شناسه خبر : 50698 لینک کوتاه
تاریخ انتشار:

در محاصره ناکارآمدی

بررسی اشتباهات سیاستی چهار دهه گذشته در گفت‌وگو با مصطفی هاشمی‌طبا

در محاصره ناکارآمدی

چهار دهه سیاست‌گذاری در ایران، مجموعه‌ای از تجربه‌ها، آزمون‌ها، موفقیت‌ها و شکست‌ها را در خود جای داده است. اما در میان همه این فرازوفرودها، تصمیماتی وجود داشته‌اند که آثارشان فراتر از هر رقم و آمار، بر زندگی امروز مردم سایه افکنده است. تصمیماتی که گاه در اوج هیجان سیاسی یا از سر مصلحت کوتاه‌مدت گرفته شدند اما پیامدهای بلندمدت و گاه جبران‌ناپذیری به‌دنبال داشتند. از تقابل پرهزینه با غرب و درگیر شدن در چرخه تحریم‌ها گرفته تا سیاست‌های داخلی ناهماهنگ و مصرف بی‌رویه منابع حیاتی، حاصل همه آنها امروز در قالب فرسودگی منابع طبیعی، بی‌انضباطی اقتصادی، آلودگی گسترده و بحران اعتماد عمومی نمایان است. امروز، پس از گذشت دهه‌ها، کشور در برابر پرسش‌های بنیادی قرار گرفته است. آیا می‌توان مسیر گذشته را ادامه داد و همچنان امید به اصلاح داشت؟ یا باید به یک انقلاب فکری و ساختاری در سیاست‌های داخلی تن داد؟ پاسخ این پرسش‌ها ساده نیست اما واقعیت این است که تداوم وضعیت فعلی، آینده‌ای مطمئن برای ایران رقم نخواهد زد. در چنین شرایطی، گفت‌وگو با صاحب‌نظرانی مانند مصطفی هاشمی‌طبا که تجربه سال‌ها فعالیت در عرصه اقتصاد، سیاست و مدیریت را در کارنامه دارند، ضرورتی اجتناب‌ناپذیر است. در این مصاحبه، او با صراحت از اشتباهات گذشته سخن می‌گوید. از اینکه چگونه سوءمدیریت منابع، اسراف در انرژی، تخریب جنگل‌ها و خشک شدن تالاب‌ها، کشور را به مرحله‌ای رسانده که بخش‌هایی از آن دیگر قابل بازگشت نیست. او تاکید می‌کند که اگرچه تحریم‌ها سهمی در مشکلات دارند اما ریشه بحران در سیاست‌های داخلی است. سیاست‌هایی که به جای انضباط، بر بی‌برنامگی استوار شده‌اند و به جای اصلاح، بر ظاهر امور تکیه کردند. این گفت‌وگو تلاشی است برای بازخوانی خطاهای بزرگ در مسیر توسعه ایران. از مصادره بی‌رویه صنایع در سال‌های نخست انقلاب تا بی‌توجهی به محیط زیست و رشد فرهنگ مصرف‌گرایی. او با زبانی صریح هشدار می‌دهد که اگر روند موجود ادامه یابد، حتی رفع همه تحریم‌ها نیز کشور را از بحران‌ها نجات نخواهد داد. به باور او، نجات ایران تنها در گرو یک دگرگونی عمیق در سیاست‌های داخلی است. دگرگونی که با صرفه‌جویی، شفافیت، مشارکت مردم و شجاعت تصمیم‌گیران آغاز می‌شود.

