علل سقوط
آیا بحرانهای محیط زیستی باعث سرنگونی حکومت صفویه شد؟
زنجیره سقوط اصفهان و پایان سلسله صفویه را حمله افغانها کامل کرد. زنجیری که بافت آن از چند دهه پیش از حمله محمود افغان به فلات ایران آغاز شده بود و درنهایت به سقوط سلسلهای انجامید که یکی از قدرتمندترین دوران تاریخی ایران به شمار میرود. هر چند در تاریخ خواندهایم که صفویان به دلیل ضعفهای سیاسی و حمله نظامی، حکومت 235ساله بر فلات ایران را به افغانها واگذار کرد، اما در پژوهشی با عنوان «بحرانهای محیط زیستی در پایان تاریخ صفویه: فروپاشی بومشناسی امپراتوری مدرن اولیه ایران» از جیمز گوستافسون، عضو دپارتمان تاریخ دانشگاه ایالتی ایندیانا استدلال شده، «فروپاشی بومشناختی ناشی از بحران محیط زیستی» از دلایل اصلی سقوط صفویان بوده است. نویسندگان مقاله با بررسی منابع اولیه، وقایعنگاریها و شواهد حلقههای درختی، نشان میدهد خشکسالی گسترده، قحطی، طاعون و جنگهای متعدد، در چهارچوب تغییرات اقلیمی جهانی به «عصر یخبندان کوچک» معروف است، شبکههای امپراتوری صفوی را از هم پاشید و زمینه سقوط اصفهان بهدست افغانها در سال 1135 هجری قمری (1722 میلادی) را فراهم کرد. سقوط صفویان، ایران را از قدرت بلامنازع مسلط بر اوراسیا، به منطقهای پرآشوب تبدیل کرد که شرایط متزلزل و ناپایدار آن تا اواخر قرن هجدهم میلادی هم ادامه داشت. فلات خشک ایران در دوران صفویه که بارندگی 100 تا 300 میلیمتر بهصورت سالانه را به خودش میدید، وابسته به قناتها و کسبوکارهای مبتنی بر کشاورزی، آن هم بهصورت کوچک و خانوادگی بود. 80 درصد جمعیت ایران را نیز جمعیت روستایی تشکیل میداد. قدرت مرکزی صفویه از طریق نخبگان محلی، قزلباشها و فرآیندهای حاصل از وقف اداره میشد، اما کنترل حکومت بر آن ضعیف بود. اقتصاد هم بر مازاد محصولات کشاورزی تکیه داشت. دولت صفوی نیز مالیات جمعآوری میکرد و بودجهها را اختصاص میداد، اما باز هم به همگراییهای قومی، قبیلهای و شهری متکی بود. در چنین شرایطی که اقتصاد فلات ایران بهشدت به کشاورزی تکیه داشت، شواهد حلقههای درختی نشان میدهند ایران در سالهای 1663 تا 1676 به مدت 13 سال و حدود 50 سال پیش از سقوط صفویه با کاهش رشد در اثر خشکسالی روبهرو بود. زمستانهای سرد و بارندگی کم، موجب بروز قحطیهای پیدرپی در دوران صفوی شد و بحرانهای جهانی قرن هفدهم شامل جنگها، قیامهای شکلگرفته در اروپا، روسیه، چین و عثمانی، همراه با سوءمدیریت در برابر تغییرات اقلیمی در این دوران، حکومت ایران را بهشدت آسیبپذیر کرد. این قحطیها در ابعاد داخلی با سیلهای ناگهانی و طاعون همراه شد و پس از درآمیختن با فسادهای محلی شامل احتکار و رشوه، شرایط نامطلوبی را برای جامعه ایران دوران صفوی ایجاد کرد. در نتیجه، سوءمدیریت دربار و مدیریتهای ناکارآمد، بحران را به فاجعه تبدیل کرد و سقوط اصفهان در سال 1722 میلادی، تبدیل به آخرین حلقه زنجیر شد. تغییرات اقلیمی فشارهای زیادی به جامعه وارد کرد، ناتوانی نهادهای اقتصادی و سیاسی نیز مزید بر علت شد و فروپاشی شکل گرفت. در نتیجه، افغانها بدون مقاومت تصرف کردند، شهر به شهر پیش رفتند و درنهایت، به اصفهان رسیدند و حکومت صفوی را از پای درآوردند.
