سقف شیشهای
آزار جنسی چه تاثیری روی مشارکت زنان در بازار کار میگذارد؟
با گذشت چند سال از گسترش جنبش «Me Too» در ایران، بحث درباره آزار و تجاوز جنسی به یکی از چالشهای اجتماعی و اقتصادی جدی بدل شد. آزار جنسی، در اشکال گوناگون، امنیت روانی و شغلی زنان را تهدید میکند و موجب کاهش مشارکت آنان در بازار کار میشود. درحالیکه اثبات این اتهامات در نظام قضایی دشوار است، تعارض میان روایتهای زنان و مردان همچنان مانع رسیدن به واقعیت و حقیقت میشود. از سوی دیگر، نبود سازوکارهای حمایتی، ضعف نهادهای نظارتی و فرهنگ سازمانی مردسالار، زمینه تکرار این رفتارها را فراهم کرده است. اقتصاددانان تاکید دارند آزار جنسی نهفقط مسئلهای اخلاقی، بلکه عامل موثر در بهرهوری نیروی کار و توسعه اقتصادی است، بنابراین، بررسی ابعاد اجتماعی، روانی و اقتصادی این پدیده در ایران برای طراحی سیاستهای بازدارنده و ایجاد محیط کاری ایمن و برابر ضروری است. در سالهای گذشته، با گسترش جنبش «میتو» در ایران، بحث درباره آزار و خشونت جنسی از حاشیه به متن جامعه راه یافته است.
با وجود این، بسیاری از زنان همچنان از ناامنی در محیطهای کاری، تهدید به حذف شغلی و نبود سازوکار حمایتی موثر رنج میبرند.
در چنین شرایطی، آزار جنسی نهتنها به نقض حقوق فردی منجر میشود، بلکه عاملی بازدارنده در مسیر مشارکت زنان در بازار کار به شمار میرود. پژوهش درباره ابعاد اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی این پدیده میتواند به درک بهتر رابطه میان جنسیت، امنیت شغلی و بهرهوری نیروی کار در ایران بینجامد و زمینه را برای سیاستگذاریهای موثر فراهم کند.
اپیزود نخست: شمشیر دولبه
جنبش «میتو» اگرچه در ایران با تاخیر نسبت به موج جهانی آن آغاز شد، اما توانست سکوت سنگینی را که سالها بر فضای اجتماعی و شغلی سایه افکنده بود، بشکند. این جنبش، به تعبیر سمیه توحیدلو، جامعهشناس، دارای ابعاد چندگانه است. «باید میان بخش جهانی، بخش ملی و داخلی، بخش رسانهای بهویژه در پلتفرمهایی همانند توئیتر و بخش گسترده اجتماعی تمایز قائل شد. کارکردها و روندهای این بخشها، بهخصوص در ارتباط با افشاگریها، متفاوت است.» مهمترین دستاورد این جنبش، فارغ از نتایج قضایی یا اقتصادی آن، شکستن «مارپیچ سکوت» بود. توحیدلو بر این باور است: «جسارتی که باعث شد بسیاری از زنان در برابر آزار سکوت نکنند و حرف بزنند، اثر مثبتی است که نمیتوان آن را نادیده گرفت.» آیا شکستن سکوت، مستقیماً به بهبود مشارکت اقتصادی زنان یا افزایش بهرهوری منجر شده است؟
پاسخ به این پرسش، «دوگانه» است. آنگونه که توحیدلو تحلیل میکند، اگر با نگاه بهرهوری و اقتصادی به ماجرا بنگریم، این جنبش ضرورتاً در همهجا، بهویژه در کوتاهمدت، اثر مثبت نداشته است. او میگوید: «ما هم نقاط مثبت داشتهایم، بهویژه زمانی که در مورد افراد کمترشناختهشده، تعداد روایتها زیاد و جدی بوده است. اما در موارد دیگر، اساساً اثر معکوس گذاشت. بهطور مثال جاهایی که روایتها سست بوده یا به راحتی قابل اثبات نبوده است.» این دوگانگی در سطح جهانی نیز قابل مشاهده است. مطالعات اقتصادی در دنیا نشان میدهد «میتو» در کوتاهمدت لزوماً اثر اقتصادی مثبتی نداشته، اما در بلندمدت، داستان متفاوت است.
