شناسه خبر : 50432 لینک کوتاه
تاریخ انتشار:

نظریه‌پرداز تصمیم‌گیری

چرا نام موریس آلبرس در تاریخ اقتصاد ماندگار شد؟

 

آزاده خرمی‌مقدم / نویسنده نشریه 

در تاریخ پرفرازونشیب علم اقتصاد، نام‌هایی هستند که نه‌تنها به دلیل نظریات پیشگامانه خود، بلکه به‌خاطر به چالش کشیدن مفروضات رایج و گشودن افق‌های جدید فکری، جاودانه شده‌اند. موریس آلبرس ، اقتصاددان برجسته فرانسوی و برنده جایزه نوبل اقتصاد در سال 1988، بی‌شک یکی از این چهره‌های نادر است. آلبرس که در 31 می 1911 در پاریس دیده به جهان گشود و در 9 اکتبر 2010 درگذشت، نه‌تنها اقتصاددان، بلکه فیزیکدانی برجسته نیز بود. این پیش‌زمینه علمی چندوجهی، به او دیدگاهی منحصربه‌فرد در تحلیل پدیده‌های اقتصادی بخشید و موجب شد او دقیق و عمیق به بررسی پیچیدگی‌های رفتار انسانی در مواجهه با عدم قطعیت بپردازد. جایزه نوبل به او برای «مشارکت‌های پیشگامانه در نظریه بازارها و بهره‌برداری کارآمد از منابع» اهدا شد، اما میراث فکری او فراتر از این عنوان است. آلبرس با طرح «پارادوکس آلبرس»، یکی از بنیادی‌ترین مفروضات نظریه مطلوبیت انتظاری را به چالش کشید و راه را برای توسعه شاخه‌های جدیدی از اقتصاد، ازجمله اقتصاد رفتاری، هموار کرد. نام او در تاریخ اقتصاد، به‌عنوان «نظریه‌پرداز تصمیم‌گیری» و متفکری فراتر از زمان، ماندگار شد.

  از فیزیک تا اقتصاد

موریس آلبرس در پاریس، پایتخت فرانسه، در خانواده‌ای از طبقه متوسط چشم به جهان گشود. دوران تحصیلات ابتدایی و متوسطه او در دبیرستان لاکانال سپری شد، جایی که نبوغ و استعداد او در علوم پایه آشکار شد. او سپس وارد یکی از معتبرترین موسسه‌های آموزشی فرانسه، اکول پلی‌تکنیک در پاریس شد و در سال 1933 از آن فارغ‌التحصیل شد. پس از آن، تحصیلات خود را در مدرسه عالی معدن پاریس که یک مدرسه عالی مهندسی است، ادامه داد. نقطه عطف مهم در زندگی فکری آلبرس، سفر او به ایالات‌متحده در سال 1933، همزمان با اوج رکود بزرگ بود. مشاهده مستقیم بحران اقتصادی و پیامدهای ویرانگر آن بر جامعه آمریکا، اثر عمیقی بر او گذاشت و مسیر فکری او را از فیزیک محض به سمت اقتصاد سوق داد. این تجربه، او را متقاعد کرد که اقتصاد، نه‌تنها یک علم انتزاعی، بلکه ابزاری حیاتی برای درک و حل مشکلات واقعی جهان است. بااین‌حال، او هرگز ریشه‌های فیزیکی خود را فراموش نکرد و حتی پس از ورود به دنیای اقتصاد، به تحقیقات خود در زمینه فیزیک بنیادی، ازجمله نوسانات پاندولی و قوانین گرانش، ادامه داد و مقالات متعددی در این زمینه‌ها منتشر کرد. این پیش‌زمینه علمی دوگانه، به آلبرس رویکردی منحصربه‌فرد در تحلیل پدیده‌های اقتصادی بخشید؛ رویکردی که با دقت ریاضی‌گونه و توجه به جزئیات تجربی همراه بود. از سال 1944، آلبرس در سمت استاد اقتصاد در مدرسه عالی معدن پاریس مشغول به‌کار شد و از سال 1946 نیز مدیریت مرکز تحلیل اقتصادی این موسسه را بر عهده گرفت. در سال 1949، موفق به کسب عنوان دکتر از دانشکده علوم دانشگاه پاریس شد و در طول فعالیت حرفه‌ای خود، در مراکز آموزشی دیگری ازجمله دانشگاه پاریس X نانتر نیز تدریس کرد. او در 9 اکتبر 2010، در 99سالگی، در خانه‌اش در سن کلو، نزدیک پاریس، درگذشت و میراثی غنی از ایده‌ها و نظریات اقتصادی از خود بر جای گذاشت.

