شناسه خبر : 49745 لینک کوتاه
تاریخ انتشار:

به‌وقت آتش‌بس

چرا حمله مشترک اسرائیل و آمریکا علیه ایران رقم خورد؟

 

محمدحسین باقی / نویسنده نشریه 

ایالات‌متحده ساعت 2 بامداد روز یکشنبه (1 تیرماه 1404) دستور حمله به تاسیسات هسته‌ای ایران را صادر کرد. این در حالی است که ترامپ دو هفته به دیپلماسی زمان داده بود تا اوضاع حل‌وفصل شود. اگرچه رئیس‌جمهور آمریکا در سخنرانی چهاردقیقه‌ای خود از تالار کراس کاخ سفید گفت: «هدف ما نابودی ظرفیت غنی‌سازی هسته‌ای ایران» بود اما پرسشی که ذهن بسیاری از تحلیلگران و اندیشکده‌ها را به خود مشغول کرده این است که «چرا» یا «چه شد» که ترامپ ناگهان تغییر موضع داد و دستور حمله را صادر کرد؟ البته او در سخنانی گفته بود که از «تصمیم‌های دقیقه‌نودی کیف می‌کند» زیرا «کسی نمی‌تواند بفهمد که در ذهنم چه می‌گذرد». ترامپ در حالی ‌که معاون رئیس‌جمهور، وزیر امور خارجه و وزیر دفاعش در کنارش بودند ایران را «قلدر خاورمیانه» نامید و تهدید کرد که اگر ایران صلح نکند «حملات آینده بسیار بزرگ‌تر و بسیار آسان‌تر خواهد بود» (Liptak, 2025). مقام‌های آمریکایی اعلام کردند که ایالات‌متحده از شش بمب‌افکن «بی 2» برای پرتاب 12 بمب «سنگرشکن» بر روی سایت هسته‌ای فردو استفاده کرد. این اولین‌بار در چند دهه -از زمان انقلاب ایران در سال ۱۹۷۹- است که یک رئیس‌جمهور آمریکا تجهیزات نیروی هوایی را برای هدف قرار دادن تاسیسات اصلی در ایران به کار گرفته است. ایالات‌متحده قبل از انجام حملات، اسرائیل را از این حملات مطلع کرده بود (Ibid, Liptak).

1) چرا ترامپ نظرش را در مورد ایران تغییر داد؟

«استیون کوک»، ستون‌نویس فارن پالیسی و عضو ارشد مطالعات خاورمیانه و آفریقا در شورای روابط خارجی، در یادداشتی در «فارن پالیسی» نوشت، به مدت پنج ماه، به نظر می‌رسید که دونالد ترامپ آشکارا خواهان مذاکره و حل‌وفصل برنامه هسته‌ای ایران است. از آغاز دوره دوم ریاست‌جمهوری‌اش در ژانویه، او پنج‌بار مذاکره‌کنندگان آمریکایی را برای دیدار با همتایان ایرانی خود در عمان یا ایتالیا فرستاد تا به این هدف برسند. او در ماه آوریل به ایران مهلت ۶۰روزه داده بود. اما روزنامه‌نگاران و تحلیلگران عمدتاً آن را نادیده گرفتند و آن را در دسته گزافه‌گویی‌های ترامپ قرار دادند، درست مانند جدول زمانی تعرفه‌های او که به نظر می‌رسید روزانه تغییر می‌کند. عقیده عمومی این بود که ترامپ خواهان توافق است. اما با پایان این مدت و در روز شصت و یکم، اسرائیل جنگی را آغاز کرد که پای آمریکا را هم به میان کشید.

حملات ایالات‌متحده به تاسیسات هسته‌ای ایران در فردو، نطنز و اصفهان این باور عمومی را تضعیف کرد و احتمالاً امکان مذاکره را از بین برد. پس چه چیزی تغییر کرد و چرا حالا؟ «استیون کوک» از چندین «توضیح احتمالی» سخن می‌گوید. او می‌افزاید، سرراست‌ترین توضیح، توضیحی است که یکی از مقامات ارشد دولت ترامپ در یک شام مفصل در دوره اول ریاست‌جمهوری به من گفت: «ترامپ به آنچه می‌گوید، عمل می‌کند و آنچه می‌گوید را بیان می‌کند.» بنابراین، وقتی 60 روز تمام شد، برنامه هسته‌ای ایران در تیررس بود. این خودخواهانه به نظر می‌آید و ژئوپولیتیک اغلب پیچیده‌تر از تصویر مرد سرسختی است که رئیس‌جمهور و حامیانش دوست دارند به تصویر بکشند. با وجود تصویر ترامپ از خود مبنی بر یک تصمیم‌گیر قاطع، او اغلب نظر خود را تغییر می‌دهد. بنابراین، اصطلاح «TACO» اخیراً در مورد او ابداع شده است: ترامپ همیشه از اشتباه فرار می‌کند.

