معمای شیمر
چرا نام رابرت شیمر ماندگار شد؟
رابرت شیمر، اقتصاددان آمریکایی و استاد ممتاز اقتصاد در کالج جرج جی. استیگلر در دانشگاه شیکاگو است. پژوهشهای او بر اقتصاد نیروی کار و اقتصاد کلان متمرکز است. شیمر در سال ۲۰۱۰ از سوی انجمن اقتصاد کار، جایزه شروین روزِن را برای مشارکتهای برجسته در زمینه اقتصاد کار دریافت کرد. او عضو منتخب آکادمی هنر و علوم آمریکا و عضو انجمن اقتصادسنجی، همکار پژوهشی در گروه نوسانات و رشد اقتصادی دفتر ملی تحقیقات اقتصادی و مشاور بانک فدرال رزرو شیکاگو است. او شش کمکهزینه تحقیقاتی از بنیاد ملی علوم و یک بورسیه از بنیاد آلفرد پی. اسلون دریافت کرده است. پژوهشهای شیمر در مورد بازارهای کار و اقتصاد کلان است. بیشتر این پژوهشها بر اصطکاکهای جستوجو متمرکز بوده است، اما او همچنین عدم تطابق میان سرمایه انسانی کارگران و موقعیت جغرافیایی و الزامات مهارتی و موقعیت مشاغل موجود را بررسی کرده است.
شیمر پژوهشگر وابسته در دفتر ملی تحقیقات اقتصادی، پژوهشگر موسسه اقتصاد کار IZA، مشاور بانکهای فدرالرزرو آتلانتا و شیکاگو، پژوهشگر بینالمللی در مرکز دیل تی. مورتنسن دانشکده بازرگانی و علوم اجتماعی آرهوس، پژوهشگر نظریه اقتصادی در انجمن پیشرفت نظریه اقتصادی، عضو انجمن اقتصاددانان کار، عضو انجمن اقتصادسنجی و عضو آکادمی هنر و علوم آمریکاست. او رئیس مشترک گروه نوسانات اقتصادی و چشماندازهای کلان رشد دفتر ملی تحقیقات اقتصادی بود و در سمت سردبیر مجله اقتصاد سیاسی خدمت کرده است. کتاب او به نام «بازارهای کار و چرخههای تجاری» را در سال ۲۰۱۰ انتشارات دانشگاه پرینستون منتشر و رابرت هال آن را توصیه کرد: «روایت قطعی شیمر از نظریه مدرن نوسانات بازار کار، نتایج جدید بسیاری را پیشرو میگذارد و شایسته جایگاهی برجسته در قفسه کتاب هر اقتصاددان کلان و اقتصاددان نیروی کار است.» شیمر در سال ۲۰۰۵ استدلال کرد که مدل بیکاری مورتنسن-پیساریدس (MP) فاقد سازوکار تشدید است، زیرا با توجه به شوکهای بهرهوری نیروی کار با بزرگی قابل قبول، کمتر از ۱۰ درصد از نوسانات چرخه تجاری مشاهدهشده در بیکاری را ایجاد میکند. او در مقالهاش استدلال کرد که بخشی از مشکل در شناسایی شوکهای بهرهوری نهفته است. این مقاله با استفاده از یک چهارچوب نیوکینزی برای کنترل درونزایی بهرهوری، تخمین میزد که مدل MP میتواند یکسوم و احتمالاً تا ۶۰ درصد از نوسانات در متغیرهای بازار کار را توضیح دهد.
معمای شیمر
رابرت شیمر (Robert Shimer) در 21 آگوست 1968 در ایالاتمتحده متولد شد. وی مدرک لیسانس اقتصاد خود را در سال ۱۹۹۰ از دانشگاه ییل، مدرک کارشناسی ارشد اقتصاد خود را در سال ۱۹۹۲ از دانشگاه آکسفورد و مدرک دکترای اقتصاد را در سال ۱۹۹۶ از موسسه فناوری ماساچوست دریافت کرد. او از سال ۱۹۹۶ تا زمان انتقال به دانشگاه شیکاگو در سال ۲۰۰۳، استادیار و دانشیار دانشگاه پرینستون بود.
