شناسه خبر : 51090 لینک کوتاه
تاریخ انتشار:

الهام‌بخش کینز

یوهان گوستاو کنوت ویکسل چگونه نامی ماندگار پیدا کرد؟

 

آزاده خرمی‌مقدم / نویسنده نشریه 

در تاریخ پرفرازونشیب اندیشه اقتصادی، نام‌هایی هستند که همچون ستارگان پرفروغ، مسیر تاریخ را روشن کرده‌اند. جان مینارد کینز، بی‌شک یکی از این ستارگان است؛ اما هر ستاره‌ای، ریشه در یک منبع نور پنهان دارد. این گزارش، داستان آن منبع نور پنهان است: یوهان گوستاو کنوت ویکسل  (Johan Gustaf Knut Wicksell)، اقتصاددان سوئدی، که اندیشه‌هایش، همچون بذری در خاک حاصل‌خیز ذهن کینز کاشته شد و به انقلاب کینزی انجامید. ویکسل، نه‌تنها یک نظریه‌پرداز خشک و آکادمیک، بلکه مصلح اجتماعی رادیکال بود؛ مردی که به دلیل عقایدش درباره کنترل جمعیت و نقد صریح به نهادهای سنتی، از جمله کلیسا و سلطنت، بارها با نظام حاکم درگیر شد و حتی به جرم کفرگویی به زندان افتاد. این تضاد میان زندگی پرآشوب و رادیکال یک فرد و میراث آکادمیک عمیق و ماندگار او، هسته اصلی روایت ماست. چگونه یک ریاضیدان سابق، که به دلیل تمسخر تولد مسیح به زندان افتاد، توانست با طرح یک مفهوم ساده، اما انقلابی، یعنی «نرخ بهره طبیعی»، مسیر اقتصاد کلان را برای همیشه تغییر دهد و به «الهام‌بخش کینز» تبدیل شود؟ این گزارش، به‌دنبال پاسخ به این پرسش است. ابتدا به عمق زندگی ویکسل سفر خواهیم کرد، از سال‌های تحصیل در ریاضیات تا مبارزات اجتماعی و سپس تحلیل شاهکار او، یعنی «فرآیند تجمعی» خواهیم پرداخت؛ نظریه‌ای که برای نخستین‌بار، پول را از یک «حجاب» بی‌اثر، به نیروی محرک اصلی چرخه‌های رونق و رکود اقتصادی تبدیل کرد و پایه‌های نظریه کینز را، یک نسل پیشتر، بنا نهاد.

بخش اول: ریاضیدانی که مصلح اجتماعی شد (۱۸۵۱-۱۸۸۷)

