مادر جامعهشناسی
هریت مارتینو چگونه نامی ماندگار پیدا کرد؟
هریت مارتینو، «مادر جامعهشناسی»، نقش مهمی در جامعه ایفا کرد. او نخستین زن جامعهشناس در تاریخ علم بود. او چنان مورد احترام بود که یک دعوتنامه افتخاری شخصی برای تاجگذاری ملکه ویکتوریا در سال 1838 دریافت کرد. مارتینو نهتنها اولین زن جامعهشناس بود، بلکه در سال 1853 آثار «پدر جامعهشناسی»، آگوست کنت، را نیز از زبان فرانسوی به انگلیسی ترجمه کرد. علاوه بر این، او نویسندهای پرکار بود و مقالات و کتابهای زیادی نوشت. سفرهای او به خارج از کشور (به آمریکا) به تفصیل شرح داده شد و در دوران معاصر بهشدت از سوی جامعهشناسان و اقتصاددانان همراه با دانشمندان در زمینههای دیگر مورد مطالعه قرار گرفته است. انجمن مارتینو تا به امروز در نورویچ، انگلستان فعالیت کرده است تا میراث او را زنده نگه دارد.
کار او در واقع پیش از کار بسیاری از دانشمندان از جمله متفکرانی چون امیل دورکیم و ماکس وبر بود. ترجمه مارتینو از نوشتههای اصلی کنت آنقدر مورد احترام خود کنت بود که در واقع شروع به توصیه آن به دانشجویانش کرد. او برای به چالش کشیدن مفهوم قومگرایی یا زمانی که یک فرد فرهنگ دیگری را بر اساس هنجارهای فرهنگ خود ارزیابی میکند، شناخته شده بود.
بهعنوان یکی از اولین جامعهشناسان، او متخصصی خودآموخته در تئوری اقتصاد سیاسی شناخته میشود که در طول زندگی حرفهایاش در مورد رابطه میان سیاست، اقتصاد، اخلاق و زندگی اجتماعی مطالب فراوانی نوشت. کار فکری او بر یک دیدگاه اخلاقی استوار بود که تحت تاثیر ایمان وحدتگرایی او بود (اگرچه بعداً آتئیست شد). او علیه بردهداری سخن گفت و بهشدت از نابرابری و بیعدالتی که دختران، زنان و کارگران فقیر با آن روبهرو هستند، انتقاد کرد.
او در جایگاه یکی از اولین روزنامهنگاران زن آن دوران، در سمت مترجم، سخنرانینویس و رماننویس نیز فعالیت میکرد. داستان تحسینشده او خوانندگان را دعوت میکند تا مسائل اجتماعی مهم روز را در نظر بگیرند. او به دلیل تواناییاش در توضیح ایدههای پیچیده به شیوهای آسان و قابل درک شناخته شده بود و بسیاری از نظریههای خود را در مورد سیاست، اقتصاد و جامعه در قالب داستانهای جذاب و در دسترس ارائه میکرد.
اگرچه مارتینو بسیاری از ایدهآلهای دموکراتیک و باورهای اخلاقی آمریکا را تحسین میکرد، اما همچنین ریاکاری گستردهای را که در طول بازدیدهایش از آنجا مشاهده کرد نیز محکوم میکرد. برای مثال، به نظر نمیرسد زنان، آمریکاییهای آفریقاییتبار، بومیان آمریکایی و دیگر گروههای اقلیت از آزادیهای مشابهی با بسیاری از شهروندان مرد سفیدپوست آمریکایی برخوردار باشند. او ارتباط آشکاری میان بردهداری و سرکوب حقوق زنان میدید. مارتینو یکی از نخستین زنان فمینیست در نظر گرفته میشود که بیشتر عمر خود را صرف مبارزه برای این دو هدف کرد. او حتی گلدوزیهای خود را برای کمک به مبارزه با بردهداری فروخت. هریت مارتینو به شکل خستگیناپذیر، برای اهدافی مانند الغای بردهداری، اصلاحات در زندان، آزادی مذهبی، حقوق زنان و حقوق کارگران تلاش کرد.
مارتینو در سالهای آخر عمر، از مذهب روی گردانید و به سکولاریسم روی آورد و از سوی اعضای خانواده مذهبیاش طرد شد. یکی دیگر از واقعیتها در مورد او این است که مارتینو در طول سالها، بهتدریج ناشنوا شد. این موضوع ممکن است نحوه نگرش او را به جهان شکل داده باشد؛ هریت در اواخر زندگی، خیابانهای شلوغ لندن را برای رسیدن به آرامش حومه این شهر ترک کرد.