به نظر منطقی‌تر می‌رسد که استنباط کنیم ترامپ پس از حملات اسرائیل و همچنین ترغیب موثر آمریکا از سوی اسرائیل و برداشت نادرست ایران از نیات ایالات‌متحده، وارد مناقشه شد. در تهران، آنها نیز به TACO اعتقاد داشتند. اسرائیل در یک عملیات ترکیبی (جاسوسی، هوایی، سایبری، غافلگیری، ترور و...) وارد نبرد با ایران شد. صبح روز بعد از شروع حملات اسرائیل، ترامپ به‌تدریج شروع به پذیرفتن مسئولیت عملیات کرد و اظهار داشت که تمام مدت در آن دخیل بوده است و این امر با پست‌هایی در رسانه‌های اجتماعی به اوج خود رسید که در آنها اعلام کرد «ما» آسمان ایران را کنترل می‌کنیم. با رجزخوانی‌های ترامپ، اسرائیلی‌ها حسابی ذوق‌زده شدند. بنابراین او به میدان آمد.

این تحلیلگر «شورای روابط خارجی» و ستون‌نویس فارن پالیسی در بخش دیگری از یادداشت خود افزود، در همان زمانی که اسرائیل وارد کارزار شد، تلاش دیپلماتیک گسترده‌ای را برای متقاعد کردن رئیس‌جمهور ایالات‌متحده مبنی بر اینکه حمله به برنامه هسته‌ای ایران به نفع این کشور [ایالات‌متحده] است، انجام داد و این تلاش البته موثر واقع شد. از آنجا که یکی از هدف‌های سیاست خارجی ایران «نابودی اسرائیل» است، بنابراین نتانیاهو و مشاورانش از یک حامی بسیار بزرگ‌تر و قدرتمندتر کمک خواستند. آمریکا و اسرائیل بر این باورند که ایران یک برنامه هسته‌ای توسعه‌یافته دارد. از سوی دیگر، تهران نیروهای «محور مقاومت» را که شامل حزب‌الله، حماس، حوثی‌ها و برخی نیروهای عراقی می‌شود، تامین مالی و تجهیز کرده است. تمام اینها وقتی با هدف «نابودی اسرائیل» در کنار هم قرار می‌گیرد، باعث هراس در واشنگتن-تل‌آویو و سایر پایتخت‌های غربی می‌شود.

می‌توان گفت این لحظه، «لحظه‌ای سرنوشت‌ساز» برای ایران بود. ایران باور نداشت که ترامپ حمله می‌کند. استیون کوک می‌افزاید، ایرانی‌ها محاسبه کرده بودند که ترامپ هنوز خواهان مذاکره است و به‌مرور زمان اسرائیلی‌ها را به زانو درمی‌آورد. سپس ایرانی‌ها به همان کاری که در دورهای قبلی مذاکرات انجام می‌دادند، ادامه دادند، یعنی تداوم بازی مذاکره. افرادی در واشنگتن به هر قیمتی از مذاکره دفاع می‌کردند. اما ترامپ به نتیجه متفاوتی رسید و محاسبه کرد که حمله ایالات‌متحده یا برنامه ایران را نابود می‌کند یا به او در مذاکرات آینده اهرم فشار بیشتری می‌دهد. مطمئناً، ترامپ ممکن است اشتباه محاسبه کرده باشد. گزارش‌های اولیه نشان می‌دهد که آسیب به برنامه ایران کمتر از آن چیزی است که رئیس‌جمهور شنبه‌شب به مردم آمریکا منتقل کرد. اگر گزارش‌ها نشان دهد که ایران به دنبال سلاح هسته‌ای است یا واشنگتن نتوانسته تاسیسات هسته‌ای را آن‌طور که تصور می‌شود نابود کند، احتمالاً به این معنی است که ایالات‌متحده باید برای مدت طولانی و با تعداد قابل ‌توجهی نیرو در خاورمیانه حضور داشته باشد و ایرانی‌ها را مهار کند (Cook, 2025).

53

2) چرا جنگ گسترده‌تر با ایران بعید است؟

«متیو کرونیگ»، ستون‌نویس فارن پالیسی و مدیر ارشد مرکز استراتژی و امنیت اسکوکرافت شورای آتلانتیک، در مقاله‌ای ضمن اینکه برنامه هسته‌ای ایران را «یکی از بزرگ‌ترین چالش‌ها برای امنیت ایالات‌متحده و جهان» نامید نوشت که حمله ایالات‌متحده به تاسیسات هسته‌ای ایران ممکن است بزرگ‌ترین پیروزی سیاست خارجی ایالات‌متحده از زمان پایان جنگ سرد باشد. او می‌نویسد، بسیاری امیدوار بودند که واشنگتن بتواند مسئله هسته‌ای ایران را در میز مذاکره حل کند اما بیش از دو دهه مذاکره نتوانست این مسئله را حل‌وفصل کند. او در یک نگرش افراطی معتقد است که «برجام» به ایران اجازه داد تا یک برنامه هسته‌ای قوی را حفظ کند. او بر این باور است که منتقدان اقدام نظامی مدت‌هاست استدلال می‌کنند که هنوز زمان برای رسیدگی به این موضوع از طریق روش‌های دیگر وجود داشت.

