اوج انسان
چگونه اطمینان پیدا کنیم که عصر طلایی فعلی به پایان نمیرسد؟
آیا ما در حال حاضر، به تعبیر فیلسوف بزرگ لایبنیتس، در «بهترین جهان ممکن» زندگی میکنیم؟ بر اساس آنچه کتاب «اوج انسان» میگوید، کتابی که تاریخ جهان را از دریچه «آنچه میتوانیم از ظهور و سقوط اعصار طلایی بیاموزیم» مطالعه میکند، پاسخ این پرسش مثبت است. لایبنیتس به خلقت جهان از سوی خدا اشاره میکرد؛ یوهان نوربرگ، مورخ و عضو موسسه لیبرتارین کاتو در واشنگتن دیسی، به اموری زمینیتر میپردازد که در اعصار طلایی تمدن بشری تجلی پیدا میکنند. عصرهای طلایی با دورههایی از شکوفایی فرهنگی چشمگیر، اکتشافات علمی، دستاوردهای فناوری و رشد اقتصادی مشخص میشوند: یونان باستان دموکراسی و حاکمیت قانون را به ما هدیه داد، از بغداد دوران عباسی جبر و پزشکی مدرن پدید آمد و از دل جمهوری هلند بزرگترین جنبشهای هنری اروپا سر برآوردند. به همین ترتیب، هر یک از این دورانها، درسهای منحصربهفردی برای آموختن در مورد جهانی که امروز در آن زندگی میکنیم، دارند.
در کتاب «اوج انسان»، یوهان نوربرگ، مورخ تحسینشده، هفت تمدن بزرگ بشریت -آتن باستان، جمهوری روم، بغداد دوران عباسی، چین دوران سونگ، ایتالیای رنسانس، جمهوری هلند و سپهر انگلیسی- را بررسی میکند و میپرسد: چگونه میتوانیم مطمئن شویم که عصر طلایی فعلی ما پایان نمییابد؟ چرا این هفت تمدن انتخاب شده است؟ چون بهنظر نویسنده هر یک از آنها نمونهای از چیزی هستند که وی بهعنوان عصر طلایی میشناسد و نامگذاری میکند: دورهای با تعداد زیادی نوآوری که در مدت زمانی کوتاه بسیاری از زمینهها و بخشها را متحول میکند. عصر طلایی با فرهنگ خوشبینی همراه است که مردم را به کاوش دانش جدید، آزمایش روشها و فناوریهای جدید و تبادل نتایج با دیگران تشویق میکند. ویژگیهای آن خلاقیت فرهنگی، اکتشافات علمی، دستاوردهای فناوری و رشد اقتصادی است که باعث میشود دوران قبل و بعد از آن در حوزه این تمدنها تفاوت چشمگیری داشته باشند و درعینحال این تمدنها با مناطق /کشورها / حوزههای دیگر هم تفاوت معناداری را تجربه کنند. نتیجه آن میانگین بالای استاندارد زندگی است که معمولاً مورد حسادت دیگران و حتی وارثان آنها بعد از پایان دوران طلایی نیز قرار میگیرد.
اما چگونه میتوان باعث دوام یک عصر طلایی شد؟ نوربرگ عقیده دارد که یک جامعه و اقتصاد شکوفا، شرط لازم برای سرمایهگذاری موفق است که درنهایت به دورانی طلایی منتهی خواهد شد. وی میگوید، اگر بهترین و بدترین ویژگیهای جوامع دوران عصرهای طلایی را شناسایی کنیم، از بهترینها تقلید کنیم و از بدترینها اجتناب بورزیم، میتوانیم شانس خود را برای ادامه بهرهمندی از مزایای دوران طلایی فعلی افزایش دهیم. به تخمین نوربرگ، بهترین ویژگی همه این فرهنگها، گشودگی به ایدههای جدید و مردمان خارجی بود. بدترین ویژگی، بردهداری است که سپهر انگلیسی (انگلوسفر) از اوایل دهه ۱۸۰۰ شروع به ریشهکن کردن آن کرد و اکنون تقریباً در همهجا با انزجار به آن نگاه میشود.
