اقتصاد زنبوری
چرا نجات گردهافشانها باید به یک اولویت ملی تبدیل شود؟
زنبورهای وحشی از گونههای گردهافشان هستند که یکی از عوامل پایداری اکوسیستم تلقی میشوند. در دهههای اخیر افزایش استفاده از سموم کشاورزی، افزایش دمای هوا، تغییرات اقلیمی و البته هجمه به کورههای عسل وحشی در کمرکش کوهها و تنه درختان کهنسال بلوط در زاگرس و دیگر مناطق ایران، جمعیت زنبورهای وحشی را به نابودی کشاند. از طرفی دیگر گونههای وحشی مانند پروانهها، قاصدکها، سنجاقکها و زنبورهای کندو از فاجعه اقلیمی و کشاورزی مسموم در امان نماندهاند. اقتصاد زنبورداری در ایران روبه زوال است و کاهش جمعیت و تنوع گونهای گردهافشانها میتواند درنهایت به فروپاشی اکوسیستمی منجر شود و درنهایت این اتفاق امنیت غذایی در ایران و برخی دیگر از کشورها را به مخاطره میاندازد. به نظر میرسد با چنین وضعیتی باید دست به ابتکار و خلاقیت زد و گردهافشانها را بهعنوان یک اولویت ملی نجات داد.
گردهافشانها، بهویژه زنبورها، نهتنها برای تولید محصولات کشاورزی ضروریاند، بلکه ارزش اقتصادی خدمات گردهافشانی آنها در ایران میتواند میلیاردها تومان در سال برآورد شود. درحالیکه بیش از ۴۰ درصد گردهافشانهای جهان در معرض خطر انقراض هستند، ایران نیز با کاهش چشمگیر جمعیت زنبورها و سایر گردهافشانها روبهرو است. نابودی زیستگاهها، استفاده بیرویه از سموم کشاورزی، تغییرات اقلیمی و گسترش گونههای مهاجم، زنجیره حیاتی گردهافشانی را تهدید میکند. زنجیرهای که تضمینکننده بخش بزرگی از امنیت غذایی کشور است. در یک تعریف کلاسیک و علمی گردهافشانها موجوداتی هستند که گرده یک گل را از بخش نر به بخش ماده همان گل یا گیاه دیگر منتقل و به این ترتیب تولید بذر و میوه و تداوم و تنوع گیاهی را تضمین میکنند. این فرآیند، در زیستبومهای طبیعی، کشاورزی و شهری نقش بسیار مهمی دارد و خدمات اکوسیستمی گستردهای را ایجاد میکند.
پرسش اصلی این است که چگونه میتوان با الگوبرداری از تجربههای جهانی ائتلاف ملی برای نجات گردهافشانهای ایران ایجاد کرد؟ آیا زمان آن نرسیده است که سیاستهای محیط زیستی، کشاورزی و شهری کشور در چهارچوب «اقتصاد زنبوری» بازتعریف شود تا طبیعت، تولید و معیشت در مسیر پایداری همافزا حرکت کنند؟
ستون نامرئی امنیت غذایی
عفت رئیسیسرحدی، زنبوردار و مدیرعامل سابق اتحادیه زنبورداران ایران، زنی است که بیش از چهار دهه از زندگیاش را وقف زنبورها کرده است. زنبورهایی که به تعبیر خودش «تنها تولیدکننده عسل نیستند، بلکه ستونهای نامرئی امنیت غذایی و تنوع زیستی زمین هستند». او 67 سال دارد و بیشتر عمر خود را در طبیعت و همراه زنبورها طی کرده است.
گفتوگو با عفت رئیسیسرحدی در واقع به نوعی بیانیه درد و تجربه زنبورداران ایران است. آن هم از زبان یکی از قدیمیترین فعالان این حوزه که هم در شغل خود سابقه دارد، هم نگاه سیستمی و محیط زیستی به پدیده زنبورداری دارد. او میگوید: «هیچکس در خانواده ما زنبوردار نبود. پدرم کارمند شرکت نفت بود ولی زمین کشاورزی هم داشتهاند، اما از زنبور خبری نبوده است.» نقطه آغاز این مسیر، ازدواج با مردی زنبوردار بود: «کنار همسرم زنبورداری را یاد گرفتم. بعد هم بهصورت تخصصیتر وارد شدم و کاردانی زنبورداری گرفتم. از آن زمان، اقتصاد خانواده ما کاملاً بر پایه زنبورداری میچرخد.»
