شناسه خبر : 50294 لینک کوتاه
تاریخ انتشار:

روح شوروی

سوتلانا الکسیویچ چگونه به راوی اجتماع و سیاست تبدیل شد؟

 

سعید ابوالقاسمی / نویسنده نشریه 

در گوشه‌های تاریک تاریخ، جایی که روایت‌های پرسروصدای قدرت و پیشرفت، زمزمه‌های مردم عادی را خفه می‌کنند، سوتلانا الکسیویچ (Svetlana Alexandrovna Alexievich) به‌عنوان نگهبان حقیقت انسانی، استوار ایستاده است. قلم او، همانند لرزه‌نگار، لرزش زندگی‌هایی را که با تکانه‌های فجیع جنگ، فاجعه و فروپاشی ایدئولوژیک لرزیده‌اند، ثبت می‌کند. الکسیویچ که در سال ۱۹۴۸ در ایوانو-فرانکیفسک اوکراین، از پدر اهل بلاروس و مادر اوکراینی متولد شد، بیشتر عمرش را در اتحاد جماهیر شوروی گذراند. جایی که وزن تاریخ در همه‌جا حاضر و پنهان بود. او در لباس روزنامه‌نگاری پرتجربه، بی‌طرفی گزارشگری کلاسیک را به عمق دره‌های زندگی واقع‌گرایانه پرتاب کرد و به جست‌وجوی کنش عمیق و تاثیرپذیرفته از ادبیات رفت؛ «بافتن صداهای خام و البته بدون سانسور حاشیه‌نشینان، در پرده‌ای از حافظه جمعی». آثار او که بخشی در تاریخ شفاهی طبقه‌بندی می‌شود و بخش دیگر، مرثیه‌ای شاعرانه دارد، هزینه انسانی تحولات سیاسی و تاریخی را با نفوذی که قلب خوانندگان را تهی می‌کند، به تصویر می‌کشد. ماموریت ادبی الکسیویچ ریشه در باور او دارد: «تاریخ فقط قلمرو ژنرال‌ها، سیاستمداران یا ایدئولوگ‌ها نیست، بلکه قلمرو افراد بی‌شماری است که زندگی‌شان با تصمیم‌هایشان شکل گرفته و گاهی نابود شده است.» کتاب او «جنگ چهره زنانه ندارد» در سال 1985 نوشته شد. کتاب دیگرش «صداهایی از چرنوبیل» در سال 1997 به خانه‌ها راه یافت. اثر دیگر او «زمان دست دوم» که در سال 2013 نوشته شد و به‌تازگی با نام «سرانجام‌ انسان طراز نوین» به فارسی ترجمه شده، روایت‌های دسته‌جمعی از افرادی است که به‌ندرت شنیده می‌شود. «زنانی که در جنگ جهانی دوم جنگیدند، بازماندگان فاجعه هسته‌ای که آینده سیاهشان درس عبرت جهانیان شد و شهروندانی که با فروپاشی گیج‌کننده اتحاد جماهیر شوروی دست‌وپنجه نرم می‌کنند.» روش او «تاریخ‌نگاری احساس‌ها» نام دارد که روایتی از گاهشمار سرد وقایع زندگی درونی افرادی است که آنها را تحمل کرده‌اند. آن‌گونه که خودش می‌گوید، «من فقط تاریخ را ثبت نمی‌کنم؛ روح انسان را روایت می‌کنم». این رویکرد با خوانندگانی که برای عدالت اجتماعی ارزش قائل شده‌اند، ارتباطی عمیق ایجاد می‌کند، زیرا داستان‌های نادیده گرفته‌شدگان، از کارگران کارخانه گرفته تا مادران، سربازان و پناهجویان را که اسناد رسمی حکومتی صدایشان را پاک می‌کند، به زندگی روزمره مردم تزریق می‌کند. آثار او، مرزهای تاریخ‌نگاری را برای روشنفکران و مورخان به چالش می‌کشد و مستندسازی دقیق با عمق ادبیات غنایی عرضه می‌کند که روح خوانندگان را در دوراهی نوازش و تخریب قرار می‌دهد.

