شناسه خبر : 49872 لینک کوتاه
تاریخ انتشار:

اعجاز مدیریت

رهبری در جهان درحال تغییر چگونه است؟

 

فرزاد فتحی / نویسنده نشریه 

86در سپهر پرتلاطم و بی‌ثبات دنیای امروز که هیچ قطعیتی وجود ندارد و هر صبح با چالشی نو آغاز می‌شود، رهبری سازمانی دیگر آن‌گونه که در مکاتب کلاسیک تعریف می‌شد، معنا ندارد. جهان معاصر، با سرعتی سرسام‌آور در حال تغییر است؛ فناوری‌های نو، ساختارهای سنتی را دگرگون ساخته‌اند، الگوهای ارتباطی تغییر یافته‌اند، نسلی تازه پا به عرصه نهاده که بیش از دستور، خواهان درک و معناست و سازمان‌هایی که بقای خود را در گرو انطباق و نوآوری می‌بینند، دیگر تابِ رهبری سازمانی اقتدارمحور، خشک و یک‌سویه را ندارند. اکنون، بیش از هر زمان دیگر، ضرورت دارد که رهبری به‌مثابه پدیده‌ای پیچیده، سیال، انسانی و چندوجهی بازخوانی و بازتعریف شود.

مفهوم رهبری سازمانی، اگر تا دیروز در سایه عنوان، قدرت و ساختار معنا می‌یافت، امروز در بافتار معنا، اعتماد، الهام‌بخشی و مشارکت بازآفرینی می‌شود. دیگر نمی‌توان رهبری در کیب‌وکار را به صدور فرمان، اعمال کنترل یا نظارت از بالا محدود کرد؛ چراکه سازمان‌ها، همچون موجوداتی زنده، در تعاملات پویا و میان‌فردی شکل می‌گیرند و تحول می‌یابند. رهبری در این معنا، کنشی است اخلاقی، فرهنگی، گفت‌وگومحور و ژرف‌نگر؛ هنری است برای همراهی با انسان‌ها در مسیر ناپیدای تغییر، نه مهارتی صرف برای مدیریت منابع در چهارچوب‌های سخت اداری. رهبر امروز، نه نگهبان نظم، که برافرازنده معناست؛ نه مامور حفظ ساختار، بلکه معمار رشد، توسعه و آفرینش چشم‌انداز است.

در چنین افقی از تفکر، کتاب «رهبری در مدیریت» نوشته جان وای چن، پاسخی هوشمندانه و آگاهانه به این نیاز نظری و عملی است. اثری که نه با زبانی آمرانه و تجویزی، بلکه با بیانی صمیمی، تجربه‌محور و تامل‌برانگیز، به تبیین چهره نوین رهبری سازمانی می‌پردازد. نویسنده، خود از زمره مدیران رده‌بالایی است که سال‌ها در شرکت‌هایی چون TSMC، NVIDIA و دیگر نهادهای معتبر بین‌المللی، در متن مسائل سازمانی زیسته و در دل تعارضات و بحران‌ها تصمیم‌سازی کرده است. همین امر سبب شده تا روایتی که در کتاب شکل می‌گیرد، نه محصول اتاق‌های بسته نظری، بلکه برآمده از بطن واقعیت‌های عینی سازمان‌ها و زیست مشترک انسان‌ها در ساختارهای حرفه‌ای باشد.

«رهبران بزرگ کیب‌وکار، کمتر سخن می‌گویند و بیشتر گوش می‌دهند؛ زیرا شنیدن، آغاز احترام و پایه اعتماد است.»

این جمله، عصاره نگرش انسانی نویسنده به رهبری در مدیریت است. در جهانی که هیاهوی کلام بر شنیدن غلبه یافته و بیشتر مدیران در پی اقناع هستند تا ادراک، تاکید بر «شنیدن فعال» به‌مثابه یک فضیلت رهبری، نقطه تمایز رهبران موثر از مدیران معمولی است. نویسنده با نگاه ژرف به روانشناسی ارتباط، یادآور می‌شود که رهبر کسب‌وکار واقعی، نه آن کسی است که بهترین سخنران باشد، بلکه آن که بتواند سکوت را بشنود، دغدغه‌ها را دریافت کند و در لایه‌های پنهان کلمات، نشانه‌های عاطفی و فرهنگی را تشخیص دهد. شنیدن، در این معنا، به عملی اخلاقی، ابزاری راهبردی و تجلی‌گاه همدلی در رهبری سازمانی تبدیل می‌شود.

