گذر از بازی صفر
بازی حاصلجمع صفر چگونه اعتماد اجتماعی را سست میکند؟
تفکر حاصلجمع صفر وضعیتی است که در آن افراد و گروهها جهان را بسان یک «کیک ثابت» میبینند، به این معنی که سود یک طرف تنها با زیان طرف دیگر امکانپذیر است. در این نگرش، موفقیت هر فرد یا گروه به شکست دیگران وابسته است، که این رویکرد در بسیاری از جنبههای اجتماعی و سیاسی ایران نمود یافته است. برای مثال، در تحلیل بحرانهای زیستمحیطی کشور، بهویژه مصرف بیرویه منابع طبیعی، این ذهنیت مشاهده میشود که توسعه کوتاهمدت گروهی بهطور مستقیم به معنای محرومیت و آسیب به نسلهای آینده است.
این ذهنیت در جامعه ایران تصادفی نیست، بلکه بهدلیل ترکیبی از تاریخ اقتصادی و فرهنگی خاص کشور شکل گرفته است. عواملی مانند بحرانهای اقتصادی مداوم، تحریمها، جنگها و رقابتهای شدید شهری باعث تقویت این دیدگاه در ذهن جامعه شدهاند. افزون بر این، فرهنگ سیاسی کشور نیز همواره مملو از نزاعها و رقابتهای برد-باخت بوده است. در این فضا، گروههای مختلف به جای همکاری، هدف خود را تسخیر کامل قدرت و حذف رقیب میدانند. این فضا سبب شده تا روحیه تعامل و همکاری در جامعه کمرنگ شده و ذهنیت جمعصفر در میان بسیاری از شهروندان ریشه دوانده باشد.
کاهش همکاری و رکود نوآوری
نگرش حاصلجمع صفر تاثیرات منفی زیادی بر همکاریهای اجتماعی و اقتصادی دارد. در فضایی که افراد موفقیت یکدیگر را بهمعنای شکست خود میبینند، رقابت جایگزین همکاری و همافزایی میشود. در این شرایط، روحیه مشارکت به جای آنکه تقویت شود، تضعیف میشود. بهویژه در اقتصاد ایران، فعالیتهای مولد و خلاقانه با تردید و نگرانی همراه است؛ زیرا بسیاری معتقدند که موفقیت در بخشهای مولد موجب کاهش سهم بخشهای دیگر میشود. در این فضا، نوآوری و پیشرفت جمعی بهجای تمرکز بر خلق ارزش جدید، تنها به بازتوزیع ثروت موجود محدود میشود.
یکی از آثار ویرانگر تفکر جمع صفر، فرسایش شدید اعتماد اجتماعی است. اعتماد عمومی بهعنوان باور به رعایت هنجارها و همکاری در اهداف مشترک، در شرایطی که افراد یکدیگر را رقیب میبینند، بهشدت آسیب میبیند. پژوهشها نشان میدهد که در ایران اعتماد عمومی طی سالها بهطور چشمگیری کاهش یافته است، بهطوری که در سال ۱۴۰۲ تنها 2 /8 درصد از مردم معتقد به اعتماد به یکدیگر هستند. این کاهش اعتماد بهویژه در سیاست و نهادهای حکومتی خود را نشان میدهد و باعث شده تا مردم به نهادها و دولت بیاعتماد شوند و در پی آن، مشارکت مدنی و اجتماعی کاهش یابد.
