فرصتهای سوخته
ارزیابی پیامدهای تعلل در تصمیمگیری در گفتوگو با احمد نقیبزاده
اهمالکاری یا تعلل (Procrastination) خودداری از انجام وظیفهای است که لازم است در موعد مشخصی انجام شود. میتوان از آن بهعنوان بهتاخیر انداختن (از سر عادت یا آگاهانه) آغاز یا پایان کاری، با علم به پیامدهای منفی این تاخیر نیز یاد کرد. با این وصف، تعلل در تصمیمگیری به پدیدهای جدی و مهم در سیستم مدیریتی بدل شده است. این در حالی است که بعضاً این تعلل و فرصتسوزی باعث شده کشور با مشکلات و بحرانهای جدی مواجه شود. ماجرای ناترازی بانکها که بانک آینده سرآمد آن بود، تنها نمونهای از مثالهای پرشمار است. آن هم در شرایطی که ریاست قوه قضائیه، اخیراً اعلام کرده بود که در چند سال گذشته، این قوه بارها نسبت به بدهیهای این بانک ابراز نگرانی کرده و دستگاههای متولی را ملزم به ورود و حل آن بحران کرده بود. عدم شفافیت، موازیکاری، رقابتهای جناحی و از همه مهمتر عدم پاسخگویی نهادهای متولی مهمترین عواملی هستند که باعث شدند تصمیمگیری و اقدام در نظام مدیریتی، همواره با تعلل ناشی از محافظهکاری همراه باشد. این در حالی است که با تجربه چند دهه گذشته، مشخص شده تصمیم و موضعگیری بهنگام توانسته است جلوی بسیاری از مشکلات و بحرانها را بگیرد. احمد نقیبزاده، استاد دانشگاه در گفتوگویی به نقد و تحلیل پدیده «سندروم تعلل» میپردازد. او درباره این موضوع، بر این باور است که «ساختار شفاف و مشخصی در این زمینه وجود ندارد که بدانیم در کدام حوزه، کدام مسئول یا نهاد مشخص وظیفه و مسئولیت دارد و این وظیفه بر چه اساس و چگونه به انجام میرسد. تعدد مراجع قدرت در حوزهها و موازیکاری در ساختارها یکی از مشکلات جدی است که باید مورد توجه قرار بگیرد». از نگاه او، اگر قرار باشد در نظام مدیریتی، همگی از سوی یکدیگر تحت فشار بوده و جناحها دائماً به دنبال تخریب یکدیگر باشند، مسئلهای حل نمیشود.
♦♦♦
فکر میکنید چه ساختارها و نظامهایی مستعد ابتلا به «سندروم تعلل» هستند؟ آیا میتوان این پدیده را معضلی همهگیر تصور کرد، یا این پدیده منحصر یا مختص نظامهای خاص است؟ و اینکه اگر بخواهیم این مسئله را در نظام مدیریتی کشورمان بررسی کنیم، «سندروم تعلل» از چه زمان و چگونه وارد ایران شده است؟
پاسخ به این پرسش تا حدودی واضح و روشن است. فکر میکنم تعلل معمولاً در نظامها و ساختارهایی رخ میدهد که دچار آشفتگی هستند. زمانی که یک نظام یا ساختار دچار آشفتگی باشد و به قول قدیمیها پیچ و مهره آن بهدرستی سفت نشده باشد، زمینه بروز ناهنجاریهای مختلف از جمله همین بحث «سندروم تعلل» در آنها تشدید میشود. ما در این ساختارها شاهد آن هستیم که سازماندهیها، نظم و ترتیب درستی ندارند و از این حیث ساختار دچار ضعف جدی است. این ساختارها، علاوه بر مباحث درونسازمانی و داخلی، در مباحث خارجی دچار نقصان بوده و همچنین در ارتباط گرفتن و هماهنگیهای خارجی ضعیف