شناسه خبر : 49713 لینک کوتاه

شوک جنگ

جنگ چگونه رفتارهای جامعه را تغییر می‌دهد؟

 

فائزه مومنی / نویسنده نشریه 

8بامداد ۲۳ خرداد، با شنیده شدن صدای انفجار در  تهران و شهرهای بزرگ ایران، حمله نظامی اسرائیل آغاز شد. در چشم برهم‌زدنی، فضای کشورمان از التهاب و نگرانی آکنده شد. جنگی که سال‌ها سایه‌اش بر سر ایران سنگینی می‌کرد، اکنون به واقعیت بدل شده است. تجربه تاریخی نشان می‌دهد که جنگ فقط یک رویارویی نظامی نیست؛ بلکه به سرعت تار‌و‌پود زندگی روزمره مردم را دستخوش تغییر می‌کند. رفتارها و عادات جامعه ایران زیر سایه جنگ دستخوش چه تحولاتی می‌شود؟ 

تاب‌آوری اقتصادی

جنگ ممکن است به سرعت اقتصاد کشورمان را از مسیر عادی خارج ‌کند و معیشت مردم را به مخاطره ‌اندازد. در روزهای نخست حمله، بازارها ملتهب می‌شوند؛ قیمت کالاهای اساسی اوج می‌گیرد و مردم برای ذخیره مایحتاج روزمره به فروشگاه‌ها هجوم می‌برند. اختلال در زنجیره تامین و احتمال بمباران تاسیسات نفتی و صنعتی، عرضه کالاها را کاهش داده و تورم فزاینده را در پی دارد. تجربه جنگ‌های گذشته نشان می‌دهد که در چنین شرایطی، دولت‌ها به سمت سهمیه‌بندی و کنترل مصرف پیش می‌روند. در صورت ادامه جنگ نیز احتمالاً دولت نظام کوپن و جیره‌بندی کالاهای اساسی را (مانند دهه ۱۳۶۰) دوباره برقرار می‌کند که از شوک کمبود مواد غذایی و سوخت کاسته شود. سیاست «اقتصاد مقاومتی» که سال‌ها به عنوان راهبرد رویارویی با تحریم‌ها مطرح بوده است، در شرایط جنگی جلوه عملی بیشتری می‌یابد؛ یعنی تکیه بر تولیدات داخلی، صرفه‌جویی شدید و جایگزینی واردات با محصول‌های بومی. این راهبرد هرچند برای بقای اقتصادی ضروری است، اما به معنای پذیرش دوره‌ای از سختی معیشتی برای عموم مردم خواهد بود. در کنار اقتصاد رسمی، جنگ زمینه رشد چشمگیر اقتصاد غیررسمی و بازار سیاه را فراهم می‌کند. با کاهش نظارت دولت و تضعیف اقتدار نهادهای حکمرانی در برخی مناطق، گروه‌ها و افرادی سودجو برای کسب سود وارد عمل می‌شوند. مطالعات درباره جنگ سوریه نشان می‌دهد که ضعف دولت مرکزی و هرج‌ومرج جنگ، مردم عادی را ناچار به فعالیت در بخش‌های غیررسمی همانند قاچاق کالا و تبادل در بازار سیاه کرده است. در سوریه، فروپاشی نظم اقتصادی باعث شد قاچاق سوخت و کالا و حتی مشاغل خطرناکی چون غارت و آدم‌ربایی به شیوه‌ای برای امرار معاش برخی گروه‌ها بدل شود. هرچند وضع