41

تاریخ آشفته

نمی‌توان زندگی سوتلانا‌ الکسیویچ را همانند نوشته‌هایش از تاریخ آشفته شوروی و جهان پس از فروپاشی آن تفکیک کرد. او در مناطق روستایی بلاروس بزرگ شد. جایی که جنگ جهانی دوم را به خاطرات دوران کودکی‌اش تبدیل کرد. این جنگ، جان 27 میلیون نفر از مردم شوروی را گرفت و تروماهای متعدد را در تخیل سوتلانا ماندگار کرد. پدرش معلم ادبیات و مادرش معلم مدرسه بود. این ترکیب‌خانه، جایی که داستان‌ها در ذهن نویسنده شکل می‌گرفتند، احترام به روایت‌ها را برایش به ارمغان آورد. هر روز صداهایی از دل داستان‌ها در ذهن او بلندتر می‌شد، اما نظام شوروی، هزینه سکوت را به الکسیویچ آموخت. پس از تحصیل در رشته روزنامه‌نگاری در دانشگاه مینسک، برای روزنامه‌های محلی کار کرد، اما محدودیت‌های سانسور القا‌شده از سوی نظام حکمرانی، او را به سمت گونه جدیدی از بیان هدایت کرد: «با مردم عادی به گفت‌وگو پرداخت، قفل قلبشان را گشود، صدایشان را ضبط کرد و دردهایشان را نوشت.» این روش در طول سال‌ها به امضای آثارش تبدیل شد: «روایتی چندصدایی که به تک‌صداهای جامعه اجازه می‌دهد در حقیقت جمعی هماهنگ شوند.» آثار او از انگیزه روزنامه‌نگاری برای گزارش واقعیت‌ها فراتر می‌رود، اما دنیایی را خلق می‌کند که خودش عنوان «داستان صداها» را به آن داده است. تعهدی که الکسیویچ به افراد و جوامع به حاشیه رانده‌شده دارد، ستودنی است. این موضوع بیش از هر مبحث دیگری در آثارش به چشم می‌خورد. در کتاب «جنگ چهره زنانه ندارد»، او صدای زنانی می‌شود که در ارتش سرخ خدمت کرده‌اند. زنانی که سهم آنها در اسطوره‌شناسی شوروی نادیده گرفته می‌شد. داستان‌های این زنان که با عشق، فقدان و خشونت غیرقابل توصیف همراه است، ابعاد جنسیتی جنگ را آشکار می‌کند و برای خوانندگانی که به دیدگاه‌های فمینیستی و تاریخ اجتماعی علاقه دارند، جذاب است. کتاب «صداهایی از چرنوبیل»، تلفات انسانی فاجعه هسته‌ای 1986 را پیش‌روی مخاطبان قرار می‌دهد. در این کتاب، انسان‌هایی که جانشان را از دست داده‌اند، دیگر عدد و رقم نیستند، بلکه روایت‌های دردناک از بازماندگان، آتش‌نشانان و افرادی هستند که برای پاکسازی به این سایت هسته‌ای رفته‌اند و اکنون داستانشان، با هنر الکسیویچ مستند شده است. روی صحبت این کتاب، با سیاست‌گذاران، سیاستمداران و فعالان اقتصادی است که به پیامدهای بلندمدت سهل‌انگاری زیست‌محیطی و شکست دولت‌ها بی‌توجهی می‌کنند. نگاه او در کتاب «سرانجام‌ انسان طراز نوین» کمی متفاوت می‌شود. سوتلانا در این کتاب دایره تمرکزش را بر دوران پس از شوروی معطوف می‌کند و به سراغ جامعه‌ای سردرگم و ناامید می‌رود که از بنیان‌های ایدئولوژیک جدا شده و اکنون نمی‌داند به کدام‌سو می‌رود. این کتاب در مورد هزینه‌های انسانی تغییرات سریع اجتماعی به مخاطبی که با گذارهای سیاسی و اقتصادی دست‌وپنجه نرم می‌کند، هشدار می‌دهد. او برای دیدگاهش، هزینه‌های زیاد متحمل شد. ماموران الکساندر لوکاشنکو، رئیس‌جمهور بلاروس، تا جایی که توانستند آثار سوتلانا را سانسور کردند و خودش را نیز مورد آزار و اذیت قرار دادند. در نتیجه، سال‌های زیادی از دهه 2000 را در تبعید اروپای غربی گذراند. البته آزارها و تهدیدها، عزم الکسیویچ را جزم و اراده‌اش را بیشتر کرد. نتیجه عزم و اراده، جایزه نوبل ادبیات در سال 2015 بود که برای «نوشته‌های چندصدایی‌اش به‌عنوان یادبودی از رنج و شجاعت در دوران کنونی» به سوتلانا تعلق گرفت و سبب شد جهان، رسالت او را تایید کند. روشنفکران و سیاست‌گذاران می‌دانند آثار سوتلانا الکسیویچ آنها را به چالش می‌کشد که ابعاد اخلاقی اقدام‌هایش را در نظر بگیرد.