هستند. این در حالی است که نظام سیاستگذاری و مدیریتی، مشمول مجموعه عناصری بوده که در برابر محیط بهصورت متقابل نوعی بدهبستان یا ورودی و خروجی دارد و هرچه ساختار در آن نظام سیاستگذاری و مدیریتی منظمتر باشد، واکنشها و خروجیهای آن و تاثیرپذیری و ورودیهای آن سریعتر، دقیقتر و منظمتر است. اگر بخواهیم این تعریف و گزاره را در مقیاس بزرگتر همانند نظام مدیریتی در کشورمان بررسی کنیم، نخست با این پرسش مواجه میشویم که «سندروم تعلل» از چه زمان و چگونه وارد ایران شده است؟ این مسئله تا حدود زیادی ریشه در ساختارها و ضعفهای فردی دارد. ما در طول تاریخ و حیات نظامهای سیاسی، شاهد آن هستیم که در بازههای زمانی مختلف، گروهها و جریانهای سیاسی متفاوت بر سر کار میآیند که بعضاً به جای حل مشکل و طرح افقهای روشن برای آینده، سعی در تخریب اقدامات سابق دارند. تخریبها، در کنار اختلافنظرها، سیاستگذاریهای نادرست، عدم مدیریتها و برخی بحرانها و مشکلات ملی همانند جنگ و البته تحریمها باعث میشود معضل «تعلل در تصمیمگیری و اقدام» در نظام مدیریتی در کشورمان وجود داشته باشد. بنابراین مجموعه عواملی در کنار هم باعث میشوند که یک نظام مدیریتی دچار این مسئله شود و نمیتوان برای آن، وضع انحصاری یا خاص و محدود تعریف کرد.
از نظر شما چه عواملی باعث میشود که فرد یا نظام در ساختار مدیریتی دچار تعلل در تصمیمگیری شود. محرکها و مشوقهای این تعلل از کجا نشات میگیرد؟ در واقع چه دلایلی باعث شده نظام سیاستگذاری و مدیریتی در ایران با تعلل در تصمیمگیری پیش برود؟ چقدر میتوانیم آن را با اقتصاد سیاسی مرتبط بدانیم؟
فکر میکنم یکی از دلایل عمده این مسئله، آن است که ساختار شفاف و مشخصی در این زمینه وجود ندارد که بدانیم در کدام حوزه، کدام مسئول یا نهاد مشخص وظیفه و مسئولیت دارد و این وظیفه بر چه اساس و چگونه به انجام میرسد. تعدد مراجع قدرت در حوزهها و موازیکاری در ساختارها یکی از مشکلات مهم و جدی در این موضوع است که باید مورد توجه قرار بگیرد. البته زمانی این احساس وجود داشت که تعدد مراجع قدرت میتواند، به چندصدایی و نوعی دموکراسی منتهی شود، ولی چنین رویهای در نظام سیاستگذاری و تصمیمگیری، اتفاق و رویه خوبی تلقی نمیشود و حتی مضر است. نظام مدیریتی در ابتدای انقلاب، تا حدودی متاثر از شرایط جنگ بود ولی با اتمام جنگ، رقابتهای سیاسی و جناحی تا حدود زیادی نظام مدیریتی در کشورمان را تحت تاثیر قرار داد. فکر میکنم یکی از دلایل نابسامانی در نظام مدیریتی کشورمان، آن است که اقلیتی احساس میکنند که در نظام مدیریتی سامانیافته شانس کمی برای نفوذ و تاثیرگذاری دارند. هرچند که در دوران مرحوم هاشمیرفسنجانی اختلاف و نابسامانی کمتر بود، ولی با آمدن آقای سیدمحمد خاتمی این اتفاقها (اختلافات سیاسی بین جریانها و جناحهای سیاسی) سرعت و قدرت بیشتری گرفت و شرایط تا حدودی نسبت به گذشته دچار تغییر و تحول شد.