«میتو» در ایران
تفاوت اساسی میان تجربه جهانی و تجربه ایرانی، در حلقه مفقوده حیاتی «قانون» نهفته است. سمیه توحیدلو بر این باور است که در سطح جهانی، اثرگذاری بلندمدت جنبش «میتو» زمانی رخ داد که روایتها «محکم» شدند. او در توضیح این مطلب میگوید: «قوی شدن روایتها در دنیا، به واسطه قانون اتفاق افتاد. این استحکام قانونی است که اثرگذار است و باعث شده در بلندمدت، جنبش روی سهام شرکتها، امنیت روانی، کیفیت شغلی و سایر متغیرهای اقتصادی تاثیر بگذارد.» در ایران، ما فاقد زیرساخت حقوقی هستیم. به همین دلیل، اثرات جنبش عمدتاً در سطح اجتماعی و رسانهای باقی مانده و به تغییرات ساختاری در بنگاههای اقتصادی تسری نیافت.
خلأ قانونی، به دو شکل عمده، اثرات منفی برجای میگذارد. نخست، ابهام در تعریف جرم و تناسب مجازات است. یکی از پیچیدگیهای اساسی در ایران، نظام قضایی و قوانین موجود است. توحیدلو اشاره میکند که قوانین ما اساساً تعریف جامعی از «خشونت» ندارند. «قانون ما عملاً روابط آزارگرانه را صرفاً در انتهای ماجرا، یعنی تجاوز، میبیند و برای آن بالاترین حکم، یعنی اعدام، را در نظر گرفته است». عدم تناسب میان جرم و مجازات، مانع بزرگی برای قربانیان است. توحیدلو میگوید: «خیلی وقتها افراد از اینکه حرفی بزنند پشیمان میشوند، چون اصلاً توقع ندارند فرد آزارگر را در چنین جایگاه مجازاتی قرار دهند.» نتیجه این میشود که قربانیان از پیگیری قضایی منصرف شده و به سمت اثبات ماجرا نمیروند. دوم، روایتهای معلق در فضای مجازی است. وقتی مسیر اثبات قضایی مسدود یا دشوار باشد، روایتها به فضای رسانهای، همانند ایکس یا توئیتر سابق، پناه میبرند. این امر، ضمن آنکه آگاهیبخش است، اما به دلیل عدم اثبات، «روی هوا» باقی میماند. به گفته توحیدلو، این روایتها «مدام تکرار میشوند، اما در رسانهای که میزان نفوذ آن در جامعه ما کمتر از پنج درصد است و این باعث میشود نفس ماجرا از بین برود» روایتهای اثباتنشده، به جای آنکه به اصلاح ساختاری منجر شود، به فرسایش اجتماعی و قطبی شدن فضا دامن میزند.
انزوا به جای اصلاح
یکی از ملموسترین پیامدهای منفی جنبش «میتو» در کوتاهمدت، که هم در سطح جهانی و هم در ایران مشاهده میشود، واکنش دفاعی از سوی مردان در محیطهای کاری، بهویژه در ردههای مدیریت است. وقتی فضا ملتهب میشود و مرزهای اتهام و واقعیت در غیاب قانون مخدوش میشود، سادهترین راه برای پرهیز از دردسر، «فاصله گرفتن» است. سمیه توحیدلو این پدیده را یکی از معضلات جدی میداند. «در کوتاهمدت، حساسیتها نسبت به روابط زیاد میشود. مردان که اغلب در فضاهای شغلی اکثریت و در جایگاه قدرت هستند، کمتر به زنان بها میدهند و فضایی که بتوانند از توانایی زنان استفاده کنند، محدود میشود.» گزارشها در کشورهای دیگر تایید میکند پس از اوجگیری «میتو»، حضور زنان بهعنوان «منتورشیپ» در کنار مدیران مرد بهشدت کاهش یافته است. توحیدلو تاکید میکند این عکسالعمل ناخودآگاه و ابتدایی است. «واکنش این است که کمتر در کنار زنان قرار بگیریم که دچار مشکل نشویم؛ نه اینکه رفتار خود را عوض کنیم.» انزوای شغلی، ضربهای مستقیم به مشارکت موثر زنان در بازار کار است. زنانی که برای پیشرفت شغلی نیازمند شبکهسازی، راهنمایی و حضور در جلسههای کلیدی هستند، به دلیل این «فاصلهگذاری ایمن» از سوی همکاران مرد، از چرخه فرصتها کنار گذاشته میشوند. این، یکی از بزرگترین هزینههای اقتصادی کوتاهمدت جنبش در محیطهای کاری است.