ایران از جنگ داخلی سوریه متفاوت است، اما در صورت طولانی شدن درگیری و کمبود کالاها، احتمال رشد شبکه‌های قاچاق و احتکار نیز بیشتر می‌شود. چنین اقتصاد جنگی به تقویت رانت‌خواران و واسطه‌ها می‌انجامد؛ همان‌طور که در سوریه، تحریم‌ها و جنگ به ظهور واسطه‌هایی انجامید که با دور زدن محدودیت‌ها، کالاها را با هزینه بالا به دست مردم می‌رساندند. نتیجه آنکه شهروندان عادی زیر بار گرانی و کمبود له می‌شوند، در حالی که اقلیتی از آشفته‌بازار جنگ سود می‌برند. از سوی دیگر، جنگ هزینه‌های هنگفتی را بر بودجه دولت تحمیل می‌کند: از تامین تجهیزات نظامی تا بازسازی خسارات زیرساختی. اگر درآمدهای نفتی در صورت توانایی فروش به‌دلیل تخریب میادین یا تحریم کامل صادرات افت کند، دولت ممکن است ناچار به چاپ پول و تامین مالی کسری بودجه از طریق منابع پرقدرت شود. این امر به موج جدیدی از تورم دامن خواهد زد و ارزش ریال را بیش از پیش کاهش می‌دهد. تجربه سوریه گواهی بر این مدعاست که سقوط ارزش پول ملی در طول جنگ تا حدی رخ می‌دهد که اقتصاد به چند نرخ ارزی و معامله با ارزهای خارجی یا کالا به کالا رو می‌آورد. همچنین پایه مالیاتی دولت تضعیف می‌شود، چرا که بخش بزرگی از فعالیت‌های اقتصادی به زیرزمینی و دور از چشم نهادهای رسمی منتقل می‌شود. بنابراین، جنگ یک دور باطل اقتصادی ایجاد می‌کند: کاهش تولید و تجارت، افزایش تورم و بیکاری، گسترش فقر و نابرابری و در نهایت وابستگی بیشتر مردم به حمایت‌های دولتی و کمک‌های امدادی. با وجود این‌، در دل این تاریکی، نقاط مثبتی نیز ممکن است شکل بگیرد. تاب‌آوری در شرایط بحران می‌تواند خلاقیت‌های جدیدی در جامعه ایجاد کند؛ از نوآوری‌های تولید کالاهای جایگزین گرفته تا همیاری‌های مردمی برای تامین نیازهای یکدیگر. در دوران جنگ هشت‌ساله ایران و عراق، با وجود کمبودها، شبکه‌های همکاری محلی و توزیع مردمی شکل گرفت و بسیاری از خانواده‌ها با تکیه بر تولید خانگی و صرفه‌جویی توانستند از پس سال‌های جنگ برآیند. امروز نیز در صورت تداوم جنگ، انتظار می‌رود کسب‌وکارهای کوچک خانوادگی، استارت‌آپ‌های تولید تجهیزات و اقلام ضروری، و همچنین کمپین‌های مردمی برای حمایت از مناطق جنگ‌زده شکل بگیرد. هرچند معیشت مردم سخت‌تر می‌شود، اما روحیه تاب‌آوری اقتصادی می‌تواند به فرهنگ عمومی بدل شود؛ فرهنگی که قناعت، خودکفایی و حمایت متقابل ارکان اصلی آن هستند.

