تحلیلگر پساکینزی
چرا نام وین گادلی در اقتصاد ماندگار شد؟
کارنامه حرفهای گادلی در آغاز، نه معطوف به خدمت عمومی، بلکه در خدمت لذت عمومی بود. پیش از آنکه وین گادلی به یکی از ژرفاندیشترین اقتصاددانان قرن بیستم بدل شود، مسیر متفاوتی را طی کرده بود؛ او یک موسیقیدان حرفهای بود. پس از تحصیل در مدرسه راگبی در واریکشر، به مدت سه سال در دانشکده کنسرواتوار معتبر پاریس تحصیل کرد و سپس در سال ۱۹۵۱ به عنوان فلوتزن اصلی به ارکستر ولز بیبیسی پیوست. زندگی او در آن سالها با هنر، ساختار و اجرای دقیق و منظم آمیخته بود؛ جهانی با ریتمهای حسابشده و بیانهای کنترلشده.
اما گادلی کمالگرا بود. اضطراب و دلهره اجراهای عمومی، در نهایت برای او طاقتفرسا شد و او را وادار کرد تا مسیر هنری خود را کنار گذاشته و به راهی نو قدم بگذارد.
این پیشینه هنری بیش از یک پاورقی صرف برای پر کردن زندگینامه او از اهمیت برخوردار است؛ چرا که همین سابقه، نگرش او به اقتصاد را شکل داد. گادلی، اقتصاد را نه به عنوان یک انتزاع ریاضی، بلکه سامانهای زنده میدید؛ سامانهای که در آن هر معامله باید با کلیت سیستم در هماهنگی باشد. هنگامی که موسیقی را کنار گذاشت، ساختارمندی و حساسیت خود را پشت سر رها نکرد، بلکه آنها را به سوی ساز دیگری هدایت کرد: اقتصاد مدرن.
گادلی با پیشینه تحصیلی درخشانی وارد اقتصاد شد؛ تحصیل در نیوکالج آکسفورد- جایی که در رشته فلسفه، سیاست و اقتصاد تحصیل کرد. بهرهمندی از محضر اندیشمندانی چون آیزایا برلین و فیلیپ والتر سوفورد اندروز، اولین گامهای زندگی حرفهای وی به شمار میروند. مسیر حرفهای پویاتر او، گادلی را برای مدتی به عنوان اقتصاددان به شرکت «متال باکس» کشاند؛ تجربهای که برایش فرصت آشنایی مستقیم با صنعت را فراهم کرد. پس از آن، به وزارت خزانهداری راه یافت؛ جایی که در حوزه سیاستگذاری کلان اقتصادی و پیشبینیهای کوتاهمدت فعالیت داشت و توانست پل ارتباطی میان اقتصاد فنی و سیاستگذاری عملی برقرار کند. او سپس ریاست دپارتمان اقتصاد کاربردی در کمبریج را به عهده گرفت. اما آنچه او را متمایز میکرد، نه محل تحصیل و نه نام همکارانش، بلکه نگاه ریشهای و متفاوتش به اقتصاد بود. در حالی که همعصرانش در پی الگوهای نظری زیبا بودند، گادلی بر پایه واقعیت فکر میکرد و اساس کار خود را بر پایه جریانهای مالی، الگوهای بدهی و رفتار ملموس خانوارها، بنگاهها و دولتها بنا نهاده بود. او سادهسازیهایی را که اقتصاد را بدون اصطکاک تصور میکردند، رد کرد و الگوهایی ساخت که پیچیدگیها و پویاییهای اغلب خطرناک سرمایهداری مدرن را نشان میدادند.
نگهبان واقعگرای تالارهای قدرت
وین گادلی (Wynne Godley) در دوم سپتامبر 1926 در لندن، از هیو گادلی، دومین بارون کیلبراکن و همسرش الیزابت آزبورن متولد شد. گادلی در مدرسه ساندروید در ویلتشایر تحصیل کرد، سپس به مدرسه راگبی رفت و پس از آن در نیوکالج آکسفورد، سیاست، فلسفه و اقتصاد خواند، جایی که آیزایا برلین و فیلیپ اندروز، یکی از اقتصاددانان اصلی گروه تحقیقات اقتصادی آکسفورد، دو تن از مهمترین مربیان او بودند.