نظریه‌پرداز تصمیم‌گیری 

 آلبرس به‌درستی «نظریه‌پرداز تصمیم‌گیری» شناخته می‌شود و این شهرت بیشتر به‌دلیل طرح «پارادوکس آلبرس» است که یکی از مهم‌ترین چالش‌ها را در برابر نظریه مطلوبیت انتظاری  ایجاد کرد. نظریه مطلوبیت انتظاری، که جان فون نویمان و اسکار مورگنسترن توسعه داده بودند، تا آن زمان به‌عنوان چهارچوبی استاندارد برای تحلیل تصمیم‌گیری در شرایط عدم قطعیت پذیرفته شده بود. این نظریه بر این فرض استوار است که افراد در مواجهه با انتخاب‌های ریسکی، گزینه‌ای را برمی‌گزینند که بیشترین مطلوبیت انتظاری را داشته باشد و این انتخاب‌ها از اصول عقلانی خاص، ازجمله «اصل استقلال» پیروی می‌کنند.

طرح پارادوکس

91آلبرس در سال ۱۹۵۳ با طراحی یک آزمایش فکری نشان داد که انتخاب‌های واقعی افراد با پیش‌بینی‌های نظریه مطلوبیت انتظاری سازگار نیست. او دو مجموعه انتخاب ارائه کرد: در مجموعه اول، بیشتر افراد گزینه‌ای را برمی‌گزیدند که قطعیت بیشتری داشت، حتی اگر سود بالقوه‌اش کمتر بود، اما در مجموعه دوم، همان افراد گزینه‌ای را ترجیح می‌دادند که ریسک بیشتری داشت، ولی پاداش بالاتری نیز وعده می‌داد. این نتایج در کنار هم، اصل استقلال در نظریه مطلوبیت انتظاری را نقض می‌کرد و نشان می‌داد احساس اطمینان و ترس از پشیمانی در تصمیم‌گیری‌ها نقش تعیین‌کننده دارد. پیامدها و اهمیت پارادوکس آلبرس نشان داد که افراد در تصمیم‌گیری‌های خود، فقط به مطلوبیت انتظاری نهایی توجه نمی‌کنند، بلکه عوامل روان‌شناختی مانند «حس اطمینان»، «پشیمانی احتمالی» و «ترس از باخت» نیز نقش مهمی ایفا می‌کنند. این پارادوکس، پایه‌های نظریه مطلوبیت انتظاری را به لرزه درآورد و راه را برای توسعه نظریه‌های جدیدی در اقتصاد رفتاری هموار کرد. دانیل کانمن و آموس تورسکی، با الهام از کار آلبرس، «نظریه چشم‌انداز» را توسعه دادند که به تبیین دقیق‌تر رفتار افراد در شرایط ریسک و عدم قطعیت می‌پردازد و برای آن جایزه نوبل اقتصاد را دریافت کردند. سایر نظریه‌هایی مانند «مطلوبیت وزنی» و «نظریه پشیمانی» نیز ازجمله پیامدهای مستقیم پارادوکس آلبرس هستند. آلبرس استدلال می‌کرد که انتخاب‌های افراد در این پارادوکس، لزوماً غیرمنطقی نیستند، بلکه نظریه مطلوبیت انتظاری به اندازه کافی قوی نیست تا بتواند این «عقلانیت محدود» را که ناشی از مکمل‌ها و وابستگی‌ها بین نتایج مختلف است، دربر گیرد. او می‌گفت، نمی‌توان بخش‌هایی از قمارها را مستقل از سایر انتخاب‌های ارائه‌شده ارزیابی کرد، زیرا احساس ناامیدی یا رضایت از یک نتیجه، به نتایج احتمالی دیگر نیز وابسته است. به این ترتیب، آلبرس نه‌تنها یک نقص در نظریه رایج را آشکار کرد، بلکه به درک عمیق‌تری از پیچیدگی‌های روان‌شناختی تصمیم‌گیری انسانی در اقتصاد کمک شایانی کرد.