هنرمند تاریخ

سوتلانا الکسیویچ الگوی جذاب و مشخصی از تعهد به تاریخ شفاهی و اجرای آن به بهترین شکل ممکن ارائه کرد. تاریخ شفاهی به‌عنوان شیوه پژوهش در تاریخ، به شرح و شناسایی وقایع، رویدادها و حوادث تاریخی براساس دیده‌ها، شنیده‌ها و عملکرد شاهدان، ناظران و فعالان این ماجراها می‌پردازد. متون این تاریخ حتی در صورت مکتوب شدن، خصلت گفتاری دارد. هنر سوتلانا در این مرحله مشخص می‌شود. نبوغ ادبی او در توانایی‌هایش برای تبدیل روایت‌های خام و ازهم‌گسیخته افراد به روایت منسجم، ساختارمند و اثرگذار نهفته است که با تجربه جمعی بشر سخن می‌گوید. رویکرد پیشگامانه او به تاریخ شفاهی، با ترکیب روزنامه‌نگاری، ادبیات و انسان‌شناسی، داستان‌سرایی را از نو تعریف کرده و جایگاهی در میان نوآورترین نویسندگان زمان برای او به ارمغان آورده است. او با جمع‌آوری روایت‌های مردم عادی، سربازان، بازماندگان و شهروندانی که در روزهای پرنوسان تاریخ شوروی و پس از فروپاشی آن گرفتار شده‌اند، آثاری را خلق می‌کند که به آن «نجوای داستان‌ها» لقب داده‌اند. روایت‌هایی چندصدایی که حقایق عاطفی و روانی رویدادهای تاریخی را به تصویر می‌کشد. در بطن روش الکسیویچ، تعهد او به تاریخ شفاهی قرار دارد. روشی که او آن را «تاریخ احساس‌ها» توصیف می‌کند. برخلاف تاریخ‌نگاران و روایتگران سنتی که اسناد و روایت‌های رسمی را در اولویت قرار می‌دهند، الکسیویچ به دنبال تجربه‌های زیسته افراد است. او در طول سال‌ها، صدها مصاحبه با افراد مختلف انجام می‌دهد که به عمق حقایق دست یابد. او در گفت‌وگویی که سال 2015 با روزنامه «گاردین» انجام داد، از علاقه زیادش به روایت‌های مردمی سخن گفت و دریچه‌هایی جدید را به تاریخ‌نگاری روشن کرد: «من به رویداد علاقه‌ای ندارم، بلکه به تاثیر آن رویداد بر زندگی فرد علاقه دارم.» این تمرکز بر جنبه‌های شخصی به‌جای جنبه‌های سیاسی، به سوتلانا اجازه می‌دهد حقایقی را که در روایت‌های رسمی بیان نمی‌شود، کشف کند و برای روشنفکرانی که برای بُعد انسانی تاریخ ارزش قائل‌اند، جذاب باشد. روند کار او با کار میدانی گسترده، نوعی تلاش ژورنالیستی است که ریشه در صبر و همدلی دارد. الکسیویچ ساعت‌ها وقتش را صرف گوش دادن می‌کند، اغلب در محیط‌های صمیمی همانند آشپزخانه‌ها یا بیمارستان‌ها، تا صداهای عریان و فیلترنشده سوژه‌هایش را ثبت کند. او از این فرآیند به‌عنوان نوعی ارتباط یاد می‌کند: «زمانی که قرار است با مردم گفت‌وگو کنم، فقط نمی‌خواهم درباره