شناسه خبر : 49553 لینک کوتاه
تاریخ انتشار:

پیامبر خودخوانده

دونالد ترامپ چگونه صحنه سیاسی آمریکا را بر هم زد؟

 

حامد وحیدی / نویسنده نشریه 

در دوران‌هایی که جامعه دچار بحران‌های شدید اقتصادی، سیاسی یا فرهنگی می‌شود، احساس ناامنی، بی‌قدرتی و سردرگمی در میان مردم رشد می‌کند. این احساسات، به‌ویژه در شرایطی که نهادهای رسمی پاسخگوی نیازها نباشند یا مشروعیت خود را از دست داده باشند، می‌تواند مردم را به سمت رهبران یا روایت‌هایی سوق دهد که وعده بازگرداندن نظم ازدست‌رفته یا نجاتی رهایی‌بخش می‌دهند. در چنین شرایطی، گرایش به جنبش‌های مذهبی، عرفانی یا آخرالزمانی، نه‌تنها در تاریخ کهن، بلکه در دوران مدرن نیز بارها تکرار شده است. این پدیده یک سازوکار روانی اجتماعی است که از عمق نیاز انسان به معنا، ثبات و امید نشأت می‌گیرد. جنبش‌هایی مانند شورش تای‌پینگ در چین قرن نوزدهم یا جنبش‌های موسوم به «کالایی» در جزایر ملانزی، شاهدی بر این نکته‌اند که ترکیب بحران اجتماعی، روایت نجات‌بخش و رهبری کاریزماتیک، می‌تواند میلیون‌ها انسان را تحت تاثیر قرار دهد. هونگ شیئوکوان، رهبر تای‌پینگ‌ها، مردی بود از طبقه متوسط که در رقابت شدید نظام آموزشی و سیاسی چین شکست خورد. او در پی رویایی عرفانی ادعا کرد که برادر کوچک عیسی مسیح است و مامور نجات مردم چین از ظلم، فساد و بت‌پرستی. چنین ادعایی، اگرچه ازنظر عقلانی گزاف می‌نمود، در بافتی از آشفتگی سیاسی و فساد امپراتوری چین به‌شدت طنین‌انداز شد. جنبش تای‌پینگ به‌سرعت ده‌ها میلیون نفر را بسیج کرد و درنهایت یکی از خونبارترین جنگ‌های تاریخ بشر را رقم زد.

نمونه‌ای دیگر از این پدیده، جنبش‌های کالایی در ملانزی است. در این جوامع، پس از مواجهه با استعمارگران اروپایی و آمریکایی و مشاهده دسترسی آنان به کالاهای مدرن، بومیان که فاقد درک سیستم اقتصادی جهانی بودند، این پدیده را در چهارچوب باورهای سنتی خود تفسیر کردند. آنان باور داشتند که این کالاها در اصل هدیه خدایان یا ارواح اجدادی برای آنان بوده است که استعمارگران به ناحق تصاحب کرده‌اند. در واکنش، به آیین‌هایی متوسل شدند که تقلیدی از رفتار و ابزارهای سفیدپوستان بود، به امید آنکه جریان کالاها دوباره برقرار شود.

آنچه این جنبش‌ها را به هم پیوند می‌دهد، حضور یک رهبر کاریزماتیک یا یک روایت معجزه‌گرانه است که نوید بازگشت به شکوه گذشته یا رهایی از وضعیت موجود را می‌دهد. در چنین شرایطی، مردم، جهان پیچیده را ساده می‌بینند و خود را قربانی فرض می‌کنند، درحالی‌که دیگران را مقصر شکست‌ها می‌دانند. این نگاه دوگانه، یعنی «ما خوبیم و آنها بد» باعث می‌شود مردم احساس کنند عضوی از جمعی پاک و نجات‌یافته هستند و این حس به آنها انگیزه و قدرت می‌دهد. چنین الگوهایی امروز هم در جوامع مدرن دیده می‌شود، جایی که با وجود پیچیدگی‌های زیاد، هنوز علاقه به داستان‌های ساده و پر از احساس وجود دارد. رسانه‌ها، اینترنت و نظریه‌های توطئه، بستری تازه برای شکل‌گیری این داستان‌ها فراهم کرده‌اند. نمونه واضح این موضوع را می‌توان در دونالد ترامپ و طرفدارانش در آمریکا دید.

