شناسه خبر : 50941 لینک کوتاه

سکوت پرهزینه

در محیط کار ایران، آزار جنسی به چه شکل‌هایی وجود دارد؟

 

فائزه مومنی / نویسنده نشریه 

آزار جنسی در محیط کار، برخلاف تصور رایج، نه یک مسئله شخصی میان دو نفر، بلکه معضلی ساختاری، سازمانی و اقتصادی است؛ معضلی که می‌تواند بر مشارکت اقتصادی زنان، بهره‌وری سازمان‌ها و حتی کیفیت سرمایه انسانی کشور اثر بگذارد. مطالعه‌ای که این گزارش بر مبنای آن نوشته شده، تصویر نادیده‌گرفته‌ای از وضعیت زنان شاغل در ایران ارائه می‌دهد؛ وضعیتی که در آن، بسیاری از برخوردها و تنش‌هایی که در ظاهر نوعی «شوخی»، «رفتار معمول سازمانی» یا «رفتار شخصی» تلقی می‌شوند، در عمل مصادیقی از آزار جنسی هستند که پیامدهای اجتماعی و اقتصادی سنگینی تولید می‌کنند.   علی‌اصغر حسینی‌نوذری و حسین کردی در مقاله‌ای با عنوان «تجربه انواع آزار جنسی زنان» در فصلنامه علمی-پژوهشی رفاه اجتماعی، آزار جنسی را از سطح یک تابوی فرهنگی به یک پدیده قابل اندازه‌گیری تبدیل کرده‌اند. زنانی که در این مطالعه حضور داشتند، طیفی سنی میان ۲۵ تا ۵۰ سال داشتند و تجربه‌هایشان، هم از محیط‌های کاری رسمی و سازمان‌یافته حاصل شده و هم از محیط‌های کاری کوچک‌تر و کم‌ساختار. این تنوع باعث می‌شود نتایج، تصویری نسبتاً گسترده از واقعیت باشد. آنچه از خلال روایت‌ها و داده‌ها حاصل می‌شود، نشان می‌دهد که بخش قابل‌توجهی از زنان شاغل در ایران، حداقل یک‌بار نوعی از آزار جنسی را تجربه کرده‌اند؛ از نگاه‌های طولانی و ناخواسته و کنایه‌های کلامی گرفته تا فشارهای پنهانی برای ایجاد روابط خارج از عرف کاری، یا حتی لمس ناخواسته و نزدیک ‌شدن‌های عمدی. اما مسئله، تنها وقوع این رفتارها نیست؛ بلکه سکوت گسترده‌ای است که آن را احاطه کرده. در بسیاری از روایت‌ها، زنان اشاره کرده‌اند که شکایت کردن را بی‌فایده دانسته‌اند، یا از پیامدهای اجتماعی و شغلی ترسیده‌اند، یا معتقد بوده‌اند که «هیچ‌کس جدی نمی‌گیرد». همین چرخه سکوت، به‌صورت ساختاری امکان تداوم آزار را فراهم می‌کند و به مرور، هنجاری نانوشته شکل می‌گیرد که در آن، آزار جنسی نه استثنا، بلکه بخشی از «محیط کار» تعریف می‌شود. داده‌های پژوهش تصویری دقیق‌تر می‌دهد. در یکی از بخش‌ها، تقریباً ۴۰ درصد از زنان گفته‌اند تجربه آزار کلامی داشته‌اند؛ آزارهایی که از شوخی‌های جنسی تا سوا‌ل‌های خصوصی و متلک‌های روزمره را شامل می‌شود. بخش قابل‌توجهی نیز از آزارهای غیرکلامی مانند نگاه خیره، حرکات دست و ژست‌های ناخواسته سخن گفته‌اند. برخی دیگر نیز از تجربه تماس فیزیکی ناخواسته خبر داده‌اند. این ارقام وقتی در کنار نرخ بسیار پایین گزارش‌دهی قرار می‌گیرد، نشان می‌دهد آنچه ثبت شده، تنها لایه رویی مسئله است. بسیاری از زنان حتی حاضر به ذکر جزئیات تجربه‌هایشان نشده‌اند، چون معتقد بوده‌اند هیچ نتیجه‌ای در پی ندارد یا به قیمت از دست دادن موقعیت شغلی‌شان تمام خواهد شد.