♦♦♦

‌ به نظر شما، ریشه اصلی تحریم‌ها و فشارهای خارجی بر ایران چه بوده و چرا سیاست‌های ما در مواجهه با غرب، به این سطح از خسارت منتهی شد؟

اگر بخواهیم با نگاهی منصفانه و تاریخی قضاوت کنیم، مجموعه‌ای از تصمیمات سیاسی در دهه‌های گذشته ما را در مسیر تقابل با غرب قرار داد. این تقابل، در ذات خود ممکن است از منظر برخی ارزش‌محور و استقلال‌طلبانه تلقی شود، اما نحوه اجرای آن و نوع تصمیماتی که در سیاست خارجی اتخاذ شد، باعث شد تا کشور در معرض شدیدترین تحریم‌ها قرار گیرد. تحریم‌ها، صرفاً نتیجه یک پرونده خاص مانند انرژی هسته‌ای نبودند. بلکه محصول زنجیره‌ای از تصمیمات سیاسی، دیپلماسی ضعیف و گاه شعارزدگی‌های پرهزینه بودند. طرف‌های غربی، به دلیل برخورداری از قدرت اقتصادی و نفوذ سیاسی گسترده، توانستند این تحریم‌ها را به ابزار فشار تبدیل کنند، درحالی‌که ما به جای تدوین راهبردی عقلانی و متناسب با شرایط، با سیاست‌های هیجانی و پراکنده واکنش نشان دادیم. تحریم‌های اقتصادی هرچند در ظاهر یکی از بزرگ‌ترین عوامل فشار بر ایران معرفی می‌شوند اما به باور بسیاری از تحلیلگران، مشکل اصلی درونی‌تر از آن است. خطاهای مدیریتی، ناکارآمدی ساختار حکمرانی و نبود سیاست‌های پایدار در حوزه‌های انرژی، کشاورزی و محیط زیست، ضربه‌هایی به پیکر کشور وارد کرده‌اند که حتی لغو کامل تحریم‌ها نیز نمی‌تواند آنها را جبران کند. ما در حالی با جهان درگیر شدیم که از درون نیز خود را فرسوده کردیم. سیاست‌های نادرست، کشور را نه‌فقط از بیرون که از درون محاصره کرد.

البته باید اذعان داشت که در بخشی از این مسیر، تقابل اجتناب‌ناپذیر بود. استقلال سیاسی و حفظ منافع ملی گاه ناگزیر از مقاومت است اما مشکل ما در نحوه اداره کشور در دوران تحریم بود. تحریم‌ها نیاز به سازوکار دقیق، انضباط مالی، مدیریت منابع و هماهنگی در سطوح مختلف داشتند، اما ما در عوض، با نوعی آشفتگی ساختاری روبه‌رو شدیم. نتیجه آن شد که کشور نه‌تنها از بیرون تحت فشار قرار گرفت، بلکه از درون هم دچار فرسایش شد. ساختار اقتصاد ما که به‌شدت متکی بر نفت و واردات بود، در برابر این فشارها تاب نیاورد و به جای اصلاح مسیر، تنها ظاهر امور حفظ شد. این ظاهرگرایی در سیاست‌گذاری (اینکه وانمود کنیم وضعیت عادی است) خود به بزرگ‌ترین خطا تبدیل شد. خسارتی که از این بی‌برنامگی به کشور وارد شد، بسیار فراتر از خسارت مستقیم تحریم‌ها بود.

‌ شما اشاره کردید که خسارت‌های سیاست‌های داخلی حتی از آثار تحریم‌ها نیز بیشتر بوده است. لطفاً دقیق‌تر توضیح دهید، این سیاست‌های اشتباه در داخل چه بوده‌اند و چه پیامدهایی داشته‌اند؟

به باور من، آنچه کشور را به مرز فرسایش رسانده، نه صرفاً تحریم‌های خارجی، بلکه خطاهای بزرگ در مدیریت داخلی است. اگر بخواهم خلاصه بگویم، ما در چهار دهه گذشته به شکلی نگران‌کننده منابع خود را مصرف کرده‌ایم. از طرفی سرمایه‌گذاری مناسبی در عرصه‌های مختلف در کشور صورت نگرفته است. برای مثال، در زمینه مصرف انرژی، ایران یکی از بالاترین نرخ‌های اتلاف انرژی در جهان را دارد. این اسراف فقط در سطح مردم نیست؛ بلکه از ساختارهای ناکارآمد در صنعت و حمل‌ونقل تا سیستم‌های دولتی گسترده شده است. انرژی که باید منبعی برای توسعه و سرمایه‌گذاری باشد، در واقع به شکلی بی‌محابا هدر رفته است.

