شناسه خبر : 50390 لینک کوتاه
تاریخ انتشار:

افراد و احتمالات

حق انتخاب در عصر هوش مصنوعی چه سرنوشتی پیدا می‌کند؟

 

آسیه اسدپور / نویسنده نشریه 

13دنیا با سرعت سرسام‌آوری در حال تغییر است. کافی است به زندگی روزمره‌مان نگاه کنیم. گوشی‌های هوشمندمان با نرم‌افزارهای جدید هر روز قابلیت‌های تازه‌ای پیدا می‌کنند. خودروها دیگر تنها وسیله حمل‌ونقل نیستند، بلکه در حال تبدیل شدن به ماشین‌های خودران‌ هستند. برنامه‌هایی که تا دیروز تنها ابزار سرگرمی بودند، امروز می‌توانند متن بنویسند، تصویر خلق کنند و حتی موسیقی بسازند. حالا، آنچه زمانی رویا یا داستان علمی‌-تخیلی بود، به واقعیت بدل شده و هوش مصنوعی، این مهمان تازه‌وارد اما پرهیاهو، قلب تپنده این تحول‌هاست. هوش مصنوعی، حالا و به‌سرعت در حال تاخت‌وتاز است و هر روز، شگفتی الگوریتمی جدیدی را به ارمغان می‌آورد. رهاوردهایی که به آن لقب «برقِ نوین» و«فناوری همه‌منظوره» را داده است. با این حال، روح زمانه هوش مصنوعی به‌شدت کوته‌بینانه است و جهان اغلب بر مسابقات تسلیحاتی و سیاست‌گذاری پرخطر متمرکز و روند توسعه انسانی در بسیاری از نقاط جهان متوقف شده است. شاخص توسعه انسانی، معیاری که سال‌ها برای سنجش پیشرفت کشورها در حوزه‌های آموزش، سلامت و استاندارد زندگی به کار می‌رفت، پس از شوک همه‌گیری کووید ۱۹ و بحران‌های پی‌درپی سیاسی، اقتصادی و زیست‌محیطی، دچار خودزنی شد و در کُمایی عجیب فرو رفت. توسعه انسانی، حتی حالا هم بین انتظارهای سرسام‌آور از هوش مصنوعی، واقعیت‌های توسعه‌ای هوشیارکننده، درگیری‌های خشونت‌آمیز مداوم و فشارهای وارده بر امنیت انسانی، گرفتار شده و جهان را وارد تناقض آشکاری کرده است. از یک‌سو فناوری با سرعتی برق‌آسا در حال پیشروی است. از سوی دیگر، زخم‌های ناشی از کاهش ارزش «HDI‌» جهانی، زندگی میلیون‌ها انسان را به کندی و عقبگرد می‌کشاند. تضادی که پرسش بزرگ و سرنوشت‌سازی را پیش‌روی ما قرار می‌دهد: چه کسی آینده را شکل می‌دهد؟ آیا ماشین‌ها قرار است برای ما تصمیم بگیرند یا همچنان این ما هستیم که راهِ زندگی خودمان را انتخاب می‌کنیم؟ اگر هوش مصنوعی، صرفاً به‌عنوان عامل غیرقابل‌پیش‌بینی و امتداد فوق‌العاده از فناوری‌های دیجیتال و الگوریتم قبلی خودکارسازی، دیده شود، نیروی کار محکوم به واگذاری زمین باقی‌مانده به ماشین‌ها شده و گزینه‌های توسعه بیش از پیش نابود می‌شود. از همین‌رو است که برخی تصور می‌کنند در آستانه رنسانس بزرگ قرار گرفته‌ایم که در آن هوش مصنوعی زندگی را بین مرز روندهای ناتوان‌کننده و حاشیه‌ای تا آزادی‌های خودانتخابی گسترش می‌دهد. برخی دیگر هشدار می‌دهند فناوری ممکن است آزادی‌های انسانی را محدود و نابرابری‌ها را عمیق کند. آینده همان انتخاب‌هایی است که امروز انجام می‌دهیم و به «حق انتخاب» مفهوم می‌بخشیم. حق انتخاب انسانی، توان تصمیم‌گیری ما درباره این است که چگونه زندگی کنیم، از چه ابزار و بسترهایی استفاده کنیم و چه مسیری را برای آینده خودمان برگزینیم. توانمندی که در عصر هوش مصنوعی، معنای تازه‌ای یافته است. امروزه، اگر تصمیم‌ها در دست شرکت‌های بزرگ فناوری و دولت‌ها باقی بماند، سرنوشت ما دیگر به اختیار خودمان نیست. اما اگر انتخاب‌ها به دست مردم بازگردد (در سطح فردی و جمعی) می‌توانیم مطمئن شویم هوش مصنوعی در خدمت ما باقی می‌ماند و اربابمان نمی‌شود. پرسش واقعی این است که چگونه از هوش مصنوعی استفاده کنیم؟ چه کسانی آن را در اختیار دارند؟ به سود چه کسانی به کار گرفته می‌شود؟ و درنهایت آینده ما چگونه تعیین می‌شود؟ بماند که اگر کمی به عقب برگردیم، درمی‌یابیم این پرسش‌ها تازگی ندارد. هر تحول بزرگ فناورانه‌محور در تاریخ بشر ‌مانند دو روی سکه است. برق توانست زمین را روشن‌تر و زندگی‌ها را راحت‌تر کند، اما به سلاح و جنگ هم خدمت کرد. اینترنت، توانست دانش را در دسترس همگان قرار دهد، اما بسترِ نفرت‌پراکنی و انتشار اخبار جعلی هم شد. از این‌رو، همیشه انتخاب‌های ما بوده که مسیر نهایی زندگی انسانی را مشخص کرده و امروز هم، باز این چرخه را تکرار می‌کنیم، البته با ابزار قدرتمند و پیچیده.

