قفل دیپلماسی
ارزیابی دستگاه دیپلماسی در دولت چهاردهم در گفتوگو با سیدجلال ساداتیان

منتقدان، عملکرد دستگاه دیپلماسی دولت چهاردهم را ناکارآمد، منفعل و فاقد دستاورد ملموس میدانند. یکی از اصلیترین ایرادها، ناتوانی در جلوگیری از فعالسازی مکانیسم ماشه است؛ اقدامی که از سوی سه کشور اروپایی با حمایت آمریکا انجام شد و تحریمهای خاتمهیافته شورای امنیت را بازگرداند. منتقدان استدلال میکنند که اقدامات وزارت امور خارجه نتوانست جلوی بزرگترین خسارت اقتصادی دهه اخیر را بگیرد و نتیجهاش قرارگیری ایران ذیل فصل هفتم منشور ملل متحد شد. در همین رابطه سیدجلال ساداتیان، دیپلمات پیشین معتقد است، افرادی که برای گفتوگو و مذاکره اعزام میشوند، باید تا حدی اختیار و ابتکار عمل در مذاکره داشته باشند. اما وقتی از داخل کشور برای آنها تعیین تکلیف میشود و گفته میشود که فقط تا این حد میتوانید پیش بروید، نتیجه این میشود که تیم مذاکرهکننده صرفاً میتواند برود و موضعگیری کند؛ سپس گزارش را به داخل منتقل کند. در چنین شرایطی معمولاً مذاکرات به نتیجه نمیرسند. در کشور ما، تمام سیاستهای مملکت در اختیار دیپلماتها نیست تا بتوانند هماهنگیهای لازم را انجام دهند. در چهارچوب هماهنگیهایی که انجام میشود، آنها موظفاند گزارش اقدامات خود را ارائه دهند و بازخوردهای لازم را دریافت کنند. این درحالی است که دیپلماتها باید در یک محدوده معین از ابتکار عمل نیز برخوردار باشند تا بتوانند مسائل را ساماندهی کنند، مدیریت کنند و پیش ببرند.
♦♦♦
چرا وزارت امور خارجه نتوانست از فعال شدن مکانیسم ماشه و بازگشت تحریمهای شورای امنیت جلوگیری کند؟
افرادی که برای گفتوگو و مذاکره اعزام میشوند، باید تا حدی اختیار و ابتکار عمل در مذاکره داشته باشند. اما وقتی از داخل کشور برای آنها تعیین تکلیف میشود و گفته میشود که فقط تا این حد میتوانید پیش بروید، نتیجه این میشود که تیم مذاکرهکننده صرفاً میتواند برود و موضعگیری کند؛ سپس گزارش را به داخل منتقل کند. در چنین شرایطی معمولاً مذاکرات به نتیجه نمیرسند. در کشور ما، تمام سیاستهای مملکت در اختیار دیپلماتها نیست تا بتوانند هماهنگیهای لازم را انجام دهند. در چهارچوب هماهنگیهایی که انجام میشود، آنها موظفاند گزارش اقدامات خود را ارائه دهند و بازخوردهای لازم را دریافت کنند. این درحالی است که دیپلماتها باید در یک محدوده معین از ابتکارعمل نیز برخوردار باشند تا بتوانند مسائل را ساماندهی کرده، مدیریت کنند و پیش ببرند. اگر دست دیپلماتها در همه زمینهها بسته باشد و امکان مانور، انعطاف یا ابتکار متناسب با شرایط را نداشته باشد؛ طبیعتاً روند کار دچار مشکل خواهد شد. البته خطوط اصلی و جهتگیریهای کلان باید از پیش مشخص باشند و این وظیفه بر عهده سیاستگذاران و تصمیمگیرندگان کشور است، اما وزیر امور خارجه نیز در چهارچوب همان سیاستهای کلی باید بتواند نقشی فعال ایفا کند. به عبارت دیگر او باید بتواند متناسب با شرایط پیشآمده ابتکارات و پیشنهادهای خود را ارائه دهد، دیدگاههای کارشناسیاش را مطرح کند و آنها را با جهتگیریهای کلی تطبیق دهد. اما در سوی دیگر ماجرا آمریکا و کشورهای اروپایی هستند. واقعیت این است که در دوره نخست ریاستجمهوری آقای ترامپ، اروپاییها با او همراهی نکردند. دلیلش هم این بود که آنها از یکسو، روابط نسبتاً خوبی با ما داشتند و از سوی دیگر، عضو برجام بودند و به اجرای آن متعهد بودند. هرچند بهدلیل فشارهای دولت آمریکا، شرکتها و بخشهای اقتصادی اروپا عملاً اقدامی در جهت همکاری با ایران انجام ندادند؛ اما حداقل رویکردی محتاطانه داشتند و تا حدی تلاش میکردند که نوعی تعامل با ایران حفظ شود.