منتقدان همچنین استدلال کردند که این واقعیت که برنامه هسته‌ای ایران در مکان‌های متعددی پراکنده شده، عمیقاً مدفون و مستحکم شده است، آن را در برابر حمله نظامی آسیب‌ناپذیر می‌کند. خب، حالا چه اتفاقی خواهد افتاد؟ منتقدان می‌گویند این امر به یک جنگ منطقه‌ای گسترده‌تر، بدتر از عراق و افغانستان، و احتمالاً به جنگ جهانی سوم منجر خواهد شد. آنها استدلال می‌کنند که اقدام نظامی هرگونه تردیدی را در ذهن مقام‌های ایرانی در مورد ساخت سلاح‌های هسته‌ای از بین می‌برد و باعث می‌شود که ایرانیان تلاش‌های خود را برای دستیابی به بمب دو برابر کنند.

اما باید چند مسئله را مورد توجه قرار داد. اول اینکه ایران خواهان «جنگی بزرگ» با ایالات‌متحده نیست. شبکه مقاومت ایران به حاشیه رانده شده است. از سوی دیگر، ایران اکنون درگیر جنگ با اسرائیل است. ضمن اینکه بخشی از زرادخانه موشکی این کشور درگیر نبرد با اسرائیل است اما باید به آسیب وارده به برخی تجهیزات نظامی ایران هم اشاره کرد. کرونیگ معتقد است که کاهش تعداد پرتاب‌های موشکی ایران نشان می‌دهد که این کشور تعداد ذخایر موشکی خود را مدنظر دارد و محاسبه‌شده عمل می‌کند و کشیده شدن پای آمریکا به جنگ می‌تواند بر توانایی جنگی ایران در دو جبهه تاثیر بگذارد. ترامپ خود را رئیس‌جمهوری توصیف می‌کند که «صلح از طریق قدرت» را ترجیح می‌دهد؛ کسی که مایل است به دشمنان ضربه سختی وارد کند، اما تمایلی به درگیر شدن در مداخلات نظامی بی‌شکل و نامنظم ندارد. به همین دلایل، انتظار این است که این درگیری کاهش یابد.

ترس از اینکه ایران به سمت بمب حرکت کند بی‌معنی است.  شاید تصمیم‌گیران ایران تصمیم بگیرند که برنامه هسته‌ای را به‌آرامی در سال‌های آینده بازسازی کنند. اما باید در نظر داشت اگر این کار را انجام دهند، دوباره در سیبل ایالات‌متحده قرار می‌گیرند. با این شرایط، برای واشنگتن آسان‌تر خواهد بود که توجه و منابع خود را به هند و اقیانوس آرام معطوف کند. واشنگتن از زمان پایان جنگ سرد، پیروزی‌های زیادی در سیاست خارجی زیادی نداشته است. نسل‌های جوان‌تر، به‌ویژه، تعامل بین‌المللی ایالات‌متحده را با جنگ‌های بی‌نتیجه در عراق و افغانستان مرتبط می‌دانند (Kroenig, 2025).

3) روایت نیویورک‌تایمز از «استراتژی فریب» ترامپ

بعدازظهر پنجشنبه (29 خردادماه)، کارولین لیویت، دبیر مطبوعاتی کاخ سفید، در حالی ‌که پشت تریبون اتاق جلسه کاخ سفید ایستاده بود، پیامی را خواند که به گفته او «مستقیماً از طرف رئیس‌جمهور» آمده بود. در بیانیه رئیس‌جمهور ترامپ آمده است که به دلیل «شانس قابل‌ توجه مذاکره» با ایران که می‌تواند ایالات‌متحده را از آستانه ورود به جنگ در خاورمیانه بازگرداند، او «ظرف دو هفته آینده» در مورد حمله یا عدم حمله به ایران تصمیم خواهد گرفت. ترامپ تحت‌فشار جناح غیرمداخله‌گرای حزب خود برای دوری از درگیری بود و آن روز با یکی از صریح‌ترین مخالفان کمپین بمباران یعنی «استیون کی. بنن» ناهار می‌خورد و این گمانه‌زنی‌ها را تقویت می‌کرد که ممکن است او دست نگه دارد. این یک فریب کامل بود. ترامپ تقریباً تصمیم خود را برای بمباران تاسیسات هسته‌ای ایران گرفته بود و مقدمات نظامی برای این حمله پیچیده به‌خوبی در حال انجام بود. کمتر از 30 ساعت پس ‌از آنکه لیویت بیانیه خود را منتشر کرد، او دستور حمله‌ای را صادر کرد که ایالات‌متحده را در میانه جدیدترین درگیری در یکی از بی‌ثبات‌ترین مناطق جهان [خاورمیانه] قرار داد.