تاریخ صحبت کنیم، بلکه درباره زندگی حرف می‌زنم.» پاریس ریویو (نشریه معتبر ادبی آمریکا و جهان) در گفت‌وگویی در سال 2016 با سوتلانا، به این موضوع اشاره کرد: «الکسیویچ تلاش می‌کند به انسان حاضر در رویدادهای تاریخی دست یابد و با کشف حقایق این انسان، آنچه رخ داده است را بازخوانی کند.» حساسیت انسان‌شناختی که در «توجه به زمینه‌های فرهنگی و عاطفی مصاحبه‌شوندگان» خلاصه می‌شود، تمایز کار سوتلانا را رقم می‌زند: «او صدایش را تحمیل نمی‌کند، بلکه به‌عنوان مسئول جمع‌آوری صداها، قطعاتی از گفته‌ها را برای تشکیل روایت جمعی انتخاب و مرتب می‌کند. این روش باعث تحسین پژوهشگران حوزه انسان‌شناسی و جامعه‌شناسی شده است، زیرا اصالت تجربه‌های فردی را حفظ و در عین حال حقایق اجتماعی گسترده را روشن می‌کند.» در روایت‌های او، هر صدا لحن متمایزش را حفظ می‌کند. غم، خشم، نوستالژی یا تاب‌آوری، در کنار هم داستان بزرگ‌تری را روایت می‌کنند. در «صداهایی از چرنوبیل» روایت‌های بیوه یک آتش‌نشان، فرد روستایی آواره و کارشناس تصفیه مواد، کنار هم قرار می‌گیرند و تصویر هولناکی از جامعه ترسیم می‌کنند. جامعه‌ای که با فاجعه‌ای نامرئی دست‌وپنجه نرم می‌کند. او در گفت‌وگویی که پس از دریافت جایزه نوبل سال 2015 انجام داد، تاکید کرد جهانی که خلق می‌کند، بر پایه صداها استوار است: «می‌خواهم جهان را از طریق هم‌آوایی صداها نشان دهم. اینها صدای من نیست، بلکه صدای آنهاست که حقیقت را می‌گوید.» ساختار چندصدایی، به دلیل فرم نوآورانه، روایت‌های خطی و نویسنده‌محورِ آثار غیرداستانی سنتی را به چالش می‌کشد. روش‌شناسی الکسیویچ هم ظرافت‌های خاص خودش را دارد. این روش، شامل تعادل ظریف میان ویرایش و خویشتنداری است. او مصاحبه‌ها را با دقت رونویسی می‌کند، اما آنها را ویرایش می‌کند که جوهره احساسی آنها را به مخاطب منتقل کند. همچنین، زوائد را حذف می‌کند که به فرد بودن گوینده متعهد بماند. به باور او، آن‌گونه که در سال 2015 در گفت‌وگو با «نیویورک‌تایمز» مطرح کرد، این فرآیند سرشار از ملاحظه‌های اخلاقی است: «من همیشه از خودم می‌پرسم آیا به صدای این افراد خیانت می‌کنم؟». راه‌حل او، اولویت دادن به اصالت است: «تلاش می‌کنم گفته‌ها را با حداقل تفسیر به مخاطبان عرضه کنم و به خوانندگان اجازه دهم با انسان بودن عریان سوژه‌هایم روبه‌رو شوند.» این رویکرد، کار او را به مطالعه موردی جذاب تبدیل می‌کند که دانشجویان و استادان، اخلاق روایی را بهتر فرا بگیرند.