اما در دور دوم ریاستجمهوری ترامپ شرایط به گونه دیگری رقم خورد. بهویژه پس از حمله روسیه به اوکراین و آغاز جنگ میان دو کشور که در پی آن تامین انرژی اروپا از سوی روسیه متوقف شد، اروپاییها انتظار داشتند بتوانند روابط بهتری با ایران برقرار کنند تا از این طریق گاز و نفت مورد نیاز خود را تامین کنند. به عبارت دیگر با وجود تحریمهایی که آمریکا علیه ایران وضع کرده بود، آنها امیدوار بودند زمینهای برای تعامل و همکاری بیشتر با ایران فراهم کنند. اما در همان زمان، یک شیرپاکخوردهای در داخل کشور چنین نظری مطرح کرد که «نه، ما نباید با اروپا همکاری کنیم یا چیزی به آنها بدهیم؛ صبر کنیم تا زمستان سختی که در پیش دارند فرا برسد. وقتی مستاصل شدند و دچار مشکل شدند، خودشان سراغ ما میآیند، آنوقت هم امتیاز میگیریم و هم میتوانیم نفت و گازمان را به آنها بفروشیم».
اروپا نیز هنگامی که در شرایط دشواری قرار گرفت، طبیعی بود که به پیشنهاد آمریکا پاسخ مثبت دهد. آمریکا هم با ارسال چندین محموله گاز طبیعی مایع (LNG) نیاز انرژی آنها را تا حدی تامین کرد و اروپاییها توانستند آن زمستان سخت را پشت سر بگذارند. پس از آن، ایران متهم شد که پهپادهای خود را در اختیار روسیه قرار داده تا علیه اوکراین مورد استفاده قرار گیرد؛ موضوعی که بهنوعی به معنای قرار گرفتن ایران در برابر اروپا و مشارکت غیرمستقیم در جنگ تلقی شد. این روایت نیز بهشدت از سوی رسانههای غربی تبلیغ و برجسته شد. وقتی این تبلیغات شدت گرفت، بهتدریج روابط ایران و اتحادیه اروپا رو به وخامت گذاشت؛ تنشها افزایش یافت و مشکلات میان دو طرف بیشتر شد. درنهایت، همان کشورهایی که در دور نخست ریاستجمهوری ترامپ حاضر به همراهی با او نبودند، در این مرحله به آمریکا نزدیک شدند. حدود سه ماه پیش نیز قطعنامهای در شورای حکام آژانس بینالمللی انرژی اتمی تصویب کردند که در واقع نوعی هشدار به ایران و زمینهسازی فعالسازی «مکانیسم ماشه» به شمار میرفت. اما برخی از مقامات ایرانی در واکنش به این قطعنامه اعلام کردند که اروپاییها قصد فعالسازی مکانیسم ماشه را ندارند و در حال حاضر صرفاً از آن بهعنوان ابزاری برای فشار و تهدید استفاده میکنند تا بتوانند امتیازهای بیشتری از ایران بگیرند. اما درنهایت، آن هم در لحظات پایانی، ایران به درخواست وزیر امور خارجه مصر برای مذاکره با آقای گروسی پاسخ مثبت داد و پس از گفتوگوها، میان ایران و آژانس توافقی حاصل شد. بااینحال، اروپاییها در عمل به آن توافق توجهی نکردند و سرانجام مکانیسم ماشه را فعال کردند.
