شناسه خبر : 50610 لینک کوتاه
تاریخ انتشار:

ارواح دیجیتال

داده‌های ما پس از مرگمان چه سرنوشتی پیدا می‌کنند؟

 

ایما موسی‌زاده / نویسنده نشریه 

88در قسمتی از سریال تلویزیونی تخیلی «آینه سیاه»، پس از اینکه شریک زندگی شخصیت داستان در یک تصادف رانندگی می‌میرد، او یک روبات چت پیدا می‌کند که می‌تواند از «بقایای دیجیتال» شریک زندگی متوفای خود استفاده کند تا او را قادر سازد صحبت کردن با او را شبیه‌سازی کند. از آنجا که، مانند بیشتر مردم در دنیای مدرن، او هزاران هزار ایمیل و پست در رسانه‌های اجتماعی دارد، روبات می‌تواند نه‌تنها صدا و لحن او، بلکه حساسیت، شوخ‌طبعی، باورهای او -تقریباً کل شخصیت او- را نیز بازسازی کند. ترس اولیه شخصیت داستان از فناوری، جای خود را به اشتیاق می‌دهد، که او را برای یک نسخه «پیشرفته» آماده می‌کند. نسخه پیشرفته این قابلیت‌ها را در یک ماکت واقعی از شریکش وارد می‌کند که با او صبحانه می‌خورد، با او در باغ قدم می‌زند، کتاب می‌خواند و...

چندین شرکت -از جمله سیلیکون اینتلیجنس- با ایجاد «ارواح دیجیتال» یا «روبات‌های غم» که عملاً مردگان را زنده می‌کنند، عناصر این داستان را به واقعیت تبدیل کرده‌اند. کاتارزینا نواچیک-باسینسکا، پژوهشگر دانشگاه کمبریج، توضیح می‌دهد که با استفاده از هوش مصنوعی، فناوری‌ها می‌توانند «الگوهای زبانی و ویژگی‌های شخصیتی را بر اساس پردازش حجم عظیمی از داده‌های شخصی شبیه‌سازی کنند». 

موضوع مطرح‌شده در سریال آینه سیاه، به مسائل بی‌شماری در مورد چیزی اشاره دارد که کارل اومان، دانشمند علوم سیاسی سوئدی، در کتاب اخیر خود «زندگیِ پس از مرگِ داده‌ها» درباره آن صحبت می‌کند. همان‌طور که هر روز تعداد زیادی ایمیل و پیام ارسال می‌کنیم، به اینستاگرام یا تیک‌تاک سر می‌زنیم، به‌صورت آنلاین کارهای بانکی خود را انجام می‌دهیم یا قرار می‌گذاریم و از سایت‌های مختلف خرید می‌کنیم، به‌ندرت به این فکر می‌کنیم که پس از مرگ چه اتفاقی برای سوابق ما خواهد افتاد. با این حال، به جز جنگ سایبری گسترده، نابودی آلفابت و متا (شرکت‌های مادر گوگل و فیس‌بوک)، بمباران هسته‌ای مراکز داده یا تصمیمات آگاهانه وراث، اطلاعات ما زنده خواهد ماند. اومان که دکترای خود را در سال ۲۰۲۰ از دانشگاه آکسفورد دریافت کرده، به‌طور گسترده درباره سیاست و اخلاق هوش مصنوعی تحقیق می‌کند و نوشته‌هایش از سوی رسانه‌هایی مانند نیویورک‌تایمز، بی‌بی‌سی و مجله تایم پوشش داده می‌شود. مطالعات آقای اومان برای کتاب جدیدش، پنج سال پیش شروع شد؛ زمانی که او در نوشتن مطالعه‌ای مشارکت داشت که نشان می‌داد ظرف ۵۰ سال تعداد پروفایل‌های فیس‌بوک افراد متوفی می‌تواند از تعداد افراد زنده بیشتر شود، تیتر خبرها شد. تا پایان این قرن، فیس‌بوک می‌تواند میزبان بیش از پنج میلیارد حساب متعلق به افراد فوت‌شده باشد.

