معماری روایت ملی
چرا ایران در ترویج روایت خود در عرصه بینالمللی ناکام مانده است؟
دیپلماسی میدان رقابتی برای شکلدهی به افکار عمومی و مدیریت روایتها در سطح جهانی است. هر کشوری تلاش میکند روایت خود را از واقعیتهای سیاسی و تاریخی بر ذهن مخاطبان داخلی و خارجی تحمیل کند، اما در این رقابت رسانهای جهانی، ایران با چالشی جدی مواجه است؛ چراکه روایت ایران اغلب در مقابل توان تبلیغی و رسانهای رقبا در حاشیه قرار میگیرد و تصویر رسمی کشور در افکار عمومی جهانی به شکل ناقص یا یکجانبه نمایش داده میشود.
برای مثال در جریان جنگ ۱۲روزه، ما شاهد ظهور نوعی تازه از جنگ روایتها بودیم. چنین نبردی علیه ایران پدیدهای نوظهور نیست و ریشههای آن به ابتدای انقلاب اسلامی بازمیگردد، اما اکنون در قالبی مدرن و سازمانیافته ظاهر شده است. در این میان، تنهایی ایران در عرصه روایتسازی بینالمللی بیش از پیش آشکار شد؛ زیرا جریان رسانهای غربی و اسرائیلی با پیوستگی روایتسازی خود، مبنای شکلگیری تصویر رسانهای اسرائیل در افکار عمومی جهانی را فراهم کردند. این در حالی است که نگاه رسانههای ما به اسرائیل در جنگ ۱۲روزه عمدتاً شعارزده بود. بسیاری از پوششهای خبری بهجای تحلیل دقیق و ارائه تصویر واقعی از رویدادها، به تکرار کلیشهها و جملات هیجانی محدود شد. این نوع برخورد باعث شد که تصویر ایران در افکار عمومی جهانی ناقص یا یکبعدی باشد و فرصت تاثیرگذاری بر گفتمان بینالمللی از دست برود. همچنین، فقدان یک استراتژی منسجم و هماهنگ در روایتسازی، سبب شد که هر تلاش رسانهای داخلی فاقد اثرگذاری پایدار باشد و جایگاه واقعی کشور در مسائل جهانی بازتاب نیابد. درحالیکه این ظرفیت به نفع ایران و به ضرر اسرائیل در افکار عمومی جهان به وجود آمده بود.
در همین رابطه پرسشی که مطرح میشود این است که چرا ایران هنوز نتوانسته سازوکار موثری برای تولید، ترویج و دفاع از روایت خود در عرصه دیپلماسی بینالمللی ایجاد کند؟ در پاسخ به این پرسش بسیاری از تحلیلگران روابط بینالملل تاکید دارند که در صورت ادامه وضعیت فعلی و فقدان بازطراحی ساختارهای مرتبط، تقویت نیروی انسانی متخصص و ایجاد یک فرماندهی واحد برای روایتسازی، ایران همچنان در میدان جنگ رسانهای جهانی در موقعیت ضعف باقی خواهد ماند و توان اثرگذاری بر افکار عمومی بینالمللی محدود خواهد بود. به گفته آنان، فقدان هماهنگی میان نهادهای مختلف و پراکندگی تلاشها، موجب تضعیف انسجام روایت ملی و کاهش توان پاسخدهی به جریانهای رسانهای رقیب میشود. در این چهارچوب، وزارت امور خارجه موظف است برنامهای راهبردی و جامع تدوین کند و با بهرهگیری از ظرفیت نمایندگیهای سیاسی، رایزنیهای فرهنگی و فعالیتهای رسانهای در خارج از کشور، نقش موثرتری در هماهنگی و انتقال روایت ملی ایران ایفا کند. این اقدام نهتنها نیازمند تقویت ساختاری و انسانی است، بلکه مستلزم نگاه راهبردی به مخاطب جهانی و استفاده از ابزارهای نوین رسانهای برای ایجاد اثرگذاری پایدار و گسترده است.