«مارک مازتی»، «جاناتان سوان» و دیگران در روایت خود در نیویورک‌تایمز نوشتند، بیانیه «دوهفته‌ای» ترامپ تنها یکی از جنبه‌های تلاش گسترده‌تر او برای گمراه کردن [رهبران] سیاسی و نظامی بود که طی هشت روز پرهرج‌ومرج، از اولین حملات اسرائیل علیه ایران تا لحظه‌ای که ناوگانی از بمب‌افکن‌های رادارگریز «بی 2» از میسوری برای اولین حملات نظامی آمریکا در داخل ایران از زمان انقلاب آن کشور در سال ۱۹۷۹ به پرواز درآمدند، انجام شد. مصاحبه‌ها با مقامات دولت، متحدان و مشاوران ترامپ، مقامات پنتاگون و سایر افراد آشنا با این رویدادها نشان می‌دهد که چگونه در این دوره، جناح‌های مختلف متحد ترامپ برای جلب نظر رئیس‌جمهوری که در مورد انتخاب جنگ، دیپلماسی یا ترکیبی از آنها تردید داشت، رقابت می‌کردند. «غیرخودی‌ها» سعی کردند بر اساس اینکه ترامپ در هر زمان با چه کسی ملاقات کرده است، حدس بزنند کدام جناح در حال پیشروی است. ترامپ با خوشحالی به خبرنگاران گفت که می‌تواند «یک ثانیه قبل از موعد مقرر تصمیم بگیرد، زیرا اوضاع تغییر می‌کند، به‌خصوص با جنگ».

در تمام این مدت، ترامپ اظهارات تندی بیان می‌کرد که نشان می‌داد قصد دارد کشور را وارد این درگیری کند. او دوشنبه هفته گذشته در «سوشیال تروث»، پلت‌فرم رسانه اجتماعی متعلق به خودش، نوشت: «همه باید تهران را تخلیه کنند!» روز بعد، او پستی منتشر کرد که جلسه گروه ۷ در کانادا را برای میانجیگری آتش‌بس در خاورمیانه ترک نکرده، بلکه برای چیزی «بسیار بزرگ‌تر» این کار را انجام داده است. بنابراین، او به جهان گفت: «منتظر باشید!» این اظهارات عمومی باعث ایجاد نگرانی در پنتاگون و فرماندهی مرکزی ایالات‌متحده شد، جایی که برنامه‌ریزان نظامی نگران شدند که ترامپ بیش‌ازحد به ایران در مورد حمله قریب‌الوقوع هشدار می‌دهد.

آنها فریب خود را در طرح حمله گنجاندند: گروه دوم بمب‌افکن‌های «بی 2» که میسوری را ترک می‌کنند و به سمت غرب بر فراز اقیانوس آرام حرکت می‌کنند، به‌گونه‌ای که ردیاب‌های پرواز بتوانند روز شنبه آن را رصد کنند. این موضوع، برای بسیاری از ناظران و احتمالاً ایران، برداشت نادرستی از زمان و مسیر حمله، که کاملاً از جهت دیگری خواهد بود، ایجاد کرد. هنگامی‌که ترامپ بیانیه «دوهفته‌ای» خود را در روز پنجشنبه در مورد چگونگی تصمیم‌گیری برای جنگ با ایران اعلام کرد، طرح حمله تا حد زیادی آماده بود. تانکرهای سوخت‌گیری و جت‌های جنگنده به موقعیت منتقل ‌شده بودند و ارتش در حال کار بر روی تامین حفاظت بیشتر برای نیروهای آمریکایی مستقر در منطقه بود. در حالی ‌که بیانیه «دو هفته»ای زمان بیشتری را برای دیپلماسی «دقیقه‌نودی» رئیس‌جمهور فراهم کرد، مقامات نظامی گفتند که این حیله و فریبکاری با بمب‌افکن‌های «بی2» باعث پاک کردن آشفتگی‌ -مخابره تلگرافی حمله- شد که تا حدودی از سوی رئیس‌جمهور انجام ‌شده بود. لیویت در پاسخ به درخواست اظهارنظر در مورد جزئیات این مقاله، گفت که رئیس‌جمهور و تیمش «با موفقیت یکی از پیچیده‌ترین و تاریخی‌ترین عملیات نظامی تمام دوران» را در مورد سایت‌های هسته‌ای ایران انجام دادند. او افزود که «بسیاری از روسای جمهور در مورد این موضوع صحبت کرده‌اند، اما فقط رئیس‌جمهور ترامپ جرئت انجام آن را داشته است».

