شناسه خبر : 49338 لینک کوتاه

نجات‌دهندگان

پسران شیکاگو چه نقشی در اصلاح مسیر کشورها ایفا کردند؟

 

سعید ابوالقاسمی / نویسنده نشریه 

43بخش بزرگی از سیاست‌گذاری اقتصادی جهان، ریشه در دانشگاهی دارد که به تنهایی 100 برنده جایزه نوبل را تربیت کرده است. دانشگاه شیکاگو، یک دانشگاه 135ساله است که پس از تاسیس در سال 1890، به‌سرعت به مرکزی برای پژوهش‌های فکری و متعالی‌سازی علم در جریانات روزمره زندگی مردم و کشورهای مختلف جهان تبدیل شد. این دانشگاه که در ایلینوی ایالات‌متحده واقع شده، بیش از دو هزار و 500 عضو هیات علمی دارد که بخش بزرگی از برندگان جوایز نوبل و پژوهشگران برجسته را در خود جای داده است. دپارتمان اقتصاد این دانشگاه، یکی از تاثیرگذارترین دپارتمان‌های اقتصاد در جهان به‌شمار می‌رود که از طریق تفکرات دانشمندانی مانند میلتون فریدمن، رابرت لوکاس، گری بکر، یوجین فاما و... اندیشه اقتصادی جهانی را شکل داده است. دانشگاه شیکاگو همواره به دلیل «بازتعریف سیاست اقتصاد کلان» به‌ویژه از طریق نظریه‌های پول‌گرایی فریدمن، که استدلال می‌کرد کنترل عرضه پول، کلید مدیریت تورم و ثبات اقتصادی است، شناخته می‌شود. اما در عین حال، بسیاری از نظریه‌پردازان و اقتصاددانان اعتقاد دارند که اصول اقتصادی دانشگاه شیکاگو، همچنان سیاست‌گذاری جهانی را شکل می‌دهد و بر رویکرد دولت‌ها، بانک‌های مرکزی و موسسه‌های مالی نسبت به مقررات، مالیات و سیاست پولی تاثیر می‌گذارد.

