اقتصاددان ژنها
ادوارد میلر کجای علم اقتصاد ایستاده است؟
ادوارد مککارتی میلر جونیور، اقتصاددان و نویسنده آمریکایی است. نوشتههای او در مورد نژاد و هوش، بحثهایی را در مورد آزادی آکادمیک برانگیخته است. او مطالب زیادی برای نشریات نژادپرستانه نوشته است. میلر در دانشگاه امآیتی تحصیل کرد و در سال ۱۹۶۵ مدرک لیسانس خود را در رشته مهندسی مکانیک و اقتصاد دریافت کرد. سپس در سال ۱۹۷۰ دکترای اقتصاد خود را از همانجا گرفت. از سال ۱۹۷۰ تا ۱۹۷۲، او اقتصاددان وزارت حملونقل ایالاتمتحده بود.
در دوران ریاستجمهوری ریچارد نیکسون، میلر از سال ۱۹۷۲ تا ۱۹۷۳ در وزارت خزانهداری ایالاتمتحده، دفتر تحلیل مالیات، خدمت کرد و بهطور رسمی به کاخ سفید گزارش میداد. سپس از سال ۱۹۷۳ تا ۱۹۷۴ در دفتر سیاست انرژی در وزارت انرژی ایالاتمتحده مشغول به کار بود. پس از آن، از سال ۱۹۷۴ تا ۱۹۷۶ در دفتر مدیریت و بودجه فعالیت کرد. در ادامه، میلر در مقام استاد امور عمومی دانشگاه رایس منصوب شد. وی در سال ۱۹۸۴ در سمت استاد پژوهشی اقتصاد و امور مالی، در دانشگاه نیواورلئان مشغول به فعالیت شد.
میلر پیش از اینکه به بحث در مورد همبستگیهای ادعایی نژاد و هوش، جنسیت و هوش و مباحث مربوط به اصلاح نژاد (یوژنیک) بپردازد، شروع به نوشتن در مورد اقتصاد هوش کرد.
پس از آنکه ادوارد میلر در سال ۱۹۹۶ به روزنامه محلی نیواورلئان، گمبیت ویکلی، نامهای نوشت و به داستانی که قبلاً در مورد نژاد و هوش منتشر شده بود، اعتراض کرد، به دلیل استفاده از موقعیت دانشگاهیاش برای دادن وزن بیمورد به دیدگاههای خارج از صلاحیت حرفهای خود، مورد تنبیه انضباطی قرار گرفت. از جمله کسانی که به دفاع از میلر پرداختند، رابرت دی. شاتله در اتحادیه ملی نویسندگان بود.
در ادامه، مروری بر کارنامه کاری این اقتصاددان 81ساله خواهیم داشت.
اصلاح نژادی
یوژنیک، مجموعهای از باورها و شیوههای عمدتاً بیاعتبار است که هدف آنها بهبود کیفیت ژنتیکی جمعیت انسانی است. ازنظر تاریخی، متخصصان یوژنیک تلاش کردهاند تا فراوانی فنوتیپهای مختلف انسانی را با مهار باروری افراد پستتر یا افزایش باروری افراد برتر تغییر دهند.
تاریخ معاصر یوژنیک از اواخر قرن نوزدهم آغاز شد؛ زمانی که یک جنبش محبوب یوژنیک در بریتانیا ظهور کرد و سپس به بسیاری از کشورها، از جمله ایالاتمتحده، کانادا، استرالیا و بیشتر کشورهای اروپایی (برای مثال، سوئد و آلمان) گسترش یافت.
از نظر تاریخی، ایده یوژنیک برای استدلال در مورد طیف گستردهای از شیوهها، از مراقبتهای دوران بارداری برای مادرانی که از نظر ژنتیکی مطلوب تلقی میشدند، تا عقیمسازی اجباری و قتل افرادی که نامناسب تشخیص داده میشدند، استفاده شده است. به گفته متخصصان ژنتیک جمعیت، این اصطلاح شامل اجتناب از همخونی بدون تغییر فراوانی آللها (ژنهای ناهمسان مجاور) بوده است؛ بحث در مورد اینکه چه چیزی واجد شرایط اصلاح نژادی است، همچنان نیز ادامه دارد.
یک جنبش اجتماعی مترقی که اصلاح نژاد را ترویج میکرد، در قرن نوزدهم آغاز شد، که از حمایتهای متنوعی برخوردار بود، اما تا اواسط قرن بیستم، این اصطلاح ارتباط نزدیکی با نژادپرستی علمی و اجبار اقتدارگرایانه داشت. با ژنتیک پزشکی مدرن، آزمایش و مشاوره ژنتیکی رایج شده است و اصلاح نژاد جدید یا لیبرال، برنامههای اجباری را به نفع انتخاب فردی والدین رد میکند.