تفکر جمع صفر تنها روابط بینفردی را تحت تاثیر قرار نمیدهد، بلکه مشروعیت نهادهای حکومتی و مشارکت مدنی را نیز به خطر میاندازد. در این نوع تفکر، نهادهای دولتی بهعنوان ابزارهای جانبداری و تفرقهافکنی دیده میشوند و به همین دلیل مردم به آنها اعتماد نمیکنند. نتیجه این بیاعتمادی کاهش همکاری میان دولت و مردم و در نهایت افزایش هزینههای اداره کشور است. در چنین شرایطی، مشارکت در فعالیتهای جمعی نیز کاهش مییابد و این وضعیت به تشدید بیاعتمادی عمومی و شکاف اجتماعی منجر میشود. در سیاستهای داخلی ایران نیز نگرش جمع صفر باعث ایجاد تنشهای سیاسی و اجتماعی گستردهای شده است. در انتخاباتهای اخیر، برخی جریانها رقابت را به یک بازی صفر و یک تبدیل کردهاند که در آن برنده همهچیز را میبرد و بازنده هیچچیز نمیبرد. این رویکرد به بحرانهای پس از انتخابات و شکافهای اجتماعی منجر شد. در مقابل، برخی مخالفان با تحریم انتخابات سعی در حذف کامل دیگر دیدگاهها داشتند. این نگرش برد-باخت در سیاست سبب میشود تا پیروزی یا شکست در رقابتها نهتنها تهدیدی برای استقرار نظم اجتماعی باشد، بلکه به کاهش اعتماد عمومی و تضعیف ساختارهای سیاسی نیز منجر شود.
در این گزارش با مشورت مریم زارعیان، جامعهشناس و عضو هیات علمی مرکز تحقیقات راه، مسکن و شهرسازی، به این پرسش پاسخ میدهیم که بازی مجموع صفر برای جامعه ایران چه خطراتی دارد؟ به باور او؛ در تفکر بازی مجموع صفر، رقابت بهگونهای است که برنده شدن یک طرف به معنای بازنده شدن طرف دیگر است. این رویکرد بهطور بنیادی بر رقابت و تخریبگری استوار است، بهطوری که هر دو طرف معتقدند برای پیروزی باید طرف مقابل خود را شکست دهند. این نگرش بهویژه در میان گروههای سیاسی، روابط میان حاکمیت و مردم، و حتی در روابط بین کشورها مشهود است. در چنین شرایطی، بازیگران به جای جستوجوی راهحلهای مشترک، ترجیح میدهند گزینههایی را انتخاب کنند که بدون در نظر گرفتن منافع طرف مقابل، فقط به تقویت موقعیت خودشان کمک کند.
در مقابل، در بازیهای استراتژیک، کنشگران به دنبال بررسی گزینههای طرف مقابل هستند و گزینههای خود را با آنها هماهنگ میکنند. در کشور ما نیز شواهدی وجود دارد که نشان میدهد شکاف میان دولت و ملت به طور فزایندهای در حال افزایش است. این موضوع در اعتراضات متعدد از سال ۱۳۹۶ تا ۱۴۰۱ به وضوح دیده میشود و در پیمایش ارزشها و نگرشها در سال ۱۴۰۲ نیز این شکاف به وضوح مشاهده شد. بهویژه، در این پیمایش، زمانی که از مردم پرسیده شد تا چه اندازه فکر میکنید قانون به طور یکسان برای همه اجرا میشود، بخش عمدهای از مردم با این گزینه مخالف بودند. زمانی که از پاسخدهندگان سوال پرسیده میشد که تا چه اندازه مردم از انتقاد به حکومت ترس دارند، نزدیک به ۶۰ درصد پاسخدهندگان معتقد بودند که مردم در بیان آزادانه عقاید خود تردید دارند. همچنین در مورد اینکه حکومت آیا به همه مردم به یک چشم نگاه میکند یا خیر، بیش از نیمی از افراد باور نداشتند که این مسئله حقیقت داشته باشد. این موارد به وضوح نشاندهنده شکافی است که میان دولت و ملت وجود دارد؛ شکافی که نهتنها در نظرسنجیها، بلکه در وضعیت اجتماعی و در سطح جامعه نیز قابل مشاهده است.
