شناسه خبر : 50571 لینک کوتاه
تاریخ انتشار:

انتخاب سرنوشت‌ساز

آیا چشم‌اندازی برای ازسرگیری مذاکره ایران و غرب وجود دارد؟

 

زهرا اکبری / نویسنده نشریه 

16دونالد ترامپ، رئیس‌جمهور آمریکا، پیش از سفر به شرم‌الشیخ مصر، با حضور در کنست اسرائیل از آمادگی خود برای صلح با ایران و آرامش در خاورمیانه خبر داد و گفت؛ آماده است دلایل ایران برای برنامه هسته‌ای را بشنود. ترامپ در فرودگاه شرم‌الشیخ نیز بار دیگر با تکرار ادعاهای خود علیه جمهوری اسلامی ایران، مدعی شد، تهران در پی فشارها «ضربه خورده و به‌شدت آسیب‌پذیر» شده است. او گفت: «ایران به کمک نیاز دارد... وقتی آماده گفت‌وگو باشند، من هم دوست دارم تحریم‌ها برداشته شوند.» در مقابل سیدعباس عراقچی، وزیر امور خارجه کشورمان، با انتقاد از تناقض میان ادعای صلح‌طلبی ترامپ و اقدامات نظامی آمریکا افزود: «چطور می‌توان انتظار داشت ملت ایران شاخه زیتون صلح را از سوی کسی بپذیرند که تنها چند ماه پیش در بمباران خانه‌ها و مناطق شهری ایران دست داشته است؟ آن حملات جنایتکارانه جان بیش از هزار ایرانی، از جمله زنان و کودکان، را گرفت. به‌سختی می‌توان کسی را رئیس‌جمهور صلح نامید وقتی به جنگ‌های بی‌پایان دامن می‌زند و در کنار جنایتکاران جنگی می‌ایستد.»

پیش از این نیز ایران دعوت آمریکا برای حضور در نشست شرم‌الشیخ را نپذیرفت. عراقچی در دفاع از این اقدام توضیح داد که «با وجود تمایل به تعاملات دیپلماتیک، نه رئیس‌جمهور پزشکیان و نه من، نمی‌توانیم با کسانی وارد تعامل شویم که به مردم ایران حمله کرده‌اند و همچنان ما را تهدید و تحریم می‌کنند. بااین‌حال، ایران از هر ابتکاری که به نسل‌کشی رژیم اسرائیل در غزه پایان دهد و به اخراج نیروهای اشغالگر منجر شود، استقبال می‌کند».

در همین رابطه از علی واعظ، تحلیلگر ارشد امور ایران در گروه بین‌المللی بحران، و مجید محمدشریفی، استادیار گروه روابط بین‌الملل دانشگاه خوارزمی پرسیدیم که آیا سخنان اخیر ترامپ نشانه‌ای از چرخش در سیاست آمریکا نسبت به ایران است یا صرفاً تلاشی برای فریب افکار عمومی و اعمال فشار سیاسی جدید به تهران؟ به عبارت دیگر، آیا باید این اظهارات را فرصتی برای گفت‌وگو دانست، یا آن را به تله‌ای سیاسی تعبیر کرد؟ واعظ بر این باور است که از همان دور نخست ریاست‌جمهوری ترامپ شواهد حاکی از این بود که وی تمایل دارد به توافقی جدید با ایران دست پیدا کند. انگیزه اصلی ترامپ نیز بیشتر شخصی بود؛ او می‌خواست ثابت کند که به‌عنوان یک مذاکره‌کننده قهار، می‌تواند به توافقی بهتر از آنچه آقای اوباما در سال ۲۰۱۵ با ایران به‌دست آورده بود، دست پیدا کند و نشان دهد که در واقع «بهترین مذاکره‌کننده جهان» است. او پیشتر نیز گفته بود که ایرانیان را مذاکره‌کنندگان بسیار ماهری می‌داند و اگر بتواند در میز مذاکره بر آنها غلبه کند، آن را برای خود یک پیروزی بزرگ تلقی خواهد کرد. به گمان من، این انگیزه را در دور دوم ریاست‌جمهوری خود نیز همچنان داشت.

برخلاف تحلیل واعظ، محمدشریفی بر این باور است که پشت ادعاهای ترامپ درباره صلح با ایران یا پیوستن ایران به توافق‌هایی مانند توافق ابراهیم، حقیقتی وجود ندارد. این ادعاها که همواره از سوی ترامپ مطرح می‌شوند، فاقد هرگونه مبنای واقعی هستند. مقامات جمهوری اسلامی ایران نیز به صراحت این ادعاها را رد کرده و اعلام کرده‌اند که صحبت‌های مربوط به گفت‌وگو درباره صلح حماس با مقامات ایران یا اعلام موافقت ایران با چنین موضوعاتی واقعیت ندارد و هیچ توافق یا موافقتی در این زمینه صورت نگرفته است. صحبت‌های ترامپ تنها یک پیام روشن دارد؛ آن هم این است که او می‌خواهد به جهان نشان دهد که فردی صلح‌طلب است و جنگ‌طلب نیست.

