شناسه خبر : 50374 لینک کوتاه
تاریخ انتشار:

عادی جدید

آیا آنچه غیرقابل تصور است می‌تواند به موضوعی عادی تبدیل شود؟

 

ایما موسی‌زاده / نویسنده نشریه 

90در سیاست، چه چیزی رفتار اخلاقی غیرقابل قبول محسوب می‌شود؟ مردم چگونه تصمیم می‌گیرند که آیا رفتار سیاسی از نظر اخلاقی خوب، از نظر اخلاقی دردسرساز یا از نظر اخلاقی تحمل‌ناپذیر است؟ چه رفتاری فراتر از حد تصور است و تحمل نمی‌شود؟ بخش بزرگی از پاسخ این پرسش‌ها در آنچه عادی تلقی می‌شود، نهفته است. این پاسخ به‌نوبه خود به ما می‌گوید که چه زمانی دولت‌های دموکراتیک یا هنجارهایی که از آنها پشتیبانی می‌کنند، می‌توانند در دوره‌های کوتاه ناپایدار شوند. با تکیه بر تحقیقات روان‌شناسی، به نظر می‌رسد که با تغییر نامناسب عرف و رفتارها به‌طور کلی، چیزهایی که زمانی بد یا حتی وحشتناک تلقی می‌شدند، ممکن است کمی ناخوشایند یا حتی خوب به شمار آیند. این قطعاً در آلمان هیتلری اتفاق افتاد و تا حد قابل‌توجهی در ایالات‌متحده دونالد ترامپ نیز در حال وقوع است. همچنین این اتفاقی است که در سراسر جهان در ارتباط با اپیدمی ویروس کرونا در سال ۲۰۲۰ رخ داد. در مرحله بعد به نظر می‌رسد با بهبود کلی رفتار، اعمالی که قبلاً خوب یا کمی ناخوشایند دانسته می‌شدند، ممکن است بد یا وحشتناک به نظر برسند. در بسیاری از دموکراسی‌ها، این اتفاق نیز رخ می‌دهد. نگرانی فزاینده در مورد نقض حقوق مدنی، از جمله آزار جنسی را در نظر بگیرید.

در واقع به نظر می‌رسد یک معیار دقیق تغییرناپذیر برای آنچه اخلاقی یا غیراخلاقی است (احتمالاً جز در موارد بسیار حاد، مانند سوءاستفاده جنسی از کودکان) وجود ندارد و قضاوت تا حد زیادی به چیزی بستگی دارد که در جامعه عادی تلقی می‌شود. این بدان معناست که اگر بتوان معنای عادی را برای جامعه تغییر داد، اتفاقات بسیاری می‌تواند در سطح جامعه رخ دهد که قبلاً غیرقابل تصور بود، اما اکنون عادی پنداشته می‌شود. با افزایش دستورات یا محدودیت‌های سنگین و رفتارهای هنجارشکن یا وحشتناک و فراگیر شدن آنها، موارد رفتار نامطلوب ممکن است با رسوایی عمومی زیادی مواجه نشوند. ظهور اقتدارگرایی نمونه‌های زیادی را در بر دارد. یا به‌طور کلی‌تر، فرض کنید که نقض هنجارها از سوی رهبر یک ملت گسترده شود و برخی از این تخلفات فاحش، حتی نقض حقوق بشر باشند. در این وضعیت می‌توان گفت یک «عادی جدید» ایجاد شده است که ممکن است موجب کاهش رسوایی ناشی از رفتارهایی شود که تا اندکی قبل‌تر نابهنجار پنداشته می‌شد. این تغییر آنچه مردم می‌پذیرند و عادی می‌دانند، موضوع کتاب جدید کس سانستین،«این عادی نیست» است. کس آر. سانستین، استاد دانشگاه رابرت والمزلی در دانشکده حقوق هاروارد، مدیر دفتر اطلاعات و امور نظارتی کاخ سفید در دولت اوباما بود. وی دریافت‌کننده جایزه هولبرگ در سال ۲۰۱۸ و نویسنده کتاب‌هایی بسیار است که تقریباً همگی با اقبال خوانندگان عادی و متخصصان روبه‌رو شده‌اند. «این عادی نیست» را انتشارات دانشگاه ییل در سال 2021 وارد بازار کتاب کرد؛ زمانی که مشاور دولت بایدن بود و از محتوای کتاب به نظر می‌رسد انتظار نداشت ترامپ بتواند دوباره به قدرت برسد و این کتاب البته تلاشی در همین زمینه بوده است.

