ماموریت: ممکن
کدام فیلمها و سریالهای جاسوسی تماشایی هستند؟
جاسوسی قدمتی به اندازه تمدن بشر دارد. از همان آغاز، پادشاهان و فرماندهان برای کسب برتری در جنگها و سیاستها به اطلاعات محرمانه نیاز داشتند. قدیمیترین سند جاسوسی مربوط به حدود ۱۷۵۰ قبل از میلاد است، زمانی که یک جاسوس خود را فرستاده دیپلماتیک در دربار حمورابی جا زد. از ایران باستان با تاسیس نخستین سیستم متمرکز اطلاعاتی از سوی کوروش کبیر گرفته تا دوران رنسانس در حکومتها و دولتها جاسوسهایی پا به عرصه گذاشتند که آسیبهایی جبرانناپذیر به بار آوردند. در جنگهای جهانی اول و دوم، جاسوسی به شکل سازمانیافته و حیاتی درآمد و شخصیتهایی مانند ماتا هاری و شبکههای مقاومت نقش کلیدی در جنگ بازی کردند. جنگ سرد نقطه اوج فعالیتهای جاسوسی بود؛ با رقابت شدید میان کاگب شوروی و سیا آمریکا. سینما خیلی زود به جذابیتهای دنیای جاسوسی پی برد و آن را به یکی از محبوبترین ژانرها تبدیل کرد. دهه ۱۹۴۰ با فیلمهایی درباره نازیها، آغازگر ژانر جاسوسی بود. دهه ۱۹۶۰ با ظهور سری فیلمهای جیمز باند، سینمای جاسوسی به اوج رسید. این مجموعه با ترکیب اکشن، تکنولوژی و شخصیتهای کاریزماتیک، الگوی بسیاری از آثار بعدی شد. کارگردانانی مانند آلفرد هیچکاک و کارول رید در بریتانیا، نقش مهمی در شکلگیری این ژانر داشتند. فیلمهای جاسوسی همیشه با ترکیب خطر، فریب و نبوغ خیرهکننده در روایتهای پرمخاطره، توجه مخاطبان را به خود جلب کردهاند. از تعقیبوگریزهای کوچهپسکوچههای تاریک گرفته تا کیفهای رمزگذاریشده و ماموران دوجانبه با وفاداریهای اخلاقی درهمتنیده، این فیلمها گریزی سینمایی به دنیاهایی میزنند که در آنها بیاعتمادی، سکه رایج است و هر نگاه ممکن است رازی را فاش کند.
ماموریت: غیرممکن- محاسبه بیهدف (۲۰۲۳)
ماموریت: غیرممکن- محاسبه بیهدف، هفتمین قسمت از این مجموعه جاسوسی-اکشن با بازی تام کروز در نقش ایتان هانت، مامور خستگیناپذیر و نابغه صندوق بینالمللی پول است که به خاطر انجام ماموریتهای غیرممکن به شهرت رسیده است. این فصل به کارگردانی کریستوفر مککواری، به دنیای هوش مصنوعی و جنگ سایبری جهانی میپردازد و خطر دسترسی به اطلاعات محرمانه را بیشازپیش به تصویر میکشد. داستان با سکانسی دلهرهآور در یک زیردریایی مخفی روسی به نام سواستوپول آغاز میشود که مجهز به یک سیستم هوش مصنوعی قدرتمند به نام «موجود» است. این هوش مصنوعی خدمه را فریب میدهد تا یک اژدر را به سمت یک هدف خیالی پرتاب کنند که باعث نابودی خودشان میشود. این امر یک مسابقه جهانی برای بازیابی یک کلید صلیبی دوتکه را آغاز میکند که میتواند کد منبع هوش مصنوعی را باز کند. ایتان هانت، که اکنون خارج از شبکه فعالیت میکند، مصمم است قبل از اینکه «موجود» به دست افراد نادرست بیفتد، آن را نابود کند. او نیمی از کلید را از ایلسا فاوست، مامور سابق MI6، در صحرای عربستان جویا میشود و بعد وانمود میکند که او مرده است تا از او در برابر خطرات احتمالی محافظت کند. در همین حال، سازمان سیا -به رهبری یوجین کیتریج- نیز در جستوجوی کلید است، زیرا معتقد است که این کلید میتواند به آنها قابلیت کنترل سیستمهای اطلاعاتی جهانی را بدهد. ماموریت ایتان او را به ابوظبی، رم، ونیز و درنهایت قطار سریعالسیر شرق میبرد، جایی که با گریس، دزد ماهری با بازی هیلی اتول، برخورد میکند. گریس کلید را میدزدد و در ماموریت ایتان گرفتار میشود. در طول مسیر، گابریل، یک قاتل بیرحم که از گذشته در زندگی ایتان حضور داشته است، و پاریس، ماموری بیکله که برای The Entity کار میکند، او را تعقیب میکنند. فیلم مملو از صحنههای اکشن و نفسگیر است: ازجمله سکانس پرتنش فرودگاه شامل یک بمب هستهای تقلبی، تعقیبوگریزی وحشیانه با ماشین در رم و مبارزه نفسگیر با قطار روی یک لوکوموتیو پرسرعت. یکی از احساسیترین لحظات زمانی است که ایلسا به دست گابریل کشته میشود و ایتان را به لبه پرتگاه میبرد و عزم او را جزمتر میکند. در اوج داستان، ایتان و گریس سوار قطار سریعالسیر شرق میشوند تا جلوی فروش کلید را بگیرند. گابریل خریدار را میکشد و قطار را از کار میاندازد که سکانسی هیجانانگیز میآفریند که در آن ایتان و گریس باید در حین مبارزه با دشمنان، مسافران را نجات دهند. پاریس، که قبلاً ایتان او را بخشیده بود، به آنها کمک میکند تا فرار کنند و قبل از مرگ، ارتباط کلید با سواستوپول را فاش میکند. «محاسبه بیهدف»، جاسوسی کلاسیک را با ترسهای مدرن در مورد هوش مصنوعی ترکیب میکند و روایتی جذاب، ماجراجوییهایی جهانشمول و بدلکاریهای نفسگیر ارائه میدهد.
