شناسه خبر : 49356 لینک کوتاه
تاریخ انتشار:

آدرس شرکت

انتخاب مکان برای شرکت‌ها چه آثار زیست‌محیطی دارد؟

 

حامد وحیدی / نویسنده نشریه 

76در بسیاری از شهرهای در حال توسعه، فرآیند صنعتی شدن بدون برنامه‌ریزی بلندمدت و با نظارت‌های زیست‌محیطی ناکارآمد، باعث بروز پیامدهای جدی برای ساکنان مناطق شهری شده است. وقتی کارخانه‌ها و کارگاه‌های تولیدی کوچک و متوسط در دل مناطق مسکونی یا در حاشیه بافت‌های پرجمعیت مستقر می‌شوند، ترکیبی از آلودگی‌های هوا، صوتی و حتی آب و خاک شکل می‌گیرد که به طور مستقیم سلامت و کیفیت زندگی شهروندان را تهدید می‌کند. از جمله مهم‌ترین آلاینده‌ها، ذرات معلق کمتر از 5 /2 میکرون (PM2.5) هستند که به‌راحتی وارد ریه‌ها و جریان خون شده و باعث بیماری‌هایی همانند آسم، بیماری‌های قلبی-عروقی، و در بلندمدت حتی مرگ زودرس می‌شود. برای نمونه، در شهر تهران، مناطقی همانند «شهرری» یا «شادآباد» به دلیل تمرکز بالای صنایع کوچک، کارگاه‌های ریخته‌گری و جوشکاری، از آلوده‌ترین نقاط پایتخت به‌شمار می‌رود. در قاهره، جاکارتا، بمبئی و بسیاری از کلان‌شهرهای جنوب جهانی نیز وضع مشابهی دیده می‌شود؛ کارخانه‌ها در دل مناطق مسکونی رشد کرده‌اند و زیرساخت‌های محیطی پاسخگوی بار آلایندگی آنها نیستند. در نتیجه، یکی از راهکارهای رایج (البته چالش‌برانگیز)، اجرای سیاست‌های «انتقال صنعتی» یا Industrial Relocation است. این سیاست‌ها در ظاهر ساده‌اند: واحدهای آلاینده را از مناطق شهری خارج می‌کنیم و آنها را در مناطق صنعتی یا حاشیه‌ای با زیرساخت مناسب جای می‌دهیم. اما در عمل، پیچیدگی‌هایی جدی دارند. اول، مشخص نیست که این جابه‌جایی‌ها واقعاً به کاهش آلودگی در مبدا منجر می‌شود یا نه. به‌طور مثال، ممکن است کارخانه‌ها در عمل به محل جدید نقل مکان نکنند، یا پس از جابه‌جایی، جای آنها را واحدهای آلاینده دیگر بگیرند. همچنین، ترافیک ناشی از رفت‌وآمد کارگران و حمل مواد اولیه و محصول ممکن است باعث افزایش آلودگی شود. دوم، از منظر اقتصادی، بسیاری از واحدهای تولیدی کوچک ممکن است توانایی مالی و اجرایی جابه‌جایی را نداشته باشند، یا پس از انتقال، به دلیل دور شدن از مشتریان و شبکه‌های تامین و توزیع، با افت شدید بهره‌وری یا حتی ورشکستگی مواجه شوند. مقاله «Firm Presence, Pollution, and Agglomeration: Evidence from a Randomized Environmental Place-Based Policy» (2025) یکی از معدود پژوهش‌هایی است که با طراحی تجربی قوی، تلاش می‌کند این مسائل را به‌صورت علمی بررسی کند. خلاصه‌ای از ترجمه این مقاله در ادامه آمده است.