مرزهای ادبیات

جایزه نوبلی که سوتلانا الکسیویچ در سال 2015 دریافت کرد، نه‌تنها برای او، بلکه برای تکامل فرم ادبی هم نقطه عطف به‌شمار می‌رود. این جایزه که با تاکید بر «روایت‌های چندصدایی، یادبودی از رنج و شجاعت در زمان ما» به او اهدا شد، سوتلانا را به‌عنوان پیشگام مطرح کرد که با ادغام روزنامه‌نگاری، تاریخ شفاهی و روایت شاعرانه، مرزهای ادبیات را بازتعریف کرد، به رسمیت شناخت و به‌عنوان هنر منحصربه‌فرد و دگرگون‌کننده تثبیت کرد. جیمز وود، یکی از مشهورترین منتقدان ادبی، اندکی پس از اینکه الکسیویچ نوبل ادبیات را دریافت کرد، در مقاله‌ای که برای نشریه «نیویورکر» نوشت، او را به دلیل «ایجاد نوع جدیدی از تاریخ ادبی» ستود. «روش سوتلانا الکسیویچ، تاریخی است که درونی بودن تجربه انسانی را بر روایت‌های تاریخی بزرگ اولویت می‌دهد. روش چندصدایی او که از مفهوم صداهای چندگانه در گفت‌وگو میخائیل باختین الهام گرفته، اجازه می‌دهد دموکراسی رنج را ایجاد کند که از حضور نویسنده فراتر می‌رود. این نوآوری با روشنفکرانی که کار او را پلی بین ادبیات و تاریخ‌نگاری می‌دانند، عجین می‌شود و الگویی برای مستندسازی داستان‌های انسانی بااصالت و عمیق ارائه می‌دهد.» جایزه نوبل که در سال ۲۰۱۵ آکادمی سوئد به الکسیویچ اهدا کرد، اهمیت جهانی آثار او را که به فراتر از مرزها گسترش یافته بود، برجسته کرد. سارا دانیوس، دبیر دائمی وقت آکادمی نوبل در سوئد، لقب «تاریخ‌نگار روح» را به الکسیویچ داد و بر این نکته تاکید کرد که چگونه «روش خارق‌العاده» او «دقت روزنامه‌نگاری را با هنر ادبیات» ترکیب می‌کند. بیانیه مطبوعاتی جایزه نوبل در هشتم اکتبر 2015 نیز تاکید کرد، «این جایزه، که تجلیلی غیرقابل تکرار برای نویسنده غیرداستانی بود، نشان از تغییر در الگوهای ادبی دارد و تایید می‌کند تاریخ شفاهی می‌تواند همان وزن داستان یا شعر را داشته باشد». منتقدان دیگر تاکید کردند این انتخاب، تعصب نهاد ادبی نسبت به ژانرهای سنتی را به چالش می‌کشد. آلیسون فلاد، روزنامه‌نگار ادبی هم در نشریه «گاردین» تصمیم بنیاد نوبل برای اعطای جایزه به الکسیویچ را ستود و آن را «تصدیق جسورانه قدرت غیرداستانی» خواند و استدلال کرد آثار سوتلانا ثابت می‌کند، «داستان‌های افراد حقیقی می‌توانند به اندازه هر روایت ساختگی، عمیق باشند». منتقدان همچنین سهم الکسیویچ در شکوفایی ادبیات از طریق رویکرد اخلاقی او به داستان‌سرایی را ستوده‌اند. او با واگذاری روایت به سوژه‌هایش، ادبیات را دموکراتیک می‌کند و به کسانی که صدایشان در تاریخ شنیده نمی‌شود، فرصت صحبت ارائه می‌کند. ماشا گسن، در مجله نیویورک ریویو آو بوکز، الکسیویچ را «نویسنده‌ای که گوش می‌دهد» توصیف کرد. «دخالت اندک او در نگارش، فضایی ایجاد می‌کند که افراد ناتوان در آن می‌توانند صحبت کنند.» گسن همچنین تاکید کرد که روش الکسیویچ «با تلقی شهادت شفاهی به‌عنوان هنر والا، قلمرو ادبیات را گسترش می‌دهد». این موضوع از سوی سوتلانا بویم، پژوهشگر ادبیات روسیه هم مورد تاکید قرار گرفته است. او در مجله «هاروارد ریویو»، الکسیویچ را «شاعر ناخودآگاه جمعی» نامید که آثارش «اسناد عاطفی پنهان تاریخ» را آشکار می‌کنند. جایزه نوبلی که سوتلانا گرفت، نفوذ جهانی او را تقویت و نقش او را در الهام بخشیدن به نسل جدیدی از نویسندگان تثبیت کرد. ماریا استپانووا، یکی از مشهورترین نویسندگان و منتقدان ادبی روسیه هم سوتلانا را «پیشگام ادبیات غیرداستانی که بُعد اخلاقی و زیبایی‌شناختی جدید بخشیده است» توصیف کرده و نویسندگان را تشویق می‌کند تلاقی مستند و هنر را جدی‌تر بررسی کنند. تاثیر الکسیویچ فراتر از ادبیات، به سیاست و کنشگری نیز گسترش می‌یابد، زیرا آثار او همانند «صداهایی از چرنوبیل» هزینه‌های انسانی شکست‌های سیستماتیک را مدنظر قرار می‌دهد و برای فعالان اقتصادی و سیاست‌گذاران جذاب است. همان‌طور که اورلاندو فایجس، نویسنده کتاب «تراژدی مردم انقلاب روسیه» در ضمیمه ادبی نشریه «تایمز» که دسامبر 2015 به چاپ رسید، اشاره کرد، «کتاب‌های الکسیویچ فقط ادبیات نیستند، بلکه شاهدی بر واقعیت هستند که ما را مجبور می‌کنند با حقایق ناخوشایند در مورد قدرت و رنج روبه‌رو شویم».

