تاریخچه جهانی جنگها
جنگها چه تفاوتی با هم دارند؟
جنگ، از آغاز تمدن بشری تاکنون، یکی از عناصر ثابت تاریخ بوده است. جنگ پدیدهای تلخ و همواره حاضر، در اشکال و ابعاد مختلف ظهور کرده و زندگی میلیونها انسان را متاثر ساخته است. از درگیریهای قبیلهای ساده با چوب و سنگ گرفته تا جنگهای تمامعیار قرن بیستم با تانک، هواپیما و بمب هستهای، تاریخ بشر همواره در سایه جنگها شکل گرفته است. هرچند دلایل آغاز جنگها میتواند متنوع باشد، آنچه مسلم است، این است که جنگ در هر عصر، متناسب با شرایط زمانی و سطح فناوری آن دوره، چهرهای متفاوت به خود گرفته است. در دوران باستان، جنگ بیشتر مفهومی محلی و محدود داشت؛ درگیریهایی میان اقوام یا امپراتوریها برای تسلط بر سرزمین یا منابع. سلاحها ابتدایی بودند و پیروزی وابسته به مهارت نظامی و قدرت بدنی بود. با گذشت زمان و پیشرفت فناوری، باروت و توپخانه وارد میدان شدند، ارتشها سازمانیافتهتر شدند و جنگها پیچیدگی بیشتری یافتند. تا آنکه در قرن بیستم، با دو جنگ جهانی، بشر شاهد ابعاد صنعتی و تمامعیار جنگ شد؛ جنگهایی با میلیونها کشته، تخریب گسترده و استفاده از سلاحهایی همچون گازهای سمی و بمب اتم. پس از آن، در دوران جنگ سرد، مفهوم جنگ نیابتی شکل گرفت؛ درگیریهایی که قدرتهای جهانی به جای جنگ مستقیم، از طریق نیروهای محلی یا گروههای مسلح پیش میبردند. در این میان، ایران نیز تجربهای دردناک از جنگ دارد. جنگ هشتساله با عراق، که با تهاجم صدام حسین در سال ۱۳۵۹ آغاز شد، یکی از طولانیترین و خونبارترین جنگهای قرن بیستم در منطقه بود. خاطرات این جنگ هنوز در حافظه جمعی ایرانیان زنده است؛ زخمی که با گذشت زمان التیام نیافته، و سایهاش همچنان بر فضای اجتماعی و سیاسی کشور باقی مانده است. اکنون اما، با تشدید تنشها میان ایران و اسرائیل، این پرسش پیشروی ماست: این جنگ چه تفاوتهایی با جنگهای گذشته دارد؟ درگیری ایران و اسرائیل، برخلاف بسیاری از جنگهای سنتی، در بستر کاملاً متفاوت شکل گرفته است. این جنگ، اگرچه ریشه در تضادهای سیاسی و ایدئولوژیک دارد، اما چهره آن بهشدت مدرن و فناورانه است. بنابراین، بازگشت به تاریخ جنگها نهتنها کنجکاوی تاریخی نیست، بلکه ضرورت تحلیلی است. درک سیر تحولات جنگ، به ما کمک میکند بهتر تفاوتها را درک کنیم، تهدیدها را بشناسیم و شاید راهی برای جلوگیری از تکرار فاجعه بیابیم. در زمانی که افکار عمومی ایران همچنان تحت تاثیر دردهای جنگ گذشته است، شناخت دقیق از ماهیت درگیری احتمالی آینده، میتواند به درک بهتر، آمادگی بیشتر، و حتی امکان گفتوگو و پیشگیری کمک کند. در این گزارش، تاریخچه جهانی جنگها را مرور میکنیم و بهطور مشخص به این پرسش پاسخ میدهیم که جنگ ایران و اسرائیل چه تفاوتهایی با جنگهای قبل دارند؟