سرزنش قربانی
چرا در ایران، برخلاف بسیاری از نقاط جهان، بخش قابلتوجهی از افکار عمومی در برابر افشاگریها، جانب متهم را میگیرد؟ سمیه توحیدلو ریشههای این پدیده را در دو عامل ساختاری «فرهنگ مردسالارانه» و «تداخل این بحث با مسئله حجاب» جستوجو میکند.
توحیدلو به گزارشهایی که از ماجرای خبر اتهام تجاوز به سلبریتی مشهور مطرح شد، اشاره میکند و میگوید: «وقتی عکسالعملهای مردم را نگاه میکنید، میبینید اغلب به سرزنش قربانی پرداختهاند. بیش از ۵۰ درصد، قربانی را سرزنش کردهاند و کنار متهم ایستادهاند، حالا یا به دلیل اینکه او سوپراستار است یا به هر دلیل دیگری. این واکنش، اتفاقی نیست.» به باور این جامعهشناس، این مسئله ریشه در فرهنگی دارد که «فضا، فضایی مردسالارانه است و بخشی از این رفتارها را بهعنوان حق مردان میشناسد و نگاه خاصی به زنان، پوشش یا رفتار آنان دارد». در چنین بستری، «سرزنش قربانی» به امر رایج بدل میشود.
عامل دومی که تحلیل آزار جنسی در ایران را پیچیده میکند، تداخل آن با «مسئله حلنشده پیشینی»، یعنی حجاب است. توحیدلو جامعه ایران را در مسائل اجتماعی و فرهنگی، جامعهای توصیف میکند که دچار دوقطبی جدی است. او در توضیح این مطلب میگوید: «ما پروندهای باز به نام مسئله حجاب داریم. به همین دلیل، هر چیز دیگری با این پرونده باز سنجیده میشود که مهمترینش خشونت و تجاوز است.» این تداخل، منطق تحلیل را به هم میریزد. «وقتی امری مثل تجاوز اتفاق میافتد، با وجود اینکه فرد، قربانی است، اما یک طرف ماجرا به خاطر نوع پوشش، به سرزنش قربانی میپردازد. این دوگانه باعث تحلیلهای متفاوتی میشود.» این نگاه فقط مختص به طیف خاصی نیست. توحیدلو در اینباره هشدار میدهد و میگوید: «حتی میبینید کسانی که سبک زندگی باز دارند، این نگاه را میپذیرند که او خودش رفته یا خودش خواسته است. این ماجرا مدام با زبانهای مختلف، حتی روشنفکرانه، تکرار میشود.» این تداخل فرهنگی، مانع از شکلگیری اجماع اجتماعی علیه «اصل» آزار جنسی، صرفنظر از هر متغیر دیگری میشود.
ابزار تصفیهحساب
هر جنبش اجتماعی قدرتمندی، در کنار دستاوردهایش، با خطر سوءاستفاده و انحراف نیز مواجه است. جنبش «میتو» نیز از این قاعده مستثنی نیست. یکی از انتقادهای جدی، استفاده از این فضا برای تصفیهحسابهای شخصی یا بازتعریف روابط تمامشده بهعنوان «آزار» است. سمیه توحیدلو این پدیده را تایید میکند: «ما شاهد روایتهایی هستیم مبنی بر اینکه «میتو» تبدیل میشود به هر نوع به هم زدن ارتباط. یعنی فرد در زمانی آگاهانه وارد ارتباطی شده و حالا که تمام شده، آن را بهعنوان خشونت لحاظ میکند. این اتفاق دارد میافتد.» روایتهای سست یا نادرست، بزرگترین آسیب را به قربانیان واقعی وارد میکند. توحیدلو میگوید: «این امور روی کسی که واقعاً درگیر خشونت بوده است، آثار منفی میگذارد.» درحالیکه به گفته او، خشونت میتواند لایههای مختلفی داشته باشد و «فرد ممکن است در ارتباط هم باشد و درگیر خشونت شود»، اما به دلیل عدم آگاهی اجتماعی کافی، «رد شدن ساده یا رابطه موقت که تمام شده، بهعنوان آزار مطرح میشود».