آرگیل (۲۰۲۴)- یک داستان جاسوسی که خودش را مینویسد
آرگیل، به کارگردانی متیو وان، یک کمدی-اکشن جاسوسی و البته فیلمی معناگراست که با ادای احترامی بازیگوشانه به داستانهای جاسوسی کلاسیک آغاز شده، اما بهسرعت به تریلری نفسگیر تبدیل میشود. در این فیلم برایس دالاس هاوارد نقش الی کانوی، رماننویس گوشهگیری را بازی میکند که کتابهای جاسوسیاش -با محوریت مامور آرگیل خوشقیافه (با بازی هنری کویل)- به طرز عجیبی اطلاعاتی را از دنیای واقعی منعکس میکنند. چیزی که در قالب داستان آغاز میشود، بهزودی به یک واقعیت خطرناک تبدیل میشود. الی، همراه با گربه اسکاتیش فولدش، آلفی، در حال کار بر روی پنجمین رمان آرگیل خود است که ناگهان پایش به دنیای مخفی جاسوسی کشیده میشود. در سفری با قطار برای دیدار والدینش، آدمکشها به او حمله میکنند، اما آیدان وایلد (سم راکول)، یک جاسوس واقعی که ادعا میکند کتابهایش آینده را پیشبینی میکنند، او را نجات میدهد. سازمانی که او را هدف قرار داده، «دیویژن» نام دارد که از سوی مدیر شرور ریتر (برایان کرانستون) و مارگارت وگلر (کاترین اوهارا) رهبری میشود، که الی معتقد است والدینش هستند. درحالیکه الی و آیدان در سراسر اروپا فرار میکنند، او متوجه میشود که رمانهایش فقط داستانهای تخیلی نیستند- بلکه خاطرات سرکوبشده هستند. الی درواقع ریچل کایل، مامور ویژه سابق است که پس از یک ماموریت ناموفق، دیویژن او را شستوشوی مغزی داده است. کتابهای او خاطرات ناخودآگاه زندگی گذشتهاش هستند و آخرین نسخه خطی او حاوی سرنخهایی از یک دارایی دیجیتال به نام «مسترکی» است که میتواند کل شبکه دیویژن را افشا کند. ساختار فیلم با روشنشدن هویت الی به طرز چشمگیری تغییر میکند. او و آیدان برای بازیابی مسترکی به شبهجزیره عربستان سفر میکنند، اما دستگیر و سوار یک تانکر نفت زیر نظارت دیویژن میشوند. در یک پیچش داستانی، ریتر فاش میکند که ریچل زمانی مامور وفادار دیویژن بوده است. اما ریچل ورق را برمیگرداند، مرگ آیدان را جعل میکند و کلید اصلی را برای آلفرد سولومون (ساموئل آل. جکسون)، معاون سابق مدیر سیا، میفرستد. نقطه اوج داستان، تصویری آشفته از رقص گلولهها، چاقوها و خیانت است. ریچل با استفاده از اسکیتهای یخی دستساز روی زمین روغنی با قاتلان مبارزه میکند، درحالیکه آلفی در لحظهای غافلگیرکننده و وحشیانه به کشتن ریتر کمک میکند. پیچش داستانی نهایی نشان میدهد که کیرا (آریانا دیبوس)، ماموری که گمان میرود مرده و شریک سابق ریچل است، زنده است و به شکستدادن وگلر کمک میکند.