در عصری که جریان غالب اقتصاد به آرامی در قالبی تثبیتشده فرو میرفت، گادلی چون صدایی تیزبین و خستگیناپذیر از دل قدرت قد علم کرد. او در مسیر شغلی جدیدش شکوفا شد و پس از پایان دوران موسیقیاش، به عنوان اقتصاددان در شرکت متال باکس مشغول به کار شد. سپس در سال ۱۹۵۶ به بخش اقتصادی وزارت خزانهداری بریتانیا پیوست و در آنجا در زمینه مسائل سیاست کلان اقتصادی و پیشبینی کوتاهمدت فعالیت داشت و مسائل اقتصادی و سیاسی، از جمله کاهش ارزش پوند در سال 1967 تحت نظر هارولد ویلسون را به هم پیوند میداد.
سالهای کاری او در وزارت خزانهداری بریتانیا (از ۱۹۵۶ تا ۱۹۷۰) دیدی بیواسطه از نحوه شکلگیری و توجیه سیاستهای اقتصادی به او داده بود. در آنجا عمدتاً با دادههای کلان اقتصادی کار میکرد و از سال ۱۹۶۲ تا ۱۹۶۴ به موسسه ملی تحقیقات اقتصادی و اجتماعی اعزام شد، جایی که تردیدی همیشگی نسبت به اقتصادسنجی مبتنی بر سریهای زمانی در او شکل گرفت. او به سرعت ارتقا یافت و تا اواسط دهه ۱۹۶۰ مسئولیت پیشبینیهای کوتاهمدت خزانهداری را برعهده داشت. در سال ۱۹۶۷ به سمت معاون مدیر بخش اقتصادی منصوب شد و به عنوان معاون مدیرکل، در یکی از رویدادهای مهم پولی پس از جنگ -یعنی کاهش ارزش پوند- نقش موثری داشت. بسیاری این اقدام را «تعدیلی ناگوار اما ضروری» میدانستند؛ اما گادلی آن را نشانه یک مشکل عمیقتر، یعنی ناتوانی در پیشبینی و مدیریت نابرابریهای خارجی پیش از بحران، تفسیر میکرد.
این نگاه انتقادی او را به دانشگاه کشاند، جایی که استقلال فکریاش میتوانست شکوفا شود. نکته کلیدی دوران کاری او در وزارت خزانهداری، آشناییاش با نیکلاس کالدور بود؛ اقتصاددانی که آن زمان مشاور دولت کارگر بود. گادلی با او در طراحی «مالیات اشتغال گزینشی» همکاری کرد. کالدور که استعداد خارقالعاده گادلی را تشخیص داده بود، در سال ۱۹۷۰ او را متقاعد کرد به کمبریج بیاید تا مدیریت دپارتمان اقتصاد کاربردی (DAE) را برعهده بگیرد و عضو رسمی کالج کینگز شود. او به کمبریج پیوست و ریاست دپارتمان اقتصاد کاربردی را برعهده گرفت.
در ابتدا، این انتصاب با بدبینی برخی از اقتصاددانان کمبریج مواجه شد؛ کسانی که تمایل به تحقیر آموزش رسمی محدود گادلی داشتند، و این بدبینی با شنیدن صدای فلوتزنی او که هنگام تمرین برای کنسرتهای دانشگاهی از راهروها میپیچید، تشدید میشد! اما خیلی زود گادلی حتی احترام نظریهپرداز برجستهای چون فرانک هان را نیز به دست آورد و به چهرهای مرکزی -گرچه همیشه جنجالی- در اقتصاد کمبریج تبدیل شد و در سال ۱۹۸۰ به مقام استادی رسید.
گادلی درون دپارتمان اقتصاد کاربردی، گروه سیاستگذاری اقتصادی کمبریج (CEPG) را پایهگذاری کرد که چالشی رادیکال در برابر سلطه پولگرایی و بوروکراتیزه شدن اقتصاد آن زمان بود. این گروه از سال ۱۹۷۱ تا ۱۹۸۲ بررسیها و تحلیلهای سالانه منتشر میکرد و از معدود نهادهایی بود که توانست رکود پس از رونق اقتصادی دوره هیث-باربر (۱۹۷۲ تا ۱۹۷۴) و شدت رکود تاچر-هو (۱۹۷۹ تا ۱۹۸۱) را با دقت پیشبینی کند.
گادلی و همکارانش معتقد بودند که ثبات کلان اقتصادی بدون شناسایی شکنندگیهای ساختاری ممکن نیست. مدلهای آنها بر این باور بودند که مدیریت تقاضا اهمیت حیاتی دارد؛ حتی زمانی که جریان اصلی اقتصاد بر کنترل تورم و محدودیت مالی متمرکز شده بود. هشدارهای او درباره بیکاری، کاهش سرمایهگذاری و بدهی خصوصی اغلب با تمسخر روبهرو میشد؛ اما واقعیت نشان داد که او درست میگفت. به همین دلیل، رسانهها به او لقب «کاساندرا»1 دادند. علاقه اصلی گادلی، سیاستگذاری کلان اقتصادی بود. اما او به آن نوع پیشبینیهای کوتاهمدت که در خزانهداری در آن تخصص یافته بود، بیاعتماد شده بود. به همین دلیل، تلاش خود را بر توسعه تکنیکهای بهینهسازی برای الگوسازی میانمدت متمرکز کرد.