فرصت یا تله سیاسی

این‌ روزها بارها از زبان دونالد ترامپ، رئیس‌جمهور آمریکا، شنیده‌ایم که آماده مذاکره با ایران است. این جمله تکراری، بخشی از سخنرانی‌های اخیر رئیس‌جمهور آمریکا پس از امضای آتش‌بس میان حماس و اسرائیل و پایان جنگ در غزه است. در مورد اظهارات ترامپ دو دیدگاه وجود دارد.

از منظر نخست این اولین‌بار نیست که ترامپ از توافق با ایران سخن می‌گوید. او بارها چنین گفته‌هایی را مطرح کرده است؛ اظهاراتی که عملاً عایدی برای ایران نداشته است. در سال 2016 اریک ترامپ گفت، توافق هسته‌ای با تهران یکی از عوامل مهمی بود که پدرش را ترغیب کرد در انتخابات ریاست‌جمهوری شرکت کند. چراکه به اعتقاد ترامپ، دیپلمات‌های دولت اوباما نتوانسته بودند از مهارت‌های مذاکره که وی در کتابش با عنوان «ترامپ؛ هنر معامله» منتشر کرده بود، درس بگیرند. تمایل ترامپ به مذاکره با ایران، حتی پس از خروج آمریکا از برجام نیز یکی از موضوعات بحث‌برانگیز سیاست خارجی واشنگتن بوده است. با اینکه ترامپ تهران را به رعایت محدودیت‌های هسته‌ای زیر فشار شدید تحریم‌ها و تهدید نظامی واداشت، درعین‌حال بارها اعلام کرد که آماده بازگشت به میز مذاکره است، مشروط بر اینکه ایران خواسته‌های آمریکا را بپذیرد. این‌ رویکرد بار دیگر در جریان کارزار انتخاباتی او در سال ۲۰۲۴ نیز آشکار شد، زمانی که در پاسخ به این سوال که آیا با ایران به توافق خواهد رسید، گفت: «معلوم است، من این کار را انجام می‌دهم. باید توافق کنیم، زیرا پیامدهای عدم توافق غیرقابل تحمل خواهد بود. ما باید توافق کنیم.»

او پس از ورود به کاخ سفید بار دیگر تمایل خود را برای مذاکره با ایران اعلام کرد. اما این تمایل در میان سیگنال‌های متناقض، فشارهای حداکثری و دیدگاه‌های متفاوتی که هر یک نسخه‌ای جداگانه برای رابطه با تهران ارائه می‌دادند، مذاکرات را در هاله‌ای از ابهام فرو برد. یک روز مذاکره با ایران محتمل به نظر می‌رسید و روز دیگر خواستار تسلیم کامل جمهوری اسلامی بود. برای مثال استیو ویتکاف، نماینده ترامپ در امور خاورمیانه، در مصاحبه با فاکس‌نیوز اعلام کرد که محور اصلی گفت‌وگوهای رم این است که «ایران نباید غنی‌سازی فراتر از 67 /3 درصد داشته باشد». اما چند ساعت بعد ویتکاف این‌بار در توئیتی اعلام کرد که هرگونه توافق با ایران فقط در صورتی حاصل خواهد شد که ایران «برنامه غنی‌سازی و تسلیحاتی خود را کاملاً متوقف و حذف کند». این موضع هم البته چندان پابرجا نماند و خود ترامپ دو روز بعد در دیدار با نخست‌وزیر ایتالیا به خبرنگاران گفت که «صنعت هسته‌ای ایران برای او موضوعیتی ندارد و فقط می‌خواهد ایران سلاح هسته‌ای نداشته باشد». واقعیت این است که اعلام آمادگی مجدد ترامپ برای مذاکره آن هم در شرایط فعلی یادآور همان وعده‌ای است که در اسفند سال گذشته مطرح شد؛ وعده‌ای که پس از پذیرش مذاکرات از سوی تهران و برگزاری پنج دور گفت‌وگو، نتیجه‌ای جز افزایش فشارها، تحریم‌ها و بمباران برای ایران نداشت.