یوهان گوستاو کنوت ویکسل در ۲۰ دسامبر ۱۸۵۱ در استکهلم، سوئد، متولد شد. زندگی او از همان ابتدا با فقدان گره خورد. مادرش را در شش‌سالگی و پدرش را، که یک تاجر موفق املاک بود، در پانزده‌سالگی از دست داد. بااین‌حال، ثروت قابل‌توجهی که از پدر به ارث برد، این امکان را به او داد تا در سال ۱۸۶۹ در دانشگاه اوپسالا ثبت‌نام کند و به تحصیل در رشته‌های ریاضیات، نجوم و فیزیک بپردازد. سال‌های ابتدایی زندگی ویکسل، تصویری از یک دانشمند سنتی را ترسیم می‌کند که درگیر معادلات و قوانین طبیعت است. او در سال ۱۸۸۵ دکترای ریاضیات خود را دریافت کرد. اما در پس این ظاهر آرام، روحیه‌ای سرکش و جست‌وجوگر پنهان بود که نمی‌توانست نسبت به نابرابری‌های اجتماعی و فقر فزاینده در سوئد بی‌تفاوت بماند. نقطه عطف زندگی ویکسل، در سال ۱۸۸۷ و با دریافت بورسیه‌ای برای تحصیل در قاره اروپا رقم خورد. در وین، او در سخنرانی‌های کارل منگر، یکی از بنیان‌گذاران مکتب اتریش، شرکت کرد و این تجربه، مسیر زندگی او را برای همیشه به سمت علوم اجتماعی و اقتصاد تغییر داد. ویکسل دریافت که ابزارهای ریاضیاتی که در اختیار دارد، می‌توانند برای تحلیل و حل مشکلات انسانی به‌کار روند. اما آنچه ویکسل را از دیگر اقتصاددانان هم‌عصرش متمایز می‌کرد، نه صرفاً نبوغ آکادمیک، بلکه رادیکالیسم اجتماعی او بود. او به یک نئو-مالتوسیان پرشور تبدیل شد و به‌شدت از کنترل جمعیت به‌عنوان راه‌حلی برای فقر دفاع می‌کرد. او در سخنرانی‌های عمومی خود، نهادهای سنتی جامعه سوئد را زیر سوال می‌برد. ویکسل، نهادهای اقتدارمحور سنتی، ازدواج، کلیسا، سلطنت و ارتش را به چالش کشید. او درحالی‌که برای توزیع برابرتر ثروت و درآمد مبارزه می‌کرد، خود را در درجه نخست یک آموزگار عمومی می‌دید. او می‌خواست فراتر از حوزه اقتصاد پولی، بر جامعه تاثیر بگذارد. این دیدگاه‌های تندوتیز، او را به یک چهره جنجالی تبدیل کرد. در دوره‌ای که اقتصاد در دانشکده حقوق تدریس می‌شد، ویکسل برای کسب کرسی استادی با موانع بوروکراتیک و سیاسی روبه‌رو بود. او مجبور شد به اوپسالا بازگردد و دوره چهارساله حقوق را در دو سال به پایان برساند تا بتواند در سال ۱۸۹۹ به‌عنوان دانشیار و سپس در سال ۱۹۰۰ در سمت استاد‌تمام در دانشگاه لوند مشغول کار شود. این مسیر پرپیچ‌وخم، نشان می‌دهد که ویکسل برای رسیدن به جایگاه آکادمیک خود، بهای سنگینی پرداخت.

91

بخش دوم: نظریه نرخ بهره طبیعی؛ یک دوگانه انقلابی

شاهکار ویکسل که نام او را در تاریخ اقتصاد جاودانه کرد، در سال ۱۸۹۸ و با انتشار کتاب «نرخ بهره و قیمت‌ها» به زبان آلمانی، متولد شد. این کتاب، که ترجمه تحت‌اللفظی عنوان آن «بهره پولی و قیمت کالاها» است، هسته اصلی نظریه پولی ویکسل را در خود جای داده است. ویکسل در این اثر، مفهومی کلیدی را معرفی کرد که تا به امروز، ستون فقرات سیاست‌های پولی بانک‌های مرکزی در سراسر جهان است: «نرخ بهره طبیعی». ویکسل استدلال کرد که در اقتصاد، دو نوع نرخ بهره وجود دارد که باید از هم متمایز شوند: 1- نرخ بهره طبیعی: این نرخ، معادل بازده واقعی سرمایه یا نرخ سود واقعی است که در یک اقتصاد بدون پول و اعتبار (اقتصاد کالا به کالا) برقرار می‌شد. این نرخ، از طریق عوامل واقعی مانند بهره‌وری سرمایه و ترجیحات زمانی تعیین می‌شود. 2- نرخ بهره پولی: این نرخ، همان نرخ بهره‌ای است که بانک‌ها برای وام‌ها تعیین می‌کنند. این یک ساختار کاملاً مالی است که تحت تاثیر سیاست‌های پولی و عرضه و تقاضای اعتبار قرار دارد.

ویکسل تعریف کرد که نرخ بهره طبیعی، نرخی است که با ثبات سطح قیمت‌ها سازگار است. اگر نرخ بهره پولی (که بانک‌ها تعیین می‌کنند) با نرخ بهره طبیعی برابر باشد، پس‌انداز و سرمایه‌گذاری در تعادل هستند و سطح قیمت‌ها ثابت می‌ماند.

