درد از دست دادن
چرا از دست دادن خانه دردناکتر از به دست نیاوردن آن است؟
مالکیت خانه در بسیاری جوامع، مهم و ضروری است اما در ایران به دلیل هزینه سنگینی که اجاره خانه تحمیل میکند، خانهدار شدن اتفاقی مهم در زندگی افراد است. مالکیت خانه علاوه بر منافع اجتماعی گستردهای که به همراه دارد، روشی برای انباشت ثروت افراد نیز به حساب میآید. با این حال، هم صاحبخانه شدن در ایران سخت است و زمان طولانی میطلبد و هم افرادی که مالک خانه هستند، در معرض طیف وسیعی از بحرانهای شغلی و درآمدی قرار دارند که میتواند باعث تغییر شرایط آنها از صاحبخانه به مستاجر شود.
دو گروه عمده در کشور وجود دارند که ممکن است از مزیت مالکیت خانه دور بمانند؛ افرادی که سالهای طولانی باید منتظر بمانند تا صاحب خانه شوند که معمولاً این دوره انتظار در ایران طولانی است. گروه دیگر افرادی هستند که صاحب خانه هستند اما به خاطر مشکلات اقتصادی، خانه خود را از دست میدهند. اقتصاد ایران به دلیل تحریمهای اقتصادی و تنش در روابط بینالمللی، همواره در معرض شوکهای مختلف اقتصادی قرار دارد که این شوکها، خانهدار شدن گروه نخست را به تعویق میاندازد و باعث از دست رفتن مالکیت گروه دوم نیز میشود. هرچند درک ما از پیامدهای بلندمدت از دست دادن خانه پس از شوک اقتصادی هنوز محدود است اما اقتصاددانان معتقدند از دست دادن خانه، آثار روحی و روانی به مراتب سنگینی از به دست نیاوردن آن دارد؛ اما چرا؟ دنیل کانمن، برنده جایزه نوبل اقتصاد (2002)، در مطالعاتی که با همکارش آموس تورسکی با عنوان نظریه «چشمانداز» داشتند، به این نتیجه رسیدند که «حس از دست دادن» چیزی حدود 5 /2 برابر بیشتر از «حسِ به دست آوردن» از سوی افراد درک میشود.
از دست دادن خانه، بهویژه پس از تجربه مالکیت، نهتنها به دلیل از بین رفتن سرمایه مالی، بلکه به سبب تاثیرهای عمیق روانی و اجتماعی، اثری به مراتب مخربتر از عدم دستیابی به مالکیت خانه در وهله نخست دارد. این پدیده میتواند احساس امنیت، هویت و تعلق اجتماعی فرد را بهشدت تحت تاثیر قرار دهد و باعث استرس، اضطراب و حتی کاهش اعتمادبهنفس شود. برای گروهی که هرگز خانهای نداشتهاند، گرچه انتظار طولانیمدت برای مالکیت میتواند ناامیدکننده و فرساینده باشد، اما فقدان تجربه مالکیت ممکن است به همان اندازه حسِ فقدان عمیق عاطفی ایجاد نکند.
در اقتصاد ایران، شرایط خاص همانند تورم بالا، کاهش قدرت خرید و بیثباتی در بازار کار را تشدید میکند. برای گروه نخست، یعنی افرادی که در انتظار مالکیت هستند، افزایش مداوم قیمت مسکن و ناکافی بودن درآمد در مقایسه با هزینههای زندگی، دستیابی به خانه را به هدفی دور از دسترس تبدیل کرده است. این گروه ممکن است با احساس ناکامی و فشار اجتماعی مواجه شوند، اما همچنان امید به آینده و امکان بهبود شرایط را حفظ کنند. در مقابل، گروه دوم که خانه خود را از دست میدهند، نهتنها با از دست دادن دارایی اصلی خود مواجه میشوند، بلکه اغلب با بدهیهای سنگین، کاهش اعتبار اجتماعی و احساس شکست شخصی دستوپنجه نرم میکنند. این تجربه میتواند تاثیرهای بلندمدت بر سلامت روان، روابط خانوادگی و حتی جایگاه فرد در جامعه داشته باشد.