اما از منظر دیگر، ایران باید به درخواست مذاکره آمریکا پاسخ مثبت دهد. چراکه تنش‌های نظامی همچنان در وضعیت نگران‌کننده‌ای قرار دارند و فشارهای بین‌المللی نیز به‌طور فزاینده‌ای رو به افزایش‌اند. همزمان، ناترازی‌های اقتصادی در داخل کشور به اوج رسیده و هنوز نشانه‌ای از اتخاذ راهکارهای موثر یا ابتکار عملی جدی برای مهار بحران دیده نمی‌شود. در چنین فضای متزلزلی، تلاش‌های دیپلماتیک نیز به بن‌بست رسیده و فرصت‌های گذشته برای کاهش تنش‌ها از دست رفته‌اند. اروپا مکانیسم ماشه را فعال کرده و محدودیت‌ها بر صادرات نفت ایران نیز به‌طور چشمگیری تشدید شده است. رصد دقیق‌تر انتقال نفت به روش کشتی‌به‌کشتی از سوی ایالات‌متحده، هزینه‌های صادرات را افزایش داده و در عمل، جذابیت بازار نفت ایران را برای خریداران عمده، به‌ویژه چین که بزرگ‌ترین خریدار نفت ایران است، کاهش داده است. در چنین شرایطی، ادامه تعلل تهران می‌تواند فشارهای اقتصادی و سیاسی را بیشتر کرده و فرصت‌های دیپلماتیک برای کاهش تنش و بازگرداندن تعادل را محدود کند.

با اینکه ایران پاسخی به درخواست ترامپ نداد، اما این سوال مطرح می‌شود که آیا می‌توان به گفته‌های جدید ترامپ به چشم یک فرصت نگاه کرد، یا باید آن را یک تله سیاسی دانست؟

در همین رابطه علی واعظ معتقد است که از همان دور نخست ریاست‌جمهوری آقای ترامپ، شواهد حاکی از این بود که او تمایل دارد به توافقی جدید با ایران دست پیدا کند. انگیزه اصلی ترامپ نیز بیشتر شخصی بود. او می‌خواست ثابت کند که به‌عنوان یک مذاکره‌کننده قهار، می‌تواند به توافقی بهتر از آنچه آقای اوباما در سال ۲۰۱۵ با ایران به‌دست آورده بود، برسد و نشان دهد که در واقع «بهترین مذاکره‌کننده جهان» است. او پیشتر نیز گفته بود که ایرانیان را مذاکره‌کنندگان بسیار ماهری می‌داند و اگر بتواند در میز مذاکره بر آنها غلبه کند، آن را برای خود یک پیروزی بزرگ تلقی خواهد کرد. به گمان من، این انگیزه را در دور دوم ریاست‌جمهوری خود نیز همچنان داشت.

اما اسرائیل عملاً روند مذاکرات را به بن‌بست کشاند. این رژیم با بهره‌گیری از روند کند مذاکرات و همچنین موضع انعطاف‌ناپذیر ایران در مسئله غنی‌سازی، توانست هم ایده حمله به ایران و هم ایده بازگشت تحریم‌ها را (چه در قالب نسخه دوم سیاست فشار حداکثری و چه از طریق فعال‌سازی مکانیسم ماشه برای بازگرداندن تحریم‌های سازمان ملل) به ترامپ تحمیل کند. هدف ترامپ از دنبال کردن این سیاست‌ها این بود که باور داشت اعمال فشار می‌تواند ایران را در بازگشت به میز مذاکره و نشان دادن بیشترین میزان انعطاف، نرم‌تر کند. از این‌رو، تمامی این سیاست‌های تهاجمی و فشار حداکثری که علیه ایران اعمال شد، درنهایت معطوف به تمایل او برای دستیابی به یک توافق بود.

اما در حال حاضر، اولویت مسئله ایران در ذهن آقای ترامپ کاهش یافته است؛ زیرا او احساس می‌کند با بمباران سایت‌های هسته‌ای، توانسته برنامه هسته‌ای ایران را دست‌کم برای چند سال به عقب بیندازد. از این‌رو، به نظر می‌رسد جنبه منطقه‌ای این موضوع برای او جذابیت بیشتری پیدا کرده است. بنابراین، من فکر نمی‌کنم پیشنهاد آقای ترامپ برای مذاکره با ایران بر سر مسائل منطقه‌ای یا مشارکت دادن ایران در گفت‌وگوهای منطقه‌ای نوعی فریب باشد؛ بلکه به نظر می‌رسد این پیشنهاد ناشی از تمایل شخصی و درونی اوست. تمایلی که ممکن است لزوماً با بخش‌های سیاست‌گذاری در دولت آمریکا هماهنگ نشده باشد. درواقع رفتارهای آقای ترامپ صرفاً بروز و نمود انگیزه شخصی اوست که در بسیاری از موارد در شبکه‌های اجتماعی نشان داده می‌شود. در حال حاضر، جریانی که آقای روبیو نمایندگی آن را بر عهده دارد، مسئول شکل‌دهی و اجرای سیاست‌هاست و خود رئیس‌جمهور جز در همین موارد پراکنده، توجه چندانی به مسئله ایران نشان نمی‌دهد.