9

همبستگی اجتماعی

هر جنگی روی دیگر هم دارد: همبستگی اجتماعی. در کوتاه‌مدت، حمله خارجی می‌تواند اختلافات داخلی را تحت‌الشعاع قرار دهد و حس میهن‌دوستی و اتحاد ملی را برانگیزد. مفهوم معروف «رالی دور پرچم» (rally around the flag) در علوم سیاسی به همین پدیده اشاره دارد که مردم در مواجهه با تهدید خارجی حول دولت و ملت خویش متحد می‌شوند. نمونه روشن آن را می‌توان در اوکراین مشاهده کرد؛ در پی حمله روسیه، با وجود سقوط شدید سطح زندگی و اوج‌گیری بیکاری و فقر، اعتماد عمومی به دولت اوکراین افزایش یافت و مردم حمایت گسترده‌‌ای از نهادهای حاکم نشان دادند. تنها دو ماه پیش از جنگ (نوامبر ۲۰۲۱) تنها 5 درصد اوکراینی‌ها عملکرد دولت مرکزی را قابل قبول می‌دانستند، اما در دسامبر ۲۰۲۲ (چند ماه پس از آغاز مقاومت) ۴۱ درصد از مردم از دولت رضایت داشتند. اعتماد به ارتش اوکراین در همان سال نخست جنگ از ۷۲ درصد به ۹۶ درصد رسید و اعتماد به رئیس‌جمهور (زلنسکی) از ۲۷ درصد به ۸۴ درصد جهش کرد. این ارقام نشان می‌دهد که چگونه وقوع جنگ خارجی مردم را با وجود مشکلات معیشتی پشت سر رهبران خود بسیج می‌کند. در ایران نیز می‌توان پیش‌بینی کرد که شروع جنگ با اسرائیل، حداقل در ماه‌های نخست، موجی از وحدت ملی ایجاد کند. بسیاری از منتقدان داخلی نیز ممکن است فعلاً انتقادات خود را کنار بگذارند و در برابر دشمن خارجی موضعی همراه با دولت اتخاذ کنند. نمادهایی همچون پرچم سه رنگ ایران، سرودهای حماسی و تصاویر شهدا دوباره در سطح جامعه پررنگ می‌شوند و نوعی وحدت در عین کثرت شکل می‌گیرد. پرسش اساسی این است که آیا همبستگی اولیه پایدار خواهد ماند؟ تجربه دیگر کشورها حاکی از آن است که جنگ طولانی می‌تواند بافت اجتماعی را فرسوده و حتی دچار گسست کند. مطالعه تازه‌ای درباره اوکراین نشان می‌دهد اگرچه حس نوع‌دوستی و تعاون میان مردم در مقابله با دشمن افزایش یافته، اما در مجموع اعتماد اجتماعی پس از بیش از یک سال جنگ رو به کاهش گذاشته است. در واقع، مردم اوکراین در عین فداکاری برای هم‌میهنان خود، نسبت به آینده دچار تردید شده و پیوندهای اجتماعی‌شان آسیب دیده است. تحلیل‌ها نشان می‌دهد فرسایش اعتماد می‌تواند از پیامدهای خطرناک جنگ طولانی باشد و باعث تضعیف انسجام اجتماعی شود. یکی از دلایل کاهش اعتماد، سرخوردگی از نهادهای عمومی است. اگر مردم احساس کنند دولت در حفاظت از آنها یا مدیریت تبعات جنگ ناکارآمد است، ممکن است بی‌اعتمادی به نهادها افزایش یابد. از این رو، استمرار همبستگی ملی نیازمند موفقیت حکومت در مدیریت جنگ و کاستن از آلام مردم است. هر چه جنگ فرسایشی‌تر و پرهزینه‌تر شود، احتمال سر برآوردن شکاف‌های اجتماعی جدید بیشتر می‌شود. علاوه بر این، جنگ خطوط گسل تازه‌ای نیز در جامعه ایجاد می‌کند. گزارش‌ها از اوکراین نشان می‌دهد که به موازات افزایش انسجام ملی، شکاف‌هایی میان نظامیان و غیرنظامیان و نیز میان مهاجران جنگی (آوارگان) و ماندگان پدید آمده است. در ایران نیز ممکن است در صورت طولانی شدن جنگ، میان خانواده‌هایی که عزیزانشان در معرض خطرند و آنان که از خطر به دورند، نوعی دلخوری یا دودستگی شکل بگیرد. همچنین مناطق آسیب‌دیده و مردم مهاجر از آن مناطق ممکن است احساس کنند سایر بخش‌های کشور درد و رنج آنها را به درستی درک نمی‌کنند. همبستگی اجتماعی ایران که سال‌هاست تحت فشار مشکلات اقتصادی و سیاسی ترک برداشته، در کوره جنگ یا می‌تواند مستحکم‌تر از قبل بیرون آید یا ترک‌های عمیق‌ بردارد. نقش سرمایه اجتماعی و اعتماد عمومی در این میان حیاتی است؛ اگر نهادهای مدنی و گروه‌های مردمی بتوانند شبکه‌های حمایت و همدلی موثری ایجاد کنند، شانس حفظ انسجام بیشتر است. در غیر این صورت، جامعه با خطر نوعی فروپاشی خاموش روبه‌رو می‌شود که در آن مردم به جای همکاری، به لاک فردی خود فرو می‌روند.

روان‌شناسی جمعی

سایه جنگ تنها بر اقتصاد و روابط اجتماعی نمی‌افتد؛ بلکه ذهن و روان جمعی جامعه را نیز عمیقاً تحت تاثیر قرار می‌دهد. اضطراب، ترس و خشم احساس‌هایی هستند که با امتداد جنگ در جان مردم ریشه می‌دوانند. هر انفجار و هر آژیر خطر، موجی از استرس و ترس را در میان خانواده‌ها برمی‌انگیزد. طی حملات موشکی و هوایی، بسیاری از مردم شب‌ها را در پناهگاه‌ها یا زیرزمین‌ها به صبح می‌رسانند؛ خواب کودکان با صدای انفجار پاره می‌شود و کابوس جای رویا را می‌گیرد. اختلال استرس پس از سانحه (PTSD) به پدیده‌ای شایع تبدیل می‌شود، به ویژه در شهرهایی که مستقیماً هدف حمله بوده‌اند.

