ماموریتی فرادستگاهی
بررسی علل ناکامی ایران در روایتسازی در عرصه بینالمللی در گفتوگو با غلامرضا نظربلند
جنگ ۱۲روزه اسرائیل علیه ایران، ضعفها و کاستیهای رسانههای بینالمللی ایران در بازنمایی روایت ملی را بیش از پیش آشکار کرد. کارشناسان معتقدند؛ بدون بازطراحی ساختارها، تقویت نیروی انسانی متخصص و ایجاد فرماندهی واحد برای روایتسازی، ایران همچنان در مواجهه با جنگ رسانهای جهانی در موضع ضعف خواهد ماند. در همین راستا وزارت امور خارجه باید اقدامات لازم را انجام دهد و با استفاده از ظرفیت نمایندگیهای سیاسی، رایزنیهای فرهنگی و رسانهای در خارج از کشور، نقش فعالتری در هماهنگی و انتقال روایت ملی ایران ایفا کند. در همین رابطه غلامرضا نظربلند، تحلیلگر روابط بینالملل، معتقد است که فقط نباید دستگاه سیاست خارجی کشور را مسئول این مشکل دانست. وزارتخانهها و سازمانهای فرهنگی متعددی در کشور وجود دارند که با برخورداری از بودجههای کلان، مشغول فعالیت هستند، هر چند که شوربختانه بازدهیشان مشمول قانون بازده نزولی در اقتصاد است.
♦♦♦
چرا در دنیای امروز، دیپلماسی بیش از آنکه بر مذاکره پشت درهای بسته استوار باشد، به عرصهای برای مدیریت افکار عمومی و نبرد روایتها میان ملتها تبدیل شده است؟
بله، دیپلماسی دیگر صرفاً گفتوگو میان دولتها نیست. امروزه دیپلماسی به طرز قابلتوجهی گسترش یافته و بهشدت تخصصی شده است. بهطوری که اگر مثلاً درباره آب هم صحبت شود، از «دیپلماسی آب» سخن به میان میآید. این در حالی است که در گذشته هیچ نشانهای از جنبههای سیاسی در این موضوع وجود نداشت. دیپلماسی عمومی اما همانگونه که از نامش برمیآید منحصر به موضوع خاص یا جامعه هدف خاصی نیست، چرا که همه آحاد جامعه را شامل میشود. بدیهی است وقتی که چنین عمومیتی در کار باشد، همه موضوعات از جمله معیشت مردم، اقتصاد و رفاه و سلامتی و امنیت جانی و مالی آنان و حتی نسلهای آینده را هم دربر میگیرد. رابطه دولت-ملت که در کشورهای پیشرفته کموبیش نهادینه شده، اجازه نمیدهد که در هیچ امر عمومی، افکار عمومی مغفول بماند. از اینرو، طرف گفتوگوی دولتها در این کشورها پیش از آنکه دولتهای خارجی باشد، مردم خودشان است که اگر قصهای هم دارند باید برای آنها نقل و روایت کنند و درنهایت هم همین مردم هستند که باید روایتها را باورپذیر بدانند و اعتمادشان به دولتهایشان پابرجا بماند. از این مهمتر آن است که اگر روایتها باورناپذیر باشند دولتها باید تن به پاسخگویی بدهند و در صورت ترک فعل یا انجام فعل بهگونهای غیرقابل قبول، آماده برکناری شوند. دولتهای پیشرفته فهمیدهاند که اگر رفتار خود با مردم را با دیپلماسی عمومی تنظیم کنند با دست پرتر به سراغ دیپلماسی با دیگر دولتها میروند و میتوانند تعامل مناسبتری با آنها داشته باشند.