امروز، فرداست

سازمان ملل متحد در تازه‌ترین گزارش از توسعه انسانی -«مسئله انتخاب: انسان‌ها و امکانات در عصر هوش مصنوعی»- انتخاب‌های امروز ما را به سه سطح محدود می‌کند. نخست، در سطح فردی؛ هر کدام از ما باید تصمیم بگیریم که چه بخشی از زندگی‌مان را به هوش مصنوعی بسپاریم و چه بخشی را برای خودمان نگه داریم؟ در سطح اجتماعی، دست ما کوتاه می‌شود و این دولت‌ها و نهادهای عمومی هستند که باید قوانین و سیاست‌هایی را برای جلوگیری از سوءاستفاده و انحصارطلبی‌ها وضع کرده و امکان دسترسی عادلانه به فناوری را فراهم کنند؛ تصمیم‌گیری و حقوقی که در سطح جهانی، به توافق بشری تبدیل می‌شود که کاربرد هوش مصنوعی حولِ حل مشکلات مشترک تعریف شده و به عاملی برای تعمیق شکاف‌ها و دامن زدن به جنگ‌ها تبدیل نشود. انتخاب و توافقی که اگر درست مدیریت نشود، نابرابری‌های موجود را تشدید می‌کند. بسیاری از کشورهای ثروتمند، منابع به‌روزِ داده‌ای، توان محاسباتی و سرمایه انسانی فراوانی را در اختیار دارند و اگر قدرتشان بیشتر شود، فاصله میان شمال و جنوب جهانی را بیشتر می‌کنند. درست ‌مانند شکاف دیجیتالی که در گذشته باعث شد برخی کشورها با سرعتی سرسام‌آور مسیر توسعه را پشت سر بگذارند و در مقابل برخی دیگر در عمقِ فقر جا بمانند. نابرابری که حالا با شکاف هوش مصنوعی در تولید و مصرف جمعی می‌تواند سنگینی کند و در سطح فردی هم نمود بیشتری داشته باشد. به‌صورت ویژه، در چهار سال گذشته، انحصار مهارت‌ها و آموزش در برخی کشورها، عملاً میلیون‌ها نفر را از قطار آینده بیرون انداخته و به نارضایتی اجتماعی و بی‌اعتمادی دامن زده است؛ به‌گونه‌ای که، ایجاد «توافقنامه جهانی حق انتخاب» با هدف دموکراتیزه کردن هوش مصنوعی، نه‌تنها برای افراد، بلکه برای جوامع و دولت‌ها، ضرورت شده است. به‌زعم بسیاری، اقتصادِ تکمیلی (قوانین، مالیات، گفت‌وگوهای اجتماعی برای سوق دادن شرکت‌ها به «افزایش توان انسان» نه جایگزینی او)، هدایت نوآوری (معیارها و مشوق‌هایی که نوآوری متکی بر بهبود توسعه انسانی را پاداش دهد)، و سرمایه‌گذاری هدفمند در آموزش، سلامت و زیرساخت‌های دیجیتال، با آنکه می‌توانند «حق انتخاب انسانی» را در سه سطح تراز کنند. به‌ویژه آنکه، هوش مصنوعی، مانند آینه‌ای عمل می‌کند که ارزش‌ها، ساختارها و نابرابری‌های جوامع را بازتاب می‌دهد و تشدید می‌کند. از این‌رو، چون هوش مصنوعی مستقل از ما عمل نمی‌کند و از خلال تصمیم‌ها و اولویت‌های ما تکامل می‌یابد اگر نتوانیم به بی‌عدالتی‌ها و شکاف‌هایی که با شیوه‌هایی نوین پابرجا مانده یا ساختار یافته‌اند، رسیدگی کنیم، هوش مصنوعی در بستر هنجار و ارزش، آنها را تعمیق می‌کند. درحالی‌که اگر در توانمندسازی انسانی سرمایه‌گذاری کنیم و به برابری بیشتر متعهد شویم، هوش مصنوعی می‌تواند بهترین ظرفیت‌های انسانی را تقویت کند و توانایی ما برای بازآفرینی خودمان را در برابر تغییرات بالا ببرد. توانمندی که عمق آن با میزان همپوشانی‌ها و مکمل‌های در حال تکامل بین انسان‌ها و ماشین‌های مجهز به هوش مصنوعی، مشخص می‌شود و دارون عجم‌اوغلو آن را «دامنه هوش مصنوعی معمولی در مقابل انسان» می‌نامد که می‌تواند بر مکمل‌ها و همکاری برای پیش‌بینی مسیرهای توسعه جدید تمرکز کند و بازارها و صنایع کاملاً جدید بیافریند. دقیق‌تر بگوییم، می‌تواند صفحه‌های مبهمی از کتاب راهنمای توسعه زیست انسانی شود، به نحوی که نادیده انگاشتن آن به «ریسک تضعیف عاملیت انسانی و تشدید نابرابری» و «همه‌گیری هراس ناشی از جبرگرایی فناورانه» منجر شود و بر آزادی‌های عملی و کنشگری افراد در بستر توسعه انسانی تاثیر بگذارد. حتی، توامان به افراد ابزارهای آموزشی شخصی‌شده ارائه دهد، برای متخصصان تشخیص‌های ثانویه فراهم کند و به کارگران مهارت‌های جدید بیاموزد، اما انتخاب‌ها را از طریق الگوریتم‌های توصیه‌گر هدایت و حریم خصوصی را تضعیف کند و درنهایت تصمیم‌های حیاتی را پشت سر لایه‌های غیرشفاف پنهان کند. اثرگذاری که هشدار می‌دهد فناوری هیچ‌وقت خنثی نیست.

