جهش‌های بزرگ تجربه کرده‌اند و برخی دیگر در رکود یا ایستایی مانده‌اند، موضوع پیچیده می‌شود. این پرسش، یکی از بنیادی‌ترین دغدغه‌های اقتصاددانان رشد و توسعه در دو قرن گذشته بوده است. تا نیمه قرن بیستم، پاسخ غالب به این پرسش در چهارچوب مدل‌های رشد کلاسیک، به‌ویژه مدل معروف رابرت سولو، ارائه می‌شد. در این مدل‌ها، رشد اقتصادی تابعی از سه عامل انباشت سرمایه فیزیکی (مانند ماشین‌آلات و زیرساخت‌ها)، افزایش نیروی کار و مولفه‌ای اسرارآمیز به نام «پیشرفت تکنولوژیک» است. نکته اساسی این بود که سولو و پیروانش این پیشرفت تکنولوژیک را «برون‌زا»  (exogenous) در نظر می‌گرفتند. یعنی چیزی که خارج از سیستم اقتصادی تعیین می‌شود و مدل قادر به توضیح آن نیست. به عبارت ساده، نوآوری در این چهارچوب مثل هدیه‌ای بود که از بیرون به اقتصاد داده می‌شد، نه پدیده‌ای که از درون فعالیت‌های اقتصادی و رقابت زاده شود. اما این نگاه به مرور زمان ناکافی به نظر رسید. زیرا اگر رشد بلندمدت به عامل بیرونی وابسته باشد، پس علم اقتصاد نمی‌تواند توضیح دهد چرا برخی کشورها نوآورتر از دیگران‌اند؟، چرا برخی شرکت‌ها پیوسته در فناوری پیشرو هستند یا چرا در دوره‌هایی مانند انقلاب صنعتی یا عصر دیجیتال، شتاب رشد ناگهان افزایش یافته است؟ همین ناتوانی در توضیح «درونی» رشد، زمینه‌ساز شکل‌گیری نظریه‌های جدید شد.

از دهه ۱۹۸۰ میلادی به بعد، گروهی از اقتصاددانان پیشرو، از جمله پل رومر، و بعدها فیلیپ آگیون و پیتر هویت، به توسعه چهارچوبی پرداختند که بعدها به «نظریه رشد درون‌زا» (Endogenous Growth Theory) معروف شد. در این رویکرد، نوآوری دیگر عامل بیرونی نیست، بلکه نتیجه تصمیم‌ها، انگیزه‌ها و نهادهای اقتصادی است. شرکت‌ها در محیطی رقابتی برای پیشی گرفتن از یکدیگر دست به تحقیق و توسعه (R&D) می‌زنند و موفقیت در نوآوری، موقتاً به آنها انحصار می‌دهد. اما به‌زودی شرکت دیگری با فناوری بهتر وارد می‌شود و این چرخه «خلق و تخریب» ادامه می‌یابد. این همان سازوکاری است که آگیون و هویت در مدل‌های موسوم به رشد شومپیتری (Schumpeterian Growth Models) تبیین کردند. این نظریه، نگاه پویا و زنده به رشد اقتصادی ارائه می‌دهد. رشد نه نتیجه انباشت، بلکه محصول پویایی نوآوری است. در این جهان، رقابت نه مانع، بلکه موتور پیشرفت است. سیاست‌گذار نیز می‌تواند با طراحی درست نهادها و سیاست‌های تحقیق و توسعه، شدت رقابت و انگیزه نوآوری را هدایت کند.

اما نظریه رشد درون‌زا، هرچند چهارچوب قدرتمند برای مدل‌سازی پویایی نوآوری فراهم کرد، ضعف تاریخی و نهادی داشت. اینجاست که کار جوئل موکر اهمیت می‌یابد. موکر با نگاه تاریخی نشان داد که انقلاب صنعتی انگلستان صرفاً نتیجه تصادف یا استعداد فردی نبود، بلکه محصول تحول فرهنگی و نهادی در نگرش جامعه به دانش، علم و آزمون‌گری بود. او در آثارش استدلال می‌کند زمانی که جامعه یاد گرفت شکست را بخشی از یادگیری بداند و آزادی اندیشه و تبادل دانش را بپذیرد، محیط لازم برای رشد درون‌زا فراهم شد. بنابراین، در ترکیب دیدگاه‌ها، می‌توان گفت که آگیون و هویت «چگونگی» کارکرد رشد نوآورانه را مدل‌سازی کردند، درحالی‌که موکر «چرا» و «در کجا»ی تاریخی آن را توضیح می‌دهد. نقطه تلاقی هر سه، در این ایده نهفته است که رشد اقتصادی پایدار تنها زمانی ممکن است که نوآوری از درون نظام اقتصادی و فرهنگی زاده شود، جایی که رقابت، دانش و نهادهای حامی خلاقیت دست در دست هم دارند که موتور پیشرفت بشر را روشن نگه دارند.