آغاز پایان
سال 1668 میلادی (1046 هجری شمسی) و درحالیکه مجموعهای از بحرانها سراسر امپراتوری صفوی را تحت تاثیر منفی قرار داده بود، دربار شاه صفی دوم (هشتمین پادشاه صفوی)، نزدیکان دربار، شاهزادهها، امرا و حاکمان سراسر امپراتوری را در اصفهان گردهم آورد که او برای بار دوم تاجگذاری کند. از دو سال قبل که او زمام امور را در دست گرفت، مشکلات شدیدی پدید آمده بود که ثبات سلسله صفوی را تضعیف میکرد. خشکسالی، قحطی و طاعون روستاها را فرا گرفت و شهرهای بزرگ را تحت تاثیر قرار داد. گروههایی از قبایل ازبک و افغان، حملات پیدرپی در امتداد مرزهای شرقی ایران انجام دادند. همزمان با این اتفاقها، پادشاه از مجموعه بیماریها رنج میبرد که ترکیبی از «فرسودگیهای پیدرپی» و بیماریهای مقاربتی با زخمهای وحشتناک بود. درباریان صفوی با سرزنش منجمان به دلیل انتخاب نادرست زمان در پی چیدمان نامیمون ستارگان برای نخستین تاجگذاری سلطان صفی، ساعت جدید و مناسب را برای مراسم دوم تعیین کردند. در این مراسم، محمدباقر سبزواری، روحانی بزرگ دوران، خطبهای در حضور رهبران سیاسی و معنوی امپراتوری ایراد کرد و سپس به میان مردم رفت که بیرون از دربار منتظر پایان مراسم بودند. در چنین مراسمی که انتظار میرفت چارهای برای برونرفت از مشکلات از سوی شاه و درباریان اندیشیده شود، در کمال تعجب حاضران، عنوان سلطنتی پادشاه تغییر کرد و فرد نخست حکومت صفوی، نامش را از سلطان صفی به شاه سلیمان تغییر داد. نامی که تا 26 سال بعد بر او ماندگار شد. تاریخنویسان، سلطنت شاهسلیمان را «آغازِ پایان حکومت صفوی» توصیف کردهاند. کتاب «تاریخ ایران کمبریج»، سلطنت شاه سلیمان را بهعنوان دورانی بحرانی عنوان میکند که «ایران یکبار برای همیشه به پایان یک دوره طولانی صلح و رفاه رسید». کمتر از نیمقرن پس از دومین تاجگذاری سلطان سلیمان صفوی، پایتخت اصفهان به دست گروه کوچکی از افغانهایی افتاد که بدون هیچ مانعی در فلات ایران پیشروی کرده بود. بلافاصله پس از سقوط اصفهان، بیش از هفت دهه، درگیریهای مختلف بین ارتشهای رقیب (افغان، کرد، افشار، زند و قاجار) آغاز شد. این درگیریها فقط پس از فتوح آغامحمدخان قاجار پایان یافت که در کنار ایجاد پایههای سرزمینی سلسله قاجار، بخش زیادی از شهرهای ایران را ویران کرد. این موضوع نشان میداد پس از پایان حکومت صفوی، جایگاه قدرتمند ایران در منطقه و جهان از دست رفت و ضعیف شدن این کشور تا پایان قرن هجدهم نیز ادامه داشت. تاریخنگاران بر این باورند که میگساری و بیتوجهی پادشاهان به امور دولتی در دوران صفویه باعث زوال این حکومت شده، اما در ارزیابی مجددی که ای. جی. نیومن در سال 2006 انجام داد، به این نتیجه رسید که سقوط صفویه در پی «زوال» رخ نداده است. او در مطالعههایش، هیچ چالش بزرگی را برای حکومت صفویه ذکر نمیکند و بر این باور است که «سقوط امپراتوری صفوی نتیجه درگیری نظامی تصادفی بود که توسط دولت مرکزی به شکل ضعیفی مدیریت شد.». مدیریت ضعیف، به ضعف ساختاری در نظام حکمرانی بازمیگشت. در نتیجه میتوان عنوان کرد که امپراتوری صفویه، سقوط بدون زوال را تجربه کرد. پژوهشهای جدید هم بر ضعف ساختاری حکومت صفوی تاکید کردهاند. کتاب «ایران در بحران» (اثر رودی متی با ترجمه حسن افشار در نشر مرکز به چاپ رسید) به پایان صفویه و سقوط اصفهان میپردازد و بر ضعف اقتصادی ناشی از مدیریت ناصحیح و از هم پاشیدن اتحادهای جغرافیایی و اجتماعی تاکید میکند.