در حوزه منابع آب، فاجعه‌ای آرام اما بسیار عمیق رخ داده است. برداشت بی‌رویه از منابع زیرزمینی، سیاست‌های نادرست کشاورزی و سدسازی‌های غیرکارشناسی، سبب نشست زمین در بسیاری از دشت‌های کشور شده است. این پدیده، برخلاف تورم یا رکود، قابل بازگشت نیست. زمین وقتی می‌نشیند، دیگر به حالت اولیه بازنمی‌گردد. از بین رفتن تالاب‌ها، خشک شدن دریاچه‌ها از جمله ارومیه، کاهش سطح آب‌های زیرزمینی و نابودی پوشش گیاهی، همه نتیجه همین سیاست‌های غلط هستند. به علاوه، در زمینه حفاظت از جنگل‌ها و منابع طبیعی، ما با سیاستی مخرب و غیراصولی مواجه بوده‌ایم. جنگلی که هزاران سال برای رشد نیاز دارد، با چند دهه بی‌توجهی از بین می‌رود و دیگر قابل احیا نیست. اینها خسارت‌هایی هستند که با هیچ رقم اقتصادی نمی‌توان آنها را جبران کرد. در کنار اینها، حکمرانی اقتصادی نیز آشفته و فاقد انسجام بوده است. در دوره‌هایی که کشور نیازمند انضباط مالی و اصلاح ساختار بود، دولت‌ها به جای کاهش هزینه‌ها، بر مصرف و یارانه‌های گسترده افزودند. نتیجه این سیاست، شکل‌گیری جامعه‌ای مصرف‌گرا، رانتی و بی‌انضباط بود که نه‌تنها در برابر بحران‌ها تاب نمی‌آورد، بلکه خود تولیدکننده بحران شد.

‌ به نظر شما، اشتباهات در حکمرانی اقتصادی و مدیریتی چگونه باعث تشدید مشکلات شده‌اند؟ آیا این خطاها ناشی از کم‌دانشی بود یا از بی‌ارادگی در اصلاح؟

سوال بسیار مهمی است. واقعیت آن است که بخش زیادی از این خطاها، نه از ناآگاهی بلکه از نبود شجاعت در تصمیم‌گیری‌های اصلاحی سرچشمه می‌گیرد. بسیاری از مدیران و تصمیم‌گیران کشور، به جای اصلاح ساختارهای غلط، ترجیح دادند وضعیت موجود را حفظ کنند تا در کوتاه‌مدت از تنش و نارضایتی اجتماعی جلوگیری شود. برای نمونه، در دوره‌ای که کشور با تحریم‌های شدید مواجه بود، به جای تدوین برنامه‌ای منسجم برای سازگاری اقتصادی، شاهد نوعی سیاست شلختگی و بی‌نظمی بودیم. یکی از مسئولان ارشد اقتصادی دولت وقت گفته بود، «ما بلد نبودیم با تحریم کار کنیم». این جمله شاید صادقانه باشد، اما نشان از ضعف بنیادی در حکمرانی دارد. وقتی کشوری تحریم می‌شود، باید سیاست‌های خود را متناسب با شرایط تنظیم کند اما ما همان مسیر پرهزینه قبل را ادامه دادیم؛ هزینه‌ها افزایش یافت، نظارت‌ها کاهش پیدا کرد و فساد ساختاری گسترش یافت. این شیوه حکمرانی نه‌تنها به بهبود وضعیت منجر نشد، بلکه کشور را به سمت نابسامانی بیشتر برد. به بیان دیگر، ما در سیاست خارجی با جهان درافتادیم، اما در سیاست داخلی با خودمان جنگیدیم. مصرف بی‌رویه منابع، گسترش رانت، وابستگی شدید بودجه به نفت و نبود برنامه‌ریزی برای آینده، نوعی خودزنی ملی بود. درحالی‌که کشورهایی مانند کره شمالی با وجود تقابل با غرب، حداقل در چهارچوب توان داخلی خود سیاست‌های هماهنگ دارند، ما نه در سیاست خارجی انسجام داشتیم و نه در سیاست داخلی تعادل.