مقاله چه می‌گوید؟

مقاله پیش‌رو به یکی از حیاتی‌ترین و پیچیده‌ترین تصمیم‌های مدیریتی یعنی تصمیم‌گیری در مورد مکان استقرار بنگاه‌ها می‌پردازد؛ تصمیمی که براساس عواملی همانند نزدیکی به مشتریان، تامین‌کنندگان یا منابع اطلاعاتی مفید انجام می‌شود. اما فراتر از دغدغه‌های تجاری، این انتخاب‌ها پیامدهایی مهم بر محیط اطراف دارند. حضور یا غیاب بنگاه‌ها در محله‌ها می‌تواند روی کیفیت محیط ‌زیست، سطح فعالیت اقتصادی محلی و ایجاد یا تخریب نیروهای تجمعی (agglomeration) اثر بگذارد. به همین دلیل، دولت‌ها از سیاست‌های مختلفی استفاده می‌کنند که بر انتخاب محل استقرار بنگاه‌ها تاثیر بگذارد. جالب است که حتی نخستین قوانین منطقه‌بندی در اوایل قرن بیستم در نیویورک نیز با هدف بهبود کیفیت محیط‌ زیست به اجرا درآمدند. یکی از چالش‌های اساسی در این حوزه، مسئله درون‌زایی (endogeneity) در تصمیم‌گیری مکانی است. بنگاه‌ها خودشان براساس شرایط مطلوبشان مکان فعالیت را انتخاب می‌کنند، بنابراین نمی‌توان به راحتی اثر حضور آنها را بر اقتصاد یا محیط ‌زیست منطقه اندازه‌گیری کرد، چراکه این انتخاب تصادفی نبوده است. راه‌حل برای این مسئله، بررسی سیاست‌هایی است که به‌طور ناگهانی و بیرونی (exogenous) مکان بنگاه‌ها را دستخوش تغییر می‌کنند؛ اما حتی این سیاست‌ها نیز معمولاً با سایر مشوق‌ها یا زیرساخت‌ها ترکیب می‌شوند و اثر خالص آنها مشخص نیست.

نویسندگان در این مقاله به بررسی ابزار سیاستی رایج در کشورهای در حال توسعه یعنی «جابه‌جایی صنعتی» (industrial relocation) می‌پردازند. در بسیاری از کشورهای آسیایی (چین، هند، ژاپن و کره جنوبی) دولت‌ها با هدف کاهش آلودگی، بنگاه‌های حاضر در مناطق متراکم و آلوده شهری را به اجبار به مناطق صنعتی حاشیه‌ای منتقل می‌کنند. تاکنون مطالعات اندکی، اثر این سیاست‌ها را به‌طور تجربی بررسی کرده‌اند و مشخص نیست این دست سیاست‌ها واقعاً به اهداف محیط ‌زیستی خود می‌رسند یا نه.

نکته کلیدی و ارزشمند پژوهش پیش‌‍رو، استفاده از ویژگی منحصربه‌فرد درباره اجرای این سیاست در شهر دهلی‌نو است. در این شهر، از سال ۲۰۰۰ تا ۲۰۰۵، به دلیل کمبود قطعات صنعتی، واگذاری زمین‌ها به شرکت‌ها از طریق قرعه‌کشی (lottery) انجام شد و بنگاه‌ها در فاصله سال‌های ۲۰۰۶ تا ۲۰۱۰ به مکان‌های جدید منتقل شدند. این تخصیص تصادفی فرصت نادری فراهم می‌کند تا با استفاده از تغییرات تصادفی در حضور بنگاه‌ها در محله‌های مختلف، بتوان اثرات علیِ آنها را بر محیط ‌زیست و اقتصاد محلی سنجید. به عبارت دیگر، از آنجا که بنگاه‌ها تصادفی انتخاب شدند که زودتر یا دیرتر قطعه صنعتی دریافت کنند، نویسندگان می‌توانند محله‌هایی را مقایسه کنند که تنها تفاوتشان در زمان‌بندی دریافت زمین بوده است. جالب‌تر اینکه، حتی در خود مناطق صنعتی، تخصیص قطعات نیز تا حد زیادی تصادفی بوده است؛ بدان معنا که با ثابت نگه‌ داشتن اندازه قطعه و سال قرعه‌کشی، اینکه کدام بنگاه کنار کدام بنگاه قرار بگیرد، امری تصادفی بوده است. این ویژگی به نویسندگان اجازه می‌دهد اثر ترکیب همسایگی (neighborhood composition) را بر بقا یا موفقیت بنگاه‌ها بررسی کنند، به‌ویژه اثر نیروهای تجمعی که از نزدیکی بنگاه‌های مرتبط با یکدیگر نشات می‌گیرد. از آنجا که این بنگاه‌ها عمدتاً جزو صنایع کوچک و متوسط در بخش تولیدی هستند، نتایج این مقاله از منظر سیاست‌گذاری مهم است. شناختن الگوهای انتشار آلودگی این بنگاه‌ها، نحوه واکنش آنها به جابه‌جایی و تاثیر همسایگی بر بقا و عملکردشان، می‌تواند به سیاست‌گذاران کمک کند در طراحی سیاست‌های زیست‌محیطی یا منطقه‌ای، اثرات جانبی و ناخواسته بر کسب‌وکارها را به حداقل برسانند.