شکل‌گیری یک مکتب

دانشگاه شیکاگو مدت‌هاست به‌عنوان یک قطب اندیشه اقتصادی شناخته می‌شود. این قطب به صورت ویژه با توسعه مکتب اقتصاد شیکاگو جایگاه خود را تثبیت کرده و همچنان تاثیر ویژه‌ای بر اقتصاد بین‌الملل دارد. سنت فکری اقتصاد شیکاگو که ریشه در اقتصاد نئوکلاسیک دارد، از اصول بازار آزاد، پول‌گرایی و حداقل مداخله دولت حمایت می‌کند. تاثیر این مکتب به اندازه‌ای عمیق بوده که سیاست‌های اقتصادی را در سراسر جهان شکل داده و برخی از تاثیرگذارترین اقتصاددانان قرن‌های بیستم و بیست و یکم را تربیت و معرفی کرده است. بنیان مکتب شیکاگو به دست اقتصاددانانی مانند فرانک نایت، جیکوب واینر و هنری سیمونز گذاشته شد. اما میلتون فریدمن بود که به برجسته‌ترین چهره این مکتب تبدیل شد. حمایت او از پول‌گرایی با تاکید بر نقش عرضه پول در کنترل تورم، سنت اقتصادی کینزی را به چالش کشید و فرم سیاست اقتصاد کلان را تغییر داد. تاکید این مکتب بر انتظارات عقلانی و بازارهای کارآمد، در سیاست‌گذاری اقتصادی نفوذ کرده و بر دولت‌ها و موسسه‌های مالی در سطح جهان تاثیر گذاشته است. یکی از مهم‌ترین جنبه‌های اقتصاد مکتب شیکاگو، گروه‌های مرتبط با نفوذ اقتصادی این دانشگاه هستند. «پسران شیکاگو» گروهی از اقتصاددانان آمریکای لاتین به‌شمار می‌رفتند که در این دانشگاه آموزش دیدند و اصلاحات بازار آزاد را در کشورهای خود و به‌ویژه شیلی به اجرا درآوردند. این اقتصاددانان با راهنمایی میلتون فریدمن، نقشی محوری در شکل‌دهی سیاست‌های اقتصادی شیلی در دوران دیکتاتوری نظامی آگوستو پینوشه ایفا کردند. پسران شیکاگو با حمایت از خصوصی‌سازی، مقررات‌زدایی و انضباط مالی، اقتصاد شیلی را به یکی از بازارمحورترین اقتصادهای جهان تبدیل کردند. در نتیجه، سیاست‌های آنها رشد قابل توجه اقتصاد را در دهه 1980 برای شیلی به ارمغان آورد و عنوان «معجزه شیلی» را در محافل اقتصادی جهان ترویج کرد. در این دوره کارخانه‌ها، معادن و شرکت‌ها خصوصی شدند، تعرفه واردات و مالیات کاهش پیدا کرد و تورم و بدهی‌های دولت کنترل شد. مهم‌تر از همه اینکه اعتماد سرمایه‌گذاران جلب شد. البته این اقدامات به کاهش دستمزد واقعی کارگران و افزایش نرخ بیکاری نیز منجر شد. برخی شیلی را همچنان یک معجزه اقتصادی در آن دوران می‌نامند. در واقع اصطلاح معجزه اقتصادی لفظی است که میلتون فریدمن برای توصیف وضعیت اقتصادی شیلی در دهه 1980 به کار برد. البته مشخص نیست این نام‌گذاری فریدمن تا چه اندازه تحت تاثیر این موضوع بود که تمام سیاست‌گذاران اقتصادی شیلی در این دوره، پسران شیکاگویی بودند که این کشور را به آزمایشگاه ایده‌های اقتصادی فریدمن تبدیل کرده بودند و تا چه اندازه، واقعاً رضایت از عملکرد اقتصاد این کشور باعث این نام‌گذاری شده است. اما آنچه به گواهی تاریخ می‌دانیم، این است که پینوشه اعتمادی کامل به فریدمن و پسران شیکاگو داشت و طی یک دوره بیش از 10ساله عملاً سکان هدایت اقتصاد کشور را مطابق با توصیه‌های آنان پیش برد. تداوم همین مسیر بود که شیلی را به آزادترین اقتصاد آمریکای لاتین بدل کرد. از اقتصاد شیلی که گذر کنیم، فارغ‌التحصیلان دانشگاه شیکاگو در رشته اقتصاد موجب ایجاد تحولاتی در کشورهای آرژانتین، مکزیک، سنگاپور و روسیه هم شده‌اند. این اقتصاددانان با حضور در جنبه‌های سیاست‌گذاری اقتصادی و امور اجرایی، اصلاحاتی در زمینه آزادسازی بازار و ثبات پولی انجام داده‌اند. بر همین اساس است که شهرت پسران شیکاگو در کشورهای مختلف جهان به‌عنوان «معماران اصلاحات اقتصادی»، مورد تحسین و البته گاهی مورد انتقاد اقتصاددانان قرار گرفته است. رویکردهای لیبرال و بازارمحور مورد حمایت فارغ‌التحصیلان شیکاگو، نتایج متفاوتی داشته‌اند. سیاست‌های آنها از یک‌سو به تثبیت اقتصادی، کنترل تورم و افزایش سرمایه‌گذاری خارجی در کشورهای مختلف کمک کرده که از آن جمله می‌توان به رشد اقتصاد شیلی پس از اصلاحات اشاره کرد که مزایای بالقوه سیاست‌های بازار آزاد را نشان داد، موجب جذب سرمایه‌گذاران بین‌المللی شد و کارآفرینی را به حد اعلای خود رساند. از سوی دیگر کشورهایی مثل چین، سنگاپور، تایوان، هند و حتی ویتنام هم اگرچه به صورت مستقیم رشد و توسعه خود را مدیون پسران شیکاگو نیستند اما اصلاحاتی که در پیش گرفته‌اند، بر اساس آموزه‌های مکتب اتریش بوده است.