کاهش قابل توجه اعتماد جامعه به حاکمیت
او با بیان اینکه این شکاف، در طول سالها به دلایلی ایجاد شده است، تاکید میکند؛ رابطه تنگاتنگی با نگرش مجموعه صفر بازی حاکم بر روابط سیاسی طرفین دارد. در واقع، این نگرش باعث ایجاد یک چرخه معیوب شده است که از یک طرف موجب کاهش اعتماد اجتماعی میشود و از طرف دیگر، همین بیاعتمادی باعث میشود افراد بیشتر به سمت رویکردهای رقابتی و تخریبگر حرکت کنند. پیمایشها نیز نشان میدهند که این فرآیند همچنان ادامه دارد و تاثیرات آن در جامعه ملموس است.
این روند نشاندهنده کاهش قابل توجه اعتماد جامعه به مجموعه حاکمیت است که در پیمایشها نیز به وضوح مشاهده میشود. از سوی دیگر، حاکمیت هرگونه عقبنشینی از ایدئولوژی یا تصمیماتش را تهدیدی برای ثبات خود میداند و به خواستههای مردم اعتماد ندارد. این احساس منفی موجب میشود هر قدمی که حاکمیت در مسیر تحقق خواستههای جامعه بردارد، بهعنوان یک عقبنشینی و شکست تلقی شود. در این نگرش، هیچگونه دیدگاه مثبتی وجود ندارد که عقبنشینی در راستای خواسته مردم به معنی تقویت سرمایه اجتماعی و افزایش اعتماد در جامعه باشد. این نگاه در چهارچوب بازی مجموعه صفر قرار دارد که در آن هر تغییر به زیان طرف مقابل محسوب میشود. زمانی که این نگرش میان مردم و حاکمیت غالب میشود، اعتماد متقابل از بین میرود و فضای اجتماعی به سمت قطبی شدن پیش میرود. در این وضعیت، حاکمیت هر درخواست مردم را نه بهعنوان یک مطالبه مشروع که میتواند به افزایش سرمایه اجتماعی منجر شود، بلکه بهعنوان تهدیدی برای قدرت خود میبیند. بهطور مشابه، مردم هر اقدامی از سوی حکومت را نه بهعنوان سیاستگذاری عمومی، بلکه بهعنوان تلاشی برای حفظ قدرت یک گروه خاص تلقی میکنند. این دیدگاه در بسیاری از مسائل اجتماعی به چشم میخورد؛ مثلاً دولت نمیتواند قیمت بنزین را افزایش دهد یا بهرغم تنشهای آبی بیسابقه، نمیتواند چاههای غیرمجاز را ببندد، زیرا این اقدامات در چهارچوب رفاه عمومی و سیاستگذاری عمومی تلقی نمیشوند و سوءتفاهم متقابل مانع از اجرای چنین اقداماتی میشود.
اساساً غیرممکن است
زارعیان معتقد است که؛ این وضعیت باعث میشود گفتوگو و توسعه، اساساً غیرممکن شود. در این میان، در نظریه بازیها مدلهایی به نام «بازی مجموع صفر» و «بازی مجموع غیر صفر» وجود دارند که در آنها امکان همکاری برای رسیدن به نتایج بهتر فراهم است. در این مدلها، هر دو طرف باید استراتژیهای خود را با یکدیگر هماهنگ کرده و از طریق مذاکره و اعتمادسازی، بهدنبال راهحلهای مشترک باشند. این کار باعث میشود پیامدهایی بهوجود آید که برای هر دو طرف بهتر از حالت تقابل است و در نهایت میتوان به راهحلهای برد-برد نزدیک شد. در ادامه، زمانی که شکاف میان حاکمیت و جامعه عمیقتر میشود، ظرفیت تعامل و مذاکره به حاشیه میرود. هرچه این شکاف بیشتر میشود، تمایل به همکاری کاهش پیدا کرده و هر دو طرف به جای سرمایهگذاری بر اعتماد متقابل، به اقدامات یکجانبه روی میآورند و فرض میکنند که نفعشان در ضرر طرف مقابل است. اگر این روند ادامه یابد، بیاعتمادی بیشتر میشود، مشروعیت حاکمیت کاهش پیدا کرده و احتمال برخوردهای خیابانی افزایش مییابد. این وضعیت میتواند به تبدیل مخالفان غیر فعال به معترضان فعال بینجامد.