در همین زمینه، ادوارد میلر در سال 1997 اینطور استدلال کرد: یک استدلال اقتصادی ساده برای اصلاح نژاد وجود دارد. اصلاح نژاد تلاشی برای بهبود مجموعه ژن در یک جمعیت خاص تعریف میشود. نظریههای استاندارد اقتصاد خرد در مورد دستمزدها استدلال میکنند که دستمزد یک کارگر برابر با محصول نهایی زمان کار اوست. بسیاری از مباحث کتاب درسی در مورد محصول نهایی بر کمیت عوامل همکاریکننده تمرکز دارد: سرمایه، زمین و منابع طبیعی که نیروی کار باید با آنها کار کند. بااینحال، یکی دیگر از عوامل تعیینکننده مهم، ویژگیها و تواناییهای کارگر است. شواهدی وجود دارد که نشان میدهد این عوامل بهشدت تحت تاثیر ژنهای او هستند. ازاینرو، تلاشها برای به حداکثر رساندن استاندارد زندگی یک ملت باید در جهت بهبود کیفیت ژنتیکی شهروندان آن، بهویژه در مورد هوش و سایر صفات مهم اقتصادی باشد. بهبود کیفیت ژنتیکی شهروندان مستلزم آن است که افرادی که ژنهای صفات مطلوب دارند (همانطور که با داشتن خود این صفات مشهود است) بیش از سهم متناسب خود از فرزندان آن ملت تولید کنند.
یک هدف اقتصادی ثانویه، به حداقل رساندن اثرات خارجی در اقتصاد ناشی از فعالیتهای یک شهروند است که بر شهروند دیگر تاثیر میگذارد؛ برای مثال، به حداقل رساندن مبالغی که باید برای رفاه کسانی که قادر به کسب حداقل استاندارد زندگی اجتماعی نیستند، هزینه شود. چنین افرادی ممکن است به دلیل بیماری و معلولیت، به دلیل هوش پایین یا مشکلات شخصیتی که یافتن و حفظ شغل را دشوار میکند، یا به دلیل اعتیاد به مواد مخدر یا الکل، زیر پوشش رفاه اجتماعی باشند. بسیاری از این شرایط یک مولفه ژنتیکی مهم دارند.
یکی دیگر از عوامل خارجی مهم، فعالیت مجرمانه است. باز هم از مطالعات فرزندخواندگی و منابع دیگر مشخص شده است که جرم و جنایت یک مولفه ژنتیکی قابل توجه دارد. در نتیجه، یک برنامه اصلاح نژادی میتواند به کاهش نرخ جرم و جنایت امیدوار باشد.
توجه داشته باشید که استدلالهای فوق، صرفنظر از اینکه آیا هوش جمعیت در حال افزایش، کاهش یا ثابت ماندن است، صادق است. اگر هوش در حال کاهش باشد -و انتظار میرود که همچنان کاهش یابد-، نتیجه میگیریم که در نهایت باید کاری انجام شود، در غیر این صورت حفظ تمدن صنعتی مدرن ناممکن خواهد بود. شواهد موجود نشان میدهد که افراد با ضریب هوشی بالاتر (که معمولاً ژنهایی دارند که ضریب هوشی بالاتری ایجاد میکنند) خانوادههای کوچکتری نسبت به افراد با ضریب هوشی پایینتر دارند.
اگر قرار باشد برنامهای برای اصلاح نژاد در کشورهای مدرن اجرا شود، به احتمال زیاد محصول جانبی محدود کردن زادوولد برای مهار رشد جمعیت خواهد بود. بنابراین، در ادامه استدلال خواهد شد که در درازمدت جامعه با انتخابی میان محدود کردن جمعیت به دلیل بدبختی و محدود کردن آن به دلیل محدودیتهای آگاهانه در زادوولد مواجه است. وقتی ایده جلوگیری از برخی تولدها پذیرفته شود، طبیعی است که در مورد این پرسش که کدام تولدها اتفاق میافتند، بحث شود. در آن صورت بسیار محتمل است که تصمیمات حداقل تا حدی بر اساس جلوگیری از تولدهایی باشد که به احتمال زیاد موجب تولد افرادی میشوند که جامعه آنها را شهروندان بیکیفیت میداند. این یک برنامه اصلاح نژادی خواهد بود، اگرچه همانطور که اشاره خواهد شد، برخی از دستاوردها ممکن است از تضمین این امر ناشی شود که کودکان در خانوادههایی متولد شوند که محیطهای بهتری را فراهم میکنند.