از همین‌رو، به نظر من در تمایل ترامپ برای ادامه یک راهکار دیپلماتیک با ایران فرصتی نهفته بود که متاسفانه با تصمیم ایران برای عدم شرکت در اجلاس شرم‌الشیخ و همچنین فقدان راهبرد مشخص برای خروج از بن‌بست دیپلماتیک فعلی، این فرصت نیز به یکی دیگر از فرصت‌های سوخته در تاریخ روابط ایران و آمریکا تبدیل شد. اگر شما به رابطه 45ساله ایران و آمریکا نگاه کنید تم اصلی این رابطه فرصت‌سوزی بوده است، چراکه سطح توقعات طرفین بالاست و با توجه به تجربه مذاکراتی گذشته بدبینی زیادی هم وجود دارد.

مجید محمدشریفی اما بر این باور است که پشت ادعاهای ترامپ درباره صلح با ایران یا پیوستن ایران به توافق‌هایی مانند توافق ابراهیم، نمی‌تواند حقیقتی وجود داشته باشد. این ادعاها که همواره از سوی ترامپ مطرح می‌شوند، فاقد هرگونه مبنای واقعی هستند. مقامات جمهوری اسلامی ایران نیز به‌صراحت این ادعاها را رد کرده و اعلام کرده‌اند که صحبت‌های مربوط به گفت‌وگو درباره صلح حماس با مقامات ایران یا اعلام موافقت ایران با چنین موضوعاتی واقعیت ندارد و هیچ توافق یا موافقتی در این زمینه صورت نگرفته است. صحبت‌های ترامپ تنها یک پیام روشن دارد، آن هم این است که او می‌خواهد به جهان نشان دهد که فردی صلح‌طلب است و جنگ‌طلب نیست.

به عبارت دیگر، ترامپ می‌خواهد نشان دهد که پیش از هر اقدامی، همه مسیرها را بررسی کرده و تا حد امکان از مسیرهای دیپلماتیک استفاده می‌کند. مهم‌تر از همه، او سرمایه‌گذاری زیادی روی شخصیت خود به‌عنوان یک فرد معامله‌گر انجام داده است؛ کسی که می‌تواند همه را پای میز مذاکره بنشاند. او به‌شدت علاقه‌مند است که این‌چنین ویژگی را از خود به نمایش بگذارد، به‌ویژه در موضوعات بسیار مهمی مانند جنگ غزه، جنگ اوکراین و همچنین مسئله هسته‌ای ایران. درواقع ترامپ به دنبال این است که به جهانیان ثابت کند که به دنبال صلح است.

17

غیبت ایران

پیش از برگزاری نشست شرم‌الشیخ، پایگاه آکسیوس در گزارشی نوشت که وزارت خارجه آمریکا دعوت‌نامه‌هایی رسمی برای حضور در این نشست به سران شماری از کشورها، از جمله ایران ارسال کرده است. بااین‌حال، ایران تصمیم گرفت این دعوت را نپذیرد. تحلیلگران بر این باورند که غیبت ایران در نشست شرم‌الشیخ، فرصتی طلایی برای حضور فعال کشور در عرصه دیپلماسی منطقه‌ای را از بین برد. عدم حضور نمایندگان تهران نه‌تنها صدای ایران را از میز گفت‌وگوها حذف کرد، بلکه زمینه را برای شکل‌گیری تصمیم‌ها و روایت‌هایی فراهم کرد که بدون تاثیر مستقیم ایران شکل گرفتند. این غیبت می‌تواند به‌عنوان نشانه از‌دست‌رفتن فرصتی تلقی شود که می‌توانست به کاهش تنش‌ها، تقویت نقش دیپلماتیک تهران و بازتعریف روابط منطقه‌ای منجر شود. در واقع، این نشست می‌توانست بستر مناسبی برای ایران باشد تا نظرات و دیدگاه‌های خود را در مورد مسائل کلیدی منطقه‌ای مطرح کند و به نوعی در فرآیند تصمیم‌سازی‌های منطقه‌ای نقش‌آفرینی کند. بنابراین، تحلیلگران بر این باورند که عدم حضور ایران در این نشست ممکن است تبعات بلندمدتی برای دیپلماسی کشور داشته باشد.