  مشارکت‌های آلبرس در اقتصاد

اگرچه پارادوکس آلبرس نام او را در تاریخ اقتصاد ماندگار کرد، اما گستره مشارکت‌های وی در علم اقتصاد بسیار وسیع‌تر و عمیق‌تر از این نظریه بود. جایزه نوبل اقتصاد در سال 1988 به‌دلیل «مشارکت‌های پیشگامانه در نظریه بازارها و بهره‌برداری کارآمد از منابع» به وی اهدا شد. این عبارت به‌خوبی نشان‌دهنده عمق و تنوع کارهای اوست که بسیاری از آنها سال‌ها قبل از اینکه اقتصاددانان انگلیسی‌زبان بازکشف کنند، از سوی آلبرس مطرح شده بودند.

نظریه تعادل عمومی و بهره‌برداری کارآمد از منابع

 آلبرس یکی از پیشگامان نظریه تعادل عمومی بود و تلاش کرد شرایطی را که تحت آن بازارها به تخصیص کارآمد منابع منجر می‌شوند، به‌دقت فرموله کند. او به‌شدت تحت تاثیر لئون والراس، ویلفردو پارتو و ایروینگ فیشر بود و کارهای او در این زمینه، پایه‌های نظری اقتصاد رفاه و تحلیل کارایی پارتو را تقویت کرد. آلبرس به‌دنبال یافتن اصول راهنما برای قیمت‌گذاری کارآمد و تخصیص منابع بود؛ به‌ویژه درباره انحصارهای دولتی مانند شرکت‌های خدماتی. او معتقد بود که حتی در حضور انحصارهای طبیعی، می‌توان با طراحی مناسب سازوکارهای قیمت‌گذاری، به کارایی اقتصادی دست یافت. این دیدگاه‌ها در زمان خود بسیار نوآورانه بودند و به توسعه سیاست‌های عمومی در زمینه تنظیم بازارها کمک شایانی کردند.

نظریه سرمایه و پویایی پولی

مشارکت‌های آلبرس در نظریه سرمایه و پویایی‌های پولی نیز اهمیت زیادی دارد. او مدل‌های پیچیده‌ای را برای تحلیل چگونگی انباشت سرمایه و اثر سیاست‌های پولی بر اقتصاد در طول زمان توسعه داد. آلبرس در این زمینه، الگو‌های اقتصاد کلان غیرخطی را معرفی کرد که به بررسی شرایط پایداری و نوسانات اقتصادی می‌پرداختند. کارهای او در این حوزه، به درکی عمیق‌تر از رابطه نرخ بهره، سرمایه‌گذاری و رشد اقتصاد منجر شد و پیش‌بینی‌هایی را در مورد چگونگی واکنش اقتصاد به شوک‌های پولی ارائه داد.

مدل‌های نسل‌های همپوشان و قاعده طلایی رشد

 آلبرس همچنین در توسعه مفاهیم کلیدی مانند «مدل‌های نسل‌های همپوشان» و «قاعده طلایی رشد بهینه» نقش داشت. مدل نسل‌های همپوشان، چهارچوبی برای تحلیل تخصیص منابع بین نسل‌های مختلف در اقتصاد فراهم می‌کند و به بررسی مسائلی مانند پس‌انداز، بازنشستگی و بدهی عمومی می‌پردازد. قاعده طلایی رشد بهینه نیز به شرایطی اشاره دارد که در آن نرخ پس‌انداز و سرمایه‌گذاری به‌گونه‌ای است که مصرف سرانه در بلندمدت به حداکثر می‌رسد. این مفاهیم، ابزارهای تحلیلی قدرتمندی را برای اقتصاددانان فراهم کردند تا سیاست‌های رشد اقتصادی و رفاه بین‌نسلی را بررسی کنند.

