زخم ماندگار
طلاق چه پیامدهای اجتماعی و بهداشتی دارد؟
طلاق پدیدهای پیچیده و چندوجهی است که ریشه در ابعاد گوناگون روانشناختی، اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی زندگی افراد دارد. در بسیاری از جوامع، نهاد خانواده بهعنوان سلول بنیادی ساختار اجتماعی در نظر گرفته میشود و زمانی که این نهاد دچار فروپاشی میشود، آثار آن نهتنها بر دو طرف رابطه، بلکه بر فرزندان، بستگان، محیط کار و حتی جامعه پیرامون گسترش مییابد. تصمیم به طلاق غالباً در پی دورهای طولانی از تعارض، بیاعتمادی یا نارضایتی اتخاذ میشود و به همین دلیل پیامدهای آن بههیچوجه محدود به لحظه صدور حکم قضایی نیست، بلکه سالها قبل از طلاق و نیز مدتها بعد از آن، زندگی افراد را تحتتاثیر قرار میدهد. در ادبیات روانشناسی، طلاق اغلب بهعنوان یکی از مهمترین عوامل استرسزا در زندگی فردی طبقهبندی میشود؛ عاملی که میتواند سطح اضطراب، افسردگی، اختلال خواب و مشکلات عزتنفس را بهشدت افزایش دهد. این امر بهویژه در شرایطی که کودکان درگیر طلاق هستند، میتواند آثار طولانیمدتی بر سلامت روان و عملکرد تحصیلی آنان بر جای گذارد. طلاق معمولاً با تغییرات اقتصادی شدید همراه است. برای مثال، در بسیاری از موارد، زنان پس از طلاق با افت سطح معیشتی مواجه میشوند، درحالیکه مردان کاهش قابلتوجهی در شبکه حمایتی عاطفی و اجتماعی خود تجربه میکنند. تحقیقها نشان دادهاند طلاق میتواند با افزایش رفتارهای پرخطر ازجمله مصرف الکل، خشونت خانگی یا درگیریهای پلیسی مرتبط باشد. با این حال، اثرات طلاق را نمیتوان بهصورت یکسان و قطعی برای همه افراد توصیف کرد. شرایط فرهنگی، سطح تحصیلات، نوع شغل، سن فرزندان، کیفیت رابطه پیش از طلاق و نحوه رسیدگی قضایی و قانونی به جدایی، همگی در شدت و جهت این پیامدها نقش دارند.
برای درک بهتر از اثرات دقیق طلاق بر جنبههای مختلف زندگی، مطالعات تجربی که از دادههای بزرگ و دقیق استفاده میکنند، اهمیت بالایی دارد. یکی از مطالعات برجسته در این زمینه، مقالهای است که بر پایه دادههای اداری گسترده در کشور نیوزیلند، به بررسی آثار طلاق و جدایی بر همسران و فرزندان میپردازد. این مطالعه نهتنها به تغییرات اقتصادی پس از طلاق میپردازد، بلکه ابعاد رفتاری، روانی، بهداشتی و حتی جرائم مرتبط با جدایی را نیز با دقت تحلیل میکند. نکته مهم و جالب در این پژوهش آن است که تمرکز آن تنها بر طلاق رسمی نیست، بلکه با تمایز بین «جدایی» و «طلاق»، نشان میدهد بسیاری از تغییرات حیاتی، دقیقاً همزمان با لحظه جدایی (یعنی پایان واقعی زندگی مشترک) اتفاق میافتد، نه صرفاً با ثبت قانونی طلاق. بهعنوان مثال، این پژوهش نشان میدهد که هر دو همسر پس از جدایی، میزان بیشتری آزمایش برای بیماریهای مقاربتی انجام میدهند، اما این افزایش در میان زنان چشمگیر است. چنین رفتاری میتواند بازتابی از نگرانیهای ناشی از خیانت یا رابطه خارج از ازدواج باشد که در دوران پیش از جدایی شکل گرفتهاند. آمارهای پلیسی نیز افزایش قابلتوجهی از درگیریها را دقیقاً در زمان جدایی نشان میدهند، بهویژه در مورد مردان که نرخ درگیری پلیسی آنان تقریباً دو برابر میشود. یافتهها حکایت از شوک اولیهای دارد که فروپاشی خانوادگی میتواند ایجاد کند، شوکی که گاهی با تنشهای عاطفی شدید، اختلافات مالی یا حتی خشونت همراه است. در مورد کودکان، پژوهش بر تاثیر عمیق فروپاشی خانواده بر سلامت روانی و اجتماعی کودکان تاکید دارد. این مطالعه تاکید میکند طلاق تنها یک تصمیم حقوقی یا یک اتفاق خانوادگی نیست، بلکه پدیدهای است که با مجموعهای از شوکها، تحولات و دگرگونیها همراه است.