یوهان نوربرگ، عضو ارشد موسسه کاتو و نویسندهای است که بر جهانی شدن، پیشرفت بشر و تاریخ فکری تمرکز دارد. نوربرگ نویسنده و ویراستار بیش از 20 کتاب است که به بیش از 30 زبان ترجمه شدهاند. برخی از این کتابها شامل «مانیفست سرمایهداری: چرا بازار آزاد جهانی دنیا را نجات خواهد داد»، «پیشرفت: 10 دلیل برای نگاه به آینده» و «گشوده: داستان پیشرفت بشر» میشوند. «پیشرفت» و «گشوده» را به ترتیب در سالهای ۲۰۱۶ و ۲۰۲۰ مجله اکونومیست بهعنوان کتاب سال معرفی کرد. او جایزه کتاب هایک ۲۰۲۵ موسسه منهتن را برای «مانیفست سرمایهداری» دریافت کرده است. انتشارات آتلانتیک کتاب جدید نوربرگ را در سپتامبر سال جاری میلادی روانه بازار کتاب کرده است.
نوربرگ نشان میدهد که چگونه تمایل مداوم در به چالش کشیدن درونگرایی، محافظهکاری و عرف ملتها، به توسعه اجتماعی و اقتصادی منجر شد. وی در مورد جمهوری هلند در قرن هفدهم میگوید: «گشودگی آن در برابر پناهندگان و ایجاد سنت مباحثه، آن را به مرکز انقلاب علمی اروپا و عصر روشنگری تبدیل کرد.» در مقابل، نوربرگ بر این باور است که سقوطها معمولاً نتیجه مجموعهای از بحرانها، مانند سقوطهای مالی، بیماریهای همهگیر و تنشهای ژئوپولیتیک، همراه با حکومتداری بد بودند. این موضوعات اغلب باعث میشدند تا «ذهنیت کاوشگر و مطمئن» با این احساس که جهان خطرناک است، جایگزین شود که درنهایت موجب رکود و انعطافناپذیری ایدئولوژیک میشد.
این کتاب با زمانبندی بینقصی منتشر شده است. در حال حاضر بسیاری این پرسش را مطرح میکنند که آیا حرکت به سوی جهانی شدن در چند دهه گذشته، که عامل پیشرفتهای عظیمی در کاهش فقر و رشد اقتصاد بوده است، اکنون به اوج خود رسیده است یا خیر و «اوج انسان» میتواند پاسخی درخور به این پرسش باشد. در دورانی که به عقیده رئیسجمهور ایالاتمتحده، یعنی یکی از قدرتمندترین افراد روی زمین، راه شروع یک «عصر طلایی» ایجاد موانع بزرگ و مستحکم برای جلوگیری از ورود کالاها و افراد خارجی است، «اوج انسان» میتواند یک انقلاب بهشمار بیاید، چون یوهان نوربرگ، مورخ سوئدی، خلاف این را بیان میکند. آقای نوربرگ، ظهور و سقوط اعصار طلایی در سراسر جهان را در طول سه هزاره گذشته، از آتن گرفته تا سپهر انگلیسی از مسیری که از خلافت عباسی هم میگذرد، ترسیم میکند. او دریافته است که برخلاف توهمات ترامپ، حکومتهایی که از همتایان خود پیشی گرفتهاند، به این دلیل این کار را کردهاند که بازتر بودهاند؛ در تجارت، با غریبهها و در مورد ایدههایی که قدرتمندان را ناراحت میکرد. این حکومتها وقتی دوباره بسته شدند، درخشش خود را از دست دادند.
نوربرگ امروز فریادی رسا برای آینده سر میدهد. او نگران چیست؟ نوربرگ هشدار میدهد که «ما معمولاً بدترین دشمن خود را در آینه میبینیم، حتی اگر متوجه آن نباشیم. همانطور که دی. سی. سامرول، تاریخدان، بیان میکند، جوامع نه به دلایل طبیعی، بلکه به علت خودکشی یا قتل میمیرند- و تقریباً همیشه علت مرگ، دلیل اول است». آیا پیروزی گسترده سپهر انگلیسی میتواند مانند تمام اعصار طلایی دیگر با خودکشی یا قتل به پایان برسد؟ اگر چنین شود، درواقع عصری بسیار تاریک به دنبال خواهد داشت. اما احتمال چنین نتیجهای چقدر است؟ شواهد فعلی مبنی بر نزدیک بودن پایان تمدن ما چیست؟
به گفته نوربرگ، شروع سپهر انگلیسی به این صورت بود که بریتانیای کبیر به شکلی کاملاً ملموس و نامعمول -از طریق یک تهاجم خارجی موفق و سپس اتحاد با اسکاتلند- بهطور اساسی در معرض تاثیرات بینالمللی قرار گرفت. انقلاب باشکوه سال ۱۶۸۸ که هلندیها