با وجود این وضعیت تقابلی، شواهدی از همکاریهایی در مقاطع خاص وجود دارد که نشان میدهد در شرایطی خاص، این دو طرف میتوانند از منطق بازی مجموع صفر عبور کرده و به سمت بازیهای مجموع غیر صفر حرکت کنند. این زمانی اتفاق میافتد که هر دو طرف بپذیرند منافع مشترکی دارند که از طریق تعامل بهتر تامین میشود تا از طریق تقابل. برای مثال، در مدیریت بیماری کرونا، شاهد همکاری غیررسمی میان حاکمیت و مردم بودیم. وقتی ستاد ملی مقابله با کرونا محدودیتهایی را اعمال کرد و توصیههای علمی و واکسیناسیون را پیشنهاد داد، بهرغم بیاعتمادی موجود، مردم به این توصیهها پاسخ مثبت دادند و واکسیناسیون را پذیرفتند که نتیجه مثبتی داشت. همچنین، در مناطقی مانند سیستان و بلوچستان، زمانی که حاکمیت به جای تشدید تنشها و سرکوب، با میانجیگری ریشسفیدان محلی خواستههای مردم را از مجاری مسالمتآمیز پیگیری کرد، نتیجه آن کاهش تنشها و حل مسائل موجود بود. این نمونهها نشان میدهند که سازوکارهای سنتی حل اختلاف میتواند فضایی برای بازیهای مجموع غیرصفر ایجاد کند.
بازی برد-برد
در جنگ ۱۲روزهای که به کشور تحمیل شد، بهرغم انتقادهایی که مردم نسبت به عملکرد حاکمیت داشتند، وقتی نفع مشترکی مانند حفظ حاکمیت ملی و استقلال سرزمینی مطرح شد، مردم با همبستگی نسبی وارد بازی برد-برد شدند و توانستند با همکاری از شرایط دشوار عبور کنند.
برای تحقق بیشتر این الگوهای بازی مجموع غیر صفر، باید تغییرات اساسی در دو سطح صورت گیرد. در سطح حاکمیت، باید به این باور رسید که امنیت ملی با مشارکت گروههای مختلف اجتماعی تقویت میشود، نه با حذف آنها. در سطح جامعه نیز باید این باور ایجاد شود که تغییرات تدریجی و مسالمتآمیز میتواند نتایج ماندگارتر و پایدارتری داشته باشد، نه تقابلهای خشونتآمیز. حاکمیت و مردم باید نفع مشترک را برای خود تعریف کرده و آن را از طریق سازوکارهایی عملیاتی کنند.
اما موانع ساختاری زیادی وجود دارد؛ از یکسو، گروههای تندرو در هر دو طرف، هم در سطح حاکمیت و هم در سطح مخالفان، منافع خود را در وضعیت تقابلی و بازی صفر-صفر میبینند. از سوی دیگر، نهادینه شدن بیاعتمادی و افزایش شکاف میان طرفین باعث میشود که هر حرکت طرف مقابل بهعنوان یک حیله برای کسب امتیاز تفسیر شود. برای حرکت به سمت بازی مجموع غیر صفر، بهترین راه شروع از مسائلی است که منافع مشترک را آشکارتر میکنند، مانند سلامت عمومی، محیط زیست یا مدیریت بحرانها. این مسائل میتوانند بهعنوان فضایی آزمایشی برای ایجاد همکاریهای مشترک عمل کرده و به بازسازی گامبهگام اعتماد ازدسترفته کمک کنند.
