شناسه خبر : 50946 لینک کوتاه
تاریخ انتشار:

ذی‌نفع بزرگ

برنده جنگ‌های خاورمیانه کدام کشور است؟

 

محمدحسین باقی / نویسنده نشریه 

خاورمیانه از زمان حمله ۷ اکتبر ۲۰۲۳ دستخوش تغییرات تاریخی شده است. «محور مقاومت» با حملات اسرائیل در لاک دفاعی قرار گرفته است. سوریه فروپاشیده و از مدار ایران خارج شده و در مدار سه‌گانه «عربی-عبری-غربی» قرار گرفته است. در این میان یک جنگ 12روزه هم میان ایران و اسرائیل درگرفت. برخی بر این باورند که ترکیه، برنده اصلی در این فرآیند بوده است. اما اروپا به دلیل رقابت‌های تاریخی با عثمانی، دل خوشی از ترک‌ها ندارد و به همین دلیل، اگرچه ترکیه را در ناتو نگه داشته اما اجازه ورود این کشور را به اتحادیه اروپا نداده است، چه آنکه فقط سه درصد ترکیه در اروپاست و 97 درصد این کشور در آسیا قرار گرفته است. بااین‌حال، موقعیت بی‌همتای ژئوپولیتیک ایران، این کشور را متحد طبیعی غرب قرار داده است، به شرطی که سیاست‌گذاران با رویکردی مبتنی بر «منافع ملی» بکوشند در شطرنج قدرت‌ها در خاورمیانه شرایطی را به وجود آورند که ایران «مات» رقبا نشود. اما برای بررسی جایگاه ایران و ترکیه در منظومه منطقه‌ای بد نیست ابتدا یک فضای کلی ترسیم شود و سپس وضعیت این دو کشور در آن منظومه و متن بررسی شود.

یکم) روایتی از فضای منطقه‌ای: از ایران تا لبنان

25«گیدو اشتاینبرگ»، متخصص مطالعات اسلامی در موسسه آلمانی امور بین‌الملل و امنیتی (SWP) در برلین، در شماره پاییز 2025 «فصلنامه اینترنشنال پالیتیک» نوشت، جنگ 12روزه میان اسرائیل و ایران در ژوئن ۲۰۲۵ یک مرحله گذار بود که در آن نظم جدیدی در خاورمیانه در حال شکل‌گیری است. علاوه بر این، سقوط اسد در سوریه موفقیت بزرگی برای ترکیه بود. او معتقد است دوران هژمونی آمریکا در خاورمیانه رو به پایان است و جای خود را به نظمی چندقطبی می‌دهد که در آن ایالات‌متحده هنوز نفوذ قابل‌توجهی بر رویدادها دارد، اما همزمان در تلاش است تا بیشتر و بیشتر از آن فاصله بگیرد. در عوض، ابتکار عمل در حال انتقال به قدرت‌های منطقه‌ای است که در حال آماده شدن برای شکل دادن به مرحله بعدی تاریخ خاورمیانه به نفع خود هستند. اما بگذارید نقبی به گذشته‌ای کمی دورتر بزنیم.

در سال‌های پس از بهار عربی ۲۰۱۱، ایران به‌طور فزاینده‌ای قدرتمند شد و تلاش کرد با توانمندی هسته‌ای، موشکی و گسترش شبکه‌ای از متحدان که به «محور مقامت» شناخته می‌شود به یک «هژمون» منطقه‌ای تبدیل شود. با شروع اعتراضات در سوریه در سال ۲۰۱۱ و جنگ داخلی پس از آن، باعث ورود ایران و روسیه برای حفظ اسد شد. سوریه دوران اسد به مثابه یک «پل زمینی» بود که ایران را برای تقویت حزب‌الله به لبنان وصل می‌کرد. پس از توافق هسته‌ای 2015، تمرکز ایران به سوی محور مقاومت رفت. سپس با شکل‌گیری داعش، محور مقاومت (که سوریه جزئی اساسی از آن بود) تلاش گسترده‌ای در جهت از میان بردن داعش انجام داد. سوریه جزء مهم این اتحاد بود زیرا تنها متحد دولتی ایران بود و از سال ۱۹۸۰ با آن همکاری نزدیکی داشت.