تحولات تاریخی جنگها
تاریخ بشر مملو است از جنگهایی است که در گذر زمان، هم از نظر ابزار و تاکتیک و هم از منظر اهداف و پیامدها، دستخوش تحولات عمیق شدهاند. جنگ در ابتدا پدیدهای ساده و مستقیم بود؛ جوامع اولیه برای بقا، قلمرو، منابع آب یا چراگاهها با یکدیگر درگیر میشدند. در دوران باستان، این درگیریها شکل منظمی به خود گرفتند و با ظهور دولتهای مرکزی و امپراتوریهای بزرگ، جنگ به ابزاری برای گسترش قدرت و سلطه سیاسی تبدیل شد. امپراتوریهای مصر باستان، آشور و روم نمونههایی از این قدرتها بودند که با ارتشهای منظم و ساختارمند خود، سرزمینهای گستردهای را زیر سیطره درآوردند. ابزار جنگ در آن دوران شامل شمشیر، نیزه، تیر و کمان، سپر، و در موارد پیشرفتهتر، ارابههای جنگی میشد. همچنین با گسترش جوامع فئودالی در قرون وسطی، قلعهها و دژهای مستحکم، شوالیههای زرهپوش و ساختارهای نظامی مبتنی بر وفاداری به اربابان محلی، تصویر رایج جنگ در این دوران را شکل دادند. نبردهای آن زمان اگرچه محدود به جغرافیایی خاص بود، اما تاثیر زیادی بر شکلگیری مرزهای سیاسی و فرهنگی اروپا داشت. تحول اساسی در تاریخ جنگ با اختراع باروت در قرن نهم میلادی رخ داد که بهمرور به اروپا نیز راه یافت. باروت، در آغاز برای ساخت سلاحهای ساده استفاده میشد، اما بهتدریج توپخانهها، تفنگها و سلاحهای گرم دیگر به میدان نبرد وارد شدند. در دوران مدرن، استفاده از توپ و تفنگ و سپس ایجاد ارتشهای منظم ملی، چهره جنگ را بهکلی دگرگون کرد. در همین زمان، اروپا وارد دوران استعمار شد و جنگهایی در مقیاس جهانی برای فتح سرزمینها، منابع و کنترل مسیرهای تجاری به راه افتاد. نبردهای استعماری اروپا در آسیا، آفریقا و آمریکا، اغلب با تکیه بر قدرت نظامی برتر و فناوریهای نوین، تمدنهای بومی را مغلوب کرد. در همین دوره، انقلابهایی چون انقلاب فرانسه و انقلاب آمریکا، مفاهیمی چون آزادی، جمهوریت و حقوق بشر را به میان کشیدند و جنگ را از شکل سنتی خارج کرد. دیگر جنگ صرفاً برای گسترش قلمرو نبود، بلکه اهداف ایدئولوژیک و اجتماعی نیز در آن دخیل شد. ورود به قرن بیستم، جنگ را به سطح بیسابقه از پیچیدگی و ویرانگری رساند. جنگ جهانی اول که از ۱۹۱۴ تا ۱۹۱۸ به طول انجامید، نمونهای بارز از جنگی تمامعیار بود. در این جنگ، میلیونها نفر در سنگرهای بیانتها درگیر نبرد فرسایشی شدند. استفاده از گازهای سمی، مسلسل، توپهای سنگین و بسیج سراسری ملتها، باعث شد جنگ تنها به میدان نبرد محدود نشود، بلکه تمام جامعه (از کارگران کارخانهها تا کشاورزان) درگیر ماشین جنگ شوند. با پایان این