ترامپ که برخلاف سیاستمداران قدیمی واشنگتن ظاهر شد، توانست با زبانی ساده، ملی‌گرایانه و گاهی تند، کسانی را جذب کند که احساس می‌کردند سیستم سیاسی و اقتصادی آنها را نادیده گرفته است. در اطراف او، داستان‌های توطئه‌ای شکل گرفت که ترامپ را همچون ناجی‌ معرفی می‌کرد که علیه نیروهای شرور مثل سیاستمداران، رسانه‌ها و مهاجران می‌جنگد. جنبش‌هایی مانند QAnon با زبانی شبیه به داستان‌های مذهبی، او را فردی می‌دانند که می‌تواند دنیا را از شر دشمنان نجات دهد. طرفداران ترامپ خود را در دنیایی فسادآلود می‌دیدند که فقط با حضور یک «مسیح سیاسی» می‌توان آن را نجات داد. شعار «آمریکا را دوباره بزرگ کنیم» فقط یک شعار سیاسی نبود، بلکه پیامی معنوی بود که به احساس هویت، غرور و امنیت گره خورده بود. اگرچه این جریان‌ها (مثل شورش‌های مذهبی قدیمی، آیین‌های بومی یا گروه‌های سیاسی امروز) در ظاهر با هم متفاوت‌اند؛ اما در اصل همه آنها در زمان بحران، اضطراب و امید به نجات شکل گرفته‌اند. همه آنها وقتی نهادها قابل‌اعتماد نیستند، به داستان‌هایی پناه می‌برند که ریشه در نیازهای انسانی به معنا و قدرت دارند. در این میان، ترامپ نه یک پدیده جدید، بلکه نمونه‌ای مدرن از یک سنت کهن در تاریخ بشر است. مقاله‌ای که با عنوان «The President Who Became a Prophet» در بخش «The Weekend Essay» منتشر شده و  Manvir Singh  آن را نوشته، دقیقاً به همین موضوع می‌پردازد؛ اینکه چگونه برای بسیاری از هواداران دونالد ترامپ، او فراتر از یک سیاستمدار معمولی به چهره‌ای با بعدی تقریباً عرفانی و پیامبرگونه تبدیل شده است. مقاله بررسی می‌کند که وقتی این جذابیت و جادوگری سیاسی فروکش کند، چه اتفاقی برای این نوع جنبش‌ها و باورها می‌افتد و آیا این روایت اسطوره‌ای می‌تواند بدون حضور خود ترامپ به حیاتش ادامه دهد یا خیر.  

سیاست مسیحایی و «باورهای توطئه‌ای-معنوی»

در سال‌های اخیر، به مفهومی به نام «سیاست مسیحایی» و «معنویت توطئه‌محور» یا همان conspirituality در تحلیل‌های اجتماعی و سیاسی توجه شده که به‌ویژه در مورد پدیده ترامپ و هوادارانش کاربرد بسیار دارد. در این چهارچوب، ترامپ صرفاً یک سیاستمدار یا رئیس‌جمهور معمولی نیست، بلکه در ذهن بسیاری از هوادارانش نوعی چهره پیامبرگونه یا نماد الهی تلقی می‌شود؛ کسی که فراتر از سیاست روزمره، ماموریتی ماورایی برای نجات آمریکا یا حتی جهان دارد. این تصویر، بخشی از یک روایت گسترده‌تر است که در آن رهبر سیاسی به‌عنوان آواتار الهی، جنگی مقدس علیه نیروهای شیطانی و پنهان در دولت، رسانه‌ها یا نخبگان جهانی را رهبری می‌کند. مفهوم conspirituality از ترکیب دو واژه conspiracy (توطئه) و spirituality (معنویت) ساخته شده و به شکل‌گیری نوعی جهان‌بینی اشاره دارد که در آن باور به توطئه‌های مخفی و ناپیدا با عناصر معنویت نوظهور و خودیاری (self-help) در هم آمیخته است. در این دیدگاه، جهان تحت سلطه نیروهای پلید و پنهانی است که مردم عادی را گمراه کرده‌اند و تنها راه نجات، بیداری آگاهی معنوی و مقابله با این نیروهای تاریک است. ازنظر طرفداران این طرز فکر، رهبران سنتی فاسدند، علم فریب است، رسانه‌ها دروغ می‌گویند و تنها کسانی که «بیدار شده‌اند» می‌توانند حقیقت را ببینند. این نوع نگرش به‌ویژه در دوران‌هایی که مردم دچار تردیدهای معرفتی و بی‌اعتمادی به نهادها هستند، رشد می‌کند. بحران مالی ۲۰۰۸ و همه‌گیری کرونا ازجمله دوره‌هایی بودند که بستر مناسبی برای رشد چنین طرز فکرهایی فراهم کردند. برای مثال، در جریان کووید، افرادی که از نهادهای رسمی مانند سازمان بهداشت جهانی یا رسانه‌های جریان اصلی ناامید شده بودند، به سوی روایت‌های جایگزینی جذب شدند که ترکیبی از تئوری‌های توطئه، طب سنتی، انرژی‌درمانی، و حتی اعتقادات مذهبی آخرالزمانی بود. این افراد اغلب در شبکه‌های اجتماعی گروه‌هایی تشکیل دادند که در آنها ترامپ همچون ناجی نهایی معرفی می‌شد؛ کسی که قرار است «دولت عمیق»، «نظم نوین جهانی» یا حتی نیروهای شیطانی پشت پرده را شکست دهد. در این چهارچوب، سیاست به‌نوعی آیین مذهبی بدل می‌شود که در آن واقعیت‌ها بر اساس باورهای جمعی و تجربیات شخصی تفسیر می‌شوند، نه شواهد عینی یا تحلیل عقلانی. بنابراین، درک پدیده‌هایی مانند ترامپیسم تنها از طریق تحلیل سیاسی سنتی ممکن نیست، بلکه باید آن را در پیوند با روان‌شناسی جمعی، بحران معنا و جست‌وجوی مدرن برای رستگاری دید.