نبرد بر سر معنا و روایت در جهان امروز
روحالله اسلامی، استاد علوم سیاسی دانشگاه فردوسی، در مورد اینکه چرا در دنیای امروز دیپلماسی بیش از آنکه بر مذاکره استوار باشد، به مدیریت افکار عمومی و نبرد روایتها میان ملتها تبدیل شده است، به تجارت فردا میگوید: در جهان معاصر، دیپلماسی از انحصار دولتها خارج شده و از شکل سنتی گفتوگوهای محرمانه در پشت درهای بسته، به عرصهای چندلایه و عمومی تبدیل شده است. این تحول بهویژه با گسترش فناوری اطلاعات و ارتباطات، ظهور شبکههای اجتماعی و قدرت روزافزون رسانههای جهانی، شتاب گرفته است. در گذشته، قدرت سخت شامل جغرافیا، نیروی نظامی و توان اقتصادی، تعیینکننده اصلی سیاست خارجی بود؛ اما در عصر جدید، قدرت نرم یعنی فرهنگ، هنر، علم، ادبیات و نظام دانشگاهی، به ابزار اصلی نفوذ و اقناع تبدیل شده است. کشورها دیگر تنها با تانک و نیروی نظامی رقابت نمیکنند، بلکه با تصویرسازی، روایتپردازی و تاثیرگذاری بر افکار عمومی جهان به میدان میآیند. پدیدههایی چون شهروندخبرنگار، رسانههای دیجیتال، دیپلماسی عمومی و دیپلماسی ملل و نهادهای مدنی، موجب شدهاند که هر فرد یا گروه اجتماعی بتواند نقشی فعال در شکلدهی به افکار عمومی جهانی داشته باشد. به این ترتیب، میدان سیاست جهانی از انحصار دولتها خارج و به عرصهای برای دیپلماسی شبکهای بدل شده است که در آن روایتها، تصویرها و پیامها جایگزین توپ و تانک شدهاند. در چنین فضایی، موفقیت در دیپلماسی بیش از آنکه به مهارت در مذاکره وابسته باشد، به توانایی در مدیریت روایتها و ذهنیتها بستگی دارد. کشوری که بتواند «برداشت جهانی» از واقعیتهای سیاسی را به نفع خود شکل دهد، عملاً به برتری دیپلماتیک رسیده است؛ زیرا در عصر اطلاعات، نبرد بر سر معنا و روایت، جای نبرد بر سر مرز و قدرت نظامی را گرفته است.
فقدان روایت منسجم از هویت ملی و تمدنی ایران
در مورد اینکه چرا روایت ایران از تحولات منطقهای و جهانی در رسانههای بینالمللی کمتر شنیده میشود و اینکه چرا ایران هنوز نتوانسته سازوکار موثری برای تولید، ترویج و دفاع از روایت خود در عرصه دیپلماسی بینالمللی ایجاد کند، روحالله اسلامی میگوید: ایران از نظر ظرفیتهای فرهنگی، تمدنی و تاریخی، یکی از غنیترین جوامع جهان است. فرهنگ ملی، تاریخ باستان، ادبیات فارسی، میراث فکری متفکرانی چون فردوسی، سعدی و حافظ، و تجربه تاریخی حکمرانی مدنی، همگی سرمایههای بیبدیل قدرت نرم ایران به شمار میروند. این سرمایهها میتوانند پایهای برای شکلدهی به روایتی جذاب، الهامبخش و قابلفهم برای افکار عمومی جهانی باشند. بااینحال، در عمل، روایت ایران از خود و از تحولات منطقهای و جهانی دچار پراکندگی، چندصدایی و گاه تناقض درونی است. ما در عرصه رسانهای بینالمللی، نه از فقر منابع، بلکه از فقدان انسجام روایی رنج میبریم. بهجای تکیه بر روایت ملی و تمدنی ایران، روایتهای محلی، جناحی یا فرقهای غلبه یافتهاند و همین امر موجب شده است که چهره جهانی ایران دچار ابهام و چندپارگی شود. در واقع، ایران درحالیکه میتواند با ایستادن بر هویت تمدنی و فرهنگی خود به الگویی برای گفتوگو، تعامل و صلح منطقهای تبدیل شود، روایت خود را در فضای جهانی به دست دیگران سپرده است. رسانههای بینالمللی غالباً تصویر ایران را بازتعریف میکنند، زیرا ما در تبیین و ترویج نظاممند روایت ملی خود کوتاهی کردهایم. بنابراین، راهحل اصلی، بازگشت به ایران بهمثابه روایت محوری دیپلماسی عمومی است. یعنی تاکید بر هویت تاریخی، فرهنگی و تمدنی مشترکی که میتواند همزمان مخاطب داخلی و جهانی را جذب کند. تنها با ایستادن بر این پایه مشترک است که ایران میتواند از حاشیهنشینی رسانهای به کنشگری روایی جهانی گذار کند.