جنگ، جهان هنوز زخمهایش را ترمیم نکرده بود که جنگ جهانی دوم در سال ۱۹۳۹ آغاز شد. بمباران هوایی شهرها، استفاده از نیروی هوایی در مقیاس وسیع، و در نهایت استفاده از سلاح هستهای علیه دو شهر ژاپن، سطحی هولناک از خشونت سازمانیافته را به نمایش گذاشت. در این دوران، جنگ تنها میان ارتشها نبود، بلکه تمام جوامع انسانی هدف قرار میگرفتند و مفهوم «غیرنظامی» بهنوعی رنگ باخت. با پایان جنگ جهانی دوم، نظام جهانی وارد مرحلهای متفاوت شد که به جنگ سرد شهرت یافت. در این دوران، دو ابرقدرت یعنی ایالاتمتحده آمریکا و اتحاد جماهیر شوروی، وارد رقابتی همهجانبه شدند که اگرچه عمدتاً فاقد تقابل مستقیم نظامی بود، اما بهشدت پرتنش و گسترده بود. جنگ ویتنام، که آمریکا در آن با نیروهای کمونیستی مورد حمایت شوروی و چین درگیر شد، یکی از نمونههای بارز این نبرد نیابتی بود. جنگ کره، حمله شوروی به افغانستان و همچنین درگیریهای مداوم در خاورمیانه، از جمله جنگهای عرب و اسرائیل، نیز صحنههایی از این رقابت ایدئولوژیک بودند. جنگ نیابتی بهمعنای درگیری غیرمستقیم میان دو قدرت از طریق گروهها، دولتها یا شورشیان محلی است که نمایندگی منافع یکی از طرفین اصلی را بر عهده دارند. جنگ سرد همچنین موجب شد فناوری نظامی بهشدت توسعه یابد. از ساخت موشکهای قارهپیما تا رقابت در تسلیحات هستهای و سپس ورود به عرصه فضایی، همه و همه در قالب رقابتی تسلیحاتی شکل گرفت که با وجود نبود تقابل مستقیم، تهدیدی دائمی برای بشریت محسوب میشد. در نتیجه، جنگ در قرن بیستم و پس از آن، به پدیدهای چندوجهی تبدیل شد که هم عرصه نظامی، هم اقتصادی و هم فرهنگی را دربر میگرفت.
تقابل ایران و اسرائیل
تنش میان ایران و اسرائیل یکی از پیچیدهترین و مستمرترین بحرانهای ژئوپولیتیک در خاورمیانه است که ریشههای آن به تحولات پس از انقلاب اسلامی ۱۳۵۷ بازمیگردد. جمهوری اسلامی ایران با رویکردی انقلابی و ضدصهیونیستی شکل گرفت و موجودیت اسرائیل را بهعنوان یک دولت نامشروع و تجاوزگر به رسمیت نشناخت. از آن زمان، «نابودی اسرائیل» و حمایت تمامقد از آرمان فلسطین، به بخشی از گفتمان رسمی ایران تبدیل شد. در مقابل، اسرائیل نیز گسترش نفوذ منطقهای ایران و حمایت آن از گروههای مسلح را تهدیدی وجودی برای امنیت خود دانسته و رویکردی خصمانه نسبت به تهران اتخاذ کرده است. این دشمنی، که در ابتدا عمدتاً جنبه ایدئولوژیک داشت، بهتدریج ابعاد راهبردی، نظامی و اطلاعاتی به خود گرفت. برنامه هستهای ایران در دهههای گذشته به نقطه تمرکز این تقابل بدل شده است. اسرائیل که خودش سیاستی مبهم نسبت به تجهیزات نظامی هستهایاش دارد، از دستیابی ایران به توانمندی هستهای ابراز نگرانی کرده