نمادهای اسطوره‌ای و روان‌شناسی بحران

جنبش کیوانان (QAnon) یک جریان فکری توطئه‌محور است که در آمریکا ظهور کرده و با گذشت زمان از یک نظریه حاشیه‌ای اینترنتی به یک جنبش فرهنگی-سیاسی با پایگاه مردمی تبدیل شده است. طبق باورهای اصلی این جنبش، جهان تحت کنترل شبکه‌ای از نخبگان فاسد، شیطان‌پرست و کودک‌آزار قرار دارد که به‌صورت پنهانی جهان را اداره می‌کنند. آنها می‌گویند دونالد ترامپ یک سیاستمدار معمولی نیست، بلکه نجات‌دهنده الهی است که ماموریت دارد این ساختار شر را نابود کند. در باور آنها، روزی به نام «طوفان» فرا خواهد رسید که در آن تمام دشمنان ترامپ دستگیر و به عدالت سپرده می‌شوند. این باورها ابتدا در انجمن‌های اینترنتی مانند 4chan و Reddit  شکل گرفتند و به‌مرور در شبکه‌های اجتماعی مانند فیس‌بوک و تلگرام گسترش یافتند. نکته مهم اما این است که جنبش کیوانان تنها یک نظریه توطئه ساده نیست، بلکه برای بسیاری از پیروانش به چیزی شبیه یک آیین معنوی تبدیل شده است؛ جایی که ایمان به نجات و امید به رستگاری، جای تحلیل عقلانی را گرفته است. اینجا دقیقاً همان نقطه‌ای است که پدیده «conspirituality» معنا پیدا می‌کند: ترکیبی از تفکر توطئه‌ای با معنویت شبه‌دینی، که در دوران بی‌ثباتی و بحران شکوفا می‌شود.

نویسندگان و تحلیلگران اجتماعی معتقدند این نوع جنبش‌ها نباید صرفاً حاصل ناآگاهی یا شایعه‌پردازی تلقی شوند، بلکه آنها را باید در ادامه الگوهای قدیمی‌تر انسانی برای یافتن معنا در دل بحران‌ها دید. برای مثال، در جزایر اقیانوس آرام پس از ورود استعمارگران غربی، برخی قبایل شروع به پرستش «کشتی‌های باری» کردند و اعتقاد داشتند که نجات‌دهندگانی از آسمان با کالاهایی برای آزادی‌شان بازخواهند گشت. در قرن نوزدهم در چین، مردی به نام هونگ شیوشوان ادعا کرد که برادر عیسی مسیح است و با تاسیس جنبش تای‌پینگ، خواهان نابودی شر و ساختن یک دنیای نو شد.   در تمام این نمونه‌ها، یک الگوی مشترک دیده می‌شود: جامعه‌ای که در شرایط شدید ناامنی، بحران اقتصادی یا فروپاشی نهادهای رسمی قرار دارد، به‌دنبال نوعی اسطوره یا ایمان جدید می‌گردد تا وضعیت ناپایدار را توضیح دهد و به آینده‌ای روشن امید ببندد. ترامپ در نگاه پیروان کیوانان، همان «آواتار» مقدسی است که ظهور کرده تا جهان را از شر نجات دهد. او به‌مثابه منجی، جایی میان سیاستمدار و پیامبر ایستاده است. اینجاست که سیاست دیگر فقط رقابت حزبی نیست، بلکه به یک نبرد کیهانی میان خیر و شر تبدیل می‌شود. 