اشتاینبرگ بر این باور است که ایران درصدد تشکیل «جبهه دوم» و بازدارندگی در برابر اسرائیل بود. اما این رژیم چه در دوران اسد (با چراغ سبز روس‌ها) و چه در دوران پسااسد (بدون توجه به دولت الشرع) حملاتی علیه مواضع نیروهای طرفدار ایران در سوریه انجام داد. با وقوع حملات 7 اکتبر 2023 (15 مهرماه 1402) خسارت زیادی به محور مقاومت وارد شد. علاوه بر خسارت‌های نظامی، ترور رهبران سیاسی حماس، حزب‌الله و انصارالله (که به حوثی‌ها هم معروف هستند) باعث تقابل مستقیم ایران و اسرائیل شد. درنهایت، سقوط اسد در 18 آذر 1403 (دسامبر 2024) به دست «هیات تحریرالشام» (HTS) یک ضربه دیگر به محور مقاومت بود و باعث شد دمشق از مدار ایران خارج و در مدار «عربی-عبری-غربی» قرار بگیرد.

به باور اشتاینبرگ، در محافل سیاسی و افکار عمومی منطقه، درگیری‌های اسرائیل در خاورمیانه با جنگ‌های این منطقه در سال‌های ۱۹۶۷ و ۱۹۷۳ مقایسه می‌شد. اسرائیل توانست متحدانی مانند حماس و حزب‌الله را تضعیف کند. برخی بر این باورند که سقوط رژیم اسد تا حد قابل‌توجهی نتیجه حملات اسرائیل به نیروهای محور مقاومت بود. اسرائیل اگرچه مدعی از میان بردن حماس بود اما با وجود ترور رهبران این گروه، هنوز نتوانسته حماس را خلع سلاح کند و به باور اشتاینبرگ «اسرائیل هیچ ایده‌ای هم برای نظم پساجنگ ندارد و هیچ پاسخی به این پرسش که چه کسی باید جایگزین حماس به‌عنوان حاکم غزه شود، ندارد». جنگ بی‌پایان اسرائیل باعث شد ده‌ها هزار غیرنظامی در نوار غزه جان خود را از دست بدهند. نقطه اساسی برای کاهش تنش، حمله اسرائیل به رهبران حماس در دوحه بود که باعث شد درنهایت نتانیاهو در حضور ترامپ و طی یک تماس تلفنی با امیر قطر، از وی عذرخواهی کرده و قطر به متحد غیرناتوی آمریکا تبدیل شود. اسرائیل سخت به‌دنبال عادی‌سازی روابط با کشورهای عربی است. اگرچه این رژیم توانسته بر اساس «توافق‌نامه‌های ابراهیم» با برخی کشورهای عربی عادی‌سازی کند اما هنوز نتوانسته عربستان سعودی را راضی به این کار کند.

«مارک لینچ»، استاد علوم سیاسی در دانشگاه جرج واشنگتن، در «فارن افرز» بر این باور است که درگیری طولانی، کاستی‌های اسرائیل را آشکار کرده است: دفاع موشکی‌اش امنیت کامل ارائه نمی‌دهد؛ اقتصادش نمی‌تواند جنگ بی‌پایان را تحمل کند؛ سیاست داخلی‌اش پس از دوره طولانی درگیری در غزه متشنج است و ارتش نیز عمیقاً به ایالات‌متحده وابسته است. اسرائیل نمی‌تواند تمام خاورمیانه را بمباران کند و به یک نظم جدید و پایدار برساند. رهبری منطقه‌ای به چیزی بیش از برتری نظامی نیاز دارد. این امر مستلزم درجه‌ای از رضایت و همکاری از سوی سایر قدرت‌های منطقه‌ای است. اما هیچ کشوری در خاورمیانه رهبری اسرائیل را نمی‌خواهد و اکنون همه کشورها به‌طور فزاینده‌ای از قدرت مهارنشده این رژیم می‌ترسند. برخی در واشنگتن از چشم‌انداز یک اسرائیل بی‌قیدوبند استقبال می‌کنند. اما آنها باید مراقب باشند که منافع اسرائیل با منافع ایالات‌متحده لزوماً یکسان نیست. اسرائیل «چک»های زیادی می‌نویسد که ایالات‌متحده ممکن است مایل یا قادر به نقد کردن آنها نباشد.

لینچ در بخش دیگری از مقاله خود می‌نویسد، پس از سال ۱۹۹۱، همه راه‌ها از واشنگتن می‌گذشت. پرسش اساسی این بود که آیا کشورها در داخل یا خارج از نظم آمریکایی قرار می‌گیرند. کسانی که در داخل بودند (اسرائیل و بیشتر کشورهای عربی) از ضمانت‌های امنیتی، دسترسی به نهادها و تامین مالی بین‌المللی و حمایت‌های دیپلماتیک برخوردار بودند. کسانی که در خارج بودند (ایران، عراق، لیبی و سوریه) با تحریم‌های فلج‌کننده، بمباران مکرر و مداخلات پنهانی و اهریمن‌سازی روزمره مواجه بودند.

