شناسه خبر : 50073 لینک کوتاه
تاریخ انتشار:

جامعه بی‌فردا

زندگی بدون چشم‌انداز چگونه است؟

 

محمد طاهری / سردبیر 

40مسعود و فرهاد نیلی دو نگرانی را درباره آینده کشور مطرح کرده‌اند؛ مسعود درباره چشم‌انداز جامعه بدون چشم‌انداز، هشدار داده و فرهاد از اینکه زیست‌پذیری سرزمینی به خطر افتاده و زندگی در ایران هر روز دشوارتر می‌شود، ابراز نگرانی کرده است. نبود چشم‌انداز، مانع تدوین سیاست‌های موثر برای مقابله با چالش‌های زیست‌پذیری می‌شود و کاهش زیست‌پذیری نیز امید به آینده را کمرنگ‌تر می‌کند. اما این دو نظر چه ارتباطی به هم دارند و زندگی در جامعه بدون چشم‌انداز چگونه است؟

جامعه بی‌فردا

«جامعه بدون چشم‌انداز» چنان که دکتر مسعود نیلی شرح داده، مفهومی است که به نبود افق روشن و چشم‌انداز مثبت برای جامعه اشاره دارد. در چنین جامعه‌ای، وجود عدم قطعیت‌ها و ناتوانی نظام حکمرانی در سیاست‌گذاری و همچنین ناتوانی افراد در اتخاذ تصمیم‌های شخصی، باعث می‌شود افراد و نهادها نتوانند برای دستیابی به آینده روشن برنامه‌ریزی کنند. این وضعیت به سردرگمی، کاهش انگیزه برای سرمایه‌گذاری و نوآوری و تضعیف امید اجتماعی منجر می‌شود. نبود چشم‌انداز مشترک، اعتماد عمومی را کاهش داده و شکاف میان دولت و مردم را عمیق‌تر می‌کند. در نتیجه، جامعه در چرخه‌ای از روزمرگی و واکنش‌های کوتاه‌مدت گرفتار می‌شود که پیشرفت بلندمدت را ناممکن می‌کند. مسعود نیلی می‌گوید: «جامعه بدون چشم‌انداز هیچ است. از جامعه بدون چشم‌انداز هزاران مسئله بیرون می‌آید. نداشتن چشم‌انداز به معنای نداشتن چشم‌انداز مثبت، یعنی داشتن یک دورنمای تیره، تاریک و مبهم. امید داشتن در چنین جامعه‌ای زمانی موضوعیت می‌یابد که چشم‌انداز بدون تبلیغات، امری معتبر باشد. یعنی افراد باید براساس محاسبات ذهنی و رویه‌های عقلانی به این نتیجه برسند که دورنمای بهتری در انتظارشان است.»

«جامعه بدون چشم‌انداز» در شرایط فعلی، نتیجه امتناع نظام حکمرانی از اصلاحات اقتصادی و اجتماعی است. نیلی تاکید می‌کند که در چنین جامعه‌ای، دولت و افراد نمی‌توانند برای آینده خود برنامه‌ریزی کنند، زیرا نااطمینانی وجود دارد و قدرت پیش‌بینی نیست. این وضعیت درنهایت به کاهش اعتماد عمومی، تضعیف انگیزه برای سرمایه‌گذاری و نوآوری و افول امید اجتماعی می‌شود. در تحلیل مسعود نیلی، جامعه بدون چشم‌انداز گرفتار روزمرگی و تصمیم‌گیری‌های کوتاه‌مدت می‌شود و سیاست‌گذاران به‌جای تمرکز بر راه‌حل‌های پایدار، به اقدامات واکنشی و مقطعی روی می‌آورند که اغلب، مشکلات را تشدید می‌کند. این وضعیت، شکاف میان دولت و مردم را عمیق‌تر کرده و حس بی‌قدرتی را در جامعه تقویت می‌کند. او هشدار می‌دهد که بدون تعریف یک چشم‌انداز مشترک و جلب مشارکت همگانی، جامعه در چرخه‌ای از ناکارآمدی و ناامیدی گرفتار خواهد ماند. نیلی همچنین به عوامل ساختاری مانند ناکارآمدی نظام تصمیم‌گیری، فقدان گفت‌وگوی ملی و کاهش سرمایه اجتماعی اشاره می‌کند. در نبود چشم‌انداز، منابع انسانی و اقتصادی به‌تدریج تحلیل می‌روند، مهاجرت نخبگان افزایش می‌یابد و ظرفیت‌های جامعه برای پیشرفت هدر می‌رود. برای برون‌رفت از این وضعیت، او بر نیاز به بازسازی اعتماد، ایجاد اجماع ملی و تدوین برنامه‌ای بلندمدت تاکید می‌کند که همگان در آن نقش داشته باشند. بدون این اقدامات، جامعه ایران در معرض خطر تعمیق بحران‌های اجتماعی و اقتصادی قرار خواهد گرفت.