فرآیند تجمعی 

انقلاب ویکسل در مفهوم «فرآیند تجمعی» (Cumulative Process) نهفته است. این نظریه توضیح می‌دهد که اگر نرخ بهره پولی با نرخ بهره طبیعی برابر نباشد، چه اتفاقی می‌افتد.

سناریوی رونق: اگر بانک‌ها نرخ بهره پولی را پایین‌تر از نرخ بهره طبیعی تعیین کنند، این موضوع باعث می‌شود که: 1- سرمایه‌گذاری برای کارآفرینان جذاب‌تر شود. 2- پس‌انداز برای خانوارها کمتر جذاب شود. 3- تقاضای کل در بازار کالاها افزایش یابد. ازآنجاکه نرخ بهره پایین‌تر از نرخ طبیعی است، تقاضای سرمایه‌گذاری از پس‌انداز پیشی می‌گیرد. این مازاد تقاضا، نه‌تنها به افزایش تولید، بلکه به افزایش قیمت‌ها (تورم) منجر می‌شود. ویکسل استدلال کرد که در این وضعیت، بانک‌ها با ایجاد سپرده‌های جدید برای وام‌گیرندگان، درواقع پول جدیدی را به‌صورت درون‌زا خلق می‌کنند. این خلق پول، که ناشی از شرایط نسبی بخش‌های مالی و واقعی اقتصاد است، سطح قیمت‌ها را به‌صورت تجمعی بالا می‌برد.

سناریوی رکود: برعکس، اگر نرخ بهره پولی بالاتر از نرخ بهره طبیعی باشد، پس‌انداز از سرمایه‌گذاری پیشی می‌گیرد، تقاضای کل کاهش می‌یابد و اقتصاد وارد یک فرآیند تجمعی کاهش قیمت‌ها (رکود تورمی) می‌شود. این نظریه، یک ضربه قاطع به ایده قدیمی اقتصاد کلاسیک بود که پول را صرفاً یک «حجاب» (Veil) می‌دانست که بر روی مبادلات واقعی کالاها کشیده شده و بر متغیرهای واقعی اقتصاد (مانند تولید و اشتغال) تاثیری ندارد. ویکسل نشان داد که پول، از طریق سازوکار نرخ بهره، می‌تواند مستقیم در بخش واقعی اقتصاد نقش داشته باشد و چرخه‌های تجاری به وجود آورد.

بخش سوم: محاکمه کفرگویی (۱۹۰۸-۱۹۱۰)

برای درک کامل میراث ویکسل، نمی‌توان از بخش تاریک و دراماتیک زندگی او چشم‌پوشی کرد. رادیکالیسم اجتماعی ویکسل، سرانجام او را به یک درگیری مستقیم با دولت و کلیسا کشاند که به محاکمه و زندانی شدن او منجر شد. این واقعه، نه‌تنها یک نقطه عطف شخصی، بلکه نمادی از تعهد او به آزادی بیان و نقد نهادهای سنتی بود. در سال ۱۹۰۸، ویکسل در یک سخنرانی عمومی، به تمسخر تولد مسیح پرداخت. در سوئد آن زمان، قوانین کفرگویی همچنان پابرجا بود و این سخنان، خشم مقامات مذهبی و قضایی را برانگیخت. در سال ۱۹۱۰، ویکسل به جرم کفرگویی مجرم شناخته شد و به دو ماه زندان محکوم شد. این واقعه، تصویری از ویکسل ترسیم می‌کند که فراتر از یک اقتصاددان صرف است. او مبارزی بود که حاضر بود برای دفاع از عقایدش، حتی اگر به قیمت از دست دادن آزادی‌اش تمام شود، هزینه بپردازد. این پیشینه، به شخصیت او عمق می‌بخشد و نشان می‌دهد که چگونه یک ذهن انقلابی در حوزه اجتماعی، به‌طور موازی، یک انقلاب فکری را در حوزه اقتصاد رهبری می‌کرد.

