شناسه خبر : 50419 لینک کوتاه

نشای آب

تبعات کشت دوم برنج در مازندران در گفت‌وگو با نعمت‌الله دهبندی

نشای آب

کشت دوم برنج در مازندران دیگر تنها یک انتخاب کشاورزی نیست، بلکه به موضوعی ملی در پیوند با آب، خاک و امنیت غذایی بدل شده است. نعمت‌الله دهبندی، کارشناس منابع آب، در گفت‌وگو با تجارت فردا هشدار می‌دهد که مسئله فقط مصرف آب نیست، بلکه فشار بر خاک، آلودگی ناشی از کود و سموم و بهره‌برداری بی‌وقفه، منابع طبیعی شمال کشور را به مرز بحران کشانده است. او معتقد است، انتقال آب بین‌حوضه‌ای تهدیدی جدی‌تر از کشت دوم است و حکمرانی نادرست در سطح کلان، ریشه بسیاری از نابسامانی‌های امروز به‌شمار می‌آید.

♦♦♦

 افزایش کشت دوم برنج در استان مازندران چه پیامدهایی برای خاک، منابع آب و امنیت غذایی به همراه داشته است؟

کشت دوم برنج در دهه‌های اخیر بیشتر شده است و مردم برای دستیابی به سود بیشتر، در کشت دوم میزان استفاده از کود و سموم شیمیایی در کشاورزی را به طرز چشمگیری افزایش داده‌اند. پیشتر، بخشی از آب مصرفی در ماه‌های بعد از شهریور، پس از پایان کشت به رودخانه‌ها و دریا بازمی‌گشت و به چرخه طبیعی محیط‌ زیست کمک می‌کرد. اما امروز این روند متوقف شده و منابع آبی با فشار بیشتری مواجه‌اند. از سوی دیگر، مصرف بی‌رویه کود و سموم نه‌تنها کیفیت محصولات را تحت تاثیر قرار می‌دهد، بلکه به آلودگی خاک نیز منجر می‌شود. به باور من، این وضعیت هم منابع آب و هم خاک را تهدید می‌کند. در ایران به موضوع آب تا حدودی توجه شده، لیکن به وضعیت خاک توجه جدی نشده است، درحالی‌که شرایط خاک حتی بحرانی‌تر از آب به نظر می‌رسد. بهره‌برداری بی‌رویه از منابع خاک سبب شده است که هم کمیت و کیفیت آب‌های سطحی به خطر بیفتد و هم خاک آسیب ببیند. این روند پیامدهای مستقیم بر امنیت غذایی دارد، زیرا علاوه بر آلودگی محصولات، پایداری منابع طبیعی نیز با تهدید جدی مواجه شده است. در مازندران کشاورزان در گذشته تنها به میزان محدودی کشت دوم انجام می‌دادند. آن زمان شرایط آبی بهتر بود و زحمت کمتری برای کشت لازم بود، اما این فعالیت بیشتر برای مصرف خانوادگی صورت می‌گرفت و جنبه تجاری نداشت. امروزه، کشت دوم به‌طور گسترده و با هدف تجاری انجام می‌شود و همین امر نیاز به مصرف بیشتر کود و سموم را افزایش داده است. برخلاف گذشته که با حداقل آب و بدون وابستگی جدی به نهاده‌های شیمیایی محصولی محدود برداشت می‌شد، اکنون تولید انبوه بر پایه مصرف گسترده نهاده‌ها صورت می‌گیرد. در چنین شرایطی، آلودگی خاک به دلیل جذب سموم و کودهای شیمیایی امری اجتناب‌ناپذیر شده و این خطر وجود دارد که زمین‌های کشاورزی به‌تدریج از چرخه بهره‌برداری خارج شوند. این موضوع نیازمند سیاست‌گذاری و نظارت جدی از سوی نهادهای مسئول همچون معاونت آب و خاک وزارت جهاد کشاورزی است، اما در عمل به نظر می‌رسد توجه کافی به آن نشده است. همان‌گونه که در موضوع آب نیز غالباً به کمیت آن پرداخته می‌شود، کیفیت آب و خاک همچنان مغفول مانده است.