 مخالف جهانی‌ شدن

آلبرس نه‌تنها یک نظریه‌پرداز برجسته بود، بلکه دیدگاه‌هایی قوی و گاه بحث‌برانگیز درباره سیاست‌های اقتصادی داشت. او به‌شدت با جهانی‌سازی بدون کنترل مخالف و معتقد بود جهانی‌سازی می‌تواند موجب کاهش دستمزدها و افزایش بیکاری در کشورهای توسعه‌یافته شود. او از حمایت از صنایع داخلی، کنترل جریان‌های سرمایه و حفظ حاکمیت ملی در تصمیم‌گیری‌های اقتصادی دفاع می‌کرد. این دیدگاه‌ها، که در آن زمان در میان جریان اصلی اقتصاد کمتر موردتوجه قرار می‌گرفت، امروز با افزایش نگرانی‌ها درباره نابرابری و تاثیرات منفی جهانی‌سازی، دوباره مورد بحث قرار گرفته‌اند. آلبرس در جلسه افتتاحیه انجمن مون پلرین، که فردریش هایک برای ترویج لیبرالیسم کلاسیک تاسیس کرده بود، شرکت کرد، اما به دلیل اختلاف نظر در مورد میزان حقوق مالکیت و نقش دولت در اقتصاد، از امضای بیانیه اهداف آن خودداری کرد. این نشان‌دهنده استقلال فکری و عدم تمایل او به پیروی از عقیده‌های رایج بود. مشارکت‌های آلبرس در اقتصاد، نه‌تنها به‌دلیل عمق نظری، بلکه به‌دلیل ارتباط آنها با مسائل عملی و سیاست‌گذاری، از اهمیتی ویژه‌ برخوردار است. او همواره به‌دنبال یافتن راه‌حل‌هایی برای بهبود کارایی اقتصادی و رفاه اجتماعی بود و تلاش می‌کرد نظریه‌های خود را با واقعیت‌های اقتصادی تطبیق دهد. این رویکرد عمل‌گرایانه، او را از بسیاری از همتایانش متمایز می‌کرد و به کارهای او ارزش و اعتباری دوچندان می‌بخشید.

  میراث ماندگار آلبرس

 میراث موریس آلبرس در علم اقتصاد، ترکیبی از نوآوری‌های نظری عمیق، چالش با مفروضات رایج و رویکردی جامع به مسائل اقتصادی است. او نه‌فقط به‌دلیل پارادوکس آلبرس که نظریه مطلوبیت انتظاری را به چالش کشید، بلکه به‌خاطر مشارکت‌های گسترده‌اش در نظریه تعادل عمومی، نظریه سرمایه، پویایی‌های پولی و اقتصاد رفاه، جایگاهی ویژه در تاریخ اقتصاد دارد. اهمیت کار او را می‌توان در چند بعد کلیدی بررسی کرد:

 پیشگام اقتصاد رفتاری

 با طرح پارادوکس آلبرس، او یکی از اولین کسانی بود که به‌طور سیستماتیک نشان داد انتخاب‌های واقعی افراد در شرایط عدم قطعیت، همیشه با پیش‌بینی‌های مدل‌های عقلانی استاندارد سازگار نیست. این کشف، سنگ‌بنای اقتصاد رفتاری را گذاشت و راه را برای تحقیقات بعدی دانیل کانمن، آموس تورسکی و دیگران هموار کرد. او نشان داد که عوامل روان‌شناختی مانند «حس اطمینان»، «پشیمانی» و «ترس از باخت» نقش مهمی در تصمیم‌گیری‌های اقتصادی ایفا می‌کنند. این بینش، درک ما را از رفتار اقتصادی انسان به طرز چشمگیری گسترش داد و به توسعه مدل‌های واقع‌بینانه‌تر از تصمیم‌گیری منجر شد.

