شناسه خبر : 50543 لینک کوتاه
تاریخ انتشار:

مدرسه اول

چطور آموزش والدین می‌تواند سرنوشت کودکان را تغییر دهد؟

 

حامد وحیدی / نویسنده نشریه 

80تصور کنید دو کودک هم‌سن در دو خانواده متفاوت زندگی می‌کنند. یکی از آنها در خانه‌ای بزرگ شده که والدینش هر شب برایش کتاب می‌خوانند، با او بازی‌های فکری و مرتب با او صحبت می‌کنند. دیگری اما در خانه‌ای زندگی می‌کند که والدین، به دلایل مختلف مثل کار زیاد، بی‌سوادی یا ناآگاهی، کمتر با کودک وقت می‌گذرانند یا روش‌های تربیتی مناسبی ندارند. هر دو کودک ممکن است استعدادهای مشابهی داشته باشند، اما تجربه‌های روزمره‌شان کاملاً متفاوت است و همین تفاوت‌هاست که در بلندمدت بر رشد مهارت‌ها و توانایی‌های آنها اثر می‌گذارد.

رشد کودکان، به‌ویژه در سال‌های ابتدایی زندگی، تحت تاثیر عوامل بسیار قرار دارد. برخلاف تصور رایج که کودکان فقط در مدرسه یاد می‌گیرند، تحقیق‌ها نشان داده‌اند که خانه، و به‌طور خاص نحوه تعامل والدین یا مراقبان با کودک، نقش مهم‌تری در رشد مهارت‌های اولیه مثل زبان، شناخت و مهارت‌های حرکتی دارد. به‌طور مثال، وقتی والدین با کودک حرف می‌زنند، برایش قصه می‌گویند یا در کارهای ساده همراهی‌اش می‌کنند، کودک نه‌تنها زبان یاد می‌گیرد، بلکه توجه، حافظه و ارتباط اجتماعی‌اش نیز تقویت می‌شود.

اما مسئله اینجاست که همه خانواده‌ها شرایط یکسانی ندارند. در بسیاری از مناطق روستایی یا کم‌برخوردار، والدین ممکن است خودشان آموزش کافی ندیده باشند یا ندانند چگونه با کودکشان تعامل موثر داشته باشند. در چنین شرایطی، یکی از راه‌های موثر برای حمایت از کودکان، برنامه‌های بازدید خانگی است. در این برنامه‌ها، افراد آموزش‌دیده به خانه‌ها مراجعه می‌کنند و به والدین یا مراقبان آموزش می‌دهند که چطور با کودکانشان بهتر رفتار و بازی کنند و آنها را در مسیر یادگیری قرار دهند. اما پرسش مهمی که پیش می‌آید این است: آیا واقعاً این برنامه‌ها موثرند؟ اگر بله، دقیقاً چگونه و از چه طریقی اثر می‌گذارند؟ پژوهشی که در این مقاله انجام شده، تلاش می‌کند به این پرسش‌ها پاسخ دهد. نویسندگان با استفاده از داده‌هایی کم‌نظیر از یک برنامه بازدید خانگی که در مناطق روستایی چین اجرا شده، فرآیند رشد مهارت‌های کودکان را به‌صورت هفتگی و دقیق بررسی کرده‌اند.