پزشکان بدون مرز در گزارش‌هایش از سوریه هشدار داده‌اند که خشونت مداوم، از دست دادن عزیزان، زندگی در شرایط اسفناک اردوگاه‌ها و آوارگی مکرر باعث شیوع گسترده PTSD، اضطراب و افسردگی در میان مردم جنگ‌زده شده است. در این گزارش آمده است که جنگ مداوم چگونه با ایجاد کابوس‌ها، بازگشت‌های ذهنی به صحنه‌های هولناک (فلش‌بک) و اضطراب مستمر، روان انسان‌ها را می‌آزارد. ایران نیز از این قاعده مستثنی نخواهد بود؛ با ادامه بمباران‌ها و افزایش تلفات، جامعه ایرانی با زخم‌های ناپیدای روانی دست به گریبان می‌شود که ممکن است تا سال‌ها پس از جنگ نیز التیام نیابد.

یکی از پیامدهای روانی جنگ، عادی‌شدن خشونت در ذهن جامعه است. نسلی که جوانی خود را زیر سایه موشک‌باران و خبرهای تلفات سپری کند، ممکن است آستانه تحریک‌پذیری‌اش تغییر کند. برخی تحقیق‌ها نشان می‌دهد که قرار گرفتن در معرض خشونت مداوم می‌تواند حساسیت اخلاقی افراد را کاهش داده و پرخاشگری را در رفتارهای روزمره افزایش دهد. افزون بر این، افسردگی جمعی پدیده‌ای محتمل در جامعه جنگ‌زده است؛ وقتی افق آینده تیره و نامطمئن باشد و سوگ از دست دادن نزدیکان فراگیر شود، روحیه امید اجتماعی افت می‌کند. در سوریه، به دنبال سال‌ها جنگ و بحران، نرخ خودکشی حتی در اردوگاه‌های آوارگان رو به افزایش گذاشت و زنان به شکل ویژه‌ای زیر فشار مشکلات روانی قرار گرفتند. در ایران نیز ممکن است موارد خودکشی، به‌ویژه در میان جوانان که رویاهای خود را بربادرفته می‌بینند، بیشتر شود. همچنین احتمال رواج اختلالات روان‌تنی (مانند سردردها، بی‌خوابی، مشکلات قلبی ناشی از استرس) بالا می‌رود. سیستم درمانی ایران که همین حالا نیز زیر فشار است، در زمان جنگ با خیل عظیم‌تری از مراجعان روان‌درمانگر و بیماران نیازمند حمایت‌های روانی مواجه می‌شود. متاسفانه، در اولویت‌بندی بحران‌ها، خدمات سلامت روان اغلب نادیده گرفته می‌شود. کم‌توجهی می‌تواند به شکستگی ساختار اجتماعی بینجامد. بنابراین توجه به بهداشت روان به اندازه تامین غذا و دارو در شرایط جنگی مهم است.

در کنار تاریکی‌ها، بارقه‌هایی از امید نیز در روان‌شناسی جمعی قابل مشاهده است. روایت‌های مقاومت، قهرمان‌سازی از فداکاری‌ها و تقویت روحیه ایستادگی می‌تواند به مردم نیرو و تاب‌آوری روانی بدهد. در خلال جنگ ایران و عراق، مفاهیمی چون «فرهنگ ایثار و شهادت» به ایجاد معنا در رنج‌ها کمک کردند و به خانواده‌های داغ‌دیده تسلی معنوی بخشیدند. امروز نیز احتمالاً هنر و ادبیات پایداری پا به میدان می‌گذارد؛ سرودها، فیلم‌ها و قصه‌هایی که از امید و پیروزی در دل سیاهی می‌گویند. روان‌شناسی جمعی جامعه ایران در شرایط جنگی ممکن است از دل رنج و خشم، به نوعی استقامت و حتی بازآفرینی هویت برسد. مردم می‌آموزند با ترس زندگی کنند و حتی بر آن غلبه کنند. شکل‌گیری گروه‌های داوطلب برای کمک‌رسانی، طنز ساختن از سختی‌ها در فضای مجازی، و تاکید بر خاطرات جمعی از پیروزی‌های گذشته (مثل آزادسازی خرمشهر در جنگ قبلی) همه به تقویت روحیه ملی کمک خواهند کرد. روان جامعه مانند فنری است که زیر بار جنگ فشرده می‌شود، اگر حمایت‌های اجتماعی و امید حفظ شود، پس از جنگ این فنر می‌تواند با انرژی آزاد‌شده جامعه را به حرکت درآورد، در غیراین‌صورت ممکن است برای همیشه فشرده و شکسته بماند.