شیمر از سال 2018 تا 2024، دو دوره ریاست دانشکده اقتصاد کنت سی. گریفین را بر عهده داشت. همچنین از سال 2004 تا 2012 سردبیر مجله اقتصاد سیاسی بود. پژوهشهای او بر رویکرد جستوجو و تطبیق در اقتصاد نیروی کار متمرکز است. او بهویژه به دلیل این استدلال شناخته میشود که مدل تطبیق بازار کار استاندارد، نوسانات نرخ بیکاری را بسیار کوچکتر از آنچه در واقع در طول چرخه تجاری مشاهده میشود، پیشبینی میکند؛ موضوعی که گاهی اوقات «معمای شیمر» نامیده میشود. شیمر در سال ۲۰۰۵ در مقالهای استدلال کرد که مدل جستوجوی بیکاری مورتنسن-پیساریدس (MP) از سازوکار تشدید بیبهره است، زیرا با توجه به شوکهای بهرهوری نیروی کار با بزرگی قابل قبول، کمتر از ۱۰ درصد از نوسانات چرخه تجاری مشاهدهشده در بیکاری را ایجاد میکند. تخمین شیمر ممکن است به دلیل درونزایی بهرهوری نیروی کار، به سمت پایین متمایل باشد و تخمین زده میشود که یکسوم، و احتمالاً تا ۶۰ درصد، از معمای شیمر صرفاً به دلیل شناسایی نادرست شوکهای بهرهوری است. معمای شیمر توجه زیادی را در ادبیات به خود جلب کرده است و تعدادی از پژوهشگران بر راههایی برای ایجاد تشدید بیشتر تمرکز کردهاند تا حرکات کوچک بهرهوری برونزا، نوسانات بزرگی در بیکاری ایجاد کنند. با این حال، شواهد بسیار وجود دارد که شاید به دلیل احتکار نیروی کار و استفاده از ظرفیت متغیر، برخی از حرکات در بهرهوری در واقع درونزا باشند. برای مثال، وقتی شرکتها در کوتاهمدت با محدودیت تقاضا مواجه هستند، میتوانند با تنظیم سطح استفاده از ظرفیت نهادهها (سرمایه یا نیروی کار) به تغییرات تقاضا پاسخ دهند و بهرهوری اندازهگیریشده نیروی کار به صورت درونزا با تقاضای کل و در نتیجه بیکاری نوسان میکند. شیمر (۲۰۰۵) با فیلتر کردن جزء «روند تولید در ساعت» برای شناسایی شوکهای بهرهوری، ممکن است شوکهای بهرهوری واقعی را شناسایی نکند، بلکه پاسخ درونزای بهرهوری به اختلالهای مشاهدهنشده را شناسایی کند؛ و از آنجا که این پاسخ درونزا کوچک است، میتواند توضیح دهد که چرا جزء چرخهای بهرهوری اندازهگیریشده نیروی کار کمتر از بیکاری نوسان دارد. شیمر در سال ۲۰۰۵ بحث داغی را در ادبیات کلان کار برانگیخت و ادبیات جدیدی را آغاز کرد که سعی در حل معمای شیمر دارد؛ اگرچه تا به امروز این مسئله هنوز حل نشده است، اما احتمالاً برجستهترین راه حل، فرض نوعی انعطافناپذیری دستمزد است. بنابراین، ما تحلیلی را که در آن دستمزدها کاملاً انعطافپذیر هستند، با فرض افراطی مخالف، یعنی انعطافناپذیری کامل دستمزد واقعی، مقایسه میکنیم. عدم تعدیل در قیمتها به طور طبیعی دامنه تعدیل در مقادیر را افزایش میدهد. ازاینرو، انعطافناپذیری دستمزد واقعی باید سرریزها را از نظر نرخ بیکاری افزایش دهد. شبیهسازی ما نشان میدهد که با انعطافناپذیری کامل دستمزد واقعی، سرریزها به کشور خارجی میتواند تا ۴۵ درصد از اثر در کشور مبدأ را تشکیل دهد. بنابراین، معمای شیمر در تجارت بینالملل را میتوان با ترکیب بیکاری ناشی از جستوجو و تطبیق1 با مقداری انعطافناپذیری دستمزد واقعی حل کرد. اثر قیمت نسبی به این دلیل ظاهر میشود که اصلاحات بازار کار که اصطکاک بازار کار را در داخل کاهش میدهند، دستمزد داخلی و در نتیجه قیمت داخلی را کاهش میدهند. این امر شاخص قیمت کل را در خارج کاهش میدهد، زیرا واردات آن ارزانتر میشود. بنابراین، قیمت کالاهای خارجی نسبت به شاخص قیمت خارجی افزایش مییابد و در نتیجه، درآمد نهایی حاصل از نیروی کار نسبت به هزینه انتشار موقعیتهای شغلی خالی (که در شاخص قیمت بیان میشود) افزایش مییابد. این موضوع شرکتها را به انتشار موقعیتهای شغلی خالی بیشتر ترغیب میکند و سبب همبستگی مثبت نرخ بیکاری میشود. اثر قیمت نسبی برای ایجاد همبستگی مثبت بین نرخهای بیکاری مهم است، اما برای مطابقت با مقادیر مشاهدهشده تجربی کافی نیست.