مقاله چه میگوید؟
مقاله «پیامدهای اجتماعی و بهداشتی طلاق: شواهدی از نیوزیلند» (2025) به بررسی تاثیرات اقتصادی، روانی و اجتماعی جدایی و طلاق بر والدین و فرزندان آنها میپردازد. نویسندگان با استفاده از دادههای اداری گسترده و دقیق تلاش میکنند تصویر جامع و نزدیک به رابطه علی از پیامدهای فروپاشی خانواده ترسیم کنند. پژوهش با رویکردی دقیق و مبتنی بر تطبیق آماری (matched difference-in-differences) انجام شده و سعی دارد با مقایسه زوجهایی که از هم جدا شدهاند با زوجهای مشابهی که همچنان در ازدواج باقی ماندهاند، اثرات واقعی طلاق را از سایر عوامل متمایز کند. مقاله به این نکته میپردازد که ساختار خانواده، چه برای والدین و چه برای فرزندان، یکی از پیشبینیکنندههای مهم در پیامدهای اقتصادی و اجتماعی است. مطالعات گذشته نشان دادهاند افراد متاهل نهتنها عمر طولانی دارند، بلکه از نظر سلامت روان، درآمد و رفتار اجتماعی نیز وضع بهتری دارند. برای مثال، نرخ بزهکاری در میان افراد متاهل کمتر است. همچنین، کودکانی که در خانوادههای متاهل بزرگ میشوند، نتایج تحصیلی و رفتاری بهتری دارند. این یافتهها باعث اجرای سیاستهایی در برخی کشورها، ازجمله ایالاتمتحده شده که هدفشان ترویج ازدواج و کاهش طلاق است. با این حال، هنوز مشخص نیست که طلاق دقیقاً چه تاثیراتی دارد و آیا همه اعضای خانواده به یک میزان متضرر میشوند یا نه؟
برای پاسخ به این پرسشها، پژوهش حاضر از دادههای ثبتشده اداری در نیوزیلند بهره میبرد. این دادهها شامل اطلاعات گستردهای درباره اشتغال، درآمد، سلامت روان، سوابق کیفری، بستریهای بیمارستانی و دریافت مزایا از سیستمهای دولتی است. همچنین، برای فرزندان خانوادهها نیز دادههایی درباره سلامت روان، حضور در مدرسه، رفتارهای پرخطر، نشانههای سوءاستفاده و قربانی شدن در جرائم موجود است. یافتهها نشان میدهد بیشتر متغیرهای اقتصادی و رفتاری تا پیش از زمان جدایی نسبتاً پایدار هستند. اما شاخصهای سلامت روان، بهویژه میزان تجویز داروهای مربوط به اضطراب و افسردگی، از مدتها پیش از جدایی شروع به افزایش میکنند. این موضوع نشان میدهد تصمیم به جدایی اغلب در پی یک دوره طولانی از تنش روانی گرفته میشود. قانون طلاق در نیوزیلند ایجاب میکند زوجین دستکم به مدت ۲۴ ماه بهصورت جدا از هم زندگی کنند که بتوانند درخواست طلاق بدهند. این فاصله زمانی به پژوهشگران امکان میدهد آثار مرحله «جدایی» را از مرحله رسمی «طلاق» تفکیک کنند. پس از جدایی، الگوهای اشتغال بین زن و مرد به شکل چشمگیری متفاوت میشود: اشتغال مردان پنج درصد کاهش مییابد، درحالیکه اشتغال زنان دو درصد افزایش پیدا میکند. این تغییرات در درآمد نیز بازتاب دارد. درآمد مردان طی دو سال پس از جدایی حدود پنج درصد کاهش مییابد، درحالیکه درآمد زنان اندکی افزایش پیدا میکند. با این حال، در مجموع درآمد خانوار پس از جدایی کاهش مییابد. علاوه بر این، میزان وابستگی به حمایتهای دولتی در هر دو جنس افزایش مییابد. دریافت مزایای مربوط به بیکاری برای مردان و زنان بین دو تا پنج درصد افزایش مییابد. جالب آنکه زنان حتی با وجود افزایش نرخ اشتغال، باز هم بیشتر از قبل از این مزایا استفاده میکنند. دریافت کمکهای عمومی مربوط به سختی معیشت نیز بهشدت افزایش مییابد: برای مردان دو درصد (از یک درصد پایه) و برای زنان بهطور چشمگیری (10 برابر) رشد میکند و در سطوح بالا باقی میماند. این آمارها نشان میدهند جدایی خانوادگی