تغییر لحن

ترامپ ماه‌های اولیه دولت خود را صرف هشدار دادن به بنیامین نتانیاهو، نخست‌وزیر اسرائیل، در مورد حمله به ایران کرده بود. اما صبح جمعه، ۱۳ ژوئن، ساعاتی پس از اولین حملات اسرائیل، ترامپ لحن خود را تغییر داد. او در حضور مشاورانش از عملیات نظامی اسرائیل تمجید کرد. سپس در همان روز، از یکی از متحدانش پرسید که حملات اسرائیل چگونه است. او گفت که «همه» می‌گویند که او [یعنی ترامپ] باید بیشتر درگیر شود، از جمله احتمالاً با پرتاب بمب‌های 30 هزارپوندی «GBU-57» بر روی فردو. روز بعد، ترامپ به یکی دیگر از مشاورانش گفت که به استفاده از بمب‌های «سنگرشکن» برای فردو متمایل است. ترامپ به قدرت تخریب بمب و این واقعیت که ایالات‌متحده تنها کشوری است که این بمب را در زرادخانه خود دارد، افتخار می‌کند. مشاور در حالی مکالمه را ترک کرد که متقاعد شده بود ترامپ از قبل تصمیم به بمباران سایت‌های هسته‌ای ایران گرفته است. در همان زمان، تیم رئیس‌جمهور از نزدیک نحوه واکنش برجسته‌ترین حامیان خود را در رسانه‌های اجتماعی و تلویزیون به ‌احتمال پیوستن آشکارتر ایالات‌متحده به جنگ زیر نظر داشتند.

آنها به اظهارات تاکر کارلسون، پادکستر بانفوذ و مجری سابق فاکس‌نیوز، که به‌شدت مخالف پیوستن ایالات‌متحده به اسرائیل در مقابله با ایران بود، توجه زیادی داشتند. ترامپ از برخی از اظهارات کارلسون خشمگین شد و شروع به شکایت علنی و خصوصی از او کرد. مشاوران سیاسی ترامپ در حال تبادل‌نظر در مورد نظرسنجی‌های مختلف عمومی و خصوصی بودند که محبوبیت اقدام نظامی علیه ایران را بررسی می‌کرد و خاطرنشان می‌کردند که حمایت آمریکایی‌ها از عملیات تا حدودی به نحوه پرسیدن پرسش از سوی نظرسنجی‌کنندگان بستگی دارد. در حالی ‌که نظرسنجی‌ها نشان می‌داد که اکثریت قریب‌به‌اتفاق آمریکایی‌ها نمی‌خواهند ایالات‌متحده با ایران وارد جنگ شود، اکثر آمریکایی‌ها نیز نمی‌خواستند ایران به سلاح هسته‌ای دست یابد. رئیس‌جمهور از نزدیک فاکس‌نیوز را زیر نظر داشت، که مدام از عملیات نظامی اسرائیل تمجید می‌کرد و مهمانانی داشت که از ترامپ می‌خواستند بیشتر درگیر شود. چندین مشاور ترامپ از این واقعیت که کارلسون دیگر در فاکس حضور ندارد، ابراز تاسف کردند، که به این معنی بود که ترامپ چیز زیادی از طرف دیگر بحث نمی‌شنود. مشورت‌ها در میان مقامات دولت در مورد حمله احتمالی آمریکا به ایران تا زمانی که ترامپ برای شرکت در نشست گروه ۷ (یکشنبه 15 ژوئن) به کانادا رفت، به اوج خود رسیده بود. به نظر مشاورانش، ترامپ به تصویب حمله نزدیک‌تر می‌شد، حتی با اینکه به آنها گفته بود احمقانه است که سعی کند مقام‌های عالی سیاسی ایران را ترور کند. علاوه بر این، او گفت، اگر ایالات‌متحده بخواهد به ایران حمله کند، هدف باید نابودی کامل تاسیسات هسته‌ای آن باشد، نه سرنگونی دولت.

55

عملیات فریب چگونه رقم خورد؟

در آن زمان، گروه کوچکی از مقامات ارشد نظامی در پنتاگون و فرماندهی مرکزی ایالات‌متحده در تامپا، اصلاح برنامه‌های حمله به تاسیسات فردو و سایر سایت‌های هسته‌ای ایران را که برنامه‌ریزان نظامی سال‌ها پیش تدوین کرده بودند، آغاز کرده بودند. این برنامه‌ریزی از سوی ژنرال «مایکل اریک کوریلا»، فرمانده سنتکام، و ژنرال «دن کین»، رئیس ستاد مشترک ارتش، رهبری می‌شد. بمب‌افکن‌های رادارگریز «بی 2»، مستقر در پایگاه هوایی وایتمن در میسوری، تنها هواپیماهای جنگی هستند که قادر به پرتاب بمب‌های «GBU-57» بدون ردیابی توسط رادارهای ایرانی هستند. خلبانان بمب‌افکن‌های «بی 2» تمرینات گسترده‌ای را برای ماموریت‌های برد بلند مانند ماموریت قبلی خود انجام داده‌اند: عبور از اقیانوس اطلس و دریای مدیترانه، چندین بار سوخت‌گیری قبل از همگام‌سازی با جت‌های جنگنده برای آخرین مرحله پرواز به ایران و... .

