رابطه دین و توسعه
آیا جایگاه دین تضعیف شده است؟
در بسیاری از نقاط جهان، دین همواره نقشی فراتر از باورهای فردی داشته است؛ نقشی که در زندگی اجتماعی، اقتصادی و سیاسی مردم ریشه دوانده است. از جوامع سنتی آفریقا که باور به ارواح و نیاکان هنوز بخش مهمی از فرهنگ روزمره است، تا کشورهای آمریکای لاتین که شاهد رشد سریع فرقههای پروتستانی جدید همانند پنتاکوستالیسم هستند، و حتی در خاورمیانه که نهادهای مذهبی نهتنها عبادتگاه، بلکه بیمارستان، مدرسه و شبکههای حمایتی را اداره میکنند، دین حضور پویا و چندبعدی دارد. درحالیکه در بسیاری از کشورهای غربی بهویژه ایالاتمتحده و اروپای غربی روند کاهش دینداری دیده میشود؛ کشورهای در حال توسعه و نوظهور (EDCs) تصویر متفاوتی ارائه میدهند. در این مناطق نهتنها دین کمرنگ نشده، بلکه در بسیاری از موارد، نقش اجتماعی و اقتصادی آن پررنگتر از گذشته است. برای مثال، در بخشهایی از آفریقا هنوز درصد بالایی از مردم به چشمزخم، ارواح خبیث و جادوگری اعتقاد دارند، حتی اگر در آمار رسمی خودشان را مسیحی یا مسلمان معرفی کنند. در آمریکای لاتین، کاتولیسیسم که زمانی دین غالب بود، در چند دهه گذشته جای خودش را به رشد سریع پروتستانها داده است. سهم کاتولیکها از ۷۵ درصد به ۵۴ درصد کاهش یافته، درحالیکه پروتستانها از دو درصد به ۱۹ درصد رسیدهاند. این تغییر نهتنها بیانگر تحول در باورهای دینی است، بلکه بازار رقابتی دین را در این کشورها نشان میدهد. بازاری که در آن ادیان و فرقهها برای جذب پیروان جدید خدمات اجتماعی، کمکهای مالی و حتی آموزش و بهداشت ارائه میدهند. از سوی دیگر، در کشورهای با درآمد پایین و متوسط، دولتها اغلب توان ارائه خدمات اساسی همانند آموزش و درمان را ندارند. در چنین فضایی، نهادهای مذهبی خلأ خدمات عمومی را پر میکنند. مسجدی که کلاسهای رایگان آموزش قرآن و زبان برگزار میکند، کلیسایی که غذا و دارو میان نیازمندان توزیع میکند یا معبدی که پناهگاه بیخانمانهاست، همه نمونههایی از این نقش فعال هستند. همین خدمات باعث میشود دین جایگاه مشروع و پایدار در میان مردم داشته باشد و نوعی نظام دوگانه نهادی شکل بگیرد که در آن دولت و نهادهای مذهبی همزمان در عرصه اجتماعی فعالاند. نکته جالب این است که برخلاف فرضیه سکولاریزاسیون که میگفت با رشد اقتصاد و افزایش درآمد، نقش دین کاهش مییابد، دادههای جدید نشان میدهد در بسیاری از کشورهای در حال توسعه، ارتباط منفی میان درآمد و دینداری از بین رفته است. حتی در دهه ۲۰۱۰ به بعد، این رابطه در EDCها تقریباً صفر شده است؛ به این معنا که افزایش درآمد باعث کاهش باورهای دینی نمیشود. پویاییها نهتنها جنبه فردی دارند، بلکه در سطح نهادی نیز قابل مشاهدهاند. برای نمونه، در خاورمیانه نهادهای اسلامی همانند وقف در گذشته تاثیر بزرگی بر نحوه مالکیت خصوصی، دسترسی به اعتبار و بازتوزیع منابع داشتهاند. گاهی این نهادها باعث رکود اقتصادی شدهاند و گاهی به گسترش تجارت و انتقال ثروت کمک کردهاند. امروزه هم شاهد رقابت فرقههای مذهبی جدید با ساختارهای سنتی هستیم. دین در کشورهای در حال توسعه تنها یک امر شخصی یا معنوی نیست، بلکه بازیگری فعال در عرصه توسعه اقتصادی و اجتماعی است. این نقش میتواند مثبت (مثل ارائه خدمات اجتماعی و حمایت از فقرا) و منفی (مثل قفل کردن منابع در ساختارهای غیرمولد یا ایجاد موانع نهادی) باشد.