‌ اشاره کردید که برخی از خسارت‌ها مانند نابودی منابع طبیعی و آلودگی محیط زیست غیرقابل بازگشت‌اند. می‌توانید بیشتر توضیح دهید که چرا این نوع خسارت‌ها را باید جدی‌تر از مسائل اقتصادی دانست؟

بله، این نکته بسیار حیاتی است. خسارت‌های زیست‌محیطی، برخلاف تورم یا بیکاری، با تصمیم و اراده کوتاه‌مدت جبران‌پذیر نیستند. اگر اقتصاد کشور دچار رکود شود، می‌توان با اصلاح سیاست‌های مالی و جذب سرمایه دوباره آن را احیا کرد؛ اما اگر زمین بنشیند، جنگل بسوزد یا آب‌های زیرزمینی تمام شود، دیگر برگشتی در کار نیست. به‌عنوان مثال، دریاچه ارومیه که روزگاری یکی از بزرگ‌ترین دریاچه‌های شور جهان بود، به دلیل سیاست‌های نادرست کشاورزی و سدسازی بی‌رویه خشک شد. حالا سال‌هاست دولت‌ها برنامه‌های احیای آن را مطرح می‌کنند اما واقعیت این است که بخش بزرگی از آن از بین رفته است. این یعنی نابودی یک اکوسیستم طبیعی، از بین رفتن شغل‌های مرتبط، مهاجرت‌های اجباری و حتی تغییر اقلیم در مناطق اطراف. در زمینه جنگل‌ها نیز، تخریب جنگل‌های شمال کشور و تبدیل آنها به مناطق مسکونی یا کشاورزی، یکی از مصادیق آشکار بی‌برنامگی است. جنگل فقط مجموعه‌ای از درختان نیست. یک سامانه زیستی است که تعادل آب‌وهوا، اکسیژن، خاک و تنوع زیستی را حفظ می‌کند. وقتی این تعادل از بین برود، کل کشور آسیب می‌بیند. به همین ترتیب، نشست زمین که در بسیاری از دشت‌های ایران اتفاق افتاده، نشان‌دهنده مصرف بی‌رویه منابع زیرزمینی است. این پدیده به معنای واقعی کلمه، نشستن ستون فقرات کشور است. هیچ سرمایه‌گذاری نمی‌تواند خاک نشست‌کرده را بازگرداند. از این‌رو است که می‌گویم خسارت‌های داخلی ما، از هر تحریم خارجی خطرناک‌تر است. زیرا تحریم ممکن است با مذاکره رفع شود، اما نابودی منابع طبیعی نه.

‌ با توجه به این وضعیت، اگر همه تحریم‌ها همین فردا برداشته شوند، آیا به نظر شما مشکلات ایران حل خواهد شد؟ یا اینکه ریشه بحران‌ها در جای دیگری است؟

تحریم‌ها بدون شک فشار زیادی بر کشور وارد کرده‌اند اما اگر فرض کنیم از فردا صبح تمام تحریم‌ها لغو شوند و روابط بانکی و تجاری ما با جهان عادی شود، باز هم مشکلات اصلی کشور پابرجا خواهند بود. دلیلش ساده است؛ ما از درون دچار بحران ساختاری هستیم. مشکل ایران فقط در روابط خارجی نیست. در ساختار حکمرانی، در نظام اقتصادی و در فرهنگ مصرف نیز ریشه دارد. ما هنوز نتوانسته‌ایم نظم و انضباط اقتصادی را در سطح ملی پیاده کنیم. قاچاق گسترده سوخت، اتلاف انرژی، فساد اداری و عدم شفافیت مالی نشان می‌دهد که حتی بدون تحریم هم اقتصاد ما بیمار است. برای مثال، روزانه میلیون‌ها لیتر سوخت از کشور قاچاق می‌شود، درحالی‌که می‌توان با اصلاح قیمت‌گذاری و کنترل دقیق، جلوی آن را گرفت. یا در کشاورزی، هنوز بخش عمده‌ای از آب کشور صرف محصولاتی می‌شود که ارزش صادراتی پایینی دارند و در اقلیم خشک ما اصلاً نباید کشت شوند. بنابراین، اگر سیاست‌های داخلی اصلاح نشود، حتی لغو تحریم‌ها هم نمی‌تواند نجات‌بخش باشد. ما به یک انقلاب در سیاست‌های داخلی نیاز داریم، نه به معنای آشوب، بلکه به معنای بازنگری کامل در شیوه اداره کشور. باید از درون شروع کنیم تا بیرون نیز اصلاح شود.