و تاکید دارد نزدیکشدن ایران به آستانه تولید سلاح هستهای، تعادل قوا را در منطقه به زیان تلآویو بر هم میزند. در این چهارچوب، اسرائیل بارها با انجام عملیات خرابکاری، حملات سایبری (مانند استاکسنت)، و ترور دانشمندان هستهای ایران، تلاش کرده روند پیشرفت برنامه هستهای ایران را مختل کند. ویژگی بارز دیگر این دشمنی، ماهیت نیابتی آن در طول سالهای گذشته بوده است. ایران با حمایت از گروههایی مانند حزبالله لبنان، حماس، جهاد اسلامی فلسطین و انصارالله یمن، تلاش کرده فشار چندوجهی علیه اسرائیل ایجاد کند. از سوی دیگر، اسرائیل نیز بهطور منظم به اهداف مرتبط با ایران در سوریه، لبنان و عراق حمله کرده است. این تقابل، اغلب در چهارچوب درگیریهای محدود و کنترلشده باقی مانده، اما در مواردی در آستانه شعلهور شدن یک جنگ تمامعیار قرار گرفته است. تحولات سالهای ۲۰۲۳ و ۲۰۲۴ نشانههای آشکاری از عبور این تقابل از فاز نیابتی به مواجهه مستقیم ارائه دادهاند. حمله هماهنگ حماس به اسرائیل در اکتبر ۲۰۲۳، که از سوی تلآویو با نقشآفرینی و حمایت ایران تحلیل شد، آغازگر مرحله جدیدی از بحران بود. نقطه عطف این روند، حمله مستقیم موشکی و پهپادی ایران به خاک اسرائیل در آوریل ۲۰۲۴ بود؛ اقدام بیسابقه که در پاسخ به حمله اسرائیل به کنسولگری ایران در دمشق انجام شد. با وجود رهگیری گسترده این حمله از طریق سامانههای پدافندی اسرائیل و متحدانش، اقدام تهران نشانهای صریح از عبور از خطوط قرمز سنتی و ورود به مرحلهای تازه از تقابل بود. پاسخ اسرائیل نیز در قالب حملات محدود اما دقیق به خاک ایران، این چرخه تقابل را تشدید کرد.
در سطح منطقهای، عادیسازی روابط اسرائیل با برخی کشورهای عربی، از جمله امارات، بحرین و مذاکرات با عربستان سعودی، موجب افزایش نگرانی تهران از شکلگیری محور منطقهای ضدایرانی شده است. در مقابل، ایران نیز تلاش کرده با تعمیق روابط با قدرتهایی همچون روسیه و چین، و نیز گسترش حمایت از محور مقاومت، موازنه قدرت را حفظ کند. آرایش جدید بازیگران، در کنار شکست یا رکود ابزارهای دیپلماتیک همانند برجام، چشمانداز درگیری نظامی مستقیم و غیرقابلکنترل را افزایش داده است. تقابل ایران و اسرائیل اکنون از یک خصومت ایدئولوژیک فراتر رفته و به رقابتی راهبردی، چندلایه و پرخطر بدل شده است. این تقابل حوزههایی همچون عملیات نظامی مستقیم، جنگ نیابتی، سایبری، اطلاعاتی و حتی تهدیدهای هستهای را دربر میگیرد. مهار این بحران، بیش از آنکه به ظرفیت نظامی طرفین وابسته باشد، به عقلانیت سیاسی و آمادگی برای کاهش تنش از طریق دیپلماسی نیاز دارد. هر اشتباه محاسباتی، میتواند منطقه شکننده را به ورطه جنگی ویرانگر سوق دهد.