برخی مقامات معتقدند که غیرقانونی بودن فعال شدن مکانیسم ماشه و مخالفت چین و روسیه با آن، فرصتی برای تهران فراهم میکند تا درباره این مسائل با آنها رایزنی کند و مواضع مشترک خود را تقویت کند. اما آیا چین و روسیه واقعاً توان انجام اقدامی موثر را در این زمینه دارند؟
با فعال شدن مکانیسم ماشه ایران بار دیگر تاکید کرد که این اقدام غیرقانونی است و من نیز این موضوع را میپذیرم. اما پرسش این است که آیا میتوان صرفاً بر اساس غیرقانونی بودن، تعیین تکلیف کرد؟ یا اینکه درنهایت، کسانی که قدرت را در اختیار دارند مسائل را پیش میبرند و تصمیمگیری میکنند؟ کمااینکه زمانی که ما به دبیرکل سازمان ملل هشدار دادیم که این اقدام غیرقانونی است و نباید آن را ابلاغ کند، درنهایت او همان مصوبهای را که اروپاییها تهیه کرده بودند ابلاغ کرد و روند اجرای اسنپبک را پیش برد. البته این امیدواری ایجاد شد که کشورهای شرقی، نه به معنای جغرافیایی آن، بلکه به معنای کشورهایی که عضو بریکس و شانگهای هستند؛ این مکانیسم را قبول ندارند و آن را اجرایی نمیکنند. اما بهتدریج زمزمههایی درباره امکان اجرایی شدن آن حتی از سوی همین کشورها نیز مطرح شد.
برای مثال، ترکیه در روابطش با ایران مشکلاتی ایجاد کرده است؛ عراق نیز تعرفهای بر فولاد ایران وضع کرده و حتی آنطور که به نظر میرسد چین روابط خود با ایران را دچار اختلال یا توقف کرده است. وقتی همه این موارد را کنار هم قرار میدهیم، مشاهده میکنیم که آنچه شما بهعنوان اقدام غیرقانونی یا غیراخلاقی اروپاییها تلقی میکنید، کمکم در حال اجرا شدن است. اجرای این اقدام به این معناست که همه کشورهای عضو سازمان ملل موظف خواهند بود علیه وضعیت اقتصادی ایران اقدام کنند و فشارهایی بر ایران وارد کنند. تاکنون ما با افغانستان، پاکستان، ترکیه، امارات و عمان روابط تجاری داشتیم و همکاری میکردیم. اما هیچ بعید نیست که در آینده این کشورها نیز همکاری خود را با ایران متوقف کنند. در این صورت فشارها بر ایران افزایش خواهد یافت و ممکن است به حدی برسد که مردم بیش از پیش در تنگنا قرار بگیرند. با توجه به اینکه حدود ۸۰ تا ۸۵ درصد جامعه با مشکلات اقتصادی دستوپنجه نرم میکنند، ممکن است نارضایتیها افزایش پیدا کند و مورد سوءاستفاده گروهها و کشورهایی که میخواهند علیه ایران اقدام کنند قرار بگیرد.
در چنین شرایطی آیا وزارت امور خارجه برنامهای برای بازسازی روابط با غرب دارد؟
ایران اعلام میکند که در مذاکره را نبسته و همچنان میتوان مذاکرات را ادامه داد. بااینحال، طبیعی است که این مذاکرات نسبت به گذشته محدودتر شده و طرف مقابل خواستهها و انتظارات خود را با صراحت بیشتری مطرح میکند و انتظار دارد ایران تسلیم این خواستهها شود و آنها را محقق کند. این موضوع شرایط را دشوارتر میکند. اتحادیه اروپا پیش از اجرایی شدن مکانیسم ماشه سه درخواست از ایران داشت: اول، اجازه بازرسی دادن به آژانس؛ دوم، ارائه توضیح درباره وضعیت غنیسازی 60درصدی به میزان 409 کیلوگرم؛ و سوم، برقراری مذاکره مستقیم ایران با آمریکا. در مورد درخواست سوم، میشد با اجازه رهبری و حکم ریاستجمهوری، آقای دکتر ظریف را بهعنوان نماینده ویژه رئیسجمهور تعیین کرد تا همتای آقای ویتکاف باشد؛ به این ترتیب او با اختیار بیشتری میتوانست وارد گفتوگو و تعامل شود. البته تعیین نماینده ویژه به معنای تضعیف وزیر امور خارجه نخواهد بود، بلکه همانند طرف آمریکایی که آقای روبیو وزیر خارجه است و در کنار رئیسجمهور فعالیت میکند، در ایران نیز آقای دکتر عراقچی میتواند در کنار رئیسجمهور باشد، بدون آنکه نقش مذاکرهکننده مستقیم را ایفا کند.