نکته جالب این پژوهش این است که به‌جای تمرکز صرف بر کودک، نگاهش را به والدین و مراقبان معطوف کرده و نشان داده است که رشد کودک، حاصل تعامل‌های میان کودک و مراقبانش است، نه فقط آموزش مستقیم به کودک. در این مطالعه، رشد مهارت‌های مختلف کودکان (همانند زبان، شناخت و مهارت‌های حرکتی) نه‌تنها به‌صورت مجزا بررسی شده، بلکه تعامل آنها با یکدیگر نیز تحلیل شده است. برای مثال، یادگیری زبان چگونه بر رشد مهارت‌های دیگر تاثیر می‌گذارد و برعکس. همچنین نشان داده شده که تاثیر آموزش‌ها بستگی زیادی به ویژگی‌های مراقب دارد. این مقاله تلاشی است برای فهم عمیق و دقیق از اینکه یادگیری در دوران کودکی چطور اتفاق می‌افتد، چه عواملی آن را تقویت یا تضعیف می‌کنند و چگونه می‌توان با طراحی بهتر برنامه‌های حمایتی، فرصت‌های برابر برای رشد همه کودکان فراهم کرد؟ یافته‌های این پژوهش می‌تواند راهگشای سیاست‌گذاران، مربیان و خانواده‌هایی باشد که به آینده کودکان اهمیت می‌دهند و می‌خواهند پایه‌های یادگیری را از همان ابتدا محکم‌تر بنا کنند.

مقاله درباره چیست؟

این مقاله به بررسی نحوه رشد مهارت‌های کودکان در دوران اولیه زندگی می‌پردازد، آن‌هم با استفاده از داده‌هایی بی‌نظیر و دقیق که به‌صورت هفتگی از یک برنامه بازدید خانگی در چین جمع‌آوری شده‌اند. این برنامه در سطح وسیع اجرا شده و هدف آن بهبود تربیت فرزندان و آموزش مهارت‌های اولیه به کودکان از طریق آموزش والدین است. مقاله بر رشد چندگانه مهارت‌ها (مثل شناختی، اجتماعی-عاطفی و...) تمرکز دارد و تلاش می‌کند فرآیندهای واقعی و دقیق رشد مهارت را در مراحل مختلف زندگی کودک کشف کند. یکی از مهم‌ترین ویژگی‌های این مطالعه، طراحی هوشمندانه آن است که اجازه می‌دهد برخی از مشکلات متداول در پژوهش‌های مشابه رفع شوند. به‌طور خاص، این مطالعه با مشکل «درون‌زایی نهاده‌ها» (یعنی تاثیر متقابل عوامل مختلف که تحلیل اثر یک عامل را سخت می‌کند) و «ناهمسانی مقیاس مهارت‌ها بین افراد یا حتی در طول زمان برای یک فرد» مواجه نیست، چون داده‌ها به‌صورت هفتگی و منظم گردآوری شده‌اند و امکان مقایسه دقیق فراهم شده است.