انتخاب نیروی کار
در سال ۲۰۱۷، شیمر مقالهای به نام «کارگران با دستمزد بالا برای شرکتهای با دستمزد بالا کار میکنند» نوشت. این مقاله در پی سنجش همبستگی میان کیفیت کارگران و نرخ دستمزد شرکتها بود. او با استفاده از دادههای اداری اتریش، همبستگی میان انواع کارگران و شرکتها را بین 4 /0 تا 6 /0 یافت. این موضوع نشاندهنده تناقض با کار قبلی است که هیچ همبستگی پیدا نکرده بود. رابرت شیمر از دانشکده اقتصاد دانشگاه شیکاگو و دفتر ملی تحقیقات اقتصادی (NBER) و کاتارینا بوروویچکووا از دانشکده اقتصاد دانشگاه نیویورک (NYU)، در نوامبر 2017، در این مقاله رویکرد جدیدی را برای اندازهگیری همبستگی بین انواع کارگران و شرکتهای منطبق توسعه میدهند.
آنها در مقدمه این مقاله میگویند: «در همه جای اقتصاد، دستهبندی وجود دارد. مردان ثروتمندتر، تحصیلکردهتر و جذابتر به طور متوسط با زنان ثروتمندتر، تحصیلکردهتر و جذابتر ازدواج میکنند (بکر، ۱۹۷۳). خانوادههای با درآمد بالاتر در محلههایی متمایز زندگی میکنند و فرزندان خود را به مدارس متفاوتی نسبت به خانوادههای کمدرآمد میفرستند (تیبوت، ۱۹۵۶). دانشگاههای ممتاز، واجد شرایطترین دانشجویان کارشناسی را ثبتنام میکنند (سولومون، ۱۹۷۵). تنها جایی که یافتن شواهدی از دستهبندی در آن دشوار بوده است، بازار کار است. خلاصهای منصفانه از ادبیات گسترده پس از ابود، کرامارز و مارگولیس (AKM) (۱۹۹۹) این است که همبستگی میان ویژگیهای ثابت کارگران و کارفرمایان آنها نزدیک به صفر و گاهی منفی است. این اغلب به این صورت تفسیر میشود که هیچ مدرکی مبنی بر اینکه کارگران با دستمزد بالا برای شرکتهای با دستمزد بالا کار میکنند، وجود ندارد و برای توجیه الگوهای نظری استفاده میشود که در آنها هیچ دستهبندی میان کارگران و شرکتها وجود ندارد.
این مقاله استدلال میکند که این نتیجهگیری بیاساس است. این یافته که هیچ دستهبندی وجود ندارد، نتیجه یک مشکل آماری شناختهشده با تخمینگر اثرات ثابت است که AKM پیشنهاد کرده است، نسخهای از مشکل پارامتر تصادفی که اغلب «سوگیری تحرک محدود» نامیده میشود. ما یک معیار ساده، جدید و دقیق از میزان دستهبندی در بازار کار پیشنهاد میکنیم و آن را بر روی دادههای اتریشی اعمال میکنیم. ما دریافتیم که همبستگی میان انواع مشاهدهنشده کارگران و کارفرمایان آنها حداقل 4 /0، احتمالاً بالای 5 /0 و احتمالاً تا 6 /0 است. تخمینگر اثرات ثابت AKM در مجموعه دادههای ما همبستگی نزدیک به صفر را ارائه میدهد. رویکرد ما همبستگی را در مجموعه دادههایی با تعداد زیادی کارگر و شرکت، اما تعداد کمی از مشاهدات مستقل برای هر کدام، به طور دقیق اندازهگیری میکند. ما از مجموعه دادههای مصنوعی2 با انواع کارگر و شرکت همبسته استفاده میکنیم تا نشان دهیم که تخمینگر ما دقیق است. در مقابل، تخمینگر اثرات ثابت ابود، کرامارز و مارگولیس (1999) هیچ همبستگی میان انواع در مجموعه دادههای ما نشان نمیدهد. ما هم از نظر تئوری و هم از نظر تجربی نشان میدهیم که این نشاندهنده یک مشکل پارامتر تصادفی است.»