به باور این استاد دانشگاه جرج واشنگتن، برتری آمریکا، که با شکست حمله ایالات‌متحده به عراق و بحران مالی جهانی سال 2008 تضعیف شده بود، دیگر به اندازه دهه‌های گذشته محکم و استوار به نظر نمی‌رسد. اما چندقطبی شدن همچنان یک چشم‌انداز دور است. روسیه تنها یک متحد در منطقه داشت: بشار اسد. اکنون و پس از سرنگونی اسد در سال 2024، هیچ متحدی ندارد. رشد اقتصاد بی‌وقفه چین و مجموعه دلهره‌آور توافقات استراتژیک با قدرت‌های منطقه‌ای، هیچ چالش جدی برای نظم منطقه‌ای به رهبری ایالات‌متحده ایجاد نکرده است. پکن تا حد زیادی در غزه بی‌توجه بوده و هدف قرار دادن تاسیسات هسته‌ای ایران از سوی اسرائیل و ایالات‌متحده را فقط محکوم کرد. چین تنها یک پایگاه دریایی در منطقه دارد، یک پایگاه کوچک در جیبوتی که برای تلاش‌های ضد دزدی دریایی در خلیج عدن استفاده می‌شود، اما وقتی حوثی‌ها به تلافی حمله اسرائیل به غزه، کشتیرانی در دریای سرخ را مسدود کردند، پکن باز هیچ کاری نکرد. در حال حاضر، به نظر می‌رسد چین با وجود وابستگی خود به نفت و گاز خاورمیانه، همچنان از تسلط نظامی آمریکا در خلیج فارس به‌طور رایگان استفاده می‌کند.

کشورهای خاورمیانه از سال ۱۹۹۱ (همان‌طور که بالاتر گفته شد) در یک نظم منطقه‌ای دوقطبی قرار گرفته‌اند که شامل دو بلوک می‌شود: بلوکی به رهبری ایالات‌متحده متشکل از اسرائیل، اکثر کشورهای عربی و ترکیه در برابر ایران و شرکای منطقه‌ای‌اش. رهبران خلیج فارس با رویکرد معامله‌گرایانه ترامپ و اشتیاق او برای نوعی از معاملات که کشورهای ثروتمند نفتی می‌توانند به راحتی ارائه دهند، احساس راحتی می‌کنند. توافق‌نامه ابراهیم، که در آن چندین کشور عربی به دستور ترامپ روابط خود را با اسرائیل در سال ۲۰۲۰ عادی‌سازی کردند، تغییر چندانی ایجاد نکرد، اما ظاهر قضیه را تغییر داد، زیرا بسیاری از این کشورهای عربی مدت‌ها روابط استراتژیک خود را با اسرائیل علیه ایران حفظ کرده بودند. به باور مارک لینچ، قمار مقامات امنیتی اسرائیل این است که نظم را می‌توان با زور و از هوا تحمیل کرد و رهبران عرب یا آنقدر مرعوب یا آنقدر ضعیف هستند که هرگز ریسک پاسخ دادن به آن را نمی‌کنند. رهبران عرب ممکن است غر بزنند اما درنهایت از خط تعیین‌شده از سوی اسرائیل پیروی خواهند کرد. اسرائیل منطقه‌ای را ترجیح می‌دهد که در آن قدرت، حق را تعیین می‌کند.

«راجر کوهن» در نیویورک‌تایمز هم بر این باور است که لبنان در یک منطقه خاکستری بین جنگ و صلح قرار دارد. جنگی که پس از حمله حماس به اسرائیل در 7 اکتبر 2023 به لبنان کشیده شد، کُند شده اما هرگز متوقف نشده است. در سراسر منطقه، ایالات‌متحده در تلاش است تا خاورمیانه را با روش‌های جدید متحول کند. «دموکراسی» دیگر بخشی از واژگان ترامپ نیست. «رفاه» (نه صندوق رای) به‌عنوان نوشداروی جدید مطرح می‌شود. وضعیت در لبنان نمونه‌ای قانع‌کننده از خاورمیانه جدیدی را ارائه می‌دهد که در آن دسترسی اسرائیل تقریباً فراگیر است. منطقه در حال تطبیق با چیزی است که عبدالخالق عبدالله، دانشمند برجسته علوم سیاسی در امارات، آن را «اسرائیل امپراتوری» می‌نامد؛ رژیمی که دشمنان را در هر کجا می‌کشد: از لبنان تا سوریه، غزه تا ایران، یمن تا قطر. حملات پیشگیرانه اسرائیل، هنجار جدید است. با توجه به چنین تسلطی، ایالات‌متحده باید تصمیم بگیرد که چه محدودیت‌هایی را برای پیشبرد صلح در منطقه بر اسرائیل اعمال کند. یکی از راه‌های دستیابی به این هدف می‌تواند تقویت ارتش‌های سایر بازیگران منطقه‌ای، مانند عربستان یا ترکیه باشد، که به نظر می‌رسد ترامپ قصد انجام آن را دارد.