سقوط صفویان
پس از اینکه افغانها به ایران حمله کردند و حکومت صفویان سقوط کرد، اسناد نابود شد، اما از همان اسناد باقیمانده و آزمایشهای زمینشناسی، ابعاد جالب و قابلتامل درباره دلایل و ریشههای سقوط صفویان بهدست آمده است. بر این اساس، رگههایی از مجموعه بحرانهای محیط زیستی در بحرانسازی برای حکومت صفویان دخیل بوده که پس از سقوط این سلسله نیز همچنان ادامه داشته است. بروز خشکسالی، کمبود محصولات کشاورزی، قحطی و طاعون در اواخر دوران صفویه، دوران دشواری را برای مردم ایران رقم زد. نگاهی گسترده به تحولات سراسر اوراسیا در قرن هفدهم که «بحران عمومی» نامیده میشود، بحرانهای محیط زیستی را عامل مشترک در میان مجموعهای قابلتوجه از ناآرامیهای اجتماعی در سراسر جهان در قرنهای هفدهم و هجدهم عنوان میکند. بحرانهای محیط زیستی از دوره طولانی سرمایشهای جهانی و الگوهای نامنظم آبوهوایی سرچشمه گرفت که با عنوان «عصر یخبندان کوچک» شناخته میشود و از قرن چهاردهم تا اوایل قرن نوزدهم میلادی نیز ادامه داشت و در بدترین ناآرامیهای اجتماعی به اوج رسید. تاریخ بشر تحت تاثیر تغییرات جغرافیا و محیطهایی قرار گرفت که براساس آن، فعالیتهای انسانی نیز شکل گرفت. در دوران صفوی، نوعی فروپاشی بومشناسی شکل گرفت. سقوط امپراتوری صفوی مشکل سیاسی یا نظامی نبود، بلکه بحران محیط زیستی گسترده را شامل میشد که بومشناسی این حکومت را ضعیف کرد. بازسازی اقلیمی با استفاده از شواهد درخت زمانشناسی نشان میدهد، فلات ایران در اواخر قرن هفدهم و اوایل قرن هجدهم میلادی، تغییرات اقلیمی زیادی را تجربه کرد که با هوای سرد و خشک همراه بود. تغییرات در الگوی رشد درختان ارس در ترکیه و سوریه امروزی منعکس شده که از نظر تاریخی با الگوهای اقلیمی در فلات شرقی ایران همبستگی دارد. ناتوانی دولت صفوی در مدیریت علائم بحران اقلیمی قرن هفدهم، فروپاشی سیاسی و اقتصادی آن را سرعت بخشید. ناتوانی صفویان در تغییر شکل و جهتدهی موثر نهادهای حکمرانی در این بحران، اصلیترین دلیل فروپاشی تدریجی حکومت صفویه بود که روند آن از دهه 1660 میلادی آغاز شد و تا 1720 ادامه داشت.