یک شیوه نوین در اندیشیدن به عوامل تعیینکننده هزینههای بخش خصوصی، او را به این نتیجه رساند که کسری تراز تجاری خارجی عمدتاً تابعی از اندازه کسری بودجه دولت است؛ در حالیکه نرخ ارز و سطح رقابتپذیری اقتصاد بیشتر بر سطح کلی تولید و اشتغال تاثیر میگذارند.
این دیدگاه، در زمان طرح اولیهاش، از سوی طیف وسیعی از اقتصاددانان مورد انتقاد قرار گرفت (رابطه میان کسری بودجه و کسری تجاری هنوز هم محل مناقشه است). با این حال، این دیدگاه به سرعت به عنوان حقیقتی مهم مورد توجه قرار گرفت؛ حقیقتی که تا پیش از آن، عملاً از سوی یک نسل کامل از سیاستگذاران اقتصادی بریتانیا به فراموشی سپرده شده بود. گادلی، که به دیده شدن علاقهمند بود و گاهی نیز رگههایی از طنز و طعنه در خود داشت، با به چالش کشیدن پیشبینیهای دیگران -که معمولاً با بدبینی بیشتری همراه بود و اغلب درستی آن بعدها ثابت میشد- شهرت خاصی برای خود دستوپا کرد.
گادلی همچنین تحت تاثیر کالدور به این باور رسید که برای حفظ رشد و متوقف کردن زوال صنعت تولیدی بریتانیا (که هدف اصلی طرح مالیات اشتغال گزینشی بود)، بریتانیا باید از ورود به بازار مشترک اروپا خودداری کند و بر واردات محصولات صنعتی، کنترلهای سراسری و فراگیر اعمال کند.
شمارههای متوالی نشریه بررسی سیاست اقتصادی کمبریج، با دقت و مهارت، از این دیدگاه دفاع کردند. با این حال، بیشتر اقتصاددانان و سیاستمداران بریتانیا مواضعی کاملاً مخالف داشتند، و طرح کنترل واردات هرگز به مرحله اجرا نرسید.
نقشه راهی در پشت پیشبینیها
اگر نقدهای او شهرتی برایش به ارمغان آورد، روش مدلسازی اقتصادی او میراثش را تثبیت کرد. سالها پیش از آنکه بحث عدم توازن مالی و پویاییهای بخشی پرطرفدار شود، او چهارچوبهایی برای تحلیل آنها ایجاد کرده بود. برجستهترین دستاورد او، توسعه مدلهای (Stock-Flow Consistent) SFC است که پایهای برای اقتصاد پساکینزی و تحلیل سیاستهای مالی امروزی است.
مدلهای SFC با یک فرض ساده اما انقلابی آغاز میشوند: هر جریان مالی در اقتصاد باید به صورت موجودی ثبت شود. درآمد ناپدید نمیشود، بدهی انباشته میشود و هر مازاد، کسری متناظر دارد. مدلهای گادلی شبکهای از ترازنامههای بههمپیوسته را ترسیم میکنند و نشان میدهند که اقدامات در یک بخش چگونه بر بخشهای دیگر تاثیر میگذارد. او به ثبات عددی و انسجام ساختاری تاکید داشت، نه تعادل نظری صرف.
یکی دیگر از ابزارهای او رویکرد ترازهای بخشی (Sectoral Balances) بود، که تعامل سه بخش خصوصی، دولت و خارجی را تحلیل میکند. او بارها هشدار داد، از جمله پیشبینی بحران بدهی آمریکا در سال ۲۰۰۱ و تحلیل خطرات اتحاد پولی اروپا در دهه ۱۹۹۰. وقتی بحران مالی جهانی سال ۲۰۰۸ رخ داد و بحران بدهی منطقه یورو در سال ۲۰۱۰ اتفاق افتاد، مدلهای او به طرزی خارقالعاده پیشبینیها و تحلیلها را تایید کردند.