برای دلایل تعلل در تصمیمگیری، هم وجه فردی مطرح است و هم وجه جمعی. سهم هر یک از این مولفهها در دامن زدن و طولانی شدن فرآیند تصمیمگیری متفاوتاند؛ بهطوریکه بسیاری در شرایط کنونی ایران، سهم و وزن ساختار را بیشتر و مهمتر از فرد میدانند. با این وصف به نظر میرسد دلایل درهمتنیده و متاثر از برآیند همه عوامل در کنار هماند. به باورتان تعلل در تصمیمگیری چقدر مربوط به افراد و مدیران میشود و چقدر به ضعفهای ساختاری مرتبط است؟ آیا این تعلل به نگاهها و رویکردهای فردی برمیگردد، یا اساساً نظام مدیریتی در کشورمان، گرفتار این تعلل در تصمیمگیریهاست؟
قطعاً در تحلیل پدیده «سندروم تعلل» افراد و اشخاص نقش مشخص خودشان را دارند و هرکس با نگاه و رویکردی که دارد میتواند به ضعف یا قوت در نظام تصمیمگیری دامن بزند، ولی این بدان معنا نیست که از تاثیر ساختار در این موضوع غفلت کنیم. اگر ساختار نظام سیاستگذاری و تصمیمگیری منظم، دقیق و شفاف باشد، به افراد اجازه نمیدهد منافع خودشان را در روند تصمیمگیری لحاظ کنند. سازوکارها و ساختارها بهویژه در موضوعها و سطوح کلان باید متمرکز باشند. البته نظامهای دموکراتیک نیز در برخی موضوعها همانند جنگ، اختیاراتی را برای رئیسجمهوری پیشبینی میکنند که یک نفر برای ادامه جنگ یا صلح تصمیمگیری کند. هرچند که در ازای این اختیارات نیز، ظرفیتهای نظارتی شفاف فراهم میکنند که بعدها بتوانند شخص رئیسجمهور را در قبال تصمیمهایی که گرفته، پاسخگو کنند. بنابراین برای حل بحران تعلل در تصمیمگیری، راهکارهای مختلف وجود دارد که هرکدام از آنها در نمونههای خارجی، موفق بودند. اگر قرار باشد که در نظام مدیریتی، همگی از سوی یکدیگر زیر فشار بوده و جناحها دائماً به دنبال تخریب یکدیگر باشند، مسئلهای حل نمیشود. همچنان که بارها دیدهایم فردی در ازای اتخاذ یا اجرای تصمیم و نیز پیگیری برخی از اهداف، خیلی سریع مورد تخریب و انتقاد شدید قرار گرفته است. من احساس میکنم که دست قدرتمندی در این ماجرا وجود دارد که میخواهد نابسامانیها تداوم داشته باشد، بنابراین نمیتوان گفت که این نابسامانی صرفاً براساس اشتباه یا درک نادرست شکل گرفته است، چراکه بعضاً نشانههایی را شاهدیم که گویی نظم و ساختاری برای ایجاد این بینظمی وجود دارد و همین باعث میشود فرض کنیم، برخی نمیخواهند مشکلات در کشورمان حل شود و از این بینظمی و نابسامانی منافع خودشان یا گروه مطلوب خودشان تامین میشود که این مسئله بهشدت نگرانکننده است.
بسیاری برای تعلل در نظام تصمیمگیری دلایل مختلف ذکر میکنند، برخی از منظر فنی، آن را ناشی از بوروکراسیهای اداری پیچیده و زمانبر میدانند و برخی هم با اشاره به سهم گروههای ذینفع در اقتصاد، از منظومه اقتصاد سیاسی برای توضیح این وضعیت وام میگیرند. چه عواملی میتوانند به چرخه تعلل در نظام تصمیمگیری دامن بزنند؟ آیا میتوان استمرار این رویه را امری معمول در نظامهای مبتلا به این تعلل توصیف و تفسیر کرد؟
فکر میکنم نبود شفافیت، وجود گروههای ذینفوذ نامرئی و مرئی و رقابتها و اختلافات پنهان برای رسیدن به قدرت و منافع، باعث شده در نظام تصمیمگیری با مشکلات جدی مواجه باشیم. واقعیت این است که وقتی شفافیت بهدرستی رعایت نشود، در سایه آن فرصتی برای ناهنجاریها و نابسامانیها فراهم میشود. ما در بحث انتخابات، پیش از هر چیز، نیازمند احزاب فعال و پویا با مرامنامه و ساختارهای شفاف هستیم. متاسفانه این نکته مورد استقبال قرار نگرفت و در این میان گروههای ذینفوذی تشکیل شدند. همه میدانند که