کاهش زیست‌پذیری

41فرهاد نیلی نیز در گفت‌وگویی که اخیراً با تجارت فردا داشته، به دشوارتر شدن زندگی در ایران اشاره کرده و به کاهش زیست‌پذیری سرزمینی پرداخته است. زیست‌پذیری به توانایی یک سرزمین برای تامین نیازهای اساسی ساکنانش، ازجمله دسترسی به منابع آب، غذا، امنیت، هوای پاک، خدمات عمومی، محیط زیست سالم و در لایه‌های بعد به ثبات اقتصادی، حمل‌ونقل کارآمد، مسکن مناسب، آموزش باکیفیت، مراقبت‌های بهداشتی و توسعه و صلح پایدار وابسته است.

زیست‌پذیری سرزمین ایران، که زمانی به دلیل تنوع اقلیمی، منابع طبیعی غنی و زیرساخت‌های مناسب، بستری مطلوب برای زندگی در نقاط مختلف کشور فراهم می‌کرد، در سال‌های اخیر به‌شدت کاهش یافته است. این کاهش زیست‌پذیری، تنها به مسائل زیست‌محیطی مانند خشکسالی و تغییر اقلیم محدود نمی‌شود، بلکه عواملی چون ناامنی، ترافیک، فقر، تخریب زیرساخت‌ها و سوءمدیریت منابع نیز نقش مهمی در این روند دارند. به گفته فرهاد نیلی، هر عاملی که زیست‌پذیری را تهدید کند، از بحران آب و ریزگردها گرفته تا ریسک‌های اعتباری و مالی، باید به‌سرعت حل‌وفصل شود، زیرا زیست‌پذیری پایه و اساس قرارداد اجتماعی است. اقتصاددانان معتقدند؛ زیست‌پذیری نباید تحت‌الشعاع هیچ مسئله دیگری قرار گیرد، زیرا بدون آن، نه‌تنها سبک زندگی دلخواه افراد قابل‌تحقق نیست، بلکه حتی بقای جامعه نیز در معرض خطر قرار می‌گیرد. این قرارداد اجتماعی، که زیست‌پذیری را به‌عنوان یک حق همگانی و وظیفه اصلی دولت تعریف می‌کند، نیازمند سیاست‌گذاری‌های جامع و هماهنگ است که هم ابعاد سخت مانند محیط زیست و زیرساخت‌ها و هم ابعاد نرم، مانند مدیریت اقتصادی و اجتماعی را دربر گیرد.

 برای فهم دقیق‌تر این موضوع، لازم است ابتدا مفهوم زیست‌پذیری و تفاوت آن با سبک زندگی را روشن کنیم و سپس به بررسی عوامل تهدیدکننده زیست‌پذیری در ایران بپردازیم.

زندگی افراد دارای دو بعد اصلی است: بعد عمومی و بعد خصوصی. بعد عمومی، که همان زیست‌پذیری است، به شرایط و امکاناتی اشاره دارد که دولت‌ها، نهادهای حکومتی و جوامع برای بهبود کیفیت زندگی افراد در محیط‌های شهری و روستایی فراهم می‌کنند. این بعد شامل دسترسی عادلانه به خدماتی مانند آب سالم، هوای پاک، حمل‌ونقل کارآمد، مسکن مناسب، آموزش باکیفیت، مراقبت‌های بهداشتی و امنیت است. زیست‌پذیری همچنین به مدیریت چالش‌های زیست‌محیطی مانند بیابان‌زایی، جنگل‌زدایی، فرونشست زمین، آلودگی هوا و بحران آب وابسته است. در واقع، زیست‌پذیری بستری است که دولت‌ها از طریق سیاست‌گذاری‌های موثر، سرمایه‌گذاری در پروژه‌های پایدار و تقویت تاب‌آوری اجتماعی و زیست‌محیطی ایجاد می‌کنند تا افراد بتوانند در محیطی امن و سالم، سبک زندگی دلخواه خود را دنبال کنند. در مقابل، بعد خصوصی زندگی به سبک زندگی افراد مربوط می‌شود؛ یعنی انتخاب‌های شخصی در نحوه زندگی، ارزش‌ها، عادت‌ها و اولویت‌هایی که هر فرد یا خانواده برای خود تعریف می‌کند. زیست‌پذیری عمومی و سبک زندگی خصوصی، مکمل یکدیگرند، زیرا زیرساخت‌ها و شرایط فراهم‌شده از سوی دولت، امکان تحقق انتخاب‌های شخصی را تسهیل می‌کند.