دلایل اقتصادی
حکومت صفوی هر چند حفرههای ساختاری زیاد داشت و غیرمتمرکز بود، اما بر بخش بزرگی از منطقهای حکمرانی داشت که مرزهای آن از شمال و غرب، قفقاز و بینالنهرین را دربر میگرفت و از سمت شرق نیز به خراسان میرسید و در تعامل با ازبکها ادامه مییافت که امروز به نام آسیای مرکزی نامیده میشود. در جنوب شرقی نیز تا مرزهای مغول و مناطق کوهستانی هممرز با شبهقاره هند امتداد داشت و قلمرو بزرگی را دربر میگرفت. دادههای جمعیتی نشان میدهد حداکثر جمعیت ایران در دوران صفوی 10 میلیون نفر بود که در مساحت حدود یک میلیون مایل مربع پراکنده بود. فلات ایران در مناطق خشک و نیمهخشک قرار داشت و سهم بارندگی نیز اندک بود. بااینحال، 80 درصد جمعیت مشغول به کشاورزی بود و برای ادامه فعالیت، وابستگی زیادی به تکنیکهای آبیاری مصنوعی داشت. قناتها از جمله تکنیکهای آبیاری بودند که آب را از سفرههای آب زیرزمینی در مناطق کوهستانی استخراج میکردند که زمینهای کشاورزی اطراف را آبیاری کنند. گروههای عشایری دامدار هم از زمینهایی که برای کشاورزی مناسب نبودند بهرهبرداری میکردند و گاهی به کشاورزی دیم میپرداختند. مرزهای شمالی و غربی در امتداد کوههای زاگرس و البرز بارندگی بیشتری داشت. سرزمینها و جوامع پراکنده از طریق شبکههایی از قدرت اجتماعی و سیاسی متفاوت مرتبط بود. خویشاوندی یکی از برجستهترین ویژگیهای ساختاری جامعه صفوی بود که مردم را با یکدیگر در ارتباط قرار میداد. دولت، مناطق استانی را از طریق واسطههایی از شبکههای خانوادگی نزدیک به نظام حکمرانی اداره میکرد و گروههای قبیلهای عشایر را بهعنوان نیروهای نامنظم مورد استفاده قرار میداد. یکی از مشهورترین گروههای قبیلهای، قزلباشها بودند که بهعنوان بازوی نظامی حکومت صفوی خدمت میکردند. نخبگان شهرنشین هم بخش دیگری از ساختار حکومتی صفویان بودند. خانوادههای زمیندار و متمول، علمای مذهبی و نخبگان قبیلهای ساکن در شهرهای بزرگتر، بر مناطق وسیع از مناطق داخلی تسلط داشتند. در این شرایط، دولت مرکزی دخالت عملی کمتری در اداره مناطق داخلی داشت. صفویان، پایتخت را که ابتدا تبریز بود و بعد به قزوین رفت و سپس به اصفهان کشیده شد، بهصورت مستقیم اداره میکرد، اما برای کنترل دیگر مناطق، جمعآوری مالیات و حفظ نظم، (بر اساس سنت دیرینه که مذاکره با نخبگان محلی بود) اقدام میکرد. زمین و منابع تولیدشده زمینها، پایه و اساس اقتصادی حکومت صفویان را تشکیل میداد. در نتیجه، تنظیم چگونگی استفاده از زمین و جمعآوری و گردش مازاد تولید کشاورزی، از دغدغههای اصلی حکومت بود. زمینهای خصوصی مشمول مالیات میشدند و مازاد تولید هم برای فروش یا توزیع برای رفع نیازهای اداری و نظامی به مراکز اداری محلی میرفت. خیریههای مذهبی که در چهارچوبهای احکام وقف فعالیت میکردند، املاک معاف از مالیات را برای پشتیبانی از طیف گستردهای از کارکردها در اختیار داشتند و ثروت را بهصورت نقدی و غیرنقدی از زمینهای کشاورزی، مغازهها، آسیابها، فعالیتهای آبیاری و موارد مشابه برای حمایت از مساجد و مدارس، خدمات اجتماعی همانند کاهش فقر، کمک به زائران و کمکهای مالی برای علمایی که این پولها را تحت مدیریت داشتند، جمعآوری میکردند. این موقوفهها بهعنوان موتورهای اقتصادی منطقهای عمل میکرد: «منابع را از املاک وقفی جذب میکردند و با هدایت آنها به مرکز تصمیمگیری، تقاضا برای کالاها و خدمات مشخص را پاسخ میدادند.»