آغاز یک انقلاب اقتصادی

مکتب اقتصادی شیکاگو پیش از اینکه در کشورهای در حال توسعه مورد استفاده قرار گیرد، ایده‌های خود را در اقتصادهای غربی و به‌ویژه در ایالات‌متحده و بریتانیا به آزمایش گذاشت. دهه‌های 1970 و 1980، نقطه اوج طرح ایده‌های این مکتب در اقتصاد کشورهای مختلف جهان بود. فلسفه اقتصادی مکتب شیکاگو بر چند اصل اساسی استوار شده که هر کدام، ریشه مجموعه اصل‌های فرعی به‌شمار می‌روند. یکی از این اصول اساسی این است که بازارهای آزاد، کارآمدترین تخصیص‌دهنده منابع شناخته می‌شوند. این مکتب اقتصادی استدلال می‌کند که مداخله دولت، کارایی بازار را با اختلال روبه‌رو می‌کند و بنابراین باید به سمت بازارهای رقابتی رفت تا نتایج بهینه‌تری حاصل شود. در کنار این اصل، یک اصل دیگر با تاکید بر «حداقل مداخله دولت در جریان اقتصادی» شکل گرفت. طرفداران مکتب شیکاگو اعتقاد داشتند که مقررات دولتی باید کاهش یابد و به شرکت‌های خصوصی اجازه داده شود تا پیشران رشد اقتصاد باشند. «پول‌گرایی و کنترل تورم» اصل دیگری است که از سوی میلتون فریدمن مطرح شد. بر اساس این نظریه، کنترل عرضه پول، کلید مدیریت تورم است و در چهارچوب هزینه‌های دولت قرار نمی‌گیرد. نظریه انتظارات عقلانی و خصوصی‌سازی و مقررات‌زدایی نیز دو اصل اساسی دیگر مکتب اقتصادی شیکاگو هستند. بر اساس نظریه انتظارات عقلانی که از سوی رابرت لوکاس توسعه داده شده، فرض بر این قرار می‌گیرد که افراد و شرکت‌ها بر اساس پیش‌بینی‌های عقلانی تصمیمات اقتصادی می‌گیرند و اثربخشی مداخله دولت را کاهش می‌دهند. همچنین، مکتب شیکاگو، خصوصی‌سازی شرکت‌های دولتی و مقررات‌زدایی صنایع را برای افزایش کارایی و رشد اقتصاد ضروری می‌داند. بر پایه این اصول، اصول مکتب شیکاگو به گسترده‌ترین حالت خود، در اقتصادهای غربی و به‌ویژه در ایالات‌متحده و بریتانیا که سیاست‌گذاران در پی مقابله با رکود تورمی بودند، مورد استفاده قرار گرفت. اقتصاد این کشورها با پدیده‌ای ترکیبی روبه‌رو بود که از سویی تورم بالایی داشتند و از سوی دیگر با رشد اقتصاد راکد دست‌به‌گریبان شده بودند.

این کشورهای پیشرو

انقلاب اقتصادی مکتب شیکاگو، از ایالات‌متحده و بریتانیا آغاز شد. دولت آمریکا در زمان ریاست‌جمهوری رونالد ریگان طی سال‌های 1981 تا 1989، سیاست‌های اقتصادی به سبک شیکاگو را به اجرا درآورد که بخش بزرگی از آن بر کاهش مالیات برای تحریک سرمایه‌گذاری، مقررات‌زدایی از صنایعی مانند امور مالی و مخابرات و سیاست‌های پول‌گرایانه برای کنترل تورم تاکید داشت. این سیاست‌های اقتصادی، تحت تاثیر نظریه‌ها و استدلال‌های فارغ‌التحصیلان شیکاگو و به‌ویژه فریدمن در پیش گرفته شد و شرایط مطلوبی برای رشد اقتصاد ایالات‌متحده ایجاد کرد. هر چند منتقدان می‌گویند در اثر به‌کارگیری این سیاست‌ها، نابرابری درآمدی و بی‌ثباتی مالی ایجاد شد اما نتایج به‌دست‌آمده نشان می‌دهد که کفه ترازو به سمت رشد اقتصاد سنگینی می‌کند. در بریتانیا نیز طی سال‌های 1979 تا 1990 که مارگارت تاچر نخست‌وزیر بود، اقتصاد مکتب شیکاگو مورد پذیرش قرار گرفت و دولت بر مباحث مهمی مثل خصوصی‌سازی صنایع دولتی، مقررات‌زدایی از بازارهای مالی و کاهش هزینه‌های دولت تمرکز کرد. این سیاست‌ها که از آن به‌عنوان «شجاعت اقتصادی تاچر» یاد می‌شود، اقتصاد بریتانیا را احیا کرد. تاثیر مکتب شیکاگو فراتر از اقتصادهای غربی، به کشورهای آمریکای لاتین نیز راه پیدا کرد. در این مرحله بود که اقتصاددانان آموزش‌دیده در شیکاگو که بعدها به پسران شیکاگو معروف شدند، اصلاحات بازار آزاد را به اجرا درآوردند. در دوران حکومت آگوستو پینوشه در شیلی طی سال‌های 1973 تا 1990، اقتصاددانان شیلیایی اقدام به اجرای سیاست‌هایی نظیر خصوصی‌سازی شرکت‌های دولتی، مقررات‌زدایی از صنایع و انضباط مالی برای کنترل تورم کردند. این سیاست‌ها، رشد اقتصاد دهه 1980 را برای شیلی به ارمغان آورد. زمانی که دولتمردان مکزیک، اثر مطلوب استفاده از اصول مکتب شیکاگو را در سیاست‌گذاری‌های اقتصادی مشاهده کردند، به این نتیجه رسیدند که نوعی انقلاب اقتصادی در کشورشان پدید آورند. آنها این انقلاب را بر پایه «آزادسازی بازار» متمرکز کردند و بر اساس آن، آزادسازی تجارت برای جذب سرمایه‌گذاری خارجی، خصوصی‌سازی خدمات عمومی و اجرای سیاست‌های پولی برای تثبیت تورم را در صدر اولویت‌های اجرایی اقتصادی کشورشان قرار دادند. آرژانتینی‌ها نیز از این سیاست‌ها پیروی کردند. در آرژانتین، سیاست‌های بازار آزاد در دهه 1990 تحت تاثیر ایده‌های مکتب شیکاگو اجرا شد که بنا به دلایلی ناکام ماند. در مکزیک، اصلاحات اقتصادی دهه‌های 1980 و 1990، به‌ویژه پس از پیوستن به توافق تجارت آزاد آمریکای شمالی (نفتا)، از ایده‌های مقررات‌زدایی و خصوصی‌سازی الهام گرفت. در برزیل، برخی اصلاحات بازارمحور در دهه 1990 اجرا شد، اما با وجود موفقیت، با اعتراض‌های اجتماعی روبه‌رو شد. در لهستان، ایده‌های مکتب شیکاگو، به کاهش تورم و رشد اقتصاد کمک کرد. در نیوزیلند، اصلاحات به شیوه پسران شیکاگو، اقتصاد این کشور را تکان داد.