سانستین، برخلاف چرچیل، اصرار دارد که دموکراسی نه «بدترین شکل حکومت»، بلکه بهترین شکل آن است. این دموکراسی است که با تعهدش به کرامت برابر همه افراد، به ما اجازه می‌دهد سرنوشت سیاسی خود را شکل دهیم. اگرچه این ادعا به نظر جدید یا حیرت‌انگیز نمی‌رسد -شهروندان کشورهای غربی عموماً فضایل دموکراسی لیبرال را بدیهی و حکومت دموکراتیک را هنجار ایده‌آل می‌دانند- سانستین می‌خواهد نشان دهد که چگونه، در شرایط مناسب، «آنچه غیرقابل تصور بود می‌تواند به موضوعی عادی تبدیل شود». برای میلیون‌ها آمریکایی، تکان‌دهنده‌ترین جنبه ریاست‌جمهوری ترامپ، نحوه آشکار شدن خطوط گسل در چیزی بود که تصور می‌شد یک نظم دموکراتیک بسیار پایدار است. سانستین به ما یادآوری می‌کند که نباید از این شکنندگی‌ها تعجب کنیم: همه دموکراسی‌ها آنها را دارند. و تنها کاری که لازم است این است که اقتدارگرایان از آنها سوءاستفاده کنند و احساس عادی بودن مردم را گسترش دهند. تا همین اواخر، برای یک رئیس‌جمهور ایالات‌متحده تصورپذیر نبود که روزنامه‌نگاران را دشمنان مردم و تامین‌کنندگان اخبار جعلی بنامد. بااین‌حال، ترامپ در زمانی که ساکن کاخ سفید بود، با اشتیاق و حرارت زیاد توانست این وضعیت را در یک چشم به هم زدن تغییر دهد. اما آسیب‌پذیری دموکراسی‌ها در برابر فروپاشی سریع، تابعی از خود مردم نیز هست که تمایل دارند باورهای شخصی خود را که به طرز چشمگیری از هنجار فاصله می‌گیرند، پنهان یا سرکوب کنند. وقتی دموکراسی هنجار است، مردم از افشای همدردی خود با ارزش‌های اقتدارگرایانه، بیگانه‌هراسانه و نژادپرستانه خودداری می‌کنند. هنگامی که یک چهره عمومی اجازه بیان چنین باورهایی را می‌دهد، فضای سیاسی می‌تواند به طرز چشمگیری تغییر کند. در واقع مردم یک‌شبه تغییر نکرده‌اند، بلکه مدت‌هاست همین بوده‌اند و یک‌شبه امکان و شهامت اظهار آن را یافته‌اند. سانستین بر پنج نکته مهم در این کتاب تاکید می‌کند:

1- قضاوت‌های ما بر اساس آنچه ما عادی می‌بینیم است و این تغییر می‌کند.

اگر در اتاقی با آدم‌هایی باشیم که واقعاً بدجنس و عصبانی هستند، ممکن است چهره‌ای را که فقط کمی کمتر بدجنس و عصبانی است، مهربان و خوب ببینیم- حتی اگر هنوز هم چهره‌ای عصبانی باشد. اگر ما با رفتارهای غیراخلاقی احاطه شده باشیم، جایی که مردم کمی تقلب می‌کنند، ممکن است فکر کنیم که کمی تقلب، کمی زیر پا گذاشتن قوانین، کاملاً عادی است. اگر ما با فساد -نه‌فقط تقلب، بلکه فساد واقعی- احاطه شده باشیم، ممکن است فکر کنیم که اگر یک افسر پلیس به ما بگوید، «من کمی رشوه می‌خواهم تا شما را جریمه نکنم»، کاملاً عادی است. به‌طور مشابه، اگر ما با شدیدترین اشکال تبعیض بر اساس جنسیت و نژاد، نفرت‌انگیزترین اشکال، احاطه شده باشیم، ممکن است فکر کنیم که اشکال کمتر نفرت‌انگیز کاملاً مشروع هستند، یا حداقل آنقدرها هم وحشتناک نیستند.

به گفته سانستین، این پدیده هم یک چالش و هم یک فرصت است. به این معنا که نشان می‌دهد اگر اوضاع بهتر شود، اگر فساد کاهش یابد، ما شروع به دیدن و احتمالاً تلاش برای رفع مشکلاتی خواهیم کرد که قبلاً آنها را بدیهی می‌دانستیم. همچنین نشان می‌دهد که اگر اوضاع بدتر شود، اگر ما با سوء رفتارهای وحشتناک احاطه شویم که روزبه‌روز بدتر هم می‌شوند، ممکن است شروع به عادی دیدن چیزهایی کنیم که قبلاً آنها را رد می‌کردیم و اشتباه می‌دانستیم، زیرا آنقدر وضعیت بد است که دیگر این رفتارها وحشتناک نیستند. قدرت «امر عادی» به این معناست که قضاوت‌های اخلاقی ما اغلب بر اساس آنچه در اطراف خود می‌بینیم، شکل می‌گیرد.

2- اقتدارگرایی با سرعتی اندک رشد می‌کند.