دخالت در بازار
حکومت صفویه همانند همسایگان از رویکردهای ارتباطی قوی برخوردار بود که روابط خارجی را مدیریت میکرد. این ارتباطات، تاثیر مستقیم و عمیق در حوزههای دفاعی و تجاری داشت. صفویان، رفاه را بر ثروت ناشی از کشاورزی و توانایی دولت در بهدست آوردن این منابع در قلمرو داخلی مرزها و تعامل با عوامل خارجی پایهگذاری کرده بود. دولت، مالیات نقدی و غیرنقدی را برای تامین منابع مورد نیاز پیادهسازی بوروکراسی، تجهیز ارتش و استفاده از سیستمهای مختلف تامین آذوقه سازماندهی میکرد. روستاها موظف بودند میزان مشخصی از بار گندم یا آرد را به اصفهان ارسال کنند و آن را با قیمتی که به آنها اعلام میشد، به فروش برسانند. دستورالعملهای اداری صفوی تاکید داشت، حاکم موظف است عدالت را رعایت کند که امنیت جان و مال مردم حفظ شود. همچنین حکومت باید از تولید کشاورزی و صنایع دستی حمایت میکرد تا بتواند برای حمایت از ارتش و سایر دستگاههای دولتی مالیات بگیرد. دولت در زندگی اقتصادی مردم دخالت میکرد. دربار هم در حمایت از تولید و تبادل منابع نقش داشت. دولت هنجارهای محلی و بینمنطقهای را برای اندازهگیری، حسابداری و ارزشگذاری کالاها و خدمات تعیین میکرد. دربار صفوی همچنین مذاکره با بازرگانان و قدرتهای خارجی را انجام میداد که به توافقهای تجاری و تسهیل مبادله دست یابد. تاریخنگاران از عنوان «اقتصاد سیاسی» برای توصیف رفتار حکومت صفوی در این زمینه استفاده کردهاند. این موارد سبب ایجاد نوعی اقتدار مرکزی در حکومت صفویان شده بود. بر همین اساس، استدلال میشود فروپاشی صفویه تا حد زیادی نتیجه از بین رفتن تمرکز مقامهای مرکزی بوده است. راجر سیوری، ایرانشناس بریتانیایی در کتاب «ایران عصر صفوی» (با ترجمه کامبیز عزیزی که نشر مرکز به چاپ رساند) بر این باور است که یکی از مهمترین دلایل سقوط صفویان، مستی سه شاه آخر و همچنین نفوذ فزاینده زنان در فرآیند حکمرانی بود. رودی متی در کتاب «ایران در بحران» زوال صفویه را مبتنی بر چالشهای سیاسی و اقتصادی پیشروی دولت عنوان میکند: «چالشهای اقتصادی که دولت صفویه در دهههای پایانی قرن هفدهم با آن مواجه بود، تا حدی از ویرانیهای ناشی از خشکسالی، قحطی و بیماری ایجاد میشد.» تاریخنویسان سیاسی و اقتصادی اواخر دوره صفویه، به الگوی شدیدی از خرابی محصولات کشاورزی، بیماریهای همهگیر و فروپاشی عمومی نظم در این دوران اشاره کردهاند. نکته اینجاست که دولتمردان صفوی موفق نشدهاند مدیریت مطلوب درباره رویارویی با این چالشها نشان دهند. بنابراین، حکومت را در دام سلسلهبحرانهای به هم وابستهای گرفتار کردهاند.
حلقههای درخت
درست است که محققان از خشکسالیهای پیدرپی، قحطیهای زیاد و شیوع طاعون در دوران صفویه سخن گفتهاند، اما درباره تاثیر بروز این بحرانها بر حکمرانی این سلسله صحبت نکردهاند. تاریخنگاران ایرانی حتی ترجیح دادهاند درباره ارتباط آبوهوا و سقوط حکومت صفویه سکوت کنند. اکنون با شواهد علمی بیشتر (بازسازیهای اقلیمی و گاهشناسی درختی)، میتوان زمینههای سقوط این حکومت قدرتمند تاریخ ایران را مورد بررسی قرار داد. محققان اروپایی و آمریکایی به این نتیجه رسیدند که در قرن هفدهم میلادی، جنگهای بیشتری نسبت به هر زمان دیگری در تاریخ جهان رخ داده است. در آغاز قرن هفدهم، آشوبها