اما حتی با وجود اینکه برنامه‌ریزی نظامی به‌صورت مخفیانه انجام می‌شد، به نظر می‌رسید هر یک از پست‌های ترامپ در رسانه‌های اجتماعی به جهان می‌گفت که چه چیزی در راه است. یکی از مقامات نظامی گفت که رئیس‌جمهور «بزرگ‌ترین تهدید برای امنیت عملیاتی» یا «opsec» بود که برنامه‌ریزی با آن مواجه بود. برای ایجاد سردرگمی در طرح حمله، مقامات نظامی تصمیم گرفتند دو گروه از بمب‌افکن‌های «بی 2» را تقریباً همزمان از میسوری خارج کنند. یک گروه به سمت غرب و گوام پرواز می‌کردند، با فرستنده‌هایی که از طریق شرکت‌های ماهواره‌ای تجاری قابل ‌ردیابی بودند. گروه دیگری متشکل از هفت بمب‌افکن، که حامل محموله‌ای کامل از بمب بودند و فرستنده‌هایشان خاموش بود، به سمت شرق و به‌سوی ایران پرواز کردند، بدون اینکه شناسایی شوند. در یک کنفرانس خبری در روز یکشنبه، ساعاتی پس از حمله آمریکا، ژنرال کین، نمایش گوام را یک «طعمه» نامید.

تا سه‌شنبه، ۱۷ ژوئن، ترامپ تا حد زیادی تصمیم خود را برای حمله به ایران گرفته بود. اما او «دیپلماسی قهری» خود را به سطح جدیدی رساند و تهدیدات تهدیدآمیزی را در رسانه‌های اجتماعی منتشر کرد. او در «سوشیال تروث» نوشت: «ما اکنون کنترل کامل و مطلق آسمان ایران را در دست داریم.» او با حروف بزرگ خواستار «تسلیم بی‌قیدوشرط» ایران شد. در این مرحله، چندین نفر از اعضای اردوگاه ضدمداخله در میان مشاوران ترامپ متوجه شدند که به‌احتمال ‌زیاد نمی‌توانند مانع از حمله رئیس‌جمهور به تاسیسات هسته‌ای ایران شوند. بنابراین، آنها تمرکز خود را بر تلاش برای اطمینان از اینکه جنگ آمریکا به یک جنگ گسترده «تغییر رژیم» تبدیل نشود، معطوف کردند. آن روز، ۱۷ ژوئن، «جی. دی. ونس»، معاون رئیس‌جمهور، مجموعه‌ای طولانی از پست‌ها را در رسانه‌های اجتماعی منتشر کرد که بسیاری از اعضای اردوگاه ضدمداخله، آن را به‌عنوان زمینه‌سازی برای یک عملیات نظامی بالقوه ایالات‌متحده و دفاع پیشگیرانه از تصمیم احتمالی رئیس‌جمهور تفسیر کردند. ونس در پستی که بازتاب زیادی داشت، نوشت: «او ممکن است تصمیم بگیرد که باید اقدامات بیشتری برای پایان دادن به غنی‌سازی ایران انجام دهد. این تصمیم در نهایت به رئیس‌جمهور تعلق دارد. و البته، مردم حق دارند که پس از ۲۵ سال نگران دخالت خارجی باشند. اما معتقدم که رئیس‌جمهور در این مورد تا حدودی اعتماد کسب کرده است.»

فعالان برجسته شروع به شکل‌دهی به گفت‌وگو برای آنچه احتمالاً پس از بمباران رخ خواهد داد، کردند. «چارلی کرک»، فعال بانفوذ، دو روز قبل از حمله ایالات‌متحده، در پستی در رسانه‌های اجتماعی در مورد این مسئله نوشت که «تغییر رژیم به‌سرعت به هدف جدید اعلام‌شده این عملیات تبدیل ‌شده است. آمریکا باید درس خود را بیاموزد و خود را درگیر این مسئله نکند». در حالی ‌که ترامپ در حال انتشار اظهارات جنگ‌طلبانه خود بود، با تماشای اینکه کارشناسان در تلویزیون از احتمال حمله او به فردو خبر می‌دادند، عصبانی می‌شد. وقتی «وال‌استریت ژورنال» گزارش داد که او قبلاً چراغ سبز را برای کنار هم قرار دادن قطعات عملیات نشان داده اما دستور نهایی را نداده است، خشمگین‌تر شد. روز پنجشنبه، ترامپ برای ناهار در کاخ سفید به «بنن»، یکی از برجسته‌ترین منتقدان دخالت ایالات‌متحده در جنگ اسرائیل با ایران، ملحق شد. برخی از متفکران خوش‌بین در اردوگاه ضدمداخله، این جلسه را نشانه‌ای از تردید ترامپ تفسیر کردند.