یافته‌های پژوهش

مقاله پیش‌رو با بهره‌گیری از سیاست جابه‌جایی صنعتی در دهلی‌نو، دو پرسش مهم را به‌صورت تجربی بررسی می‌کند: نخست، آیا حذف بنگاه‌های صنعتی از مناطق شهری باعث بهبود کیفیت هوا در آن محله‌ها می‌شود؟ و دوم، ترکیب همسایگی صنعتی در مناطق جدید چه اثری بر بقای شرکت‌ها دارد؟ پاسخ به این دو پرسش از نظر سیاست‌گذاری زیست‌محیطی و توسعه صنعتی اهمیت زیادی دارد. در بخش نخست، نویسندگان از ویژگی تصادفی موجود در سیاست جابه‌جایی استفاده می‌کنند؛ زمانی که بنگاه‌ها به زمین‌های جدید صنعتی منتقل می‌شوند، از طریق قرعه‌کشی مشخص شده و در نتیجه، زمان تخصیص زمین به بنگاه‌ها (و زمان خروج آنها از محله‌های قبلی) عملاً تصادفی بوده است. این تصادفی بودن به آنها اجازه می‌دهد بتوانند با مقایسه محله‌هایی که بنگاه‌هایشان زودتر منتقل شدند با آنهایی که دیرتر منتقل شدند، اثر خالص حضور بنگاه‌های صنعتی را بر آلودگی هوا تخمین بزنند. داده‌ها در سطح ریز (شبکه‌هایی به اندازه یک کیلومتر در یک کیلومتر) و شامل ذرات معلق (PM2.5) هستند. یافته‌ها نشان می‌دهد انتقال بنگاه‌ها باعث کاهش قابل ‌ملاحظه‌ای در سطح ذرات معلق شده: به‌طور متوسط، در هر محله 7 /1 میکروگرم در مترمکعب کاهش پیدا کرده، معادل 6 /1 درصد از سطح میانگین PM2.5 در محله‌ها. با توجه به اینکه صنعت حدود ۲۰ درصد از منشأ آلودگی PM2.5 دهلی را تشکیل می‌دهد، این کاهش نشان می‌دهد سیاست جابه‌جایی باعث کاهش حدود هشت درصد در آلودگی صنعتی شده است. نتایج با آزمایش‌های پایداری مختلف تایید شده‌اند: نخست، موقعیت جغرافیایی محله‌ها تاثیری در ترتیب جابه‌جایی نداشته؛ دوم، آزمون‌های آماری مبتنی بر تصادفی‌سازی تایید می‌کند که نتایج اتفاقی نیستند؛ و سوم، اثر مشابهی در مورد شرکت‌هایی که واجد شرایط جابه‌جایی نبودند دیده نمی‌شود که نشان می‌دهد عوامل جانبی همزمان عامل این نتایج نبوده‌اند.