این موضوع پرسش‌های عمیقی را در مورد یادبود، مالکیت و حفظ این حساب‌ها و اطلاعات موجود در آنها مطرح می‌کند؛ موضوعی که نویسنده ماهرانه به آنها پرداخته است. داده‌های شخصی ما، که شرکت‌های غول‌پیکر بارها معامله و از آنها درآمدزایی می‌کنند، تا حدی وجود اجتماعی ما را در زمان حیاتمان شکل می‌دهند. این اطلاعات، پس از مرگ هم وجود خواهند داشت، اما مردگان حقوقی دارند- یا حداقل ما وظیفه داریم به آنچه از آنها باقی مانده است احترام بگذاریم. این البته در طول تاریخ بشر صادق بوده است: بی‌احترامی به اجساد مردگان -همان‌طور که آشیل با جسد کشته‌شده هکتور انجام داد، آن را به ارابه خود بست و دور دیوارهای تروآ چرخاند- در همه جا اشتباه تلقی شده است. و اکنون داده‌های ما، نوع دیگری از یک جسد هستند؛ یک جسد دیجیتال.

یکی از راه‌های بی‌احترامی ممکن است از طریق غفلت محض باشد. ما تمایل داریم داده‌های الکترونیکی را دائمی بدانیم، اما دیسک‌ها خراب می‌شوند و اطلاعات از بین می‌روند و می‌پوسند. همان‌طور که آقای اومان تاکید می‌کند، حفظ صحت ذخیره‌سازی داده‌ها نیاز به نیروی انسانی زیادی در نگهداری تجهیزات و امکانات دارد. چرا شرکت‌های رسانه‌های اجتماعی -که هدفشان سودآوری سریع است- باید برای حفظ حضور مردگان هزینه کنند؟ این پرسشی است که توئیتر، وقتی در سال ۲۰۱۹ اعلام کرد که حساب‌هایی را که بیش از شش ماه غیرفعال بوده‌اند، پاک خواهد کرد، به آن فکر کرد. تنها پس از اعتراض بستگان و دوستان داغدار به دلیل از دست رفتن احتمالی اطلاعات کاربران متوفی، این شرکت کوتاه آمد. چهار سال بعد، ایلان ماسک دوباره تلاش کرد و گفت، «ما در حال پاکسازی حساب‌هایی هستیم که چندین سال هیچ فعالیتی نداشته‌اند». اگر یکی از بزرگ‌ترین سایت‌های رسانه‌های اجتماعی هیچ حافظه سازمانی از آنچه چهار سال قبل اتفاق افتاده است، ندارد، چه امیدی برای میراث مجازی خود داریم؟ ولی آیا اصلاً می‌خواهیم این میراث را حفظ کنیم؟

برای شروع، در نظر بگیرید که وقتی کسی این دنیای فانی را ترک می‌کند، چه بر سر داده‌های شخصی می‌آید. در حالی که عکس‌های دیجیتال، مانند آلبوم‌های عکس قدیمی، ممکن است به‌طور منطقی چیزهایی باشند که یک کودک، خویشاوند یا دوست ممکن است به ارث ببرد، آیا پست‌های فیس‌بوک یا ردیت، آواتارهای بازی‌های ویدئویی یا سوابق تیندر می‌توانند قابل ارث بردن باشند؟ آیا چنین چیزهایی از داده‌ها -یا چیزی کمتر از اینها ملموس- تکه‌هایی از هویت هستند؟ آیا این اطلاعات متعلق به خانواده و دوستان است، یا متعلق به شرکت‌های بزرگی مانند اپل یا آمازون که آنها را بایگانی می‌کنند؟ یا اینکه در یک حوزه عمومی مبهم قرار می‌گیرد تا از سوی بازاریابان، دولت‌ها، مورخان، روزنامه‌نگاران یا افراد عادی مورد کاوش قرار گیرد؟

بخشی از قضیه کاملاً روشن است: مردگان هیچ حق قانونی برای حریم خصوصی ندارند، بنابراین رازهای شرم‌آور (یا بدتر از آن) که زمانی به گور می‌رفتند، می‌توانند پس از مرگ به اعتبار آنها آسیب بزنند یا فرزندانشان را عذاب دهند.