تولد او تقریباً 19 سال پس از پیروزی آمریکا در یورک تاون، ویرجینیا بود؛ او در آغاز جنگ 1812 حدود دهساله بود و در سال 1876، تقریباً 11 سال پس از پایان جنگ داخلی درگذشت. احساسات او احتمالاً عمیقاً تحت تاثیر رویدادهای دوران جنگ بوده است.
وقفِ نوشتن
هریت مارتینو، دختر یک تولیدکننده نساجی، در 12 ژوئن 1802 در نورویچ، انگلستان، به دنیا آمد. والدین او، توماس و الیزابت مارتینو، اتحادگرا بودند و دیدگاههای مترقی در مورد آموزش دختران داشتند. چهار دختر این خانواده تحصیلات مشابه چهار برادر خود را دریافت کردند. با این حال، در حالی که پسران برای حرفه آموزش دیده بودند، انتظار میرفت که دختران در خانه بمانند.
هریت فکر کرد که این موضوع بسیار ناعادلانه است و در سال 1823 مقالهای ناشناس با عنوان «درباره آموزش زنان» در ماهنامه «گنجینه» (یک نشریه ماهانه بریتانیایی توحیدگرا)، منتشر کرد. برادر بزرگش، توماس، آن را ستایش کرد، و وقتی متوجه شد که خواهرش نویسنده است، گفت، «اکنون عزیزم، این کار را به زنان دیگر بسپار تا پیراهنها و جورابهای ساقبلند بدوزند، تو خودت را وقف نوشتن کن».
زمانی که 16ساله شد، مجبور بود با ناشنوایی در حال پیشرفتش روبهرو شود و با آن مقابله کند، که او آن را «بسیار قابل توجه، بسی ناخوشایند و بیش از حد دردناک» توصیف کرد. او به خود یاد داد که چگونه نقصش را مدیریت کند تا بتواند آنچه نیاز دارد را به روشهای ساده انجام دهد. پس از مرگ پدرش در سال 1825، هریت با نوشتن، عمدتاً روزنامهنگاری در قالب اقتصاد سیاسی، از خود حمایت کرد. از اولین موفقیتهای او، کتاب «تصویرهایی از اقتصاد سیاسی» بود. این کتاب شامل 24 داستان بود که ایدههای توماس مالتوس، جیمز میل، دیوید ریکاردو و آدام اسمیت را برای مخاطبان به تصویر میکشید. این داستانها در آن زمان نسخههای بیشتری از رمانهای چارلز دیکنز فروختند. بنابراین او به اندازه کافی درآمد داشت که بتواند در سال 1832 به لندن نقل مکان کند.
کتاب او شامل اولین حملاتش به بردهداری، همراه با مقالات ضدبردهداری منتشرشده در ماهنامه «گنجینه»، است. او استدلالهای خود را بر دو پایه بنا کرد، غیراخلاقی بودن بردهداری و ناکارآمدی اقتصادی آن. داستان چهارم در کتاب، رنج شدید انسانی را که ناشی از سیستمهای بردهداری غیرمنطقی است که هم سرمایه و هم نیروی کار را هدر میدهند، روشن میکند. هریت علاوه بر ادامه مقالهنویسی برای ماهنامه، دو کتاب مذهبی منتشر کرد: «تمرینهای عبادی برای استفاده جوانان» (1823) و «آدرسهایی برای استفاده خانواده» (1826).
هریت مارتینو که حالا دیگر از نظر مالی تامین بود، تصمیم گرفت دو سال آینده (1834 تا 1836) را به سفر در سراسر ایالاتمتحده بگذراند. او ترجیح داد به جای اروپا از آمریکا دیدن کند، زیرا علاقهمند بود که ببیند اصول جدید دموکراتیک چگونه کار میکند. او که به دلیل قدرت داستان اقتصاد سیاسی خود، بهعنوان طرفدار الغای بردهداری شناخته میشد، بلافاصله به موضوع ضدبردهداری کشیده شد، که یک علاقه همیشگی باقی ماند.