در روسیه بهشدت افزایش یافت که علت اصلی آن، قحطی گستردهای بود که یکسوم جمعیت را نابود کرد. گذار چین از حکومت «مینگ» به حکومت «چینگ» در سال 1644 میلادی که به سبب قیامهای شکلگرفته در شمال این سرزمین انجام شد، با پایان جنگ 30ساله و آغاز جنگ داخلی انگلیس در اروپا همزمان بود. یکی از جدیترین شورشها در تاریخ عثمانی که با نام شورش جلالی شناخته میشود، در دهههای 1590 تا 1600 میلادی به اوج رسید. این شورش از قیام کشاورزان ناشی شد و دولت مرکزی را زیر فشار قرار داد. میتوان به این نتیجه رسید که تغییرات اقلیمی، کمبود غذا و درگیریهای داخلی و اجتماعی، یکی از مهمترین دورههای بحران در تاریخ را رقم زدهاند. اریک هابزبام، تاریخنگار و نویسنده مصری در دهه 1950 میلادی استدلال کرد که افزایش چشمگیر قیامهای مردمی در اروپای قرن هفدهم، ناشی از نیروهای اجتماعی و اقتصادی زیربنایی مرتبط با گذار از فئودالیسم به سرمایهداری بود. او چرخهای از رونق و رکود را در اقتصاد جهانی شناسایی کرد که با الگوهای تجارت ارتباط نزدیکی داشت. گسترش مبادله با سکههای نقره هر چند موهبت بزرگی برای امپراتوری اسپانیا بهشمار میرفت، اما تورم زیادی را نیز به همراه داشت و در غیاب مقررات کافی، مشکلات مالی زیادی برای دولت ایجاد کرد. از این موارد که بگذریم، مطالعات اقلیمی به کمک تاریخنگاران آمدهاند تا شرایط اقتصادی ناشی از بحرانهای محیط زیستی در آن دوران تاریخی را بهتر توضیح دهند. حلقههای درخت با استفاده از ابزارهای علوم محیطی، مجموعه قابلتوجهی از منابع غیرمتنی را تشکیل میدهد که میتواند زمینهای برای آنچه از نظر اقلیمی در فلات ایران اتفاق میافتاد را توضیح دهند. دمای هوا و میزان بارندگی بر رشد سالانه درختها تاثیر میگذارند. اندازهگیری حلقههای رشد روی تنه درخت رازهای بسیاری را درباره چگونگی بروز خشکسالیها و قحطیها در دوران مختلف تاریخی فاش میکنند. ازآنجاکه هیچ گاهشماری در بانک دادههای بینالمللی حلقههای درختی از ایران مدرن وجود ندارد، در این پژوهش درختان ارس، کاج و سرو در ترکیه، لبنان و اردن مورد مطالعه قرار گرفتند. این مکانها همبستگی آماری معناداری با الگوهای دما و بارش در غرب و مرکز ایران دارند. بنابراین میتوان با استفاده از آنها، روندهای اقلیمی را در مناطق تاریخی ایران مورد پژوهش قرار داد. رشد حلقههای درختی از سال 1663 تا 1676 بهشدت کاهش یافته است. بنابراین میتوان گفت که در آن زمان، بزرگترین و گستردهترین خشکسالی در 400 سال پیش از آن تجربه شده است. درختان فلات ایران در سال 1676، شاهد کمترین رشد در متوسط 400ساله بودهاند که به معنی بروز خشکترین سال در این بازه زمانی است. یافتهها، شواهد تنش اقلیمی در دهههای پایانی دوره صفوی را تایید میکند. بر اساس نتایجی که بهدست آمد، مشخص شد طولانیترین خشکسالی، بین سالهای 1700 تا 1725 میلادی در ایران رخ داده است. ایران دوران صفویه، دوره طولانی سرما و خشکی را از سر گذرانده که خشکسالی بلندمدت را در پی داشته است. این اتفاق، شرایط نامطلوب را برای اقتصاد کشاورزی ایجاد میکرد، چرا که این بخش از نوسانهای اقلیمی تاثیر زیادی میپذیرفت. اینگونه میتوان نتیجه گرفت که چرخه خشکسالی، قحطی و بیماری بر اثر تاثیرات اقلیمی در سقوط حکومت صفوی نقش زیادی ایفا کرد.