در همین رابطه علی واعظ می‌گوید، که استفاده نکردن از این فرصت در بهترین حالت بخشی از یک سیاست جدید است که در آن عدم گفت‌وگو می‌تواند یکی از اجزای چنین سیاستی باشد. در بدترین سناریو، این رفتار صرفاً یک واکنش احساسی است و بخشی از یک رویکرد راهبردی به ‌شمار نمی‌رود.

هدف از ترک میز مذاکره معمولاً خرید زمان است. فرض بر این است که با گذر زمان، بازیگر ممکن است در موقعیت بهتری قرار گیرد، طرف مقابل بخشی از مزایای خود را از دست بدهد، یا فرصت ایجاد اهرم‌های جدید در مذاکرات برای او فراهم شود. برای مثال، در دوره‌ای که آقای جلیلی مذاکره‌کننده ایران بودند، ایران واقعاً رویکرد جدی به گفت‌وگوهای دیپلماتیک نداشت و به‌سرعت برنامه هسته‌ای خود را پیش می‌برد. در نتیجه، اهرم‌سازی‌های وسیعی انجام شد؛ از جمله تولید سانتریفیوژهای بیشتر، افزایش سطح غنی‌سازی به 20 درصد و اتمام کار بر روی رآکتور اراک. یا در دوره‌ای که آقای باقری مذاکره‌کننده بودند، وضعیت به همین شکل بود؛ ایران همچنان سانتریفیوژهای پیشرفته تولید می‌کرد و غنی‌سازی را تا سطح ۶۰ درصد رساند و با گذر زمان، در حال ایجاد اهرم‌های بیشتر بود. اما در شرایط فعلی، که ایران هیچ‌گونه غنی‌سازی انجام نمی‌دهد و ذخایرش عملاً به انباشت حدود ۴۰۸ کیلوگرم اورانیوم با غنای ۶۰ درصد محدود شده است که قابلیت توسعه بیشتری هم ندارند؛ گذر زمان نه‌تنها به نفع ایران نیست، بلکه حتی می‌توان گفت که به زیان ایران است. زیرا هرچند ممکن است تحریم‌های جدید یا سخت‌گیری بیشتر در اجرای آنها تاثیر چشمگیری بر اقتصاد ایران نداشته باشد، اما تحریم‌ها ماهیتی فرسایشی دارند و در بلندمدت اقتصاد را فرسوده‌تر خواهند کرد. از سوی دیگر، با تداوم عدم دسترسی آژانس بین‌المللی انرژی اتمی به سایت‌های هسته‌ای ایران و درحالی‌که این کشور همچنان عضو پیمان منع گسترش سلاح‌های هسته‌ای (NPT) است، به‌سرعت در موقعیت تخلف از تعهدات پادمانی خود قرار خواهد گرفت.

از این لحاظ، نمی‌توان عدم حضور ایران در شرم‌الشیخ را بخشی از راهبردی دانست که با گذر زمان ایران را در موقعیت بهتری قرار دهد. به احتمال زیاد، این تصمیم بیشتر جنبه احساسی دارد، زیرا مذاکره با شخصی که همین چند ماه پیش به خاک ایران تجاوز کرده از لحاظ سیاسی هزینه‌زاست. اما این مسئله بیشتر ناشی از آن است که رویکرد ایران به دیپلماسی در دوره آقای ترامپ، همچنان مبتنی بر رویکرد سنتی‌ است که ایران در طول این سال‌ها دنبال کرده است. بسیاری از کشورها رویکرد نمایشی و تا حدی تصنعی ترامپ را درک کردند و راهکار مواجهه با آن را نیز یاد گرفتند، اما به نظر می‌رسد این موضوع برای ایران به هیچ وجه ملموس نیست. اگر مقایسه‌ای بین کنفرانس مادرید، که در دوران ریاست‌جمهوری جرج بوش پدر درباره مسئله اسرائیل و فلسطین برگزار شد و ایران از آن کنار گذاشته شد، با وضعیت کنونی انجام دهیم، مشاهده می‌کنیم که امروز تمام کشورهای منطقه بر سر میز مذاکره هستند و ایران به میل خود غایب است. این واقعیت نشان می‌دهد که رویکرد ایران همچنان باعث انزوای بیشتر کشور در سطح منطقه شده و درعین‌حال شرایط بهتری برای کسب امتیاز از آمریکا فراهم نخواهد کرد.