در غرب، این مسائل به دادگاه کشیده شده و قاضی آن را حلوفصل میکند. اما در ایران، به دلیل همان خلأ قانونی، روایتها در فضای مجازی باقی میمانند. این فضا به انتقاد دیگری نیز دامن زده است. اینکه جنبش به سمت «مردستیزی» حرکت میکند و در فضای قطبی، هر روایتی علیه مرد، پیشاپیش پذیرفته میشود. بااینحال توحیدلو تاکید میکند با وجود انتقادها که در برخی مواقع قابل پذیرش نیز هست اما در موارد زیادی بسیاری از مردان هم خودشان پای کار بحث آگاهیبخشی مبنی بر اینکه چه چیزی میتواند سلطه باشد و چه چیزی نباشد، آمدهاند.

ترازنامه «میتو»
با تمام این تحلیلها، اگر به پرسش اصلی بازگردیم که اثر اقتصادی این جنبش در ایران چه بوده، پاسخ ناامیدکننده است: در کوتاهمدت، شاید هیچ. درحالیکه در غرب، افشاگریها میتواند به سقوط سهام، تحریم محصولات و انزوای اقتصادی فرد خاطی منجر شود، در ایران چنین سازوکاری مشاهده نمیشود. سمیه توحیدلو در این رابطه میگوید: «شما در ماجراهای گذشته میبینید که اثر هنرمند متهم به همان میزانی که همیشه فروخته میشده، به فروش میرود و هیچ اتفاقی هم برای کسی نمیافتد.» او نتیجه میگیرد: «در کوتاهمدت، این جنبش آنقدر اثر [اقتصادی] نداشته است.»
شاید بتوان گفت دستاورد قطعی و مثبت این جنبش تا به امروز، همان چیزی است که در ابتدا گفته شد؛ آگاهیبخشی. به باور توحیدلو، اصلاح روابط کار و افزایش حساسیت به مفهوم آزار، عاملی است که میتواند شرایطی ایجاد کند که در محیط کار بهرهوری داشته باشد. اگر بپذیریم که در کوتاهمدت، دستاورد اقتصادی ملموسی وجود نداشته و حتی با واکنشهای دفاعی همانند انزوای زنان مواجه بودهایم و اگر بپذیریم که مسیر «بالا به پایین» (اصلاح قانونی) نیز مسدود است، راهکار چیست؟
توحیدلو، مسیر آینده را در تقویت همان روندی میداند که اکنون آغاز شده است (تغییر اجتماعی از پایین به بالا). او به موانع قانونی اشاره میکند و میگوید: «دست ما در بسیاری قوانین بسته است. ورود به اصلاح قوانین در حوزه زنان به دلایل بحثهای فقهی و شرعی عملاً ممکن نیست. چنانکه سرنوشت لایحه خشونت یا ماجرای لایحه حجاب، این را نشان میدهد.» در چنین شرایطی، تنها راه، فشار اجتماعی و افزایش آگاهی عمومی است. توحیدلو بر این باور است: به نظر میآید که آگاهی اجتماعی و تغییر از پایین به بالا، تنها راهی است که ما داریم. این همان الگویی است که در سایر تحولات اجتماعی ایران نیز دیده میشود. «تغییراتی که از خانوادهها و در انتخاب سبک زندگی اتفاق میافتد و خانوادهها خواستههایشان را به حاکمیت تحمیل میکنند، تا اینکه از بالا با قوانین و تنظیمگری، اصلاحی اتفاق بیفتد.»
بنابراین، گفتوگو درباره آزار جنسی، هرچند سخت و پرهزینه، «امر مثبت» و «فرآیند اجتماعی» ضروری است. این فرآیند اگرچه در کوتاهمدت ممکن است بهرهوری اقتصادی را مختل کند، اما در بلندمدت، پیشنیاز اصلی ایجاد «امنیت روانی» و «امنیت شغلی» است. به گفته توحیدلو، «شکست سکوت اگر اتفاق بیفتد، میتواند مقوم بسیاری از درسهای اجتماعی پیشرو در جامعه ما باشد و اخلاق را نهادینه کند. قطعاً در بلندمدت میتواند، مثل خیلی جاهای دیگر دنیا، اثرات مثبت خودش را بر بهرهوری بگذارد. اما تنها اگر قانون کنارش بیاید و اگر آن مقاومت مردسالارانه از بین برود». تا آن زمان، ایران همچنان در ابتدای راهی دشوار برای تبدیل آگاهی اجتماعی به امنیت اقتصادی برای زنان قرار دارد.
