مصائب بزرگ
چرا صنایع کوچک در اقتصاد ایران اهمیت دارند؟
در ایران 21 مرداد روز حمایت از صنایع کوچک است که سهم بالایی در اقتصاد ایران دارد. صنایع کوچک به کسبوکارهایی گفته میشود که تعداد کارکنان (کمتر از 50 کارمند یا کارگر)، سرمایه (سرمایهگذاری اندک) یا حجم تولید محدودی دارند. این صنایع اغلب در تولید، خدمات یا تجارت فعالیت میکنند و نقش مهمی در ایجاد اشتغال، نوآوری و توسعه اقتصادی محلی دارند. صنایع کوچک در اقتصاد ایران جایگاه ویژهای دارند و بهعنوان ستون فقرات اقتصاد غیرنفتی شناخته میشوند. این صنایع که عمدتاً شامل واحدهای تولیدی با کمتر از 50 کارمند هستند، حدود 92 درصد از کل واحدهای صنعتی کشور را تشکیل میدهند و بیش از 45 درصد اشتغال صنعتی را تامین میکنند. آنها در بخشهای مختلف همانند صنایع غذایی، نساجی، فلزی، شیمیایی و صنایع دستی فعالاند و بهویژه در مناطق کمترتوسعهیافته نقش مهمی در ایجاد شغل و توسعه محلی دارند. با وجود سهم قابلتوجه در اشتغال، سهم این صنایع در تولید ناخالص داخلی (GDP) کمتر از 20 درصد است که نشاندهنده بهرهوری پایینتر نسبت به صنایع بزرگ است. این صنایع به دلیل انعطافپذیری و توانایی پاسخگویی به نیازهای محلی، در کاهش وابستگی به واردات و تقویت اقتصاد مقاومتی نقش دارند، اما با چالشهایی همانند کمبود سرمایه، دسترسی محدود به فناوری و بازارهای صادراتی مواجهاند. صنایع کوچک در اقتصاد ایران به دلیل نقش کلیدی در اشتغالزایی، تولید و توسعه اقتصادی اهمیت دارند. این صنایع با سرمایهگذاری نسبتاً اندک، فرصتهای شغلی متعدد بهویژه در مناطق محروم ایجاد میکنند که به کاهش بیکاری و توزیع عادلانه درآمد کمک میکند. انعطافپذیری بالای آنها در تطبیق با نیازهای بازار و استفاده از منابع محلی، باعث تقویت اقتصاد منطقهای میشود. همچنین، این صنایع با تولید محصولهای متنوع، به کاهش وابستگی به واردات و افزایش خودکفایی کمک میکنند. حمایت از آنها میتواند نوآوری را ترویج داده و پایهای برای رشد صنایع بزرگتر فراهم کند، ضمن اینکه در برابر شوکهای اقتصادی، به دلیل مقیاس کوچک، مقاومت بیشتری دارند.
اهمیت صنایع کوچک
صنایع کوچک به «موتورهای محرکه» اقتصاد مشهورند. چراکه با ایجاد سطح اشتغال بالا و «پراکندگی گسترده در مناطق محلی و نیمهصنعت و تنوع تولید، شبکه تامین صنایع بزرگ و صنایع کوچک را تشکیل میدهند». همین امر، مانع مهاجرت نیروی کار محلی به شهرهای بزرگ میشود؛ بهخصوص که مزیت اصلی صنعتی شدن و توسعه صنعتی به کمک این صنایع عبارت از آن است که «انعطافپذیری بالا این صنایع را با تغییرات بازار همسان و همسو میکند». یکی دیگر از مزیتهای صنایع کوچک، ظرفیت مقابله آنها با فقر بهویژه در کشورهای در حال توسعه است. بهنحوی که در بسیاری از کشورهای در حال توسعه، الگوی رشد مبتنی بر صنایع کوچک و متوسط یا همان SMEs تنظیم میشود. در واقع، توسعه صنایع کوچک، رمز رشد اقتصادی است. «از ویژگیهای مهم بنگاههای کوچک، مکمل بودن آنهاست، به این معنا که به جای سرمایهگذاری هنگفت در واحد تولیدی، مجموعهای از بنگاههای کوچک میتوانند زنجیره تولید را تشکیل داده و هرکدام بخشی از تولید را بر عهده بگیرند و همین امر باعث افزایش رونق صنعتی میشود.» این همان الگویی است که کشورهای شرق آسیا را از دام درآمد متوسط و فقر نجات داد. این کشورها در چهار دهه گذشته توانستند سیاستهای صنعتیشان را بازتعریف و مسیر مشخصی برای توسعه صنعتی تدوین کنند. چین، ژاپن، تایوان، کرهجنوبی و کشورهای آمریکای لاتین از مزیت اصلی که همان وفور نیروی کار ارزان بود، استفاده کردند و حمایت از صنایع بزرگ غیرسودده را قطع کردند، زیرا هنگامی که دولتها با یارانهها و انحرافهای قیمتی به شکل دستوری تلاش میکنند که صنایع سنگین را با زور سودده کنند، بهرهوری اقتصاد کاهش مییابد.