دست نابرابری

حقیقتاً فناوری‌ها، هیچ‌گاه خنثی نبوده و نیستند. سازوکارهای بازار، ساختار مالکیت داده‌ها، شکل‌گیری سرمایه و نهادهای قانون‌گذاری هستند که سرنوشت فناوری را رقم می‌زنند. اگر تولید و بهره‌برداری از هوش مصنوعی در دست تعداد معدودی از شرکت‌ها باشد، توزیع منافع نیز نامتناسب و نابرابری‌ها تشدید می‌شود. براساس آمارهای «سرمایه‌گذاری و جریان استعدادها» (2025)، ایالات‌متحده آمریکا و چین در مرکز سرمایه و توسعه جهان قرار دارند و بسیاری از کشورهای جهان‌سومی نقش مصرف‌کننده را ایفا می‌کنند. تمرکز عرضه‌ای که نه‌تنها عدم توازن اقتصادی ایجاد می‌کند، بلکه چشم‌اندازهای سیاسی و فرهنگی را هم شکل می‌دهد. زیرا بازیگران قدرتمند می‌توانند روایت‌ها و استانداردها را تعیین کنند. پیشروها و راویان نه فقط بازگوکننده واقعیت، که سازنده واقعیت‌اند. روایت غالبی که هوش مصنوعی را نیرویی اجتناب‌ناپذیر برای «جایگزینی انسان‌ها» تصویر می‌کند و زمینه را برای سیاست‌های کوتاه‌مدت و منفعل، کاهش تعهدات اجتماعی، سرمایه‌گذاری ناکافی در آموزش و توافق بر سر گزینه‌های تشدیدکننده مخاطره‌های اجتماعی فراهم می‌آورد. آن هم در شرایطی که متقابلاً، روایت مکمل‌سازی (انسان و ماشین را در زنجیره بهره‌وری مشترک می‌بیند) راه را برای سیاست‌هایی باز می‌کند که مهارت‌ها و ایمنی اجتماعی را تقویت کرده و از توسعه عادلانه حمایت می‌کند. مهم‌تر آنکه، توزیع فناوری و داده‌ها هم وجه ضرورت‌یافته القا می‌شود. داده‌ها خوراک مدل‌ها هستند و مالکیت یا نمایندگی ناقص داده‌ها می‌تواند سوگیری‌ها را تقویت کند. مدل‌هایی که براساس داده‌های نامتناسب آموزش می‌بینند، خروجی‌هایی تولید می‌کنند که برخی زبان‌ها، فرهنگ‌ها و اقشار را نادیده می‌گیرند و کنشگری گروه‌هایی از مردم را کاهش می‌دهند که این چالش اخلاقی و سیاست‌گذاری است. چون نمی‌توان تشخیص داد که چگونه باید داده‌ها را گردآوری و برچسب‌گذاری کرد و به‌کار گرفت که نمایندگی، شفافیت و پاسخگویی را تضمین کنند. کمااینکه، نمی‌توان انکار هم کرد که هوش مصنوعی در طول چرخه زندگی انسان پیامدهای مهم دارد. در کودکی و نوجوانی، ابزارهای آموزشی شخصی‌سازی‌شده و دسترسی به محتوای تخصصی می‌تواند فرصت‌های یادگیری را گسترده کند، اما همزمان، نسل جوان را هم در معرض پیامدهای منفی مصرف محتوای نامناسب، خرده‌فرهنگ‌های مضر و فشارهای سلامت روان قرار می‌دهند؛ تا جایی که پژوهش‌ها تایید می‌کند ارتباط بین استفاده زودهنگام از گوشی‌های هوشمند و مسائل سلامت روانی پیچیده است و سیاست‌های محافظتی و آموزشی باید طراحی شوند که فواید را حفظ و زیان‌ها را کاهش دهند. بینشی که برای جمعیت سالمند نیز قابل‌تعمیم است. در جامعه سالمندان، هوش مصنوعی می‌تواند پیوندهای اجتماعی و مراقبت‌های بهداشتی را تقویت کند؛ اما طراحی فناوری برای این گروه باید با توجه به ترجیح‌های انسانی و نیازهای بینافردی صورت گیرد، نه به‌عنوان جایگزینی صرف برای تعامل انسانی تا به آنها آسیبی نرسد. صحه‌گذاری که در عرصه کار هم قابلیت تعمیم و بررسی دارد.