هزینههای بالایی را به سیستم رفاه عمومی تحمیل میکند. در بخش سلامت روان، دادههای مربوط به داروخانهها نشان میدهد که تجویز داروهای ضداضطراب و ضدافسردگی برای هر دو جنس حدود ۱۲ درصد افزایش مییابد (نسبت به گروه کنترل). این عدد از پایههای ۹ درصد برای مردان و ۱۶ درصد برای زنان آغاز میشود. با این حال، دو سال پس از طلاق، استفاده از داروهای ضدافسردگی برای هر دو گروه حدود ۱۰ درصد کاهش مییابد. این یافته شاید نشانهای از «عادی شدن» نسبی وضع روانی پس از پشتسر گذاشتن بحران طلاق باشد. مقاله نشان میدهد طلاق آثار عمیق و چندبُعدی بر زندگی والدین و فرزندان دارد. برخی از این آثار، مانند وخامت سلامت روان، پیش از خودِ جدایی آغاز میشوند و تا مدتها پس از آن نیز باقی میمانند. سایر آثار، مانند کاهش اشتغال و افزایش وابستگی به حمایتهای دولتی، عمدتاً در زمان جدایی اتفاق میافتند. مقاله با ارائه شواهد دقیق و باکیفیت، تصویر واقعی از هزینههای اجتماعی و فردی طلاق ارائه میدهد و زمینهای برای بازاندیشی در سیاستگذاریهای مرتبط با خانواده فراهم میسازد.
یافتههای مقاله
نویسندگان با استفاده از دادههای اداری گسترده در نیوزیلند، اثرات جزئی و دقیق در این زمینه را بررسی و تلاش کردهاند تفکیک دقیق میان تاثیر جدایی (separation) و طلاق رسمی (divorce) ارائه دهند. بهطور خاص، نشان داده میشود که بسیاری از تغییرات مهم دقیقاً همزمان با جدایی اتفاق میافتد، نه صرفاً پس از طلاق قانونی، که این مسئله به درک بهتر علل و پیامدهای فروپاشی خانواده کمک میکند. یکی از یافتههای قابلتوجه این است که هر دو همسر پس از جدایی میزان بیشتری از آزمایشهای مرتبط با بیماریهای مقاربتی انجام میدهند. افزایش این آزمایشها در میان زنان بیشتر است و این میتواند نشانهای از نگرانیهای نامتقارن درباره خیانت یا روابط خارج از ازدواج باشد. این یافته ممکن است به ابعاد روانی و رفتاری جدایی اشاره داشته باشد که در قالب نگرانیها یا عدم اطمینان نسبت به سلامت رابطه جنسی طرف مقابل بروز پیدا میکند. یافتهها نشان میدهد جدایی میتواند به بروز درگیریهای شدید و حتی بحرانهای امنیتی منجر شود، اما این بحرانها بیشتر در کوتاهمدت و مقارن با شوک اولیه جدایی اتفاق میافتد.
درباره تاثیر طلاق بر فرزندان یافتهها نشان میدهد دختران پس از جدایی والدین، افزایش سهدرصدی در مصرف داروهای ضداضطراب و افسردگی دارند (از سطح پایه سه درصد). برای پسران، مصرف این داروها تغییری نمیکند، اما آنها در عوض در مصرف سایر داروها افزایش نشان میدهند. همچنین برای هر دو گروه جنسیتی، ارجاع به خدمات رواندرمانی و سلامت روان افزایش مییابد. این مسئله نشان میدهد کودکان بهشکل محسوسی تحتتاثیر فروپاشی خانواده قرار میگیرند، اما این اثرات میتواند بسته به جنسیت و نوع واکنش روانی متفاوت باشد. یکی دیگر از شاخصهای نگرانکننده، افزایش گزارشهای مربوط به کودکآزاری یا بیتوجهی والدین نسبت به فرزندان است. دادهها نشان میدهد گزارشهای ثبتشده توسط خدمات حمایتی کودک (Child Protective Services) برای هر دو جنسیت حدود سه درصد افزایش مییابد (از سطح پایه یک درصد). همچنین احتمال قربانی شدن کودکان در جرائم (براساس دادههای پلیس) نیز افزایش مییابد. در حوزه آموزش نیز، نرخ غیبت از مدرسه بهشکل محسوسی افزایش مییابد؛ برای دختران هفت درصد و برای پسران چهار درصد. این افزایش میتواند پیامد بیثباتی روانی، اختلالات خانوادگی یا کاهش نظارت والدین باشد.