اشتغال و تولید
میزان پایین بودن سهم صنایع کوچک در تولید ناخالص داخلی، چند دلیل اصلی دارد. پویا فیروزی، تحلیلگر اقتصاد در اینباره میگوید: «صنایع کوچکمقیاس معمولاً در مقیاس کوچک کار میکنند و به همین دلیل سرمایهبر نیستند. بیشتر این صنایع از فناوریهای کمتری نسبت به صنایع بزرگتر استفاده میکنند. البته صنایع استارتآپی در دسته صنایع کوچک و متوسط شمرده میشوند اما منظور از صنایع کوچک، کوچکمقیاسها هستند. این صنایع از نظر تکنولوژی عقبتر از صنایع بزرگ هستند. معمولاً میزان بهرهوری نیروی انسانی این صنایع به مراتب کمتر از شرکتهای صنعتی بزرگ است و از اینرو ارزش افزودهای که تولید میکنند نسبت به هر فرد کمتر است و دسترسی آنها به بازارهای صادراتی کمتر است. همچنین هزینه تامین مالی صنایع کوچک در مقایسه با صنایع بزرگ بالاتر است.» درنتیجه همه این عوامل، ارزش افزوده صنایع کوچک نیز کمتر است.
با وجود اینکه شانس موفقیت صنایع کوچک بیشتر از صنایع بزرگمقیاس است، سیاستگذاران معمولاً از صنایع بزرگ که گاهی زیانده نیز هستند، حمایت میکنند. حمایتهای دستوری سبب میشود بانکها دیگر تابوتوانی برای اعطای وام به صنایع کوچکمقیاس نداشته باشند. بخشنامههای خلقالساعه و شبانه نیز از میزان تابآوری صنایع کوچک بهخودیخود میکاهد. چرا سیاستگذار در طول سالها از صنایع بزرگ حمایت کرده است؟ این امر، چند دلیل مهم دارد. «یکی اینکه دولت، نهادها و هلدینگهای شبهدولتی در صنایع بزرگ مشغول به فعالیت هستند. به همین دلیل، اعطای تسهیلات دولتی برای توانمندسازی بنگاههای اقتصادی بزرگ بیشتر به بنگاههایی داده میشود که به دولت وابستهاند. بنگاههای خصولتی معمولاً به بنیادها، نهادها، هلدینگهای بزرگ شبهدولتی وابستگی شدید دارند.» حتی گاه ممکن است آییننامههای درونسازمانی این بنگاهها را نهاد مادر تهیه کند. نکته دوم عبارت از آن است که «بنگاههای بزرگ در صنایع سرمایهبر بزرگ مثل فولاد، پتروشیمی و صنایع سنگین مشغول فعالیت هستند. به همین دلیل امنیت انرژی و اشتغال مستقیم این صنایع را در شمار صنایع با ملاحظههای سیاسی قرار میدهد و سبب میشود دولت به این صنایع اولویت بیشتری دهد. باید نقش ملاحظات سیاسی و ریسکهای بینالمللی تحریمها را نیز در نظر داشت. به هر حال صنایع بزرگ، صنایع پایهای و مادر به حساب میآیند و حاکمیت اقتصادی بهناچار بهنوعی قانونگذاری میکند که حمایتهای دولتی از صنایع بزرگ مشخص و محسوس باشد». بنابراین اگر قرار باشد دلیل حمایتهای بیحدوحصر دولتی از صنایع بزرگ را بدانیم میتوان گفت که «صنایع بزرگ بهنوعی در سیاستگذاریها اثر تصریحی برای حاکمیت اقتصادی دارند، چراکه هر سیاستی که در این کارخانهها به کار گرفته شود، اثرش را بهسرعت روی شاخصهای اقتصادی میگذارد. بنگاههای بزرگ هم لابیهای قوی دارند و برای جلب حمایتهای دولتی، از اهرمهای فشار استفاده میکنند. صنایع کوچک به دلیل پراکندگی، تعدد و تنوع زیرساخت ساختاری، ضعیفترند».