بررسی شکافِ کار
کتاب «بازارهای کار و چرخههای تجاری» که شیمر آن را در سال 2010 منتشر کرد، نظریه جستوجو و تطبیق را با مدل رشد نئوکلاسیک ادغام میکند تا نتایج بازار کار را بهتر درک کند. رابرت شیمر به صورت تحلیلی و کمی نشان میدهد که دستمزدهای انعطافناپذیر برای توضیح رفتار ناپایدار نرخ بیکاری در چرخههای تجاری مهم هستند. این کتاب بر شکاف کار3 تمرکز دارد که زمانی ایجاد میشود که نرخ نهایی جایگزینی بین مصرف و فراغت با محصول نهایی کار برابر نباشد. بر اساس مدلهای رقابتی بازار کار، شکافِ کار باید ثابت و برابر با نرخ مالیات بر درآمد کار باشد. اما در دادههای ایالاتمتحده، این شکاف بهشدت ضدچرخهای است و باعث میشود به نظر برسد که رکودها دورههایی هستند که کارگران از کار منصرف میشوند و شرکتها به دلیل افزایش نرخ مالیات بر درآمد کار، از استخدام منصرف میشوند. وقتی جستوجوی شغل زمانبر است و دستمزدها انعطافپذیر هستند، اصطکاکهای جستوجو -هزینه جستوجوی شغل- مانند هزینههای تعدیل نیروی کار عمل میکنند و ناسازگاریهای میان مدل رقابتی و دادهها را بیشتر تشدید میکنند. کتاب شیمر نشان میدهد که انعطافناپذیری دستمزدها میتواند مدل جستوجو را با دادهها تطبیق دهد و تصویری کمی دقیقتر از بازارهای کار، مصرف و پویایی سرمایهگذاری ارائه دهد. کتاب «بازارهای کار و چرخههای تجاری» با توسعه مدلهای جستوجوی دقیق و تطبیق، مرجع اصلی برای علاقهمندان به تلاقی پویاییهای بازار کار و تحقیقات چرخههای تجاری
خواهد بود. هیچ کتاب دیگری در مورد بازارهای کار و چرخههای تجاری، مدلهای جستوجو و تطبیق را با این جزئیات بررسی نمیکند. این کتاب مرجعی استاندارد برای دانشجویان تحصیلات تکمیلی پیشرفته و پژوهشگرانی خواهد بود که با تکنیکهای مدرن برنامهریزی پویا آشنا هستند. کریستوفر پیساریدس از دانشکده اقتصاد و علوم سیاسی لندن، درباره کتاب شیمر میگوید: «این کتاب ضروری، تحلیلی روشنگرانه و اغلب تحریکآمیز از واکنشهای بازار کار به شوکهای چرخه تجاری مطرح میکند و روشهای جدیدی را برای بررسی این موضوع توسعه میدهد. ادغام دقیق نظریه و دادهها، نظریه چرخه تجاری قبلی با جستوجو و تطبیق، و همچنین نقد تعیین دستمزد، حوزههای جدیدی را میگشاید که الهامبخش پژوهشگران برای سالهای آینده خواهد بود.»
پینوشتها:
1- بیکاری ناشی از جستوجو و تطبیق، که با نام بیکاری اصطکاکی نیز شناخته میشود، به بیکاری اشاره دارد که زمانی ایجاد میشود که کارگران بین شغلهای مختلف در حال تغییر هستند یا فعالانه در جستوجوی شغلهای جدید هستند. این بخشی طبیعی از بازار کار است که در آن مدتی طول میکشد تا جویندگان کار موقعیتهای شغلی مناسب و کارفرمایان نیز کاندیداهای واجد شرایط را پیدا کنند.
2- دادههای مصنوعی دادههایی هستند که الگوریتمی تولید میشوند و ویژگیهای دادههای دنیای واقعی را تقلید میکنند، بدون اینکه از اطلاعات واقعی استفاده شود.
3- شکافِ کار، تفاوت میان تولید نهایی نیروی کار (MPL) و نرخ نهایی جانشینی بین مصرف و فراغت (MRS) است. این نشاندهنده شکافی است میان آنچه شرکتها به کارگران پرداخت میکنند و آنچه کارگران مایل به پذیرش آن برای کار خود هستند و اساساً ناکارآمدیها و انحرافات موجود در بازار کار را برجسته میکند.