15

ریزش اعتماد به نهادهای رسمی و عقلانیت

در بخشی از متن نویسنده به مفهومی از جامعه‌شناس مشهور ماکس وبر به نام «نهادینه‌سازی کاریزما» یا «روتین‌سازی کاریزما» اشاره می‌کند. وبر می‌گفت در جوامع مدرن، کاریزمای شخصی رهبران باید به‌مرور از طریق قواعد، قوانین و نهادهای بوروکراتیک کنترل و هدایت شود. مثلاً اگر فردی بسیار الهام‌بخش و کاریزماتیک است، در سیستم مدرن نباید تصمیم‌ها فقط بر اساس احساسات یا نفوذ شخصی او گرفته شود، بلکه باید نهادهایی مثل دولت، رسانه و علم وارد عمل شوند تا تصمیم‌ها عقلانی، قابل‌پیگیری و منطبق با منافع عمومی باشند. هدف این بوده که دموکراسی مدرن بر پایه تخصص، تجربه و روندهای مشخص شکل بگیرد، نه بر اساس ایمان کور به افراد خاص. اما امروز این تصویر در حال فروپاشی است. بسیاری از مردم دیگر اعتماد خود را به نهادهایی مانند علم، رسانه‌ها و حتی پزشکان از دست داده‌اند. مثلاً در دوران همه‌گیری کرونا، باوجود توصیه‌های علمی درباره واکسیناسیون یا رعایت فاصله اجتماعی، بخشی از مردم آنها را نادیده گرفتند و به اطلاعات جعلی در شبکه‌های اجتماعی اعتماد کردند. یا حتی در مورد تغییرات اقلیمی، بسیاری به‌جای گوش دادن به دانشمندان، نظریه‌های توطئه درباره مهندسی آب‌وهوا را ترجیح می‌دهند. این بی‌اعتمادی به نهادهای رسمی، نوعی بحران مشروعیت عقلانی-بوروکراتیک ایجاد کرده است. در عوض، بسیاری از مردم به سمت منابع جایگزین معنا و شناخت حرکت کرده‌اند: طالع‌بینی، انرژی‌درمانی، شامانیسم و سایر باورهای شهودی یا باطنی که بیشتر بر حس و شهود فردی تکیه دارند تا شواهد علمی.  

همزمان، ایده «تکنوکراسی» یا حکومت بر پایه تخصص -چیزی که در دوران باراک اوباما بسیار پررنگ بود- در حال کناررفتن است. مردم کمتر جذب سخنرانی‌های دقیق و آماری می‌شوند و بیشتر به روایت‌های احساسی و حماسی علاقه‌ دارند. رهبرانی که داستان‌هایی اسطوره‌ای تعریف می‌کنند، از نبرد میان خیر و شر حرف می‌زنند، و خود را قهرمان نجات مردم می‌دانند، محبوب‌تر شده‌اند. این شیوه رهبری دیگر با منطق سرد و استدلال علمی کار ندارد؛ بلکه بر اساس ایمان، حس مشترک و حتی نبرد معنوی پیش می‌رود. این شرایط، بستر مناسبی برای ظهور پدیده‌ای مانند «conspirituality» فراهم کرده است؛ جایی که توطئه و معنویت در هم می‌آمیزند.  