در سال ۱۳۸۴، وقتی خلئی جدی در ساماندهی و مطالبهگری برای زنبورداران احساس کرد، به فکر تاسیس یک نهاد ملی افتاد. حاصل آن، شکلگیری «اتحادیه زنبورداران ایران زمین» بود. تشکلی که خود او 14 سال مدیرعاملش بود. میگوید: «دیدم زنبوردارها صدایی ندارند. نه کسی از حقوقشان دفاع میکند، نه کسی به اهمیت کارشان آگاه است. برای همین تصمیم گرفتم جمعشان کنیم تا بتوانیم مطالبهگر باشیم.» رئیسیسرحدی بعدها در عرصههای دیگر هم نقشآفرین شد. از موسس و نایبرئیس «صندوق حمایت از توسعه صنعت زنبورعسل کشور» گرفته تا رئیس هیاتمدیره «کانون علم، فن و بازار صنعت زنبورعسل». او همچنین از فعالان برجسته در حوزه تعاونیها و توانمندسازی زنان است. رئیس هیاتمدیره جمعیت ملی حمایت از توسعه کسبوکارهای تعاونی زنان، عضو انجمن زنان مدیر کارآفرین و از موسسان اتاق تعاون استان البرز. خودش باور دارد که «جمع همیشه از فرد قویتر است» و همین باور را از کندوی زنبورها وام گرفته؛ «زنبورها به من یاد دادند که کار جمعی نتیجه میدهد. هیچ زنبوری تنهایی زنده نمیماند. ما هم اگر جمع شویم، قویتر میشویم».
نگاه او به زنبورعسل، فراتر از تولید عسل و کندوداری است. رئیسی میگوید: «هنوز بسیاری در ایران نقش زیستمحیطی زنبورها را درک نکردهاند. وقتی از زنبور حرف میزنیم، همه میپرسند کیلویی چند عسل میفروشی؟ اما کسی نمیپرسد زنبور چقدر در حفظ آب و خاک نقش دارد؟ چقدر مانع بیابانزایی میشود؟ چقدر به تولید محصول سالم کمک میکند؟ زنبورعسل نه فقط تولیدکننده، بلکه عامل تداوم حیات است. در کشورهای توسعهیافته، زنبورها تا صد برابر کارایی گردهافشانی دارند. در ایران این رقم به زحمت به 10 برابر میرسد، چون ما هنوز نگاه ابزاری به طبیعت داریم. بهجای آنکه به ارزش وجودی موجودات فکر کنیم، فقط میخواهیم بدانیم چقدر سود میدهند.»
برای عفت رئیسی، اقتصاد زنبورداری چیزی فراتر از یک فعالیت کشاورزی است. او آن را نظامی زنده و اجتماعی میبیند که میان انسان، طبیعت و تولید پیوند برقرار میکند. به آرامی میگوید: «اگر زنبورها نباشند، حیات از تعادل خارج میشود. ما باید یاد بگیریم که آنها را نه فقط برای عسل، بلکه برای نفس زمین حفظ کنیم.»
ارزش اقتصادی و اکولوژیک زنبورعسل
به نظر میرسد مثل بسیاری از موارد دیگر ارزش اقتصادی و اکولوژیک زنبورعسل در سیاستگذاریها و برنامههای کشور نادیده گرفته شده است. زنبورعسل تنها موجودی است که میتواند هم ارتزاق خانواده را تامین کند و هم هیچ آسیبی به محیط زیست نزند. به هر شغلی که نگاه کنید، از کشاورزی و دامداری گرفته تا صنایع کوچک و بزرگ، همه به نوعی در حال تخریب طبیعت هستند و پسماند و آلودگی دارند و منابع آب و خاک را تهدید میکنند. اما زنبورداری، تنها حرفهای است که با طبیعت همزیستی دارد. متاسفانه در ایران مثل خیلی چیزهای دیگر، نگاه به زنبور هم ابزاری است. فقط به تولید عسل فکر میکنیم، نه به نقشی که این حشره در گردهافشانی و پایداری اکوسیستم دارد. درحالیکه شعار سازمان خواربار جهانی (فائو) روشن است؛ «اگر زنبورها نباشند، غذایی برای خوردن نخواهد بود». اهمیت زنبورعسل در زنجیره تولید غذا بسیار عمیقتر از آن چیزی است که معمولاً تصور میشود. تنها حدود 10 درصد از گیاهان و محصولات غذایی بدون نیاز به گردهافشانی مستقیم بار میدهند. یعنی 90 درصد دیگر برای زایش و باروری، به جابهجایی گرده از گل نر به گل ماده نیاز دارند. این کار را عمدتاً زنبورها انجام میدهند. اگر امروز ایران در تولید میوههایی مثل سیب و بادام مزیت نسبی دارد، بخش بزرگی از آن به خاطر حضور و کار زنبورهاست.