البته، داده‌های آنلاین این ظرفیت را هم دارند که خاطرات خوب را حفظ و غنی‌تر کنند و همچنین درک عمیق‌تری از متوفی ایجاد کنند. یک آهنگ مورد علاقه در اسپاتیفای یا حتی رسید خرید هدیه تولد می‌تواند مانند یک یادبود دیجیتال عمل کند. ولی این بدان معنا نیست که حفظ این میراث همیشه خوب است، علاوه بر مشکل پیشتر گفته‌شده درباره اعتبار، چند بار از فیس‌بوک برای تبریک تولد یک «دوست» فوت‌شده، یا از اپل برای شما سیلی از عکس‌های خاطره‌انگیز از یک عزیز ازدست‌رفته، فرستاده شده است؟ اومان حدس می‌زند که تداوم زباله‌های دیجیتال ممکن است سوگواری را طولانی‌تر کند یا «پایان» یک رابطه تمام‌شده را به تاخیر بیندازد.

اما این جنبه فردی داستان است و همان‌طور که قبلاً گفتیم میراث دیجیتال افراد جنبه عمومی هم دارد.

در حالی که ما در حال جمع‌بندی مزایا و معایب هستیم، در نظر بگیرید که جمع‌آوری بقایای دیجیتال می‌تواند برای مورخان، سیاست‌گذاران و جامعه نیز موهبتی باشد. همان‌طور که روی روزنزویگ، پژوهشگر فقید دانشگاه جرج میسون، در سال ۲۰۰۱ پیش‌بینی کرد، داده‌های مبتنی بر اینترنت «سابقه تاریخی اساساً کاملی» را در اختیار محققان قرار می‌دهد. نویسنده نشان می‌دهد که مشکل حفظ و مالکیت داده‌ها، چالش بزرگ‌تری برای سوابق تاریخی غنی و دقیقی است که ما هر روز ایجاد می‌کنیم. برای مثال، سازمانی که شواهدی در مورد جنگ سوریه جمع‌آوری می‌کند، تخمین می‌زند که ۲۱ درصد از فیلم‌های یوتیوب که فهرست‌بندی کرده است، ناپدید شده‌اند. در همین حال، دیده‌بان حقوق بشر تخمین می‌زند که  11 درصد از شواهد رسانه‌های اجتماعی که در مورد سوءاستفاده‌ها بین سال‌های ۲۰۰۷ تا ۲۰۲۰ مستند کرده بود، قبلاً حذف شده‌اند. آقای اومان می‌نویسد که این امر نه به دلیل «انگیزه‌های اقتصادی بوده و نه عمدی است»،  بلکه «سایت‌های رسانه‌های اجتماعی خود را به‌عنوان بایگانی داده‌های تاریخی و میراث فرهنگی نمی‌بینند». 