کاهش منابع
اگرچه دادههای حلقههای درختی، زمینههای محیط زیستی سقوط صفویه را توضیح میدهد، اما باید در نظر داشت عامل انسانی نیز مولفه مهمی در این رخداد بزرگ بوده است. با تکیه بر این موضوع که قدرت شاهان صفوی مطلق بود، فعالیتهای چند نفر در راس، برای رفاه امپراتوری مهم تلقی میشد. بنابراین، هنگامی که شاه صفی دوم یا همان شاه سلیمان امور حکومت را به دست درباریان سپرد، ماشین سیاسی صفویان به دره سقوط کرد. تاریخنگارانی همانند ولیقلی بن داوود قلی شاملو، مورخ و شاعر و همچنین رافائل دومان، وزیر فرانسوی در نوشتههایشان به این موضوع اشاره کردهاند که در دوران شاه سلیمان، منابع موجود در فلات ایران روبه کاهش گذاشته است: «غلات فقط برای تغذیه مردم کشور کافی است. اگر جمعیت زیاد شود، یا بخشی از آنها میمیرند یا مجبور به مهاجرت میشوند.» از اواسط دهه 1660 میلادی، تصویر آرامش ایران در دوران صفوی به شکل کامل از بین رفت. شاردن، جهانگرد مشهور فرانسوی، در سفرنامه 10جلدی، وضع روبه وخامت حکومت صفوی را به تفصیل شرح داده است: «قیمت بالای محصولات، جنگ و بیماری، بیشتر ولایتهای حکومت صفوی را تحت تاثیر قرار دادهاند.» او بیتوجهی دولت مرکزی و خودخواهی حاکمان محلی را در تشدید این بحرانها تاثیرگذار میداند. در سال دومین تاجگذاری شاه سلیمان صفوی، آبوهوای ناپایدار که به بارش بارانهای سیلآسا منجر شد، نیمی از خانوارهای شیراز را از بین برد. در سال بعد، سیستم تامین آذوقه پایتخت از کار افتاد و قحطی وحشتناکی اصفهان را فراگرفت. این قحطیها سبب شکلگیری تجمعهای متعدد در مقابل دروازههای شهر شد، تا زمانی که کاروانهای آذوقه از راه میرسیدند، مردم سهم خودشان را بگیرند. این بحرانها در سال 1672 به اوج رسید. برف سنگین و سرمای شدید، 70 هزار نفر را در اصفهان از بین برد. از آن تاریخ به بعد، خشکسالی و کمبود محصولات کشاورزی به بحران دائمی در اصفهان تبدیل شد. شاردن، فساد و سوءمدیریت مقامهای بیکفایت را مقصر اصلی بروز این بحران میداند. او همچنین بروز آشفتگیهای سیاسی را به شخص شاه سلیمان نسبت میدهد: «نهتنها کیفیت ناچیز و هجوم ملخها مقصر بروز کمبودهای غذایی بودند، بلکه دولت هم نتوانست گندم کافی برای شهر سفارش دهد و همین امر باعث افزایش بیشتر قیمتها شد. بازرگانان گندم و نانوایان نیز با وجود افزایش قیمتها و بدبختی، به احتکار غلات ادامه دادند که سودشان را به حداکثر برسانند. از آنجا که محتسب از افرادی که کالاهای مورد نیاز مردم را میفروختند هدایایی دریافت میکرد که آنها را راضی کند، مجبور بود هر هفته قیمت کالاها را مطابق میل آن آقایان منتشر کند. قیمتها هم هر بار بالا میرفت و قدرت خرید مردم کمتر میشد.» با این توصیفها، مشخص میشود خشکسالی، دلیل کافی برای بروز قحطی نیست، بلکه فرصتی برای بروز دیگر نارساییهای حکومتی است. در آن دوران، نهتنها ماموران دیوانی و محتسب اصفهان در تامین و تحویل کالا به شهر برای رفع نیازهای مردم کوتاهی کردند، بلکه با دریافت رشوه از دلالان، باعث تداوم کمبود و گرانی غلات شدند؛ بهطوریکه قیمت گندم در زمان شاهعباس دوم حدود ۷۵ درصد افزایش یافت. در سالهای پایانی حکومت صفوی، آثار بحرانهای محیط زیستی متناوب، تمامیت نظام حکمرانی را تحت تاثیر قرار داد. در سال 1715 و با افزایش ناگهانی قیمت گندم، آرد و نان، ناآرامیهای عمومی در شهر آغاز شد که دولت تلاش کرد از طریق زور و تعیین قیمت، ناآرامیها را سرکوب کند. این اتفاق، اندکی پس از نخستین حمله جدی افغانها به ایران افتاد که تصرف هرات را در پی داشت. کار به جایی رسید که صفویان، قادر به جمعآوری نیرو یا آذوقه کافی برای جلوگیری از ورود 9 هزار نیروی افغان به پایتخت نبودند و اصفهان به آسانی محاصره شد و سقوط کرد.