جایی که روابط قدرت نامتوازن است

از دل داده‌ها می‌توان فهمید که آزار جنسی اغلب در فضاهایی رخ می‌دهد که روابط قدرت نامتوازن است. زنانی که در موقعیت‌های شغلی پایین‌تر قرار دارند، یا قراردادهای کوتاه‌مدت و غیررسمی دارند، تجربه بیشتری از آزار را گزارش کرده‌اند. این یافته با پژوهش‌های بین‌المللی نیز همخوانی دارد که نشان می‌دهد ناامنی شغلی و وابستگی اقتصادی، قربانی را در برابر آزارپیشه آسیب‌پذیرتر می‌کند. داده‌ها نشان می‌دهد آزار معمولاً از سوی افرادی انجام می‌شود که قدرت بیشتری در سازمان دارند: مدیران میانی، سرپرستان یا حتی برخی همکاران باسابقه‌تر که نفوذ غیررسمی دارند. در چنین شرایطی، زنانی که آزار را تجربه می‌کنند، نه‌تنها احساس خطر مستقیم نسبت به آن لحظه دارند، بلکه نگران آینده شغلی خود نیز هستند.

پژوهش در بخش دیگری نشان می‌دهد که تجربه آزار، صرفاً به لحظه وقوع محدود نمی‌شود و آثار آن می‌تواند مدت‌ها بر عملکرد کاری و سلامت روانی فرد باقی بماند. بسیاری از زنان گفته‌اند پس از تجربه آزار، تمرکز کاری‌شان کاهش یافته، احساس ناامنی و اضطراب پیدا کرده‌اند و حتی برخی به ترک محیط کار فکر کرده‌اند. مجموعه‌ای از این احساسات، در سطح کلان می‌تواند بازتابی مستقیم بر بهره‌وری اقتصادی داشته باشد. بازار کاری که بخشی از نیروی کار مونث آن، به‌جای تمرکز بر خلق ارزش، مجبور به مدیریت تهدیدهای روزمره و تنش‌های محیطی است، بازاری ناکارآمد و پرهزینه خواهد بود.

در یکی از بخش‌های گزارش، داده‌هایی درباره تاثیر آزار جنسی بر کیفیت روابط سازمانی ارائه شده است. زنانی که تجربه آزار داشته‌اند، اعتماد کمتری به ساختار رسمی سازمان و مدیران بالادستی نشان داده‌اند. برای بسیاری از آنها، محیط کار از فضاهای همکاری حرفه‌ای به فضاهای تهدید و بی‌اعتمادی تبدیل شده است.

برخی گفته‌اند برای اجتناب از برخورد، از حضور در جلسات مشترک، سفرهای کاری یا موقعیت‌هایی که نیاز به ارتباط نزدیک با همکاران مرد داشته، خودداری کرده‌اند. این خودداری‌ها، در ظاهر رفتاری فردی است، اما در باطن باعث کاهش مشارکت زنان در فعالیت‌های کلیدی سازمان می‌شود و همین امر احتمال رشد شغلی آنها را محدود می‌کند.

نکته مهم دیگری که از پژوهش برداشت می‌شود، تفاوت میان «واقعیت آزار» و «برداشت اجتماعی از آزار» است. بسیاری از زنانی که تجربه خود را بیان کرده‌اند، گفته‌اند که اطرافیان (همکاران یا حتی مدیران) رفتار را «شوخی» یا «بدفهمی» قلمداد کرده‌اند. همین تلاش برای کوچک‌شماری تجربه قربانی، به‌طور ساختاری آزاردهنده را تشویق و قربانی را منزوی می‌کند. این مسئله، به‌ویژه در فرهنگ‌هایی که تابوی صحبت کردن درباره مسائل جنسی وجود دارد، شدیدتر است. سکوت اجتماعی نه‌تنها محافظ قربانی نیست، بلکه به خاکی تبدیل می‌شود که خشونت در آن ریشه می‌دواند.

بازتولید از سوی سازمان

پژوهش همچنین به نکته مهمی اشاره می‌کند: بخشی از آزار جنسی، نه‌تنها از سوی افراد، بلکه از طریق سازوکارهای سازمانی بازتولید می‌شود. به عبارت دیگر، برخی ساختارها و مناسبات مدیریتی، به‌طور غیرمستقیم فضا را برای آزار فراهم می‌کنند. ضعف قوانین داخلی، نبود واحد رسیدگی مستقل، بی‌اعتنایی مدیران به شکایت‌ها و ساختارهای عمودی قدرت، عواملی هستند که فضای ناامن می‌سازند. وقتی قربانی بداند که حتی اگر شکایت کند، احتمالاً یا جدی گرفته نمی‌شود یا به‌نوعی مقصر شمرده خواهد شد، تصمیم منطقی‌اش سکوت است. این سکوت اما، هزینه‌ای اجتماعی و اقتصادی تولید می‌کند که تنها بر دوش زنان نیست؛ بلکه کل سیستم اقتصادی از آن متضرر می‌شود.