با وجود موفقیت‌ها، گاهی سیاست‌های توصیه‌شده از سوی پسران شیکاگو به نتیجه مطلوب نمی‌رسید چرا که موفقیت اصلاحات در هر کشور به عوامل مختلفی از جمله ثبات سیاسی، زیرساخت‌های اقتصادی و پذیرش اجتماعی بستگی داشت. در حالی که شیلی به دلیل رشد اقتصاد اولیه به‌عنوان نمونه موفق شناخته شد، در برخی کشورها نتایج اغلب با چالش‌های اجتماعی و اقتصادی همراه بود.

به‌طور مثال در روسیه توصیه‌های مکتب شیکاگو به سد ژنرال‌ها و بازماندگان قدرتمند نظام کمونیستی برخورد کرد. در آرژانتین هم ضعف‌های نهادی، بی‌ثباتی سیاسی و اجرای ناقص سیاست‌ها مانع موفقیت اصلاحات اقتصادی شد. در حالی که پسران شیکاگو از مداخله حداقلی دولت، خصوصی‌سازی و آزادسازی بازار حمایت می‌کردند، موفقیت این سیاست‌ها به نهادهای قوی، چهارچوب‌های نظارتی و ثبات اجتماعی بستگی داشت که در اقتصادهای آرژانتین و روسیه وجود نداشتند. آرژانتین فاقد نهادهای قوی برای نظارت بر خصوصی‌سازی بود که سبب شد ریشه فساد و ناکارآمدی در صنایع تازه خصوصی‌شده نفوذ کند. همچنین، دولت این کشور برای تامین مالی اصلاحات اقتصادی، وام‌های سنگینی از کشورهای جهان دریافت کرد و در نتیجه، هنگامی که شرایط مالی جهانی بدتر شد، بحران بدهی بزرگ برای این کشور ایجاد کرد. اما نکته اصلی شکست آرژانتین در به‌کارگیری اصول اقتصادی مکتب شیکاگو، بی‌ثباتی مالی بود. این کشور، ارز خود را به دلار آمریکا تثبیت کرد که در ابتدا باعث کنترل تورم شد اما پس از آن، به محدود شدن انعطاف‌پذیری پولی انجامید و واکنش به شوک‌های اقتصادی را دشوار کرد. تحلیلگران استدلال کردند که این ناکامی به دلیل اصول مکتب شیکاگو ایجاد نشد بلکه اجرای ضعیف، نهادهای ضعیف و فشارهای اقتصادی خارجی سبب‌ساز این موضوع شد. در روسیه نیز دلایلی مانند عدم آمادگی نهادی، شوک اقتصادی و ابرتورم، بی‌ثباتی سیاسی و فساد سبب شد تا اصول مکتب شیکاگو به نتیجه لازم نرسد.