قلب سنگی (۲۰۲۳)- وقتی هوش مصنوعی با جاسوسی روبهرو میشود
فیلم قلب سنگی به کارگردانی تام هارپر با بازی گل گدوت، جیمی دورنان و آلیا بات، تلاش بلندپروازانه نتفلیکس برای راهاندازی یک مجموعه جاسوسی با محوریت زنان در سبک ماموریت: غیرممکن است. در هسته اصلی خود، این فیلم به بررسی تنش میان شهود انسانی و هوش مصنوعی در دنیای عملیات مخفی میپردازد. گدوت نقش ریچل استون، یک متخصص فناوری را که در یک تیم MI6 به رهبری پارکر کاریزماتیک (جیمی دورنان) قرار دارد بازی میکند. اما ریچل فقط تکنسین نیست؛ او مخفیانه مامور نخبه The Charter است؛ یک سازمان صلحبان مرموز که مستقل از هر دولتی فعالیت میکند. قدرتمندترین دارایی Charter، «قلب» (The Heart) است؛ یک سیستم هوش مصنوعی کوانتومی که میتواند نتایج و هدایت ماموریتها را با دقت تقریباً کامل پیشبینی کند. داستان در آلپ ایتالیا آغاز میشود؛ جایی که تیم MI6 ریچل وظیفه دارد یک دلال اسلحه به نام مولوینی را از سوراخش بیرون بکشد. اوضاع وقتی خراب میشود که هکری به نام کیا داوان (آلیا بات) ماموریت را مختل میکند. ریچل با استفاده از اطلاعات جک، مسئول این عملیات، یک عملیات انفرادی جسورانه را برای خنثی کردن تهدیدها و محافظت از پوشش خود انجام میدهد- اما مولوینی میمیرد و سوءظنها هر روز بیشتر و بیشتر میشود. در لندن، ریچل از سوی نومد (سوفی اوکوندو)، مافوق عملیات، به دلیل افشا کردن پارهای از اطلاعات، توبیخ میشود. در همین حال، هویت کیا لو میرود: او یک هکر درخشان، اما سرخورده است که با سندیکاهای جنایی هند ارتباط دارد. در همین حین هویت او به شیوهای مرموز به MI6 لو میرود، به این امید که تیم ریچل او را پیدا کنند. اما وقتی آنها در لیسبون با کیا روبهرو میشوند، پارکر به تیم خیانت میکند- ماموران دیگر را میکشد و فاش میکند که با کیا برای دزدیدن «قلب» همکاری میکند. پارکر، ریچل را مسموم میکند و دستگاهی را برای نفوذ به سیستمهای منشور در بدنش کار میگذارد. او زنده میماند، دستگاه را برمیدارد، اما نه قبل از اینکه هکرها قلب را -که در یک کشتی هوایی در ارتفاع بالا بر فراز آفریقا قرار دارد- پیدا کنند. پارکر و کیا آن را تصرف میکنند، کشتی هوایی را نابود میکنند و با چتر نجات به بیابان میپرند. کیا فاش میکند که قلب را با اطلاعات بیومتریک خود رمزگذاری کرده و بدون او بیفایده است. ریچل از یک تله فرار میکند، دوباره گروه تشکیل میدهد و پارکر را تا ایسلند دنبال میکند؛ جایی که او با استفاده از یک ابررایانه «قلب» را به سلاح تبدیل میکند. او دو نفر از رهبران عملیات را میکشد و نومد را در یک پناهگاه به دام میاندازد. کیا که از این قتل عام وحشتزده شده است، مخفیانه به ریچل کمک میکند و او را به مکان واقعی پارکر هدایت میکند. در یک رویارویی نهایی، ریچل پارکر را شکست میدهد و کیا از «قلب» برای نجات نومد و برقراری نظم استفاده میکند.