ناتوانی ایران در شکلدهی به یک سازوکار موثر برای تولید و ترویج روایت ملی در دیپلماسی بینالمللی، نتیجه ترکیبی از ضعف ساختاری، انسانی، نهادی و محتوایی است. نخست، در سطح محتوا، ایران طی دهههای اخیر نتوانسته روایت منسجمی بر محور «هویت ملی و تمدنی ایران» بسازد. بخش قابلتوجهی از گفتمان رسمی، بهجای برجستهسازی ایران بهعنوان محور فرهنگی و تمدنی، درگیر روایتهای سیاسی یا منطقهای کوتاهمدت شده است. به این ترتیب، «ایران» از متن روایت خود کنار گذاشته شده است، در نتیجه، صدای واحد و قابلفهمی برای جهان شکل نگرفته است. دوم، در بعد انسانی، کمبود نیروهای متخصص در حوزه روابط بینالملل، رسانه جهانی و روایتسازی فرهنگی بهوضوح مشهود است. دیپلماسی مدرن دیگر صرفاً به مهارتهای زبانی و تشریفاتی نیاز ندارد، بلکه نیازمند دیپلماتهایی آشنا با رسانه، افکار عمومی و محیط دیجیتال است؛ حوزهای که هنوز در آموزش و تربیت نیروی انسانی سیاست خارجی ایران بهصورت نظاممند نهادینه نشده است. سوم، در بعد نهادی، موازیکاری و تداخل وظایف میان نهادهای مختلف سیاست خارجی و فرهنگی (وزارت امور خارجه، سازمان فرهنگ و ارتباطات، صداوسیما، نهادهای شهری، دانشگاهی و حتی امنیتی) سبب شده است که انرژی ملی بهجای همافزایی، در تعارض نهادی هدر برود. هر نهاد روایت خاص خود را دنبال میکند، بیآنکه هماهنگی استراتژیک و تقسیم کار مشخصی وجود داشته باشد. چهارم، در محیط بینالمللی نیز، رقبای منطقهای و جهانی ایران از ترکیه و کشورهای عربی گرفته تا آمریکا، اسرائیل و روسیه فعالانه در بازتعریف و تضعیف روایت ایران نقش دارند. آنان از قدرت رسانهای و اقتصادی خود بهره میگیرند تا تصویر مطلوب خود را از ایران در افکار عمومی جهان جا بیندازند. درنهایت، تحریمها و محدودیتهای رسانهای نیز دسترسی ایران به ابزارهای موثر ارتباط جهانی را کاهش داده و امکان حضور مستقیم در رسانههای بینالمللی را محدود کرده است. در مجموع، مشکل اصلی نه در نبود ظرفیت، بلکه در فقدان راهبرد جامع، انسجام نهادی و تربیت نیروی متخصص در دیپلماسی رسانهای است. تا زمانی که این کاستیها رفع نشوند، روایت ایران همچنان پراکنده، تدافعی و در حاشیه باقی خواهد ماند.
کارگزاران سیاست خارجی بهعنوان معماران روایت ملی
در مورد اینکه کارگزاران سیاست خارجی، بهویژه وزارت امور خارجه چگونه میتوانند به تولید و ترویج روایت ایران در عرصه جهانی کمک کنند، روحالله اسلامی میگوید: برای تولید و ترویج موثر «روایت ایران» در سطح جهانی، کارگزاران سیاست خارجی باید از نقش صرفاً اجرایی فراتر بروند و به معماران روایت ملی در دیپلماسی عمومی تبدیل شوند. در جهان امروز، دیپلمات موفق کسی است که نهفقط در مذاکره، بلکه در مدیریت معنا، تصویر و افکار عمومی جهانی توانمند باشد. نخستین گام، توسعه دیپلماسی عمومی بهعنوان ستون اصلی سیاست خارجی است. دیپلماسی عمومی به معنای گفتوگو با ملتها، دانشگاهها، رسانهها و نهادهای مدنی جهان است، نه فقط با دولتها. کارگزاران سیاست خارجی باید بتوانند از این مسیر، چهرهای فرهنگی، صلحمحور و علمی از ایران ارائه دهند. دوم، تربیت کارگزاران متخصص و علمی ضروری است؛ افرادی که هم درک نظری از سیاست جهانی و روابط بینالملل دارند و هم با ابزارهای رسانهای و شبکهای آشنا هستند. چنین کارگزارانی میتوانند «ایده ایران» را با زبانی جهانی و قابلفهم برای افکار عمومی بینالمللی روایت