آن را آغاز کردند، بریتانیا را در مسیر جدیدی قرار داد و آنها آرمانهای تجارت و تساهل را از مهاجمان خود به عاریت گرفتند، اما حق الهی سلطنت برای حکومت را نیز کنار گذاشتند و سلطنت مشروطه را با حاکمیت قانون، حقوق مالکیت تضمینشده و تجارت آزاد پذیرفتند. وی بیان میکند که این موضوع به بریتانیاییها فرصت کافی داد تا مدلها و فناوریهای جدید تجاری را آزمایش کنند؛ درواقع آنها مجبور بودند این کار را انجام دهند، زیرا دولتی داشتند که عمدتاً آنها را رها کرده بود تا مشکلات خود را بهتنهایی حل کنند. این موضوع موجب افزایش خلاقیت و همکاری، و شهرنشینی و تجاریسازی شد. بریتانیا بهسرعت در حال تبدیل شدن به یک جامعه فراگیر غیرمعمول بود که در آن تقسیمبندیهای سنتی بین مناطق و حرفهها از بین میرفت. کافهها، انجمنهای خصوصی، سالنهای سخنرانی و کارگاهها به صحنههایی برای اختلاط دانشمندان و سازندگان، متفکران و تعمیرکاران تبدیل شدند. دانشمندان، مهندسان، ابزارسازان و بازرگانان با هم دیدار میکردند، یادداشتها و طرحها را با هم مقایسه میکردند، ایدههای حوزههای مختلف را ترکیب میکردند و برای تبدیل آنها به فناوری و محصولات متحولکننده با هم همکاری میکردند. همانطور که در میان عباسیان و هلندیها در دوران طلایی آنها اتفاق افتاد، دیگر کارآفرین یا تاجر سودجو بودن مورد نکوهش نبود.

این وضعیت همانطور که نویسنده میگوید، مقدمه ایجاد انقلاب صنعتی، مترقیترین تغییر در اقتصاد و وضعیت انسان در تاریخ مدرن بود. با بهکارگیری ماشینآلات، زغالسنگ و بخار در مبارزه برای بقا، بشر سرانجام پیروز شد. پس از آنکه خلاقیت و رقابت آزاد شد، این انقلاب بهزودی با انقلاب دوم دنبال شد که مبتنی بر شرکتهای مدرن، جهانی شدن و پیشرفتهای گسترده فناوری جدید مانند برق، خط مونتاژ و موتور احتراق داخلی و بعدها عصر کامپیوتر و انقلاب دیجیتال و اکنون روباتیک، بیوتکنولوژی و هوش مصنوعی و... در انقلابی است که همچنان ادامه دارد.
در اواخر قرن نوزدهم، ایالاتمتحده و اقتصاد یکپارچه شمال اقیانوس اطلس، رهبری را بهدست گرفته بودند. استعمارگران بریتانیایی در دنیای جدید، بخش آزادیخواهانه میراث خود را تقطیر کرده و آن را در قارهای که سلطنت، اشرافیت یا کلیسای دولتی نداشت، دوباره کاشتند. همانطور که توماس پین گفته است، آنها قدرت داشتند که جهان را از نو بسازند. اما وقتی پدران بنیانگذار این کار را کردند، به اندازه کافی خردمند بودند که سعی نکنند آن را از ابتدا بسازند، بلکه به آنچه تاریخ در مورد چگونگی ساخت نهادهای جمهوری و چگونگی از دست ندادن آنها میگوید، گوش دهند. بهطور خاص، آنها شیفته یونانیان باستان و جمهوری روم و چگونگی جلوگیری از فروپاشی آن از سوی یک پادشاه مقدونی یا یک سزار پوپولیست بودند. اصول حاصل از اعلامیه استقلال و قوانین قانون اساسی ایالاتمتحده، چهارچوبی مستحکم برای تعادل قوا و حفظ یک جامعه باز ایجاد کرد. ایالاتمتحده در ترکیب با موقعیت جغرافیایی، گشودگی آن به مهاجرت و اقتصاد نوآورانه بازار آزاد خود، بهسرعت به قدرت اقتصادی، فناوری و نظامی پیشرو در جهان تبدیل شد. به دلیل میراث فکری و وضعیتی که در آن شکوفا شد، به یک امپراتوری ضدامپریالیستی تبدیل شد و از قدرت خود برای ایجاد یک نظم جهانی لیبرال با تجارت آزاد و حل مسالمتآمیز مناقشات استفاده کرد. به این ترتیب، وضعیتی را برای سایر کشورها در قارههای مختلف ایجاد کرد تا عصر طلایی خود را بسازند، که بسیاری از آنها اکنون تمام تلاش خود را برای حفظ سیستم بینالمللی که در آن شکوفا شدهاند، انجام میدهند.