همان‌طور که سانستین می‌گوید، اقتدارگرایی به‌صورت تدریجی توسعه می‌یابد. حتی زمانی که هیتلر در آلمان به قدرت رسید، اتفاقات واقعاً به آرامی رخ داد؛ مانند فیلمی که با دور کُند در حال نمایش بود. بااین‌حال، در نگاه به گذشته، به نظر می‌رسد که خیلی سریع اتفاق افتاده است (و در برخی دوره‌ها در دهه ۱۹۳۰، این اتفاق افتاد). اما به‌طور کلی، اقتدارگرایی مخفیانه حرکت می‌کند، تا زمانی که به نقطه‌ای می‌رسد که برخی فکر می‌کنند، چگونه ملت ما به‌سرعت و کاملاً تغییر جهت داد؟ اما مسئله اینجاست که این اتفاق تدریجی رخ داد.

91

3- سنگسار یک عمل اجتماعی است؛ همه جا در اطراف ماست و واقعاً بد است.

«سنگسار» یک کلمه قدیمی است که سانستین تلاش می‌کند به آن مفهومی جدید بدهد. ایده این است که اگر کسی مرتکب تخلفی شود -مثلاً حقیقتی را انکار کند، یا به‌گونه‌ای عمل کند که از نظر اخلاقی پرسش‌‌برانگیز باشد- گاهی اوقات سنگسار می‌شود. و سوءرفتار، اگر واقعاً وحشتناک باشد، شایسته نوعی پاسخ است. اما اگر کسی چیزی بگوید که با هنجارهای فعلی ناسازگار باشد -شاید چپ میانه‌رو باشد، شاید راست میانه‌رو، شاید از روندهای نوظهور بی‌خبر باشد، شاید به دلیل سردرگمی یا به‌نوعی حق با او باشد، مخالف باشد- گاهی اوقات افرادی مانند او موردانتقاد قرار می‌گیرند. این انتقاد به‌صورت هجوم دیوانه‌وار مخالفان (در فضای مجازی و واقعی) به وی و تنها به دلیل عقیده‌اش رخ می‌دهد. به‌نوعی که هر کس، هرگونه نفرت‌پراکنی را نسبت به گوینده نشان می‌دهد. این نفرت‌پراکنی می‌تواند زندگی کسی را که مرتکب سوءرفتار شده است، برای یک هفته، یک ماه، یک سال و در بدترین حالت، یک عمر خراب کند. این باعث می‌شود بسیاری از عقاید فرصت اظهار نیابند تا وقتی سرریز شوند.

4- بهترین اشکال رادیکالیسم امروز از حدود یک قرن پیش آمده است.

آلیس پال، فمینیست بزرگی بود که یکی از افراد اصلی حامی حق رای زنان بود. او به کرامت برابر انسان‌ها متعهد بود؛ ایده‌ای ساده با بهترین معنا. این ایده نشان می‌دهد که در یک کشور آزاد، به هیچ‌کس به دلیل برخی ویژگی‌ها، مانند رنگ پوست، سن، جنسیت یا اینکه پاهایش کار می‌کند یا نه، احترام کمتری نسبت به دیگران گذاشته نمی‌شود. تعهد به کرامت برابر انسان‌ها، ظرفیت رادیکال تحقق‌نیافته‌ای دارد. این با بازارهای آزاد سازگار است- حتی ممکن است در ایده بازارهای آزاد گنجانده شده باشد. ایده‌ای که سانستین پیشنهاد می‌کند و به باور وی باید همگام و به اندازه عقیده پال تبلیغ شود و موردتوجه قرار بگیرد، این است؛ «لطفاً حقایق را روشن کنید». اگر سوال این است که آیا یک بیماری همه‌گیر واقعی است، آیا واکسن موثر است، آیا تغییرات اقلیمی خطرناک است، یا اینکه یک غذا ناامن است، به افرادی که واقعاً در این مورد مطالعه کرده‌اند و تخصص مرتبط دارند، جایگاهی ویژه‌ بدهید. این ایده‌ رادیکال، فرهنگ‌ها را در سراسر جهان تغییر داده و جان انسان‌ها را گسترش داده و اغلب نجات داده است. تحقیر و تردید نسبت به افرادی که زندگی خود را وقف مطالعه، مثلاً قلب انسان یا آنچه باعث سرطان می‌شود، کرده‌اند، به معنای قطع پایه‌های چیزی است که جامعه‌ انسانی را در بهترین حالت ممکن قرار می‌دهد. ما به تعهد به کرامت برابر و تعهد به درک درست حقایق نیاز داریم. در موارد تخصصی همه افراد برابر نیستند و نظرات همه یک وزن ندارند و نباید هم داشته باشند

5- کلیو، دختر زئوس و الهه‌ تاریخ، حیله‌گری بیش نیست.