داده‌های مقاله نشان می‌دهد که میزان تجربه آزار در میان زیردستان بیشتر از کارکنان هم‌سطح بوده است. این الگو نشان می‌دهد که آزار جنسی، بیش از آنکه «میل شخصی فرد آزاردهنده» باشد، نوعی ابزار قدرت است که در آن فرد آزاردهنده با اتکا به جایگاه شغلی، امنیت قربانی را تهدید می‌کند. این نوع آزار، از سطح رفتار فردی فراتر می‌رود و به رفتاری ساختاری تبدیل می‌شود. از دل روایت‌ها چنین برمی‌آید که بسیاری از زنان، پس از تجربه آزار، در محیط کار دچار نوعی «خودسانسوری رفتاری» شده‌اند؛ از پوشش تا نحوه صحبت کردن و از حضور در اتاق‌های بسته تا اجتناب از هم‌نشینی با برخی همکاران. این خودسانسوری، فارغ از قضاوت ارزشی درباره درستی یا نادرستی آن، نشانه‌ای از آن است که محیط کار نتوانسته فضایی امن فراهم کند.

این وضعیت، از منظر اقتصادی نیز پیامد دارد. نیروی کاری که دائم در حال تنظیم رفتارش برای حفاظت از خود است، درگیر نوعی «هزینه روانی پنهان» می‌شود. این هزینه روانی، نهایتاً بهره‌وری را کاهش می‌دهد. برخی روایت‌ها نشان می‌دهد که زنان پس از آزار، انگیزه خود را برای ادامه کار از دست داده‌اند، از فرصت‌های ارتقا صرف‌نظر کرده‌اند، یا حتی شغل خود را ترک کرده‌اند. هرکدام از این واکنش‌ها، برای اقتصاد کشور هزینه‌ساز است؛ زیرا از دست دادن نیروی کار ماهر، کاهش مشارکت زنان در بازار کار و کاهش کیفیت محیط‌های سازمانی، مستقیماً بر قدرت رقابت‌پذیری اقتصاد تاثیر می‌گذارد.

در بخش دیگری از پژوهش، داده‌هایی درباره شدت و فراوانی آزار آورده شده است. برخی زنان گفته‌اند که حداقل یک‌بار در سال تجربه آزار داشته‌اند، اما گروهی دیگر گفته‌اند تجربه‌ها تکرارشونده بوده و گاه به‌صورت روزمره ادامه داشته است. این تکرار، آزار را از یک حادثه فردی به یک «روتین سازمانی» تبدیل می‌کند؛ روتینی که می‌تواند نسل‌های بعدی کارکنان را نیز تحت تاثیر قرار دهد و فضای کار را به‌طور پایدار ناامن کند. پژوهش همچنین به نمونه‌هایی اشاره می‌کند که در آنها آزاردهنده، فردی با روابط گسترده و نفوذ سازمانی بوده است. در چنین شرایطی، قربانی به‌طور کامل احساس تنهایی می‌کند. این حس بی‌پناهی، نه‌تنها او را از گزارش دادن منصرف می‌کند، بلکه باعث می‌شود تصور کند آزار «طبیعی» یا «اجتناب‌ناپذیر» است. این تصور، یکی از خطرناک‌ترین نتایج اجتماعی آزار جنسی است: تبدیل ‌شدن آن به بخشی طبیعی‌شده از فرهنگ سازمانی.

برای تحلیل اقتصادی این پدیده، باید به چرخه اثرگذاری آن نگاه کرد. آزار جنسی، با ایجاد اضطراب و ناامنی، کیفیت کار را پایین می‌آورد. کاهش کیفیت کار، بر راندمان سازمان اثر می‌گذارد. کاهش راندمان، هزینه‌های رقابت‌پذیری را بالا می‌برد. درنهایت، کل اقتصاد از نظر کارایی آسیب می‌بیند. اگر این مسئله در سطح کلان تکرار شود -که طبق داده‌ها چنین است- بازار کار ایران بخش مهمی از سرمایه انسانی مونث را در معرض فرسایش تدریجی قرار می‌دهد.

