شناسه خبر : 49725 لینک کوتاه
تاریخ انتشار:

بهای جنگ

کدام اقتصاددانان در زمینه اقتصاد جنگ پژوهش کرده‌اند؟

 

زهرا تهرانی / نویسنده نشریه 

اقتصاددانان متعددی اقتصاد جنگ را مطالعه کرده‌اند و هزینه‌ها، پیامدها و تاثیر اقتصادی گسترده‌تر آن را تحلیل کرده‌اند. جاناتان فدرل، آندره مایر، گرنوت مولر، ویلی موچلر و موریتز شولاریک پیامدهای اقتصادی جنگ‌ها را از سال ۱۸۷۰ بررسی کرده‌اند و بر درآمد ازدست‌رفته، کاهش سرمایه فیزیکی و سرریزهای بین‌المللی تمرکز داشته‌اند. جیمز کی. بویس بررسی کرده است که چگونه اقتصاد می‌تواند به درگیری دامن بزند یا صلح را ترویج دهد. وی خرد اقتصادی متعارف را نقد کرده و هزینه‌های مالی، انسانی و زیست‌محیطی جنگ را تحلیل کرده است. رناتا آلیو جنگ را در نظریه‌های اقتصادی در طول زمان مطالعه کرده و دیدگاه‌های آدام اسمیت، جان هابسون، جان مینارد کینز، میشال کالکی و جوزف استیگلیتز و دیگران را پوشش داده است. جاناتان فدرل به همراه آندره مایر، گرنوت جی. مولر، ویلی موچلر و موریتز شولاریک، تاثیر اقتصادی جنگ را به طور گسترده بررسی کرده‌اند. آنها در مقاله خود با عنوان «بهای جنگ»، داده‌های ۱۵۰ سال و ۶۰ کشور را برای تعیین هزینه‌های اقتصادی درگیری‌های بین‌ایالتی تجزیه و تحلیل می‌کنند. یافته‌های آنها نشان می‌دهد که جنگ به طور متوسط ۲۰ درصد تولید را در مناطق آسیب‌دیده کاهش می‌دهد و به افزایش مداوم تورم تقریباً ۱۰ درصد منجر می‌شود. علاوه بر این، آنها اثرات سرریز قابل توجهی را برجسته می‌کنند- کشورهای همسایه نیز رکود اقتصادی را تجربه می‌کنند و شدت تاثیر با افزایش فاصله جغرافیایی کاهش می‌یابد. فدرل و همکارانش این الگوها را با استفاده از یک مدل چرخه تجاری بین‌المللی توجیه می‌کنند و نشان می‌دهند که جنگ تجارت را مختل می‌کند و ظرفیت تولیدی را از بین می‌برد و به انقباض‌های اقتصادی گسترده‌تر منجر می‌شود.

 بهای جنگ 

هزینه‌های اقتصادی درگیری‌های مسلحانه -از نظر از دست دادن درآمد و کاهش سرمایه فیزیکی- به طور عمده از سوی کشورهایی که در قلمرو آنها جنگ رخ می‌دهد، متحمل می‌شوند. با این حال، جنگ‌ها هزینه‌هایی را نیز بر سایر کشورها، به ویژه کشورهایی که از نظر جغرافیایی نزدیک‌ترین فاصله را به محل نزاع و درگیری دارند، تحمیل می‌کنند. در سال‌های اخیر، بانک‌های مرکزی با تشدید سیاست‌های پولی به این شوک‌ها -‌از جمله جنگ در اوکراین- پاسخ داده‌اند؛ استراتژی‌ که نویسندگان به طور گسترده از آن حمایت می‌کنند. چشم‌انداز سیاسی و اقتصادی جهان دستخوش تغییرات عمیقی شده است. تنش‌های ژئوپولیتیک در حال افزایش هستند و رقابت میان ملت‌ها آشکار می‌شود. جنگ‌ها باعث مرگ و ویرانی می‌شوند، تجارت را مختل می‌کنند و امور مالی عمومی را به‌شدت تحت تاثیر قرار می‌دهند. برای کشورهایی که در خاک خود جنگ را تجربه می‌کنند، این امر معمولاً به یک فاجعه اقتصادی آشکار می‌انجامد. با این حال، جنگ‌ها و افزایش هزینه‌های نظامی مرتبط با آن می‌تواند اثرات انبساطی نیز داشته باشد و به خروج اقتصادها از رکود کمک کند. پتانسیل تولیدی یک اقتصاد عامل قدرتمندی است که نتیجه جنگ‌ها را رقم می‌زند. بنابراین جنگ برای اقتصاد مهم است و درک بهتر اقتصاد جنگ برای اقتصاددانان در اولویت قرار دارد. تا به امروز، شواهد محدودی در مورد تاثیر کلان اقتصادی جنگ‌های بین‌ایالتی وجود دارد و اساساً هیچ شواهدی در مورد سرریزهای کلان اقتصادی بین‌المللی آنها وجود ندارد (برای مورد اول، به چوپیلکین و کوچان ۲۰۲۲ مراجعه کنید). در این زمینه، با استفاده از یک مجموعه داده جدید که تمام جنگ‌های بزرگ از سال ۱۸۷۰ را پوشش می‌دهد، پیامدهای اقتصادی مستقیم جنگ‌ها را برای مناطق جنگی بزرگ، که با تلفات بیش از ۱۰ هزار نفر در خاک خود تعریف می‌شوند، و همچنین اثرات سرریز برای سایر اقتصادها تخمین می‌زنیم. تلفات اقتصادی جنگ محدود به مناطق جنگی یا سایر طرف‌های مستقیم جنگ نیست و ما تفسیری ساختاری از شواهد را از دیدگاه یک الگوی چرخه تجاری بین‌المللی ارائه می‌دهیم.