نواف سلام، نخست‌وزیر لبنان، می‌گوید: «ما یک بازیگر بی‌قیدوبند داریم که مدعی هژمونی تحت رهبری نتانیاهو است. درعین‌حال، نسل جدیدی در سراسر جهان وجود دارد که دیگر نمی‌تواند رفتار اسرائیل را تحمل کند.» اسرائیل سال گذشته در آتش‌بس متعهد شد که ظرف 60 روز از لبنان عقب‌نشینی کند، اما سلام گفت: «اسرائیل در پنج نقطه در بالای تپه‌ها باقی ماند.» او بارها این موضوع را مطرح کرده است، از جمله با سرلشکر جاسپر جفرز سوم، افسر آمریکایی که چندین ماه رهبر «مکانیسم نظارت» آتش‌بس بود، اما فایده‌ای نداشت. سلام با عصبانیت گفت: «به او گفتم که ما در سال‌های ۱۹۱۴ یا ۱۹۱۵ نیستیم. برای نظارت بر آنچه در اطرافتان می‌گذرد، نیازی نیست بالای یک تپه ۷۰۰متری با دوربین دوچشمی یا تلسکوپ گالیله باشید! اسرائیل تصاویر ماهواره‌ای و پهپادها و بالن‌هایی با پیشرفته‌ترین دوربین‌های روی زمین دارد.»

فرانسه که در کنار ایالات‌متحده بر آتش‌بس نظارت دارد، بارها خواستار عقب‌نشینی اسرائیل از پنج موضع شد، اما ایالات‌متحده این موضوع را مطرح نکرد. مورگان اورتگاس، فرستاده ارشد ایالات‌متحده در خاورمیانه، چندی پیش در بیروت اصرار داشت که ارتش لبنان تا پایان سال جاری میلادی خلع سلاح کامل حزب‌الله را تکمیل کند. یاسین جابر، وزیر دارایی لبنان، توانایی ارتش را در دستیابی به این هدف زیر سوال برد. او گفت: «شما نمی‌توانید از ارتش بخواهید که معجزه کند درحالی‌که آنها فاقد ابزار هستند.» تام باراک، نماینده آمریکا در امور سوریه و لبنان، اذعان کرد که موانع بر سر راه خلع‌سلاح حزب‌الله بسیار زیاد است. این گروه همزمان یک حزب سیاسی جاافتاده در لبنان با حمایت قابل‌توجه شیعیان است. دستیابی به هدف خلع سلاح آسان نخواهد بود. یک حزب‌الله ضعیف، یک حزب‌الله بی‌قدرت نیست. بر اساس اکثر تخمین‌ها، تعداد مبارزان این گروه هنوز به ده‌ها هزار نفر می‌رسد. یک بیلبورد حزب‌الله در بزرگراه ساحلی همه چیز را می‌گفت: «وقتی پیروز می‌شویم، پیروز می‌شویم و وقتی شهید می‌شویم هم پیروز می‌شویم.» نعیم قاسم می‌گوید: «دشمن هنوز همان دشمن است و عامل قتل‌عام‌ها همان است. پس چگونه می‌توانیم سلاح‌ها را کنار بگذاریم؟ چگونه؟ نه، سلاح‌های ما باقی خواهند ماند. از حالا تا روز قیامت، آنها باقی خواهند ماند.»

کوهن، گزارشگر نیویورک‌تایمز در بخش دیگری از گزارش خود می‌نویسد، وقتی از عباس فخرالدین، شهردار نبطیه، شهری در جنوب لبنان، پرسیده ‌شد که آیا می‌ترسد؟، او گفت: «نه. من باید در دوران خوب و بد با مردمم باشم.» نبطیه و مناطق اطراف آن همچنان مورد حملات متناوب اسرائیل است و مردم را می‌کشد و این حس را تشدید می‌کند که آتش‌بس حتی از ساختمان‌های ویران‌شده لبنان نیز ناپایدارتر است. از نظر شهردار، استراتژی آمریکا صرفاً به حمایت از اسرائیل اختصاص دارد. او بر این باور است که حزب‌الله اکنون با دو دشمن روبه‌روست: اسرائیل و یک رژیم متخاصم در سوریه. این شهردار که از هواداران حزب‌الله است می‌گوید: «سوریه یک فقدان بزرگ بود، برخی از اعضای حزب‌الله می‌گویند ما همه چیز را از دست دادیم. بنابراین ما دو ترس داریم، در جنوب و در شرق، و از ما خواسته شده است که خلع‌سلاح شویم!»