بخش چهارم: ارتباط با کینز 

اینجاست که روایت ویکسل به داستان جان مینارد کینز گره می‌خورد. اگرچه ویکسل در سال ۱۹۲۶ درگذشت و هرگز شاهد انتشار شاهکار کینز، یعنی «نظریه عمومی اشتغال، بهره و پول» (۱۹۳۶) نبود، اما تاثیر او بر کینز انکارناپذیر است. کینز نخستین‌بار، ایده‌های ویکسل را در کتاب خود، «رساله‌ای در باب پول» که در سال ۱۹۳۰ منتشر شد، به‌کار گرفت. در این کتاب، کینز از مفهوم نابرابری میان پس‌انداز و سرمایه‌گذاری (که ریشه در فرآیند تجمعی ویکسل داشت) برای توضیح نوسانات اقتصادی استفاده کرد. تاثیر مستقیم بر کینز: نظریه ویکسل، به‌ویژه مفهوم «نرخ بهره طبیعی» و «فرآیند تجمعی»، به کینز کمک کرد تا از چهارچوب‌های سنتی اقتصاد نئوکلاسیک فاصله بگیرد. کینز، مانند ویکسل، به این نتیجه رسید که پول یک «حجاب» نیست و تصمیمات پولی (به‌ویژه نرخ بهره) می‌توانند بر متغیرهای واقعی اقتصاد (مانند تولید و اشتغال) اثرگذار باشند. «اتصال ویکسل» اصطلاحی است که مورخان اندیشه اقتصادی برای توصیف این پیوند عمیق به‌کار بردند. این اتصال، بر اهمیت موارد زیر تاکید دارد که هر دو اقتصاددان به آن پرداختند:  نقش پول: پول یک متغیر خنثی نیست.  عدم قطعیت: تصمیمات اقتصادی در شرایط عدم قطعیت گرفته می‌شوند.  شکست هماهنگی: بازارها ممکن است در هماهنگ‌سازی پس‌انداز و سرمایه‌گذاری شکست بخورند. 

 عنصر زمان: فرآیندهای اقتصادی در طول زمان به‌صورت تجمعی عمل می‌کنند.

 جالب اینجاست که در سال ۱۹۳۷، پس از انتشار نظریه عمومی، مقاله‌ای از کینز منتشر شد که به دلیل ارجاع ندادن صریح به ویکسل مورد انتقاد قرار گرفت. این موضوع نشان می‌دهد که نقش ویکسل بر کینز آنقدر عمیق بود که به بخشی از چهارچوب فکری کینز تبدیل شده بود، به‌طوری که شاید کینز در آن زمان، آن را بدیهی می‌پنداشت. بااین‌حال، میراث ویکسل فراتر از کینز است. او همچنین بر فردریش هایک، رقیب فکری کینز و یکی از چهره‌های اصلی مکتب اتریش، اثر گذاشت. هایک از نظریه ویکسل برای توسعه نظریه چرخه‌های تجاری خود بهره برد. این واقعیت که ویکسل توانست در دو مکتب فکری متضاد (کینزی و اتریشی) نقش داشته باشد، گواهی بر عمق و جامعیت تحلیل اوست.

بخش پنجم: از مکتب استکهلم تا نئوویکسلیانیسم

ویکسل در سال‌های پایانی عمر خود (۱۹۱۶ تا ۱۹۲۶) به استکهلم بازگشت و در سمت مشاور دولت در امور مالی و بانکی فعالیت کرد. در این دوره، او با نسل جدیدی از اقتصاددانان سوئدی، که بعدها مکتب استکهلم را تشکیل دادند، مانند برتیل اولین، گونار میردال و اریک لیندال، همکاری کرد. این اقتصاددانان، ایده‌های ویکسل را فعالانه در سیاست‌های پولی سوئد، از جمله هدف‌گذاری سطح قیمت‌ها در دهه ۱۹۳۰، به‌کار گرفتند. امروزه، میراث ویکسل در دو حوزه اصلی اقتصاد کلان، به شکلی ماندگار، خود را نشان می‌دهد:

1- سیاست پولی مدرن (نئوویکسلیانیسم): مهم‌ترین تجدید حیات فکری ویکسل در قرن بیست و یکم، با ظهور مکتب «نئوویکسلیانیسم» رخ داد. مایکل وودفورد، از برجسته‌ترین اقتصاددانان پولی معاصر، چهارچوب نظری خود را به افتخار ویکسل، «نئوویکسلیان» نامید. وودفورد و دیگر نئوویکسلیان‌ها، از ایده ویکسل مبنی بر استفاده از نرخ بهره برای حفظ ثبات قیمت‌ها دفاع می‌کنند. در جهانی که استاندارد طلا منسوخ شده و بانک‌های مرکزی مستقیماً نرخ بهره را به‌عنوان ابزار اصلی سیاست پولی خود تعیین می‌کنند، نظریه ویکسل مبنی بر تنظیم نرخ بهره پولی به‌گونه‌ای که با نرخ بهره طبیعی سازگار باشد، به اصل راهنما تبدیل شده است. مایکل وودفورد در این باره می‌گوید: «حمایت ویکسل از استفاده از نرخ بهره برای حفظ ثبات قیمت‌ها، بینشی قابل‌توجه بود، درحالی‌که بیشتر سیاست‌های پولی آن زمان بر پایه استاندارد طلا بود.»

2- نظریه چرخه‌های تجاری و پول درون‌زا: نظریه «فرآیند تجمعی» ویکسل، همچنان چهارچوبی قدرتمند برای درک چگونگی تاثیر اعتبار و بانکداری بر چرخه‌های تجاری باقی مانده است. این نظریه، پیش‌درآمدی بر نظریه‌های پول درون‌زاست که استدلال می‌کنند عرضه پول، نه یک متغیر برون‌زا که از سوی بانک مرکزی کنترل می‌شود، بلکه متغیری درون‌زاست که از طریق تقاضای اعتبار در اقتصاد ایجاد می‌شود.

 نامی که در زیربنا ماندگار شد

یوهان گوستاو کنوت ویکسل، مردی با تضادهای عمیق بود: ریاضیدانی دقیق که به یک مصلح اجتماعی رادیکال تبدیل شد؛ منتقد صریح نهادهای سنتی که به دلیل کفرگویی به زندان افتاد و اقتصاددانی که اندیشه‌هایش، همزمان، الهام‌بخش دو مکتب فکری متضاد (کینزی و اتریشی) شد. نام ویکسل، شاید به اندازه نام کینز یا هایک در میان عموم مردم شناخته‌شده نباشد، اما میراث او در زیربنای اقتصاد کلان مدرن، به شکلی ماندگار حک شده است. او با معرفی مفهوم «نرخ بهره طبیعی» و نظریه «فرآیند تجمعی»، برای نخستین‌‌بار، یک پل نظری محکم میان بخش پولی و بخش واقعی اقتصاد ایجاد کرد. او نشان داد که پول، نه یک «حجاب» بی‌اثر، بلکه نیرویی قدرتمند است که می‌تواند اقتصاد را به سمت رونق‌های تورمی یا رکودهای عمیق سوق دهد. ویکسل، با وجود تمام مبارزات شخصی و اجتماعی‌اش، توانست نامی ماندگار پیدا کند؛ نه همچون ستاره‌ای درخشان، بلکه به‌عنوان معمار خاموش پایه‌های فکری که انقلاب‌های اقتصادی قرن بیستم و بیست و یکم بر روی آن بنا شدند. او پیامبری بود که یک نسل پیش از کینز، کتاب مقدس اقتصاد کلان را نوشت و به این ترتیب، جایگاه خود را به‌عنوان «الهام‌بخش کینز» و یکی از تاثیرگذارترین اقتصاددانان تاریخ تثبیت کرد. 

دراین پرونده بخوانید ...