در این میان، دیپلماسی ایران با چالشی جدی روبهرو است؛ چراکه در فضای رسانهای جهانی، روایت ایران اغلب در حاشیه قرار میگیرد، یا از سوی دیگران بازتعریف میشود. دلیل این امر چیست؟ به بیان دیگر، پرسش اصلی این است که چرا ایران هنوز نتوانسته سازوکار موثری برای تولید، ترویج و دفاع از روایت خود در عرصه دیپلماسی بینالمللی ایجاد کند؟
قبل از هر چیز لازم است عرض کنم که یکی از دلایل عمده قدرقدرتی غربیها، بهویژه آمریکاییها را باید در قدرت نرم آنها جستوجو کرد. هالیوود نماد قدرت نرم آمریکاست. بعد از آن، دانشگاههای برتر و اندیشکدههای متنوع این کشور را باید از جمله نمادهای قدرت نرم به شمار آورد. این نوع قدرت نهتنها دستکمی از قدرت سخت آمریکا ندارد، که حتی در توجیه و زمینهسازی روانی جنگ نظامی بر قدرت سخت پیشی هم دارد. افزون بر این، در صورت وقوع جنگ سخت، این قدرت نرم است که روایتگری میکند و افکار عمومی را به دنبال خود میکشاند و رسالت اقناعسازی را به دوش میکشد. نکته حائز اهمیت دیگر این است که در حال حاضر قدرت نرم کاربری جنگی هم پیدا کرده و از اینرو، جنگ نرم نام گرفته است. جنگ نرم دستکم به اندازه دیگر انواع جنگ غیرنظامی مانند جنگ سایبری یا تحریم اقتصادی تاثیرگذار و نافذ است. اما در مورد پرسش شما همانطور که بهدرستی اشاره کردید دیپلماسی دیگر صرفاً گفتوگو پشت درهای بسته میان دولتها نیست. به همین جهت، ما همانقدر که نام دیپلماسی (به معنای سنتی و عرفی آن) را میشنویم، نام دیپلماسی عمومی را هم میشنویم. این نوع دیپلماسی همانی است که رسانه، نیروی پیشران آن است. رسانهای که گرچه بعضاً به شیوهای «از ظن خود یار من» روایتگری میکند و حتی به کانالیزه کردن افکار عمومی میپردازد، اما درعینحال مجهز به دستاوردهای علمی روز، بهویژه در حوزه علوم شناختی و بهخصوص روانشناسی است. ما به دلایل مختلف در این حوزه کاستی و کمبود داریم. به عبارتی، ما تا آنجا که به تکنولوژی و دانش روز در حوزه دیپلماسی عمومی و رسانه مربوط میشود از قافله جدا ماندهایم.
چرا روایت ایران از تحولات منطقهای و جهانی در رسانههای بینالمللی کمتر دیده یا شنیده میشود؟
در سوال قبلی نقص و اشکال ما در ارتباطگیری علمی را بهعنوان دلیل فنی این کاستی عرض کردم. اما داستان به اینجا ختم نمیشود. دلایل دیگری هم وجود دارد که اهمیت آنها شاید بیشتر از این دلیل فنی باشد که در اینجا کموبیش به آنها میپردازیم. نخست آنکه، ما فاقد ابزار لازم رسانهای و همتای بومی و منطبق با ارزشهای خودمانی مانند نهادهای تاثیرگذار غربی چون هالیوود، هستیم. اندیشکدههای ما هم حتی در عرصه داخلی از پس تولید محتوا به قصد اقناعسازی افکار عمومی برنمیآیند. دیگر آنکه اختلافات کلامی، مفهومی و گفتمانی و در یک کلمه فرهنگی جمهوری اسلامی، بهویژه با دنیای غرب اجازه نمیدهد که در حوزه رسانه تعاملی سازنده شکل بگیرد. این اختلافات به دلیل ریشه داشتن در منظومه فکری متفاوت طرفین بهطور کلی رفعشدنی نیست، اما درعینحال، نمیتوان امکان ارتباطگیری موثر و حتی تعامل سازنده حداقل با رسانههای برخوردار از استقلال نسبی آن سوی را پیشاپیش منتفی دانست. دلیل دیگر به این برمیگردد که شوربختانه بعضی از وسایل ارتباطجمعی ما پروایی از ساختن روایتهای جعلی و حتی کذب محض ندارند. نمونههایی از این جعلیات را میتوان در بعضی از روایتسازیهای دوره جنگ 12روزه جستوجو کرد. برای مثال، در آن روزها یکی از اهالی رسانه خبری منتشر کرد که ایران دو فروند جنگنده اف-۳۵ اسرائیل را سرنگون کرده و دستکم یک خلبان زن اسرائیلی را هم به اسارت گرفته است. این خبرسازی غیرمستند که در فضای جنگی وقت مشتاق شنیدن زیادی هم داشت و به وفور هم بازنشر پیدا کرد، به وجهه اطلاعرسانی ما که تا آن موقع در مجموع وجاهت خوبی یافته بود، ضربه زد. اهل رسانهای که اینچنین بیمسئولیتی از خود بروز میدهد، نمیفهمد که دشمن میتواند شیطنت کند و با استناد به همین خبر فیک، خلبان (اسیرنشده) خود را مطالبه کند. متاسفانه ما اگر مدعی شویم که اخبار فیک و کذب را در راستای منافع نظام حکمرانی انتشار دادهایم، مصونیت مییابیم و از تحت تعقیب قرار گرفتن احتمالی مبرا میشویم. بدیهی است که این امر ناخوشایند موجب سوءاستفاده افراد فرصتطلب، ترویج بداخلاقی اجتماعی و اعتمادزدایی عمومی میشود. ایراد بعدی به ساختار مدیریتی ما برمیگردد. ساختار اداری ما نوعاً بدینگونه است که اخبار رویدادها و تحولات وقتی میتواند رسانهای شود که از فیلترهای مدیریت میانی یا عالی عبور کرده باشد. بسیاری از مدیران اجازه نمیدهند اخباری که با آن زاویه و احیاناً تعارض منافع دارند، درز پیدا کند و کارشناسان مربوط هم به دلایل معلوم نهایتاً تمکین میکنند. این در حالی است که نظام قضایی مستقر هم در عمل از خبرنگاران و کارشناسان صدیق حمایت لازم را نمیکند و به نوعی، سلسلهمراتبی رفتار میکند.