علاوه بر این، شوکهای اقتصادی همانند تحریمها، نوسانهای ارزی و کاهش ارزش پول ملی، نهتنها فرآیند خانهدار شدن را برای گروه نخست دشوار میکند، بلکه گروه دوم را نیز در معرض خطر بیشتری برای از دست دادن خانه قرار میدهد. سیاستهای ناکارآمد در بخش مسکن، کمبود تسهیلات مالی مناسب و عدم حمایت کافی از اقشار آسیبپذیر، این چرخه را تشدید میکند. در چنین شرایطی، نیاز به سیاستگذاریهای جامع برای حمایت از هر دو گروه احساس میشود. برای گروه نخست، ارائه تسهیلات بلندمدت با نرخ بهره پایین و افزایش عرضه مسکن مقرونبهصرفه میتواند موثر باشد. برای گروه دوم، ایجاد شبکههای ایمنی مالی، مشاورههای روانی و برنامههای بازسازی اعتبار میتواند به کاهش اثرات منفی از دست دادن خانه کمک کند.
در نهایت، اگرچه هر دو وضعِ «عدم دستیابی به خانه» و «از دست دادن آن» چالشهای خاص خود را دارد، اما از دست دادن خانه به دلیل بار عاطفی، اجتماعی و اقتصادی سنگین، تاثیری عمیق بر افراد و خانوادهها میگذارد. این موضوع ضرورت توجه بیشتر و طراحی مداخلههای هدفمند برای کاهش آسیبهای ناشی از این تجربه را برجسته میکند.
فشارهای روانی
مالکیت مسکن در ایران از جایگاه ویژهای در فرهنگ و اقتصاد جامعه برخوردار است. این اهمیت ریشه در عوامل متعددی دارد که ترکیبی از سنتهای فرهنگی، شرایط اقتصادی و فشارهای روانی ناشی از تحولات اجتماعی را دربر میگیرد. برخلاف بسیاری از کشورهای توسعهیافته، که فاصله زمانی طولانیتری از اقتصادهای روستایی و خودکفایی ملکی طی کردهاند، ایران همچنان به لحاظ تاریخی و فرهنگی به الگوهای روستایی نزدیکتر است. در جوامع روستایی ایران، مالکیت خانه بهعنوان اصل اساسی و نشانهای از امنیت و استقلال تلقی میشود. این دیدگاه فرهنگی، که داشتن سرپناه را بهعنوان یکی از نیازهای بنیادین زندگی میداند، همچنان در ذهن جامعه ایرانی ریشه دارد. از منظر اقتصادی، تورم بالا و بیثباتی در بازارهای مالی ایران در دهههای گذشته، مسکن را به یکی از امنترین گزینههای سرمایهگذاری تبدیل کرده است. براساس گزارشهای منتشرشده، قیمت مسکن در تهران در هفت سال گذشته، سالی متوسط 60 درصد افزایش یافته که این رقم بسیار بالاتر از نرخ تورم عمومی در بسیاری از دورهها بوده است. این روند باعث شده مالکیت خانه نهتنها بهعنوان تامین سرپناه، بلکه بهعنوان ابزاری برای حفظ ارزش داراییها در برابر کاهش ارزش پول ملی اهمیت یابد. در نتیجه، خانهدار شدن برای بسیاری از خانوارها به هدف حیاتی تبدیل شده است که بخش قابل توجهی از تمرکز و منابع مالی آنها را به خود اختصاص میدهد.
افزون بر این، کاهش قدرت خرید خانوارها در سالهای گذشته، بهویژه در مقایسه با افزایش قیمت مسکن، فشار روانی قابل توجهی بر افراد وارد کرده است. بهعنوان مثال، در حالی که یک خانوار متوسط در دهههای گذشته میتوانست با پسانداز چندساله یا دریافت وامهای مسکن به مالکیت خانه دست یابد، امروزه این امکان برای بسیاری از افراد، بهویژه نسل جوان، به رویایی دور از دسترس تبدیل شده است. تعدادی از پژوهشها نشان میدهد بالای ۵۰ سال زمان میبرد تا خانوارها بتوانند با درآمد سالانهشان صاحب خانه شوند. در مقابل مالکیت، اجارهنشینی بهعنوان گزینهای جایگزین مطرح است، اما افزایش سرسامآور اجارهبها این گزینه را برای تعدادی از خانوارها، بهویژه اقشار متوسط و پایین، غیرقابل تحمل کرده است.
