شناسه خبر : 50724 لینک کوتاه
تاریخ انتشار:

پایان تدها

چرا تدتاک‌ها دیگر جذاب نیستند؟

 

آسیه اسدپور / نویسنده نشریه 

فکر می‌کنید می‌دانید؟ باور کنید نمی‌دانید. میلیون‌ها نفری هستیم با چشمان بی‌روح، که مانند زامبی در خیابان‌ها می‌گردیم، به سختی‌ها عادت می‌کنیم و توانایی‌هایمان را می‌کُشیم. روزگار با ما مهربان نیست. افسردگی دارد خفه‌مان می‌کند. داریم به بدترین وضع ممکن زندگی می‌کنیم. آینده؟ همین حالا هم اوضاع بی‌ریخت است، با این شرایط حتی زمان نمی‌داند چه کند با روزهای ما؛ پس با این حساب، حتماً آینده‌ای تاریک به انتظار ما روی پله نخست سرنوشت نشسته است. ولی برای چه کسی مهم است؟ چند نفر از آن یک‌درصدی‌ها می‌دانند که زندگی در بدترین وضعِ ممکن، چه شکل و قیافه‌ای دارد؟ هیچ‌کدامشان چیزی نمی‌دانند. قطعاً نمی‌دانند. زندگی ما شبیه ماسه روان شده است، با تمام قدرت به زیر می‌کشد ما را، رهایمان نمی‌کند و ما؟ تسلیم شده‌ایم! ما خودمان را به دست باد سپرده‌ایم و انتخاب‌های آسانی را تکرار می‌کنیم که ما را دائماً از پا درمی‌آورند. خودمان هم می‌فهمیم. واقعاً خجالت دارد. همه ما ظرفیت بهتر بودن را داریم. شاید راست می‌گویند: از نظر ژنتیک محدودیت داریم. سقف ثابتی داریم. هر قدر هم از نظر ذهنی قوی باشیم برخی کارها را نمی‌توانیم انجام دهیم. برای همین، وقتی به سقف ژنتیکی‌مان می‌رسیم دیگر نیروی ذهن مطرح نیست. راست یا دروغش با خودشان. به نظر می‌رسد، همه ما به مثابه اسیرهایی در تراریومِ حبابی زمین، این نسخه از واقعیت علم را پذیرفته‌ایم. دو دوتا هم کنیم، پروفسورها که دیگر اشتباه نمی‌کنند! تمام عمر سرشان در کتاب‌ و کارشان تحقیق و پژوهش بوده است. پس اگر درباره شرایط فعلی هم یک مشت مزخرف تحویلمان داده و از علم استفاده کرده باشند که عذر و بهانه‌ای جور کرده باشند، باز حرفشان خریدار دارد. مگر نباید به جای مطالعه زندگی، آن را تجربه کرد؟ آیا هر کدام از ما هیچ‌وقتِ دیگر نمی‌تواند به انسان کاملاً متفاوتِ خوشحالِ پولدار تبدیل شود و به آن چیزی برسد که به ادعای به اصطلاح کارشناس‌ها، ناممکن است؟ هراکلیتوس، فیلسوف قرن پنجمِ قبل از میلاد که در امپراتوری ایران به دنیا آمد در نوشته‌هایش درباره انسان در میدان جنگ به نکته خوبی اشاره کرده است: از هر 100 سرباز 10 نفر نباید در میدان جنگ حضور داشته باشند.80 نفر هم چیزی بیشتر از یک هدف نیستند. 9 نفر، قطعاً مبارز واقعی‌اند که باید از داشتنشان خدا را شکر کنیم، چرا که آنها هستند که نبرد را می‌سازند. ولی «فقط یک نفر جنگجوست». ما از وقتی نفس‌های اول خودمان را می‌کشیم مستعد مرگ می‌شویم. همچنین مستعد رسیدن به تعالی و جنگجو شدن نیز می‌شویم، ولی به خودمان بستگی دارد. پروفسورهای موسسه فناوری ماساچوست را بی‌خیال. من فکر می‌کنم هراکلیتوس راست می‌گوید. من همانند محقق‌ها نابغه نیستم، ولی یک ارتش تک‌نفره‌ام. به اندازه یک ارتش جنگجوام. می‌خواهم برایتان داستان زندگی لعنتی‌ام را بگویم که راهی اثبات شده است برای تسلط بر خودم و به شما نیرو می‌بخشد که با واقعیت روبه‌رو شوید، خودتان را پاسخگو بدانید، دردهایتان را کنار بزنید، یاد بگیرید به چیزی که شما را می‌ترساند عشق بورزید، از شکست لذت ببرید، با تمام قوا زندگی کنید و خودتان را واقعاً بشناسید. شما به کمک داستان من می‌فهمید که وقتی از بیشترین ظرفیتتان استفاده کنید، ذهن و جسمتان قادر به انجام چه کارهایی است و می‌فهمید چطور به آن ظرفیت دست یابید. وقتی انگیزه داشته باشید، هر چه سر راهتان است به سوختی برای تغییر شما تبدیل می‌شود. انگیزه‌ها، الگوریتم تکاملی را تشکیل می‌دهند که موانع را کنار می‌زنند و افتخار و آرامشی همیشگی به ارمغان می‌آورند. امیدوارم آماده باشید. وقت آن رسیده که با خودتان بجنگید.