«رهبری در مدیریت» با لحنی انسانی، با واژگانی صادق و با روایتی درهم‌تنیده از تجربه و تحلیل، از رهبری سخن می‌گوید به‌مثابه مسئولیتی بر دوش انسان‌هایی که باید راه را نه‌فقط برای دیگران، که برای خود نیز روشن کنند. نویسنده، با نگاهی ژرف، ما را به تفکری نو فرا می‌خواند: آنکه رهبری سازمانی را نه در بالادست، بلکه در میان مردم باید جست، نه در دستور، بلکه در گفت‌وگو، نه در قدرت، بلکه در اعتبار حاصل از رفتار، رابطه و اصالت. وای چن، نویسنده کتاب، نه صرفاً یک نظریه‌پرداز آکادمیک بلکه مدیری است که سال‌ها در خط مقدم صنعت فناوری در شرکت‌هایی نظیر TSMC ،NVIDIA و UMC کار و زندگی کرده است. از این‌رو، نگاه او به رهبری نه از منظر تئوری صرف، بلکه از بطن تعاملات انسانی، تصمیم‌گیری‌های دشوار، مدیریت تعارض‌ها و تجربه هدایت تیم‌های چندفرهنگی و چندرشته‌ای شکل گرفته است. چنین رویکردی سبب شده تا اثر حاضر واجد نوعی «حقیقت‌مندی تجربی» باشد؛ صداقتی که مخاطب ایرانی به‌خوبی آن را درک و دریافت می‌کند.

وای چن، در سراسر کتاب، با شفافیت، زبان ساده و بهره‌گیری از روایت‌های شخصی، مفاهیمی کلیدی همچون اعتماد، ارتباط موثر، کار تیمی، انگیزش درونی، فرهنگ سازمانی، ساختار قدرت، چشم‌انداز و حتی تعامل با مشتری را بازخوانی می‌کند. او به‌جای آنکه مفاهیم را به‌صورت تجویزی و سلسله‌وار فهرست کند، آنها را در دل تجربه روایت می‌کند؛ همانند رهبر دانایی که به‌جای سخنرانی، در عمل، معنا می‌آفریند.

در نگاه نویسنده، رهبر کسب‌وکار واقعی نه آن کسی است که در برج عاج قدرت بنشیند و از فاصله‌ای دور هدایت کند، بلکه فردی است که آگاهانه به دل میدان می‌زند، دوشادوش همراهانش می‌ایستد، رنج حضور را به جان می‌خرد و از دل مشارکت، تغییر می‌آفریند. رهبری سازمانی، در چنین تلقی‌، نه امری مبتنی بر موقعیت سازمانی یا قدرت رسمی، بلکه فرآیندی انسانی، رابطه‌محور و تدریجی است؛ فرآیندی که در آن، اثرگذاری، از اعتماد برمی‌خیزد و نفوذ، از اصالت رفتاری و شفافیت در ارتباط نشات می‌گیرد.

وای چن با ژرف‌نگری تحسین‌برانگیزی، بر نقش رهبری غیررسمی در موفقیت فردی و سازمانی تاکید می‌ورزد. او می‌نویسد که رهبری واقعی در یک سازمان، بی‌نیاز از عنوان و مقام، از درون شخصیت و کنش روزمره فرد می‌جوشد. کسی که به‌راستی الهام‌بخش است، لازم نیست در سلسله‌مراتب بالا ایستاده باشد؛ بلکه حضور موثرش، همدلی‌اش، تعهدش به رشد دیگران و توان برقراری ارتباط انسانیِ اصیل، او را به محور تحول بدل می‌کند. در این چهارچوب، رهبری نه فرماندهی، که همراهی ا‌ست؛ نه اعمال قدرت، که تسهیل رشد؛ نه نمایش اقتدار، که برانگیختن اعتماد.

این دیدگاه، به‌ویژه در بستر فرهنگ‌های سازمانی‌ همچون ایران، که هنوز سایه سنگین ساختارهای عمودی و فرمان‌محور را با خود به‌دوش می‌کشند، دارای اهمیتی بنیادین است. در چنین ساختارهایی، رهبری غالباً در مفهوم اداری آن خلاصه شده و هم‌ارز با جایگاه و عنوان تلقی می‌شود. اما نویسنده با نگاهی فراتر، آینده‌ای را ترسیم می‌کند که در آن نسل تازه‌ای از رهبران پا به میدان می‌گذارند.