آمریکا رویکرد خود را نسبت به منطقه تغییر داده است. دیپلماسی غیرمستقیم و عباراتی مانند «راه‌حل دو دولت» کنار گذاشته شده است. ترامپ می‌گوید منطقه به سوی «طلوعی جدید» در حرکت است. تام باراک سخت تلاش می‌کند تا از این فرصت استفاده کند. او به رهبران لبنان می‌گوید که خلع سلاح حزب‌الله «سعودی‌ها و قطری‌ها را... به صحنه می‌آورد». نواف سلام می‌گوید باراک گام‌های همزمان اسرائیل و حزب‌الله را به‌عنوان راه پیش‌رو پیشنهاد کرده است. او گفت: «حزب‌الله مقداری سلاح تحویل می‌دهد و بخشی از کشور را تخلیه می‌کند، اسرائیل از دو نقطه از پنج نقطه عقب‌نشینی می‌کند و... .» سلام می‌گوید: «... احساس ناامیدی می‌کنم، اما فایده اعتراض مکرر چیست؟»

عربستان سعودی محتاط است

عربستان سعودی از جمله برندگان درگیری میان اسرائیل و ایران است، زیرا تضعیف تهران به نفع این کشور است. این پادشاهی از زمان انقلاب ۱۹۷۹ با نظام مستقر در تهران سر ناسازگاری داشت. گسترش محور مقاومت یک جنگ سرد واقعی میان این دو قدرت منطقه‌ای بود. رهبری ریاض نگران پیشروی‌های تهران در عراق و سوریه بود، اما تهدید اصلی را از جانب حوثی‌های یمن می‌دید. حوثی‌ها در سپتامبر سال ۲۰۱۴ پایتخت یمن را تصرف کردند و باعث شدند عربستان سعودی و امارات متحده عربی به نفع دولت یمن، وارد جنگ شوند. این مداخله به یک شکست فاجعه‌بار تبدیل شد، زیرا حوثی‌ها حتی در سال ۲۰۱۷ با موشک به اهدافی در عمق عربستان حمله کردند.

در سپتامبر سال ۲۰۱۹، رهبری عربستان سیگنال‌هایی ارسال کرد که علاقه‌مند به پایان دادن به جنگ سرد با تهران است. از سوی دیگر، تا سال ۲۰۲۲ طول کشید تا حوثی‌ها بر سر آتش‌بس توافق کنند که به پایان خصومت‌ها منجر شد. اما تا آن زمان تغییر اساسی در سیاست عربستان سعودی رخ داده بود: عربستان سعودی نه‌تنها بر کاهش تنش‌ها با ایران تمرکز داشت، بلکه از ایالات‌متحده نیز فاصله می‌گرفت و به دنبال روابط نزدیک‌تر با روسیه و چین بود. از سال ۲۰۱۹، ریاض بارها اعلام کرد که این پادشاهی به راه‌حل‌های مسالمت‌آمیز برای درگیری‌های منطقه متعهد است و در رویارویی جدید، جانب هیچ طرفی را نخواهد گرفت. یکی از پیامدهای این امر، توافق با ایران در مارس ۲۰۲۳ بود که در آن دو رقیب با میانجیگری چین توافق کردند روابط دیپلماتیک خود را از سر بگیرند و روابط عادی‌سازی شود. پس از آغاز درگیری‌های حماس و اسرائیل، حوثی‌ها حملاتی را به کشتی‌هایی که به مقصد اسرائیل در حرکت بودند انجام دادند. پادشاهی سعودی -با وجود داشتن منافع حیاتی در امنیت خطوط دریایی- از شرکت در ماموریت‌های دریایی ایالات‌متحده یا اتحادیه اروپا علیه حوثی‌ها خودداری کرد. ریاض در ازای توافق با یک توافق صلح، خواستار تضمین امنیتی رسمی از سوی ایالات‌متحده، تحویل سیستم‌های تسلیحاتی مدرن و دسترسی به فناوری هسته‌ای بود. این نشان می‌دهد که به‌رغم تمام لفاظی‌ها در مورد تنش‌زدایی و عدم تعهد، رهبری عربستان مصمم است تا با کمک ایالات‌متحده، ضعف خود را جبران و قابلیت‌های نظامی خود را افزایش دهد.

عقب‌نشینی ایالات‌متحده

انفعال ایالات‌متحده عامل اصلی بوده که باعث شد قدرت‌های منطقه‌ای رویدادهای خاورمیانه را تا این حد عمیق شکل دهند. این تغییر تقریباً دو دهه پیش آغاز شد، زمانی که بسیاری از آمریکایی‌ها از جنگ‌های افغانستان و عراق خسته شدند. نیروی این تغییر سیاست داخلی با این واقعیت برجسته می‌شود که روسای جمهور مختلفی مانند باراک اوباما، دونالد ترامپ و جو بایدن، همگی معتقد بودند که آینده سیاست جهانی آمریکا در اقیانوس آرام و رقابت با چین نهفته است. هر سه به این نتیجه رسیدند که جنگ‌های خاورمیانه باید در اسرع وقت پایان یابد تا منابع برای درگیری در شرق بیشتر آزاد شود.