تغییر مسیر
در سالی که اصفهان محاصره شد، شاه سلطان حسین، آخرین پادشاه سلسله صفوی، تلاش کرد آذوقه مورد نیاز را برای پایتخت تامین کند. درنهایت متوجه شد، «نه سپاهی برای اقدام دارد، نه پولی برای جمعآوری آذوقه و نه جنگجویان ماهری برای فرماندهی جنگ. حکومت، قبل از رسیدن افغانها به دروازههای اصفهان از بین رفته بود.» قحطی وحشتناک اصفهان را دربر گرفت.
این شهر که پر از درخت بود و به گفته تاورنیه، بیشتر شبیه جنگل بود تا شهر، ناگهان با کمبود منابع روبهرو شد. بنابراین، درختان در زمان قحطی قطع شدند و برگها و پوست درختان به فروش رسید. ریشه گیاهان هم به آرد تبدیل میشد. چرم کفش، برای مدتی غذای رایج بود. سرانجام، انسانها به خوردن گوشت یکدیگر روی آوردند و گذرها و کوچهها پر از لاشه شد. این اتفاقها و رخدادهای تاثربرانگیز همانند خوردن کودکان کوچک از سوی مادران، تنها بخشی از آثار بروز قحطی و فلاکت بیش از حد در پایتخت صفویان بود. هر چند خشکسالی سبب بروز قحطی نمیشود، اما بروز پدیدههایی همانند بلایای طبیعی و محیط زیستی و ناتوانی نظام حکمرانی در پیشبینی و مدیریت امور، سبب شد پایههای حکومت تضعیف شود. بحران محیط زیستی تا قرن هجدهم ادامه یافت. افغانها، زندیه، افشاریه و قاجار، منابع و ثروت را برای اهداف نظامی هزینه کردند. جنگ محیط زیستی، مانند از بین بردن محصولات کشاورزی در مناطق داخلی شهرهای مورد حمله، به تاکتیک رایج برای تضعیف استحکامهای ارضی ارتشهای رقیب تبدیل شد. با پایان خشکسالی و همزمان شدن آن با روی کارآمدن سلسله قاجار، ثبات نسبی به مرزهای ایران بازگشت. براساس مطالعههایی که در همه این سالها انجام شد، میتوان تغییرات اقلیمی امروز را در دسته همان تغییراتی طبقهبندی کرد که حکومت صفویان را تحت تاثیر قرار داد.
نکته اینجاست که باید این درک شکل گیرد که تغییرات اقلیمی و محیط زیستی بهتنهایی موجب بروز بحران نمیشود و عوامل انسانی نیز این موضوع را تشدید میکند. در سالهای گذشته مشاهده شده تغییرات جهانی محیط زیست، چگونه طیف وسیعی از اثرات محلی بر جای میگذارد. برخی از مناطق، در برابر تغییرات آبوهوایی آسیبپذیرند. خشکسالی طولانیمدت ایران در سال 2014، صحنههای تکاندهندهای از پل خواجو، اثر ماندگار دوران صفویه را که در بستر خشک رودخانه زایندهرود قرار گرفته، پیش چشم همه ما قرار داد. دریاچه ارومیه در شمال غربی ایران، همانند بحران دریای آرال، بهسرعت در حال پسروی است. همهگیری کووید ۱۹، خسارتهای شدیدی به کشورمان ایران وارد کرده است.
متخصصان محیط زیست در ایران میدانند که خشکسالی و بیماری بهتنهایی باعث بروز بحران نمیشوند. آنها بر این باورند که مدیریت بوروکراتیک، عوامل اقتصادی و ژئوپولیتیک جهانی در کنار واکنشهای انسانی، عوامل مهمی در ایجاد بحرانهای ملیاند. خشکسالی و قحطیهای سدههای گذشته ایران که صدها هزار کشته برجای گذاشت، توجه دانشمندان را به خودش جلب کرد، اما زمامداران نیز در بروز آن نقش اصلی ایفا کردند. نشانههای بحران محیط زیستی در پیشینه تاریخی اواخر صفویه، زمانی که حکومت به اوج قدرت رسید و سپس کمتر از یک قرن بعد از سوی ارتش کوچک افغان فروپاشید، زیاد است، به شکلی که نمیتوان آن را نادیده گرفت. مشکل تامین و مدیریت منابع در دوران فعلی همچنان موضوع مهمی است که باید توجه جدی به آن نشان داد. در غیر این صورت، تاریخ دوباره تکرار میشود.