از CD تا مکینتاش

در چهار دهه گذشته، کمتر برند فرهنگی در جهان توانسته است به اندازه TED بر تصورات عمومی در حوزه‌های مختلف به‌ویژه خودباوری تاثیر بگذارد. در جهانی که رسانه‌ها با سرعت فزاینده در حال تغییرند و فرمت‌های محتوایی هر سال کوتاه و شخصی می‌شوند،TED در دهه‌های ۲۰۰۰ و ۲۰۱۰ به نمادی از «تفکر فشرده و بیان شفاف» تبدیل شد (تفکری که در آن مفاهیم یا استدلال‌های پیچیده به‌صورت خلاصه، فشرده و گاه بیش‌ازحد ساده‌شده، بیان می‌شود) حالا با افول نسبی از مسیر رشد و شکوفایی‌اش دور شده و حتی کریس اندرسون ۶۸ساله، مدیر و کیوریتور TED‌، می‌خواهد پس از ۲۵ سال از آن کناره‌گیری کند، از جایی که با کنفرانس کوچک، برند جهانی ساخت. نخستین‌بار در سال ۱۹۸۴ ریچارد سول وورمن، طراحِ معمار و هری مارکس طراح برنامه‌های تلویزیونی در ایالات‌متحده ایده تد را شکل دادند. در آن زمان، تمرکز این دو نفر بر سه حوزه کلیدی بود که نام «تد» از آنها گرفته شد؛ «تکنولوژی، سرگرمی و طراحی». آنها می‌خواستند، تد، بسترِ گفت‌وگو میان افرادی از حوزه‌هایی شود که معمولاً با هم ارتباطی ندارند. نه در علم و نه در بینش فردی. از این‌رو، نخستین کنفرانس را در مونتری، کالیفرنیا برگزار کردند، به 700 نفر بلیت شش هزاردلاری فروختند که افراد غریبه بیایند و در فناوری‌های نوظهور به سطحی از قرابت علمی برسند. در طول کنفرانس نیز، میکی شولهاف، مدیر بازاریابی سونی، دمویی از دیسک فشرده (‌CD‌) ارائه داد که تنها دو سال پیش اختراع شده بود و استیو جابز، بنیان‌گذار اپل، مکینتاش را به نمایش گذاشت، تا نه‌تنها نوآوری‌های فنی را برجسته کرده باشد، بلکه نمادی از شور و هیجان دوران دیجیتالی شدن جهان را به تصویر بکشد. بااین‌حال، این رویداد از نظر مالی شکست خورد و شش سال طول کشید TED2 در سال ۱۹۹۰ برگزار شود. اما همان کنفرانس، به مثابه جرقه‌ای بعدها تبدیل به فرهنگ ارتباطی جهانی شد و وورمن در مصاحبه‌ای در سال ۱۹۹۵ با روزنامه لس‌آنجلس تایمز آن را این‌گونه توضیح داد: «ما می‌خواستیم محیطی بسازیم که ایده‌ها بتوانند آزادانه در میان مهندسان، هنرمندان و طراحان جریان یابند. چون نوآوری از برخورد دنیاهای متفاوت متولد می‌شود.» ادعایی که البته تا سال ۲۰۰۰ چندان پیشرفت عملی نداشت و محدود به رویدادی برای نخبگان شده بود. هر سال حدود ۵۰۰ نفر در رویداد مونتری شرکت می‌کردند و دعوت شدن به آن به خاطر حضور سخنران‌های مشهور دهه ۹۰ میلادی، همانند نیکلاس نگروپونته از آزمایشگاه رسانه ام‌آی‌تی، بیل گیتس از مایکروسافت و استیون هاوکینگ، نوعی پرستیژ فکری یا اجتماعی برای آنها محسوب می‌شد، تا اینکه در سال ۲۰۰۱، ورق برگشت. تحول بزرگی رخ داد.