سه اقتصاددان

جوئل موکر تاکید می‌کند رشد اقتصادی بدون دانش نظری ممکن نیست. یعنی اگر مردم فقط بدانند «چیزی کار می‌کند» اما ندانند «چرا»، نمی‌توانند آن را گسترش دهند یا بهبود بخشند. او این را «دانش صریح» می‌نامد. در کنار دانش، پذیرش اجتماعی نوآوری هم مهم است. در نظر موکر، نهادها و شبکه‌های علمی هم نقش کلیدی دارند. او در پژوهش‌هایش به جمهوری نامه‌ها (Republic of Letters) اشاره می‌کند. شبکه‌ای از دانشمندان اروپایی در قرن‌های هفدهم و هجدهم که با تبادل نامه‌ها و ایده‌ها، باعث گسترش دانش شدند. در مجموع، موکر می‌گوید رشد اقتصادی پایدار زمانی شکل می‌گیرد که دانش علمی، نهادهای باز و فرهنگ پذیرای تغییر همزمان وجود داشته باشند.

در مقابل، فیلیپ آگیون و پیتر هویت بیشتر از زاویه نظری و ریاضی به مسئله رشد نگاه کرده‌اند. در مدل آنها، اقتصاد به‌وسیله نوآوری پیش می‌رود. شرکت‌ها برای پیشی گرفتن از رقبا ایده‌های جدید خلق می‌کنند، و وقتی موفق می‌شوند، شرکت‌های قدیمی را کنار می‌زنند. این فرآیند همزمان «تخریب» (از بین رفتن صنایع قدیمی) و «خلاقیت» (ایجاد صنایع جدید) را دارد. به همین دلیل، رشد اقتصادی در نگاه آنها فرآیندی پویا و درونی است، نه چیزی که از بیرون به اقتصاد تحمیل شود. آگیون و هویت نشان می‌دهند که رشد در گرو وجود رقابت سالم و نهادهای پشتیبان نوآوری است. اگر حقوق مالکیت فکری ضعیف باشد یا انحصار بیش از حد وجود داشته باشد، شرکت‌ها انگیزه‌ای برای نوآوری ندارند. همچنین اگر سرمایه‌گذاری در تحقیق و توسعه سخت یا پرخطر باشد، نوآوری کند می‌شود. این دو نظریه، نگاه تاریخی موکر و مدل ریاضی آگیون و هویت، مکمل یکدیگرند. موکر نشان می‌دهد رشد چگونه از دل فرهنگ و نهادها زاده می‌شود و آگیون و هویت توضیح می‌دهند که در سطح بنگاه‌ها و بازار، نوآوری چگونه اقتصاد را به حرکت درمی‌آورد. نتیجه مشترک اندیشه آنها این است که رشد اقتصادی واقعی، حاصل پویایی درونی جامعه و تعامل مداوم میان علم، فرهنگ و رقابت است.

43

نقطه تلاقی

وقتی به اندیشه‌های جوئل موکر از یک‌سو و فیلیپ آگیون و پیتر هویت از سوی دیگر نگاه می‌کنیم، درمی‌یابیم که هر سه به نقطه فکری مشترک می‌رسند. رشد اقتصادی نه روندی خودکار است و نه فقط نتیجه نوآوری‌های فناورانه، بلکه حاصل تعامل پویا میان نوآوری، رقابت، و نهادهای اجتماعی و فرهنگی است. در نگاه هر سه اقتصاددان، رشد پایدار تنها زمانی رخ می‌دهد که جامعه بتواند نوآوری را در برابر مقاومت ساختارهای موجود حفظ و تقویت کند. موکر از زاویه تاریخی به این مسئله می‌نگرد. او می‌گوید جامعه‌ای که در برابر تغییر مقاومت می‌کند، در واقع نوآوری را خفه می‌سازد. اگر ایده‌های تازه نتوانند به چالش بکشند، منتشر شوند و جای ساختارهای قدیمی را بگیرند، موتور رشد خاموش می‌شود. به همین دلیل، او بر ضرورت شکل‌گیری نهادهایی تاکید دارد که از آزادی فکری، تبادل دانش، و پذیرش شکست حمایت می‌کنند.