اما مجید محمدشریفی بر این باور است که به نظر نمی‌رسد اگر ایران در مذاکرات شرم‌الشیخ مصر حضور داشت تاثیری بر مواضع آمریکا و اسرائیل نسبت به جمهوری اسلامی ایجاد می‌شد. اساساً موضوع اختلاف آنها برنامه هسته‌ای ایران است که ارتباطی با مسئله غزه ندارد و این دو موضوع کاملاً جداگانه هستند. به نظر نمی‌رسد که مواضع آمریکا و اسرائیل نسبت به برنامه هسته‌ای، برنامه موشکی یا سیاست‌های منطقه‌ای ایران تغییر کرده باشد. اگر بخواهم صریح‌تر بگویم، ماهیت اختلافات ایران با آمریکا و اسرائیل بر سر سه محور اصلی یعنی برنامه هسته‌ای، برنامه موشکی و سیاست‌های منطقه‌ای ایران به‌قدری عمیق و جدی است که عملاً از طریق چنین رویدادهای کوچکی قابل‌حل‌وفصل نیست. وقتی ترامپ می‌گوید «من از صلح حمایت می‌کنم»، منظور او دستیابی به یک توافق جامع با ایران است. او در صحبت‌هایش بار دیگر به این موضوع اشاره کرده و شروط سه‌گانه خود برای هرگونه توافق احتمالی را مجدداً اعلام کرد. واقعیت این است که آمریکا و اسرائیل از شروط سه‌گانه خود کوتاه نخواهند آمد و تا تحقق این شروط، حاضر به دادن امتیاز نیستند. حتی پس از تحقق این سه شرط برای مذاکره، باز هم هیچ تضمینی وجود ندارد که فشار را کاهش دهند، زیرا برداشت آنها این است که ایران در ضعیف‌ترین حالت ممکن قرار دارد، بنابراین می‌توان بیشترین فشار را وارد کرد تا بیشترین امتیاز حاصل شود.

بنابراین، به نظر می‌رسد چنین اقداماتی در واقع نوعی حرکت نمایشی است. به همین خاطر هم با استدلالی که می‌گوید، «اگر ما در نشست شرم‌الشیخ شرکت می‌کردیم، امتیاز می‌گرفتیم و می‌توانستیم مذاکره کنیم» موافق نیستم. اساساً، تا قبل از پذیرش شروط سه‌گانه آمریکا، امکان مذاکره واقعی وجود ندارد.

18

جنگ یا صلح

با امضای توافق صلح میان حماس و اسرائیل، بحث‌های گسترده‌ای در محافل سیاسی و رسانه‌ای شکل گرفته است. بسیاری از ناظران معتقدند، این توافق می‌تواند نقطه‌عطفی در مسیر کاهش تنش‌های خاورمیانه باشد. اکنون این پرسش اساسی مطرح است که آیا این توافق صرفاً پایانی بر جنگ غزه است یا می‌تواند نقشی تعیین‌کننده در جلوگیری از گسترش دامنه درگیری‌ها، به‌ویژه احتمال حمله نظامی اسرائیل به ایران، ایفا کند؟ برخی تحلیلگران بر این باورند که آرامش در غزه می‌تواند توازن جدیدی در معادلات امنیتی منطقه ایجاد کند و گزینه جنگ را از دستور کار بازیگران تندرو خارج کند، درحالی‌که گروهی دیگر هشدار می‌دهند که صلحی شکننده ممکن است تنها وقفه‌ای موقت در تنش‌های عمیق‌تر میان تهران و تل‌آویو باشد.

 در همین رابطه علی واعظ می‌گوید، تمام کسانی که از کشورهای مختلف در مذاکرات آتش‌بس در غزه دخیل بودند، معتقدند که این توافق به احتمال زیاد فراتر از فاز نخست خود که شامل آتش‌بس موقت و تبادل زندانیان است دوام نخواهد آورد. تقریباً هیچ شکی نیست که اسرائیل دوباره جنگ را آغاز خواهد کرد.

البته در کوتاه‌مدت، صلح در غزه به دلیل انگیزه ذهنی آقای ترامپ که به دنبال وضعیتی پایدارتر، گسترده‌تر و طولانی‌مدت‌تر است، می‌تواند فرصتی ایجاد کند. بااین‌حال، این وضعیت تهدیدهایی نیز به همراه دارد؛ زیرا اسرائیل اکنون ظرفیت بیشتری برای تمرکز بر محور ایران و حزب‌الله دارد و با توجه به اینکه هنوز مسائل لبنان و ایران به‌طور کامل برای اسرائیل حل نشده است، احتمال زیادی وجود دارد که اسرائیل مجدداً جبهه‌های جدیدی را باز کند. در لبنان با توجه به اینکه خلع سلاح حزب‌الله هنوز انجام نشده است، بهانه کافی برای تشدید حملات اسرائیل وجود دارد و ممکن است شاهد ازسرگیری این حملات باشیم، زیرا اسرائیل تلاش می‌کند مانع بازسازی توان حزب‌الله شود. در ایران نیز، با توجه به نامشخص بودن سرنوشت انباشت اورانیوم غنی‌شده ۶۰درصدی، اسرائیل می‌تواند با بهانه‌های جدید حملات خود را از سر بگیرد و درنهایت آمریکا را، همانند دفعات گذشته یا حتی در سطح وسیع‌تر، با خود همراه کند. بنابراین، در صورتی که از فرصت ایجادشده برای صلح در غزه به‌طور بهینه برای ازسرگیری تعامل با آمریکا استفاده نشود، این فرصتی مجدد برای اسرائیل خواهد بود تا از این فضای تنفس بهره برده و دوباره به تضعیف ایران و متحدانش در منطقه بپردازد.