گفتمان کارگرها

هوش مصنوعی اثر دوپهلو بر چرخه کار و تولید دارد. هوش مصنوعی می‌تواند بهره‌وری را بالا ببرد، وظایف تکراری را خودکار کند و فرصت‌هایی برای مشاغل جدید خلق کرده و به‌وجود آورد. از سوی دیگر می‌تواند تعداد مشاغل با مهارت پایین را کاهش دهد، قراردادهای کاری را پراکنده کند و زنجیره‌های ارزشی را به شکلی سازمان دهد که کارگران یدی در شرایط پراکنده و کم‌حقوق گرفتار شوند. کمااینکه، نمونه‌هایی از «سازمان‌دهی کار و گفت‌وگوی اجتماعی برای تراز کردن بازار کار در برابر این فشارها» می‌دهد که حقوق کار و مشارکت جمعی (اگرچه کلیدهای کاهش پیامدهای ناخواسته بر تعاملات کارگری‌اند) با حکمرانی هوش مصنوعی به‌راحتی متاثر می‌شوند. همانند اثری که فناوری‌های جدید در تولید علم و خلاقیت و سیاست‌های مرتبط با آنها گذاشته‌اند، هوش مصنوعی در کشف مواد جدید، شتاب پژوهش‌های پزشکی و ترکیب دیدگاه‌ها در علوم میان‌رشته‌ای نقش‌آفرینی شاخص دارد. در همین حال، اتکای صرف به مدل‌ها بدون رعایت روش‌شناسی و شفافیت، «علمِ بدِ ابرقدرت‌شده» را تقویت کرده است. وضعی که در آن یافته‌ها قابل‌اتکا نیست و منابع به سمت نتایج بی‌اساس هدایت می‌شود. تضادی که تعین‌گر تقویت بهره‌وری واقعی علمی با فرهنگ پژوهش و تغییر قواعد ارزیابی پیشرفت با هدف توسعه معیارهایی فراتر از صرف توان محاسباتی است، به‌خصوص زمانی که گستره هوش مصنوعی بین‌المللی می‌شود و پای ضرورت استانداردهای مشترک برای ایمنی، تبادل داده و پاسخگویی در چهارچوب‌های فراملی به میان می‌آید. موضوعی که مهم است، چرا که داده‌ها و مدل‌ها مرز نمی‌شناسند و پیامدهای آن می‌تواند عدالت جهانی را تغییر دهد و بستر بروز یکی از تهدیدهای نوظهور اطلاعاتی، «تهدید شناختی دموکراسی» شود. خطری که نه از بیرون ساختار سیاسی (کودتا، جنگ یا سرکوب مستقیم)، بلکه از بعد شناختی و معرفتی جامعه ناشی می‌شود.