این به شیوهای مناسب، داستان نوربرگ را به چرخه کامل میرساند. اولین عصر طلایی، در آتن و رم، نهتنها ویرانهها و شاهکارهایی را برای ما بهجا گذاشت، بلکه درسهایی اساسی نیز به ما آموخت که به شکلگیری عصر طلایی کنونی کمک کرد. و آزمون و خطاهای مربوط به آنها به ما یاد داد که چگونه سیستمی از گشودگی و اتحاد، نوآوری و تقلید مداوم از هر آنچه بهترین نتیجه را میدهد، بسازیم؛ اما این بار بر اساس مشارکت داوطلبانه هر شرکتکننده ساخته شده است.
نوربرگ البته تصدیق میکند که درواقع نشانههایی از یک فرهنگ تاریک وجود دارد. اما وی استدلال میکند که این غیرمعمول نیست، حتی اگر مشکلات امروز بدتر از حد عادی بهنظر برسند. نوربرگ استدلال میکند که مخالفت با نیروهای مختلف مولد تاریکی، مزیت بسیار قدرتمندی است که هیچ تمدنی قبل از ما تاکنون نداشته است و این مزیت به یمن ارتباط جهانی فوری و تقریباً رایگان بهدست آمده است. اکنون هفت میلیارد نفر میتوانند بدون هزینه یا تلاش زیاد، ببینند که افراد و ملتهای موفق چگونه زندگی میکنند و برای رسیدن به رفاه خود چه میکنند. دستورکار رسیدن به این هدف که بیش از دو قرن پیش در کشورهای انگلیسیزبان پایهگذاری شد و ارزش خود را در بسیاری از مکانها و زمانهای پس از آن ثابت کرده است، پایبندی به اصول اساسی روشنگری است: بازارهای آزاد و ذهنهای آزاد، برتری فرد، و البته حقوق مالکیت، حاکمیت قانون و دموکراسی. به این فهرست میتوان دانش گذشته و فرهنگهای دیگر و حفظ بهترینهای گذشته را در حین حرکت به سوی آینده اضافه کرد. همانگونه که نوربرگ مینویسد، اگر به این ارزشهای اساسی پایبند باشیم، تقریباً غیرممکن است که تمدن غربی و شاخههای آن (که شامل بیشتر جهان، به درجات مختلف میشود) با مشکل مواجه شده و وارد زوالی مانند دوران عباسی یا سونگ شوند. نوربرگ مینویسد: «یکی از تفاوتهای ما با دوران طلایی قبلی این است که اکنون تخممرغهای بیشتری در سبدهای مختلف داریم. زمانی، اگر آتن یا بغداد شکست میخوردند، بازی تمام میشد. اکنون ما ... تقریباً پنجاه ... جامعه مرفه و باز داریم. علاوه بر این شاهد هستیم که بیشتر جوامع دیگر هم بهشدت میخواهند که عضوی از این دسته باشند، حتی اگر تلاشهای برخی از آنها ناموفق باشد یا حتی نتیجه عکس داشته باشد. این «شبکه عصبی» انسانها، بادوامتر و گستردهتر از هر شبکهای است که تاکنون وجود داشته است. این شبکه، افرادی را که در دورههای گذشته هیچ ارتباطی با یکدیگر نداشتند، به هم پیوند میدهد. این شبکه به هر عضو آن، به کل مجموعه تاریخ و دانش بشری -غربی و غیرغربی- دسترسی میدهد. و حوزه گسترده انگلیسیزبان، نیروی پیشرو برای آزادی و پیشرفت در این دوران جدید ادغام جهانی است.»
نوربرگ، مانند دیگر کتابهایش در اینجا هم به آینده خوشبین است و با نکتهای امیدوارکننده کتاب را به پایان میرساند. او بر این باور است که پیشرفتهای اخیر در ایجاد یک تمدن جهانی (از نظر دانش و مهارت)، که تا حدودی تابعی از اقتصاد دیجیتال بینالمللی است، به این معنی است که هیچ کشوری انحصار ایدههایی را که از رفاه حمایت میکنند، در دست نخواهد داشت، در نتیجه شکست دوران طلایی فعلی سختتر خواهد بود. وی میافزاید: «هر تمدنی کمی از آتنی و اسپارتی را در خود دارد. ما تصمیم میگیریم از کدام استفاده کنیم.» این کتاب، اثری سرگرمکننده و آموزنده برای هر کسی است که به نیروهایی که چگونگی پیشرفت تمدن را شکل میدهند، علاقهمند است.