زیست‌پذیری به‌عنوان یکی از مهم‌ترین وجوه خیر عمومی، قرارداد اجتماعی میان دولت و مردم است. خیر عمومی به منافعی اشاره دارد که همه یا اکثریت اعضای جامعه در آن شریک‌اند و تامین و تسهیل زیست‌پذیری به‌عنوان بزرگ‌ترین خیر مشترک، مهم‌ترین ماموریت دولت‌هاست. بااین‌حال، در ایران امروز، زیست‌پذیری به دلایل متعددی به‌شدت تهدید شده است؛ شوک‌های اقتصادی، تنش‌های نظامی، بحران‌های زیست‌محیطی و ناترازی‌های موجود، از مهم‌ترین عوامل کاهش زیست‌پذیری سرزمینی هستند.

شوک‌ها و بحران‌های اقتصادی مهمان‌های ناخوانده جامعه ما هستند که با سیاست‌گذاری درست می‌شود آنها را مدیریت کرد اما وقتی بر اقتصاد ایران نازل می‌شوند، می‌مانند و می‌سوزانند. از سوی دیگر، همزمانی تحریم‌های اقتصادی با تنش‌های نظامی و نااطمینانی‌های مرتبط با آن، شرایط دشواری برای جامعه ایران رقم زده است.

هرچه کشور در معرض شوک‌ها و تحریم‌های بیشتر قرار گیرد، انگیزه‌ها برای سرمایه‌گذاری و نوآوری کاهش می‌یابد و منابع از تولید به فعالیت‌های غیرمولد کوچ می‌کند و بازگشت اقتصاد به تعادل اولیه دشوارتر می‌شود.

همچنین بحران‌های زیست‌محیطی نیز یکی از دلایل اصلی کاهش زیست‌پذیری سرزمینی ماست. بحران آب، که نتیجه ترکیبی از خشکسالی، سوءمدیریت منابع آب و الگوهای ناپایدار مصرف است، دسترسی به آب سالم را در بسیاری از مناطق محدود کرده و معیشت میلیون‌ها نفر را به خطر انداخته است. فرونشست زمین، که در بسیاری از دشت‌های کشور به دلیل برداشت بی‌رویه آب‌های زیرزمینی رخ داده، نه‌تنها کشاورزی و تامین غذا را تهدید می‌کند، بلکه زیرساخت‌های شهری و روستایی را نیز در معرض تخریب قرار داده است. ریزگردها، که از خشک شدن تالاب‌ها و بیابان‌زایی ناشی می‌شوند، کیفیت هوا را در بسیاری از شهرها و روستاها به‌شدت کاهش داده و سلامت عمومی را تهدید می‌کنند. ناترازی انرژی نیز، با قطعی‌های مکرر برق و گاز، زندگی روزمره و فعالیت‌های اقتصادی را مختل کرده است. علاوه بر این عوامل سخت‌افزاری، تهدیدهای نرم‌افزاری نیز زیست‌پذیری را در ایران به چالش کشیده‌اند. ریسک‌های بودجه‌ای، مانند کسری بودجه مزمن دولت، و ریسک‌های ارزی، ناشی از نوسان‌های شدید نرخ ارز و تحریم‌های اقتصادی، توانایی دولت را برای سرمایه‌گذاری در زیرساخت‌های پایدار و خدمات عمومی کاهش داده است. ناامنی، چه در قالب افزایش جرم و جنایت در برخی مناطق و چه به‌صورت احساس ناامنی اجتماعی و اقتصادی، اعتماد عمومی را تضعیف کرده و مهاجرت داخلی و خارجی را تشدید کرده است. ترافیک کلانشهرها، به‌ویژه در تهران، نه‌تنها زمان و انرژی شهروندان را هدر می‌دهد، بلکه به آلودگی هوا و کاهش کیفیت زندگی دامن زده است. فشارهای اقتصادی و اجتماعی نیز زیست‌پذیری را کاهش داده‌اند. تورم مزمن، بیکاری و نابرابری اقتصادی، دسترسی مردم به نیازهای اساسی مانند مسکن و خدمات درمانی را دشوار کرده است. فقر و نابرابری اقتصادی نیز، با محدود کردن دسترسی بخش بزرگی از جامعه به خدمات اساسی مانند مسکن، آموزش و بهداشت، زیست‌پذیری را به‌طور جدی تهدید می‌کند. تخریب زیرساخت‌ها، چه به دلیل فرسودگی و چه به دلیل سوءمدیریت، توانایی جامعه برای پاسخگویی به نیازهای روزمره را کاهش داده و تاب‌آوری در برابر بحران‌ها را تضعیف کرده است.