نویسنده درنهایت این پرسش مهم را مطرح می‌کند که آیا «ترامپیسم» فقط وابسته به خود دونالد ترامپ است، یا این جنبش و روایت اسطوره‌ای که حول او شکل گرفته می‌تواند پس از او نیز ادامه پیدا کند؟ برای درک بهتر این موضوع، مثالی تاریخی از آفریقا آورده می‌شود: آلیس لاکوئنا، زنی اوگاندایی که در دهه ۱۹۸۰ یک جنبش مذهبی-نظامی را رهبری می‌کرد. او ادعا می‌کرد با روح‌القدس در ارتباط است و از طرف خدا مامور شده تا کشور را پاک‌سازی کند. پس از شکست نظامی سخت، جنبش او از بین رفت، اما ایده‌ها و باورهایش کامل نابود نشد. بخشی از آنها در گروهی دیگر به نام «ارتش مقاومت خداوند» یا LRA به رهبری جوزف کُنی ادامه یافت، که خشونت‌بارتر و ماندگارتر بود. کنی هم از زبان دین، جادو و اسطوره برای مشروعیت‌دادن به اعمال خود استفاده می‌کرد و خود را نماینده یک نبرد الهی می‌خواند. نویسنده با این مثال می‌خواهد بگوید که حتی اگر روزی خود ترامپ دیگر در سیاست نباشد یا از صحنه کنار برود، این احتمال وجود دارد که نوعی روایت جایگزین با الهام از او، اما با رهبری چهره‌ای جدید ادامه یابد. یعنی باورها، احساسات و داستان‌هایی که ترامپیسم را شکل داده‌اند -مثل بی‌اعتمادی به نهادهای رسمی، احساس قربانی‌بودن، جنگ میان خیر و شر و نگاه نجات‌بخش به یک رهبر کاریزماتیک- ممکن است در قالبی جدید، اما با همان محتوای اصلی بازتولید شوند. در سیاست آمریکا، این می‌تواند به شکل ظهور چهره‌ای جدید باشد که از سبک و ادبیات ترامپ تقلید می‌کند، اما شاید حتی تندتر یا ساختارشکن‌تر باشد. چنین فردی می‌تواند همان حس قهرمانانه و اسطوره‌ای را به طرفداران القا کند و همان گفتمان ضدنظام، ضدنخبگان و ضدعلم را ادامه دهد. بنابراین، این احتمال وجود دارد که داستان ترامپ تنها به خودش محدود نباشد، بلکه به یک «افسانه سیاسی» تبدیل شود که نسل‌های بعدی آن را بازسازی و بازگو کنند. این همان چیزی است که نویسنده آن را ادامه «افسانه» یا «روایت اسطوره‌ای» در سیاست می‌نامد؛ جایی که سیاست‌ورزی نه بر اساس برنامه و منطق، بلکه بر پایه داستان‌پردازی و احساسات جمعی پیش می‌رود، حتی پس از رفتن شخصیت اصلی.

پرده پایانی

این مقاله درباره پدیده‌ای است که در آن سیاست، دین، و اسطوره به شکلی تازه و پیچیده با هم ترکیب می‌شوند، به‌ویژه زمانی که جامعه در شرایط بی‌ثباتی، بحران و بی‌اعتمادی نهادی قرار دارد. نویسنده تلاش می‌کند نشان دهد که در دوره‌هایی که مردم اعتماد خود را به عقلانیت، علم، رسانه و نخبگان از دست می‌دهند، فضا برای رشد روایت‌های شبه‌دینی، اسطوره‌ای و کاریزماتیک فراهم می‌شود. این روایت‌ها بیش از آنکه بر منطق و شواهد متکی باشند، بر احساس، هویت جمعی و نیاز به معنا تاکید دارند. در این دوران نیز، ترامپ به‌عنوان یک نمونه بارز بررسی می‌شود؛ شخصیتی که فراتر از یک سیاستمدار معمولی، برای بسیاری از طرفدارانش نقش یک منجی یا پیامبر را ایفا می‌کند. در دل جنبش‌های حامی او نوعی «معنویت توطئه‌محور» شکل گرفته که ترکیبی از باورهای شبه‌دینی، تئوری‌های توطئه و شور کاریزماتیک است. این مقاله نشان می‌دهد که ترامپ نه صرفاً به‌عنوان یک فرد، بلکه به‌عنوان اسطوره‌ای زنده در ذهن هوادارانش معنا دارد. اما پرسش مهم پایانی این است که اگر ترامپ دیگر در صحنه نباشد، آیا این اسطوره و جنبش همراهش ادامه خواهند یافت؟  

دراین پرونده بخوانید ...

پربیننده ترین اخبار این شماره

پربیننده ترین اخبار تمام شماره ها