 با توجه به وضعیت فعلی خاک و منابع آب در مازندران و تجربه‌های گذشته، چگونه تکرار کشت برنج (کشت دوم و سوم) و مدیریت ناکافی خاک، همراه با طرح‌های انتقال بین‌حوضه‌ای آب، می‌تواند بر کیفیت خاک، منابع آبی و پایداری کشاورزی استان تاثیر بگذارد؟

در حوزه خاک تاکنون اقدام موثری از سوی معاونت آب و خاک وزارت جهاد کشاورزی مشاهده نشده است، درحالی‌که این مسئله از اهمیت زیادی برخوردار است. تکرار کشت، به‌ویژه در قالب کشت دوم و سوم، بافت و فیزیک خاک را تحت فشار قرار داده و آن را در معرض آلودگی قرار می‌دهد. در گذشته زمین‌ها در دوره‌هایی به آیش گذاشته می‌شدند تا فرصت بازسازی طبیعی خاک فراهم شود، اما امروز به دلیل شرایط اقتصادی این شیوه تقریباً کنار گذاشته شده است. اگر روند چندباره کشت برنج بدون مدیریت ادامه یابد، این وضعیت هم به آلودگی خاک و هم به کاهش منابع آبی دامن خواهد زد. به‌ویژه با توجه به افت منابع آب و کاهش بلندمدت بارش در مازندران، چشم‌انداز آینده چندان امیدوارکننده به نظر نمی‌رسد. هرچند در مقایسه با استان‌های دیگر، بارندگی در گیلان و مازندران همچنان شرایط نسبتاً نرمالی دارد و اقلیم هنوز به‌طور کامل بحرانی نشده است، اما تهدیدهای جدی دیگری وجود دارد.

 به نظر می‌رسد از دیدگاه شما کشت دوم برنج لزوماً به منابع آب لطمه‌ای نمی‌زند، اما اقدامات دیگری وجود دارند که منابع آب را به مخاطره می‌اندازند.

مهم‌ترین خطر نه تغییرات اقلیمی، بلکه مداخلات انسانی و انتقال آب بین‌حوضه‌ای است. تجربه استان‌های دیگر نشان می‌دهد که بخش قابل‌توجهی از منابع آبی رودخانه‌هایی مانند طالقان از طریق سد به سمت تهران و حوضه دریاچه نمک منتقل شده است. در مازندران نیز چنین طرح‌هایی وجود دارد؛ مانند انتقال آب سطحی از رودخانه لار به تهران یا انتقال از چشمه روزیه به سمنان. میلیون‌ها مترمکعب از این آب که پیش‌تر سالانه به رودخانه‌ها می‌ریخت، اکنون به خارج از حوضه منتقل می‌شود.

این دست مداخلات بیش از کشت دوم بر منابع آبی مازندران اثر می‌گذارد. طرح‌های در دست مطالعه و اقدام انتقال آب از رودخانه‌های چالوس، دو هزار و سه ‌هزار -که به منزله شریان‌های حیاتی مازندران‌اند- نشان می‌دهد که فشار بر منابع شمال کشور رو‌به افزایش است. واقعیت این است که حتی اگر کل منابع آب کشور به تهران منتقل شود، بحران این کلان‌شهر صرفاً چند سال به تعویق خواهد افتاد و هیچ‌گاه به‌طور بنیادی حل نخواهد شد. بنابراین، هرچند کشت دوم و سوم نیز نیازمند مدیریت است، اما تهدید اصلی برای آینده منابع آبی مازندران در انتقال بین‌حوضه‌ای نهفته است که در صورت تحقق  برگشت‌‌ناپذیر است، اما کشت دوم و اصولاً کشاورزی در استان قابل مدیریت است. بااین‌حال، کشت دوم نیز نیازمند مدیریت دقیق است. شاید بتوان با بازگشت به شیوه‌های سنتی که بدون مصرف گسترده نهاده‌های شیمیایی انجام می‌شد، بخشی از فشار بر منابع خاک و آب را در کشت دوم کاهش داد. اگر سیاست‌گذاری‌ها به‌گونه‌ای باشد که این نوع کشت صرفه اقتصادی نداشته باشد، کشاورزان نیز خود به‌تدریج آن را رها می‌کنند. در این میان، نقش دستگاه‌های متولی از جمله وزارت نیرو و جهاد کشاورزی بسیار مهم است؛ چراکه مصرف‌کنندگان اصلی منابع آبی اعم از بخش‌های کشاورزی، صنعتی و شرب، نیازمند مدیریت و مداخله موثر برای حفظ کمیت و کیفیت منابع هستند.