 سانستین بیان می‌کند که هیچ چیز در طول تاریخ از پیش مقدر نشده است. چیزهای کوچک و اتفاقات نامنتظره -اعمال شجاعانه و کارهای بزدلانه- اغلب شهرها، فرهنگ‌ها، ملت‌ها و حتی زمین را تغییر می‌دهند. ما اغلب فکر می‌کنیم که جایگاه فعلی‌مان اجتناب‌ناپذیر است، اما این‌طور نیست. بسیاری از اوقات، این جایگاه محصول اعمال کوچک شجاعت و پافشاری افراد است که بسیاری از آنها هرگز نامشان در کتاب‌های تاریخ ثبت نمی‌شود.

مورخانی که پیچ‌وخم‌های تاریخ را دنبال می‌کنند، اغلب به این نکته توجه دارند و از دیدن اینکه چگونه چیزی کوچک تفاوت بزرگی ایجاد کرده، شگفت‌زده می‌شوند. نویسندگان داستان‌های علمی-تخیلی، که به تاریخ در جهت عکس چیزی که واقعاً رخ داده می‌پردازند هم این را می‌دانند، به همین دلیل چیزهایی مانند این می‌پرسند: اگر جنوب در جنگ داخلی پیروز می‌شد، چه؟ اگر هیتلر تصمیم می‌گرفت هنرمند شود، چه؟ اگر دونالد ترامپ تصمیم می‌گرفت واقعاً تجارت را به‌جای سیاست انتخاب کند، چه؟ تفاوت میان نویسنده داستان‌های علمی-تخیلی و مورخ کمتر از آنچه به نظر می‌رسد، واضح است. مطمئناً، آنها متفاوت هستند، اما از بسیاری جهات، یک بازی را انجام می‌دهند.

سانستین در کنار دیدگاه‌های تاریخی که مطرح می‌کند، روان‌شناسی و علوم اجتماعی را نیز در کتاب «این عادی نیست» ادغام می‌کند و به نتایجی جذاب دست می‌یابد. سانستین به تفصیل از دیگر متفکران و نویسندگان نقل قول کرده و اغلب بخش عمده‌ای از یک فصل را صرف نقل محتوای متون دیگر می‌کند و گاهی اوقات برای تغییر چهارچوب یا شرح ایده‌های آنها وارد عمل می‌شود. گاهی اوقات، این کتاب مانند یک گشت‌وگذار دلنشین با راهنما در کتابخانه سانستین به نظر می‌رسد.

این موضوع باعث می‌شود مواردی که ایده‌های خود سانستین در پیش‌زمینه قرار دارند، به‌طور ویژه قابل‌توجه باشند. در یک فصل جالب، او به یک شیفتگی کوتاه، اما پرشور نوجوانانه به آین رند می‌پردازد و از جایگاه مداوم او به‌عنوان یک «کارآفرین هنجار» با وجود این واقعیت که او «حتی یک استدلال جالب هم ارائه نداد» متعجب می‌شود (اشاره سانستین به کتاب «اطلس شانه بالا انداخت» رند است که در همین صفحه به آن پرداخته‌ایم). درحالی‌که به نظر می‌رسد ترامپ و ترامپیسم بخشی از ضرورت این کتاب هستند، اما نقطه تمرکز آن نیستند. در واقع، اگر با انتخاب این کتاب به‌دنبال محکومیت کوبنده‌ ویرانی‌هایی هستید که ترامپ به بار آورده است، آن را نخواهید یافت. اگر در پی تفسیری دردناک از آمریکای ترامپ هستید، آن را اینجا پیدا نخواهید کرد. اما اگر در جست‌وجوی کاوشی سنجیده، متفکرانه، چندوجهی و از نظر احساسی بی‌طرف از سازوکارهای عادی‌سازی هستید، پس مطلب مناسبی را برای خواندن انتخاب کرده‌اید.

در بیشتر موارد، کتاب سانستین بخشی از گفت‌وگوی فعلی پیرامون ارزش «عادی» ما نیست. درحالی‌که برخی افراد مطمئن هستند می‌توانیم «به حالت عادی برگردیم»، برخی دیگر خاطرنشان می‌کنند که «عادی» پیش از ترامپ بسیار مطلوب‌تر و متفاوت‌تر از «عادی» پس از دوران وی خواهد بود؛ اما سانستین به هیچ کدام از این دو عقیده کاری ندارد. تمرکز سانستین بر ارزیابی «عادی» آمریکایی نیست، بلکه بیشتر بر تحلیل چگونگی ساخت امر عادی و ابزارهایی است که می‌توان آن را تغییر داد و همین موضوع «این عادی نیست» را به کتابی فراتر از زمان تبدیل کرده است که خواندن آن در هر زمانی می‌تواند مفید باشد. 

دراین پرونده بخوانید ...