‌ اگر بخواهید نسخه‌ای برای نجات کشور بنویسید، چه اصلاحاتی را ضروری می‌دانید و از کجا باید این اصلاحات را آغاز کرد؟

به گمان من، نجات ایران از این وضعیت نیازمند شجاعت، صداقت و همراهی با مردم است. نخستین گام، اصلاح فرهنگ اسراف و مصرف‌گرایی است. باید جلوی هدررفت منابع گرفته شود. مصرف بی‌رویه آب در کشاورزی، انرژی در صنایع و یارانه‌های غیرهدفمند، کشور را به مرز نابودی رسانده است. گام دوم، اصلاح ساختار اداری و مبارزه با فساد سیستماتیک است. بدون شفافیت، هیچ اصلاحی پایدار نخواهد بود. دولت باید کوچک‌تر، کارآمدتر و پاسخگوتر شود. رانت‌خواری، انحصار و امتیازهای ویژه باید به‌طور کامل از بین برود. گام سوم، بازنگری در نظام آموزشی و فرهنگی است. جامعه باید بداند که منابع طبیعی، سرمایه ملی است و نابودی آن به معنای از بین رفتن آینده خود ماست. آموزش عمومی در زمینه محیط زیست، صرفه‌جویی و تولید پایدار باید جدی گرفته شود. چهارم، احیای اعتماد عمومی است. مردم باید باور کنند که سیاست‌گذاران واقعاً به فکر منافع کشورند، نه منافع جناحی یا شخصی. برای این کار، شفافیت در تصمیم‌گیری‌ها و گفت‌وگوی صادقانه با مردم ضروری است.

پنجم، تمرکز بر تولید ملی و کاهش وابستگی به نفت است. نفت، اگرچه ثروت بزرگی است اما تبدیل شدن آن به منبع اصلی درآمد، کشور را تنبل کرده است. باید از این وابستگی رها شویم و به سمت اقتصاد دانش‌بنیان، کشاورزی هوشمند و صنعت رقابتی حرکت کنیم. درنهایت به باور من، همه این اصلاحات بدون شجاعت سیاسی ممکن نیست. بسیاری از مسئولان ما به جای تصمیم‌های سخت، به‌دنبال محبوبیت زودگذرند. درحالی‌که امروز کشور نیازمند تصمیماتی شجاعانه است. تصمیماتی که شاید در کوتاه‌مدت پرهزینه باشد، اما در بلندمدت آینده ایران را نجات دهد.

اگر این اصلاحات انجام نشود، حتی با رفع تحریم‌ها نیز ما در مسیر فرسایش باقی خواهیم ماند. اما اگر از درون خود را اصلاح کنیم، تحریم‌ها و فشارهای خارجی هم دیگر نمی‌توانند مانعی برای پیشرفت ما باشند.

بر همین اساس باید تاکید کنم که بخش بزرگی از خسارت‌های امروز ایران، حاصل ترکیبی از اشتباهات سیاسی، مدیریتی و فرهنگی است. از سیاست‌های هیجانی در عرصه بین‌الملل تا بی‌توجهی به منابع حیاتی کشور، از فساد ساختاری تا مصرف بی‌محابا، همه در کنار هم تصویری از فرسایش تدریجی ایران ساخته‌اند. اگرچه هنوز فرصت برای اصلاح وجود دارد، اما این فرصت محدود است و نیازمند اراده‌ای واقعی در سطح حاکمیت و جامعه است. 

دراین پرونده بخوانید ...