بحران هویت

اعتماد یکی از ارکان اصلی هر جامعه است که جنگ آن را به چالش می‌کشد. اعتماد مردم به نهادهای حاکم، رسانه‌ها، نیروهای نظامی و حتی اعتمادشان به یکدیگر، همه در آتش جنگ آب‌دیده می‌شود. همان‌طور که اشاره شد، در مرحله نخست جنگ ممکن است اعتماد عمومی به حکومت و نهادهای امنیتی افزایش یابد، چرا که مردم برای نجات خود به آنها چشم امید می‌دوزند. اما اگر جنگ طولانی شود و کاستی‌ها یا اشتباهات مقام‌ها آشکار شود، خطر فرو ریختن سرمایه اعتماد وجود دارد. پژوهش درباره اوکراین نشان داد تداوم جنگ می‌تواند اعتماد اجتماعی را به طور محسوسی کاهش دهد و پیامدهای وخیمی برای همبستگی جامعه داشته باشد. کاهش اعتماد تنها محدود به نهادهای حکومتی نمی‌شود؛ بلکه مردم را نسبت به یکدیگر نیز بدبین‌ می‌کند. در فضای روانی جنگ‌زده، شایعات و اطلاعات نادرست رواج می‌یابد و ممکن است افراد نتوانند به راحتی به یکدیگر تکیه کنند. این وضع برای جامعه ایران که پیشاپیش در سال‌های گذشته با ریزش سطح اعتماد عمومی مواجه بوده، به منزله بحران مضاعف است. عامل مهم دیگر، بحران هویت جمعی است که جنگ می‌تواند به همراه داشته باشد. هویت ملی ایرانیان بر پایه مولفه‌های گوناگونی بنا شده – از تاریخ و زبان مشترک گرفته تا مذهب و ارزش‌های فرهنگی – که جنگ می‌تواند نظم نمادین این مولفه‌ها را برهم زند. جنگ با اسرائیل ممکن است در کوتاه‌مدت حس ملی‌گرایی ایرانی را اوج بخشد و هویت ایرانی /اسلامی را در برابر «دیگری متخاصم» تقویت کند. چنان‌که در اوکراین دیده شد، تجاوز خارجی باعث شد اوکراینی‌ها ارزش بیشتری برای حاکمیت ملی و هویت خود قائل شوند و اختلافات زبانی و منطقه‌ای در این کشور کم‌رنگ‌ شود. در ایران نیز ممکن است اقوام و گروه‌های مختلف فارغ از تفاوت‌ها، زیر پرچم ایران احساس یگانگی بیشتری کنند. اما روی دیگر سکه آن است که جنگ‌های طولانی می‌تواند شکاف‌های هویتی جدیدی بسازد. برای مثال، در سوریه طولانی شدن نزاع، تفاوت‌های مذهبی و قومی را پررنگ‌ کرد و به بحران هویت ملی دامن زد. در ایرانِ درگیر جنگ، ممکن است جوان‌ترها که خواهان زندگی مدرن و صلح‌آمیز بودند، خودشان را بیگانه با گفتمان رسمی حاکم بیابند. به ویژه اگر جنگ به بهانه حفظ برنامه هسته‌ای یا سیاست‌های منطقه‌ای حکومت باشد، بخشی از جامعه که پیش‌تر منتقد این سیاست‌ها بوده، دچار دوگانگی هویتی می‌شود: از یک‌سو خود را میهن‌دوست می‌داند و با هر تجاوز خارجی مخالف است، از سوی دیگر نسبت به تصمیم‌هایی که کشور را درگیر این جنگ کرده، احساس همسویی نمی‌کند. این تعارض می‌تواند به بحران هویت جمعی تبدیل شود که در آن پرسش «ما که هستیم و برای چه می‌جنگیم؟» ذهن بسیاری را مشغول می‌کند. برای جلوگیری از تعمیق بحران هویت، بازتعریف روایت‌های ملی و ایجاد گفتمان فراگیر اهمیت دارد. حکومت اگر بتواند narrative جنگ را صرفاً بر محور دفاع از تمامیت ارضی و استقلال ایران – فارغ از هر ایدئولوژی خاص – بنا کند، احتمال همراهی اقشار گسترده‌ وجود دارد. تاکید بر افتخارهای تاریخی مشترک و نقش همه گروه‌های قومی و مذهبی در دفاع از کشورمان می‌تواند به شمولیت هویتی بینجامد. در غیر این صورت، خطر آن می‌رود که هر گروهی روایت خودش را از جنگ و دلایل آن بسازد و پس از پایان جنگ، جامعه در تعریف قهرمان‌ها و قربانیان اختلاف نظر عمیقی داشته باشد؛ امری که خود زمینه‌ساز شکاف‌های بلندمدت خواهد شد.