 با توجه به فشارهای ناشی از بهره‌برداری بی‌ضابطه از زمین‌های حاصلخیز و انتقال منابع آب از شرق مازندران به سایر استان‌ها، چه پیامدهایی برای تامین آب شرب، کشاورزی، فرونشست زمین، بیابانی شدن و سطح دریای مازندران متصور است؟

نکته اساسی در مدیریت منابع طبیعی این است که هر قطعه زمین حاصلخیز نباید بی‌ضابطه و بدون نظارت، به کشاورزی یا بهره‌برداری جدید اختصاص یابد. حفظ منابع طبیعی باید نقطه آغاز هر سیاست‌گذاری باشد تا از تجاوز روزافزون به عرصه‌های منابع طبیعی جلوگیری شود. در شرق مازندران نشانه‌های نگران‌کننده‌ای بروز یافته است. احتمالاً بخشی از آب رودخانه نکا به استان گلستان انتقال داده خواهد شد، درحالی‌که شهرهای شرقی مازندران مانند بهشهر و گلوگاه حتی در تامین آب شرب نیز با مشکل روبه‌رو هستند، چه رسد به کشاورزی. از سوی دیگر، تنها دشتی که در مازندران با افت رونددار سطح آب‌های زیرزمینی مواجه است، دشت بهشهر-بندرگز است. انتقال منابع آبی البرز به سایر مناطق می‌تواند این افت را تشدید کرده و امنیت تامین آب شرب را نیز تهدید کند. ادامه این وضعیت پیامدهایی چون فرونشست زمین و گسترش پدیده ریزگردها را به همراه دارد. هم‌اکنون نیز در شرق مازندران، به‌ویژه در خلیج گرگان، روند بیابانی شدن به‌وضوح مشاهده می‌شود. یکی از موضوعاتی که بسیار جلب توجه کرده، مسئله دریای مازندران است. در گذشته، بارها شاهد پیشروی آب دریا و ورود آن به زمین‌های کشاورزی بودیم، اما امروز با روندی کاملاً معکوس مواجهیم: سطح آب به‌طور چشمگیری پایین آمده و نگرانی‌های جدی ایجاد کرده است.

 با توجه به تجربه و پیش‌بینی‌های شما، آیا این روند قابل مدیریت است؟ این پدیده بیشتر ناشی از تغییرات اقلیمی است یا مداخلات انسانی و سهم کشورهای پیرامونی، به‌ویژه ایران، در کاهش آورد آب به دریای مازندران چقدر است؟