آماتور (۲۰۲۵)- انتقام، هوش و هزینه عدالت
فیلم آماتور به کارگردانی جیمز هاوز با بازی رامی مالک، بازسازی مدرنی از رمان رابرت لیتل در سال ۱۹۸۱ است. آماتور یک فیلم جاسوسی معمولی نیست؛ بهجای یک مامور مودب با ابزارهای خاص و جسارتی ستودنی، ما چارلی هلر، رمزنگار سیا را دنبال میکنیم که زندگیاش پس از کشتهشدن همسرش، سارا، در یک حمله تروریستی در لندن از هم میپاشد. چیزی که با غم و اندوه آغاز میشود بهسرعت به یک ماموریت پرتلاطم برای عدالت تبدیل میشود. چارلی برای کار میدانی آموزش ندیده است. او تحلیلگری پشتمیزنشین با ذهنی درخشان و رفتاری آرام است. اما وقتی فایلهایی طبقهبندیشده را کشف میکند -که از طریق منبعی مرموز به نام اینکویلین فرستاده شده است- که نشان میدهد آژانس خودش ممکن است حملات پهپادی با انگیزه سیاسی را پنهان کرده باشد، متوجه میشود سیستمی که به آن اعتماد داشته، عمیقاً در معرض خطر است. بدتر از آن، مافوقهای او از اقدام بر اساس اطلاعات یا تعقیب قاتلان سارا خودداری میکنند. بنابراین چارلی کاری را انجام میدهد که هیچکس انتظارش را ندارد: او سازمان سیا را تهدید میکند که به او آموزش رزمی و منابع بدهد و تهدید میکند که اگر آنها موافقت نکنند، پروندههای جرم را فاش خواهد کرد. تحول او در «مزرعه»، مرکز آموزشی مخفی سیا، آغاز میشود، جایی که سرهنگ هندرسون (لارنس فیشبرن) او را راهنمایی میکند. هندرسون به توانایی چارلی در کشتن شک دارد، اما واقعیت این نیست. چارلی به دنبال تربیت نیروهای بیمنطق و بیرحم نیست؛ او از عقل و بداههپردازی خود برای ردیابی چهار تروریست مسئول مرگ سارا استفاده میکند: گرتچن فرانک، میشکا بلاژیک، الیش و مغز متفکر گریزان، هورست شیلر. سفر چارلی او را به سراسر اروپا -پاریس، مادرید، استانبول، رومانی- میبرد؛ جایی که روشهای غیرمتعارف را برای بازجویی و از بینبردن اهداف خود بهکار میگیرد. او گرتچن را در یک محفظه هیپوباریک (در اصطلاح علمی، «هیپوباریک» به معنای کاهش فشار است، بهویژه کاهش فشار اتمسفر. این اصطلاح معمولاً در ارتفاعات بالا بهکار میرود، جایی که فشار هوا نسبت به سطح دریا کمتر است. بهعبارتدیگر، «هیپوباریک» به شرایطی اشاره دارد که در آن فشار هوا کمتر از حد معمول است، مانند شرایطی که در ارتفاعات بالا وجود دارد) پر از گرد به دام میاندازد، با خرابکاری در ساختار استخر پشتبام باعث سقوط میشکا از آن میشود و الیش را فریب میدهد تا با یک ماده منفجره تقلبی، محل شیلر را فاش کند. هر برخورد پرتنش، خلاقانه و ازنظر احساسی پر از هیجان است و تغییر چارلی را از شوهری داغدار به انتقامجویی استراتژیک نشان میدهد. در طول مسیر، اینکویلین -که مشخص میشود دیویس است؛ یک بیوه روس که نقش شوهر مرحومش را بهعنوان نیروی کلیدی چارلی بر عهده گرفته است- به او کمک میکند. پیوند آنها به داستان عمق میبخشد و مضامین فقدان، اعتماد و انعطافپذیری را برجسته میکند. اما دیویس درنهایت به دست ماموران روس کشته میشود و پیام فیلم را تقویت میکند: عدالت با هزینهای گزاف به دست میآید. نقطه اوج داستان در کشتی شیلر در دریای بالتیک رخ میدهد. چارلی با مردی که سارا را کشته است روبهرو میشود، اما بهجای کشیدن ماشه، اعلام میکند که سیستم ناوبری کشتی را هک کرده و آن را به سمت آبهای فنلاند هدایت کرده است. اینترپل شیلر را دستگیر میکند و ماموریت چارلی نه با خونریزی، بلکه با پاسخگویی به پایان میرسد.
کیف سیاه (۲۰۲۵)- رازها، وفاداری و بازی جاسوسی در خانه
فیلم کیف سیاه به کارگردانی استیون سودربرگ و نویسندگی دیوید کوئپ، یک درام جاسوسی پرتنش و دیالوگمحور با بازی مایکل فاسبندر و کیت بلانشت در نقش جرج و کاترین وودهاوس است- زوجی که برای سازمان اطلاعات بریتانیا کار میکنند. این فیلم تنش میان وظیفه حرفهای و وفاداری شخصی را بررسی میکند که در پسزمینه یک سلاح سایبری لورفته به نام سوروس قرار دارد که قادر به ایجاد ذوب هستهای است. جرج، یک افسر ضداطلاعات با توانایی تقریباً فراانسانی در تشخیص دروغ، وظیفه دارد تا جاسوس لودهنده سوروس را شناسایی کند. پیچیدگی این داستان زمانی است که کارگردان فیلم هویت اصلی مظنونین را آشکار میکند. یکی از پنج مظنون، همسر خودش، کاترین، یک افسر عالیرتبه سیگنالینگ است. مظنونان دیگر -کلاریسا، فردی، زوئی و جیمز- همگی همکار هستند و جرج آنها را به یک مهمانی شام دعوت میکند و در آنجا مخفیانه غذای آنها را با مواد مخدر مسموم میکند.