در جهان امروز، که مشروعیت سازمان‌ها بیش از هر زمان دیگری وابسته به سرمایه اجتماعی، اعتماد درونی و حس تعلق کارکنان شده است، چنین رهبرانی حکم اکسیری کمیاب دارند. آنها نه‌تنها جهت می‌دهند، بلکه معنا می‌آفرینند؛ نه‌تنها مدیریت می‌کنند، بلکه روح می‌دمند. آنان پُل‌سازانی‌اند میان اهداف سازمان و آرمان‌های انسانی، میان ضرورت‌های اقتصادی و ارزش‌های اخلاقی و میان فرد و جمع. وای چن، با نگاهی حساس به تفاوت‌های فرهنگی، از تجربه حضور خود در محیط‌های کاری متفاوت در آسیا و آمریکا می‌گوید و نشان می‌دهد که سبک رهبری باید نسبت به بستر فرهنگی، زمینه اجتماعی و انتظارات ضمنی افراد انعطاف‌پذیر باشد. او از رهبران می‌خواهد که «با گوش‌های باز، قلب‌های نرم و ذهن‌های تیز» عمل کنند؛ عبارتی که به‌خوبی گویای تعادل میان احساس، منطق و عمل در رهبری اثربخش است.

نویسنده در پرداختن به مفهوم فرهنگ سازمانی، نگاه دقیقی دارد. او فرهنگ را نه مجموعه‌ای از شعارها یا آیین‌نامه‌ها، بلکه رفتارهای جاری، روابط انسانی و شیوه تصمیم‌گیری واقعی می‌داند. در این چهارچوب، رهبر نه مروج ارزش‌ها در سطح تبلیغاتی، بلکه الگویی عینی برای زیست سازمانی است. این نگاه، همسو با یافته‌های نظریه‌پردازان بزرگی چون ادگار شاین و دنیسون است که بر اهمیت رفتارهای نمادین رهبران در شکل‌گیری فرهنگ سازمانی تاکید دارند.

در بخش‌هایی از کتاب، مفاهیم تخصصی‌تری مانند هدایت تیم‌های نوآوری، نقش رهبر در پروژه‌های تحقیق و توسعه، یا ضرورت تفکر استراتژیک در رهبری مطرح می‌شود. این مباحث، ضمن حفظ سادگی و روایت‌محوری، وجه تحلیلی کتاب را تقویت کرده‌اند. خواننده درمی‌یابد که رهبری تنها مسئله‌ای عاطفی یا انگیزشی نیست، بلکه کنشی پیچیده، هوشمندانه و چندلایه است که هم به فهم انسان نیاز دارد و هم به درک سیستم.

در جای‌جای کتاب، نمونه‌هایی ملموس از پروژه‌های فنی، ارائه به هیات‌مدیره، تعامل با مشتریان ناراضی، یا هدایت جلسات چندملیتی ذکر شده‌اند. این مثال‌ها، علاوه بر آنکه کتاب را خواندنی و زنده کرده‌اند، الگویی عملی از چگونگی مواجهه رهبران با مسائل روزمره سازمانی ارائه داده‌اند. این ویژگی به‌ویژه برای مدیران ایرانی که به‌دنبال پیوند میان دانش و عمل هستند، بسیار ارزشمند است.

در کنار روایت‌های تجربی زنده و ملموسی که نویسنده در سراسر کتاب ارائه می‌دهد، او هرگز از تاملات نظری و ژرف‌اندیشی‌های تحلیلی غافل نمی‌ماند. این هم‌زیستی اندیشه و تجربه، از ویژگی‌های درخشان کتاب «رهبری در مدیریت» است. جان وای چن، با بهره‌گیری از استعاره‌ها و تصاویر ذهنی بلیغ، مفاهیمی پیچیده را به زبانی قابل ‌درک و در عین ‌حال تاثیرگذار بیان می‌کند. از جمله این استعاره‌ها، تمثیل «رهبر به‌مثابه باغبان» است؛ تمثیلی که رهبری را نه به‌عنوان یک فرآیند تحمیلی، بلکه به‌عنوان عملی هوشمندانه در جهت آفرینش فضای رشد، پرورش استعداد و صیانت از پویایی زیستی سازمان تعریف می‌کند. باغبان، بذر نمی‌سازد، بلکه بستر رشد را آماده می‌کند، مانع‌ها را برمی‌دارد، نور و آب فراهم می‌آورد و اجازه می‌دهد که فرآیند طبیعی شکوفایی رخ دهد. رهبر یک سازمان نیز، در این نگاه، نه مامورِ کنترل، که معمار ظرفیت‌سازی و تسهیلگرِ رشد انسانی است.

آموزه‌های روان‌شناسی رفتار سازمانی، ارتباطات بین‌فردی و تحلیل‌های شناختی، سیمایی علمی و چندلایه از رهبری انسانی، ابعاد دیگری از نگاه چندبعدی نویسنده را در مسیر تدوین کتاب ترسیم می‌کند. از نظر او، رهبری سازمانی نه صرفاً مجموعه‌ای از مهارت‌ها یا سبک‌های رفتاری، بلکه تجلی فهمی عمیق از انسان، انگیزه‌های درونی او و سازوکارهای پیچیده تعامل اجتماعی است. به این ترتیب، کتاب از سطح کاربردی صرف فراتر می‌رود و وارد لایه‌های تحلیلی‌تری می‌شود که برای مخاطبان علاقه‌مند به حوزه‌های میان‌رشته‌ای، بسیار غنی و تامل‌برانگیز است.