او دوستانی ماندگار در میان گروههای تعالیگرایی و ضدبردهداری در بوستون پیدا کرد. تحسین و جنجال همهجا او را دنبال میکرد. «جامعه در آمریکا» (1837)، مانند اثر شناختهشده الکسیس دو توکویل، بسیاری از ویژگیهای رفتار، نهادها و زندگی روزمره آمریکای شمالی را توصیف و تفسیر کرد. مارتینو با پیشبینی ماکس وبر استدلال کرد که ارزشهای اخلاقی زیربنای نهادهای اجتماعی هستند. این کتاب عمدتاً در نقد تلاش آمریکا برای رعایت اصول دموکراتیک خود بود. هریت بهخصوص نگران رفتار با زنان بود و فصلی را «غیاب سیاسیِ زنان» نامید. او ادعا کرد که به زنان «به جای عدالت، نادیده گرفته شدن داده شده است». او برای بهبود تحصیلات زنان استدلال کرد، به طوری که «نباید ازدواج تنها هدف آنها در زندگی باشد».
در ایالاتمتحده نهاد بردهداری، آرمانهای آزادی آمریکا را به تمسخر میگرفت. او در فصل «اخلاق بردهداری»، استدلالهای طرفدار بردهداری را که در ایالاتمتحده ترویج میشد، یکبهیک تکرار کرد و زیر سوال برد و این پرسش را مطرح کرد که آیا «فضیلتهای اجتماعی در جامعهای که بیعدالتی ویژگی اصلی آن است، امکانپذیر است یا خیر». او با زبانی ساده و خشن که برای زمان خود فوقالعاده بود، تحقیر جنسی زنان، چه برده و چه آزاد، آسیب به همه کودکان، انحراف وجدان و رفتار، و جامعهای را که با ریاکاری، بدگمانی و محدودیت آزادی کار میکرد، توصیف کرد.
او همچنین از تجربیات سفر به آمریکا، در کتاب محبوبتر خود، «بازنگری در سفر غربی» (1838) بهره برد. در سال 1839، هریت مارتینو اولین رمان خود، دیربروک1 را منتشر کرد. یک سال بعد «ساعت و مرد» بر اساس زندگی رهبر هائیتی، توسان لووِرتیور، نوشته شد. پس از آن نیز «همبازی»، مجموعهای از داستانهای کودکانه را در سال 1841 منتشر کرد.
هریت در سال 1839 در حال سفر به اروپا بود که بیمار شد و برادر شوهرش او را به نیوکاسل برد تا در همان نزدیکی درمان شود. او که به اقامتگاهی در روستای تایموث نقل مکان کرد، پنج سال را بهعنوان یک معلول گذراند و از افتادگی رحم و کیست تخمدان رنج میبرد. او که کاملاً در انتظار مرگ بود، ادعا کرد که از طریق هیپنوتیزم درمان شده است و بر اساس آن مشتاقانه کار را از سر گرفت.
هریت در سال 1845 به لیک دیستریکت نقل مکان کرد. آثار منتشرشده بعدی او «زندگی شرقی، حال و گذشته» (1848)، بر اساس سفرش به مصر و سرزمینهای مقدس؛ «تاریخ صلح» (1849)، تاریخ انگلستان بین سالهای 1816 و 1846؛ و به دنبال آن «مقدمهای بر تاریخ صلح 1815-1800» (1851)، به همراه الحاقات بعدی بود.
بعد از آن «نامههایی درباره قوانین طبیعت و رشد انسان» (1851) منتشر شد؛ این کتاب به دلیل بیان اعتقاد او به یک علتالعلل، و رد اعتقادات مذهبی سابقش، شور و هیجانی ایجاد کرد. انتشار این کتاب همچنین به رابطه او با برادرش، جیمز مارتینو، که اکنون یک چهره برجسته در کلیسای وحدتگرا بود، پایان داد.
او تا زمان جنگ داخلی آمریکا بهعنوان خبرنگار انگلیسی برای استاندارد ضدبردهداری آمریکا، به نوشتن علیه بردهداری ادامه داد. او به تحقیقات اجتماعی و اقتصادی خود ادامه داد، که مبنایی برای جریان مداوم مقالات ضدبردهداری بود. او مانند همعصر خود، جوزف استورج، ارتباط میان بردهداری در مستعمرهها و ستم طبقه کارگر در خانه را میدید، حتی با وجود مخالفتها و توافقهایی با چارتیستهای بریتانیایی (جنبش دموکراتیک تندرو در انگلستان). او نیز مانند استورج از رهایی فوری و نه تدریجی حمایت میکرد. او فلسفه اقتصادی لسهفرِ زمان جوانی خود را رد کرد و بهشدت خواستار «پایان دادن به بردهداری، بردگی مزدی و ستم طبقاتی» از دولت شد.