آیا شکاف میان نهادهای رسمی مانند صداوسیما و رسانههای مستقل ایرانی، بر کیفیت و انسجام روایت ایران در جهان تاثیر گذاشته است؟
صداوسیما مدت نسبتاً زیادی است که مرجعیت خود را از دست داده و به استثنای برخی برنامههای خاص با اقبال عمومی گسترده مواجه نیست. این برای کشور بهویژه در امر روایتگری ملی خیلی زیانبار است. با کمال تاسف در خانههای ما بیش از آنکه سیمای ملی دیده شود، شبکههای زرد یا حتی معاند بیننده دارد. متاسفانه صداوسیما هیچ بدیل داخلی ندارد و همین نبود بدیل باعث میشود که مردم به ناچار بهدنبال بدیل فرامرزی بروند که آنها هم سیاستها و اهداف خود را که نوعاً براندازانه و در مواردی هم استعمارگرانه است، دنبال میکنند. افزون بر این، ما از داشتن رسانه غیردولتی پرمخاطب که بتواند تا حدی دستکم وظیفه روایتگریهای کلان را انجام دهد و خلأ موجود را پر کند و مرجعیت بینالمللی پیدا کند، محرومیم. عمق فاجعه وقتی بیشتر نمایان میشود که میبینیم روزنامهای زرد در آلمان به نام بیلد فقط نزدیک به سه میلیون تیراژ روزانه و 12 میلیون نفر هم بیننده دارد! این را بگذارید کنار مصاحبه اخیر مدیرمسئول روزنامهای مطرح که میگفت ما کل تیراژمان به یکی، دو هزار هم نمیرسد! واقعاً من از شنیدن این رقم بسیار ناچیز به خود لرزیدم. سریلانکا که کشوری فقیر محسوب میشود، بیشترین سرانه روزنامهخوانی را دارد. در این کشور حتی یک روز در سال هم نمیشود که روزنامههای کاغذی منتشر نشوند. دو، سه دهه پیش وقتی به یکی از شهرهای دوردست این کشور سفر کردم و در هتلی در بالای تپهای سنگی با جادهای صعبالعبور اقامت گزیدم، صبح که برای صرف صبحانه به رستوران هتل رفتم روزنامههای همان روز را روی میز مخصوص یافتم. شگفتزده شدم که این راه سخت از پایتخت تا هتل چگونه و با چه اشتیاقی و در چه مدتی طی میشود تا مهمانان هتل از روزنامههای کثیرالانتشار همان روز محروم نمانند. نقشی که رسانه در حیات این کشور دارد واقعاً به افسانه میماند. ۹۹ درصد جمعیت کشور باسواد هستند و بیش از نیمی از آنها روزنامه میخوانند. تاثیر همین روزنامهخوانی مستمر و لاینقطع در ارتقای سطح دانش و آگاهی تودههای میلیونی مردم به قدری است که سیاستمداران را مطیع اوامر و نواهی آنان کرده است؛ چیزی که حداقل در جهان سوم رویایی بیش نیست.