عامل اصلی تغییر جنگ
رویارویی ایران و اسرائیل در عصر حاضر، نمونهای از دگرگونی بنیادی در ماهیت جنگها در دوران مدرن است؛ دگرگونی که بهویژه در مقایسه با جنگ ایران و عراق در دهه ۱۳۶۰ بهوضوح قابل مشاهده است. در آن زمان، جنگ بهعنوان درگیری زمینی متعارف تعریف میشد که نیروهای دو طرف در خطوط مرزی و با تجهیزات کلاسیک همانند تانک، توپخانه، نیروی پیاده و جنگافزارهای سبک درگیر بودند. محور اصلی جنگ، تسلط بر مرزها و قلمرو فیزیکی بود و از این منظر، جنگ ایران و عراق شباهت زیادی به نبردهای کلاسیک قرون بیستم داشت. اما مواجهه کنونی ایران و اسرائیل از اساس، ماهیتی ترکیبی، چندبُعدی و مدرن دارد که در آن، فناوری نهتنها ابزار، بلکه خودش به میدان نبرد بدل شده است. در این تقابل جدید، پهپادها، موشکهای نقطهزن، عملیات سایبری، جنگ اطلاعاتی و تسلیحات هدایتشونده دقیق جایگزین لشکرکشیهای بزرگ و جنگهای فرسایشی شدهاند. جنگ سایبری یکی دیگر از میدانهای نوظهور این نبرد است. حملات سایبری به زیرساختهای انرژی، تاسیسات هستهای، سامانههای بانکی و حتی اختلال در سیستمهای GPS، نشاندهنده آن است که جنگ دیگر محدود به میدان نبرد فیزیکی نیست و جبههها به درون شهرها، کارخانهها، شبکههای اطلاعاتی و حتی ذهن مردم گسترش یافتهاند. بر خلاف دهه ۱۳۶۰ که دسترسی به اطلاعات بسیار محدود بود و رسانهها عمدتاً دولتی و کنترلشده بودند، امروز نبرد روایتها و اطلاعات در رسانهها، شبکههای اجتماعی و فضای جهانی به بخش مهمی از استراتژیهای جنگی تبدیل شده است. در نهایت، فناوری نهتنها ابزار جنگ را تغییر داده، بلکه ساختار، منطق و پیامدهای آن را نیز دگرگون کرده است. جنگ صرفاً رویارویی دو ارتش نیست، بلکه تقابل شبکهای از ابزارها، دادهها، اذهان و سیستمهاست. این تغییر، نیاز به بازاندیشی در مفاهیم سنتی امنیت، دفاع و حتی پیروزی دارد؛ چرا که در چنین شرایطی، پیروزی ممکن است نه با تصرف خاک، بلکه با تسلط بر ذهنها، دادهها و توانایی اختلال در عملکرد دشمن تعریف شود. جنگ ایران و اسرائیل نمود آشکاری از این تغییر است که در آن تکنولوژی نهفقط وسیلهای برای تسلط، بلکه میدان نبردی پنهان و مرموز شده است.
حافظه تاریخی
تاریخ جنگها، بهویژه تجربههای تلخ و ویرانگر آنها، باید همانند هشدار جدی برای امروز ما تلقی شود. حافظه تاریخی جامعه، بهویژه در کشوری همانند ایران که جنگ هشتساله با عراق را تجربه کرده، سرشار از رنج، تخریب و فداکاری است. جنگ، برخلاف آنچه در شعارها یا تبلیغات رسمی ممکن است جلوه کند، واقعیت پیچیده، پرهزینه و غیرقابل کنترل است که اثرات آن میتواند نسلها ادامه یابد. در این میان، مسئولیت بزرگی بر دوش سیاستگذاران، نخبگان، رسانهها و جامعه مدنی است. سیاستگذاران باید با اتکا به واقعگرایی، تحلیل دقیق پیامدها و درک صحیح از منافع ملی، از تصمیمهایی که کشور را بهسوی رویاروییهای پرهزینه سوق میدهد اجتناب کنند. جامعه مدنی نیز باید نقش مطالبهگرانه و انتقادی ایفا کند؛ چرا که بیتفاوتی عمومی نسبت به تصمیمهای حیاتی، راه را برای اشتباههای جبرانناپذیر هموار میکند. همچنین رسانهها نباید صرفاً به بازنشر روایتهای رسمی اکتفا کنند، بلکه باید از طریق تحلیلهای مستقل و گفتوگوهای واقعی، مردم را درک بهتر از موقعیت و مخاطرات پیشرو یاری دهند. تنها راهحل پایدار، تکیه بر گفتوگو، دیپلماسی و اطلاعرسانی شفاف است. تجربه جهانی نشان داده حتی در سختترین شرایط، مذاکره میتواند جایگزین جنگ شود، اگر ارادهای جدی برای صلح وجود داشته باشد. فراموش نکنیم که هزینه جنگ را مردم میپردازند؛ پس باید پیش از آنکه خیلی دیر شود، برای صلح تلاش کرد.