اپیزود دوم: سقف شیشهای
بازار کار ایران دهههاست که با پارادوکس دستوپنجه نرم میکند. درحالیکه نرخ حضور زنان در آموزش عالی و کسب تخصصهای پیچیده، رشد چشمگیری داشته و بخش عمدهای از نیروی ماهر جامعه را زنان تشکیل میدهند، نرخ مشارکت اقتصادی آنها همچنان یکی از پایینترین ارقام در مقیاس جهانی است. شکاف عمیق میان «توانمندی» و «مشارکت»، تنها با متغیرهای کلاسیک اقتصادی قابل توضیح نیست. در زیر لایههای آماری بیکاری، «هزینه پنهان» و «مانع نامرئی» آزار جنسی در محیط کار وجود دارد که زنان را فعالانه از چرخه اقتصاد خارج میکند.
این پدیده، که اغلب به اشتباه به رفتارهای فردی و غیراخلاقی تقلیل داده میشود، مکانیسم سیستماتیک برای حفظ ساختارهای سنتی قدرت در بازاری است که در برابر ورود رقبای جدید -زنان ماهر- مقاومت میکند. آزار جنسی، نه مسئله حاشیهای، بلکه استراتژی دفعی است که هزینههای گزاف بر بهرهوری، شایستهسالاری و درنهایت، بر کل اقتصاد تحمیل میکند. اما این مکانیسم چگونه عمل میکند؟ چرا قوانین موجود در برابر آن ناکارآمد هستند؟ و چگونه شکل آزار با افزایش توانمندی زنان تغییر ماهیت داده است؟ در این گزارش که با مشورت کتایون مصری، پژوهشگر مطالعات زنان و جنسیت، تهیه شده است ابعاد این پدیده را از ریشهایترین چالش آن، یعنی «بحران تعریف»، تا پیامدهای ساختاری آن در قالب بازار مردسالار، کالبدشکافی کردیم.
نخستین و بنیادیترین مانع در مواجهه با آزار جنسی در محیط کار، «نامرئی» بودن آن در ساختار رسمی و قانونی در کشورمان است. نمیتوان با پدیدهای مبارزه کرد که اساساً به رسمیت شناخته نشده است. بازار کار ایران در سطح کلان، هنوز تعریف مدون و مشخصی از این تخلف ارائه نکرده و همین خلأ، ریشه اصلی تداوم آن است.
کتایون مصری در تحلیل این وضع، بر فقدان تعریف بهعنوان نقطه آغاز بحران تاکید میکند. «نخست ما باید به این مسئله توجه کنیم که اصلاً موضوع و مقوله آزار جنسی زنان در محیط کار متاسفانه آنگونه که باید در بازار کار ایران به رسمیت شناخته نمیشود. نه تعریفی از آن ارائه میکنیم و نه مصادیق آن تعیین شده است. عدم شفافیت، پیامدهای ویرانگری دارد. در غیاب تعریف قانون روشن و مصادیق مشخص، تشخیص مرز میان رفتار مجاز و غیرمجاز، به امر سلیقهای و وابسته به تفسیر فردی بدل میشود.
به گفته این پژوهشگر، «به همین خاطر تشخیص اینکه چه کسی آزار دیده است و چه کسی آزارگر است جای پرسش داشته و در هالهای از ابهام قرار دارد». این ابهام، بزرگترین سپر دفاعی برای آزارگر و فلجکنندهترین مانع برای قربانی است. علاوه بر سکوت قانون، تقلیلگرایی مخرب اجتماعی نیز درک عمومی از این پدیده را مخدوش کرده است. کتایون مصری بر این باور است که جامعه و ساختارهای نظارتی، تعریف آزار را به خشنترین و عریانترین شکل آن محدود کردهاند: «غالباً آزار جنسی زنان یا آزار جنسی را بهطور کلی در حد تجاوز و آزارها و دستدرازیهای جسمی یا فیزیکی تقلیل میدهند.»