خط‌شکنان مکتب شیکاگو

دپارتمان اقتصاد دانشگاه شیکاگو از مدت‌ها پیش به‌عنوان یک مرکز قدرتمند در شکل‌دهی به تفکر و سیاست اقتصادی سراسر جهان شناخته می‌شود. تعداد زیادی از فارغ‌التحصیلان رشته اقتصاد این دانشگاه در سازمان‌های بین‌المللی و همچنین دولت‌های کشورهای سراسر جهان مشغول به کار شده‌اند. پیرو این رخداد، فارغ‌التحصیلان شیکاگو در سیاست‌گذاری‌های بین‌المللی اقتصادی تاثیر زیادی داشته‌اند. صندوق بین‌المللی پول و بانک جهانی که دو بازیگر کلیدی در مدیریت اقتصادی جهانی به‌شمار می‌روند، همواره استخدام و به‌کارگیری اقتصاددانان آموزش‌دیده شیکاگو را در اولویت قرار داده‌اند. دولت‌های کشورهای مختلف مثل آمریکا، کشورهای آسیایی و کشورهای اروپایی نیز فارغ‌التحصیلان شیکاگو را در مسئولیت‌های سطح بالا به کار گرفته‌اند. یک پژوهش انجام‌شده از سوی صندوق بین‌المللی پول که در سال 2022 منتشر شد، تعداد فارغ‌التحصیلان اقتصاد شیکاگو را که طی شش دهه گذشته در نقش‌های سیاست‌گذاری جهانی شامل صندوق بین‌المللی پول، بانک جهانی، دولت‌های کشورها و بانک‌های مرکزی مشغول به کار شده‌اند، حدود 500 نفر برآورد کرده است. این پژوهش، فارغ‌التحصیلانی را که به صورت مستقیم در نقش‌هایی مانند روسای بانک مرکزی، وزیران حوزه اقتصادی یا مشاوران سازمان‌های بین‌المللی مشغول به کار شده و بر سیاست‌های اقتصادی تاثیر داشته‌اند، در نظر گرفته است. در کنار افرادی مانند میلتون فریدمن و گری بکر، افراد دیگری مانند سرجیو د لا کوادرا، آن کروگر و راگورام راجان به دلیل تاثیر بسیار زیاد خود بر سیاست‌های اقتصاد جهانی، بیشتر شناخته شده‌اند. سرجیو د لا کوادرا که دکترای خود را در سال 1978 گرفت، یکی از اعضای کلیدی پسران شیکاگو بود که به‌عنوان وزیر دارایی و رئیس بانک مرکزی شیلی خدمت کرد. او اصلاحات بازارمحور، از جمله خصوصی‌سازی و بازسازی سیستم بازنشستگی را به اجرا درآورد که به الگویی برای سایر کشورها تبدیل شد. آن کروگر نیز یکی دیگر از فارغ‌التحصیلان رشته اقتصاد دانشگاه شیکاگو است که طی سال‌های 2001 تا 2006 معاون اول صندوق بین‌المللی پول بود و فعالیت‌هایش در زمینه آزادسازی تجارت و برنامه‌های تعدیل ساختاری، سیاست‌های اقتصادی در کشورهای در حال توسعه را شکل داد. همچنین، راگورام راجان که مدرک دکترای خود را در سال 1991 دریافت کرد، در سال 2013 به‌عنوان رئیس بانک مرکزی هند منصوب شد و تا سال 2016 که این مسئولیت را تحویل داد، اقتصاد هند را در طول بحران ارزی از طریق انقباض پولی و اصلاحات بانکی تثبیت کرد. او همچنین به‌عنوان اقتصاددان ارشد صندوق بین‌المللی پول خدمت کرد و بر سیاست‌های ثبات مالی جهانی تاثیر گذاشت. فارغ‌التحصیلان اقتصاد دانشگاه شیکاگو که در حوزه‌های سیاست‌گذاری اقتصادی جهانی مشغول به کار شدند، با آموزش در الگو‌سازی دقیق اقتصادی و اصول بازارمحور، نمونه‌ای از نفوذ مکتب شیکاگو در سازمان‌های بین‌المللی و دولت‌های جهان به‌شمار می‌روند. نفوذی که به صورت مستقیم بر حوزه‌های اصلاحات پولی و مالی، خصوصی‌سازی و ساختاری تاثیرگذار بود. دانش‌آموختگان اقتصاد شیکاگو با ترویج هزینه‌های منظم دولت و اصلاحات مالیاتی، سیاست مالی را شکل داده‌اند. آنها در شیلی هزینه‌های عمومی را کاهش دادند و با ساده‌سازی کدهای مالیاتی، همسویی با اصول تثبیت مالی مورد حمایت صندوق بین‌المللی پول را در پیش گرفتند. آن کروگر، در بانک جهانی و صندوق بین‌المللی پول بر پایداری مالی تاکید داشت و کشورها را به کاهش کسری بودجه از طریق اقدامات ریاضتی یا اصلاحات افزایش درآمد تشویق می‌کرد. همچنین، اقتصاددانان شیکاگو از طرفداران سرسخت خصوصی‌سازی شرکت‌های دولتی برای بهبود کارایی و کاهش بار مالی بوده‌اند. در شیلی، پسران شیکاگو، خدمات رفاهی، بانک‌ها و صندوق‌های بازنشستگی را خصوصی کرده و درآمد دولتی زیادی را ایجاد کردند. در عین حال، با فعالیت‌های آنها، رقابت نیز در این کشورها تقویت شد. اصلاحات اقتصادی در کشورهایی مانند تونس و سودان، تحت راهنمایی بانک جهانی و صندوق بین‌المللی پول، همواره با مشاوره اقتصاددانان آموزش‌دیده شیکاگو به اجرا درآمد. آنها همچنین، اصلاحات ساختاری را در مسیر آزادسازی بازارها و افزایش رقابت‌پذیری هدایت کرده‌اند. این موارد شامل مقررات‌زدایی از بازار کار، آزادسازی تجارت و اصلاحات بخش مالی است. در هند، اصلاحات بانکی راجان، نهادهای مالی را تقویت کرد و با مکتب شیکاگو که بر راه‌حل‌های بازارمحور تاکید می‌کرد، همراه شد. برنامه‌های تعدیل ساختاری که با مشارکت اقتصاددانان آموزش‌دیده شیکاگو طراحی می‌شوند، شکل اقتصادها را در کشورهای مختلف جهان، تغییر داده‌اند. این نمونه، به صورت مشخص در آرژانتین مشاهده شد.