لیویت این احساس را تقویت کرد، زمانی که بیانیه ترامپ را کمی پس از ورود بنن به کاخ سفید ایراد کرد و نشان داد که او تا دو هفته برای تصمیم‌گیری به خود فرصت داده است. اما ترامپ پیش از ملاقات با بنن، بیانیه را به لیویت دیکته کرده بود. این یک گمراه‌سازی حساب‌شده با هدف خرید فضای تنفس برای رئیس‌جمهور و در عین ‌حال القای این مسئله بود که هیچ حمله‌ای قریب‌الوقوع نیست. تا آن زمان، ترامپ مایل بود به گوش دادن به کسانی که در مورد حمله به ایران شک داشتند، ادامه دهد و استدلال‌هایی را در مورد عواقب احتمالی وخیم آن -ازجمله برای قیمت نفت و چشم‌انداز حملات تلافی‌جویانه‌ای که می‌توانست ایالات‌متحده را وارد یک درگیری مداوم کند- بشنود. روز جمعه، ترامپ بعدازظهر کاخ سفید را برای شرکت در یک مراسم جمع‌آوری کمک مالی در باشگاه خود در «بِدمینستر»، نیوجرسی، که اقامتگاه اصلی تابستانی اوست، ترک کرد و این تصور را که هیچ حمله‌ای قریب‌الوقوع نیست، تقویت کرد.

اما ظرف چند ساعت، حدود ساعت ۵ بعدازظهر جمعه، ترامپ به ارتش دستور داد تا ماموریت خود را در ایران آغاز کند. با توجه به ۱۸ ساعتی که طول می‌کشید تا بمب‌افکن‌های «بی2» از میسوری به ایران پرواز کنند، او می‌دانست که هنوز ساعات زیادی برای تغییر نظر خود دارد، همان‌طور که در آخرین لحظه در سال ۲۰۱۹ این کار را کرد، زمانی که دستور حملات هوایی علیه اهداف ایرانی را صادر و سپس آنها را لغو کرد. اما تعداد کمی در دولت باور داشتند که این‌بار عقب‌نشینی در کار نخواهد بود. یک عملیات نظامی پیچیده و بسیار هماهنگ آغاز شد. چند ساعت پس‌ از آنکه دو ناوگان «بی 2» در جهت مخالف به پرواز درآمدند، بمب‌افکن‌هایی که به سمت ایران در حرکت بودند، به جت‌های جنگنده پیوستند و وارد حریم هوایی ایران شدند.

زیردریایی‌های آمریکایی 30 موشک کروز تاماهاک را به سمت تاسیسات هسته‌ای نطنز و اصفهان شلیک کردند. ژنرال کین در جلسه توجیهی پنتاگون در روز یکشنبه گفت: با نزدیک شدن هواپیماها به فردو و نطنز، جت‌های جنگنده جلوی بمب‌افکن‌ها حرکت کردند و حملاتی را برای زمین‌گیر کردن هرگونه موشک زمین به هوایی که ممکن است ایران شلیک کند، انجام دادند. ساعت 2:10 بامداد یکشنبه به‌وقت‌ ایران، بمب‌افکن اصلی دو بمب «GBU-57» را بر روی سایت فردو پرتاب کرد. در پایان این ماموریت، ۱۴ بمب «سنگرشکن» پرتاب شده بود که اولین‌باری بود که در نبرد مورد استفاده قرار می‌گرفت. مقامات پنتاگون روز یکشنبه اعلام کردند که بمب‌افکن‌ها و جنگنده‌های آمریکایی با آتش نیروهای ایرانی مواجه نشدند. چند ساعت پس از خروج هواپیماهای آمریکایی از حریم هوایی ایران بود که ترامپ در کاخ سفید سخنرانی پیروزمندانه‌ای ایراد کرد و از نابودی «کامل و مطلق» قابلیت‌های هسته‌ای ایران سخن گفت. با این ‌حال، بعدازظهر یکشنبه، مقامات آمریکایی خوش‌بینی شب قبل را تعدیل کردند و گفتند که تاسیسات هسته‌ای ایران ممکن است به‌شدت آسیب ‌دیده باشند، اما به‌طور کامل نابود نشده‌اند (Mazzetti, Swan et al, 2025).