درک ناقص، درحالیکه فجایع فیزیکی را (که اثبات آنها نیز دشوار است) بهعنوان تنها مصداق آزار معرفی میکند، بخش عمدهای از آزارهایی را که زنان روزانه در محیط کار تجربه میکنند، از دایره شمول خارج میکند. مصری با تاکید میگوید: «درحالیکه بحث آزار جنسی فراتر از این موضوع بود، دایره و دامنهی عمیق از بحث تجاوز و خشونتهای جسمی و فیزیکی نسبت به زنان دارد.» این طیف گسترده، از آزارهای کلامی، نگاههای نامتعارف، شوخیهای جنسیتی و ارسال پیامهای نامناسب تا فشارهای روانی برای ایجاد رابطه و «نادیده انگاشتن» سیستماتیک را دربر میگیرد، مواردی که قانون کار در برابر آنها سکوت کرده است.
پوستاندازی آزار
همزمان با تحولات اجتماعی و افزایش سطح آگاهی و تخصص زنان، شکل آزار جنسی نیز در محیطهای کاری ایستا نمانده و «پوستاندازی» کرده است. با ورود نسلی از زنان متخصص که به تعبیر کتایون مصری، «فرآیند جامعهپذیری آنها فرآیند غنیتری نسبت به گذشته تجربه کرده است» و از چهارچوب سنتی «حریم خصوصی» فاصله گرفتهاند، آزار از شکل عریان و فیزیکی به سمت فشارهای روانی و کلامی تغییر ماهیت داده است.
این تحول در شکل آزار، واکنش مستقیمی به تغییر جایگاه زن در سازمان است. مصری این گذار را اینگونه توضیح میدهد: «متناسب با افزایش آگاهیهای جنسیتی در بازار کار و فاصله گرفتن از جامعه عرفی نوع و شکل آزار جنسی هم متفاوت میشود و از سطح خشونتهای جسمی و فیزیکی به فشارهای روانی و به ستوهآوریهای جنسی میرسیم.» اینجاست که پارادوکس بزرگ اقتصادی بازار کار ایران با عنوان «نرخ مشارکت اقتصادی پایین زنان، با وجود نرخ بالای تحصیلات آنها» نمایان میشود. به گفته مصری، درحالیکه زنان «بخش عمده از نیروی ماهر جامعه» هستند، سهم آنها از بازار کار، «ناچیز» بوده و «در طول شاید چهار دهه گذشته فراتر نرفته است».
این پژوهشگر، نرخ بالای بیکاری زنان ماهر را به اشکال نوین آزار مرتبط میداند. او بر این باور است: «نرخ بالای بیکاری زنان دانشآموخته و ماهر در جامعه نشان میدهد که با نوعی از آزار جنسی روبهرو هستیم که بیشتر جنبه روانی و کلامی دارد.» آزار روانی، شامل طرد شدن از حلقههای تصمیمگیری، بیاهمیت جلوه دادن دستاوردها، یا تحمل فضایی است که زن را در آن «نادیده» میانگارند. به گفته مصری، «بخش عمدهای از زنان در حال حاضر از این مسئله که ناچار هستند بازار کار را ترک کنند یا نادیده انگاشته شوند بیشتر رنج میبرند». او تاکید میکند: «آمار خشونتها بیشتر از خشونتهای جسمی و تعرضهای فیزیکی است.» فشار روانی مداوم، زن متخصص را به نقطهای میرساند که ترک محیط کار را، بهرغم توانمندی، بر ماندن و تحمل ترجیح میدهد. این همان هزینهای است که اقتصاد ایران برای «نادیده انگاشتن» نیمی از نیروی کار ماهر خودش میپردازد.
معماری تبعیض
برای درک ریشههای «به ستوه آوردن»، باید از تحلیل رفتارهای فردی فراتر رفت و به معماری بازار کار ایران نگریست. ساختاری که کتایون مصری از آن بهعنوان «بازار کار مردسالار» یاد میکند. مصری در تعریف این ساختار میگوید: «مردسالاری نظام فکری به معنای این نیست که الزاماً با زنان دشمن هستند بلکه به نوعی اولویت دادن به نیروی کار مردانه و ندیدن مهارتمندی و توانمندی زنان در بازار کار است.»