این واقعیت که ایالات‌متحده با مداخله در جنگ 12روزه و بمباران تاسیسات هسته‌ای ایران وارد میدان تقابل شد، نشان می‌دهد که جدا شدن ایالات‌متحده از خاورمیانه چقدر دشوار است. در داخل، این یک تصمیم سیاسی بسیار دشوار برای ترامپ بود. او به‌سرعت اطمینان داد که پس از این حمله، ابتکارات دیپلماتیک جدیدی انجام خواهد شد. این تمایل دیرینه آمریکا برای خروج، در مراحل اولیه برای بازیگران منطقه آشکار شد و کشورهایی مانند عربستان، امارات، ایران، اسرائیل، ترکیه و حتی کشور کوچک قطر را بر آن داشت تا برای پر کردن جای خالی آمریکایی‌ها تلاش کنند. تاثیر «چرخش به سوی آسیا»ی آمریکا به‌ویژه در عربستان سعودی مشهود بود.

از سال ۱۹۴۵، خاندان حاکم در آنجا به ایالات‌متحده به‌عنوان نیرویی برای محافظت از این پادشاهی متکی بودند. بااین‌حال، پس از حمله به قلب صنعت نفت عربستان سعودی در سپتامبر ۲۰۱۹، دولت ترامپ نتوانست واکنش نشان دهد. این امر باعث شد رهبری عربستان سعودی از ایالات‌متحده فاصله بگیرد و سیاست منطقه‌ای خود را دنبال کند. اگر ایالات‌متحده تصمیم به خروج نیروهای بیشتر بگیرد، روند استقلال بیشتر قدرت‌ها در خاورمیانه تشدید خواهد شد، یا به درگیری‌های جدید قدرت در منطقه می‌انجامد و حتی ممکن است به ظهور دوباره داعش بینجامد. اگر ایالات‌متحده روزی پایگاه‌های بزرگ خود در بحرین یا قطر را نیز تعطیل کند، این امر عواقب بسیار بدتری برای ساختار قدرت منطقه‌ای خواهد داشت.

26

دوم) ترکیه؛ بازنده یا ذی‌نفع؟

ترکیه از درگیری میان اسرائیل و ایران دوری کرد، اما از تضعیف ایران نفع زیادی برد. این امر به‌ویژه در سوریه مشهود بود، جایی که ایران تنها متحد دولتی خود را در دسامبر ۲۰۲۴ با سقوط اسد از دست داد، درحالی‌که ترکیه با سوریه جدید تحت ریاست‌جمهوری احمد الشرع، متحدی به‌دست آورد. تغییر رژیم به یک زلزله سیاسی منطقه‌ای تبدیل شد که دست مخالفان تهران را قوی‌تر کرد. اما بد نیست به یک اردوگاه دیگر هم اشاره شود که شامل ترکیه و امیرنشین قطر بود. از زمان آشفتگی بهار عربی در سال‌های ۲۰۱۱ و ۲۰۱۲، آنکارا و دوحه به‌طور مشترک از اسلام‌گرایان از طیف‌های مختلف در مبارزه‌هایشان برای قدرت در سوریه، لیبی، مصر، تونس و جاهای دیگر حمایت می‌کردند. ترکیه و قطر آشکارا امیدوار بودند که متحدانشان قدرت را به دست بگیرند و سپس به روابط نزدیک با حامیان سابق خود تکیه کنند. به این ترتیب، ترکیه و قطر به دنبال تبدیل شدن به قدرت‌های پیشرو در خاورمیانه بودند.

از سال ۲۰۱۳ به بعد، به نظر می‌رسید که این دو کشور در تحقق جاه‌طلبی‌های خود در این زمینه شکست را به آغوش کشیده‌اند، زیرا ارتش مصر علیه اخوان‌المسلمین که مورد حمایت آنکارا و دوحه بود، کودتا کرد و اسلام‌گرایان نیز نتوانستند در سوریه و لیبی دست بالا را داشته باشند. قطر در سال ۲۰۱۷، زمانی که عربستان سعودی، امارات متحده عربی، بحرین و مصر محاصره زمینی، هوایی و دریایی علیه این امیرنشین اعمال کردند، با شرایط سختی مواجه شد. یکی از دلایل این امر، حمایت قطر از اخوان‌المسلمین بود که این چهار کشور آن را تهدیدی وجودی برای رژیم‌های خود می‌دانستند. با کمک ترکیه و دیگران، دوحه توانست بر مواضع خود بایستد و همسایگانش در اوایل سال ۲۰۲۱ محاصره را لغو کردند.