بااینحال، در کشورهای توسعهیافته مانند ایالاتمتحده، اروپا و ژاپن، به نظر نمیرسد که نیاز مبرمی برای محدود کردن اندازه خانواده وجود داشته باشد. نرخ زادوولد نزدیک به میزان مورد نیاز و اغلب پایینتر از آن است که جلوگیری از رشد جمعیت لازم باشد. در این شرایط، نخبگان قدرت، برنامههای اصلاح نژاد را محدودکننده آزادیهای خود میدانند و بعید است که از آن حمایت کنند. این موضوع، انسان را با این نتیجهگیری تا حدودی بدبینانه روبهرو میکند که احتمالاً زوال تدریجی کیفیت ژنتیکی جمعیت کشورهای توسعهیافته ادامه خواهد یافت. چه چیزی میتواند این را تغییر دهد؟
احتمالاً چیزی که تغییر میکند، وضعیت دانش علمی است. با گذشت زمان، دانش بیشتر و بیشتری در مورد ژنتیک جمعآوری میشود. مهمتر از آن، انقلاب ژنتیک مولکولی این احتمال را ایجاد میکند که روزی عملکرد ژنهای مربوطه در سطح مولکولی کشف شود. همچنین ممکن است زیستشناسی پشت هوش و اشکال خاصی از رفتار بهخوبی درک شود، بهطوریکه بسیار محتمل به نظر برسد که ژنها تعیینکننده هستند.
فناوری ممکن است برخی از انواع اصلاح نژاد را امکانپذیرتر کرده و آنها را محبوب کند. فناوری مدرن افزایش باروری گران است و در درجه نخست از سوی خانوادههای پردرآمد که بهشدت خواهان فرزند هستند، به کار گرفته میشود. بنابراین احتمالاً برخی از اثرات اصلاح نژاد را دارد.
اکنون دانش کافی در مورد اهمیت عوامل ژنتیکی وجود دارد که نشان میدهد با گذشت زمان، درآمد میتواند از طریق اصلاح نژاد افزایش یابد. چنین برنامهای اکنون ازنظر سیاسی امکانپذیر نیست، اما روزی ممکن است انجام شود، بهخصوص زمانی که ازدیاد جمعیت، محدود کردن زادوولد را ضروری میکند. در آن صورت، اصلاح نژاد ممکن است در میان طبقات حاکم محبوب شود، زیرا توجیهی برای معافیت آنها از محدودیتهایی که در غیر این صورت اعمال میشد، فراهم میکند.
در عمل، برنامههای اصلاح نژاد ممکن است به شکل تلاش برای تخصیص مجدد فرزندآوری از خانوادههایی با ویژگیهای نامطلوب به خانوادههایی با ویژگیهای مطلوب باشد. این کار باید برای نسل بعدی نسبت جمعیت با ویژگیهای مطلوب را افزایش دهد. اگرچه چنین برنامههایی بهطور سنتی بهعنوان برنامههای اصلاح نژاد (یعنی برنامههایی برای بهبود ژنتیکی جمعیت) شناخته میشوند، اما میتوان انتظار داشت که چنین برنامههایی برای صفاتی که در خانوادهها از والدین به فرزندان منتقل میشوند، صرفنظر از اینکه چنین انتقالی از طریق ژنتیکی یا از طریق روشهای دیگر باشد، موثر باشند. تنها چیزی که برای پیشبینی موفقیت چنین برنامههایی لازم است، دانستن همبستگی مورد انتظار بین صفات والدین و فرزندان است؛ اطلاعاتی که از قبل برای بسیاری از صفات موجود است.
واگرایی نظرات در بازار
پراستنادترین مقاله ادوارد ام. میلر «ریسک، عدم قطعیت و واگرایی نظرات» است که در سال ۱۹۷۷ منتشر شد و ۳۹۷۰ بار مورد استناد قرار گرفته است.
نظریه رفتار سرمایهگذار در دنیای عدم قطعیت از سوی چندین نویسنده از جمله شارپ (۱۹۶۴) و لینتنر (فوریه ۱۹۶۵) مطرح شده است. یکی از فرضهای کلیدی مدل داراییهای سرمایهای که اکنون استاندارد است، چیزی است که شارپ آن را انتظارات هموتتیک مینامد. فرض بر این است که همه سرمایهگذاران تخمینهای یکسانی از بازده مورد انتظار و توزیع احتمال بازده از همه اوراق بهادار دارند. بااینحال، غیرممکن است که فرض کنیم اگرچه آینده بسیار نامشخص و پیشبینیها بسیار دشوار است، اما بهنوعی همه تخمینهای یکسانی از بازده و ریسک هر اوراق بهاداری دارند. در عمل، مفهوم عدم قطعیت نشان میدهد که افراد معقول ممکن است در پیشبینیهای خود متفاوت باشند.