در بخش دوم مقاله، نویسندگان سراغ منطقه صنعتی مقصد می‌روند و با استفاده از ویژگی تصادفی (تخصیص تصادفی قطعه زمین‌ها به شرکت‌ها با توجه به اندازه قطعه و سال قرعه‌کشی) اثر همسایگی صنعتی را بر بقای بنگاه‌ها بررسی می‌کنند. منطقه صنعتی اصلی شامل ۷۴ خوشه (cluster) با حدود ۱۵۰ تا ۳۰۰ بنگاه بوده است. آنها با بررسی ترکیب بنگاه‌ها در هر خوشه -یعنی نسبت شرکت‌های بالادست (upstream)، پایین‌دست (downstream) و هم‌صنف (same-product)- می‌سنجند که چه نوع هم‌جواری‌هایی به بقا کمک می‌کنند یا به آن آسیب می‌زنند. نتایج نشان می‌دهد برخی صنایع اثر مثبت روی بقیه دارند و برخی دیگر منفی؛ بنابراین، هم‌جواری صنعتی اثرات ناهمگون دارد و نمی‌توان با نگاه ساده به خوشه‌بندی، انتظار اثر مثبت داشت.

سپس، با استفاده از مدل بازی پویای اطلاعات ناقص، نویسندگان تصمیم‌های خروج بنگاه‌ها را الگو‌سازی می‌کنند و با کمک اثرات علی اندازه‌گیری‌شده از همسایگی، احتمال انتخاب بنگاه‌ها برای ماندن یا خروج را تخمین می‌زنند. این الگو به آنها اجازه می‌دهد سناریویی فرضی طراحی کنند که در آن شرکت‌ها به صورت بهینه و با در نظر گرفتن اثرات متقابلشان در کنار یکدیگر قرار می‌گیرند. در این حالت، نرخ بقای کلی شرکت‌ها بین ۱۲ تا ۱۹ درصد بیشتر از حالتی می‌شود که تخصیص به‌صورت تصادفی (همانند سیاست واقعی قرعه‌کشی) انجام شده بود. در نهایت، آنها تحلیل ساده هزینه-فایده انجام می‌دهند. از یک طرف، جابه‌جایی بنگاه‌ها باعث بهبود کیفیت هوا و کاهش مرگ‌ومیر ناشی از آلودگی شده است؛ از طرف دیگر، هزینه زیادی هم برای بنگاه‌ها داشته، چون ۷۴ درصد از آنها تا سال ۲۰۱۸ از بازار خارج شده‌اند. با استفاده از داده‌ها، آنها نشان می‌دهند هر کیلومتر فاصله جابه‌جایی، احتمال بقای بنگاه را حدود 4 /0 تا یک درصد کاهش می‌دهد. این یعنی جابه‌جایی باعث افزایش نرخ خروج بنگاه‌ها به‌طور متوسط ۳۰ واحد درصد شده است. با این حال، زمانی که منافع ناشی از کاهش آلودگی به ارزش آماری جان انسان‌ها برگردانده می‌شود و در کنار هزینه‌های اقتصادی بنگاه‌ها قرار می‌گیرد، فواید زیست‌محیطی از هزینه‌های اقتصادی بیشتر بوده است. همچنین، اگر تخصیص بنگاه‌ها به زمین‌ها به‌صورت بهینه و با در نظر گرفتن هم‌جواری‌های مفید انجام می‌شد، اثر منفی جابه‌جایی بر بقای بنگاه‌ها تا حدود نصف کاهش می‌یافت.

پرده پایانی

این مقاله به‌خوبی نشان می‌دهد که تصمیم‌گیری درباره مکان استقرار بنگاه‌ها، مسئله‌ای فراتر از انتخاب میان تولید و محیط ‌زیست است. این تصمیم‌ها دارای پیامدهایی دوگانه‌اند: از یک‌سو، حضور بنگاه‌های آلاینده در بافت‌های شهری، کیفیت هوا و سلامت ساکنان را به‌شدت تهدید می‌کند، اما از سوی دیگر، حذف این بنگاه‌ها یا انتقال اجباری آنها به مناطق جدید، می‌تواند بقای آنها را در معرض خطر قرار دهد. مقاله با استناد به تجربه انتقال بیش از ۲۰ هزار واحد صنعتی در دهلی نو، تصویری پیچیده و چندلایه از تاثیر چنین سیاست‌هایی ارائه می‌دهد؛ تصویری که در آن مزایای محیط زیستی با هزینه‌های اقتصادی و اجتماعی در تلاقی‌اند.