کارگزاران دستگاه دیپلماسی چگونه میتوانند به تولید و ترویج روایت ایران در عرصه جهانی کمک کنند؟
ما در زمینه اداره امور مربوط به دیپلماسی عمومی و نیروی پیشران آن، یعنی رسانه، با چالشهای متعدد و گوناگونی مواجه هستیم. این چالشها طیفی از زمینهها و مشکلات از جمله فناورانه، مدیریتی، کمبرخورداری از ابزارها و نهادهای تصویرگر و وجههساز غربی و همچنین رویکرد و نگاه منفی یا نهچندان مثبت قسمی یا کلی حداقل سنتیهای دستاندرکار به آن ابزار و نهادها و نیز تولید پایین یا نهچندان کیفی محتوا در این حوزه را شامل میشود. علاوه بر این، کمبود دانش و نیروی انسانی کافی، نواقص و خلأهای قانونی و معضلات و ایرادات ساختاری (اداری) و نیز بعضی تعصبات و سوگیریهای صرفاً سنتگرایانه و رسوبات ذهنی بهجامانده از نگاه خردهفرهنگی و شبهفرهنگی به رسانه به معنای مدرن آن، موجب شده است که نتوانیم بهخوبی با رسانههای غربی رقابت یا کار کنیم. فقط نباید دستگاه سیاست خارجی کشور را مسئول این مشکل دانست. وزارتخانهها و سازمانهای فرهنگی متعددی در کشور وجود دارند که با برخورداری از بودجههای کلان، مشغول فعالیت هستند، هر چند که شوربختانه بازدهیشان مشمول قانون بازده نزولی در اقتصاد است. این در حالی است که در غرب اوضاع اینگونه نیست. البته تعاریف و تمجید از زیستبوم رسانه در غرب و اصولاً کشورهای پیشرفته البته به معنای بری بودن آن از مشکلات و نابهنجاریها و حتی فساد نیست. واقعیت امر این است که خوشبختانه یا متاسفانه همین دنیای رسانهای است که مرجعیت پیدا کرده و حتی همه کلانروایتها را به تیول خود درآورده است. رسانههای غربی تنوع زیادی دارند. همانطور که بعضی زرد هستند، برخی هم دارای استقلال نسبیاند و به اطلاعرسانی حرفهای اشتغال دارند. امپراتوری رسانه، ماشین تنظیم افکار عمومی در جهت اهداف و امیال مورد نظر است و در شکل بدخیم آن، حتی جنگهای تجاوزکارانه را هم سفیدشویی میکند و جنایات جنایتکاران خائنی چون صهیونیستها را هم با هفت آب میشوید و کادوپیچ میکند و به خورد مخاطبان میدهد. هماینک که یکی از بدترین نسلکشیها در سودان و از سوی نیروهای واکنش سریع این کشور در جریان است بعضی موسسههای رسانهای انگلیس و کانادا تحت عنوان PR مشغول سفیدشویی آن جنایتها و تطهیر نیروی جنایتکار مزبور هستند! بنابراین نمیتوان نگاه صفر و صدی به این رسانهها داشت. بعضی نسبتاً مستقلاند و ما میتوانیم با آنها حتی تعامل و مرجعیت طرفینی ایجاد کنیم. برخی دیگر هم ماهیتاً زرد هستند که تا آنجا که به مسائل ما مربوط میشود در صورت انعکاس اخبار جعلی میتوانیم با استفاده از همان رسانههای نسبتاً مستقل و نرمافزارها و بستههای قانونی و حمایتی موجود در آن خطه به مصافشان برویم. واقعاً چنین ظرفیتی موجود و در دسترس است و در صورت پیگیری خواهان جواب هم میدهد. این وظیفهای است ملی و فرادستگاهی که نهتنها وزارت امور خارجه، بلکه تمام دستگاههای ذیربط در انجام آن مسئولیت مشترک دارند. بدیهی است که بخش خصوصی و نیز اشخاص حقیقی مستقل و آگاه و میهندوست هم میتوانند در اشکال مختلف بهویژه روایتگری نقش ایفا کنند.
چه راهکاری را در این زمینه به دولتمردان پیشنهاد میکنید؟
نظام حکمرانی سیاستها و راهبردهای خود را دارد. لیکن در پاسخ به این پرسش باید بگویم که اگر به فرض جای نظام حکمرانی میبودم، به بازنگری در سیاستگذاری میاندیشیدم و راهکارهای راهبردی و اجرایی متناسب ارائه میکردم. باید مرجعیت رسانه ملی را پس گرفت، بهگونهای که علاوه بر داخل، در اقصی نقاط عالم هم در حوزه مسائل و موضوعات مربوط به کشورمان نخستین منبع و مرجع باشد. در این صورت ما خواهیم توانست روایتگر دست اول داستانهای خود باشیم. این وقتی حاصل میشود که نگاه و رویکرد به رسانه بهعنوان نیروی پیشران دیپلماسی عمومی واقعبینانه، جهانپسندانه و منطبق با منافع و مصالح ملی و طبعاً به دور از سلطه یا حتی نفوذ جناحی باشد. با چنین نگاه و رویکردی، چیدمان کنشگران در این حوزه باید بهگونهای باشد که آنها از دانش تخصصی کافی در زمینه ارتباطات جمعی برخوردار باشند و شناخت مفهومی و مصداقی از زیستبوم رسانه در دنیای بیرون، بهویژه دنیای غرب، داشته باشند. همچنین، تسلط به زبانهای زنده و فراگیر، میهندوستی، سلامت نفس، استقلال رای در عین مشاورهپذیری، جسارت و انگیزه نیز از جمله ویژگیهای ضروری این کنشگران است.