ضربه تورم
میتوان گفت در سالهای اخیر مالکیت مسکن در ایران برای بسیاری از افراد به هدف دور از دسترس و بهتعبیری به رویا تبدیل شده است. این وضع نتیجه ترکیبی از عوامل اقتصادی، مدیریتی و اجتماعی است که فرآیند خانهدار شدن را بهویژه در کلانشهرها بهشدت دشوار کرده است. تورم بهعنوان یکی از مهمترین موانع، نقش کلیدی در کاهش قدرت خرید خانوارها ایفا میکند.
تورم مزمن در اقتصاد ایران، که در دهههای گذشته بهطور متوسط سالانه بین 20 تا 40 درصد گزارش شده، بر تمامی بخشهای اقتصاد، از جمله بازار مسکن، تاثیر منفی گذاشته است. گزارشها نشان میدهد متوسط قیمت مسکن در پایتخت، در فاصله ابتدا تا انتهای دهه 1390، رقمی معادل 1230 درصد افزایش پیدا کرد و از هر مترمربع 8 /1 میلیون تومان، به هر مترمربع 9 /23 میلیون تومان رسید. در حالی که رشد درآمد خانوارها به هیچوجه با این افزایش همگام نبوده است. با شکاف عمیق میان قیمت مسکن و قدرت خرید، دسترسی به مالکیت خانه برای اقشار متوسط و پایین بهشدت محدود شد.
علاوه بر تورم، تمرکز جمعیت در کلانشهرها تقاضا برای مسکن را بهطور قابل توجهی افزایش داد و مشکل عرضه مسکن را تشدید کرد. در حالی که رشد جمعیت شهری در ایران طی دهههای گذشته شتاب گرفت، عرضه مسکن بهویژه در مناطق پرتقاضا نتوانست با این نیاز همگام شود. ضعف در مدیریت و برنامهریزی بازار مسکن بهعنوان یکی از عوامل کلیدی مطرح است. در اقتصادهای توسعهیافته، سیاستهای منسجم مسکن همانند ارائه وامهای بلندمدت با بهره پایین، ساخت مسکن اجتماعی و تنظیم بازار اجاره، دسترسی به مسکن را تسهیل کرده است. اما در ایران، نبود هماهنگی میان نهادهای مسئول، کمبود سرمایهگذاری در پروژههای مسکن ارزانقیمت و ضعف در اجرای طرحهای ملی همانند مسکن مهر یا نهضت ملی مسکن، مشکلات را تشدید کرده است. این کاستیها باعث شد بازار مسکن عمدتاً به سود سرمایهگذاران و دلالان عمل کند تا نیازمندان واقعی مسکن.
یکی دیگر از عوامل مهم، کاهش درآمد سرانه و افزایش نابرابری اقتصادی در ایران است. گزارشها نشان میدهد درآمد سرانه واقعی خانوارها در 12 سال گذشته نهتنها افزایش نیافت، بلکه به دلیل تورم بالا و کاهش ارزش پول ملی، کاهش قابل توجهی داشت. شکاف طبقاتی نیز عمیق شده است؛ بهطوری که ضریب جینی، بهعنوان شاخص نابرابری درآمدی، از حدود 37 /0 در سال 1390 به بیش از 40 /0 در سالهای گذشته افزایش یافت. این وضع، قدرت خرید اقشار متوسط و پایین را برای ورود به بازار مسکن بهشدت کاهش داد و فاصله آنها را با مالکیت خانه بیشتر کرد.
از دست دادن خانه، بهویژه در شرایط اقتصادی کنونی ایران، یکی از تلخترین تجربهها برای خانوارها محسوب میشود که تاثیر عمیق روانشناختی، اجتماعی و اقتصادی برجای میگذارد. اقتصاددانان و روانشناسان بر این باورند که حس فقدان ناشی از، از دست دادن خانه، به مراتب اثرات مخربتری بر سلامت روان افراد دارد تا ناکامی در خرید خانه برای کسانی که هرگز مالک نبودهاند. این پدیده در ایران، به دلیل اهمیت فرهنگی و اقتصادی مالکیت مسکن، ابعاد پیچیدهای یافته است.