مقالهای که در این گزارش مورد بحث قرار میگیرد، دقیقاً به همین موضوع «بررسی تحول نقش دین و نهادهای مذهبی در کشورهای نوظهور و در حال توسعه» پرداخته است. نویسندگان با استفاده از دادههای گسترده نظرسنجی جهانی ارزشها (World Values Survey) و پژوهشهای جدید، نشان میدهند برخلاف روند افول دین در کشورهای ثروتمند، در این مناطق دین همچنان پررنگ است، حتی تغییر یافته و با شرایط جدید اقتصادی و اجتماعی سازگار شده است. این مقاله سه محور اساسی روندهای جهانی دینداری، رابطه درآمد و باور دینی و نقش نهادی دین در توسعه اقتصادی را بررسی میکند. یافتههای آن تاکید میکند که آینده دین در جهان در حال توسعه نه با افول، بلکه با انطباق و سازگاری تعریف میشود.
مقاله به دنبال چیست؟
این مقاله به دنبال پاسخ به یکی از قدیمیترین و بحثبرانگیزترین پرسشهای علوم اجتماعی درباره رابطه میان توسعه اقتصادی و دین است. پرسشی که سالهاست ذهن متفکران را درگیر کرده این است که آیا رشد اقتصاد و مدرنسازی به کاهش باورها و رفتارهای دینی منجر میشود یا نه؟ نظریه سکولاریزاسیون که از دیدگاههایی همانند مارکس و وبر سرچشمه گرفته، بر این باور بود که با رشد اقتصاد، علم و نهادهای مدرن، دین روبه افول میرود. این دیدگاه بهویژه در جوامع غربی و در دورههایی از قرن بیستم شواهدی داشت، زیرا اروپا و سپس ایالاتمتحده شاهد کاهش دینداری بودند. در بخشهای گستردهای از جهان، از جمله کشورهای نوظهور و در حال توسعه، دین نهتنها باقی مانده بلکه در حال رشد و تحول است. این مقاله دقیقاً بر همین نکته تمرکز دارد: چرا دین در بسیاری از کشورها روبه زوال نرفته، بلکه سازگار شده و حتی قوی شده است؟
نویسندگان مقاله براساس دادههای گسترده، از جمله شش موج نظرسنجی ارزشهای جهانی (WVS) در چهار دهه گذشته، نشان میدهند سطح دینداری در بسیاری از مناطق غیرغربی همچنان بالاست و حتی در برخی نقاط رو به افزایش است. همچنین دادههای مرکز پژوهشی Pewدر آفریقای جنوب صحرا نشان میدهد باورهای سنتی و سیستمهای اعتقادی بومی همچنان در کنار ادیان بزرگ جهانی همانند اسلام و مسیحیت حضور پررنگ دارد. یافتهها حاکی از واگرایی دینی میان کشورهای با درآمد بالا و کشورهای در حال توسعه است. درحالیکه غرب به سمت سکولاریزاسیون حرکت میکند، بسیاری از کشورهای در حال توسعه شاهد بازگشت یا حتی نوآوریهای دینی هستند. مقاله دو فرضیه اصلی را مطرح میکند. نخست اینکه، به جای کاهش، دین در حال سازگاری و انطباق با تغییرات عمیق اجتماعی و اقتصادی است. دوم اینکه، جوامع غیرغربی ممکن است پیشتاز نوآوریهای دینی در جهان باشند. در ادامه، مقاله به بررسی عوامل اقتصادی و اجتماعی موثر بر باورهای دینی میپردازد. عواملی همانند نوسانهای درآمد، نااطمینانی مالی، تغییرات فرهنگی و گذارهای اجتماعی میتواند باعث شود مردم برای مقابله با فشارها و عدم قطعیتها به دین روی بیاورند. همچنین، پیامدهای اقتصادی دینداری بررسی میشود. بخش دیگر مقاله به ابعاد نهادی و سیاسی دین در کشورهای در حال توسعه میپردازد. در بسیاری کشورها نوعی دوگانگی نهادی وجود دارد. از یکسو نهادهای سکولار دولتی و از سوی دیگر نهادهای مذهبی که همچنان قدرت اجتماعی، اقتصادی و سیاسی دارند. این نهادهای دینی اغلب نقشهای مهمی در زندگی مدنی، ارائه کالاهای عمومی، حل اختلافات، آموزش، امور مالی و حتی بیمه ایفا میکنند. رقابت یا همکاری میان این نهادها میتواند مسیر توسعه اقتصادی و سیاسی کشورها را تحت تاثیر قرار دهد. مقاله این نکته را برجسته میکند که فرهنگ و نهادهای دینی بهطور پویا یکدیگر را تقویت میکنند. هرچه نهادهای دینی قدرتمندتر باشند، تقاضا برای دین در عرصه سیاست و اجتماع بیشتر میشود و این باعث شکلگیری بازار جهانی دین میشود که در آن مذاهب و نهادهای مختلف برای جذب پیروان و منابع با هم رقابت میکنند.