83

امپراتوری ایده‌ها

کریس اندرسون، کارآفرین و ناشر بریتانیایی، شرکت انتشاراتی و رسانه‌ای «فیوچر» را در سال 1999 به مبلغ 173 میلیون دلار فروخت. با سود حاصل از فروش آن، بنیاد «ساپلینگ» را تاسیس کرد و از طریق این بنیاد، امتیاز کنفرانس تد را خرید و آن را به سازمانی جهانی مبدل کرد. اندرسون با ذهنیت کارآفرینی و رسانه‌ای، تد را از «گردهمایی حضوری» به «جنبش جهانی ایده‌ها» تبدیل کرد که به گفته خودش «ایده‌های شایسته اشتراک‌گذاری، در سالن‌هایی بسته اسیر نباشند و نوآوری، بدون نوآوری مداوم، به رکود نرسد». و انصافاً کار او در آن سال به‌شدت ارزش داشت. آن زمان، اینترنت پهن‌باند در حال رشد بود و پلت‌فرم‌هایی همانند یوتیوب هنوز تاسیس نشده بودند. اما او سخنرانی‌های تد را ضبط و به‌صورت رایگان منتشر کرد. اقدامی که نقطه عطفی در تاریخ TED شناخته شد. اندرسون از سال ۲۰۰۶، بدون آنکه حقوقی بگیرد، آن ویدئوها را به‌صورت رسمی در سایت رسمی تد و سپس در یوتیوب منتشر کرد و نتیجه‌اش انفجاری از دسترسی به اطلاعات بود. تا سال ۲۰۱۲ بیش از یک میلیارد بازدید برای ویدئوهای تد ثبت شد و همان سال، مجله «FastCompany»، تد را «پلت‌فرم جهانی نخبگان فکری» نامید. پیرو آن، تحلیلگران ارتباطات و رسانه هم شروع به ساخت سناریوهایی برای موفقیت این پلت‌فرم کردند. حتی دانشگاهیان آن را فرصت 18دقیقه‌ای بر فرش قرمز دایره‌ای برای نشان دادن ارزش «گیلاس روی کیکِ سال‌ها تحقیقات طاقت‌فرسا» دانستند. روزنامه گاردین در مقاله‌ای با عنوان «تد دروغ می‌گوید» نوشت که محتوای کنفرانس‌ها و سخنرانی‌های تد به‌تدریج شبیه «پشمک پنبه‌ای» Buzzfeed شده است. ظاهراً رنگارنگ و شیرین، اما بی‌دوام و فاقد ارزش تغذیه فکری. آتلانتیک، از «ساخارین بیمارگونه پاپ شوگر» برای توصیف خوش‌بینی اغراق‌شده سخنرانان تد استفاده کرد و با لحن تندی در مقاله «مشکل سخنرانی‌های ‌TED» این سازمان را متهم کرد که به جای ارائه دانش، در حال فروش «حس قصه‌گویی و خوش‌فکری» به مخاطبان است. دقیقاً مانند همان شیرینیِ بیش از اندازه سایت سبک زندگی «PopSugar» لیزا شوگر که فقط حال مخاطب را خوب می‌کند و محروم از هر نوع تفکر جدی و انتقادی است. ناتان هِلِر از نیویورکر نیز در همین دوره با تمرکز بر «اقتصاد توجه» و مقاله «کلیسایTED‌» هشدار داد، پلت‌فرمی که زمانی جایگاه گفت‌وگو درباره علم، فناوری و فلسفه بود، اکنون مست از «شادی آنی و توخالی»، شبیه محتواهای سرگرمی و ویروسی «BoredPanda» توماس بانیزکا، و به معبدی برای «پرستش امید و هیجان» تبدیل شده است. جایی که «اشک و لبخند» جایگزین «تحلیل و پژوهش» شده‌اند. حتی نشریه وایرد (‌Wired‌) در میانه دهه 2010 و با زبان تلخ، در تحلیلی با عنوان «عصر الهامات ویروسی» نوشت که تد بیش از هر زمان دیگری، به‌جای ترویج عقلانیت به روایتگری احساسی و دراماتیک روی آورده و شبیه پلت‌فرم «The Moth»، جنبش روایت‌های واقعی و عجیب‌وغریب شده است. تقریباً، نوعی از «اقتصاد احساسیِ محتوا» که ارزش هر سخنرانی آن به میزان اشتراک‌گذاری‌اش در شبکه‌های اجتماعی سنجیده می‌شود و می‌تواند پلت‌فرمی را که در دهه گذشته، سهم بسزایی در مردمی‌سازی علم و فناوری داشته گرفتار پارادوکسی کند که پلت‌فرم‌های فرهنگی عصر دیجیتال تجربه کرده‌اند. افولی که حالا نشانه‌هایش هم به خوبی آشکار شده اما همچنان، اندرسون و طرفدارانش آن را گونه دیگری از تغییر نوآورانه تعبیر می‌کنند. آنها بر این باورند که «فضای تد فعلاً «شگفت‌انگیزانه آرام» است اما مثل مجلس ترحیم نیست. ممکن است اندرسون، شما و ایلان ماسک را هم به زودی غافلگیر کند. حتی ممکن است ابرمیلیاردر متفاوتی، کسی که ترجیح می‌دهد به سخنان زیست‌دریایی‌ها، انسان‌شناسان تکاملی یا «روح‌های جهانی» گوش کند، TED را به «ماساژ اسپا» جمینی و کوپایلوت تبدیل کند و دانشگاه جدیدی از آن بسازد. اتفاقی که «پادشکنندگی نوین» و مهیج است. ولی هرچه رخ دهد، مشروط به این است که بازتاب عملکردی تد از نگاه تحلیلگران (حال چه ستون‌نویسان اکونومیست باشند و چه تئوریسین‌های حوزه نوآوری و کارآفرینی) محدود به کمیت نشود و در بستر خودش آینده‌پژوهی قوی داشته باشد. کاری که شان مافیت، بنیان‌گذار «‌Grey Swan Guild‌»، شبکه جهانی از آینده‌پژوهان و تحلیلگران متمرکز بر رویدادهای نادر، آن را به خوبی انجام داده‌اند.