در همین حال، ترکیه با گام‌های بلند به گسترش نفوذ خود در منطقه ادامه داد. پس از کودتای نافرجام سال ۲۰۱۶، ترکیه دوره کوتاهی از ضعف را پشت سر گذاشت، اما به‌سرعت بهبود یافت و بر عرصه‌ها و درگیری‌هایی مانند شرق مدیترانه (جایی که برای ذخایر غنی گاز فراساحلی رقابت می‌کرد)، لیبی (جایی که در سال ۲۰۲۰ مستقیماً مداخله کرد و نگهبان دولت غرب لیبی در طرابلس شد) و قفقاز (جایی که نقش تعیین‌کننده‌ای در تقویت آذربایجان در جنگ علیه ارمنستان در سال‌های ۲۰۲۰ و ۲۰۲۳ ایفا کرد) تمرکز کرد. در سوریه، ترکیه بین سال‌های ۲۰۱۶ تا ۲۰۱۹ سه منطقه بزرگ در شمال این کشور را اشغال کرد تا از گسترش منطقه خودمختار تحت کنترل کردهای سوریه جلوگیری کند.

از سال ۲۰۱۷ به بعد، ترکیه همچنین از هیات تحریرالشام حمایت کرد. این گروه کنترل استان ادلب در شمال غربی سوریه را به‌دست داشت. حداکثر تا سال ۲۰۲۰، ادلب تحت‌الحمایه ترکیه بود و سرویس اطلاعاتی ترکیه، میت، به مهم‌ترین متحد هیات تحریرالشام تبدیل شده بود. بنابراین، این واقعیت که این سازمان و متحدان سوری‌اش در دسامبر ۲۰۲۴ در سرنگونی رژیم اسد موفق شدند، بیش از هر چیز، موفقیت سیاست ترکیه در منطقه است. این ترکیه و قطر هستند که از این واقعیت که اسلام‌گرایان سنی یکی از کشورهای اصلی جهان عرب را فتح کرده‌اند، سود می‌برند.

آنچه قدرت‌های اصلی منطقه‌ای (ایران، عربستان، ترکیه و اسرائیل) در آن مشترک هستند این است که هیچ‌کدام از آنها به اندازه کافی قوی نیستند که اراده خود را بر منطقه یا حتی بخشی از آن تحمیل کنند. این نشان می‌دهد که در خاورمیانه‌ای که به‌طور فزاینده‌ای چندقطبی می‌شود، درگیری ادامه خواهد داشت و (بسته به ماهیت و مقیاس آن) می‌تواند دوباره ایالات‌متحده و روزی چین را نیز درگیر کند. شاید گسترده‌ترین نوع چنین درگیری‌های بالقوه‌ای، درگیری میان ترکیه و اسرائیل باشد. روابط میان این دو بازیگر در طول یک دهه و نیم گذشته به‌شدت رو‌ به وخامت گذاشته است. یکی از دلایل مهم این امر، حمایت آنکارا از اسلام‌گرایان در منطقه بود. علاوه بر این، سیاستمداران ترکیه، به رهبری رجب طیب اردوغان، بارها با اظهارات علیه اسرائیل، تیتر خبرها شده‌اند.

ترکیه از سال ۲۰۱۷ حمایت گسترده‌ای از هیات تحریرالشام به عمل آورده و این گروه موفقیت خود را در درجه اول مدیون کمک‌های ترکیه است. بنابراین احتمال دارد که سوریه جدید اتحاد نزدیکی با ترکیه تشکیل دهد. بااین‌حال، اسرائیل، یک دولت اسلام‌گرا و طرفدار ترکیه در دمشق را تهدیدی برای خود می‌داند و بنابراین در تلاش است تا نیروهای حاکم جدید را از مرز اسرائیل دور نگه دارد. دومین و شاید فوری‌ترین درگیری، بین اسرائیل و ایران است. ایران همچنان یک قدرت منطقه‌ای مهم است و نباید از آن غفلت کرد.