در چنین وضعی کاسبانی هم پیدا شدند و از نبود احزاب ساختارمند و شفاف سود بردند و دقیقاً وجود چنین افراد و گروههایی است که اجازه نمیدهد، مشکلات حل شود. این در حالی است که چنین گروههایی فکر نمیکنند که اصرار بر ادامه این رویه در بلندمدت به چه نتایجی ختم میشود و چه عواقبی در انتظار آنان است. همچنان که در جنگ جهانی اول، مشخص شد منافع گروهی در ادامه جنگ و حتی تشدید آن است. این گروهها از طریق اقداماتی همانند احتکار و گرانفروشی و... در خلال جنگ جهانی صرفاً به دنبال منافع خودشان بودند، اما وقتی این مسئله علنی شد، زمینه ایجاد تفکر افراطی و فاشیستی را فراهم کرد. متاسفانه امروز در کشور ما نیز گروههایی بدون درک درست از شرایط جامعه و بدون آگاهی و صرفاً در راستای تامین منافع گروهی و فردی خودشان تصمیمگیری و اقدام میکنند. این گروهها در دورههای مختلف زمانی رویکردهایی را در پیش گرفتند که بعضاً ضدتوسعه بود. بهویژه آنکه چنین گروههایی بهراحتی تحت تاثیر تفکرات و گفتمانهای خاص قرار گرفته و حول همان دکترین، دست به اقدام میزنند. این در حالی است که در کشورمان برای عبور از مشکلات نیازمند توسعه در همه زمینهها هستیم و شکست در یک یا چند حوزه میتواند به سایر حوزهها سرایت کند و عملاً کشورمان را با معضلات و بحرانهای جدی مواجه میکند. چراکه در چنین وضعی دولت ناتوان میشود و توان و ابزار خودش را از دست میدهد و در ادامه نارضایتی عمومی ایجاد میشود و رفتهرفته به شکاف بین حاکمیت و مردم دامن زده میشود. وقتی این اتفاقات سلسلهوار رخ بدهند، بدیهی است که در کشورمان دچار نابسامانی گسترده میشویم و هر اتفاق داخلی یا خارجی میتواند، فضای عمومی را بهراحتی تحت تاثیر قرار بدهد.
به نظر میرسد برای رفع تعلل در نظام تصمیمگیری ما به راهحلهای میانرشتهای نیاز داریم، بدان معنا که از چند بعد دانشی به حل مسئله نگاه کند. چرا که چالشهایمان نیز در این زمینه چندبعدی است. فکر میکنید ما چه راهکارها و روشهایی برای حل پدیده تعلل در تصمیمگیری، در اختیار داریم؟
در شرایط کنونی فکر میکنم که اگر به سمت اصلاحات و رفع موانع قدم برنداریم، شانسی برای حل مشکلات و بحرانها نداریم. وضع امروز ما شبیه به آن است که بخواهیم با ترمیم و بازسازی نقش ایوان، مشکل فرسودگی خانه را حل کنیم و همه چیز مثل روز نخست درست شود. واقعیت این است که امروز تزلزل در تمام ارکان و بخشها در نظام سیاستگذاری و مدیریتی قابل مشاهده است و این تزلزل در ادامه میتواند به هرجومرج جدی منتهی شود و سرانجام همگی از آن ضرر و زیان میبینند و رنج میکشند. متاسفانه کسانی که میتوانند یا میتوانستند مشکلات را حل کنند به دلیل تعلل در تصمیمگیری، فرصتها را بهراحتی از دست دادند. فکر میکنم یکی از دلایل آن است که چنین افراد موثری به جای توجه به مشکلات و موضوعات جدی در کشورمان، خودشان را درگیر موضوعات خاص کردند و همین باعث شد از سایر مسائل غافل شوند. متاسفانه طرح برخی مسائل دستنیافتنی و شعارهای نامتناسب با نیازهای امروز در کشورمان باعث شده امروز در نظام تصمیمگیری با نابسامانی مواجه باشیم و این رویه آنچنان پیشرفته است که بعید به نظر میرسد امروز کسی از میان مسئولان و مقامها نسبت به آن ابراز بیاطلاعی کند. من بیشترین تقصیر را متوجه کسانی میدانم که در این چرخه در عین مسئولیت پاسخگوی اشتباه خودشان نبوده و در مقام جبران یا حل آن برنیامدند. ما باید متوجه باشیم فرصت برای جبران اشتباه محدود است و باید هرچه زودتر برای حل این مشکلات اقدام کنیم.