10

درس‌های جنگ‌

برای فهم بهتر آنچه ممکن است در ایران رخ دهد، می‌توان به نمونه‌های تاریخی و معاصر جنگ در دیگر کشورها نگریست. جنگ ایران و عراق (۱۳67-۱۳59) نزدیک‌ترین تجربه در حافظه جمعی ایرانیان است. جنگ طولانی، تاثیرات عمیق بر رفتار و عادات جامعه ایران گذاشت: کوپن و صف‌های طولانی برای کالاهای اساسی به بخشی از زندگی روزمره بدل شد، خاموشی‌های شبانه و پناه گرفتن در پناهگاه هنگام حملات موشکی به ویژه در سال‌های پایانی جنگ (دوران «جنگ شهرها») جزئی از خاطرات جمعی مردم شد. فرهنگ ایثار و از‌خودگذشتگی میان رزمندگان و حتی پشت جبهه رواج یافت و خانواده‌ها با سبک زندگی ساده‌زیستانه خو گرفتند. پس از پایان جنگ، جامعه ایران وارد دوره بازسازی شد، اما ارزش‌هایی همچون قناعت، کار جمعی و تحمل سختی میراث آن دوران بود. با این حال، نباید فراموش کرد جنگ دهه ۶۰ همچنین زخم‌هایی بر جای گذاشت؛ جانبازان و خانواده شهدا سال‌ها با رنج‌های جسمی و روحی دست‌وپنجه نرم کردند و اقتصاد کشورمان سال‌ها طول کشید که به شرایط قبل از جنگ بازگردد. تجربه‌های تاریخی نشان می‌دهد هرچند جامعه ایران توان تاب‌آوری بالایی در برابر مصائب دارد، اما هزینه‌های انسانی و مادی جنگ می‌تواند نسل‌ها را تحت تاثیر قرار دهد. در جنگ سوریه که از سال ۲۰۱۱ آغاز شد، بُعد ویرانگر جنگ بر جامعه آشکارتر از همیشه بود. بیش از نیمی از جمعیت سوریه آواره شدند که بزرگ‌ترین بحران آوارگی بعد از جنگ جهانی دوم محسوب می‌شود. میلیون‌ها نفر راهی کشورهای دیگر شدند و آنهایی که در داخل ماندند، به اجبار محل زندگی خودشان را تغییر دادند. نتیجه این اتفاق، انقطاع اجتماعی گسترده و ازهم‌گسیختگی خانواده‌ها و جوامع محلی بود. در ایران احتمال اشغال زمینی شهرها ضعیف است، اما حملات هوایی و موشکی نیز می‌تواند مهاجرت معکوس را رقم بزند؛ مثلاً ممکن است برخی خانواده‌های تهرانی برای حفظ جان خودشان به شهرهای کوچک‌تر یا روستاها بروند، یا خانواده‌ها فرزندانشان را موقتاً به خارج از کشور بفرستند. خروج از کشور برای بسیاری آسان نخواهد بود، ولی تاریخ نشان داده هرجا جنگ شدت گرفته، کسانی که امکان مهاجرت دارند کشور را ترک می‌کنند. جنگ اوکراین در دو سال گذشته باعث مهاجرت میلیونی مردم شده است؛ بیش از شش میلیون اوکراینی – عمدتاً زنان و کودکان – به سایر کشورهای اروپا پناه بردند. جنگ ایران و اسرائیل نیز می‌تواند موج تازه‌ای از فرار مغزها و سرمایه‌ها را رقم بزند؛ افرادی که چشم‌انداز آینده را تیره می‌بینند برای زندگی امن مهاجرت می‌کنند و این، آسیب بلندمدت بر توسعه کشور وارد می‌کند. از منظر اقتصادی، جنگ سوریه نمونه آشکاری از فروپاشی معیشت مردم است: تولید ناخالص داخلی سوریه به کمتر از نصف کاهش یافت، بیکاری از ۵0 درصد فراتر رفت و 90 درصد جمعیت زیر خط فقر قرار گرفت. هرچند شرایط ایران به دلیل ساختار اقتصادی قوی‌ و نیروی انسانی متخصص متفاوت است، اما جنگ می‌تواند روند توسعه را سال‌ها به عقب براند. تحریم‌های شدید، قطع صادرات نفت، تخریب زیرساخت‌ها و خروج شرکت‌های خارجی همگی دست به دست هم می‌دهند تا رشد اقتصادی منفی شود و فقر گسترش یابد. تجربه یمن نشان می‌دهد جنگ چگونه قحطی و فروپاشی خدمات بهداشت و آموزش را در پی دارد. بنابراین، برای ایران نیز باید انتظار افت شاخص‌های توسعه انسانی را داشت: نرخ باسوادی ممکن است به علت وقفه‌های آموزشی اندکی افت کند، خدمات درمانی به دلیل کمبود دارو و مهاجرت پزشکان تضعیف شود و امید به زندگی تحت تاثیر تلفات و استرس جمعی کاهش یابد.