شروط چهارگانه

طبق بررسی‌ها و تحلیل مافیت از وب‌سایت رسمی TED، طی ۲۵ سال گذشته، این مجموعه با بخش‌های تد تاک (سخنرانی‌های رسمی)، پادکست‌های صوتی، تدکس (رویدادهای محلی)، ویدئوهای آموزشی، تجاری، سازمانی و کنفرانس و نمایشگاه‌ها، جهان را قانع کرده است که تفکر، اگر به اندازه کافی خوش‌پوش، کوتاه و دارای موسیقی پس‌زمینه باشد، می‌تواند تبدیل به سرگرمی واقع‌گرا شود. این مجموعه تاکنون ۲۵۰ هزار سخنرانی در ایده‌های چند‌رشته‌ای (علم، فناوری، هنر و توسعه انسانی) از طریق رسانه‌هایش (وب‌سایت، یوتیوب، شبکه‌های اجتماعی، پلت‌فرم‌های استریمینگ مانند نتفیلکس،‌TED@Work  و TED-Ed) داشته است. مجموع کنفرانس و اجلاس‌های سالانه جهانی TED تا به امروز 85 رویداد بوده، TEDx ـ محلی‌محور (تا آوریل امسال) 44 هزار و 260 رویداد در بیش از 180 کشور برگزار کرده و در انتظار هزار و 492 رویداد جدید است. سخنرانی‌های تد نیز به کمک 53 هزار و 182 مترجم به 125 زبان ترجمه شده و زیرنویس هم دارند. کانال یوتیوب تد که در 6 دسامبر ۲۰۰۶ راه‌اندازی شد، توانسته ۲۶ میلیون مشترک و بیش از 8 /2 میلیارد بازدید داشته باشد. علاوه بر اینها، تد نقش بسزایی در خلق زنجیره‌ای از فرصت‌های مالی و اقتصاد ایده بیل تیلور داشته است. بیل تیلور یکی از موسسان ‌ «Fast Company‌»، در اوایل ۲۰۰۰، برای نخستین‌بار، اصطلاح «اقتصاد ایده» را در قالب مقاله‌ای ابداع کرد. او مدعی شد: «ما از عصر صنعتی وارد اقتصاد ایده‌ها شده‌ایم، جایی که ارزش در ذهن انسان‌هاست، نه در ماشین‌ها.» به دنبال ورود این اصطلاح به اقتصاد، سه نهاد اصلی متشکل از هاروارد بیزینس ریویو (با انتشار مقاله‌ها و گزارش‌ها)، شرکت PwC (با ۴۰۰ متخصص اقتصادی و سیاستی در ۲۵ کشور و از طریق ارائه تحلیل‌ها و مشاوره‌های تخصصی) و هیولت پاکارد اینترپرایز (HPE)‌ با راه‌اندازی کمپین «The Idea Economy» که در کنفرانس HP Discover در ژوئن ۲۰۱۵ معرفی شد، به توسعه مفهومی و تجاری این اصطلاح پرداختند و TED را نمونه موفق این اقتصاد از حیثِ سرمایه اصلی، نیروی محرکه، ابزار رشد و واحد ارزش فکری و اقتصادی معرفی کردند. به استدلال آنها، «اقتصاد ایده» تلاش داشت نشان دهد، «چگونه ایده‌ها به سرمایه تبدیل می‌شوند» و TED  باور داشت: «ایده‌ها الهام‌بخش تغییرند» و برای آن می‌جنگید. به همین دلیل، تد چهره فرهنگی و عمومی همان «اقتصاد ایده» شد که بیل تیلور در سطح مدیریتی و نظری تحلیلش می‌کرد. علاوه بر آن، سخنرانی‌های ۱۸دقیقه‌ای، بدون اسلایدهای پیچیده و تمرکز بر «ایده‌های ارزش انتشار»، به‌عنوان فرمول طلایی تد، علاوه بر «پردازش روان»، برندینگ فرهنگی و تغییرات اجتماعی نوآور، توانسته بود ارزش اقتصاد ایده را بالا ببرد و فراتر از آن، «اکوسیستم اقتصاد ایده» بسازد. اکوسیستمی که طبق آمار «ProPublica»  توانست در سال 2023، درآمد ۱۰۱ میلیون دلاری داشته باشد و در فوریه امسال، تراز مالی آن به ۱۰۰ میلیون دلار و ذخیره نقدی ۲۵ میلیون‌دلاری برسد. بانک سرمایه‌گذاری لایون‌تری که در سال ۲۰۲۴ بیش از یک میلیارد دلار سرمایه از منابع مختلف جذب کرده بود، پذیرفت همکار اندرسون باشد که طی شش ماه تا دو سال آینده، در قالب تغییر «طبیعی»، تد را به کسی بسپارد که بهترین ایده را برای آینده‌اش دارد. واگذاری که اندرسون و بانک لایون‌تری برایش چند شرط اساسی نوشته و در قالب بیانیه‌ای اندرسون آن را در اختیار وایرد گذاشته است: «1- مدیر جدید باید کنفرانس را ادامه دهد و انتشار رایگان سخنرانی‌ها را حفظ کند. 2- 2 TED را نباید به تریبون حزبی خاصی تبدیل کند. 3- پس از مشخص شدن چشم‌انداز، تعهد به مخاطب جهانی، و البته اثبات ثروت کلان، باید با من گفت‌وگوهای طولانی درباره آینده TED انجام دهد و من را راضی کند. 4- فکر نکند با سخنرانی ۱۸دقیقه‌ای می‌تواند من، نوازنده ارکستر شوخ‌طبعی و گاه زیاده‌گویی‌های TED را قانع کند.»