صدای اقلیتها
در سال 1852، هریت به کارکنان دیلی نیوز پیوست و طی 16 سال بعد، بیش از 1500 مقاله برای روزنامه نوشت. او همچنین مقالاتی در جاهای دیگر در مورد موضوعات مختلف نوشت، از جمله در مورد استخدام زنان برای مجله ادینبورگ ریویو، و تمهیدات آموزشی برای دختران برای مجله کورنهیل. او همچنین مقالات و داستانهایی برای مجلات کوچکتر مانند Tait’s Dicken’s Household Words و Once a Week نوشت.
در سال 1853 او فلسفه پوزیتیو آگوست کنت را منتشر کرد؛ ترجمهای پرطرفدار و فشرده از آثار بزرگ کنت به زبان فرانسوی، و در سال 1866 به الیزابت گرت اندرسون، امیلی دیویس، دوروتیا بیل و فرانسیس مری باس پیوست تا درخواستی را برای اعطای رای به زنان به پارلمان ارائه کند. او قبلاً مقالاتی به نفع ورود زنان به حرفه پزشکی نوشته بود.
پس از بازنشستگی، در سال 1869، هریت دوباره مجموعهای از مقالات کوتاه برای روزنامهها نوشت و به قوانین بیماریهای واگیر که در دهه 1860 در تلاش برای کاهش بیماریهای مقاربتی در نیروهای مسلح معرفی شده بود، حمله کرد. هریت اصولاً به قوانینی که فقط در مورد زنان اعمال میشد اعتراض داشت. طبق شرایط این قوانین، پلیس میتوانست هر زنی را که فکر میکرد روسپی است دستگیر کند و بخواهد او تحت معاینه پزشکی قرار گیرد تا «تمیز» بودنش را بررسی کند. هریت به تشکیل انجمن ملی برای لغو قوانین بیماریهای واگیر کمک کرد، که بعداً جوزفین باتلر رهبری آن را بر عهده گرفت و اهمیت مشارکت هریت را تصدیق کرد.
هریت که از یک وقفه دهساله پس از بیماریاش لذت میبرد، دوباره در سال 1855 احساس ناخوشی کرد. او که متقاعد شده بود بر اثر نارسایی قلبی در شرف مرگ است، طی سه ماه یک اتوبیوگرافی دوجلدی با سرعتی سرسامآور نوشت. اگرچه او 21 سال دیگر زندگی کرد و به همکاری با دیلی نیوز ادامه داد، زندگینامهاش بدون تغییر باقی ماند و پس از مرگش در سال 1876 منتشر شد.
کالبدشکافی ثابت کرد کیستی که او فکر میکرد در سال 1845 با هیپنوتیزم درمان شده، در واقع به رشد خود ادامه داده و علائمی را که او و پزشکانش در ابتدا به اشتباه به بیماری قلبی نسبت میدادند، ایجاد کرده است. او در سال 1876 در آمبلساید درگذشت.
اگرچه بسیاری از کارهای هریت مارتینو به وقایع اجتماعی و سیاسی دوران او مرتبط بود، اما او همچنان مانند یک مبارز برای حقوق زنان، علیه بردهداری و سایر گروههای اقلیت که صدایی نداشتند، برجسته است. زندگینامه او روشن و صریح است: در واقع یکی از بهترین زندگینامههای یک زن در قرن نوزدهم به شمار میآید. حوزههای کمی از زندگی ویکتوریایی وجود داشت که او حاضر به اظهار نظر در مورد آنها نبود، و تعداد کمی از معاصران شناختهشده از دنیای ادبیات و سیاست وجود داشتند که او با آنها آشنایی نداشت. از او هنوز هم بهعنوان یک چهره پیشگام در جامعهشناسی و به خاطر فعالیتهای اجتماعیاش یاد میشود.
پینوشت:
1- نهر گوزن، به معنی جایی که آهوها برای نوشیدن آب میروند، میتواند به یک موقعیت جغرافیایی (مانند یک جامعه) یا نام یک مکان خیالی (مانند یک کتاب) اشاره کند.