بررسی‌ها نشان می‌دهد نوسانات سطح آب دریای مازندران بخشی طبیعی است. برخی آن را به شرایط اقلیمی مرتبط می‌دانند و برخی دیگر به فرآیندهای زمین‌شناسی که می‌تواند به‌طور دوره‌ای باعث کاهش یا افزایش سطح آب شود. اما داده‌های جدید حاکی از آن است که نقش عوامل انسانی به‌ویژه در روسیه بسیار پررنگ است. حدود ۹۰ درصد آب ورودی به خزر از طریق رود ولگا تامین می‌شود و تنها کمتر از ۱۰ درصد آن سهم سایر کشورهاست؛ از جمله رودخانه‌های ایران، ترکیه، آذربایجان و ارمنستان. با توجه به سدسازی‌های متعدد در روسیه، کاهش شدید جریان ولگا به دریا چندان دور از انتظار نیست. با وجود این، ما نیز در ایران سهم خود را نادیده گرفته‌ایم. حق‌آبه زیست‌محیطی دریای مازندران به‌درستی رعایت نمی‌شود. کافی است به رودخانه‌هایی مانند تجن، چشمه‌کیله یا رودخانه‌های منتهی به بابلسر و تنکابن نگاه کنیم؛ حجم ورودی آب آنها به دریا هر سال کمتر می‌شود. وقتی آمار و بیلان منابع آب منتشر می‌شود -مثلاً ورودی چند میلیارد مترمکعبی رودخانه‌ها به دریا- مدیران و سیاست‌گذاران تعجب می‌کنند که چرا باید چنین حجم آبی به دریا ریخته شود. در ادبیات رسمی مدیریت آب، هنوز آب ورودی به دریا به‌عنوان «هدررفت» تلقی می‌شود؛ درحالی‌که این همان حق‌آبه حیاتی برای زیست‌بوم دریاست.

 با توجه به اینکه سیاست‌گذاری‌های آبی در ایران بیشتر بر مصرف حداکثری و نگاه کوتاه‌مدت استوار بوده تا حفاظت از حق‌آبه‌های زیست‌محیطی و پایداری اکوسیستم‌ها، این رویکرد چه پیامدهایی برای کیفیت منابع آب و خاک، تالاب‌های شمال کشور و تامین آب شرب مازندران به همراه داشته است؟

نقد جدی به ساختار سیاست‌گذاری آب در ایران وارد است. سیاست‌ها به‌جای آنکه بر حفاظت از حق‌آبه زیست‌محیطی، پایداری اکوسیستم و توازن منطقه‌ای متمرکز باشد، بیشتر بر نگاه کوتاه‌مدت نگهداشت و مصرف حداکثری استوار شده است. این همان نقطه‌ای است که باید درباره بازنگری در شیوه تصمیم‌گیری و سیاست‌گذاری آب به‌ویژه در ارتباط با دریای مازندران بحث کنیم. مشکلات آبی در مازندران، اگرچه هنوز به‌شدتی که در فلات مرکزی کشور تجربه می‌شود بروز نکرده، اما نشانه‌های هشداردهنده‌ای دارد. این استان همچنان از بارش‌های قابل‌توجه برخوردار است و کمیت منابع آبی در مقایسه با مناطق خشک‌تر ایران وضعیت بهتری دارد، اما کیفیت منابع آب و خاک به‌طور جدی تهدید شده است. آلودگی ناشی از کود و سموم شیمیایی، ورود فاضلاب و پساب‌ها، نحوه دفع زباله‌های شهری و بیمارستانی و افزایش شوری خاک، تنوع زیستی و حیات اکوسیستم‌های حساس شمال کشور را زیر فشار قرار داده است. دو تالاب ارزشمند «میانکاله و خلیج گرگان» در شرق و «انزلی» در غرب، به همراه ده‌ها تالاب کوچک‌تر، شاخص‌ترین نمونه‌های این بحران هستند. تالاب انزلی در وضعیت بحرانی قرار دارد و خلیج گرگان عملاً از بین رفته است. این فروپاشی‌های اکولوژیک بیش از هر چیز به کیفیت و آلودگی منابع آبی مربوط می‌شود. از سوی دیگر، مسئله کمبود آب شرب در مازندران بیشتر به ضعف زیرساختی مربوط است تا نبود منابع آبی. تقریباً همه شهرهای استان در تابستان با قطعی‌های مکرر آب -از چند ساعت تا یک روز کامل- مواجه‌اند. این در حالی است که منابع آبی بالقوه وجود دارد، اما شبکه‌های انتقال و ذخیره‌سازی ناکافی و فرسوده‌اند. مشکل مهم‌تر، کیفیت پایین همین منابع موجود است؛ عمدتاً آب‌های شرب از چاه‌ها تامین می‌شود که در مجاورت اراضی شالیزاری آلوده به سموم و کودهای شیمیایی قرار دارند. به اینها باید ورود فاضلاب‌های شهری و روستایی را نیز افزود. یکی از چالش‌های جدی در ایران، محرمانه‌سازی اطلاعات مربوط به کیفیت آب شرب است.