مجید محمدشریفی نیز بر این باور است که مسئله غزه ارتباط مستقیمی با موضوعات مورد اختلاف ایران و آمریکا ندارد. این نکته را هم در نظر بگیرید که موضوع ایران دیگر صرفاً یک موضوع دوگانه میان جمهوری اسلامی ایران و آمریکا و اسرائیل نیست و در سطح گسترده‌تری بررسی می‌شود. یعنی ورود اروپایی‌ها و عدم تمایل آنها به مذاکره و همچنین فعال‌سازی مکانیسم ماشه نشان می‌دهد که آنها نیز رویکرد سخت‌تری در پیش گرفته‌اند. به عبارت دیگر، موضوع اختلاف با ایران دیگر صرفاً یک اختلاف میان ایران و آمریکا و اسرائیل نیست، بلکه در حال تبدیل شدن به یک موضوع اختلاف میان ایران و ناتو و به‌طور کلی غرب است. وقتی چنین نگاهی به ایران وجود دارد، طبیعی است که خواسته‌ها و انتظارات آنها به مراتب بیشتر خواهد بود.

آنها براساس برداشتی که از وضعیت ایران دارند، تصور می‌کنند می‌توانند بیشترین امتیاز ممکن را کسب کنند. بله، این درست است که برنامه هسته‌ای ایران آسیب دیده و سیاست‌های منطقه‌ای آن دچار مشکل شده است، اما همین شرایط آنها را به این نتیجه رسانده که در صورت ادامه سیاست‌های سخت‌گیرانه، فرصت کسب امتیاز بسیار بیشتری در اختیارشان خواهد بود. دقت داشته باشید که هدف آنها تغییر رژیم در ایران است، چراکه چنین اتفاقی آنها را در موقعیتی استراتژیک بسیار برتر هم در برابر چین و هم در برابر روسیه قرار می‌دهد. به عبارت دیگر، آنها موضوع ایران را در سطحی کلان‌تر بررسی می‌کنند، زیرا معتقدند فرصت‌های استراتژیک قابل‌توجهی برایشان فراهم شده است.

بنابراین وقتی آنها چنین نگاهی دارند، حل موضوعات به‌صورت موردی، موقت یا از طریق امتیازدهی دو طرف عملاً امکان‌پذیر نیست. به نظر می‌رسد که غرب هدفی بسیار بزرگ‌تر برای خود تعریف کرده و به همین دلیل، تا جای ممکن، فشار و تنش را افزایش خواهد داد تا به آن هدف نزدیک شود.

دوراهی امید و ناامیدی

در مورد اینکه آیا در شرایط کنونی می‌توان به ازسرگیری مذاکرات امیدوار بود و ایران چه اقداماتی باید انجام دهد، علی واعظ بر این باور است که ایران می‌تواند سه اقدام انجام دهد. اقدام اول این است که ایران می‌تواند یک بازنگری اساسی در رویکردهای سیاست خارجی خود انجام دهد. برای مثال، دشمنی وجودی و حیثیتی را که با اسرائیل دارد کاهش دهد و مانند بسیاری از کشورهای مسلمان که هرچند اسرائیل را به رسمیت نمی‌شناسند، اما دشمنی فعالانه‌ای نیز با آن ندارند، چنین رویکردی را دنبال کند. یا اینکه در موضوع هسته‌ای، ایران در حال حاضر به‌طور موقت می‌تواند قبول کند که تاکید بر غنی‌سازی بومی در شرایط کنونی چندان به نفعش نیست. البته شواهدی مبنی بر پیگیری چنین رویکردی وجود ندارد، چراکه این‌ رویکرد با هزینه‌های سیاسی در داخل کشور همراه خواهد بود.