بااینحال خانم رئیسیسرحدی از فروپاشی تدریجی جمعیت زنبورهای کشور نگران است و آن را بحرانی ملی میداند: «استفاده بیرویه از سموم کشاورزی و آفتکشها باعث شده جمعیت زنبورهای ایران نصف شود. این آمار وزارت جهاد کشاورزی است و نمیشود نادیدهاش گرفت. مثلاً سم خطرناک فیپرونیل، که سالهاست در کشورهای توسعهیافته ممنوع شده، هنوز در ایران مصرف میشود. این سم برای زنبور عسل مرگآور است. ما دو، سه سال اخیر تلفات سنگینی داشتیم و کسی پاسخگو نیست. بعد هم از زنبوردار میپرسند چرا کندوهات بیمه نیست؟ سوال اصلی این است که اصلاً چرا باید چنین سمی در کشور وجود داشته باشد؟»
او از تجربه شخصیاش هم میگوید: «من خودم کندوهایم را دو سال پیش اطراف قزوین برده بودم. بدون هیچ اطلاعرسانی، سمپاشی کردند و بخش زیادی از زنبورهای من از بین رفتند. نه جهاد کشاورزی اطلاع میدهد، نه کشاورز با زنبوردار هماهنگ میکند. در کشورهای دیگر، اگر قرار است منطقهای سمپاشی شود، از قبل به همه زنبورداران خبر میدهند تا کندوها را جابهجا کنند. اینجا نهتنها هماهنگی نیست، بلکه اطلاعرسانی هم در حد صفر است. این بحران فقط درباره زنبورعسل نیست. باغها دیگر پر از پروانه و کفشدوزک و سنجاقک نیستند. نسل بسیاری از حشرات گردهافشان از بین رفته. این یعنی زنگ خطر برای کل اکوسیستم. گردهافشانها بخش پنهان چرخه حیاتاند. وقتی آنها از بین بروند، کشاورزی، امنیت غذایی و حتی تنوع زیستی فرو میپاشد. در اطراف قزوین، حدود هزار و 500 کندو خالی شد. همه به خاطر سم فیپرونیل از بین رفتند. گفتند برو شکایت کن، اما از چه کسی؟ کشاورزی که آموزش ندیده و فقط دنبال سود آنی خودش است؟ اگر فقط به ما اطلاع میدادند که قرار است سمپاشی شود، ما کندوها را جابهجا میکردیم. اما هیچکس خبر نداد و زندگی چندین تولیدکننده نابود شد. بحران نابودی زنبورها فقط نتیجه بیتوجهی کشاورزان نیست، بلکه تغییرات اقلیمی نیز بهشدت در این روند موثر بوده است. هر دو عامل شاید به اندازه در چنین روندی نقش دارند. هم سموم و هم افزایش دما و گرمای زیاد در ایران هر دو در کنار عوامل دیگر در ایجاد وضعیت وخیم گردهافشانها از جمله زنبورها نقش دارند. واقعیت این است که امسال بیشتر زنبورداران کشور عسل نگرفتند. گرمای شدید تیر و مرداد باعث شد شهد گلها بسوزد. زنبور بوی شهد را حس میکرد، اما چیزی برای جمعآوری وجود نداشت. زنبورها بیقرار میشدند و خسته برمیگشتند و حتی نیش میزدند. بعضی دوستان من فقط دو کیلو عسل از هر کندو گرفتند. با این وضع، سال بعد باید با چه چیزی زندگی کنند؟»

بیتوجهی نظام بانکی به زنبورداری
استفاده از تسهیلات بانکی برای رونق هر شغلی امری اجتنابناپذیر است. خانم رئیسیسرحدی از بیتوجهی نظام بانکی به زنبورداری با وجود مشکلات گلایه دارد: «بانکها وامی به زنبوردار نمیدهند. وثیقه میخواهند، سند میخواهند. انگارنهانگار زنبورداری بخشی از اقتصاد کشاورزی است. زنبوردار درآمدش از فروش عسل است، اما خودش میگوید من فقط برای ارتزاق کار نمیکنم. نقش من در امنیت غذایی کشور است. دولت اگر میخواهد وابسته به واردات سیب، پرتقال، سیبزمینی و پیاز نباشد، باید از گردهافشانها حفاظت کند. هیچ راه دیگری ندارد. نگاه مدیران به آمارهای تولید سطحی است. مسئولان همیشه میگویند ما در فلان محصول، رتبه منطقهای داریم. اما نمیپرسند چرا؟ چون زنبورها هنوز در گوشهوکنار کشور کار میکنند. اگر همین زنبورها از بین بروند، دیگر هیچ محصولی سرِ درخت نمیماند. ما افتخار میکنیم به افزایش برداشت، درحالیکه فراموش میکنیم سهم زنبور در این موفقیت چقدر است. از سویی باید نقش سیاستهای ملی در حفاظت از زیستگاهها را جدی گرفت. در کشورهای دیگر، برنامههای ملی برای حفاظت از گردهافشانها وجود دارد. مثلاً آب رودخانهها و مسیرهایی که زنبورستانها در آن قرار دارند، از آلودگی فاضلاب روستایی جدا میشود. اما در ایران هیچ نهاد مسئولی نیست که این کار را انجام دهد. ما نمیتوانیم برای زنبورها آب معدنی ببریم یا آبشخور بسازیم. آنها در طبیعت زندگی میکنند، اما همین طبیعت دیگر برایشان امن نیست.»
خانم سرحدی از تجربه شخصی دیگر خود میگوید که چقدر ساختار اداری نیز در برابر تولید سالم مانعتراشی میکند: «زنبورداری بسیار با محیط زیست و بهطور کلی با ساختار طبیعت سازگار است و شاید بتوان گفت بخشی از چرخه اکوسیستمی است، اما اگر بخواهید یک کارگاه بستهبندی عسل راه بیندازید، باید از چند سازمان مجوز بگیرید. محیط زیست، جهاد کشاورزی، دامپزشکی و... هر کدام برای کاری ساده ماهها وقت آدم را میگیرند. درحالیکه ما نه پسماند داریم، نه آلودگی. بهجای حمایت، پدر تولیدکننده را درمیآورند. اینجاست که آدم میفهمد حفظ زنبور فقط وظیفه طبیعت نیست، وظیفه سیاست هم هست. تجربهها و مشاهدات من در کشورهای مختلف حیرتانگیز است. اگر این تجربه و مشاهده را با وضعیت زنبورداران ایرانی مقایسه کنید، به واقعیتهایی پی میبرید که شاید کلید حل مسئله است. من مطالعاتی در آمریکا، آرژانتین، آلمان، فرانسه، اسپانیا، ایتالیا، ترکیه و حتی عراق و افغانستان داشتهام. ببینید چطور با تولیدکنندههایشان رفتار میکنند. در آمریکا، وقتی یک زنبوردار کندوهایش را برای گردهافشانی به باغ سیب یا بادام میبرد، برای هر کندو ۱۲۰ تا ۱۵۰ دلار یارانه میگیرد. چون دولت میداند گردهافشانی، پایه تولید کشاورزی است. اما در کشور ما، بهجای حمایت، مانعتراشی میکنند. زنبوردار میخواهد کندوهایش را در حاشیه روستا مستقر کند، شوراهای محلی به او اجازه نمیدهند، گاهی حتی روستاییان تحریک میشوند تا مانع ورود زنبورداران شوند. اگر هم به مراتع برود، عشایر اجازه نمیدهند یا علفچینها با آنها درگیر میشوند، درحالیکه زنبور نه گیاه را میخورد و نه زمین را میکوبد. برعکس، حضورش باعث زایش دوباره طبیعت میشود. گاهی میبینیم علفها را میچینند و بعد برای از بین بردن آفات، آتش میزنند. وقتی همهچیز میسوزد، دیگر زنبور از کجا شهد بیاورد؟ ما از زنبور انتظار معجزه داریم، اما زیستگاهش را نابود کردهایم. انگار فکر میکنیم اگر همهچیز را بسوزانیم، آفتها از بین میروند و زمین دوباره حاصلخیز میشود. این طرز فکر فاجعهبار است. واقعاً عرصه زنبورداری برای زنبورداران تنگ شده است. یک طرف، سموم مهلکی است که باغداران به درختهایشان میزنند؛ از طرف دیگر، نبودِ سیاستگذاری درست. ما نمیتوانیم باغدار را متهم کنیم که چرا سم میزند، چون خودش دنبال حفظ محصول است. این وظیفه دولت است که سمومی وارد کند که هم آفت را از بین ببرد و هم به زنبور آسیب نزند. در تمام دنیا سمهایی وجود دارد که پسماندی در میوه باقی نمیگذارند، آب و خاک را آلوده نمیکنند و به گردهافشانها آسیب نمیزنند. اما در ایران هنوز همان سموم خطرناک استفاده میشود. ما زنبورها را سالی چند بار جابهجا میکنیم تا از سمپاشی در امان بمانند، ولی کجا را میشود امن دانست؟ آبها آلودهاند، مراتع محدود، و دشتها خشک.»