اگر کسی معتقد باشد که یادگیری از گذشته شانس ما را برای آینده‌ای بهتر افزایش می‌دهد، چنین دانشی می‌تواند از جنگ‌ها جلوگیری کند، با بیماری‌های همه‌گیر مبارزه کند و فقر را کاهش دهد. در واقع، اومان با تکرار این مفهوم، از خود می‌پرسد که اگر سابقه جست‌وجوی آنلاین چرچیل، توئیت‌های ناپلئون یا کلیپ‌های یوتیوب عیسی را داشتیم، چگونه ممکن بود جهت تاریخ تغییر کند؟ با توجه به این خطرات، آیا باید قوانین یا مقرراتی وجود داشته باشد که از آنچه ادینا هاربینجا، محقق بریتانیایی، «حریم خصوصی پس از مرگ» می‌نامد، محافظت کند؟ قانون مهم حفاظت از داده‌های عمومی اتحادیه اروپا که در سال ۲۰۱۸ تصویب و از ژاپن به کالیفرنیا کپی شد، از حریم خصوصی دیجیتال افراد محافظت می‌کند و «حق فراموش شدن» را محترم می‌شمارد. چند کشور، به‌ویژه فرانسه، مقرراتی صادر کرده‌اند که به‌طور گسترده اعلام می‌کند که یک فرد می‌تواند «دستورالعمل‌های کلی یا جزئی در مورد نگهداری، حذف و انتقال داده‌های شخصی خود را پس از مرگ تعریف کند». با این حال، نه ایالات‌متحده و نه اتحادیه اروپا قوانین قانونی یا موردی روشنی برای کنترل حریم خصوصی پس از مرگ ندارند.

اومان البته بر این باور است که به واقعیت پیوستن چیزی که در «آینه سیاه» نشان داده شد و درباره آن خواندیم، ناممکن است. آقای اومان می‌نویسد: «مطمئن باشید همه اینها مزخرف است»- حداقل تاکنون، هیچ‌کس ایده‌ای ندارد که چگونه یک هوش مصنوعی واقعاً آگاه بسازد. اما این واقعیت که برخی از مردم از قبل از این چشم‌انداز استقبال می‌کنند، چیزهای زیادی در مورد تغییر رابطه ما با مردگان به ما می‌گوید. همان‌طور که نویسنده استدلال می‌کند، ما در حال گذر از یک بازگشت فرهنگی عظیم از موفقیت مدرنیته در ناپدید کردن مرگ هستیم. او یکی از گویاترین نمادهای این موفقیت را بازگو می‌کند: رواج سوزاندن اجساد در قرن نوزدهم، که اجساد را به «تقریباً هیچ» تبدیل می‌کرد. اما اکنون، مردگان در فیدهای رسانه‌های اجتماعی ما زنده هستند. به نظر می‌رسد ما با مردمان باستانی که جمجمه‌های درگذشتگان را در خانه‌های خود نگه می‌داشتند؛ جمجمه‌هایی که با صدف به‌جای چشم به زندگان خیره می‌شدند، اشتراکات بیشتری داریم.

پس در مورد همه اینها چه باید بکنیم؟ این کتاب تشکیل یک نهاد جهانی واحد به سبک سازمان ملل متحد برای نظارت بر حفظ داده‌ها را به‌عنوان یک امکان که بسیاری ممکن است به آن فکر کنند مطرح می‌کند، اما خودش هم آن را رد می‌کند. به گفته اومان، همان‌طور که جرج اورول نشان داد، وزارتخانه‌های حقیقت دارای معایب خاصی هستند. اما شرکت‌های خصوصی را نیز نمی‌توان به حال خود رها کرد، زیرا منافع تجاری آنها به‌عنوان انگیزه‌ای برای انجام کار درست کافی نیست. در عوض، نویسنده خواستار «کثرت» نهادها -از جمله دولت‌ها، سازمان‌های غیردولتی و شرکت‌های خصوصی- برای داشتن حق حسابرسی و کنترل داده‌های مردگان است. اما آقای اومان کاملاً توضیح نمی‌دهد که چگونه این کار از تبدیل شدن به هرج‌ومرج غیرقابل کنترل جلوگیری می‌کند.