نویسندگان مقاله یک مدل دینامیک و میکرو از فرآیند یادگیری ارائه می‌دهند که با مدل‌های رایج در ادبیات اقتصادی تفاوت دارد. این مدل بر پایه «یادگیری تقویتی» ساخته شده و تکامل مهارت‌ها را در دوران کودکی توصیف می‌کند. آنها بررسی می‌کنند چگونه اطلاعاتی که به والدین داده می‌شود، می‌تواند باعث افزایش مهارت‌های کودکان شود. نکته جالب اینجاست که حتی مهارت‌هایی که در ظاهر یکسان به نظر می‌رسند، بسته به سطح مهارت کودک، از طریق توابع تولید متفاوتی ایجاد می‌شوند. مقاله از مدل معروف «فناوری تولید مهارت» که ابتدا از سوی کنیا و هکمن توسعه داده شده استفاده می‌کند، اما آن را توسعه می‌دهد. در این مقاله، همچنین به نقش محیط خانواده و تفاوت در تاثیرگذاری برنامه آموزشی بسته به نوع والدین و شرایط خانه پرداخته شده است. یعنی تاثیرات برنامه بازدید خانگی، یکسان نیست و بستگی زیادی به ویژگی‌های خانوادگی دارد. برای مثال، خانواده‌هایی که سطح تحصیلات یا حمایت اجتماعی بهتری دارند، ممکن است کودکانشان بیشتر از برنامه بهره‌مند شوند. مسئله دیگری که مقاله به آن پرداخته، مشکل مقیاس‌گذاری مهارت‌هاست. در بسیاری مطالعه‌ها، برای سنجش مهارت‌ها از آزمون‌هایی استفاده می‌شود که مقیاس آنها ممکن است دلخواه و غیرقابل مقایسه بین افراد یا حتی در طول زمان برای یک نفر باشد. مقاله تلاش می‌کند این مشکل را با استفاده از مقیاس‌هایی حل کند که درون سطوح مشخصی از مهارت قابل مقایسه‌اند، اما الزامی برای یکسان بودن آنها در همه سطوح وجود ندارد. در نتیجه، برخلاف روش‌های سنتی که سعی می‌کنند مقیاسی یکپارچه بسازند، نویسندگان با این واقعیت کنار آمده‌اند که مهارت‌ها ذاتاً می‌توانند در سطوح مختلف، متفاوت تعریف شوند. از نظر روش‌شناسی، مقاله یک مدل نهفته مارکوف (Latent Markov Model) برای رشد مهارت‌ها توسعه می‌دهد. این مدل می‌تواند به‌صورت دقیق توصیف کند که مهارت‌ها چگونه رشد می‌کنند و چرا ممکن است رشد مهارت همیشه افزایشی نباشد؟ از دیگر نکات مهم مقاله این است که اثر برنامه بازدید خانگی فقط در یاد دادن مستقیم مهارت به کودک نیست، بلکه بخشی از موفقیت آن مربوط به آموزش والدین و تغییر رفتارهای تربیتی آنهاست. مقاله کیفیت مربیان برنامه بازدید خانگی را یکی از عوامل مهم در موفقیت برنامه می‌داند، اگرچه داده دقیقی از جزئیات تعامل‌های والد-کودک پس از آموزش وجود ندارد. در مجموع، این مقاله تصویر پیچیده، دقیق و مبتنی بر داده‌های تجربی از نحوه رشد مهارت‌های اولیه در کودکان ارائه می‌دهد. برخلاف دیدگاه‌های ساده‌سازی‌شده قبلی، نویسندگان نشان می‌دهند که فرآیند یادگیری کودک دینامیک، وابسته به محیط و متنوع است. همچنین نشان می‌دهند که برای تحلیل دقیق رشد مهارت، باید مدل‌های دقیق، سنجش‌های مقیاس‌پذیر و درک عمیق از محیط خانوادگی داشت.

یافته‌های پژوهش

در این مقاله، نویسندگان مجموعه‌ای از یافته‌های مهم درباره رشد مهارت‌های کودکان و تاثیر برنامه بازدید خانگی در چین را ارائه می‌دهند. این یافته‌ها بر پایه داده‌هایی دقیق و هفتگی از رشد مهارت‌های کودکان در سال‌های ابتدایی زندگی به‌دست آمده‌اند. تمرکز اصلی پژوهش بر این است که چگونه مهارت‌ها در مراحل مختلف رشد کودک شکل می‌گیرند، چه عواملی بر این روند تاثیر می‌گذارد و چرا واکنش به آموزش‌ها در میان کودکان و خانواده‌ها متفاوت است. نخستین یافته اصلی مقاله این است که تکنولوژی تولید مهارت‌ها (یعنی چگونگی رشد آنها) نه‌تنها وابسته به نوع مهارت است، بلکه به مرحله رشد کودک هم بستگی دارد. به عبارتی، چیزی که ما ممکن است آن را «یک مهارت مشخص» بنامیم. برای مثال، مهارت زبانی، در سنین مختلف از طریق فرآیندهای متفاوت رشد می‌کند. این یعنی نمی‌توان برای همه سنین و همه کودکان نسخه آموزشی یکسان پیچید، چون هر مرحله رشد ویژگی‌های خاص خود را دارد.