دور از شهر؛ در دل کوه و بیابان
زنبورداران بیشتر عمرشان را دور از شهر و روستا، در بیابانها میگذرانند. بسیاری اوقات در چادر زندگی میکنند، در کنار مار و عقرب و انواع خزندگان. در معرض باد و باران و طوفان. سبک زندگی زنبوردارها شبیه به نوع فعالیت زنبورهاست. هر جا که آب و گیاه و هوای بهتری باشد باید آنجا اتراق کرد. البته خانم رئیسیسرحدی میگوید: «ما زنبوردارها هیچ بیمهای نداریم، نه بیمه سختی کار و نه بیمه بازنشستگی. هنوز در تامین اجتماعی شغلی به نام زنبوردار به رسمیت شناخته نشده است. میگویند باید کارگاه داشته باشی، باید ساختمان نشان بدهی. مگر من در ساختمان زندگی میکنم؟ چادر زنبورداری، کارگاه من است. همانطور که چادر عشایر خانه آنهاست. سالها پیش، در دولت آقای خاتمی مصوب شد که چادر زنبورداری بهعنوان کارگاه شناخته شود، اما هنوز اجرا نشده است. این یعنی بیتوجهی به یک شغل حیاتی که هم اقتصادی است، هم زیستمحیطی.»
وقتی زایندهرود خشک میشود، فقط کشاورزی اصفهان نیست که آسیب میبیند. فروچالهها، نشست زمین، تخریب بناهای تاریخی، همه اینها نتایج از بین رفتن توازن زیستمحیطی است. ما سالهاست این نشانهها را میبینیم، اما بیتفاوت هستیم. اینها همه به هم مربوط است. از نابودی زنبور تا خشکی رودخانه و فرسایش خاک، همه چیز به همه چیز مربوط است. رها کردن زنبور یعنی رها کردن طبیعت، عملاً به معنای رها کردن کشور است.
قربانی بیپناه سیاستگذاری غلط
قدیمیترین فعال تشکلهای زنبورداری کشور در این گزارش از سالها تجربه و رنج انباشته سخن میگوید. از صنعتی که میتوانست ارزآور، اشتغالزا و حافظ خاک و آب باشد، اما حالا در سایه بیتوجهیها روبه فرسایش است. او میگوید: «در بهترین سالها، وقتی هوا خوب بود و سموم کشاورزی کنترل میشد، از هر کندو ۴۰ یا ۵۰ کیلوگرم عسل برداشت میکردیم، اما امروز در بسیاری از مناطق زنبوردارها فقط دو تا پنج کیلو میگیرند. در واقع این یعنی فروپاشی تدریجی یک نظام تولید طبیعی. ما در کشوری زندگی میکنیم که هنوز چادر زنبورداری را کارگاه نمیدانند، بیمه نداریم، در مناطق دورافتاده بدون حمایت و در شرایط سخت کار میکنیم. از آنسو، واردات بیضابطه سموم، زنبور و عسل را آلوده کرده، خاک و آب را هم نابود میکند. زنبوردار تهیدست است، نمیتواند کندو را معدوم کند، ناچار همان عسل آلوده را دوباره نگه میدارد برای سال بعد. این چرخه معیوب، زنبور را از پا درمیآورد.
در بسیاری از کشورها زنبورداری بخشی از برنامه ملی حفظ محیط زیست است. در آمریکا بابت هر دوره گردهافشانی، به زنبوردار برای هر کندو ۱۲۰ تا ۱۵۰ دلار یارانه میدهند. اما در ایران، زنبوردار باید با شوراهای روستایی، عشایر، علفچینها و حتی باغدارها درگیر شود. بهجای حمایت، عرصه را بر او تنگ کردهاند. نقش زنبور فقط در تولید عسل خلاصه نمیشود. زمانی کنار سدها زنبور میگذاشتند تا با گردهافشانی گیاهان اطراف، خاک را تثبیت کنند، تبخیر را کم کنند، فرسایش زمین را بگیرند. حالا همان سدها دارند فرو میریزند و زمین نشست میکند. ما با چشم خود داریم میبینیم که فروپاشی زنبور یعنی فروپاشی اکوسیستم.»