سکوت سازمان‌ها

19نکته مهم دیگری که از مطالعه استخراج می‌شود، نقش سکوت سازمان‌هاست. بسیاری از سازمان‌ها یا دستورالعمل مشخصی برای رسیدگی به آزار جنسی ندارند، یا اگر هم دارند، در عمل اجرا نمی‌شود. برخی زنان گفته‌اند که ترجیح داده‌اند موضوع را به خانواده خود نیز نگویند، زیرا نمی‌خواسته‌اند به محدودیت‌های بیشتری در زندگی شخصی دچار شوند. این سکوت چندجانبه -سازمانی، اجتماعی و خانوادگی- آزار را به مسئله‌ای بدون شاهد تبدیل می‌کند.

با وجود همه این چالش‌ها، مطالعه مورد بحث یک نکته امیدوارکننده نیز دارد. برخی زنان، به‌ویژه در نسل‌های جوان‌تر، آمادگی بیشتری برای بیان تجربه‌هایشان نشان داده‌اند. این تغییر تدریجی در فرهنگ کاری و اجتماعی، می‌تواند در آینده به تقویت سازوکارهای حمایتی منجر شود؛ البته به شرط آنکه سازمان‌ها نیز با اصلاح ساختارها، ایجاد واحدهای مستقل رسیدگی، آموزش کارکنان و تعریف پروتکل‌های مشخص، شرایط لازم را فراهم کنند.

پیام روشن این پژوهش برای سیاست‌گذاران، مدیران سازمان‌ها و فعالان اقتصادی آن است که آزار جنسی در محیط کار، مسئله‌ای پنهان اما بسیار تاثیرگذار بر کیفیت سرمایه انسانی و بهره‌وری اقتصادی است. اگر قرار است سهم زنان در اقتصاد ایران افزایش یابد و کیفیت محیط‌های کاری به استانداردهای بین‌المللی نزدیک شود، نمی‌توان این معضل را نادیده گرفت. ایجاد محیط‌های کاری امن، تنها یک مطالبه اخلاقی نیست؛ یک ضرورت اقتصادی است.

واقعیت این است که ما سال‌ها با زنان شاغلی مواجه بودیم که در گفت‌وگوهای غیررسمی از تجربه‌های ناخوشایند محیط کار می‌گفتند؛ تجربه‌هایی که اگرچه بار روانی سنگینی داشت، اما عملاً هیچ‌جا ثبت نمی‌شد. در نگاه اول، این مسئله خیلی پنهان و پراکنده به‌نظر می‌رسد، اما وقتی تعداد روایت‌ها زیاد می‌شود، پژوهشگر می‌فهمد که با یک الگوی تکرارشونده مواجه است. انگیزه اصلی ما همین بود: تبدیل تجربه‌های شخصی و پراکنده زنان به داده‌هایی قابل تحلیل.

شدت غافلگیرکننده

حسین کردی، یکی از نویسندگان این مقاله، می‌گوید: شدت مسئله برایمان غافلگیرکننده بود. در داده‌ها مشاهده کردیم حدود ۴۰ درصد زنان حداقل یک‌بار آزار کلامی را تجربه کرده‌اند. اما نکته نگران‌کننده‌تر این بود که بسیاری از آنها تجربه بیش از یک نوع آزار را گزارش کرده بودند: از نگاه‌های طولانی تا پیشنهادهای غیرمتعارف، از شوخی‌های جنسی تا تلاش برای تماس بدنی. جالب است بدانید برخی از یافته‌های جزئی‌تر نشان داد که درصدی از زنان -حدود هفت تا هشت درصد- با تماس فیزیکی ناخواسته مواجه شده‌اند. این رقم در ادبیات جهانی هم رقم پایینی محسوب نمی‌شود، چه برسد در جامعه‌ای که کمتر درباره آن صحبت می‌شود.