44

موفقیت‌های شیکاگویی

علاوه بر آمریکا و بریتانیا و بعدها شیلی، مکزیک، آرژانتین و روسیه، کشورهای مختلف دیگری از سراسر جهان، اصول اقتصادی مکتب شیکاگو را سرلوحه قرار داده‌اند تا به اقتصاد خود سروسامان بدهند. سنگاپور یکی از اصلی‌ترین کشورهایی است که با تکیه بر مکتب شیکاگو توانسته اقتصاد خود را در مسیر صحیح قرار دهد. تحول اقتصادی سنگاپور در درجه اول به وسیله رهبرانی مانند لی کوان یو شکل گرفت؛ اما اقتصاددانان آموزش‌دیده در شیکاگو به‌طور غیرمستقیم از طریق اتخاذ اصول بازار آزاد بر سیاست‌های آن تاثیر گذاشتند. اصلاحات اقتصادی در این کشور که از دهه 1960 آغاز شد، بر آزادسازی تجارت، مقررات‌زدایی و جذب سرمایه‌گذاری خارجی تاکید داشت. نگیام تونگ داو، فارغ‌التحصیل شیکاگو که مسئولیت مشاوره اقتصادی به رهبران سنگاپور را داشت، نقش مهمی در شکل‌دهی سیاست‌های پولی و مالی سنگاپور ایفا کرد. نگیام به‌عنوان یک مقام ارشد در وزارت دارایی و نهاد پولی سنگاپور، از رشد مبتنی بر بازار و مدیریت مالی محتاطانه حمایت می‌کرد. سیاست‌های سنگاپور، مانند مالیات پایین شرکت‌ها و بازارهای سرمایه آزاد، منعکس‌کننده تاکید شیکاگو بر بازارهای کارآمد و حداقل دخالت دولت است. کره جنوبی کمی دیرتر از سنگاپور اصلاحات اقتصادی را آغاز کرد، اما سریع‌تر پیش رفت. اصلاحات اقتصادی این کشور در دهه‌های 1980 و 1990 و به‌ویژه پس از بحران مالی آسیا، تحت تاثیر اقتصاددانان آموزش‌دیده شیکاگو قرار گرفت. کیم جائه ایک که مدرک دکترای خود را در سال 1970 دریافت کرد، مشاور ارشد اقتصادی رئیس‌جمهور چون دو هوان بود که با الهام از اصول مکتب شیکاگو، مقررات‌زدایی و رشد مبتنی بر صادرات را در کشورش تثبیت کرد. سیاست‌های کیم، کنترل دولت بر صنایع را کاهش داد و با آزادسازی بازارهای مالی، موجب تقویت رقابت و نوآوری شد. هر چند او در سال 1983 درگذشت اما اصلاحات او، زمینه را برای مسیر بازارمحور کره جنوبی فراهم آورد که از سوی مشاوران بعدی آموزش‌دیده در شیکاگو در وزارت دارایی پشتیبانی می‌شد. در اروپا، گذار لهستان از یک اقتصاد برنامه‌ریزی‌شده متمرکز به یک سیستم مبتنی بر بازار در دهه ۱۹۹۰، توسط لشک بالسروویچ، وزیر اقتصاد این کشور که در کارگاه‌های شیکاگو آموزش دیده بود، پایه‌گذاری شد. «طرح بالسروویچ»، یک رویکرد شوک‌درمانی را که از ایده‌های پول‌گرایانه میلتون فریدمن و نظریه‌های مقررات‌زدایی جرج استیگلر الهام گرفته شده بود، دنبال می‌کرد. این طرح شامل آزادسازی قیمت‌ها، خصوصی‌سازی شرکت‌های دولتی و انضباط مالی بود که با فلسفه بازار آزاد شیکاگو هم‌جهت بود. اصلاحات بالسروویچ لهستان را به یکی از پویاترین اقتصادهای اروپای شرقی تبدیل کرد. استونی