رویکرد بین‌رشته‌ای و دقت علمی

پیش‌زمینه آلبرس در فیزیک، به او رویکردی منحصربه‌فرد در تحلیل اقتصادی بخشید. او با دقت ریاضی‌گونه و توجه به جزئیات تجربی، به بررسی مسائل اقتصادی می‌پرداخت. این رویکرد بین‌رشته‌ای، به او اجازه داد تا از ابزارهای تحلیلی پیچیده‌ای استفاده کند و به نتایجی دست یابد که برای بسیاری از اقتصاددانان هم‌عصرش غیرقابل دسترس بود. او می‌گفت، اقتصاد باید مانند فیزیک، بر پایه مشاهدات دقیق و مدل‌سازی ریاضی استوار باشد، اما درعین‌حال، پیچیدگی‌های رفتار انسانی را نیز نادیده نگیرد. تاثیر بر سیاست‌گذاری اقتصادی مشارکت‌های آلبرس در نظریه بازارها و بهره‌برداری کارآمد از منابع، نقشی پررنگ بر سیاست‌گذاری اقتصادی، به‌ویژه در فرانسه، داشت. او به‌دنبال طراحی سازوکار‌های قیمت‌گذاری و تخصیص منابع بود که هم کارایی اقتصادی را تضمین کند و هم عدالت اجتماعی را مدنظر قرار دهد. دیدگاه‌های او درباره نقش دولت در اقتصاد، کنترل جریان‌های سرمایه و حمایت از صنایع داخلی، اگرچه در زمان خود بحث‌برانگیز بود، اما امروزه در پرتو چالش‌های جهانی‌سازی و نابرابری، دوباره موردتوجه قرار گرفته است. او به‌عنوان یک منتقد سرسخت جهانی‌سازی بدون کنترل، پیش‌بینی‌هایی را مطرح کرد که بسیاری از آنها در دهه‌های اخیر به واقعیت پیوسته‌اند.

عدم تمایل به انتشار به زبان انگلیسی و تاخیر در شناخت

یکی از جنبه‌های جالب و درعین‌حال تاسف‌بار میراث آلبرس، عدم تمایل او به انتشار گسترده آثارش به زبان انگلیسی بود. این امر باعث شد که بسیاری از مشارکت‌های پیشگامانه او برای سال‌ها در خارج از محافل آکادمیک فرانسوی ناشناخته بماند. پل ساموئلسون، اقتصاددان برجسته آمریکایی، به‌درستی اشاره کرد که «اگر اولین نوشته‌های آلبرس به انگلیسی بود، یک نسل از نظریه اقتصادی مسیر متفاوتی را طی می‌کرد». این جمله نشان‌دهنده عمق و اهمیت کارهای آلبرس است که می‌توانست مسیر توسعه علم اقتصاد را به‌طور قابل‌توجهی تغییر دهد. بااین‌حال، جایزه نوبل اقتصاد در سال 1988، سرانجام او را به رسمیت شناخت و به جهانیان معرفی کرد و باعث شد آثار او بیشتر مطالعه و تقدیر شود. درنهایت، آلبرس نه‌فقط یک اقتصاددان برجسته، بلکه متفکری مستقل و پیشرو بود که هرگز از به چالش کشیدن مفروضات رایج و دنبال کردن مسیر فکری‌اش هراسی نداشت. او با ترکیب دقت علمی فیزیک با بینش‌های عمیق اقتصادی و روان‌شناختی، به درک ما از پیچیدگی‌های تصمیم‌گیری انسانی و عملکرد بازارها کمک شایانی کرد. میراث او همچنان الهام‌بخش نسل‌های جدید اقتصاددانان است تا با نگاهی انتقادی و نوآورانه به مسائل اقتصادی بنگرند و به‌دنبال راه‌حل‌هایی باشند که فراتر از چهارچوب‌های فکری مرسوم قرار دارند. 

دراین پرونده بخوانید ...