اقدام دوم، ادامه و اصرار بر رویکرد فعلی است که علاوه بر تحمیل هزینه‌های بالا، منافع سیاسی محدودی به دنبال دارد. این ‌رویکرد ممکن است بخشی از حمایت داخلی را حفظ کند، اما در سطح بین‌المللی ایران را منزوی‌تر می‌کند و فرصت‌های دیپلماتیک را کاهش می‌دهد. این‌ رویکرد همچنین می‌تواند ایران را در موقعیت مشابه سرنوشت عراق پس از جنگ اول خلیج فارس قرار دهد. بنابراین، ادامه این سیاست می‌تواند روندی فرسایشی ایجاد کند، توان کشور را در مواجهه با چالش‌های منطقه‌ای و جهانی تضعیف کرده و به‌تدریج ایران را منزوی‌تر و ضعیف‌تر کند. این همان چیزی است که اسرائیل خواهان آن است.

اقدام سوم همان رویکرد مصداقی «از این ستون به آن ستون» است. درواقع با این اقدام ایران امید به یک معجزه و فرصتی جدید دارد. به گمان من، در شرایط عدم تصمیم‌گیری و گزینه‌های نامطلوب، ایران به سمت این گزینه سوم، یعنی صرفاً انتظار و امید به اینکه شرایط بهتری برایش فراهم شود، حرکت می‌کند.

مجید محمدشریفی نیز بر این باور است که ما نباید در سیاست خارجی منفعل باشیم، اما باید توجه داشته باشیم که با دیدگاهی که آنها نسبت به جمهوری اسلامی ایران دارند، تصور می‌کنند می‌توانند امتیاز بزرگی به‌دست آورند. حالا اینکه چگونه می‌توان این برداشت را تغییر داد، به عوامل بسیاری بستگی دارد.

مهم‌ترین عامل، تعامل جمهوری اسلامی ایران با کشورهای منطقه خلیج فارس است. البته منظور از تعامل صرفاً گفت‌وگو درباره دوستی و همکاری نیست، زیرا این کشورها عملاً نشان داده‌اند که چنین رویکردی را با ایران دنبال نخواهند کرد. گزارش اخیر واشنگتن‌پست نیز نشان داد که آنها چه همکاری‌های نظامی و امنیتی با یکدیگر داشته‌اند تا در برابر جمهوری اسلامی ایران موضع مشترک بگیرند. به عبارت دیگر، ممکن است کشورهای منطقه به‌طور ظاهری اقدامات اسرائیل یا حتی آمریکا را محکوم کنند اما در واقع، از تضعیف ایران و حتی از هرگونه حمله نظامی به آن به شرطی که آسیبی متوجه خودشان نشود، حمایت می‌کنند.

یکی از ابزارهایی که ایران می‌تواند از آن بهره ببرد، استفاده از نگرانی کشورهای منطقه نسبت به وقوع جنگی جدید است. ایران می‌تواند از این هراس در میان کشورهایی مانند عربستان، امارات، قطر و سایر دولت‌هایی که نگران تشدید تنش نظامی و گسترش آن به منطقه‌اند استفاده کند و هشدار دهد که در صورت بروز درگیری نظامی جدید، دیگر هیچ تضمینی وجود ندارد که منطقه از آسیب یا کشیده شدن به جنگ در امان بماند. با متکی شدن به این ترس، ایران می‌تواند فشار سیاسی بر این کشورها و نیز بر آمریکا و اسرائیل وارد کند تا موضوع ایران از مسیر نظامی دنبال نشود و به‌ جای آن از راه مذاکره حل‌وفصل شود. در همین راستا من نمی‌توانم تضمین کنم که روسیه یا چین قادر به انجام اقدام موثری برای ما باشند، اما مهم‌ترین برگ‌برنده ما هراس حاکم بر کشورهای منطقه است که می‌توانیم به‌عنوان یک امتیاز از آن استفاده کنیم.

شاید برداشت من نسبت به تحولات کمی تیره‌وتار به‌نظر برسد، اما متاسفانه روندی که در آن قرار داریم این تصور را در غرب ایجاد کرده است که امکان گرفتن امتیاز بزرگ وجود دارد. تا وقتی این امکان را در افق دید خود ببینند و ایمان داشته باشند که می‌توانند به چنین هدفی دست یابند، کوتاه نمی‌آیند. ممکن است از دیپلماسی و مذاکره صحبت کنند؛ اما وقتی به موضوع گفت‌وگو و توافق می‌رسند، همان خواسته‌هایی را مطرح می‌کنند که در صورت عدم توافق، از طریق جنگ به دنبال دستیابی به آنها خواهند بود. مهم‌ترین وظیفه جمهوری اسلامی برای جلوگیری از وقوع این وضعیت، تغییر این برداشت است. هرچند نمی‌توانم دقیقاً بگویم چه اقدامی باید انجام دهند، اما کلیدی‌ترین عامل، تغییر همین برداشت است. تا وقتی این برداشت تغییر نکند، به نظر نمی‌رسد که فشارهای آمریکا و غرب علیه جمهوری اسلامی کاهش یابد. 

دراین پرونده بخوانید ...