89

یکی از گروه‌هایی که به نظر اومان باید در این موضوع دخالت کند، همه مردم هستند: «کاری که همه می‌توانند انجام دهند این است که از قدرت خود به‌عنوان مصرف‌کننده برای اعمال فشار بر پلت‌فرم‌ها در مورد نحوه برخورد با بقایای دیجیتال استفاده کنند. از آنجا که، بازارها ذاتاً فقط در خدمت مصرف‌کنندگان زنده خود هستند، زندگان باید متحد متولدین و مردگان شوند. اشتباه نکنید، اگر توئیتر ارزش خالص انجام این کار را از نظر اقتصادی منفی می‌دانست، هرگز مسیر خود را تغییر نمی‌داد. آنها فقط به این دلیل تسلیم شدند که متوجه شدند حساب‌های افراد فوت‌شده بخش ارزشمندی از تجربه کاربری هستند. با وجود این، پاسخ آنها نشان می‌دهد که ابراز نگرانی در مورد مدیریت بقایای دیجیتال در واقع مهم است، حداقل تا جایی که برای کسانی که قدرت مصرف‌کننده را در دست دارند، مهم است. به همین ترتیب، می‌توان از قدرت دموکراتیک خود (به شرطی که در یک دموکراسی زندگی کنیم) برای اعمال فشار بر سیاستمداران برای جدی گرفتن مسئولیت‌هایمان در قبال درگذشتگان استفاده کنیم.»

شرکت‌ها چه کاری می‌توانند انجام دهند؟ اومان بر این باور است که کارهایی وجود دارد که کسب‌وکارها می‌توانند برای کاهش مسائلی که در کتاب مورد بحث قرار گرفته، انجام دهند. یکی از این موارد، که جامعه‌شناس انگلیسی، دبورا باست، و دیگران پیشنهاد کرده‌اند، اجرای نوعی کد اخلاق حرفه‌ای داوطلبانه در ارتباط با بقایای دیجیتال در صنایعی است که با داده‌های انسانی سروکار دارند. در حالی که چنین کدی می‌تواند از طریق نهادهای نظارتی اعمال شود، می‌تواند به‌خوبی با توافقات داخلی در صنعت تنظیم شود یا حتی در کار سیاست‌گذاری اخلاقی شرکت‌های منفرد گنجانده شود.

مداخله دیگری که پیشنهاد شده است یک مصالحه احتمالی است که می‌تواند اجرای نوعی برچسب «میراث جهانی دیجیتال» با الهام از یونسکو باشد. اومان می‌گوید، به‌جای اهدای داده‌ها به موسسه‌های عمومی مانند کتابخانه کنگره، شرکت‌ها می‌توانند متعهد شوند که میراث جهانی دیجیتال خود را صرف‌نظر از ارزش تجاری آن حفظ کنند- همان‌طور که کشورها متعهد می‌شوند که سایت‌های میراث جهانی تعیین‌شده از سوی یونسکو واقع در قلمرو خود را حفظ کنند. در عوض، دارنده داده‌ها می‌تواند از جامعه بین‌المللی در مورد نحوه ارزیابی و حفظ صحیح بایگانی‌های شرکت برای منفعت نسل‌های آینده تخصص دریافت کند. ارزیابی به‌طور خاص می‌تواند سهم ارزشمندی داشته باشد، زیرا بیشتر مشاغل برای ارزیابی ارزش تاریخی و فرهنگی داده‌های خود به اندازه کافی مجهز نیستند.

نویسنده دو نام برای عصر فرهنگی جدید عجیبی که توصیف می‌کند، پیشنهاد می‌دهد. یکی «وضعیت پس از مرگ» است- مشکل این فرمول‌بندی این است که باید با این توضیح که مرگ جسمانی دیگر به معنای مرگ ما نیست، از آن جلوگیری کرد. اما اصطلاح جایگزین او جالب‌تر به نظر می‌رسد. اومان انسان‌های مدرن را ساکنان «شهر آرشیو» توصیف می‌کند: شهروندان یک بایگانی بزرگ که ما را احاطه کرده و در خود غرق می‌کند. اکنون همه ما بایگانی‌کننده هستیم. تنها زندگی پس از مرگ واقعی که این کتاب جذاب تداعی می‌کند، تصویری علمی-تخیلی از شکوه بوروکراتیک است: ردیف‌هایی از کابینت‌های بایگانی که تا بی‌نهایت امتداد دارند. 

دراین پرونده بخوانید ...