پولدار شوید

تحلیل 36 سخنرانی پرمخاطب و بعضاً حاشیه‌ساز تد، نشان می‌دهد وقتی به اندازه کافی سخنرانی‌های TED  را می‌بینید، متوجه 10 نکته می‌شوید که تقریباً در طراحی آنها مشترک و دخیل است و عملاً با روان‌شناسی، علم و هنر، توجه مخاطب را به‌دست می‌آورد. مهم‌ترین بخش سخنرانی‌های تد، در ۹۰ ثانیه ابتدایی آن است. این بخش بدون هیچ ابهامی ارائه می‌شود و مقدمه سخنرانی پنهان در بدنه آن نیست. دومین بخش تاثیرگذار در سخنرانی تد، پایان قدرتمند آن است که تقریباً و همیشه در ۳۰ ثانیه آخر و اغلب در آخرین سطر قبل از تشویق حضار اتفاق می‌افتد. داستان هم سهمی اساسی دارد. سخنران، معمولاً داستان‌های شخصی‌ای را مطرح می‌کند که هدفشان هدایت مخاطبان در سفر ادراکی، از ایده اولیه تا تغییر و دنیای جدید است. او به‌شدت تمایل دارد احساس‌هایش را بروز دهد، مکث‌های نمایشی ایجاد کند، گاهی اوقات اموری را تکرار کند، با دقت به جلو و عقب راه برود، انرژی‌اش را به جمعیت منتقل کند و مرتب بخندد. مهم نیست موضوع چقدر جدی باشد، همیشه نکات طنزآمیزی برای او وجود دارد که به نظرش برای انسانی کردن و جلب نظر مخاطبان و افزایش ماندگاری در ذهن مهم است. به‌ویژه اینکه، سخنرانی‌های به‌یادماندنی TED اغلب تلاش می‌کنند زندگی‌ها را تغییر دهند و معمولاً در انتهای ارائه به نقطه تمرکز برسند که حلقه پیام کلیدی را ببندند. اضافه بر آن، بی‌نظمی، کار ناپسندی در تد نیست. پس‌زمینه ارائه، شامل کلمات کم‌تعداد، تصاویر و گرافیک‌های رنگارنگ است، هیچ نویزی وجود ندارد. سخنرانی دارای صداهای قدرتمندی است و ساختار ارائه اجازه هیچ انحراف بزرگ یا انحراف از پیام اصلی را نمی‌دهد. سخنران نیز همیشه در مرکز صحنه و معمولاً بالاتر از تماشاگران (روی صحنه) و در دایره قدرت قرار دارد، او روی نقطه مرکزی صحنه، صلابت صدا و کلامش را به نمایش می‌گذارد و با چیدمان و تدوین دو یا سه دوربین، این توانمندی در او تقویت می‌شود. از طرفی، چون بدون دخالت دست صحبت می‌کند، پشت تریبون پنهان نمی‌شود و یادداشت‌های حصارساز بین خودش و جمعیت را حمل نمی‌کند، قدرت با صدا، مخاطب را ناخواسته به توهم داشتن سطح پایین‌تری از دانش نسبت به او می‌کشاند، یعنی او موفق می‌شود، پیام‌رسانی موضوع انجام می‌گیرد و سخنران به هدف اصلی‌اش می‌رسد. «اصابت کلامی» که در تمام ادوار ‌TED، حتی به چند سخنرانی معروف، ارزش افزوده اقتصادی فکری داده است. به‌طور مثال، سخنرانی کن رابینسون در سال ۲۰۰۶، با عنوان «آیا مدارس خلاقیت را می‌کشند؟» با ۷5 میلیون بازدید، در