تحولات دین
نویسندگان ابتدا به اهمیت دین در زندگی افراد و میزان حضور در مراسم مذهبی در مناطق مختلف جهان میپردازند. نتایج نشان میدهد در مناطقی همانند خاورمیانه و شمال آفریقا (MENA)، آفریقای جنوب صحرا و جنوب /جنوب شرق آسیا، مردم همچنان دین را بخش مهمی از زندگی خودشان میدانند و بهطور منظم در مراسم مذهبی شرکت میکنند. این روندها از دهه 1990 تاکنون کاهش نیافتهاند. در آمریکای لاتین نیز وضع نسبتاً ثابت بوده اما تغییرهایی در ترکیب مذاهب رخ داده است؛ برای مثال، سهم کاتولیکها از 75 درصد به 54 درصد کاهش یافته و در مقابل، سهم پروتستانها و دیگر مسیحیان از دو درصد به 19 درصد رسیده است. این یافتهها با کاهش دینداری در ایالاتمتحده و اروپای غربی در تضاد است.
موضوع مهم دیگر در مقاله بررسی رابطه میان درآمد و دینداری است. پیشتر تصور میشد که افراد ثروتمندتر کمتر مذهبی هستند. اما تحلیلها نشان میدهد این رابطه از دهه 2010 به بعد تقریباً از بین رفته است و اکنون ارتباط میان درآمد و دینداری در برخی کشورها نزدیک به صفر است. مقاله به همزیستی باورهای سنتی با ادیان رسمی در بسیاری از کشورهای در حال توسعه هم میپردازد. در آفریقا، باور به نیروهای ماوراءالطبیعه، ارواح، اجداد و مفاهیمی مانند چشمزخم یا جادو همچنان گسترده است. برای مثال، 43 درصد افراد به جادوگری، 42 درصد به چشمزخم، 48 درصد به ارواح خبیث، 19 درصد به اشیای مقدس سنتی و 15 درصد به مراسم اجدادی باور دارند. نکته مهم این است که در کشورهایی که بیش از 90 درصد مردم پیرو ادیان بزرگ همانند مسیحیت یا اسلاماند، باورهای سنتی همچنان حضور پررنگ دارند. این وضع نشاندهنده سنکریتیسم (همزیستی و ترکیب باورهای مختلف) است. یعنی افراد همزمان چند نوع باور دینی دارند و نهادهای مذهبی نیز خودشان را با این وضع تطبیق میدهند.
نهادهای مذهبی
در بسیاری از کشورهای کمدرآمد و با درآمد متوسط، دولت یا توانایی ارائه خدمات اجتماعی کافی را ندارد یا تمایلی به این کار نشان نمیدهد. در چنین شرایطی، نهادهای مذهبی همانند کلیساها، مساجد، معابد و سازمانهای دینی وارد عمل میشوند و خدماتی همانند آموزش، بهداشت، کمکهای غذایی و حمایت مالی ارائه میدهند. این نقش جایگزینکننده باعث شده دین در این کشورها مشروعیت و نفوذ بیشتری داشته باشد و نظام نهادی دوگانه شکل بگیرد. یعنی در کنار نهادهای دولتی، نهادهای مذهبی نیز وظایف مشابهی انجام میدهند. این وضع دولتها را وادار میکند با نهادهای مذهبی قدرتمند روبهرو شوند که نهتنها در عرصه اجتماعی، بلکه در سیاست نیز فعال هستند. مقاله به ریشهها و پیامدهای این نظام دوگانه مذهبی هم میپردازد. پژوهشهای اولیه نشان دادهاند نهادهای مذهبی در طول تاریخ نقش مهمی در شکلگیری مسیرهای توسعه اقتصادی داشتهاند. برای مثال، در جوامع اسلامی، نهادهایی همانند وقف که نوعی موقوفه غیرقابل انتقال است، در گذشته داراییهای عظیمی را در قالب استفادههای سخت و انعطافناپذیر قفل میکردند و این امر مانع بهرهبرداری بهینه از منابع میشد و احتمالاً به نوعی رکود اقتصادی در خاورمیانه کمک کرده است. از سوی دیگر، برخی نهادهای اسلامی نیز با ایجاد سازوکارهای بازتوزیع درآمدی، از جمله انتقالهای مالی در ازای تامین امنیت مسیرهای تجاری، نقش مثبتی ایفا کردهاند. بخش دوم این قسمت به مفهوم بازارهای مذهبی و رقابت تطبیقی میپردازد. برخلاف گذشته که دین عمدتاً از طریق زور و سلطه حاکمان گسترش مییافت، امروزه رقابت دینی بیشتر شبیه بازار آزاد عمل میکند. ادیان برای جذب پیروان جدید، از ابزارهایی همانند اقناع، قیمتگذاری خدمات و ارائه مزایای اجتماعی استفاده میکنند. در این میان، پروتستانتیسم بهویژه شاخههای غیرمتمرکز و جدید آن مانند پنتاکوستالیسم و ادونتیسم روز هفتم توانستهاند در این بازارها رشد چشمگیری داشته باشند و اکنون حدود یکچهارم مسیحیان جهان را شامل میشوند.