اثر اقتصادی بر محل جنگ  

شکل نشان می‌دهد که چگونه تولید ناخالص داخلی واقعی و تورم با شروع جنگ، که با سال صفر در محور افقی نشان داده شده است، تنظیم می‌شوند. خط بنفش پررنگ، تخمین مربوط به محل جنگ را نشان می‌دهد، در حالی که ناحیه سایه‌دار نشان‌دهنده عدم قطعیت آماری (محدوده اطمینان ۹۰ درصد) است. تولید ناخالص داخلی، که در نمودار سمت چپ نشان داده شده است، به طور متوسط بیش از ۳۰ درصد نسبت به روند حدود پنج سال پس از شروع جنگ کاهش می‌یابد. نمودار سمت راست، واکنش تورم را نشان می‌دهد. محل جنگ افزایش زیاد و مداوم تورم را تجربه می‌کند. این اثر در سال اول پس از شروع جنگ در حدود ۱۵ درصد به اوج خود می‌رسد، اما پس از آن همچنان بالا می‌ماند. به طور خلاصه، جنگ نشان‌دهنده یک شوک عرضه نامطلوب بزرگ و مداوم است که فعالیت اقتصادی در بحبوحه فشار تورمی شدید، منقبض می‌شود. برای اینکه این نتایج را در چشم‌انداز قرار دهیم، تاکید می‌کنیم که برآوردهای ما منعکس‌کننده میانگین تاثیر جنگ‌های بزرگ است. در نمونه ما، یک منطقه جنگی بزرگ به طور متوسط تقریباً ۳۵۰ هزار نفر تلفات داشته و درگیرهایی را تجربه می‌کند که حدود سه سال و نیم طول می‌کشد. به این ترتیب، یک منطقه جنگی متوسط -از نظر تلفات- از جنگ فعلی در اوکراین کوچک‌تر است: برآوردها از آگوست ۲۰۲۳ تعداد کشته‌ها و زخمی‌های نیروها را نزدیک به ۵۰۰ هزار نفر نشان می‌دهد (کوپر و همکاران، ۲۰۲۳). از آنجا که پایان خشونت هنوز در چشم‌انداز نیست، می‌توانیم به طور منطقی انتظار داشته باشیم که این تعداد افزایش یابد. در مجموع، نمونه ما شامل ۳۸ منطقه جنگی و ۱۷۹۸ مورد است که در آن یک کشور به طور بالقوه در معرض یک جنگ بزرگ در خاک بیگانه قرار گرفته است.

سرریزها به کشورهای دیگر

شکل همچنین میانگین سرریزها را از نظر تولید ناخالص داخلی و تورم به سایر کشورها نشان می‌دهد که با خطوط خاکستری‌رنگ در هر دو نمودار نشان داده شده است. اینها کشورهایی در نمونه ما هستند که محل جنگ نیستند، اگرچه ممکن است طرف جنگ باشند یا نباشند. میانگین سرریزها بر سایر کشورها بسیار خفیف است. با این حال، مشخص می‌شود که این تخمین‌ها ناهمگونی قابل توجهی را در میان کشورها پنهان می‌کنند.