به گفته او:‌ داده‌ها نشان می‌دهد که آزار جنسی در محیط‌های کاری، بیش از آنکه ناشی از میل فردی باشد، به نابرابری قدرت گره خورده است. ما با نمونه‌هایی روبه‌رو شدیم که در آن آزاردهنده مدیر میانی یا سرپرست واحد بوده و قربانی نیز به‌دلیل نوع قرارداد یا موقعیت شغلی، نگران از دست دادن شغلش بوده است. در یکی از تحلیل‌های جانبی که شاید کمتر مورد توجه قرار گرفته، نشان دادیم که میزان تجربه آزار در میان افرادی که زیرمجموعه مستقیم مدیران هستند، تقریباً دو برابر کارمندان هم‌سطح است. این یافته بسیار مهم است، زیرا به ما می‌گوید مسئله صرفاً رفتاری فردی نیست، بلکه ریشه در ساختار دارد. او می‌گوید:‌ در مصاحبه‌های تکمیلی، تعدادی از زنان گفتند که وقتی برای اولین‌بار موضوع را با همکار یا مدیر در میان گذاشته‌اند، پاسخ شنیده‌اند که «بی‌خیال، طرف شوخی کرده» یا «سوءتفاهم شده». همین برخورد باعث می‌شود قربانی احساس کند شکایت کردن بی‌فایده است. در نتیجه، ترجیح می‌دهد سکوت کند. سکوت قربانی، آزاردهنده را جسورتر می‌کند. از طرف دیگر، سکوت سازمانی هم یک پیام روشن دارد: این رفتارها هزینه‌ای برای آزاردهنده ندارد. چنین چرخه‌ای به‌طور ساختاری آزار را بازتولید می‌کند.

کردی با بیان اینکه آزار غیرکلامی -مثل نگاه‌های طولانی، حرکات دست، یا ایجاد فضای جنسی بدون کلام- رفتاری بسیار رایج‌تر از چیزی است که معمولاً تصور می‌شود،‌ تاکید می‌کند: یکی از یافته‌های جالب این بود که برخی زنان گفته بودند «آزار غیرکلامی از آزار کلامی آزاردهنده‌تر است»، چون در ظاهر چیزی نمی‌توان ثابت کرد. این نوع آزار باعث می‌شود فرد دائم در حالت هشدار باشد؛ یک هزینه روانی دائمی که بهره‌وری شغلی را به‌شدت پایین می‌آورد.

وقتی زنی احساس ناامنی می‌کند، مشارکتش در فعالیت‌های تیمی کاهش می‌یابد، انگیزه‌اش کم می‌شود، احتمال ترک شغل بالا می‌رود و انرژی زیادی برای «مدیریت خطر» مصرف می‌کند. همه اینها به هزینه پنهان برای سازمان تبدیل می‌شود. درنهایت، فردی که می‌توانست یک نیروی کار مولد باشد، بخش زیادی از توانش را صرف حفظ امنیت شخصی می‌کند. این رفتار در سطح کلان باعث کاهش مشارکت اقتصادی زنان و کاهش سرمایه انسانی می‌شود. اقتصاد ایران، با مشکلی به نام «کمبود بهره‌وری»، اصلاً نمی‌تواند چنین هزینه‌ای را نادیده بگیرد.

به باور او: زنان قبل از هر چیز باید اعتراف کنند که مسئله وجود دارد. تا پذیرش وجود آزار جنسی در محیط کار اتفاق نیفتد، هیچ سیاستی کار نمی‌کند. قدم بعدی طراحی سازوکارهای گزارش‌دهی امن است؛ سازوکاری که قربانی نترسد که اگر حرف بزند، شغلش را از دست می‌دهد. مورد سوم آموزش مدیران است؛ بسیاری از آزارها نه از سر قصد، بلکه از سر ناآگاهی رخ می‌دهد. و نهایتاً باید بدانیم که امنیت محیط کار فقط یک مطالبه اخلاقی نیست؛ یک ضرورت اقتصادی است.

درنهایت اینکه به گزارش تجارت فردا:‌ آزار جنسی، برخلاف تصور رایج، نه «موضوعی زنانه»، بلکه یک اختلال سازمانی است که می‌تواند ساختار تولید ارزش را در اقتصاد دچار اختلال کند. رفع این معضل، نیازمند مجموعه‌ای از اصلاحات ساختاری، سیاستی و فرهنگی است؛ از تدوین قوانین حمایتی موثر گرفته تا آموزش مدیران و کارکنان، ایجاد مسیرهای گزارش‌دهی امن، و تقویت مشارکت زنان در تصمیم‌گیری‌های سازمانی.

این گزارش که بر مبنای داده‌ها و روایت‌های زنان شاغل در ایران نوشته شده، نشان می‌دهد که سکوت درباره آزار جنسی، نه‌تنها باعث حفاظت از قربانی نمی‌شود، بلکه به استمرار چرخه خشونت کمک می‌کند و هزینه‌های سنگینی بر اقتصاد کشور تحمیل می‌کند. امروز، مسئله تنها این نیست که زنان در محیط کار چه تجربه می‌کنند؛ بلکه این است که اقتصاد ایران چه هزینه‌ای بابت این تجربه‌ها می‌پردازد. 

دراین پرونده بخوانید ...