فرهاد نیلی چنان‌که به‌طور مفصل به تجارت فردا توضیح داده، معتقد است؛ زندگی روزمره در ایران هر روز دشوارتر می‌شود، چراکه سیاست‌گذاری‌های ناکارآمد و نبود چشم‌انداز توسعه‌ای، امید به بهبود شرایط را کمرنگ کرده است. این وضعیت به کاهش سرمایه اجتماعی و افزایش تنش‌های اجتماعی منجر شده که خود مانع از همکاری جمعی برای حل مشکلات زیست‌محیطی و اقتصادی می‌شود. درنهایت، نبود چشم‌انداز کلان و سیاست‌گذاری منسجم، که پیش از این اشاره شد، این مشکلات را تشدید کرده است. فقدان برنامه‌ریزی بلندمدت برای مدیریت منابع، اصلاح نظام اقتصادی و مقابله با تغییرات اقلیمی، ایران را در مسیری قرار داده که زیست‌پذیری سرزمینی در آن روزبه‌روز کاهش می‌یابد.

جمع‌بندی

ما نمی‌توانیم آینده را پیش‌بینی یا تعیین کنیم، اما می‌توانیم آن را تصور کرده و مسیرش را تغییر دهیم. تصورات ما از آینده، انتظارات ذهنی‌مان را شکل می‌دهد و این انتظارات رفتار امروز ما را هدایت می‌کند. رفتارهای ما، چه فردی و چه جمعی، آینده را می‌سازد. در یک جامعه بزرگ، اگر اکثریت امیدوار باشند، آینده روشن خواهد بود، اما اگر ناامیدی غالب شود، آینده‌ای تیره در انتظار ماست. چنان‌که شرح داده شد، مسعود نیلی از «جامعه بدون چشم‌انداز» سخن گفته، وضعیتی که فقدان برنامه‌ریزی کلان و اعتماد عمومی، مردم را به زندگی در لحظه وامی‌دارد. این ناامیدی، به‌ویژه در نسل جوان، به خروج از قراردادهای اجتماعی و افزایش مهاجرت منجر شده است. فرهاد نیلی نیز هشدار می‌دهد که کاهش زیست‌پذیری سرزمین ایران، ناشی از بحران آب، تخریب محیط زیست و فشارهای اقتصادی، زندگی را هر روز دشوارتر کرده و امید به آینده را کمرنگ می‌کند. حکمرانان نقش کلیدی در شکل‌دهی این تصورات دارند. سیاست‌گذاری‌های آنها می‌تواند مردم را نسبت به آینده خوش‌بین یا بدبین کند. تصمیم‌گیری‌های کوتاه‌مدت، ناکارآمدی در مدیریت منابع و نبود چشم‌انداز مشترک، اعتماد عمومی را کاهش داده و آینده را مبهم‌تر می‌کند. برای مثال، سوءمدیریت منابع آب و بیابان‌زایی سالانه یک میلیون هکتار، زیست‌پذیری ایران را تهدید کرده و مهاجرت و حاشیه‌نشینی را افزایش داده است. انتظار از سیاست‌گذاران این است که با تغییر مسیر، سیاست‌هایی منسجم و پایدار اتخاذ کنند که امید را به جامعه بازگرداند. آنها می‌توانند با اصلاح نظام تصمیم‌گیری، مدیریت بهینه منابع و بازسازی اعتماد عمومی، آینده‌ای روشن‌تر بسازند. در غیر این صورت، ادامه روند کنونی به تشدید ناامیدی، کاهش سرمایه اجتماعی و تیرگی آینده منجر خواهد شد.