جامعه خسته

برای واکاوی عمیق‌ پیامدهای اجتماعی جنگ، به سراغ دکتر تقی آزاد‌ارمکی رفتیم؛ استاد جامعه‌شناسی دانشگاه تهران که سال‌ها تحولات جامعه ایران را بررسی کرده است. او در پاسخ به این پرسش که با توجه به فرسایش سرمایه‌های اجتماعی در سال‌های گذشته، جامعه ایران چگونه می‌تواند با فشارهای یک جنگ تازه کنار بیاید؟ و آیا امکان انسجام ملی در چنین شرایطی وجود دارد؟ می‌گوید: «جامعه امروز ایران پیش از آغاز جنگ هم جامعه‌ای خسته، درخودفرورفته و عصبانی بوده است. سال‌ها تقابل با غرب، فساد گروه‌های ذی‌نفع و بن‌بست‌های اقتصادی و اجتماعی، مردم را فرسوده کرده است. در چنین بستری، جنگ تیغ دولبه است: از یک سو، ممکن است در کوتاه‌مدت مردم را حول دفاع از میهن متحد کند؛ از سوی دیگر تداوم خشونت و سختی، این انسجام را شکننده می‌کند. جامعه‌ای که امکان کنش مدنی موثر نداشته و با محرومیت‌های طولانی مواجه بوده، زیر فشار جنگ یا به سمت همبستگی بی‌سابقه می‌رود یا دچار گسیختگی خطرناک می‌شود. من نگران وجه دوم هستم؛ به‌خصوص اگر جنگ طول بکشد و چشم‌اندازی برای صلح نباشد. نشانه‌های نگران‌کننده‌ای هم‌اکنون در رفتار اجتماعی ما دیده می‌شود. وقتی خشونت عادی و اخلاق عمومی تضعیف شود، احتمال افزایش درگیری‌های درونی در میانه جنگ خارجی وجود دارد. جامعه‌ای که از درون دچار فقدان اعتماد و سرمایه مدنی است، ممکن است در برابر فشار مضاعف جنگ فروبپاشد و حتی خطر نزاع داخلی را به همراه داشته باشد. در چنین وضعی بخشی از مردم به جای مشارکت، ترجیح می‌دهند به حاشیه بروند. یا مهاجرت کنند یا منزوی شوند و بی‌اعتنا به سرنوشت جمعی فقط به فکر نجات خود باشند. بخش دیگری هم که در متن جامعه حضور دارند، انگار ناخواسته روبه‌روی هم قرار گرفته‌اند. هر کس مشکلات را گردن دیگری می‌اندازد و به جای همکاری برای خروج از بحران ساختاری، راه‌حل‌ها را فردی و حذف‌گرایانه دنبال می‌کند. این وضع در میانه جنگ می‌تواند تشدید شود و همبستگی ملی را تضعیف کند.»