حباب دموکراسی

طبق تجارب زیست سیاسی، دموکراسی همیشه برای بقا و کارکرد درست، نیازمند بستر معرفتی مشترک است. یعنی شهروندان باید دست‌کم درباره واقعیت‌ها، اطلاعات پایه و معیارهای گفت‌وگوی عقلانی توافق نسبی داشته باشند. اما وقتی این بستر از هم می‌پاشد، گفت‌وگو و تصمیم‌گیری جمعی به بن‌بست می‌رسد و «تهدید شناختی دموکراسی» با گسترش اطلاعات نادرست و گمراه‌کننده، قطبی‌سازی شدید رسانه‌ای و شبکه‌های اجتماعی، فرسایش اعتماد به نهادهای دانشی (همانند رسانه‌های معتبر، دانشگاه‌ها، یا نظام‌های آماری رسمی) و جایگزینی واقعیت مشترک با «حباب‌های اطلاعاتی» و «حقیقت‌های بدیل» نمود می‌یابد. در این شرایط، گروه‌های اجتماعی نه براساس واقعیت‌های مشترک، بلکه بر پایه روایت‌ها و «جهان‌های موازی معرفتی» تصمیم می‌گیرد و دموکراسی را مبتلا به فلج شناختی می‌کنند. به‌نحوی که حتی اگر نهادهای انتخاباتی برقرار باشند، فرآیند تصمیم‌گیری جمعی را از کار می‌اندازد، چون امکان گفت‌وگوی عقلانی و رسیدن به اجماع حداقلی وجود ندارد و عموم مردم یا متخصصان برای مواجهه با آن، نیازمند قانون‌گذاری شفافیت پلت‌فرم‌ها، تنظیم‌گری شبکه‌های اجتماعی، یا بازسازی اعتماد به نهادهای دانشی و تقویت سواد رسانه‌ای عمومی می‌شوند. زیرساخت‌هایی که شرط لازم توانمندسازی همگانی به‌ویژه در میان اقشار آسیب‌پذیر است. همه ما می‌دانیم با وجود توسعه برق همانند فناوری هنوز دسترسی قابل‌اعتماد به زیرساخت‌ها، اینترنت مقرون‌به‌صرفه و ابزارهای دیجیتالی در بسیاری از کشورها آرزوست و امکان ارائه خدمات آموزشی و بهداشتی برای زنان و گروه‌های حاشیه‌نشین ناممکن به نظر می‌رسد. این در حالی است که داده‌ها هم تایید می‌کنند، زنان (خودخواسته) کمتر از مردان از ابزارهای هوش مصنوعی استفاده می‌کنند و مسئولیت‌های نامتناسب مراقبتی مانع توسعه مهارت‌های دیجیتال آنها شده است. از این‌رو، تا وقتی سیاست‌ها نتوانند ساختارهای حمایتی و تسهیلات آموزشی را فراهم آورند و این شکاف برطرف شود، توانمندسازی همگانی صرفاً اصطلاح سیاسی باقی می‌ماند و نمی‌تواند به رفع تهدید شناختی دموکراسی در جوامع محروم کمک کند. بر همین مبنا اگر تنها معیار ما رشد تعداد پارامترها یا سرعت پردازش باشد، به اهداف انسانی خیانت کرده‌ایم و باید شاخصه‌هایی داشته باشیم که ارزش اجتماعی نوآوری را بسنجند و مشخص کند آیا فناوری دسترسی به خدمات را گسترش می‌دهد؟ آیا به کاهش نابرابری کمک می‌کند؟ آیا کیفیت زندگی مردم را بهبود می‌بخشد؟ و اگر نه، پس آیا پیشرفت فنی به‌تنهایی دلیل خوبی برای حق انتخاب و آزادی‌های خودخواسته در عصر هوش مصنوعی هست یا باید باشد؟