نگاه زنان

زنان، چهره متفاوتی در آثار سوتلانا الکسیویچ پیدا کرده‌اند. تجربه‌های این قشر از جامعه، روایت کنش‌ها و کشمکش‌های آنان را بازتعریف می‌کند و ابعاد جنسیتی جنگ و پیامدهای آن را برای مخاطبان مشخص می‌کند. او با تمرکز بر روایت‌های زنان، نه‌تنها تاریخ‌نگاری مردسالارانه جنگ جهانی دوم را به چالش می‌کشد، بلکه روایت فرامرزی از تاب‌آوری، فداکاری و آسیب‌های روحی خلق می‌کند که به شکلی عمیق با خوانندگان ارتباط برقرار می‌کند. الکسیویچ در کتاب «جنگ چهره زنانه ندارد» به سراغ زنان تک‌تیرانداز، خلبان، پرستار و پارتیزان می‌رود و بار منحصربه‌فردی را که آنان در جنگ بر دوش داشته‌اند، روایت می‌کند. ابعاد جسمی، عاطفی و اجتماعی در روایت‌های این زنان که سوتلانا بیان می‌کند، جایگاه ویژه‌ای دارد. الین شوالتر، منتقد ادبی نشریه «نیویورک‌تایمز»، این کتاب را «بازسازی رادیکال تجربه‌های جنگی زنان» توصیف کرده است: «الکسیویچ با مستندسازی داستان‌هایی از زنانی که نه‌تنها با آتش دشمن، بلکه با تحقیر اجتماعی به دلیل سرپیچی از زنانگی سنتی نیز روبه‌رو بودند، خشونت مضاعف جنگ و مردسالاری را به تصویر می‌کشد.» الکسیویچ در مصاحبه‌ای با روزنامه سوئدی «داگنز نی‌هتر»  (Dagens Nyhete)، به بیان اهدافش از حضور زنان در روایت‌ها می‌پردازد. «می‌خواستم جنگ را از نگاه زنان نشان دهم؛ زیرا رنج آنها متفاوت بود؛ نه فقط قهرمانانه، بلکه به شکل عمیق انسانی، پر از عشق، ترس و شرم بود.» روایت‌های او زنانی را نشان می‌دهد که با تنش بین انتظارات اجتماعی و نقش‌هایشان به‌عنوان جنگنده، دست‌وپنجه نرم می‌کنند. موضوعی که برای محققان و خوانندگان فمینیست که با پویایی‌های جنسیتی آشنا هستند، جذاب است. انتخاب مصاحبه‌شوندگان از سوی الکسیویچ هم نوعی روش‌شناسی آگاهانه برای کشف صداهای متنوع و اصیل را نشان می‌دهد. او به دنبال زنانی از قشرهای مختلف مثل روستایی، شهری، جوان، پیر، نظامی و غیرنظامی بود که طیف گسترده‌ای از تجربه‌های جنگ را از دیدگاه‌های مختلف در کتابش جمع‌آوری کرد. او در کتاب «جنگ چهره زنانه ندارد» با بیش از ۲۰۰ زن به گفت‌وگو پرداخت و افرادی را انتخاب کرد که داستان‌هایشان، بار عاطفی و روانی جنگ را آشکار می‌کرد. همانند پرستارانی که سربازان در حال مرگ را در آغوش می‌گرفتند و یا تک‌تیراندازانی که با سربازانی که کشته بودند، احاطه می‌شدند. مجله «مطالعات اسلاوی» گردآوری فراگیر الکسیویچ را می‌ستاید و تاکید می‌کند، رویکرد غیرسلسله‌مراتبی الکسیویچ اصالت عاطفی را بر رتبه یا جایگاه اولویت می‌دهد و پازلی از صداها ایجاد می‌کند که روایت یکپارچه «قهرمانانه» ادبیات جنگ شوروی را به چالش می‌کشد. «این روش برای روشنفکرانی که به دیدگاه‌های متقاطع اهمیت می‌دهند، باارزش است، زیرا نشان می‌دهد چگونه طبقه، سن و جغرافیا، باعث شکل گرفتن تجربه‌های زنان در دوران جنگ می‌شوند.» ابعاد عاطفی راویان زن در آثار الکسیویچ، همذات‌پنداری بسیاری را در میان خوانندگان و به‌ویژه زنان ایجاد می‌کند. تصویر او از آسیب‌پذیری زنان، داستان‌هایی از قاعدگی زیر آتش، بارداری‌های پنهان از فرماندهان، یا انگ بازگشت به‌عنوان جانبازان ستاره‌دار، ارتباط درونی زیادی با مخاطبان برقرار می‌کند. مارگارت اتوود، شاعر و رمان‌نویس کانادایی در نشریه «گاردین» نوشت که آثار الکسیویچ با خوانندگان زن، صمیمیتی همانند راز مشترک ایجاد می‌کند. «داستان‌های سوژه‌های الکسیویچ از عشق، فقدان و بقا، تجربه‌های جهانی زنان را منعکس می‌کند. خوانندگان با انسان بودن عریان این روایت‌ها که فراتر از زمینه‌های ملی یا تاریخی است، همذات‌پنداری می‌کنند.» یک خواننده بلاروس هم در گزارش ویژه‌ای که سرویس جهانی بی‌بی‌سی تهیه کرد، گفت: «با خواندن آثار الکسیویچ، درد ناگفته مادربزرگم را دیدم؛ سکوت او در مورد جنگ، اکنون منطقی است.» این طنین احساسی برای فعالان و محققانی که ادبیات را ابزاری برای همدلی و تغییر اجتماعی می‌دانند، جذاب است. منتقدان همچنین بر این نکته تاکید می‌کنند که چگونه تمرکز الکسیویچ بر جنسیت، فراتر از جنگ، به نقدهای اجتماعی گسترده گسترش می‌یابد. او در آثاری همانند «سرانجام‌ انسان طراز نوین»، صدای زنان را برای بررسی مبارزه‌ها پس از فروپاشی شوروی به کار می‌گیرد و نشان می‌دهد چگونه آشفتگی اقتصادی و سیاسی، به شکل نامتناسب بر زنان تاثیر گذاشته است. ایرینا پتروسکایا، منتقد روسی، در نقدی که برای روزنامه منتقد دولت روسیه به نام «نوایا گازتا» نوشت، تاکید کرد که نگاه جنسیتی الکسیویچ، کار نامرئی زنان را در حفظ جوامع آشکار می‌کند. «از پرستاران زمان جنگ گرفته تا مادران پس از فروپاشی شوروی که با فقر دست‌به‌گریبان هستند، در آثار الکسیویچ حضور دارند.» الکسیویچ با محور قرار دادن زنان، نه‌تنها گفتمان ادبی را غنی می‌کند، بلکه خوانندگان را نیز به چالش می‌کشد که تاریخ را از دریچه فمینیستی مورد بررسی مجدد قرار دهند.