ضرورت بازسازی

به اعتقاد آقای ارمکی، «کلید کار در بازسازی اعتماد است؛ هم اعتماد مردم به حکومت و هم اعتمادشان به یکدیگر. اگر مردم ببینند نهادهای رسمی شفاف، پاسخگو و عادلانه عمل می‌کنند – مثلاً توزیع منابع و امکانات به‌طور منصفانه بین مناطق جنگ‌زده و دیگر نقاط باشد – احتمال تقویت سرمایه اجتماعی بیشتر است. مشارکت ‌دادن واقعی مردم در تصمیم‌گیری‌ها و پشتیبانی از نیروهای داوطلب مردمی برای امدادرسانی، حس مالکیت جمعی بحران را افزایش می‌دهد. به زبان ساده، مردم باید احساس کنند «جنگ آنهاست، نه فقط جنگ دولت». از طرف دیگر، گفتمان‌های آشتی‌بخش و پرهیز از دوگانه‌سازی‌های سیاسی و ایدئولوژیک ضرورت دارد. نباید اجازه داد جنگ خارجی تبدیل به بهانه‌ای برای تصفیه‌حساب داخلی یا سرکوب بیشتر یک گروه از جامعه شود که اگر بشود، دیگر سنگ روی سنگ بند نخواهد شد. به باور من، جامعه ایران با وجود خستگی مزمن، هنوز ظرفیت‌های بالایی برای انسجام دارد. ما در تاریخ نمونه‌هایش را دیده‌ایم؛ در مصائب طبیعی مثل زلزله‌ها یا در بزنگاه‌هایی همچون همان جنگ دهه ۶۰، مردم نشان دادند که می‌توانند فراتر از تفاوت‌ها کنار هم بایستند. امروز هم باید روی همین سرمایه‌های فرهنگی و تاریخی دست بگذاریم. همبستگی اجتماعی چیزی نیست که یک‌شبه خلق شود؛ اما بحران‌ها می‌توانند کاتالیزور آن باشند مشروط بر اینکه مدیریت صحیح و رهبری اعتمادزا در کار باشد. در غیراین‌صورت، خشم فروخورده و ناامیدی انباشته‌شده ممکن است از کنترل خارج شود و بحران‌های عمیق‌تری پس از جنگ بروز کند.»

چشم‌انداز پس از جنگ

جنگ، این پدیده دهشتناک، همان‌قدر که ویرانی و مصیبت به همراه دارد، می‌تواند عامل تغییرات عمیق در جوامع نیز باشد. برای ایران، جنگ با اسرائیل در خرداد ۱۴۰۴ همانند زلزله‌ای اجتماعی است که لرزه‌های آن تا سال‌ها بعد احساس می‌شود. در حوزه اقتصاد، احتمالاً شاهد دوره‌ای از ریاضت و سختی معیشت خواهیم بود که در آن مردم ناچار به سازگاری با کمبودها و شکوفاسازی اقتصاد مقاومتی در مقیاس خانواده و محله می‌شوند. در عرصه جامعه و فرهنگ، ممکن است دوره‌ای از همبستگی و میهن‌دوستی پرشور را تجربه کنیم که در آن ارزش‌های جمع‌گرایانه تقویت می‌شود؛ اما در میان‌مدت این شور می‌تواند به خستگی و فرسودگی بدل شود که اگر مدیریت نشود به واگرایی اجتماعی خواهد انجامید. روان جمعی ایرانیان زخم‌خورده از جنگ، نیازمند التیام و توجه ویژه خواهد بود، از همین رو از اکنون باید به فکر سازوکارهای حمایتی برای بازگرداندن سلامت روانی جامعه پس از جنگ بود. تجربه سوریه، اوکراین و حتی جنگ پیشین خودمان به ما می‌آموزد که بعد از آتش‌بس، تازه مرحله اصلی آغاز می‌شود: مرحله بازسازی کشور و بازآفرینی جامعه. سازه‌های بتنی و فلزی را می‌توان با پول و فناوری از نو ساخت، اما بازسازی بافت انسانی و اجتماعی دشوار است. اعتماد از‌دست‌رفته را باید احیا کرد، آغوش‌های خسته از سوگ را باید مرهم نهاد و جوانانی را که دوران جنگ هویتشان را دستخوش سوال کرده، باید در ساختن آینده‌ای روشن سهیم کرد. آینده ایران در گرو تصمیم‌هایی است که امروز گرفته می‌شود؛ اینکه آیا از دل بحران جنگ، ملتی قوی‌تر، یکدل‌تر و خوداتکاتر سر برمی‌آورد یا کشوری ضعیف‌تر، پراکنده‌تر و سرخورده‌تر؟ پاسخ به این سوال به چگونگی مدیریت جنگ و پس از جنگ بستگی دارد. جامعه ایران تاکنون بارها ثابت کرده که ققنوسی است برخاسته از خاکستر مشکلات. امید آن است که این‌بار نیز چنین باشد و از دل آزمون سخت جنگ، تولدی دوباره برای ایران و ایرانی رقم بخورد. 

دراین پرونده بخوانید ...