«سریشتی چایا» در «Atlas Institute for International Affairs» 

بر این باور است که صفحات تکتونیکی ژئوپولیتیک خاورمیانه در دسامبر ۲۰۲۴ به طرز چشمگیری تغییر کرد، یعنی زمانی که بشار اسد پس از پنج دهه حکومت سوریه را ترک کرد. اما این لحظه سرنوشت‌ساز تنها نیمی از داستان را روایت می‌کند. درحالی‌که دمشق در حال بازسازی است، تهران بی‌سروصدا در حال اجرای (شاید) مهم‌ترین محور استراتژیک در تاریخ مدرن خود است: دوری قاطعانه از غرب و قرار گرفتن در معماری اقتصادی اوراسیا. این تحولات موازی در کنار هم، منطقه‌ای را نشان می‌دهند که نه از طریق اجلاس‌های بزرگ یا معاهدات صلح، بلکه از طریق «مناسبات سرد قدرت» و «تجارت» در حال بازسازی است. به باور این تحلیلگر، رفتن اسد فقط سقوط یک دیکتاتور نبود. بلکه تضعیف عمق استراتژیک ایران و تضعیف کریدور حیاتی برای حزب‌الله بود.

این تحلیلگر بر این باور است که ترکیه به‌عنوان برنده قطعی ظاهر شده است. آنکارا از گروه‌های شورشی که درنهایت اسد را سرنگون کردند، حمایت کرد و اکنون خود را با نفوذ بی‌سابقه‌ای بر دولت موقت سوریه مواجه می‌بیند. این فقط مربوط به پیروزی‌های نظامی نیست، ترکیه میزبان نزدیک به سه میلیون پناهنده سوری است و سقوط اسد احتمال بازگشت آنها را بیشتر کرده است. در حال حاضر، بیش از ۴۷۴ هزار سوری از ماه سپتامبر از ترکیه بازگشته‌اند و آمار رسمی نشان می‌دهد که ۲۵۰ هزار نفر دیگر از دسامبر ۲۰۲۴ از کشورهای مختلف بازگشته‌اند.

اما تحول سوریه به هیچ وجه شبیه تاج‌گذاری ترکیه نیست. این کشور همچنان دچار شکاف است، نیروهای کرد شمال شرقی را کنترل می‌کنند، بقایای دستگاه نظامی اسد در سراسر سرزمین‌های تحت کنترل دولت پراکنده شده و شبح همیشگی سلول‌های داعش در انتظار فرصت هستند. روسیه، دیگر حامی اصلی اسد، به‌شدت تلاش می‌کند پایگاه دریایی خود در طرطوس و پایگاه هوایی خود در حمیمیم را حفظ کند.

با کاهش نفوذ ایران در شام و تضعیف شبکه‌های سنتی، تهران رویکرد خود را تغییر داده است. در ماه می ۲۰۲۵، یک توافق‌نامه تجارت آزاد کامل میان ایران و اتحادیه اقتصادی اوراسیا به اجرا درآمد و میانگین عوارض واردات را از ۲۰ درصد به تنها 5 /4 درصد کاهش داد. ایران در سال ۲۰۲۳ به سازمان همکاری شانگهای پیوسته بود و اکنون این ادغام در اتحادیه اقتصادی اوراسیا، گام بزرگ دیگری در جهت‌گیری تهران به سمت روسیه، چین و آسیای مرکزی است.

پکن با وجود تحریم‌های غرب، به شاهرگ حیاتی اقتصاد ایران تبدیل شده است. این فقط مربوط به انرژی نیست. ایران به‌طور فعال به‌دنبال ایجاد کریدورهای تجاری جدید از طریق آسیای مرکزی است تا آسیب‌پذیری خود را کاهش دهد. این تغییر جهت‌گیری ابعاد مختلفی دارد. تحریم‌های غرب تجارت با اروپا و بخش عمده‌ای از جهان توسعه‌یافته را تقریباً غیرممکن کرده است. بنابراین ایران در حال ایجاد مسیرهای جایگزین است. توافق‌نامه اتحادیه اقتصادی اوراسیا دسترسی به بازارهای روسیه، قزاقستان، بلاروس، ارمنستان و قرقیزستان را فراهم می‌کند، نه اقتصادهای عظیم به‌صورت جداگانه، بلکه به‌صورت جمعی نشان‌دهنده فرصت‌های قابل‌توجهی هستند. مهم‌تر از آن، این توافق‌نامه نشان‌دهنده محاسبه استراتژیک بلندمدت ایران است: اگر غرب با تهران تجارت نکند، تهران یک سیستم اقتصادی موازی ایجاد خواهد کرد.

ظهور ترکیه و عقب‌نشینی ایران، پویایی‌های منطقه‌ای را تغییر داد. آنکارا خود را به‌عنوان یک نیروی تثبیت‌کننده در سوریه معرفی کرده و از قراردادهای بازسازی و بازگشت پناهندگان سود اقتصادی بالقوه‌ای می‌برد. در همین حال، ایران با برنامه‌های اقتصادی از طریق مشارکت‌های آسیایی، می‌کوشد کاهش حضور منطقه‌ای خود را جبران کند. 

دراین پرونده بخوانید ...