کنند. سوم، سیاستگذاری منسجم و همراستایی نهادی پیششرط موفقیت در این مسیر است. نهادهای فرهنگی، علمی و اقتصادی کشور باید در یک استراتژی واحد تعریف شوند تا پیام ایران بهصورت منسجم و هدفمند به جهان منتقل شود. چهارم، دیپلماسی ایران باید بر ایده ایران یعنی تمدنسازی، همزیستی مسالمتآمیز و گفتوگو استوار باشد. با تاکید بر تنشزدایی، گفتوگو با همسایگان و بهرسمیت شناختن متقابل، ایران میتواند از موقعیت ژئوپولیتیک خود بهعنوان پل ارتباطی شرق و غرب بهره ببرد و تصویر خود را از کشوری بحرانمحور به کشوری راهحلمحور تغییر دهد. درنهایت، ورود فعال ایران به تقسیم کار علمی و فناورانه جهانی از طریق دیپلماسی علمی، یعنی همکاریهای دانشگاهی، پژوهشی و فناوری با سایر کشورها که نهتنها اعتماد بینالمللی میسازد، بلکه روایت ایران را بهعنوان کشوری دانشمحور و مسئول در نظم جهانی تثبیت میکند. بنابراین، کارگزاران سیاست خارجی زمانی میتوانند روایت ایران را در جهان تثبیت کنند که با ترکیب علم، فرهنگ و سیاست، ایران را از موضوع خبر به منبع معنا تبدیل کنند.
البته واقعیت این است که دستگاه دیپلماسی ایران تاکنون در تربیت دیپلماتهایی آشنا با رسانه، افکار عمومی و روایتسازی جهانی موفق نبوده است. ساختار سیاست خارجی کشور همچنان بر الگوهای رسمی، محرمانه و سنتی دیپلماسی کلاسیک تکیه دارد، درحالیکه محیط سیاست بینالملل بهسوی دیپلماسی باز، رسانهای و شبکهای حرکت کرده است. در حال حاضر، بخش قابلتوجهی از تلاشها در عرصه دیپلماسی نوین نه حاصل برنامهریزی نهادی، بلکه نتیجه ابتکارات فردی برخی دیپلماتهای برجسته، مانند محمدجواد ظریف، بوده است. اما این موارد استثنا هستند، نه قاعده. دستگاه رسمی هنوز به رسانه به چشم ابزار تبلیغاتی مینگرد، نه بهعنوان بعد اصلی قدرت و روایت در جهان معاصر.
ارتباط محدود با دانشگاهها و مراکز پژوهشی نیز باعث شده است دیپلماسی ایران از پشتوانه فکری و علمی لازم برای درک تحولات جهانی و طراحی روایتهای جدید محروم بماند. از سوی دیگر، فاصله زیاد میان دستگاه دیپلماسی و افکار عمومی داخلی و جهانی موجب شده است صدای مردم و جامعه مدنی در دیپلماسی عمومی ایران انعکاس نیابد. در بعد منابع انسانی، تعداد نیروهای متخصص اندک است و آموزشهای رسانهای و بینفرهنگی به شکل نظاممند ارائه نمیشود. وزارت امور خارجه نیز اختیار و تمرکز نهادی کافی بر سیاست خارجی ندارد و نهادهای متعدد دیگر با اهداف گاه متعارض در این حوزه فعالاند. در نتیجه، انحصار حرفهای و تخصصی دیپلماسی از دست رفته و کارآمدی ساختاری آن تضعیف شده است.
بنابراین، برای اصلاح این وضعیت، ضروری است که دیپلماسی کشور بهعنوان «دیپلماسی ارتباطی و رسانهای» در عصر شبکهها بازتعریف شود، نظامی نوین برای آموزش حرفهای دیپلماتهای آشنا با فناوری، رسانه و افکار عمومی شکل گیرد، تمرکز ساختاری سیاست خارجی در وزارت امور خارجه تقویت و اختیارات، بودجه و نیروی انسانی لازم به آن واگذار شود، ارتباطات علمی و دانشگاهی برای پشتیبانی فکری از سیاست خارجی گسترش یابد و فرهنگ گفتوگو با مردم و جامعه جهانی جایگزین تکیه صرف بر پیامهای رسمی و یکسویه شود. در مجموع، دیپلماسی ایران نیازمند گذار از ساختار سنتی و درونگرا به دیپلماسی عمومی، علمی و شبکهای است تا در نبرد جهانی روایتها از قافله عقب نماند و جایگاه واقعی خود را آنطور که فرهنگ و تمدن ایران نیازمند آن است، بازیابد.