43

زندگی در تبعید

تعهد سوتلانا الکسیویچ به بیان حقیقت، هزینه‌های شخصی سنگین برایش ایجاد کرد. آزار و اذیت، سانسور و تبعید از بلاروس محبوبش، فقط بخشی از دشواری‌هایی است که حکومت انتقادناپذیر برای سوتلانا به ارمغان آورد. الکسیویچ در بلاروسی بزرگ شد که با آرمان‌ها و زخم‌های شوروی شکل گرفته بود. کتاب‌های او، هزینه‌های انسانی سیستم‌های سیاسی را افشا می‌کرد. اما در بلاروس، جایی که رژیم لوکاشنکو قدرت را تثبیت کرد، حقیقت‌گویی، ویژگی خطرناک بود. در اواخر دهه ۱۹۹۰، آثار او که افسانه‌های شکوه شوروی را با چالش روبه‌رو می‌کرد، خشم رژیم لوکاشنکو را برانگیخت. بین سال‌های ۱۹۹۲ تا ۱۹۹۶، او با محاکمه‌های متعدد روبه‌رو شد و به دلیل تصویرسازی‌های بی‌چون‌وچرا از وحشیگری جنگ، به افترا و «هتک حرمت سربازان» متهم شد. او سال ۲۰۲۰ سکوتش را شکست و در گفت‌وگویی با «صدای بلاروس» در مورد تاکتیک‌های رژیم سخن گفت. «من فکر می‌کنم دولت علیه مردم خودش اعلام جنگ کرده است.» فشارهای عجیب‌وغریبی همانند ارعاب از سوی سرویس‌های امنیتی، ممنوعیت انتشار کتاب در بلاروس و حس فراگیر تحت‌نظر قرار داشتن، زندگی سوتلانا را دستخوش تغییر کرد. در سال ۲۰۰۰، آزار و اذیت‌ها غیرقابل تحمل شد. الکسیویچ با به خطر افتادن امنیتش، به اروپای غربی رفت و وارد دوران تبعید 10ساله شد. او در پاریس، گوتنبرگ و برلین زندگی کرد. شهرهایی که هرچند در آنها می‌توانست آزادانه نفس بکشد، اما درد آوارگی را احساس می‌کرد. او بعدها به روزنامه «نیشن» گفت: «من در آن مکان‌ها غریبه بودم، اما بلاروس را در قلبم همراه خودم نگه داشتم.» تبعید او نه‌تنها فیزیکی، بلکه احساسی بود. جدایی از سرزمینی که زندگی‌اش را وقف روایت داستان‌هایش کرده بود. برای خوانندگانی که طعم تلخ ریشه‌کن شدن از زادگاهشان را چشیده‌اند، اشتیاق او برای خانه مفهومی عمیق‌تر دارد. بااین‌حال، حتی در تبعید، او به کار خودش ادامه داد و روایت‌هایی را برای کتاب « سرانجام انسان طراز نوین» جمع‌آوری کرد. اقدامی که ناامیدی پس از شوروی را روایت می‌کرد و موجب خشم شدید رژیم لوکاشنکو شد. سوتلانا پس از دریافت جایزه نوبل 2015، برای مدت کوتاهی به مینسک بازگشت. او امیدوار بود به دلیل شهرتی که در جهان پیدا کرده، از آزار و اذیت رهایی یابد. انتخابات ریاست‌جمهوری بلاروس در سال ۲۰۲۰، که با تقلب همراه بود و به دنبال آن سرکوب‌های وحشیانه رخ داد، باعث شد الکسیویچ لب به اعتراض بگشاید. او با پیوستن به شورای هماهنگی انتقال قدرت، به نمادی از مقاومت تبدیل شد و در مصاحبه‌ای با مسکو تایمز از لوکاشنکو خواست به‌طور مسالمت‌آمیز کناره‌گیری کند. رژیم لوکاشنکو با انتقام به صحبت‌های سوتلانا پاسخ داد. در تابستان ۲۰۲۰، کمیته تحقیقات بلاروس او را برای بازجویی احضار کرد و طبق ماده (۳۶۱) به تلاش برای سرنگونی نظم قانون اساسی متهم شد. در ۹ سپتامبر ۲۰۲۰، مردان ناشناس سعی کردند وارد آپارتمان او شوند و دیپلمات‌های اروپایی را وادار کردند تدابیر 24ساعته‌‌ای برای محافظت از او پیش‌بینی کنند. او در سال ۲۰۲۲ به دویچه‌وله گفت: «فهمیدم که نمی‌توانم بمانم» و تا اواخر سپتامبر، به آلمان گریخت. جایی که اکنون در آن ساکن است و روی کتابی درباره قیام شکست‌خورده ۲۰۲۰ کار می‌کند. رژیم لوکاشنکو هنوز هم در مقابل الکسیویچ بیکار ننشسته است. آنها تلاش می‌کنند میراث او را از بین ببرند. در سال 2021 کتاب‌های او از برنامه درسی مدارس بلاروس حذف شد و کتابخانه‌ها نیز ظرف دو سال، همه آثار او را از چرخه توزیع خارج کردند. معلمی که وابسته به حکومت لوکاشنکو بود، عکس او را جلوی دانش‌آموزان پاره کرد و سوتلانا را خائن نامید. با وجود این، صدای الکسیویچ هنوز خاموش نشده است. او همچنان از برلین به صحبت با هموطنانش ادامه می‌دهد و بلاروس را تحت اشغال روسیه می‌داند که لوکاشنکو را به عروسک خیمه‌شب‌بازی پوتین تبدیل کرده است.