شکلی که ملاحظه می‌کنید پاسخ‌ها را برای یک مشخصه نشان می‌دهد که اجازه می‌دهد اثرات بر سایر کشورها بسته به فاصله جغرافیایی آنها از محل جنگ متفاوت باشد. خط ممتد قرمز نشان‌دهنده تخمین‌ها برای یک کشور «نزدیک» است- یعنی همسایه مستقیم محل جنگ. خط ممتد آبی نشان‌دهنده کشوری است که «دور» است- تا حد امکان با محل جنگ فاصله دارد. تفاوت میان این گروه‌ها بسیار زیاد است و باید گفت که سرریزها برای کشورهای واقعی در محدوده‌ای قرار می‌گیرند که از طریق این دو مورد محدودکننده پوشش داده می‌شود. در کشور همسایه، تولید ناخالص داخلی واقعی در اثر جنگ کاهش می‌یابد و همچنان ضعیف‌تر باقی می‌ماند. پنج سال پس از شروع جنگ، تولید ناخالص داخلی در مقایسه با روند قبل از جنگ تقریباً 10 درصد کاهش یافته است. در عین حال، تورم به طور قابل توجهی افزایش می‌یابد. این نشان می‌دهد که شوک عرضه در محل جنگ، سرریزهای قوی از طرف عرضه را به اقتصاد همسایه نیز ایجاد می‌کند. در مقابل، کشورهایی که در آن سوی دیگر جهان واقع شده‌اند، تورم پایدار و حتی سرریزهای مثبت تولید را تجربه می‌کنند. نکته مهم این است که تاثیرات بر سایر کشورها مستقل از اینکه آیا یک کشور طرف جنگ است یا خیر، پابرجا می‌ماند- سرریزها برای کشورهای متخاصم تا حدودی قوی‌تر از کشورهای ثالث هستند، اما الگوی کلی به طرز چشمگیری مشابه است. بر این اساس، می‌توانیم این احتمال را که پیامدهای اقتصادی جنگ بر سایر کشورها ناشی از مشارکت واقعی در جنگ باشد، رد کنیم.

سرریزها از طریق پیوندهای تجاری و هزینه‌های نظامی  

همان‌طور که در مقاله نشان می‌دهیم، می‌توان تاثیر کلان اقتصادی جنگ را در چهارچوب یک الگوی پیشرفته از اقتصاد جهانی تشریح کرد. برای این منظور، فرض می‌کنیم که جنگ از دو طریق بر محل جنگ اثرگذار است، که با شواهد ارائه‌شده در مقاله سازگار است. اول، بخش قابل توجهی از موجودی سرمایه آن نابود می‌شود. دوم، بهره‌وری پیوسته کاهش می‌یابد. کاهش بهره‌وری با این مفهوم سازگار است که تغییر به اقتصاد جنگی مستلزم خسارت‌های چشمگیری در کارایی است. هم تخریب موجودی سرمایه و هم کاهش بهره‌وری، این ایده را رسمیت می‌بخشند که جنگ، از نظر اقتصادی، نشان‌دهنده یک شوک عرضه نامطلوب است: فعالیت اقتصادی منقبض شده و تورم افزایش می‌یابد؛ همان‌طور که در داده‌ها مشاهده می‌کنیم. این اثرات به‌ویژه به کشورهایی که پیوندهای تجاری قوی با اقتصاد محل جنگ دارند، سرایت می‌کند. در شبیه‌سازی‌های مدل، همچنین به‌صراحت افزایش قابل توجه هزینه‌های نظامی را که در طول زمان جنگ مستند می‌کنیم، در نظر می‌گیریم. در محل جنگ، هزینه‌های نظامی در طول یک جنگ متوسط تا 10 درصد تولید ناخالص داخلی افزایش می‌یابد. اما در سایر کشورها، چه نزدیک و چه دور، نیز افزایش زیادی دیده می‌شود. این موضوع تا حدودی توضیح می‌دهد که چرا تولید ناخالص داخلی در برخی موارد در کشورهای دور افزایش می‌یابد: افزایش فعالیت اقتصادی به دلیل هزینه‌های بالاتر، بر سرریزهای نامطلوب از محل جنگ غلبه دارد، که در کشورهای دور ضعیف هستند.

بانک‌های مرکزی و شوک ناشی از جنگ  

39یافته‌های ما، سرریزهای نامطلوب سمت عرضه را به عنوان یک ویژگی فراگیر جنگ‌ها نشان می‌دهد؛ ویژگی که معمولاً برای مدت طولانی‌تری نسبت به سایر شوک‌های عرضه ادامه می‌یابد. در میان چیزهای دیگر، این موضوع به چالش ناشی از آن برای سیاست‌گذاران پولی نیز اشاره دارد. یک شوک نامطلوب عرضه پایدار ممکن است تاثیر تورمی ایجاد کند که بانک مرکزی نمی‌تواند به‌سادگی آن را «بررسی» کند. از این رو، تجزیه و تحلیل ما به طور گسترده از واکنش بانک‌های مرکزی در سال‌های اخیر پشتیبانی می‌کند، که در پاسخ به مجموعه‌ای از شوک‌های نامطلوب عرضه، از جمله -به‌ویژه برای اروپا- جنگ جاری در اوکراین، سیاست‌های پولی را تشدید کرده‌اند.