شهرها و دیوارهای درختی زنبوردوست
به باور عفت رئیسیسرحدی باید ساختار مدیریت شهری در شهرهای ایران تغییر کند. برای کنترل آلودگی و توسعه فضای سبز باید به سمت کاشت گونههای درختی سازگار با طبیعت و مورد پسند زنبورها رفت. اصلاح سیاستها از کاشت درختان زنبوردوست تا کنترل سموم باید در دستور کار قرار گیرد. رئیسی میگوید: «به شهرداریها توصیه کردم کمربند سبز شهرها را با گونههای زنبوردوست بسازید و نگهداریاش را بدهید به زنبوردارها. در سراسر کشور هر سال میلیونها نهال کاشته میشود بدون برنامه آبیاری، بدون گردهافشانی. درحالیکه زنبور میتواند ضامن بقای آنها باشد. از سیستان تا آذربایجان، از بوشهر تا گیلان، در هر اقلیم میشود گونه مناسب کاشت و اکوسیستم را احیا کرد.»
قدیمیترین فعال زنبورداری کشور بار دیگر بر نقش حیاتی زنبور عسل در حفظ اکوسیستم ایران تاکید میکند: «ما در بیابانزایی و فرسایش خاک رتبه بالایی داریم. زنبور عسل همان حلقه گمشدهای است که میتواند چرخه حیات زمین را پایدار کند. زنبور با گردهافشانی گیاهان، ریشهها را تقویت میکند، خاک را زنده نگه میدارد و جلوی ریزش و لغزش زمین را میگیرد. کنار سدها، مراتع و حاشیه تالابها، اگر زنبور نباشد، خاک فرو میریزد، مخازن پر از رسوب میشود و سطح آب پایین میرود. آنگاه خورشید باقیمانده منابع آب را هم تبخیر میکند. البته این بحرانها راهحل دارند. راهحلهای محلی، ساده و کمهزینه. اما گوش شنوایی نیست. ما میدانیم چه باید کرد، فقط باید گوش بدهند. راههای علمی و بومی برای احیای پوشش گیاهی با کمک زنبورداران وجود دارد. ولی سیاستگذار هنوز نمیخواهد زنبوردار را بخشی از اکوسیستم ملی بداند. واردات بیرویه ملکه و سموم کشاورزی که مرگ زنبورهای ایرانی را سرعت داده است از دیگر مشکلات جدی است که با گفتوگوی دو طرف قابل مدیریت است. ملکههایی وارد میشوند که با اکوسیستم ایران سازگار نیستند و بیماریهایی را با خود میآورند که پیشتر در کشور وجود نداشت. از سوی دیگر، نبود داروهای ارگانیک و مجاز باعث شده زنبورداران ناچار شوند از داروهای شیمیایی و آنتیبیوتیک استفاده کنند تا کنهها و بیماریها را مهار کنند، اما همین مواد، عسل را آلوده میکند و خاصیت شفابخش آن را از بین میبرد. این یک چرخه خودویرانگر است. در چنین شرایطی، زنبوردار نه توان اعتراض دارد، نه فرصت آموزش. او باید هم از کندو مراقبت کند، هم با باغدار چانه بزند، هم با شرکتهای واردکننده سموم بحث کند. ولی وقتی نهاد متولی گوش نمیدهد، نتیجه روشن است جمعیت زنبورها کاهش مییابد. سال گذشته بیش از ۵۰ درصد زنبورستانهای کشور از بین رفتند و اگر همین مسیر ادامه پیدا کند، امسال ایران دیگر در جدول تولید عسل جایی نخواهد داشت. فروپاشی زنبور یعنی فروپاشی اکوسیستم. این فقط مسئله عسل نیست؛ مسئله آب، خاک، امنیت غذایی و آینده ایران است.» این آخرین عباراتی است که عفت رئیسیسرحدی بهعنوان یک زنبوردار حرفهای میگوید. ادبیات و لحن و محتوایی که ناشی از سالها دلخوری و ناامیدی در همراهی سیاستگذاران برای گذر زنبورداران ایرانی از بحرانهای مدیریتی در سیاستگذاری تا مدیریت کشاورزی و البته بحرانهای طبیعی از جمله تغییرات اقلیمی و آبوهوایی است.