این نظام فکری، امر مجزا و مختص به محیط کار نیست، بلکه بازتولید ساختاری است که بر کل جامعه حاکم است. به گفته این پژوهشگر، این سیستم «منبعث از نظام فکری پدرسالار، یا همان نظامی است که بر خانواده، نهادهای رسانه، آموزش، سیاست و... نیز حاکم است». وقتی قانونی که خانواده را تعریف میکند، مرد را «رئیس خانواده» و «نانآور» میداند، طبیعی است که این نگاه در فضای اجتماعی و محیط کار نیز تسری یابد. مصری اشاره میکند: «ما در شرکتهای کوچک نیز این نگاه را میبینیم. به این معنی که گویا نیروی مرد بهصورت ذاتی برای ریاست آمادگی و استعداد بیشتری دارد.» «برتری نهادینهشده مردانگی»، زیربنای فرهنگی و روانی تمام تبعیضها و آزارهایی است که در ادامه رخ میدهد.
از همکار تا رقیب
کتایون مصری بر این باور است که با افزایش توانمندی زنان، آنها دیگر صرفاً بهعنوان نیروی پایین تلقی نمیشوند، بلکه بهعنوان رقیب به حساب میآیند. از طرفی با توجه به اینکه هنوز چهارچوب بازار ایران مردسالارانه است، زن را به مثابه «دیگری»، میبیند و خواسته یا ناخواسته شروع به خارج کردن رقیب از میدان میکند. «از میدان به در کردن» لزوماً به معنای اخراج مستقیم نیست، بلکه اغلب از طریق همان آزارهای روانی، فشارهای غیرمستقیم، ایجاد فضای کاری مسموم و «نادیده گرفتن» دستاوردها رخ میدهد. اینجاست که آزار جنسی از رفتار غیراخلاقی فردی، به «ابزار» سیستماتیک برای حذف رقیب تبدیل میشود.
زنی که در این ساختار به رقیبی توانمند بدل میشود، در برابر دوگانه ویرانگر قرار میگیرد که کتایون مصری آن را بهروشنی تصویر میکند. زن در این موقعیت، دو راه بیشتر ندارد: «این زن تلاش میکند که یا تن به خواسته نظام مردسالارانه بدهد یا اینکه از میدان به در شود.»
نتیجه این معادله، از پیش مشخص است. «در هر دو صورت، این زن است که بازنده است.» اگر «تمکین» کند، که این تمکین میتواند از پذیرش ریاست یک فرد نالایقتر صرفاً به دلیل جنسیتش تا پذیرش سطوح مختلفی از آزار کلامی و روانی را شامل شود، در واقع کرامت انسانی و استقلال حرفهای خودش را باخته است. و اگر «تمکین» نکند و مقاومت کند، سیستم او را «از میدان به در» میکند. یا با اخراج مستقیم، یا با «به ستوه آوردن» و ایجاد فضایی که ماندن را غیرممکن میسازد و زن «ناچار» به ترک بازار کار میشود.
این همان تجربهای است که زنان در سازمانها با آن مواجهاند. جایی که میبینند «مردان همیشه اولویت بیشتری دارند» و در مواجهه با رفتار آزاردهنده (مانند نگاه یا پیام نامتعارف) از سوی فردی دارای جایگاه، به این محاسبه میرسند که اکنون ارزشش را ندارد که چنین چیزی را مطرح کنم و جایگاهم را از دست بدهم. این سکوت، نه از سر رضایت، که از سر محاسبه دقیق هزینه و فایده در بازاری نابرابر است. بازاری که هزینه افشاگری برای زن، سنگینتر از هزینه آزارگری برای مرد است.
پژواک «میتو»
جنبش جهانی «میتو» (Me Too) که در سال ۲۰۱۷ اوج گرفت، توانست سکوت چنددههای را در مورد آزار جنسی در قدرتمندترین صنایع جهان بشکند. اما تجربه این جنبش در ایران، با تفاوتهای ماهوی روبهرو است. کتایون مصری در مقایسه این دو فضا، به تفاوت کلیدی «حساسیت اجتماعی» اشاره میکند. او توضیح میدهد: «جنبش میتو، جنبشی است که در جامعه کاملاً باز اتفاق افتاده. در جامعهای که حساسیتهای کافی نسبت به آزار جنسی وجود دارد.» به گفته او، حتی اگر این جنبش در هالیوود (جایی که حضور زنان پررنگ است) احیا شد، در این جامعه از قبل، حسگرها (شاخکها) حساس بوده است.