میراث الکسیویچ

آثار سوتلانا الکسیویچ تاثیر ماندگار بر ادبیات جهانی و گفتمان سیاسی گذاشته و میراثی ایجاد کرده که از مرزها فراتر می‌رود و با روشنفکران، سیاست‌گذاران و فعالان رویکرد موازی ایجاد می‌کند. دیدگاه نوآورانه او در مستندسازی تجربه‌های انسانی، او را قطب‌نمای اخلاقی در مباحث مربوط به حقوق بشر و حافظه تاریخی مطرح کرده است. کتاب‌های او با ثبت پیامدهای عاطفی و اجتماعی رویدادهایی همانند فروپاشی شوروی و فاجعه چرنوبیل، هم به‌عنوان شاهکارهای ادبی و هم فراخوان‌های فوری برای اقدام عمل می‌کنند. میراث ادبی الکسیویچ در خلق ژانری نهفته است که روایت را با جریان‌های جهانی پیوند می‌دهد. آثار او، الهام‌بخش نویسندگان سراسر جهان در کاوش داستان‌سرایی اجتماعی بوده است. اومبرتو اکو، رمان‌نویس معروف ایتالیایی، در مقاله‌ای که در روزنامه «لا رپوبلیکا» به چاپ رسید، اثرش را «انقلابی ادبی که تاریخ را دموکراتیزه می‌کند» نامید و تاکید کرد در این اثر، از رویکردهای الکسیویچ الهام گرفته است. تاثیر او در ظهور پروژه‌های غیرداستانی جهانی، همانند تاریخ شفاهی پناهندگان و جوامع حاشیه‌نشین، مشهود است که نشان‌دهنده تعهد به تقویت ناشناخته‌هاست. تاثیر سوتلانا به حوزه سیاسی هم کشیده می‌شود. آثار او پیامدهای انسانی شکست‌های سیستماتیک را مشخص می‌کند. او در جایی، بیهودگی و آسیب‌های جنگ شوروی و افغانستان را روایت می‌کند و نظامی‌گری و تبلیغات دولتی را به نقد می‌کشد و در جایی دیگر، با توصیف سرخوردگی سربازان و خانواده‌های داغدار از جنگ، بر لزوم اتخاذ سیاست‌هایی تاکید می‌کند که رفاه انسان را بر جاه‌طلبی‌های ژئوپولیتیک اولویت می‌دهند. این پیام او، به شکل مستقیم با فعالان اقتصادی که نگران هزینه‌های اجتماعی جنگ هستند، هم‌کلام می‌شود. آن اپلباوم، سیاستمدار، تاریخ‌نگار و ستون‌نویس آمریکایی در مقاله‌ای که برای مجله «آتلانتیک» نوشت، الکسیویچ را به دلیل «افشا کردن هزینه‌های شخصی تصمیم‌های سیاسی» مورد ستایش قرار داد و گفت، روایت‌های او درس‌هایی برای رهبرانی است که در مناقشه‌های سیاسی به سر می‌برند. تاریخ شفاهی با رویکرد سوتلانا، او را به حمایت از حقوق بشر نیز پیوند می‌زند. او داستان‌هایی را مطرح می‌کند که ممکن است از سوی رژیم‌های اقتدارگرا از صحنه روزگار محو شوند. او معصومیت و ویرانی کودکان را در زمان جنگ به تصویر می‌کشد و نوعی الزام اخلاقی برای محافظت از افراد آسیب‌پذیر در زمان جنگ ایجاد می‌کند.

 کاترین مک‌کینون، پژوهشگر حقوقی و نویسنده فمینیست آمریکایی در مجله حقوق بین‌الملل «ییل»، آثار الکسیویچ را «گواهی زنده بر حق حافظه» توصیف می‌کند و نقش او را در پاسخگو نگه داشتن دولت‌ها در قبال جنایت‌های گذشته مورد تاکید قرار می‌دهد. نکته مهم آنکه، روایت‌های این نویسنده، از نظر اقتصادی موجب مشخص شدن اثر تحول‌های سیاسی بر زندگی اقتصادی مردم می‌شود. تصویر او از مبارزه‌های پس از شوروی، بی‌ثباتی اقتصادی را که بازماندگان جنگ و خانواده‌های آنان در جوامع در حال گذار با آن مواجه‌اند، آشکار می‌کند. دارون عجم‌اوغلو، اقتصاددان، در تفسیری که در مجله «فارن افرز» منتشر شد، به توانایی الکسیویچ در «ارتباط داستان‌های فردی با شکست‌های اقتصادی سیستماتیک» اشاره کرد. «آثار او باعث می‌شود دقیق‌تر و ملموس‌تر درباره چگونگی تشدید نابرابری در دوران گذار سیاسی بیندیشیم.» با درک این نکته، به این نتیجه می‌رسیم که کتاب‌های سوتلانا الکسیویچ یادآور این نکته است که سیاست باید به ابعاد انسانی اختلال اقتصادی، از بیکاری گرفته تا آوارگی اجتماعی بپردازد. 

دراین پرونده بخوانید ...