قهرمانان کوچک
اگر قرار باشد الگوی کشورهای جنوب شرق آسیا، چین یا کره جنوبی را در ایران پیاده کنیم یا اینکه شیوهای برای توسعه صنعتی کشورمان داشته باشیم، باید بررسی کنیم کدام الگوها قابلانتقالاند و امکان انتقال و تعمیم کدام الگوها وجود ندارد. الگوی توسعه کشورهایی همانند بنگلادش، مالزی و اندونزی که صنایع کوچک در آنها رشد کرده است، با دو خصیصه «صادراتمحور بودن» و «حضور در زنجیره جهانی» مواجهاند. بنگلادش در حوزه نساجی، مالزی در حوزه الکترونیک و کره جنوبی در حوزه الکترونیک از همین امر بهره برده است. «خوشههای صادراتی و زنجیرههای جهانی میتوانند با یکدیگر مرتبط شوند و همسو با افزایش اشتغال، ارزش افزوده بیشتری هم تولید کنند.» نکته دیگری که قابل الگوبرداری است، «حمایتها و سیاستهای منسجم در حوزه مالی و زیرساختی جذب محسوب میشود. بهطور مثال، مالزی در حوزه ICT برای افبیآی آمریکا کالا تولید میکند. بسیاری از بنگاههای کوچک و متوسط میتوانند همین مسیر مشابه را دنبال کنند.»
این در حالی است که در ایران صنایع و بهخصوص صنایع بزرگ، معمولاً با حمایتهای دولتی و وامهای ارزانقیمت سرپا هستند و به نیروی کار و انرژی ارزان تکیه دارند. دولت با حمایتهای دستوری و همچنین وابسته کردن صنایع به خودش، باعث میشود قدرت حضور آنها در بازارهای رقابتی ناچیز باشد. تحریمها نیز منجر میشود اولاً مواد اولیه و نهادههای تولیدی راحت به کشورمان وارد نشوند و حتی اگر صنایع بتوانند با چند واسطه این نهادهها را وارد کنند، باز هم امکان اینکه در بازار حاضر شوند، وجود ندارد. همه اینها هم که کنار برود، سد بوروکراسی و تعدد قوانین که گاه ناقض یکدیگرند، از میزان تابآوری صنایع کوچک میکاهد. «تحریم و دسترسی محدود به بازارهای جهانی ازجمله معضلهای صنایع کوچک در ایران است. همین امر منجر میشود ورود سرمایهگذاری خارجی به کشور ممکن نباشد. قوانین فعلی در نظام اقتصادی ایران باعث شده فضای کسبوکار چندان مساعد نباشد.» تمام کارخانههای قدیمی همانند «ارج»، «کفش ملی»، «پارس الکتریک»، «مینو» و «ایرانکاوه» که بهعنوان صنایع درخشان دهه 40 ایران شناخته میشوند، ابتدا کوچکمقیاس بودند. این صنایع با اثربخشی و ارزش افزوده در آن دوران، توانستند تبدیل به صنایع بزرگمقیاس شوند. این همان چیزی است که اقتصاد نیز آن را میپسندد. صنعت نباید از همان روز نخست بزرگ باشد، چراکه مدیران آن صنعت، تجربه رهایی از بحرانها و تصمیمگیری در زمانهای سخت را ندارند و ممکن است تمام سرمایه را بر باد دهند. کسبوکاری که ابتدا کوچکمقیاس باشد، تجربه مواجهه با بحرانها را از سر گذرانده و میداند در چه زمان، بهتر است کدام سیاست را پیش بگیرد. تمام کارخانههای قدیمی که برشمردیم، با سیاستهای مصادره و ملی شدن از دست بخش خصوصی بیرون آمدند. مدیرانی که تجربه کار با سرمایه اندک را نداشتند و به پشتوانه بودجههای عظیم دولتی تصمیمگیری میکردند، پس از یکدهه واگذاری به افراد فاقد صلاحیت و مولفه حمایتهای دستوری همانند یارانه، امکان حیات را از دست دادند. به همین دلیل است که فضای کسبوکار کنونی آن چنان نامساعد است که نرخ سرمایهگذاری و استهلاک سرمایه در کشورمان، سالهاست از صفر کمتر و منفی است.