روح خسته آزادی

بهره‌گیری از فرصت‌های هوش مصنوعی نیازمند چیزی بیش از نوآوری‌های فنی است. برای اینکه کشورها بتوانند از فناوری برای گسترش آزادی‌ها و بهبود زندگی انسانی استفاده کنند، لازم است چهارچوب عملی برای توسعه انسانی تقویت‌شده با هوش مصنوعی طراحی شود. چهارچوبی که در برابر تغییرات سریع فناورانه تاب‌آور باشد. درعین‌حال، اهمیت داده شود که همراه با فرصت‌های فناورانه، مخاطرات عملیاتی نیز وجود دارد. همانند سوءاستفاده در زیست‌شناسی و داروسازی، جعل آثار هنری و صدای افراد، کاربردهای نظامی و پیمان‌های هوش مصنوعی که می‌تواند بی‌ثباتی ایجاد کند و کاهش ریسک آنها نیازمند قواعد شفاف داده‌ای، استانداردهای ایمنی، سازوکارهای پاسخگویی حقوقی و گفت‌وگوهای کارگری و سازمان‌دهی جمعی در زنجیره ارزش هوش مصنوعی است و چشم‌انداز مثبتی را پیش‌روی ما می‌گذارند. برای مثال، در نمونه‌های بررسی‌شده (در فصل‌های دوم، پنجم، ششم و بخش تجربه‌های کارگریِ) گزارش «توسعه انسانی 2025» سازمان ملل، «نمایندگی کارگران و توافق‌های جمعی» توانسته‌اند حداقل‌هایی را برای امنیت شغلی و حقوق داده تعیین کنند و مانع از قراردادهای پراکنده حمایت شوند. اقدام‌های جمعی می‌تواند راه دیگری پیش‌روی اقتصاد مبتنی بر هوش مصنوعی قرار دهد. اقتصادی که در آن فناوری به‌عنوان مکملی برای کار انسانی و نه ابزار جایگزین به کار می‌رود. درعین‌حال نقش شفاف و توضیح‌پذیر برای اعتماد عمومی دارد. همچنین مبتنی بر این مهم است کسانی که تحت تاثیر تصمیم‌های اقتصادی الگوریتمی قرار می‌گیرند، باید حق فهم منطق تصمیم را داشته باشند. بماند که این امر به‌ویژه در حوزه‌های سلامت، حقوق و امور استخدامی اهمیت ویژه دارد، جایی که اعتماد بی‌پایه می‌تواند هزینه‌هایی جبران‌ناپذیر ایجاد کند و درست در نقطه مقابل آن، توانمندسازی مهارتی افراد برای پرسشگری انتقادی، کار بین‌رشته‌ای و خلاقیت می‌تواند ضریب اعتماد بین‌فردی، نهادی و سیاسی را ارتقا ببخشد. مهارت‌هایی همانند قضاوت اخلاقی، درک ساختاری، همکاری میان‌فردی و رهبری (ماشین‌ها به‌سختی قادر به شبیه‌سازی آن به‌ویژه در محور سیاست‌های آموزشی هستند) در یک اقتصاد ترکیبی با هوش مصنوعی مزیت‌ها را فزونی می‌بخشد و در کنار حکمرانی داده و حق دسترسی افراد، مکمل تکنولوژیک را رقم می‌زند. مکمل از این حیث است که، ایده «حق داده» و «کنترل شهروندان بر اطلاعات شخصی‌شان» پایه سیاستی برای بازگرداندن قدرت به شهروندان، امکان اعتراض به تصمیم‌های خودکار و قوانین محافظت قوی است. مسئله بین‌المللی که مانند موضوع «جریان استعداد» و «فرار مغزها» در حوزه هوش مصنوعی نباید و نمی‌توان آن را نادیده گرفت.