گونهها و تنوع گردهافشانها
با نگاهی به اطلاعات و توضیحات زنبورداران ایرانی و دادههای علمی موجود، تصویری روشن از وضعیت در خطر زندگی گردهافشانها از جمله زنبورها در ایران بهدست میآید. اما لازم است برای درک بهتر از شرایط تنوع این گونهها و روشهای زندگی و اقتصاد آنها از طریق تحلیلها و دادهها و تجربههای جهانی مرور کنیم. در میان گردهافشانها گروههای متنوعی حضور دارند. مهمترین آنها حشرات هستند. زنبورها (از جمله زنبور عسل)، زنبورهای وحشی (ایزوله یا جمعگرا)، بومبوسها (bumblebees)، مگسهای گل یا hoverflies، پروانهها و شبپرهها. علاوهبر این، در برخی مناطق گرمسیری، پرندگان (مثل مرغ مگسخوار)، پستانداران کوچک یا خفاشها هم گردهافشانی انجام میدهند. در ایران نیز گونههای زنبور وحشی متعدد وجود دارند. استفاده معمول از زنبور عسل بهعنوان شناختهشدهترین گردهافشان، نباید موجب شود که اهمیت گونههای وحشی و سایر گروهها نادیده گرفته شود.

نقش گردهافشانها در طبیعت و کشاورزی
گردهافشانها سه نقش اصلی و حیاتی ایفا میکنند. اول، تولید بذر و میوه و در نتیجه تداوم و تنوع گیاهی. بسیاری از گیاهان گلدار برای تولید میوه و بذر به گردهافشان وابستهاند. گزارشها نشان میدهند بخش بزرگی از گیاهان گلدار و نیز محصولات کشاورزی به گردهافشانها وابستهاند. دوم، پشتیبانی از زنجیره غذایی و تنوع زیستی است. زمانی که گیاهان فرم بذر یا میوه میدهند، غذای پستانداران، پرندگان و سایر جانوران تامین میشود. زیستگاههای گیاهی تقویت میشوند، ساختار خاک، گردش مواد آلی، ظرفیت ذخیره آب و مقاومت سیستم اکولوژیک ارتقا مییابد. سوم، خدمات اکوسیستمی مهم برای کشاورزی و انسان را میتوان مثال زد. گردهافشانها کیفیت محصولات را ارتقا میدهند، تولید میوهها را افزایش میدهند و به کاهش نیاز به گردهافشانی مصنوعی کمک میکنند. به عبارت دیگر، فقدان یا کاهش گردهافشانها میتواند به کاهش کیفیت، کمیت و تنوع محصولات کشاورزی منجر شود.
امروزه دو عامل تهدیدکننده اصلی برای جمعیت و عملکرد گردهافشانها هستند. تغییر اقلیم و استفاده گسترده از سموم کشاورزی و سایر فشارهای محیطی. تغییر اقلیم مجموعهای از اثرات را بر گردهافشانها دارد. تغییر الگوهای دما، بارش، فصل گلدهی گیاهان و نیز ماده غذایی و زیستگاه گردهافشانها. برای نمونه، افزایش دما و خشکی میتواند زیستگاههای مناسب را کاهش دهد. گیاهان ممکن است زودتر گل بدهند، اما گردهافشانها تطبیق نیابند و ناهماهنگی زمانی بین گیاه و گردهافشان ایجاد شود. همچنین بررسیها نشان دادهاند که تغییرات اقلیمی میتواند تنوع گونهای گردهافشانها را در سطح ژنتیکی، گونهای و جامعهای کاهش دهد. سموم کشاورزی نیز اختلالهای جدی ایجاد میکنند. حشرات بازدیدکننده گل به دلیل فعالیتهای فرود و پرواز و مصرف گرده و نکتار، امکان قرار گرفتن در معرض سموم را دارند. گزارشها نشان میدهند که نهتنها اثرات مرگبار بالا، بلکه اثراتی مانند کاهش توانایی جهتیابی، جستوجوی غذا، تولید نسل و مقاومت در برابر بیماریها وجود دارند. از سویی سازمانهایی مانند کهOECD در تحلیل ریسک سموم کشاورزی نسبت به گردهافشانها فعال هستند. OECD یا سازمان همکاریهای اقتصادی و توسعه، یک سازمان بینالمللی است که با هدف ترویج سیاستهای اقتصادی و اجتماعی پایدار و افزایش رفاه در کشورهای عضو، به تحلیل و تبادل نظر در مورد مسائل اقتصادی میپردازد.