مصائب بزرگ
در فضای کسبوکار که ترسیم کردیم، معمولاً عمر بنگاههای کوچک کوتاه شده است؛ دلیل این امر «ضعف در سیاستگذاری و نظام حکمرانی اقتصادی است. نوسانهای ارزی متعدد ناشی از عوامل خارجی و سیاستگذاری داخلی، سوءمدیریت داخلی، چالشهای مربوط به تامین نظام مالی و بانکی و تورم فزاینده باعث شده انتقال تجربهها و الگوپذیری صنایع کوچک و متوسط ایران از کشورهای شرق آسیا کم باشد». ممکن است برخی در دفاع از صنایع بزرگ و بیتوجهی به صنایع کوچک استدلال کنند این صنایع تابآوری کمتری دارند اما صنایع بزرگ میتوانند پشتوانه ارزآوری و اشتغال در کشورمان باشند. در پاسخ به این افراد باید توضیح داد «تابآوری وابسته به شوکهای موجود، فضای کسبوکار و ویژگیهای بازار است». بهطور مثال بحران همهگیری کووید19 نشان داد بنگاههای کوچک در همه کشورهای در حال توسعه آسیب بیشتری دیدند، چراکه با مشکل کمبود نقدینگی مواجه بودند. گردش کالایی در این صنایع اندک بود و میزان سرمایه در گردش آنها به نسبت صنایع بزرگ واقعاً محدود است. همچنین صنایع کوچک اتصال کمتری به شبکههای بینالمللی و خطوط اعتباری دارند و به همین دلیل آسیب بیشتری در مواجهه با بحرانها میبینند. در آن روی دیگر سکه هم باید عنوان کرد، «صنایع کوچک چابکاند و میتوانند سریعتر با تغییرات محیطی سازگار شوند. همین مزیتی است که میتواند تابآوری آنها را بیشتر کند، بهخصوص که نسبت به تغییر تکنولوژی، اثرات تغییر تکنولوژی و تغییر سیاستهای تولیدی در جهان، امکان تغییر ذائقه بازار مصرف صنایع کوچک وجود دارد و به همین دلیل هم قابلیت آنها ارزشمند است.»
حمایت از کوچکها
تحولات پیچیده حاکم بر صنعت و اقتصاد در دهههای گذشته، موجب شد بسیاری از کشورها خودشان را آماده پذیرش تحولات جهانی کنند. حمایت از صنایع بزرگ تا چند دهه قبل بهعنوان یکی از راهکارهای توسعه صنعتی و اقتصادی در دنیا مطرح میشد اما متاثر از رشد تکنولوژی و نوآوری، ارتقای سرمایههای انسانی و توان مدیریت مشاغل و تغییر فرآیند تولید و مصرف در بسیاری از صنایع، استراتژیهای حمایت از صنایع کوچک و متوسط مورد توجه سیاستگذاران قرار گرفته است. صنایع کوچک در فضایی زیست میکنند که تورم، تولید را قبضه کرده است. تولیدکنندگان بدون سرمایه در گردش نمیتوانند حیاتشان را استمرار دهند. از سوی دیگر تورم تولیدکننده منجر میشود بنگاههای اقتصادی مواد اولیه تولید را بخرند و از سوی دیگر به دلیل قیمتگذاری دستوری، کالای نهایی را ارزان به فروش برسانند. دولت وظیفه اجابت درخواستهای ناشی از عطش نقدینگی صنایع کوچک را به شبکه بانکی میسپارد اما بانکها که مجبور به اعطای تسهیلات اجباری به صنایع بزرگ هستند و این صنایع نیز گاه وامها را حتی برنمیگردانند، امکان اجابت درخواستهای صنایع کوچک را ندارند. نبود سرمایه در گردش و سرکوب قیمتها، دوباره تورم تولیدکننده را افزایش میدهد و همین چرخه، جدا از تمام مشکلات برشمردهشده، تیشهای است که ریشههای صنایع کوچک را از بن قطع میکند. بنابر آمارهای جهانی، بنگاههای کوچک و متوسط، سهم بالایی از اشتغال نیروی کار را به خود اختصاص میدهند. براساس آمار کمیسیون اروپا حدود 80 درصد خلق فرصتهای شغلی جدید در اتحادیه اروپا در پنجساله منتهی به سال 2012 بر عهده بنگاههای کوچک و متوسط بوده است. فیروزی در پاسخ به اینکه دولت چگونه باید به این صنایع کمک کند که این بازیگران موثر دچار وابستگی بیانتها به دولت نشوند؟ میگوید: «اگر در زمان بحران حمایتهای مالی از صنایع کوچک انجام شود و حمایتهای قانونی صرفاً محل گذار از شرایط رکود باشد، میتوان تابآوری صنایع را افزایش داد. در سالهای گذشته بازارهای مالی به سمت تامین منابع مالی شرکتهای کوچک و متوسط رفتند. این امر کمک کرد شرکتهای کوچک درگیر شرکتهای کوچک و متوسط شوند و مجبور به پرداخت سودهای کلان به شرکتهای بزرگ نباشند.» راهحلهایی همانند «تمرکز بر زنجیرههای صادراتی»، «توسعه خوشههای صادراتی» و «دسترسی به مباحث آموزش فنی» که جهان آنها را پیموده است، میتوانند اثرگذار باشند. با این وصف تا زمانی که سیاستگذاری کلان و محدودیتهای بینالمللی رفع نشود و سیاستهای کلان داخلی متناسب با توسعه بنگاههای کوچک و متوسط برمبنای حمایتهای قانونی و زیرساختی نباشد، نمیتوان امیدی به توسعه آنها داشت.