نویسندگان تاکید میکنند بسیاری از آثار دقیقاً از زمان جدایی آغاز میشود و این موضوع به ما کمک میکند بهتر بفهمیم کدام عوامل مستقیماً ناشی از شوک فروپاشی خانواده هستند. برای مثال، افت فوری اشتغال و درآمد در میان مردان و همزمان افزایش مشارکت اقتصادی زنان، بیانگر تاثیرات مستقیم تجزیه واحد خانوادگی است. همینطور، افزایش سریع در گزارشهای پلیسی در زمان جدایی نشاندهنده سطح بالای تنش و درگیری در همان لحظه گسست است. در مقابل، برخی از پیامدها مانند چالشهای سلامت روانی، بهصورت تدریجی ظاهر میشود و مدتها پس از جدایی ادامه دارد؛ بهویژه در مورد فرزندان که فشارهای روانی و عاطفی را بهصورت مزمن و طولانیمدت تجربه میکنند.
نویسندگان چند نکته مهم تفسیری مطرح میکنند؛ نخست آنکه، آنچه در این تحقیق با عنوان «طلاق» بررسی شده، در واقع نماینده طیفی از فروپاشیهای خانوادگی است که همزمان ابعاد مختلفی از زندگی افراد را تحتتاثیر قرار میدهد. برآوردهای آنها صرفاً تاثیر قانونی طلاق را نشان نمیدهد، بلکه مجموعهای از عوامل اقتصادی، روانی، و اجتماعی را دربر میگیرد. این تحقیق نمیتواند نشان دهد که اگر زوجها طلاق نمیگرفتند، دقیقاً چه اتفاقی میافتاد. بنابراین نتایج این تحقیق نباید بهعنوان ارزیابی مستقیمی از قوانین تسهیل یا سخت کردن طلاق تعبیر شود. نویسندگان یادآور میشوند که اثرات طلاق احتمالاً بهشدت وابسته به کیفیت روابط پیش از طلاق و جزئیات نحوه جدایی و حضانت کودکان است و نتایج این مطالعه بیشتر نمایانگر میانگین اثرات است تا تجربه هر فرد خاص.
پرده پایانی
یافتههای این مطالعه براساس دادههای اداری کشور نیوزیلند، تصویر دقیقی از اثرات گسترده و چندلایه جدایی و طلاق بر خانوادهها ارائه و نشان میدهد تغییرات روانی، اقتصادی و اجتماعی چگونه در گذر زمان و بهصورت نامتقارن میان اعضای خانواده گسترش مییابد. یکی از مهمترین نتایج این پژوهش آن است که مشکلات روانی، ازجمله اضطراب و افسردگی، پیش از جدایی رسمی آغاز میشود. پس از جدایی، الگوهای متفاوتی میان مردان و زنان نمایان میشود: مردان با کاهش اشتغال و درآمد مواجه میشوند، درحالیکه زنان با افزایش مشارکت در بازار کار روبهرو هستند. با این حال، منابع کلی خانوار کاهش یافته و هر دو طرف به حمایتهای دولتی، بهویژه زنان، بیشتر وابسته میشوند. اثرگذاری طلاق بر کودکان نیز شدید و پایدار است. افزایش اضطراب، افسردگی، غیبت از مدرسه و قربانی شدن در جرائم، همگی حکایت از کاهش سرمایه انسانی و رفاه روانی نسل آینده دارند. این یافتهها نهتنها ادبیات مرتبط با اقتصاد خانواده را غنی میکنند، بلکه بر اهمیت ساختار خانواده در بازتولید نابرابریهای اقتصادی و اجتماعی در نسلهای بعد تاکید دارند. بررسی اثرات متغیرهای فردی و خانوادگی بر شدت پیامدهای طلاق و نیز طراحی و ارزیابی مداخلات حمایتی ازجمله برنامههای آموزشی برای تقویت مهارتهای ارتباطی زوجین یا برنامههای مدرسهمحور برای حمایت از کودکان درگیر جدایی، میتواند گام مهمی در کاهش هزینههای اقتصادی و اجتماعی فروپاشی خانواده باشد.