وقتی جامعه فاقد چشم‌انداز روشن و برنامه‌ریزی کلان باشد، افراد، به‌ویژه نسل جوان، امید به آینده را از دست می‌دهند و انگیزه‌ای برای سرمایه‌گذاری در آینده پیدا نمی‌کنند. این وضعیت به «زندگی در لحظه» منجر می‌شود، جایی که اولویت‌ها به نیازهای کوتاه‌مدت و بقا محدود می‌شود. چنین رویکردی، به خروج از قراردادهای اجتماعی دامن می‌زند. قرارداد اجتماعی، که مبتنی بر اعتماد متقابل بین مردم و حاکمیت است، در غیاب چشم‌انداز مشترک و امید به بهبود، تضعیف می‌شود. این امر می‌تواند به کاهش مشارکت مدنی، بی‌اعتمادی به نهادها و حتی افزایش ناهنجاری‌های اجتماعی منجر شود.

برای نسل جوان، نبود چشم‌انداز به معنای فقدان فرصت‌های معنادار برای رشد، اشتغال و تحقق آرزوهاست. درنتیجه مهاجرت، به تنها گزینه روی میز جوانان تبدیل می‌شود، زیرا آنها احساس می‌کنند در سرزمینی که آینده‌ای قابل‌پیش‌بینی و امیدوارکننده قابل مشاهده نیست، ماندن توجیهی ندارد. این خروج، چه به‌صورت مهاجرت فیزیکی به خارج از کشور و چه به‌صورت انزوای اجتماعی و روانی در داخل، سرمایه انسانی و اجتماعی کشور را به‌شدت تضعیف می‌کند.

از سوی دیگر وقتی تصمیم‌گیران نیز در دام روزمرگی گرفتار شوند و توانشان صرف خاموش کردن آتش بحران‌های فوری شود، فرصتی برای طراحی و اجرای سیاست‌های بلندمدت باقی نمی‌ماند. این چرخه معیوب، که در آن نه مردم و نه حاکمیت چشم‌اندازی برای آینده ندارند، به تشدید مشکلات اقتصادی، اجتماعی و زیست‌محیطی منجر می‌شود و احساس ناامیدی و بی‌اعتمادی را در جامعه تقویت می‌کند.

اما سوال این است که اقتصاددانان برای برون‌رفت از این وضعیت چه پیشنهادهایی مطرح می‌کنند؟

نخستین راه‌حل، بازگرداندن اعتماد به جامعه است. برای این‌ کار نیاز به برنامه‌ریزی منسجم، بازسازی اعتماد عمومی و تمرکز بر پایداری محیطی و اقتصادی داریم. بدون این اقدامات، چرخه تخریب اجتماعی و سرزمینی ادامه می‌یابد و آینده‌ای غیرقابل تصور را رقم می‌زند.

خروج از این وضعیت نیازمند بازسازی اعتماد و ایجاد چشم‌اندازی مشترک است که هم مردم و هم حاکمیت در آن نقش داشته باشند. بدون اصلاحات ساختاری در نظام تصمیم‌گیری، شفافیت در سیاست‌گذاری، و سرمایه‌گذاری در آموزش، محیط زیست و اقتصاد، چرخه کنونی ادامه خواهد یافت. نسل جوان، که موتور محرک توسعه هر جامعه‌ای است، در صورت ادامه این روند، یا کشور را ترک خواهد کرد یا در انفعال و ناامیدی غرق خواهد شد. برای تغییر این مسیر، نیاز به گفت‌وگوی ملی، اجماع بر اولویت‌ها و اقداماتی عملی برای بازگرداندن امید و اعتماد است. تنها در این صورت می‌توان از تبدیل شدن «جامعه بدون چشم‌انداز» به «جامعه ناامید» جلوگیری کرد. 

دراین پرونده بخوانید ...