از لحاظ محیط زیستی، مقاله نشان می‌دهد که انتقال کارخانه‌ها به‌طور معناداری باعث کاهش سطح آلودگی در محله‌های شهری شده است. کاهش میانگین ذرات معلق (PM2.5) به میزان حدود هشت درصد نشان می‌دهد وجود این واحدهای صنعتی نقش جدی در آلودگی محیط ایفا می‌کرده‌اند. این یافته‌ها موید این نکته است که سیاست‌گذاران در شهرهای بزرگ جنوب جهانی، همانند تهران، جاکارتا یا قاهره، در مسیر بهبود کیفیت هوای شهری، ناگزیر باید مسئله مکان‌یابی بنگاه‌ها را جدی بگیرند. مقاله نشان می‌دهد نرخ بقای بنگاه‌های منتقل‌شده به‌شدت کاهش یافته است. بررسی داده‌های میدانی در سال‌های ۲۰۲2-۲۰۲1 نشان می‌دهد در کمتر از ۱۰ درصد آدرس‌های قبلی، هیچ‌گونه فعالیت تولیدی باقی نمانده است. بسیاری از این فضاها اکنون به ساختمان‌های مسکونی یا خرده‌فروشی تبدیل شده‌اند. این تغییر کاربری البته ممکن است از منظر بازآفرینی شهری مثبت به نظر برسد، اما از منظر پایداری صنعتی، نشانه بحران است: واحدهای اقتصادی کوچک و متوسط که در اقتصاد محلی نقش مهمی ایفا می‌کردند، در اثر سیاست جابه‌جایی، عملاً از بین رفته‌اند.

مقاله در تحلیل دقیقی نشان می‌دهد اگر در فرآیند مکان‌یابی مجدد، به پیوندهای اقتصادی میان بنگاه‌ها توجه می‌شد -یعنی بنگاه‌هایی که ورودی و خروجی‌شان با هم ارتباط دارد در کنار هم قرار می‌گرفتند- احتمال بقای بنگاه‌ها می‌توانست به شکل چشمگیری افزایش یابد. به‌عبارت دیگر، وجود اثر سرریز صنعتی (Industrial Spillovers) همانند اشتراک منابع، تبادل دانش یا شبکه تامین مشترک، به‌صورت بالقوه ابزار قدرتمندی برای کاهش هزینه‌های جابه‌جایی است. نادیده گرفتن این نیروهای تجمعی، باعث شد بسیاری از بنگاه‌ها در محیط جدید نتوانند جای خود را بیابند و در نهایت از چرخه فعالیت اقتصادی خارج شوند.

در نهایت، مقاله به پرسش‌های مهمی اشاره می‌کند که باید در دستور کار پژوهش‌های آینده و سیاست‌گذاری قرار گیرد: کدام صنایع را باید منتقل کرد؟ آیا ارائه کمک‌هزینه نقدی بهتر از تخصیص زمین از پیش تعیین‌‌شده است؟ چگونه می‌توان هزینه‌های جابه‌جایی را برای کارگران کاهش داد؟ و در کل، چگونه می‌توان سیاست‌های محیط‌زیستی و توسعه صنعتی را به‌گونه‌ای طراحی کرد که نه‌تنها سلامت عمومی بهبود یابد، بلکه پویایی اقتصادی نیز حفظ شود؟ به‌طور کلی، این مقاله با رویکرد علّی و داده‌محور، نشان می‌دهد سیاست‌های محیط ‌زیستی نیازمند طراحی دقیق‌اند. حذف بنگاه‌های آلاینده از فضای شهری می‌تواند به بهبود کیفیت هوا منجر شود، اما بدون توجه به منطق اقتصادی بقا و تعاملات بین بنگاه‌ها، ممکن است به بحران اقتصادی پنهان دامن بزند. راهکار نه در حذف یا ابقای صرف، بلکه در سیاست‌گذاری هوشمندانه‌ای نهفته است که تعادل میان محیط ‌زیست، اقتصاد و عدالت اجتماعی را برقرار کند. 

دراین پرونده بخوانید ...