در ایران وضع متفاوت است. «تفاوت آن با جامعه ما در این است که اگرچه آزارهای مبتنی بر جنسیت همواره وجود داشته، اما این حسگرها هیچگاه حساس نبوده است.» «حساس نبودن» جامعه و ساختارها، باعث شده واکنش تاریخی زنان به آزار، نه افشاگری، بلکه «کنارهگیری» باشد. مصری میگوید: «زنان همیشه ناچار بودهاند محیط کار را ترک کنند. یعنی ناچار بودهاند که به نوعی با این معضل کنار بیایند، اگر در بخش خصوصی بودند به نحوی و اگر در بخش دولتی بودند به نحوی.»
عدم حساسیت، خودش را در ساختار هرمی سازمانها نشان میدهد. این پژوهشگر با اشاره به آمارها میگوید: «همچنان قاعده هرم سازمانها را زنان تشکیل میدادند و میدهند. نرخ پایین اشتغال و تعداد نازلِ زنان در سازمانهای تصمیمگیر و تصمیمساز در جامعه گواه این است که زنان همچنان نادیده انگاشته میشوند.»
مصری از این هم فراتر رفته و «نادیده انگاشتن» سیستماتیک را، شکلی از آزار میداند. «نادیدهانگاری زنان، نوعی آزار جنسیتی بر جنس است.» چرا که به گفته او، «زنی که امروز در سازمان کار میکند با زنی که ۳۰ سال پیش به استخدام درآمده است، تفاوت بسیاری دارد. انواع و اقسام توانمندیها را دارد و آگاهی جنسیتیاش افزایش یافته است». نادیده گرفتن توانمندی، آزار سیستماتیک است.
درنهایت، ریشه تداوم این چرخه مخرب را باید در دو خلأ همزمان قانونی و آموزشی جستوجو کرد. کتایون مصری تاکید میکند بهرغم وجود برخی قوانین ضمنی از گذشته (همانند اشارات در قوانین سال ۱۳۳۸) هیچوقت این موضوع در قانون کار به اولویت تبدیل نشده است.
او از وجود «خلأ قانونی» شدید و «خلأ دستورالعملی و بخشنامهای» سخن میگوید. این خلأ به معنای آن است که سازمانها هیچ الزامی برای آموزش کارکنان خود (چه مرد و چه زن) در مورد مرزهای رفتاری و حقوق متقابل و تعریف این موضوع که چه رفتارهای نامتعارفی میتواند به آزار تبدیل شود ندارند. اگرچه رسانههای اجتماعی و جنبشهای جهانی تاثیرگذارند اما حساسیت لازم را ایجاد نکردهاند. در غیاب این حساسیتزایی رسمی و آموزشی، ما همچنان در نقطه صفر ایستادهایم.
او در پایان با اشاره به مسیر طولانی پیشرو، چنین نتیجهگیری میکند: «ما هنوز فاصله زیادی تا نقطهای داریم که آزارگر کاملاً تفهیم شود که رفتارش مصداق آزار است. دریابد که حرف یا شوخی او ماهیت آزاردهنده دارد، یا تشخیص دهد که در حال رقابت غیراخلاقی است و فردی را برای برقراری رابطه تحت فشار قرار میدهد. این آگاهیبخشی هنوز آنطور که شایسته است در سازمانهای ما و محیط کار ما آموزش داده نمیشود و حساسیتهای لازم را برنینگیخته است.»
تا زمانی که آزار جنسی (از نگاه آزاردهنده تا فشار روانی و کلامی) بهعنوان رفتار ضد بهرهوری و تخلف سازمانی جدی تعریف، آموزش و پیگیری نشود، اقتصاد ایران همچنان شاهد خروج اجباری و خاموش ماهرترین نیروهای کار از چرخه مشارکت اقتصادی است. این، هزینهای گزاف برای اتلاف سرمایه انسانی است که در قالب نرخ مشارکت پایین زنان و بیکاری دانشآموختگان، مستقیماً بر توسعه اقتصادی در کشورمان تحمیل میشود.