تمام 19 سال گذشته صدرنشین بوده است. رابینسون، با طنز بریتانیایی، سیستم آموزشی را نقد و بر اهمیت خلاقیت تاکید کرد. ایده‌ای که در سیاست‌های آموزشی جهان بازتاب یافت و کتاب‌هایش را به پرفروش‌ترین‌ها تبدیل کرد. سخنرانی سایمون سینک، درباره اینکه «چگونه رهبران بزرگ الهام‌بخش می‌شوند؟» (در سال ۲۰۰۹ با حدود ۶0 میلیون بازدید)، با مدل «دایره طلایی» شامل «چرا -چگونه -چه چیزی»، کسب‌وکارها را دگرگون کرد. سینک، با تمرکز بر انگیزه درونی، به مشاور شرکت‌های تجاری غول‌پیکر تبدیل شد و کتاب «با چرا آغاز کنید» او بیش از یک میلیون نسخه فروخت، درآمد چندمیلیون‌دلاری را نصیب سینک ساخت و ثروتی معادل 15 تا 38 میلیون دلار را برای او تخمین زدند. در نمونه موفق دیگری، برنه براون، روان‌شناس آمریکایی، با سخنرانی «قدرت آسیب‌پذیری» (در سال۲۰۱۰ و با نزدیک به 60 میلیون بازدید)، آسیب‌پذیری را به‌عنوان کلید شجاعت معرفی کرد. این سخنرانی، کتاب‌های پرفروش و جنبش‌های خودیاری را برانگیخت. کتاب «جرئت بسیار» او بیش از دو میلیون نسخه به فروش رفت و قراردادهای مشاوره‌اش را چند میلیون‌دلاری کرد. یا امی کَدی، روان‌شناس اجتماعی که در سخنرانی «زبان بدن شما شکل شما را تغییر می‌دهد» ‌(سال ۲۰۱۲ با حدود ۴۵ میلیون بازدید)، نشان داد که چگونه حالت‌های بدنی می‌توانند احساس قدرت و اعتمادبه‌نفس را در افراد تقویت کنند. ایده‌ای که به‌صورت ویژه در میان مدیران و رهبران سازمانی با استقبال گسترده روبه‌رو شد و کَدی بر پایه همین تجربه، کتاب «حضور: جسورترین خود را به مصاف بزرگ‌ترین مشکلاتتان بفرستید» را نوشت که به یکی از پرفروش‌ترین آثار روان‌شناسی تبدیل شد. شهرتی که تیم اربن، نویسنده و بلاگر آمریکایی نیز تجربه کرد. او در سخنرانی «درون ذهن یک استاد اهمال‌کار» (در سال ۲۰۱۶ با بیش از ۴۰ میلیون بازدید)، با طنز و انیمیشن‌های ساده و خلاقانه، ذهنیت فرد اهمال‌کارِ تنبل را به تصویر کشید و با مثال‌های روزمره، این رفتار را به‌گونه‌ای سرگرم‌کننده و آموزنده تحلیل کرد. سخنرانی که از محبوب‌ترین‌های TED و باعث رشد چشمگیر وبلاگ او با نام «صبر کن! اما چرا؟» شد و میلیون‌ها بازدیدکننده از سراسر جهان پیدا کرد. مجموعه سخنرانی‌هایی که قبل از شاخص تعداد بازدید، آثار اقتصادی قابل تامل داشت. آنها، کتاب‌ها، دوره‌ها، مشاوره‌ها و میلیاردها دلار سرمایه تولید کردند. هر سخنرانی، میانگین ۵ تا ۱۰ میلیون دلار ارزش اقتصادی مستقیم (از فروش کتاب و سخنرانی‌های پولی) خلق و محبوبیت‌شان، فرمول TED را تثبیت کرد.