 ریشه اصلی نابسامانی‌های مدیریت آب در کجاست و چه اصلاحاتی در ساختار حکمرانی کشور می‌تواند زمینه‌ساز مدیریت پایدار منابع آب و کاهش وابستگی اقتصاد به کشاورزی و صنایع آب‌بر شود؟

به نظر می‌رسد حکمرانی آب در ایران اگرچه مشکلات جدی داشته، اما نسبت به سایر حوزه‌ها وضعیت بدتری نداشته است. بسیاری از بحران‌هایی که امروز با آن روبه‌رو هستیم -از بیلان منفی آب‌های زیرزمینی تا فرونشست زمین و سدسازی‌های ناکارآمد- نه از فقدان آگاهی کارشناسان، بلکه از فشارها و تصمیم‌های بیرونی بر سیستم مدیریتی ناشی شده است. پروژه‌های آبی در بسیاری موارد تحت تاثیر منافع کوتاه‌مدت سیاسی، فشار نمایندگان یا دولت‌های وقت قرار گرفته‌اند، نه بر اساس برنامه‌ریزی علمی و دوراندیشانه. همین «غیرعقلانی بودن» و «برنامه‌محور نبودن» ساختار حکمرانی کلان کشور، ریشه بسیاری از نابسامانی‌ها در بخش آب نیز هست. برای روشن‌تر شدن بحث، می‌توان مثالی زد: فرض کنید سرعت اینترنت در کشور کاهش پیدا می‌کند. آیا می‌توان گفت وزارت ارتباطات در بخش فنی «فشل» بوده است؟ در واقع تصمیم در جای دیگری گرفته شده و به وزارتخانه ابلاغ شده است. ماجرا در حوزه آب هم کمابیش همین است؛ بسیاری از مشکلات ناشی از تصمیم‌هایی است که از بالا دیکته می‌شود و بخش فنی وزارت نیرو صرفاً موظف به اجراست. به همین ترتیب، وقتی سیاست‌گذاران تصمیم می‌گیرند پروژه‌ای چون مسکن مهر یا ساخت یک شهرک جدید با ده‌ها هزار واحد مسکونی کلید بخورد، ناگزیر مسئله تامین آب نیز بر دوش وزارت نیرو می‌افتد. یا وقتی فرصت‌های شغلی و اقتصادی در کشور محدود است، مردم ناچار می‌شوند برای بقا به کشاورزی و بهره‌برداری بی‌رویه از منابع طبیعی روی بیاورند. این رفتارها نه ناشی از انتخاب فردی یا حتی دستگاهی، بلکه نتیجه مستقیم سیاست‌های کلان کشور است. پرسش بنیادین این است که چرا شغل و فرصت‌های پایدار ایجاد نمی‌شود؟ چرا صنعت گردشگری در کشوری با چنین ظرفیت‌های بی‌نظیری رشد نکرده است؟ چرا بخش خدمات همچنان کوچک و کم‌رمق مانده و بار اقتصاد بر دوش کشاورزی و صنایع آب‌بر، سنگینی می‌کند؟ پاسخ همه این «چراها» به نظام حکمرانی کلان بازمی‌گردد. به بیان دیگر، بحران آب در ایران -از مازندران تا فلات مرکزی- تنها یک مسئله فنی یا اقلیمی نیست. ریشه‌های آن در تصمیم‌گیری‌های کلان سیاسی، اقتصادی و اجتماعی نهفته است. تا زمانی که این سطح از حکمرانی عقلانی، دوراندیشانه و برنامه‌محور نشود، مدیریت آب نیز همچنان گرفتار پیامدهای همان ساختار معیوب خواهد بود. 

دراین پرونده بخوانید ...