هم کشور دیگری است که اصلاحات سریع بازار را تحت تاثیر ایده‌های مکتب شیکاگو به اجرا درآورد. سیاست‌گذاران اقتصادی این کشور دسترسی مستقیمی به فارغ‌التحصیلان اقتصاد شیکاگو نداشتند اما مارت لار، نخست‌وزیر استونی در دهه 1990 از کتاب «سرمایه‌داری و آزادی» میلتون فریدمن الهام گرفت و سیستم‌های مالیات ثابت، آزادسازی تجارت و خصوصی‌سازی را به اجرا درآورد. اقتصاددانان آموزش‌دیده در شیکاگو، مانند آن کروگر که برای سازمان‌های بین‌المللی مانند صندوق بین‌المللی پول کار می‌کردند و مشاوره‌های لازم را به کشورهای مختلف ارائه می‌دادند، به‌طور غیرمستقیم از اصلاحات اقتصادی استونی در مورد تعدیل‌های ساختاری و تقویت اصول بازار آزاد حمایت کردند. این حمایت‌ها بیشتر از طریق توصیه‌های سیاست‌گذاری انجام می‌شد. ایده‌های بازار آزاد، که در مرکز مکتب شیکاگو قرار دارند، نقشی محوری در ایجاد ثبات اقتصادی و جذب سرمایه در این کشورها ایفا کردند. جلوگیری از مداخله‌گرایی کینزی توسط مکتب شیکاگو، همان‌طور که میلتون فریدمن بیان کرده است، بر ماهیت خوداصلاحی بازارها تاکید داشت. سیاست‌هایی مانند مقررات‌زدایی، خصوصی‌سازی و آزادسازی تجارت، موانع ورود را کاهش داده و رقابت و نوآوری را تقویت کردند. سیاست‌های تجارت آزاد سنگاپور و رشد مبتنی بر صادرات کره جنوبی، از مزایای نسبی بهره بردند و با متنوع‌سازی جریان‌های درآمد، اقتصادها را تثبیت کردند. پول‌گرایی که از ویژگی‌های مکتب شیکاگو بود، با کنترل عرضه پول، ثبات قیمت‌ها را تضمین کرد. این رخداد رد پای خود را در کاهش تورم لهستان و محیط کم‌تورم سنگاپور بر جای گذاشت. قیمت‌های پایدار، عدم قطعیت اقتصادی را کاهش داد و سرمایه‌گذاری بلندمدت را تشویق کرد. فرضیه بازار کارآمد، که از سوی یوجین فاما توسعه داده شد، زیربنای آزادسازی مالی در کره جنوبی و سنگاپور بود و تضمین می‌کرد که بازارهای سرمایه منعکس‌کننده ارزش واقعی دارایی‌ها هستند و سرمایه‌گذاری مستقیم خارجی را جذب می‌کردند. سیاست‌های بازار آزاد همچنین با نشان دادن اعتبار به سرمایه‌گذاران، جذب سرمایه را افزایش داد. مالیات ثابت استونی و خصوصی‌سازی لهستان، تعهد به اصول بازار را نشان داد و موجبات کاهش خطرات درک‌شده را فراهم آورد. نظریه انتظارات عقلایی شیکاگو، که رابرت لوکاس مطرح کرد، به سیاست‌گذاران کمک کرد تا واکنش‌های بازار را پیش‌بینی کنند و به طراحی اصلاحاتی بپردازند که با اعتماد سرمایه‌گذاران هم‌راستا باشد. با این حال، منتقدان اعتقاد دارند که این سیاست‌ها گاهی اوقات نابرابری را افزایش می‌دادند، زیرا خصوصی‌سازی سریع در لهستان به آشفتگی‌های اجتماعی منجر شد، اگرچه رشد بلندمدت، این نگرانی‌ها را کاهش داد.