ادوارد میلر در مقاله پرارجاع خود، برخی از پیامدهای بازاری با فروش استقراضی محدود را بررسی کرد که در آن سرمایهگذاران تخمینهای متفاوتی از بازده حاصل از سرمایهگذاری در یک اوراق بهادار پرخطر دارند. در این مقاله، توضیحاتی در مورد بازده بسیار پایین سهام در بالاترین طبقات ریسک، نتایج بلندمدت ضعیف در انتشار سهام جدید، وجود تخفیف از ارزش خالص برای شرکتهای سرمایهگذاری بسته و نرخ بازده پایینتر از مقدارِ پیشبینیشده برای سهام با ریسک سیستماتیک بالا ارائه شد. در پایان مقاله، میلر اینطور جمعبندی کرد که: در عمل، عدم قطعیت و ریسک دلالت بر اختلاف نظر دارند. در بازاری که فروش استقراضی کم یا بدون آن باشد، تقاضا برای یک اوراق بهادار خاص از سوی اقلیتی خواهد بود که خوشبینانهترین انتظارات را در مورد آن دارند. ازآنجاکه اختلاف نظر احتمالاً با افزایش ریسک افزایش مییابد، کاملاً محتمل است که بازده مورد انتظار برای اوراق بهادار ریسکی کمتر از حد انتظار باشد، نه بیشتر. حتی برای سرمایهگذاران خنثی از نظر ریسک، استراتژیهای بهینه شامل استفاده از صرف ریسک در ارزیابی اوراق بهادار خواهد بود. وجود تعداد قابل توجهی از سرمایهگذاران آگاه، مانع از ارزشگذاری بسیار پایینتر اوراق بهادار میشود، اما ممکن است اوراق بهاداری وجود داشته باشند که قیمت آنها از سوی اقلیتی با اطلاعات ناکافی به سطوح بیشازحد افزایش یافته باشد، که در تضاد با فرضیه بازار کارآمد است.
مشارکتهای دانشگاهی
ادوارد ام. میلر، پژوهشگر دانشگاهی وابسته به دانشگاه نیواورلئان است. مشارکتهای پژوهشی او عمدتاً بر موضوعاتی مانند تابع کراندار و بودجهبندی سرمایهای متمرکز است. کار او جنبههای مختلفی از بازارهای مالی و نظریه سرمایهگذاری را بررسی کرده است، از جمله:
1- واگرایی نظرات و رفتار بازار: میلر بهطور گسترده در مورد چگونگی تاثیر نظرات متفاوت میان سرمایهگذاران بر نتایج بازار، از جمله توضیح بازده پایین سهام پرخطر، نتایج ضعیف بلندمدت انتشار سهام جدید و تخفیفها برای شرکتهای سرمایهگذاری با سرمایهگذاری محدود، تحقیق کرده است. وی همچنین عملکرد ضعیف بلندمدت عرضههای اولیه عمومی (IPO) را با پیوند دادن آن به واگرایی بالای نظرات که با گذشت زمان کاهش مییابد، توضیح داده است (میلر، ۲۰۰۰) و در مورد تعادل در بازارها با واگرایی نظرات بحث کرده است.
2- بودجهبندی سرمایه و سوگیری پیشبینی: او سوگیریها در بودجهبندی سرمایه را بررسی کرده و خاطرنشان کرده است که مزایای تخمینی از پروژههای سرمایهای اغلب خوشبینانه هستند و ارزش فعلی خالص کمتر از مقدار تخمینی اولیه است. میلر همچنین سوگیری ناشی از عدم قطعیت در بودجهبندی سرمایهای را بررسی کرده است.
3- فرضیه بازار کارآمد (EMH): میلر با ارائه مفهوم «کارایی محدود» به بحث پیرامون EMH کمک کرده است؛ بازارهایی که در آنها قیمتها از طریق اقدامات سرمایهگذاران آگاه محدود میشوند. او بر این باور است که موانع فروش استقراضی کامل و حضور سرمایهگذاران کماطلاعتر میتواند به ناکارآمدی بازار، حتی با وجود بسیاری از سرمایهگذاران منطقی منجر شود.
4- پدیدههای بازار مالی: پژوهشهای میلر همچنین به پدیدههای مالی خاص، مانند تاثیر تغییرات قانون مالیات بر عملکرد سهام، مثالهای نقض برای ارزش افزوده، و مسائلی با نظریه قیمتگذاری آربیتراژ، مثالهایی در کتابهای درسی، میپردازد.