84

همیشه کمتر

درست است که دسترسی دیجیتال، تنوع موضوعی، برندینگ فرهنگی و ارزش اقتصادی از ورای محتوای فشرده و الهام‌بخش، صحنه‌آرایی، جذابیت کلامی، پرسش‌زایی و کیوریشن دقیق محتوا، مدل‌های اقتصادی غیرانتفاعی پایدار و گسترش اجتماعی (از نخبگان به عموم)، TED را به رسانه‌ای فرهنگی تبدیل کرد، اما بذرهای اشباع و افول را هم، توامان در آن کاشت. تد تا پایان دهه 2010 از نظر اقتصادی و فرهنگی، به بلوغ کامل رسیده بود و زمانی که شخصیت‌های سرشناس همچون بیل گیتس، جین گودال و مونیکا لوینسکی در کنفرانس‌های آن سخنرانی کردند، ویدئوهایشان در شبکه‌های اجتماعی میلیون‌ها بار بازنشر شد. واژه  TED Talkوارد فرهنگ عامه شد و حتی در پلت‌فرم‌هایی همانند تیک‌تاک، کاربران از اصطلاح «My TED Talk» به‌صورت طنز برای بیان ایده‌های شخصی استفاده کردند. تد، در رده بزرگ‌ترین نهادهای غیرانتفاعی فعال در حوزه آموزش عمومی دیجیتال (بزرگ‌تر از آکادمی سلمان‌خان (‌Khan Academy‌) یا «‌Coursera‌» قرار گرفت. اتفاقی که هویت آن را از پلت‌فرم سرگرمی فراتر می‌برد. حتی پژوهش مدرسه کندی هاروارد در قالب مقاله «تاثیر سخنرانی‌های TED بر سخنرانی‌های سیاسی» تایید کرد ترکیب «علم و الهام» در تد به الگویی برای سخنرانی‌های مدیریتی، دانشگاهی و حتی سیاسی تبدیل شده و چه‌بسا سبک سخنرانی تد به پارلمان‌ها و شرکت‌های بزرگ نیز نفوذ کرده است. اما اندرسون و تیمش نتوانستند این روند را حفظ کنند و از جایی به بعد، سازمان تد مبتلا به تکرار نوع و فرمت و محتوا شد و این در حالی بود که جهان انسانی به‌خصوص نسل جدید (زی)، از فرمت تکراری خسته بود و بیش از گفت‌وگوهای الهام‌بخش، به تفکر نوآورانه، بحث سالم و اصطکاک خلاقانه برای پیشرفت نیاز داشت اما تد دیگر نمی‌توانست در بحث و گفت‌وگو خوب عمل کند و تعادل دیدگاهی را حتی برای هزاره‌های طرفدارش از دست داد. هزاره‌ها برای TED حکم ستون فقرات را داشتند. ۶۰ درصد آنها تد را در دانشگاه‌ها و استارت‌آپ‌ها کشف کردند و سخنرانی‌هایی همانند سوزان کین درباره «قدرت درون‌گراها» برایشان رزونانس داشت. حالا نسل زد،‌ نسلِ یوتیوب و تیک‌تاک و پادکست، نسل محتواهای کوتاه (کمتر از 10 دقیقه و تعاملی) مخاطب جدی است، تد را از تیک‌تاک و یوتیوب می‌شناسد، سخنرانی‌هایی همانند اسکات گالووی درباره «نابودی آینده جوانان توسط آمریکا» را ترجیح می‌دهد و پتانسیل 20درصدی برای TED دارد، تغییری که مورد غفلت واقع شده، تد را از زنجیره ارزش مالی نسل زد محروم کرده و «دشواری پردازش»، آن را به چالش‌های بزرگ‌تر هم می‌کشاند. کمااینکه، طبق یافته‌های پژوهشِ امیر سپهری، راد دوکلوس و نصیر حقیقی در «چرا سخنرانی‌های TED بینندگانش را از دست می‌دهند؟»، اشباع موضوعی و تکثر اطلاعاتی سخنرانی‌های تد، نه‌تنها نسل زد که حتی بسیاری از بومرها را نیز از سخنرانی‌های حرفه‌ای خسته و متنفر کرده و می‌کند. اتفاقی که روان‌شناسان آن را «عدم تسلط در پردازش» می‌نامند. بررسی ۲۵۰۰ سخنرانی TED و محاسبه تعداد موضوع‌های مختلف هر سخنرانی در این پژوهش، تایید می‌کند که به ازای هر موضوع اضافی مورد بحث یا تکرار با فرمت ثابت، سخنرانی‌های تد سه درصد از بینندگانش را از دست می‌دهد و این کاهش تجمعی پس از در نظر گرفتن عواملی همانند مدت زمان سخنرانی‌ها، میزان شهرت هر سخنران و سبک روایت نیز اتفاق می‌افتد. به گونه‌ای که طبق گفته بنجامین براتون، متخصص ژئوپولیتیک دیجیتال و فلسفه فناوری و منتقدِ همیشگی تد، در درازمدت می‌تواند شیفت تد از بومر به زی را «پیشرفتی بی‌اثر» کند. همان پیامدی که بلاتکلیفی رویکردی و فرمولیک‌ شدن برای تد به همراه داشت و تد را به برند تبلیغاتی و سیاسی  تبدیل کرد.