4) برخی نکات پایانی: چرا حمله مشترک به ایران رقم خورد؟

ایران و اسرائیل دو دشمن و دو رقیب دیرینه هستند. از سوی دیگر، ایران یک «گره» در سیاست خارجی آمریکاست. با تحولات پسا 7 اکتبر و تضعیف «کمربند امنیتی» یا همان «محور مقاومت» که ایران در ساختار منطقه چیده بود، اسرائیل و آمریکا به این باور رسیدند که قدرت بازدارندگی ایران کاهش یافته است. در حقیقت، اسرائیل با چراغ سبز «پدرخوانده» این تحولات را «فرصتی» برای بازتعریف و بازتنظیم نظم منطقه‌ای می‌بیند. در قاموس اسرائیل، ایران بزرگ‌ترین مانع برای صلح منطقه‌ای است. در قاموس این رژیم، این نظم منطقه‌ای به این معناست که ایران هیچ نیروی نیابتی نداشته باشد. به تعبیر دیگر، ایران باید در داخل مرزهای خود محدود بماند و امور جهان عرب را به پسرعموهای «عربی-عبری» واگذارد. دوم آنکه، «عادی‌سازی» رابطه با اسرائیل عملیاتی شود و کشورهای عربی دیگر به اسرائیل به چشم «دشمن» یا «غیر» نگاه نکنند، بلکه به این رژیم به‌عنوان بازیگری در چیدمان جدید قدرت در منطقه بنگرند. به‌این ‌ترتیب، اسرائیل در منطقه «ادغام» خواهد شد. سوم آنکه، در این فرآیند دیگر مسئله‌ای به نام فلسطین مطرح نشود. چهارم آنکه، اسرائیل با «قدرت موشکی» و «هسته‌ای» ایران سر ناسازگاری دارد و آن را تهدیدی موجودیتی برای خود می‌پندارد. اسرائیل بر این باور است که «محور مقاومت»ی که ایران برساخت، مانع بزرگی در تمام این تحولات است. چنین است که «فردریک کِمپ» یکی از دلایل حمله اسرائیل به ایران را «حذف توانایی باقی‌مانده ایران برای اخلال در مصالحه اعراب-اسرائیل» می‌داند. او بر این باور است که رقم زدن حمله 7 اکتبر از سوی حماس هم در راستای جلوگیری از عادی‌سازی رابطه اسرائیل-اعراب صورت گرفته است (Ibid, Kempe).

برخی دیگر بر این باورند که ترامپ هم در این فرآیند نقش مهمی داشت. اصولاً یکی از کسانی که مشوق تغییر چهره خاورمیانه بود ترامپ است که چراغ سبز را به اسرائیل نشان داد. این نگاه معتقد است شرایط ایران در دوران ترامپ اول و ترامپ دوم متفاوت است. در دوران ترامپ دوم دیگر اثری از «محور مقاومت» نیست. از سوی دیگر، تحریم‌ها هم اقتصاد ایران را تضعیف کرده است. اما یک تفاوت مهم این است که در دولت دوم ترامپ (برخلاف دولت اول وی)، اعراب رابطه حسنه‌ای با ایران دارند. امروز اعراب ثبات منطقه‌ای مبتنی بر تنوع و تکثر اقتصادی را بر درگیری و نزاع ترجیح می‌دهند (Ali Abbas, 2025).

 استدلال دیگر برای حمله اسرائیل علیه ایران و حمایت ترامپ از آن همانا قبولاندن هژمونی اسرائیل به کشورهای منطقه از جمله ایران است. چرا؟ آمریکا از دوران اوباما سیاست «چرخش به‌سوی آسیا» با تمرکز بر چین را برگزیده است. این سیاست در دولت‌های بعدی تا ترامپ همچنان اولویت آمریکاست. بر همین اساس، با کمرنگ شدن حضور آمریکا در منطقه و تمرکز بر چین، ایالات‌متحده تمایل ندارد رقبایی مانند چین و روسیه جایش را بگیرند. به همین دلیل، آمریکای ترامپ دست اسرائیل را در تحولات منطقه‌ای باز گذاشت تا این رژیم را به‌عنوان «هژمون» یا «قدرت برتر» منطقه‌ای به سایر بازیگران بقبولاند. ایران یکی از کشورهایی است که مانع مهمی در این راه تلقی می‌شود. پس برای همواره کردن این تحولات، ضرورت ایجاب می‌کرد که ایران مورد حمله قرار بگیرد. در نهایت، طرفین با محاسبه «مقدورات-محظورات» در مسیر آتش‌بس حرکت کردند. اینکه آتش‌بس چقدر ادامه داشته باشد به شرایط طرفین جنگ، شرایط منطقه‌ای و میانجیگری بازیگران بستگی دارد. اما این باور که تشدید دامنه جنگ باعث تداوم بحران و درگیری می‌شود شاید درست نباشد. می‌توان گفت که تشدید دامنه بحران می‌تواند زمینه‌ساز آتش‌بس یا در بهترین حالت، صلح شود. در جایی که پایگاه آمریکایی در قطر هدف قرار گرفته می‌شود، به‌طور ضمنی این پیام را در خود دارد که پای این کشور هم به میان آمده و قطر یک ‌طرف ماجراست. پس دوحه برای جلوگیری از تشدید بحران و جلوگیری از تسری آن به مناطق دیگر، فعالانه وارد میدان می‌شود و با رایزنی با طرف‌های درگیر به‌ویژه ایالات‌متحده می‌کوشد از دامنه بحران بکاهد. 

دراین پرونده بخوانید ...