45

انتقاد به رویکردهای مکتب شیکاگو

رویکردهای مکتب اقتصاد شیکاگو هر چند باعث رشد در کشورهایی مانند سنگاپور و لهستان شده، اما به دلیل تمرکز یک‌جانبه بر بازار، با انتقادهای زیادی از سوی تحلیلگران روبه‌رو شده است. منتقدان و از جمله اقتصاددانانی مانند آمارتیا سن تاکید دارند سیاست‌های مکتب شیکاگو، نابرابری اقتصادی را تشدید می‌کند و با نادیده گرفتن مسائل اجتماعی، به بی‌ثباتی مالی کمک می‌کند. آنها نتیجه می‌گیرند سیاست‌های اقتصادی مکتب شیکاگو با در پیش گرفتن رویکردهای نامتناسب، به طبقات پایین و متوسط جامعه آسیب می‌رسانند. به اعتقاد آنها، تاکید مکتب شیکاگو بر مقررات‌زدایی، خصوصی‌سازی و کاهش مالیات، کارایی را بر عدالت اولویت می‌دهد و باعث افزایش نابرابری درآمد و ثروت می‌شود. طرفداری میلتون فریدمن از راه‌حل‌های مبتنی بر بازار، مانند کاهش هزینه‌های دولت، اثرات قطره‌ای را در نظر می‌گیرد که منتقدان معتقدند میزان تحقق یافتن آنها، بسیار اندک است. آمارتیا سن، برنده جایزه نوبل، این رویکرد را در اثر خود با عنوان «توسعه به مثابه آزادی» مورد نقد قرار می‌دهد و می‌گوید بازارها به تنهایی نمی‌توانند عدالت توزیعی را محقق کنند. سن تاکید می‌کند سیاست‌های مکتب شیکاگو، با تمرکز بر رشد کل، چگونگی تمرکز منافع در میان ثروتمندان را نادیده می‌گیرند. سیاست‌های اصلاح اقتصادی در لهستان، گواه این موضوع است. طرحی که وزیر اقتصاد این کشور با الهام از اصول مکتب شیکاگو به اجرا درآورد، تولید ناخالص داخلی را افزایش داد اما موجب افزایش نابرابری درآمدی شد، به‌طوری که ضریب جینی از 27 /0 در سال ۱۹۸۹ به 34 /0 تا سال ۲۰۰۰ افزایش یافت. در بخشی دیگر از انتقادها، منتقدان می‌گویند رویکردهای مکتب شیکاگو، رفاه اجتماعی را در نظر نمی‌گیرند و مداخله دولت در حوزه‌هایی مانند مراقبت‌های بهداشتی یا آموزش را تحریف بازار می‌دانند. استدلال فریدمن برای راه‌حل‌های بخش خصوصی، مانند کوپن‌های مدرسه، فرض می‌کند که بازارها می‌توانند منابع را به‌طور موثر تخصیص دهند، اما منتقدان معتقدند این امر موانع سیستمی پیش‌روی گروه‌های به حاشیه رانده‌شده را نادیده می‌گیرد. سن در کتاب «بازنگری نابرابری» این موضوع را مورد انتقاد قرار می‌دهد و تاکید می‌کند آزادی اقتصادی مستلزم قابلیت‌هایی مانند دسترسی به آموزش و بهداشت است که بازارها به تنهایی نمی‌توانند آن را تضمین کنند. توماس پیکتی نیز در کتاب «سرمایه در قرن بیست و یکم» استدلال می‌کند سیاست‌های اقتصاد آزاد شیکاگو، انباشت سرمایه را تقویت می‌کند و با اولویت دادن به سود بر کالاهای عمومی، موجب تضعیف انسجام اجتماعی می‌شود. در دیگرسو، مقررات‌زدایی از بازارهای مالی مکتب شیکاگو که ریشه در فرضیه بازار کارآمد یوجین فاما دارد، با افزایش نوسانات مالی مرتبط بوده است. خط‌مشی‌های مکتب شیکاگو با طرفداری از کاهش نظارت، فرض را بر این می‌گذارند که بازارها خود را اصلاح می‌کنند، اما منتقدان نقش آنها را در بحران‌ها برجسته می‌کنند. پل کروگمن، در کتاب «بازگشت رکود اقتصادی» تاکید می‌کند که آزادسازی مالی به سبک مکتب شیکاگو در بحران مالی آسیا در سال ۱۹۹۷ نقش داشته است، زیرا جریان‌های سرمایه مقررات‌زدایی‌شده، اقتصادهایی مانند کره جنوبی را بی‌ثبات کردند. استیگلیتز نیز برنامه‌های تعدیل ساختاری تحت تاثیر شیکاگوی صندوق بین‌المللی پول را که مقررات‌زدایی مالی سریع را در کشورهای در حال توسعه پیش می‌راند و حباب‌های سفته‌بازی و سقوط‌ها را به وجود می‌آورد، مورد انتقاد قرار می‌دهد. رویکرد قابلیت‌محور آمارتیا سن تاکید می‌کند چنین بی‌ثباتی به‌طور نامتناسبی به جمعیت‌های آسیب‌پذیر آسیب می‌رساند، که فاقد منابع لازم برای تحمل شوک‌های اقتصادی هستند. 

دراین پرونده بخوانید ...