نماد امنیت
مالکیت خانه در ایران نهتنها دارایی مادی، بلکه نمادی از امنیت، ثبات و جایگاه اجتماعی است. از دست دادن این دارایی، بهویژه به دلیل مشکلات اقتصادی همانند تورم بالا، بدهی یا ناتوانی در بازپرداخت وامهای مسکن، به مثابه از دست دادن بزرگترین پشتوانه زندگی تلقی میشود. مطالعات روانشناختی نشان میدهد این نوع فقدان میتواند باعث بروز استرس مزمن، اضطراب، افسردگی و احساس شکست شود. براساس پژوهشهای انجامشده در حوزه روانشناسی اجتماعی، از دست دادن خانه بهعنوان «رویداد بحرانی زندگی» طبقهبندی میشود که میتواند اعتمادبهنفس و حس کنترل افراد بر زندگیشان را بهشدت تضعیف کند.
در ایران، پیامدها به دلیل فشارهای اقتصادی تشدید میشود. هزینههای مسکن، شامل اجاره یا اقساط وام، در سبد هزینههای خانوارهای شهری بهطور متوسط بین 50 تا 70 درصد را تشکیل میدهد که این رقم برای خانوارهای کمدرآمد حتی بالاتر است. زمانی که یک خانوار خانه خود را از دست میدهد، نهتنها پشتوانه مالی و عاطفی خود را از دست میدهد، بلکه با فشار مضاعف تامین سرپناه جدید در شرایط تورمی مواجه میشود. این وضع میتواند به احساس ناامنی مداوم و کاهش کیفیت زندگی منجر شود.
گروه بزرگتری از افراد که تحت تاثیر بحران مسکن قرار دارند، اجارهنشینانی هستند که به دلیل افزایش سرسامآور اجارهبها مجبور به جابهجایی مکرر یا انتخاب خانههای کوچکتر و با کیفیت پایین میشوند. این گروه، که تعدادشان به مراتب بیشتر از کسانی است که خانه ملکی خود را از دست میدهند، با کاهش تدریجی کیفیت زندگی و احساس تنزل اجتماعی مواجه میشوند. جابهجاییهای مکرر، کاهش فضای زندگی و دوری از امکانات شهری، فشار روانی قابل توجهی بر این خانوارها وارد میکند و میتواند به مشکلات خانوادگی، کاهش سلامت روان و حتی انزوای اجتماعی منجر شود. با توجه به شرایط اقتصادی کنونی ایران، خانهدار شدن مجدد برای افرادی که خانه خود را از دست دادهاند به چالشی بزرگ تبدیل شده است. تورم بالا، کاهش درآمد سرانه واقعی و افزایش شکاف طبقاتی، قدرت خرید خانوارها را بهشدت کاهش داده است. متاسفانه بحران مسکن در ایران، بهویژه برای خانوارهایی که به دلیل تورم، بدهی یا مشکلات اقتصادی خانه خود را از دست دادهاند، نیازمند سیاستگذاریهای منسجم در بازههای زمانی کوتاهمدت، میانمدت و بلندمدت است.
اما اگر بخواهیم به حل این مشکل در کوتاهمدت بپردازیم باید گفت ارائه راهکارهای سریع برای تامین مسکن، بهویژه برای اقشار آسیبپذیری که خانه خود را از دست دادهاند، چالش بزرگی است. تجربه طرحهایی همانند مسکن مهر و نهضت ملی مسکن نشان داده است که پروژههای بزرگمقیاس اغلب با موانع اجرایی، کمبود منابع مالی و مشکلات زیرساختی مواجه میشود. با این حال، دولت میتواند با تمرکز بر اقدامهای عملی و محدود، پیامدهای مثبت ایجاد کند. یکی از اقدامها، ارائه یارانههای هدفمند اجاره یا تسهیلات موقت مسکن برای خانوارهای کمدرآمد است که به دلیل افزایش اجارهبها یا از دست دادن خانه در معرض آسیب قرار دارند. علاوه بر این، توسعه امکانات شغلی و زیرساختی در شهرهای کوچکتر میتواند به کاهش تمرکز جمعیت در کلانشهرها کمک کند. تشویق مهاجرت معکوس از طریق ایجاد فرصتهای شغلی و بهبود زیرساختهای آموزشی و درمانی در شهرهای کوچکتر میتواند فشار بر بازار مسکن کلانشهرها را کاهش دهد.