اقتصاددانان در سالهای گذشته بررسی کردهاند که چگونه سازمانهای مذهبی در این بازارهای نوظهور رقابت میکنند. مطالعه مهمی در سال 2013 نشان داد فرقههای پروتستانی مستقر در ایالاتمتحده همانند شرکتهای چندملیتی عمل میکنند. آنها تصمیم میگیرند به کدام کشورها وارد شوند، چه تعداد کلیسا تاسیس کنند و چه نوع ساختار مدیریتی برگزینند. این مطالعه که دادههای 130 فرقه در 88 کشور را بررسی کرده، دو عامل اصلی موفقیت این نهادهای مذهبی در کشورهای در حال توسعه را شناسایی میکند. نخست، مسئله سختگیری دینی است. این عامل تعهد پیروان را افزایش میدهد و در کشورهایی که خدمات رفاهی دولتی ضعیف است و ریسکهای وجودی (مثل بیماریها یا بلایای طبیعی) زیاد است، جذابیت بیشتری دارد. دوم، غیرمتمرکز بودن سازمانی است. این ویژگی به رهبران محلی اختیار بیشتری میدهد و امکان گسترش سریع شبکههای مذهبی را فراهم میکند، بهویژه زمانی که هزینههای حملونقل و ارتباطات کاهش مییابد. این دو سازوکار توضیح میدهد چرا شبکههای پنتاکوستالی غیرمتمرکز در بسیاری از مناطق جهان از کلیساهای سلسلهمراتبی قدیمیتر پیشی گرفتهاند.
پرده پایانی
این مقاله به بررسی نقش دین و نهادهای مذهبی در کشورهای در حال توسعه و نوظهور پرداخته است. کشورهایی که برخلاف کشورهای ثروتمند غربی، همچنان شاهد حضور پررنگ و پایدار دین در زندگی روزمره مردم هستند. نویسندگان با تکیه بر دادههای نظرسنجی جهانی ارزشها و پژوهشهای جدید نشان میدهند دین در این کشورها نهتنها تضعیف نشده، بلکه در بسیاری موارد، سازگار، متنوع و فعالتر از گذشته عمل میکند. آنها در سه محور اصلی به موضوع پرداختهاند. نخست، روندهای جهانی باور دینی و حضور در مراسم مذهبی را بررسی کردهاند که نشان میدهد کشورهای آفریقایی، خاورمیانه و جنوب آسیا همچنان از نظر دینداری در سطح بالایی قرار دارند. دوم، رابطه میان درآمد و باور مذهبی که در گذشته منفی تلقی میشد، اکنون در بسیاری از این کشورها تقریباً از بین رفته است. سوم، نقش نهادی دین که اغلب در قالب ارائه خدمات اجتماعی، آموزشی، بهداشتی و حتی مالی در غیاب یا ضعف دولتها ایفا میشود. نتایج این مطالعه روشن میکند که دین در کشورهای در حال توسعه صرفاً باور سنتی یا میراث فرهنگی نیست، بلکه بازیگری فعال در توسعه اجتماعی و اقتصادی است. از یکسو، میتواند به بهبود رفاه مردم کمک کند. مانند زمانی که کلیساها یا مساجد خدمات آموزشی و درمانی ارائه میدهند. از سوی دیگر، میتواند مانع پویایی اقتصادی شود. مثل زمانی که نهادهای سنتی منابع را در قالب ساختارهای غیرمولد قفل میکنند. یافتههای مقاله نشان میدهد انطباق دین با تحولهای اجتماعی و اقتصادی، کلید درک آینده دین در این کشورهاست. این نتیجه به سیاستگذاران، پژوهشگران و نهادهای بینالمللی هشدار میدهد هرگونه برنامه توسعهای در این مناطق، بدون توجه به نقش و قدرت نهادهای مذهبی، ناقص است.