دومین یافته مهم این است که سرمایه‌گذاری روی والدین یا مراقبان از سوی مربیان بازدید خانگی، تاثیر مثبتی بر رشد مهارت‌های کودکان دارد. این سرمایه‌گذاری به شکل آموزش، راهنمایی و ارائه اطلاعات به والدین انجام شده و باعث می‌شود آنها بهتر بتوانند فرزندانشان را تحریک ذهنی و عاطفی کنند. این نکته نشان می‌دهد که آموزش مستقیم کودک تنها راه ارتقای مهارت‌ها نیست، بلکه آموزش والدین و بهبود محیط خانوادگی هم نقش کلیدی دارد. یافته سوم مقاله این است که تاثیر برنامه‌های آموزشی بر رشد کودک به ویژگی‌های والدین و مربیان بازدیدکننده بستگی دارد. برای مثال، والدین با سطح تحصیل‌های پایین یا پدربزرگ‌ها و مادربزرگ‌هایی که نقش مراقبتی دارند، معمولاً واکنش ضعیف‌تری به آموزش‌ها نشان می‌دهند و به همان اندازه که والدین تحصیل‌کرده یا آگاه می‌توانند در رشد کودک تاثیر بگذارند، موفق عمل نمی‌کنند. این مسئله نشان می‌دهد که طراحی برنامه‌های آموزشی باید با توجه به تفاوت‌های فرهنگی، تحصیلی و سنی در میان مراقبان انجام شود.

چهارمین یافته جالب مقاله این است که رشد یک مهارت می‌تواند به رشد مهارت‌های دیگر کمک کند، اما این رابطه همیشه متقارن نیست. یعنی ممکن است تقویت مهارت شناختی باعث رشد مهارت اجتماعی شود، اما برعکس آن الزاماً رخ ندهد. این موضوع اهمیت درک شبکه‌ای و پیچیده بین مهارت‌ها را نشان می‌دهد، نه نگاه خطی و ساده‌انگارانه. پنجمین یافته به همین موضوع مرتبط است: سرمایه‌گذاری روی برخی مهارت‌ها می‌تواند به‌صورت غیرمستقیم باعث رشد مهارت‌های دیگر شود (کارایی متقاطع)، اما این تاثیر برای همه مهارت‌ها و در همه شرایط دیده نمی‌شود. به عبارت دیگر، بعضی از سرمایه‌گذاری‌ها خاصیت چندمنظوره دارند، ولی برخی دیگر فقط بر همان مهارت مشخص اثر می‌گذارند. درنهایت، ششمین یافته مقاله به تفاوت‌های جنسیتی در فرآیند یادگیری اشاره دارد. داده‌ها نشان می‌دهند پسران و دختران ممکن است به شکل متفاوت به آموزش‌ها و برنامه‌های بازدید خانگی واکنش نشان دهند. این تفاوت‌ها می‌تواند به دلایل زیستی، فرهنگی یا نحوه تعامل خانواده با فرزندان براساس جنسیت باشد. بنابراین، در طراحی سیاست‌ها باید به این تفاوت‌ها توجه شود.

با وجود اینکه مقاله به داده‌های جزئی از نحوه تعامل والدین پس از بازدیدهای خانگی دسترسی ندارد، بااین‌حال توانسته است اثر کلی محیط خانوادگی بر اثربخشی برنامه را تحلیل کند. این یافته‌ها اهمیت نقش محیط خانه، ویژگی‌های فردی والدین و تعامل پیچیده مهارت‌ها در رشد کودک را به خوبی نشان می‌دهند. در مجموع، مقاله تاکید می‌کند که برای ارتقای موفق مهارت‌های کودکان، نیاز به برنامه‌هایی داریم که هم متناسب با سن کودک باشند، هم ویژگی‌های خانواده را در نظر بگیرد، و هم نگاه جامعی به رشد مهارت‌های چندگانه داشته باشد.