وعده خاکستری

در دهه گذشته تعداد قابل‌توجهی از متخصصان، مهاجرت و در کشورهای پردرآمد ساکن یا پناهنده شده‌اند که اگر این روند تداوم یابد، ظرفیت کشورهای در حال توسعه برای بهره‌گیری از مزایای هوش مصنوعی تضعیف می‌شود. درحالی‌که سیاست‌هایی که مهارت‌آموزی محلی /بومی، ایجاد مراکز تحقیقاتی منطقه‌ای و مشوق‌های بازگشت سرمایه انسانی را فراهم می‌آورند، می‌توانند از سرعت فرار مغزها کاسته یا حتی آن را معکوس کنند که طبیعتاً این کار هرچند سخت، اما با درایت و هوشمندی سیاستی محتمل است. چون همین حالا، پلت‌فرم آموزشی در کنیا با کمک هوش مصنوعی محتواهای آموزشی را برای دانش‌آموزان شخصی‌سازی می‌کند. این پلت‌فرم توانسته بیش از ۲۰ هزار کودک پناهنده در کمپ دَداب و کودکان مهاجر سومالی و سودان جنوبی را در شرایط آموزشی سخت و با زبان‌های متنوع، مسلط به استفاده از ابزارهای هوش مصنوعی کند. خروجی این فرآیند، ایجاد فرصت‌های اقتصادی بالفعل، تغییر در بازار کار جهانی و تحول‌های آموزشی برای آینده بسیاری از کشورها به‌ویژه کشورهای توسعه‌نیافته است. تحولی که یکی از ابعاد کمتردیده‌شده و درعین‌حال حیاتی است. بسیاری از کشورها حتی آنهایی که اقتصادهایی فقیر دارند با سرمایه‌گذاری بر الگوریتم‌های هوشمند، می‌توانند در کشاورزی به کاهش مصرف آب و کود شیمیایی کمک کنند، انبارش و ترانزیت محصول را بهینه‌سازی کنند، مصرف سوخت را پایین بیاورند و در طراحی مواد ساختمانی جدید باعث صرفه‌جویی در انرژی شوند. حتی در حوزه انرژی‌های تجدیدپذیر، با هوش مصنوعی و نیروی انسانی آموزش‌دیده می‌توانند تولید و توزیع را بهتر مدیریت کنند. به عبارت دیگر، همان فناوری که می‌تواند مصرف انرژی را بالا ببرد، حالا در بسیاری از کشورها با استفاده درست به ابزاری برای صرفه‌جویی و پایداری تبدیل شده است. این در حالی است که ماحصل آن در کشورهای دیگر متفاوت است. بر اساس داده‌های گزارش و برنامه توسعه‌ای سازمان ملل، تقاضای محاسباتی برای پشتیبانی از هوش مصنوعی در عرصه زیست‌محیطی در بسیاری از کشورها، هر 100 روز یک‌بار دو برابر می‌شود که به معنای فشار فزاینده بر مراکز داده‌ای است که میلیون‌ها سرور را برای پردازش حجم عظیمی از داده‌ها به‌کار می‌گیرد و نتیجه آن چیزی جز افزایش بی‌سابقه مصرف انرژی نیست. افزون بر آن، اگر رشد مصرف جهانی انرژی مراکز داده در پنج سال آینده کنترل نشود، اثر آن بر انتشار کربن و گرمایش جهانی بسیار سنگین است. از سویی، برای خنک نگه داشتن این حجم از سرورهای در حال کار، نیاز به آب فراوان وجود دارد که گزارش‌ها نشان می‌دهد مصرف آب برای خنک‌سازی مراکز داده به‌طور نگران‌کننده‌ای افزایش یافته است؛ آن هم در مناطقی که منابع آبی محدودی دارند و درگیر جنگ آب هستند. تمام این موارد اثبات می‌کند اتکای بیش از حد به ابزارهای دیجیتال چگونه «پیامبر دروغین» از توسعه می‌سازد و با سوق دادن سرمایه‌گذاری‌ها به سمت فناوری‌های پرزرق‌وبرق دیجیتال، نیازهای حیاتی همانند روش‌های میدانی و مشارکتی برای حفاظت از تنوع زیستی نادیده گرفته می‌شود. درحالی‌که با همین هوش مصنوعی می‌توان از طریق تجزیه‌وتحلیل تصاویر ماهواره‌ای، الگوهای نابودی جنگل‌ها را با دقت بی‌سابقه‌ای شناسایی یا با گشت‌های میدانی و آموزش جوامع محلی از گونه‌های در حال انقراض محافظت کرد. تلاشی که برای کاهش ردپای کربنی شرکت‌های بزرگ فناوری هم می‌تواند نتیجه‌بخش باشد. بسیارند شرکت‌هایی که تلاش می‌کنند تصویر خودشان را سبز نشان دهند و حتی مدعی‌اند تا سال‌های آینده به کربن صفر می‌رسند اما رشد سرسام‌آور مدل‌های بزرگ هوش مصنوعی باعث شده مصرف برق و انتشار گازهای گلخانه‌ای آنها مستمر رو‌به افزایش باشد. تناقض میان شعار و عمل، اعتماد عمومی را تضعیف و یادآوری می‌کند اگر سیاست‌ها درست طراحی شوند، هوش مصنوعی می‌تواند به ابزار کلیدی در مبارزه با تغییرات اقلیمی بدل شود. الگوریتم‌ها می‌توانند پیش‌بینی‌های دقیق از الگوهای آب‌وهوایی ارائه دهند، آسیب‌پذیری‌های مناطق در برابر سیل یا خشکسالی را بهتر شناسایی کنند و در مدیریت بلایای طبیعی به کار آیند. در حوزه انرژی، ترکیب هوش مصنوعی با شبکه‌های هوشمند می‌تواند مصرف را متعادل کند و هدررفت انرژی را کاهش دهد. در این میان مهم نادیده گرفتن «حق انتخاب» است. انتخابی که سیاست‌گذاران، شرکت‌ها و شهروندان با آن تعیین می‌کنند آیا هوش مصنوعی عاملی برای پایداری است یا تهدیدی برای محیط ‌زیست؟