با اینکه یکی از شعارهای انتخاباتی آقای پزشکیان بهبود روابط با غرب بود، روند نزدیکی دستگاه دیپلماسی ایران به چین و روسیه در دولت چهاردهم نیز مانند گذشته ادامه یافت. پرسش اینجاست که آیا این رویکرد دستاورد ملموسی برای ایران به همراه داشته است؟ آیا بهتر نیست سیاست خارجی کشور بر اساس تعادل و روابط متوازن با همه قدرتهای جهانی استوار باشد؟
من معتقدم که ما باید با همه بلوکهای قدرت در جهان روابط متوازن داشته باشیم، تا از مزایای آن بهرهمند شویم. وقتی کشوری به سمت یک طرف متمایل شود، طرف مقابل طبیعتاً بیشتر حس تقابل میکند و واکنشهایی خاص نشان میدهد. جدای از اینکه تا چه حد این واکنشها درست است یا اینکه آیا آنها حق دارند چنین واکنشهایی نشان دهند یا خیر، به نظر من در بسیاری از موارد آنها ذیحق نیستند. با این حال، به دلیل قدرتی که در اختیار دارند، حرفها و خواستههایی را مطرح میکنند که میتواند مشکلات و چالشهایی برای کشور ایجاد کند. اما اینکه ما به روسیه و چین نزدیک شدیم، بله، نزدیک شدیم و تصور کردیم که با قراردادهای بلندمدت ۲۰ تا ۲۵ساله، آنها وارد فضای استراتژیک خواهند شد و به ما کمک میکنند. بااینحال، تحلیلها از ابتدا نشان میداد که چنین چیزی رخ نخواهد داد؛ چراکه ما این روابط را استراتژیک میدانیم، اما اقدامات آنها در چهارچوب مسائل استراتژیک نیست. اینکه میگویید آیا روابطی که با روسیه و چین داشتیم نتیجه و فایدهای برای ما خواهد داشت، باید گفت که حداقل در دو، سه سال گذشته چینیها نفت ایران را حتی با تخفیفهای بسیار بالا خریداری کردهاند و این درآمدی برای ایران ایجاد کرده است. اما این به معنای آن نیست که آنها دنبال منافع ما هستند؛ آنها در درجه اول منافع خودشان را دنبال میکنند و نفت ایران را با تخفیفهای قابلتوجه خریداری کرده و میبرند. اکنون هم ممکن است حتی همین خرید را نیز متوقف کنند. در نتیجه، هر کشوری تابع منافع خود است و حفظ منافعش اولویت دارد، همانطور که آقای ترامپ در آمریکا با رویکرد «اول آمریکا» همه اقدامات خود را انجام میدهد. طبیعتاً همه کشورها تلاش میکنند منافع خود را حفظ کنند.
بهعنوان آخرین سوال، پیشنهاد شما به کارگزاران سیاست خارجی برای خروج از این بنبست چیست؟
اگر قرار است با دنیا به تعامل برسیم که از بروز جنگ جلوگیری کند، درحالیکه نباید باج داده شود، راههای متعددی برای تحقق این تعامل وجود دارد. برای مثال، میتوانیم با توافق، غنیسازی را برای مدتی مشخص مثلاً شش ماه یا یک سال به حالت تعلیق درآوریم، یا کنسرسیومی را که پیشنهاد شده بود عملی کنیم؛ بهطوری که دیگر کشورها بر تولیدات ایران نظارت داشته باشند و سهم خود را برداشت کنند. البته زمزمههایی برای پذیرش این کنسرسیوم مطرح شد، اما دنبال نشد. اکنون میتوان دوباره آن را پیگیری کرد. احتمالاً راهحلهای دیگری نیز وجود دارد که میتوان بر سر آنها به توافق رسید. بهطور کلی نباید درهای مذاکره بسته شود. هدف باید این باشد که از طریق مذاکره، گفتوگو و دیپلماسی مشکلات حل شوند، نه اینکه فرصتی در اختیار اسرائیل و آمریکا قرار گیرد تا بخواهند مسائل خود را با حمله نظامی حل کنند.