در سطح جهانی، کشورهایی که تنوع زیستی بالاتر دارند، کشاورزی کمفشار یا اکولوژیکتر انجام میدهند، زیستگاههای طبیعی بیشتری دارند و از سموم کمتر استفاده میکنند، طبیعت نسبتاً بهتری برای گردهافشانها دارند. برای مثال، در اروپا گزارشی منتشر شده که حدود ۸۴ درصد گونههای محصول در اتحادیه اروپا به حشرات گردهافشان وابستهاند. در مقابل، کشورهایی با کشاورزی فشرده، سموم زیاد، تنوع گیاهی کم، پوشش گیاهی طبیعی محدود و تغییرات شدید اقلیمی، با چالش جدی در گردهافشانی روبهرو هستند. برای مثال، مطالعه جهانی نشان داده است که نابودی زیستگاه، کشاورزی یکبعدی و کاربرد شدید سموم از عوامل اصلی کاهش گردهافشانها هستند. در واقع، یکی از بزرگترین خطرات برای انسانها در سراسر جهان کسری گردهافشانی محصولات شناخته شده است که میتواند ثبات غذایی را نیز به خطر اندازد.
در ایران نیز گردهافشانها از اهمیت قابلتوجهی برخوردارند، اما این گونهها به دلایل متعدد با چالشهای زیادی روبهرو هستند. برای شناخت جامع از این وضعیت میتوان به اطلاعات جالبی اشاره کرد. در ایران حدود ۸۰۰ گونه زنبور وحشی شناسایی شدهاند. ارزش اقتصادی خدمات گردهافشانی به وسیله زنبورها در سالهای 2005-2006 در ایران حدود 59 /6 میلیارد دلار برآورد شده است که حدود 72 /5 میلیارد دلار سهم زنبور عسل و حدود 87 /0 میلیارد دلار سهم زنبورهای وحشی بوده است. همچنین، برآورد شده است که حدود 25 درصد از محصولات کشاورزی ایران به گردهافشانها وابستهاند. درنهایت اما ایران با بیش از ۱۰ میلیون کندو و تولید سالانه از 45 تا ۱۰۰ هزار تن عسل، یکی از کشورهای مهم زنبورداری در خاورمیانه و دنیاست. در آماری دیگر آمده است که زنبورداری در ایران حدود هشت هزار میلیارد تومان ارزش اقتصادی دارد و بیش از ۱۰۰ هزار خانوار روستایی از این فعالیت ارتزاق میکنند.
زنبورها در ایران مثل بقیه دنیا علاوه بر تولید عسل، نقش مهمی در گردهافشانی باغات پسته، بادام، سیب، مرکبات و کلزا دارند و به افزایش کمی و کیفی محصولات کشاورزی کمک میکنند. مدلسازی اخیر نشان میدهد که بخش گستردهای از ایران دارای پتانسیل پایین برای خدمات گردهافشانی هستند. مثلاً مطالعهای نشان داد که بر اساس مدل «لونسدورف» (Lonsdorf) حدود ۷۷ درصد از ایران در طبقه پایین پتانسیل هستند و تنها حدود سه درصد در طبقه بالا قرار دارند. اما بر اساس مدل چندمعیاره، حدود 23 درصد از وسعت جفرافیای ایران دارای پتانسیل بالا ارزیابی شده است. مطالعه دیگری نیز بر تاثیر تغییر اقلیم بر روی گونههای زنبور وحشی در شمال غرب ایران نشان داده که افزایش دما ممکن است قلمرو توزیع برخی گونهها را گسترش دهد، اما کیفیت زیستگاه مناسب ممکن است کاهش یابد و انتقال به ارتفاعات بالاتر یا عرضهای جغرافیایی دیگر لازم باشد. بنابراین، از یکسو ایران دارای ظرفیت زیستی خوب و ارزش اقتصادی قابلتوجه برای خدمات گردهافشانی است و از سوی دیگر، با چالشهایی مانند کاهش کیفی زیستگاه، استفاده سموم، یکنواختی کشاورزی، عدم تطابقهای زمانی گیاه گردهافشان و تغییرات اقلیمی روبهرو است.