14

هنر مطالبه‌گری

بی‌شک، اگر انتخاب بر شفافیت و پاسخگویی استوار باشد، می‌توان انتظار داشت اثرات مثبت بر کارکردهای منفی غلبه کنند. برای مثال، شفاف‌سازی میزان مصرف انرژی و آبِ مراکز داده و الزام به گزارش‌دهی عمومی، می‌تواند شرکت‌ها را زیر فشار قرار دهد که در مصرف منابع صرفه‌جویی کنند. سرمایه‌گذاری در انرژی‌های تجدیدپذیر یکی از انتخاب‌های کلیدی است که معادله‌های محیط‌ زیستی را تغییر داده و از منظر اجتماعی بر اعتماد شهروندی اثر می‌گذارد. چون در عین ایجاد بستر مطالبه‌گری شفاف و پایدار می‌تواند با تغییر رفتار مصرف‌کنندگان جهت‌گیری شرکت‌های بزرگ را تغییر و آینده رابطه میان هوش مصنوعی و محیط‌ زیست را در دستان مردم قرار دهد. همان فناوری می‌تواند مصرف برق و آب را به‌شدت افزایش دهد و در صورت مدیریت درست می‌تواند ابزاری برای صرفه‌جویی و حفاظت از زمین باشد و حتی گفتمان اخلاقی را فراتر از بحث‌های انتزاعی قرار دهد و به خروجی‌های ملموس زندگی مردم پیوند یابد. چرا که رفتار خوب حکمرانی فقط در سطح بالا شکل نمی‌گیرد. مشارکت گفتمان‌محور مردمی، ابتکارات محلی، جمعی و شبه‌قانونی (از اتحادیه‌های کارگری گرفته تا قراردادهای جمعی در بخش فناوری) می‌تواند به‌سرعت استانداردهای اقتصاد کار، تولید و حقوق فناوری را تغییر دهند. نهادها را اصلاح کنند، مهارت‌ها را بسازند و مسئولیت‌پذیری و دسترسی عادلانه را تضمین کنند. راهی که علمی و هم اخلاقی است، ولی مستلزم همبستگی میان دولت‌ها، بخش خصوصی، جامعه مدنی و مردم در سایه اقتصاد مکمل‌محور است. اقتصادی که در آن سرمایه‌گذاری‌ها، مقررات و نهادها طوری شکل می‌گیرد که فناوری به‌عنوان نیروی تکمیلی برای نیروی کار و نه جایگزین آن به کار می‌رود و با آموزش و بازآموزی، حمایت اجتماعی برای انتقال‌های شغلی، قوانین حفاظت از داده و توافق‌های جمعی پشتیبان توسعه می‌شود.

پیشرفت و فضایی برای رشد

گزارش توسعه انسانی ۲۰۲۵ بر ضرورت اتخاذ رویکرد انسان‌محور در زمینه هوش مصنوعی تاکید دارد. رویکردی که می‌تواند به بازطراحی بنیادین مسیرهای توسعه منجر شود. نتایج نظرسنجی ارائه‌شده در این گزارش حاکی از آن است که مردم در اقصی‌نقاط جهان برای چنین بازنگری و بازتنظیم در رویکردهای توسعه‌ای آمادگی دارند. این گزارش سه حوزه کلیدی برای اقدام را مشخص می‌کند که شامل سه مورد زیر است:

1- ساختن اقتصادی که در آن مردم با هوش مصنوعی همکاری کنند، نه اینکه با آن رقابت کنند.

2- یکپارچه‌سازی توانمندی انسانی در چرخه عمر هوش مصنوعی (از طراحی تا پیاده‌سازی)

3- مدرن‌سازی نظام آموزشی و بهداشتی برای برآورده کردن نیازهای قرن بیست‌ویک.

گزارش ۲۰۲۵ همچنین نتایج نظرسنجی جدیدی را ارائه می‌دهد که حاکی از آن است که مردم نگاه واقع‌بینانه، همراه با امید به تغییرات ناشی از هوش مصنوعی دارند. این یافته‌ها بیانگر آمادگی عمومی برای پذیرش تحولات فناوری در جهت بهبود شرایط زندگی و توسعه انسانی است.

بر اساس گزارش توسعه انسانی ۲۰۲۵، شاخص توسعه انسانی در ایران با ثبت مقدار 779 /0 در رتبه ۷۵ در میان ۱۹۳ کشور قرار گرفته و در طبقه «توسعه انسانی بالا» جای می‌گیرد. این شاخص در بازه زمانی ۱۹۹۰ تا ۲۰۲۳ از 626 /0 به 799 /0 افزایش ‌یافته که بیانگر رشد معادل 6 /27 درصد در طول سه دهه گذشته است. در نگاه به آینده، ایران ظرفیت آن را دارد که با بهره‌گیری از هوش مصنوعی در پیشبرد نوآوری‌های علمی و فناورانه، فرصت‌های جدیدی برای سرمایه‌گذاری ایجاد کند. اتخاذ رویکرد راهبردی با تاکید ویژه بر دسترسی برابر زنان و دختران به آموزش، اشتغال و خدمات بهداشتی و درمانی می‌تواند نقش موثری در بهبود معنادار این شاخص ایفا کند. 

دراین پرونده بخوانید ...