ادعاهای تد

تد همیشه ادعا کرده که غیرسیاسی و بی‌طرف است و سعی می‌کند از راست یا چپ، از دروغ و کلاهبرداری دور بماند، اما مارک انگلر، تحلیلگر سیاسی و نویسنده کتاب «این یک قیام است: چگونه انقلاب‌های آرام، قرن بیست‌ویکم را شکل دادند»، بر این باور است که تد با عدم‌بارگذاری سخنرانی‌های افرادی همانند نیک هاناور، سرمایه‌گذار خطرپذیر و کارآفرین ثروتمند فناوری و استارت‌آپ‌ها به دلیل سیاسی بودن، یا جدال با کولمن هیوز، پادکستر و نویسنده مستقل بر سر «کوررنگی؛ اسب تروآ برای برتری سفیدپوستان»، نشان داد که نه در حال تسلیم شدن در برابر محافظه‌کاران است و نه در دام مطالبه «تعادل» به قیمت از دست دادن حقیقت افتاده است، بلکه دچار تناقض ذاتی در رویکرد نسبت به سیاست و ایده‌ها شده است. به‌گونه‌ای که، وب‌سایت آن ادعا می‌کند به قدرت ایده‌ها برای تغییر جهان باور دارد. اما مدیر تد، تاکید دارد سازمانش نباید گفت‌وگوهای «کاملاً سیاسی» را میزبانی کند. پارادوکسی که در عمل، TED را به حذف موضوع‌های سیاسی واقعی، نزاع‌های قدرت و نقد سیستماتیک کشانده است. تغییری که طرفدارانش را هم از او دور کرده و می‌کند. چون نمی‌توان نئولیبرالیسم کلینتونی، آرمان‌شهرگرای تکنولوژیک و مومن به رویکرد بشردوستانه-سرمایه‌دارانه به مسائل اجتماعی بود اما همزمان جانبداری پنهان سیاسی داشت (30 مورد از 36 سخنرانی پرطرفدار تد، جهت‌گیری شخصی دارند) یا به «خودستایی نخبه‌گرایانه خودشیفتگان حیله‌گر» مثل الیزابت هولمز، بنیان‌گذار شرکت «Theranos»  فضا داد که با ارائه صیقلی۲۰دقیقه‌ای، ادعاهای جسورانه قلابی و ساختگی را به خورد مخاطب بدهند و با تظاهر، حق به جانب بودن، تکبر فکری، بی‌اعتنایی و خودبزرگ‌بینی اغراق‌آمیز، ذهن مخاطب را برای اهدافشان تسخیر کنند. دیدگاهی که جولی بیندل، روزنامه‌نگار و فعال حقوق زنان نیز بدان باور دارد و بنجامین براتون (سطحی‌سازی علم و ایده) و کولمن هیوز (اجتناب از سیاست‌های واقعی) نظر او را پشتیبانی می‌کنند.

 بیندل می‌گوید: «مدتی است از تد متنفرم نه به خاطر اینکه مدیر آن یک مرد است، برای اینکه خودبزرگ‌بینیِ از پیش تعیین‌شده مجریان و سخنرانان آن، من را از محتوا دور می‌کند. در تد، سخنرانی‌ها آنقدر تمرین شده‌اند که حتی مکث‌های بجا و حرکات سر هم به طرز وحشتناکی ساختگی به نظر می‌رسند. سخنران‌ها همان روبات‌های TED روی صحنه می‌چرخند، ژست می‌گیرند، لبخندها و اخم‌های خوش‌ساختی از خودشان نشان می‌دهند و مطالب بدیهی را پشت سر هم تکرار می‌کنند، طوری که انگار نظریه نسبیت را دوباره کشف کرده‌اند. شما را نمی‌دانم اما آیا حالا با وجود یوتیوب و هوش مصنوعی واقعاً نیاز داریم کسی که یک یا چند کتاب خوانده و متخصص ژست‌های مسخره شده، بیاید داستان ساختگی برایمان تعریف کند و بعد با پول ما نویسنده کتاب شود و به ثروت هنگفت برسد؟ آیا برایتان جالب است که هر شرکت یا سازمانی، بیاید سخنرانی تدکس برگزار کند و در بهت‌آورترین حالت ممکن، به ما یاد دهد چطور بند کفش‌هایمان را ببندیم؟ یا چرا وقتی افسرده‌ایم باید دارو بخوریم؟ قطعاً ما به بسیاری از سخنرانی‌های ساختگی آدم‌های مبتلا به خودخواهی و خودشیفتگی نیاز نداریم اما تد مدت‌هاست این را فراموش کرده و شاید به همین خاطر است که داریم از تد تاک‌ها متنفر می‌شویم. متنفر می‌شویم از اینکه در سالن تاریک، با مخاطبان دقیق و فرهیخته که به جلو خیره شده‌اند و به سختی جرات نفس کشیدن دارند؛ یک نفر با اعتمادبه‌نفس روی صحنه‌ای که نور آن به‌طور ویژه در بخشی روشن و متمرکز شده، قدم بگذارد و درحالی‌که هدست به سر دارد و کنترل پاورپوینت در دست، سنجاقی را روی زمین بیندازد و وقتی صدا سالن را گرفت از ما بپرسد: «شما فکر می‌کنید دنیا گرد است، اما من به شما می‌گویم که اشتباه می‌کنید،  دنیا مربع است».  

دراین پرونده بخوانید ...