پیامآور سقوط
گادلی نهتنها پیشبینی میکرد، بلکه ساختار و نقاط ضعف سیستم را نیز تحلیل میکرد. در زمان خوشبینی بازارها در دهه ۱۹۹۰ و اوایل ۲۰۰۰، او توجه خود را به افزایش بدهی بخش خصوصی در آمریکا معطوف کرد و هشدار داد که رونق ناشی از استقراض خانوارهاست، نه رشد درآمد پایدار. سقوط بازار مسکن در سال ۲۰۰۷ دقیقاً همان چیزی بود که مدل SFC او پیشبینی کرده بود. او با بینشی روشن و ساختاری، متوجه شد که عدم تعادلهای اقتصاد آمریکا، در سوی دیگر، به معنای عدم تعادلهای متناظر در سایر نقاط جهان است. در نتیجه، یکی از نخستین اقتصاددانانی بود که هشدار داد مسیر حرکت اقتصاد جهانی ناپایدار است. هشدارهای مکرر و صریح او در مورد فاجعهای که در راه است، از سوی برخی چهرههای بانفوذ شنیده شد؛ اما متاسفانه نه آنقدر که بتوان از وقوع بحران مالی جهانی ۲۰۰۸ جلوگیری کرد؛ البته بخشی از این شکست به این دلیل بود که حتی گادلی نیز، مانند بسیاری دیگر، به اطلاعات کافی درباره رفتار غیرعقلانی موسسههای مالی «محترم» دسترسی نداشت.
او فراتر از مرزها نیز هشدار داد. درباره اتحاد پولی اروپا پیشبینی کرد که بدون هماهنگی مالی، کشورهای حاشیهای گرفتار بدهی و ریاضت اقتصادی خواهند شد. این پیشبینیها دو دهه بعد با بحران منطقه یورو تایید شد. او کمتر پیشبینیکننده و بیشتر تحلیلگر سیستمها و زلزلهشناس اقتصادی بود، کسی که لرزشها را پیش از دیگران تشخیص میداد.
چرا نام او هنوز اهمیت دارد؟
اینکه چرا نام وین گادلی نهتنها بهیادماندنی است، بلکه روزبهروز بیشتر مورد احترام قرار میگیرد، پاسخی چندلایه دارد؛ پاسخی که در تلاقی سه عامل اساسی نهفته است: دقت شگفتانگیز او در پیشبینی بحرانها؛ نوآوریهای نظری و الگوسازی بنیادین؛ و بالاتر از همه، شجاعت فکری و اخلاقی او.
پیش از هر چیز، توانایی گادلی در پیشبینی رویدادهای مهم اقتصادی -با تکیه بر مدلهایی که دیگران آنها را بیش از حد پیچیده یا غیرعملی میدانستند- به آثارش اعتباری بخشیده است که با گذر زمان بیشتر هم شده است. در دوران ناپایداریهای مالی و شوکهای پیدرپی، مدلهای مبتنی بر انسجام حسابداری و رویکرد موازنههای بخشی او، اکنون به ابزاری کلیدی برای تحلیل بحرانها و ارزیابی سیاستهای پولی و مالی بدل شدهاند. بسیاری از اقتصاددانان و نهادهایی که زمانی او را نادیده میگرفتند، امروز با دیدی تازه و جدی به آثارش بازگشتهاند.
دوم آنکه، مدلهای او تنها به تفسیر بحرانها نمیپرداختند؛ بلکه نحوه اندیشیدن ما به اقتصاد کلان را دگرگون کردند. اصرار گادلی بر واقعگرایی، شفافیت ساختاری و تعهد به اصول حسابداری، نظم و انسجامی تازه به علم اقتصاد بخشید. زیبایی رویکرد او نه در انتزاع نظری، بلکه در پایبندی دقیقش به منطق دنیای واقعی بود.
اما شاید مهمتر از همه، نام گادلی به خاطر آن زنده مانده که او نماد چیزی نادر در علم اقتصاد بود: شفافیت اخلاقی. وقتی از بیکاری میگفت، آن را نه به مثابه یک شاخص آماری، بلکه بهعنوان یک تراژدی انسانی در نظر میگرفت. مخالفت او با سیاستهای ریاضتی، تنها بهدلیل ناکارآمدیشان نبود؛ بلکه برای رنج واقعی بود که به زندگی مردم وارد میکردند. برای او، اقتصاد فقط مجموعهای از تمرینهای فنی نبود؛ بلکه تجلی مسئولیت عمومی، حاکمیت دموکراتیک و عدالت اقتصادی بود.
نام او به این دلیل در ذهنها مانده که متفاوت بود و از همه مهمتر، چون درست میگفت. و اکنون، در دنیایی که به دنبال بنای نظامی بهتر است، آثار او چراغ راه شدهاند.
پینوشت:
1- زن پیشگوی اسطورهای که حقیقت را میگفت اما کسی باورش نمیشد.