در سوی دیگر، آگیون و هویت این مفهوم را به زبان نظریه و مدل ریاضی ترجمه کرده‌اند. در مدل «رشد از طریق تخریب خلاق» آنها، شرکت‌های جدید با ایده‌ها و فناوری‌های تازه وارد بازار می‌شوند و شرکت‌های قدیمی را به چالش می‌کشند. این فرآیند رقابتی باعث می‌شود ساختار اقتصادی مدام بازسازی شود. اما همین رقابت می‌تواند با موانع نهادی و منافع تثبیت‌شده مواجه شود. آگیون و هویت نشان می‌دهند اگر قدرت شرکت‌های بزرگ بیش از حد باشد، یا اگر سیاست‌ها از رقابت حمایت نکنند، نوآوری‌های جدید فرصت بروز نمی‌یابند و رشد کند می‌شود. بنابراین، نقطه تلاقی فکری این سه نوبلیست در رابطه بین نوآوری و مقاومت است. نوآوری به‌تنهایی کافی نیست. باید بتواند از سد نیروهایی که وضع موجود را حفظ می‌کنند عبور کند. رشد اقتصادی پایدار دقیقاً از دل همین کشمکش زاده می‌شود. جایی که ایده‌های تازه با ساختارهای قدیمی درگیر می‌شوند، برخی ساختارها فرو می‌ریزند و ساختارهای تازه جای آنها را می‌گیرند. این همان مفهوم شومپیتر یعنی «تخریب خلاق» است، اما در چهارچوبی گسترده که فرهنگ، نهادها و سیاست نیز در آن نقش دارند. در نتیجه، می‌توان گفت از نگاه موکر، آگیون و هویت، رشد اقتصادی طولانی‌مدت نتیجه بازسازی دائمی اقتصاد است. فرآیندی که در آن جامعه نه‌تنها نوآوری می‌آفریند، بلکه با نهادهای درست، فرهنگ باز و سیاست‌های هوشمند، زمینه شکوفایی آن را نیز فراهم می‌کند. رشد واقعی، محصول تعامل میان خلاقیت و مقاومت است. میان نیروی تغییر و ساختارهای تثبیت‌شده‌ای که باید هر بار از نو بازسازی شوند.

نقاط اختلاف و چالش‌ها

در نگاه ترکیبی به نظریه‌های موکر، آگیون و هویت، با وجود اشتراک‌های قابل‌توجه در مفهوم رشد از مسیر نوآوری، اختلافات و چالش‌های فکری مهمی نیز وجود دارد. نخست، در روش‌شناسی، موکر از مسیر تاریخ و شواهد فرهنگی حرکت می‌کند و با تحلیل‌های تطبیقی و تاریخی نشان می‌دهد که چگونه نهادها و باورهای فرهنگی زمینه‌ساز یا مانع نوآوری‌اند. در مقابل، آگیون و هویت با بهره‌گیری از مدل‌های ریاضی و اقتصاد خرد پویا، سعی دارند سازوکار رشد از مسیر تخریب خلاق را به‌صورت صوری و قابل آزمون نشان دهند.

از نظر تمرکز موضوعی نیز تفاوت دارند. موکر بیشتر به بنیان‌های نهادی و فرهنگی همانند آزادی اندیشه، تحمل نقد و ساختارهای باز سیاسی می‌پردازد. درحالی‌که آگیون و هویت به سیاست‌های خرد مثل رفتار شرکت‌ها، رقابت، سرمایه‌گذاری در تحقیق و توسعه و نقش دولت در تنظیم بازار توجه می‌کنند. در سطح تحلیل، موکر دید کلان و تاریخی دارد، اما آگیون و هویت دید خرد و تجربی. همچنین مدل آگیون /هویت به دلیل کمّی بودن، قابلیت آزمون با داده‌های واقعی دارد، درحالی‌که چهارچوب موکر کیفی و تفسیری است. اما هر دو دیدگاه با چالش‌هایی هم روبه‌رو هستند.

از دیدگاه ترکیبی، چند پیام کلیدی برای سیاست‌گذاری اقتصادی استخراج می‌شود. نخست، حمایت هدفمند از نوآوری و تحقیق و توسعه ضروری است، چرا که بدون زیربنای علمی و مالی، نوآوری شکل نمی‌گیرد. دوم، باید رقابت سالم و سیاست ضدانحصار تقویت شود که شرکت‌های بزرگ مانع ورود نوآوری‌های جدید نشوند. سوم، وجود نهادهای باز، شفاف و قانونمند، از حقوق مالکیت فکری تا آزادی سرمایه و نیروی کار، پایه‌گذار پویایی اقتصادی است. چهارم، جوامع باید ظرفیت تغییر داشته باشند. زیرا مقاومت در برابر تحول می‌تواند نوآوری را خفه کند. پنجم، در کشورهایی که در «تله رشد پایین» گرفتارند، سیاست‌های فعال دولت برای رفع موانع و تحریک نوآوری لازم است. و درنهایت، ششم، سیاست‌ها باید پایش و بازبینی مداوم شوند که اثر آنها بر رشد، نوآوری و نابرابری ارزیابی شود. این ترکیب از آزادی، رقابت و نهادهای کارآمد، همان زیربنای رشد پایدار در دنیای امروز است. 

دراین پرونده بخوانید ...