در ادامه به یک جمع‌بندی اوضاع اقتصادی در جنگ می‌پردازیم. اثرات اقتصادی کلیدی جنگ شامل مواردی مثل تخریب زیرساخت‌هاست. جنگ‌ها اغلب به جاده‌ها، کارخانه‌ها و خدمات ضروری آسیب می‌رسانند و بهره‌وری و تولید اقتصادی را کاهش می‌دهند. تورم و کمبود مورد دیگر است. دولت‌ها ممکن است برای تامین مالی تلاش‌های نظامی پول چاپ کنند که به تورم منجر می‌شود. جنگ‌ها همچنین زنجیره‌های تامین را مختل می‌کنند و باعث کمبود کالاهایی مانند غذا و سوخت می‌شوند. افزایش بدهی دولت مورد بعدی است. کشورها اغلب برای تامین مالی جنگ‌ها به‌شدت قرض می‌گیرند که فشار اقتصادی بلندمدت را به دنبال دارد. بر مورد بعدی نام کینزگرایی نظامی گذاشته‌اند. برخی از اقتصاددانان معتقدند که هزینه‌های نظامی می‌تواند با ایجاد شغل و پیشبرد نوآوری‌های تکنولوژیک، رشد اقتصاد را تحریک کند. اقتصادهای جنگی موضوع دیگری است. برخی از کشورها اقتصاد خود را به طور کامل برای تولید جنگ بازسازی می‌کنند و نیازهای نظامی را بر کالاهای غیرنظامی اولویت می‌دهند. انواع مختلف جنگ به روش‌هایی متفاوت بر اقتصاد تاثیر می‌گذارند و تجارت، تورم، هزینه‌های دولت و رشد بلندمدت را شکل می‌دهند. در ادامه به نحوه تاثیر اشکال مختلف درگیری بر چشم‌اندازهای اقتصادی می‌پردازیم.

 1- جنگ متعارف

 تخریب زیرساخت‌ها: بمباران‌ها و نبردهای زمینی جاده‌ها، کارخانه‌ها و خدمات ضروری را ویران می‌کنند و بهره‌وری را کاهش می‌دهند.  بدهی دولت: کشورها اغلب برای تامین مالی عملیات نظامی، وام‌های سنگینی می‌گیرند که به فشار مالی بلندمدت منجر می‌شود.  بازسازی پس از جنگ: تلاش‌های بهبودی می‌تواند رشد اقتصاد را تحریک کند، اما هزینه‌های بازسازی بسیار زیاد است.

2- جنگ‌های داخلی

 کاهش سرمایه‌گذاری: بی‌ثباتی سیاسی، سرمایه‌گذاری خارجی را دلسرد و توسعه اقتصادی را متوقف می‌کند.  آوارگی و کمبود نیروی کار: مهاجرت گسترده، بازارهای کار را مختل می‌کند و بهره‌وری را کاهش می‌دهد.  تخلیه منابع: دولت‌ها بودجه را از برنامه‌های اجتماعی به هزینه‌های نظامی منحرف می‌کنند و خدمات عمومی را تضعیف می‌کنند.

3- جنگ اقتصادی (تحریم‌ها و جنگ‌های تجاری)

 اختلال در زنجیره تامین: تحریم‌ها دسترسی به کالاهای ضروری را محدود می‌کنند و باعث تورم و کمبود می‌شوند.  کاهش ارزش پول: محدودیت‌های تجاری، پول ملی را تضعیف می‌کند و واردات را گران‌تر می‌کند.  انزوای بلندمدت: کشورهایی که تحت تحریم‌های طولانی‌مدت هستند، برای ادغام مجدد در بازارهای جهانی با مشکل مواجه می‌شوند.

4- جنگ سایبری

 حملات به سیستم مالی: حملات سایبری به بانک‌ها و بازارهای سهام می‌تواند اقتصادها را بی‌ثبات کند.  ضرر و زیان شرکت‌ها: حوادث هک میلیاردها دلار خسارت به بار می‌آورد و موجب می‌شود کسب‌و‌کارها درصدد ارتقای امنیتی برآیند.  سرقت داده‌ها و جاسوسی: سرقت مالکیت معنوی، صنایع را تضعیف می‌کند و رقابت‌پذیری را کاهش می‌دهد.

در پایان این مقاله درباره اقتصاد جنگ، باید بر این نکته تاکید کرد که در دوران جنگ، اقتصاد کشورها نه‌تنها با چالش‌های عظیمی دست به گریبان می‌شوند، بلکه فرصت‌هایی برای تحول نیز پدیدار می‌شود. اتخاذ سیاست‌های مناسب، مدیریت منابع محدود و ایجاد سازوکارهایی برای حفظ ثبات اقتصادی از اهمیت حیاتی برخوردارند.  

دراین پرونده بخوانید ...