در سطح بینالمللی نیز، ما بهطور خاص درگیر بازیهای مجموع صفر شدهایم که بهطور جدی به منافع کشور آسیب زده است. در برخی از روابط با کشورهای مختلف، ما این نگرش را پذیرفتهایم که هرگونه سود طرف مقابل، به معنای زیان قطعی برای ماست. این رویکرد، که طی سالهای گذشته شکل گرفته، باعث شده در نهایت آسیبهای زیادی ببینیم. اما در مواردی که توانستهایم از فضای خصمانه خارج شده و وارد بازی مجموع غیر صفر شویم که سود برای طرفین بهطور مشترک حاصل شود، وضعیتمان بهتر شده است.
دشمنی حلنشده هم تغییر میکند
این جامعهشناس تاکید میکند: با این حال، تجربه روابط ایران و عربستان در سالهای اخیر نشان میدهد که حتی دشمنیهای بهظاهر حلنشده میتوانند تغییر کنند. ما در گذشته، خود را بهعنوان شیعه و آنها را بهعنوان سنی تعریف میکردیم و در نتیجه وارد یک بازی مجموع صفر شده بودیم. اما پس از تغییر رویکرد و تلاش برای شکلگیری یک رابطه سازنده، طرفین توانستند از آن وضعیت خصمانه خارج شده و از همکاری مشترک بهرهمند شوند.
در مورد مسائل اخیر در روابط بینالمللی و جنگها، میتوان گفت که ادامه درگیریها در واقع یک بازی مجموع صفر است که هیچیک از طرفها از آن سود نمیبرند. حتی در عمیقترین اختلافات میان کشورها، میتوان نقاط مشترکی یافت که بر اساس آنها میتوان از منطق بازی مجموع صفر فاصله گرفت و به سمت همکاری رفت. البته این تغییر رویکرد نیازمند این است که طرفین حاضر باشند هزینههای کوتاهمدت سیاسی آن را بپذیرند تا به منافع بلندمدت دست یابند و از سود حاصل از آن بهرهمند شوند.
در نهایت؛ تفکر حاصلجمع صفر مانند موریانه پایههای اعتماد و همبستگی اجتماعی را میجود و جامعه را از درون تهی میکند. کاهش روحیه همکاری، رکود نوآوری، زوال سرمایه اجتماعی، بیاعتمادی به نهادها و افت مشارکت مدنی تنها بخشی از خطرات جدی این ذهنیت برای جامعه ایران است. ادامه این روند میتواند کشور را در چرخهای از رکود و نارضایتی نگه دارد که خروج از آن دشوار خواهد بود. در چنین وضعیتی، هر بحران کوچکی پتانسیل آن را دارد که به بحرانی بزرگ تبدیل شود، چرا که اعتماد و ذخیره سرمایه اجتماعی برای مدیریت تعارضات و حل مسائل وجود ندارد. برای شکستن این چرخه معیوب، باید به بازسازی اعتماد و ترویج نگاه برد-برد روی آورد. جامعه نیازمند گفتمان تازهای است که در آن موفقیت یک فرد یا گروه تهدیدی برای دیگری تلقی نشود، بلکه فرصتی برای پیشرفت جمعی باشد. این مهم مستلزم اصلاحات ساختاری در حکمرانی -برای رفع احساس تبعیض و بیعدالتی- و همچنین آموزش فرهنگی در جهت افزایش مدارای اجتماعی و روحیه تعاون است. تنها با ترمیم پلی که اعتماد میان مردم و نهادها را برقرار میکند، میتوان امیدوار بود که بازی اجتماعی از حالت حاصلجمع صفر و ویرانگر فعلی، به یک بازی مثبتجمعی (Win-Win) تبدیل شود؛ بازیای که در آن پیروزی یکی، به زیان دیگری تمام نشود و همگان در ساختن آیندهای بهتر سهیم باشند.