پرده پایانی

در سال‌های گذشته، توجه به آموزش و رشد مهارت‌های کودکان در سال‌های ابتدایی زندگی، به یکی از مهم‌ترین دغدغه‌های سیاست‌گذاران اجتماعی، پژوهشگران و خانواده‌ها تبدیل شده است. پژوهش‌های متعدد نشان داده‌اند که تجربه‌های اولیه کودکان، به‌ویژه تعامل آنها با محیط خانه و مراقبان، تاثیرهای بلندمدت بر توانایی‌های شناختی، عاطفی و رفتاری آنها دارد. در این میان، مداخله‌های هدفمند همانند برنامه‌های بازدید خانگی، به‌عنوان ابزارهایی نویدبخش برای بهبود شرایط تربیتی کودکان در محیط‌های محروم مطرح شده‌اند. مقاله حاضر، با استفاده از داده‌هایی دقیق و کم‌نظیر از یکی از این برنامه‌ها در چین، نگاه تازه و عمیق به چگونگی شکل‌گیری مهارت‌ها در دوران کودکی ارائه می‌دهد. اهمیت این پژوهش نه فقط در داده‌های غنی و طراحی دقیق آن، بلکه در رویکرد نظری و مدل‌سازی متفاوتی است که برای تحلیل فرآیند رشد مهارت‌ها ارائه شده است. درحالی‌که بسیاری از مطالعه‌های پیشین، رشد مهارت‌ها را با فرض وجود الگوها و مقیاس‌های یکسان در میان همه کودکان بررسی کرده‌اند، این مقاله نشان می‌دهد یادگیری در دوران کودکی، فرآیندی پیچیده، پویا و وابسته به شرایط فردی، خانوادگی و زمانی است.

نویسندگان مقاله با توسعه مدل یادگیری جدید، توانسته‌اند حرکت مهارت‌ها را در سطوح مختلف و به‌صورت هفتگی ردیابی کنند و این امکان را فراهم آورده‌اند که فرآیند رشد مهارت‌ها نه‌تنها در سطح کلان، بلکه در جزئی‌ترین سطوح هم قابل بررسی و تحلیل باشد. به این ترتیب، مقاله نه‌فقط به فهم دقیق‌تر از رشد کودکان کمک می‌کند، بلکه به‌طور غیرمستقیم به چالش‌های روش‌شناسی موجود در حوزه روان‌سنجی و سنجش مهارت‌ها نیز پاسخ می‌دهد. از منظر سیاست‌گذاری، این مطالعه پیام مهمی دارد: اگرچه سرمایه‌گذاری روی آموزش والدین اقدام موثر و ضروری است، اما موفقیت آن وابسته به زمینه‌های فردی و خانوادگی است. طراحی یک برنامه مداخله‌گرانه خوب، به‌تنهایی کافی نیست؛ بلکه باید با شناخت دقیق از مخاطبان، به‌ویژه والدینی با تحصیلات پایین یا نقش‌های غیرسنتی (مانند پدربزرگ‌ها و مادربزرگ‌ها)، همراه باشد که اثربخشی آن در عمل تضمین شود. این مقاله یادآوری می‌کند اگر می‌خواهیم رشد کودکان را به‌درستی درک کنیم و برای آن سیاست‌گذاری موثری انجام دهیم، باید از مدل‌ها و مقیاس‌های ساده‌سازی‌شده فاصله بگیریم. یادگیری کودکان را نمی‌توان در قالب فرمول ثابت یا نمودار خطی خلاصه کرد، بلکه باید آن را به‌مثابه پدیده‌ای زنده، پویا و زمینه‌مند در نظر گرفت که تحت تاثیر تعامل پیچیده‌ای از مهارت‌ها، شرایط خانوادگی، ویژگی‌های فردی و آموزش هدفمند قرار دارد. این مقاله گام مهمی در این مسیر است و پایه‌ای برای پژوهش‌ها و برنامه‌ریزی‌های آینده فراهم می‌آورد. نگاه دقیق، انعطاف‌پذیر و انسانی به رشد مهارت‌ها، همان چیزی است که برای ساختن آینده‌ای روشن برای کودکان، بیش از هر زمان دیگری به آن نیاز داریم. 

دراین پرونده بخوانید ...