در حیطه ارتباطات، وای چن نگاهی جدی و دقیق دارد. او ارتباط را نه ابزار انتقال پیام، بلکه بستری برای خلق معنا، اعتمادسازی و هم‌افزایی می‌داند. از دیدگاه او، یکی از بنیادی‌ترین شایستگی‌های یک رهبر موثر، توانایی شنیدن فعال است؛ نه شنیدن صرفاً برای پاسخ‌ دادن، بلکه شنیدن برای درک عمیق، برای فهم نانوشته‌ها، برای دریافت بافتارهای پنهان در سکوت‌ها و اشارات. او بر این باور است که گفت‌وگو، جان رهبری در مدیریت است و رهبران بزرگ، همواره کسانی بوده‌اند که به دیگران اجازه داده‌اند شنیده شوند.

در کنار شنیدن، او بر بازخورد اثربخش نیز تاکید فراوان دارد. بازخورد، در این نگاه، نه ابزاری برای اصلاح خطا، بلکه فرصتی برای یادگیری دوطرفه و تقویت ارتباط است. رهبر سازمانی توانمند، با زبانی سنجیده و نگاهی انسانی، بازخورد را نه همچون داوری، بلکه چون چراغی برای رشد ارائه می‌کند. شفافیت در گفتار نیز، از ارکان مهم رویکرد ارتباطی نویسنده است. او صراحت را با ادب و وضوح را با احترام می‌آمیزد و الگویی از گفت‌وگوهای موثر در محیط‌های پرتنش و بحرانی ارائه می‌دهد.

این آموزه‌ها، نه‌تنها در قالب توصیه‌های نظری بیان شده‌اند، بلکه با ذکر نمونه‌هایی دقیق از جلسات دشوار، پروژه‌های بین‌المللی، تعامل با مدیران ارشد و مواجهه با بحران‌های کاری، به‌خوبی در تار‌و‌پود متن نهادینه شده‌اند. خواننده، در حین مطالعه این بخش‌ها، نه‌تنها به فهمی بهتر از ارتباطات رهبران می‌رسد، بلکه احساس می‌کند خود در دل آن تجربه‌ها حاضر است و از آنها می‌آموزد. این هم‌زیستی نظریه و تجربه، آموزه و روایت، تامل و مثال، بی‌تردید یکی از نقاط قوت سترگ کتاب است که آن را از بسیاری از آثار مشابه متمایز می‌کند. نویسنده در بحث چشم‌انداز، بر این نکته تاکید می‌کند که رهبران باید توانایی خلق تصویر آینده را داشته باشند، اما مهم‌تر از آن، باید بتواند آن را به‌گونه‌ای انتقال دهد که دیگران نیز در آن شریک شوند. چشم‌انداز، در این نگاه، نه طرحی روی کاغذ، بلکه نیرویی زنده در تصمیم‌گیری، اولویت‌گذاری و انگیزش کارکنان است.

در پایان کتاب، نوعی دعوت ضمنی از خواننده صورت می‌گیرد: دعوت به خودشناسی، به تقویت ظرفیت درونی برای هدایت، به تبدیل شدن از کارمند به کنشگر و از مدیر به رهبر سازمانی. این پیام ضمنی، کتاب را از یک متن صرفاً مدیریتی به اثری الهام‌بخش تبدیل کرده است. اثری که نه‌فقط برای مدیران، بلکه برای همه کسانی که در زندگی حرفه‌ای یا شخصی خود با مفهوم «هدایتگری» مواجه‌اند، آموزنده و انگیزاننده خواهد بود.

«رهبری در مدیریت» کتابی است که در میان آثار مشابه، جایگاهی ویژه دارد؛ چراکه هم از جنس تجربه است، هم از تبار اندیشه؛ هم به‌ درد مدیران می‌خورد، هم به کار دانشجویان می‌آید؛ هم کاربردی است، هم تامل‌برانگیز؛ هم جهانی است، هم در ایران امروز خواندنی. این اثر، هم در مضمون و هم در سبک، پلی است میان شرق و غرب، میان تجربه و تحلیل، و میان ذهن و دل.

در روزگاری که جهان ما بیش از هر زمان دیگر نیازمند رهبران بینافکر، بینادل و بینااندیشه است، این کتاب همچون چراغی است برای آنان که می‌خواهند راه را نه‌فقط برای دیگران، بلکه برای خود نیز روشن کنند. 

دراین پرونده بخوانید ...