جامعه کوتاهمدت
انقلاب ایران ریشههای اقتصادی داشت؟
این گزارش ترجمه خلاصهشدهای از مقاله هما کاتوزیان (استاد دانشگاه آکسفورد) با عنوان «تاریخ کهن ایران و جامعه کوتاهمدت» (Iran’s Long History and Short-Term Society) است که در ژورنال علمی «International Journal of Economics and Politics» در سال 2019 به چاپ رسید. مقاله «تاریخ کهن ایران و جامعه کوتاهمدت» به نویسندگی هما کاتوزیان (استاد دانشگاه آکسفورد) به تضاد میان تاریخ پربار و کهن ایران از یکسو و نگرش یا رفتار کوتاهمدت جامعه ایران از سوی دیگر اشاره دارد. ایرانیان در زمینههایی همچون شعر، هنر و صنایع دستی، دین، عرفان، اسطوره و افسانه عملکرد درخشان داشتهاند؛ اما در حوزههایی همچون عقلانیت، علم و نهادهای اجتماعی کمتر موفق بودهاند.
جامعه کوتاهمدت
امپراتوری پارس (ایران باستان) اغلب با یونانیها در حال جنگ بود، اما موفق شد دولت امپراتوری بزرگ را اداره کند؛ دولتی که برخلاف یونان، تمام قدرت را در دست خودش متمرکز کرده بود. تمرکز قدرت، میراثی بود که در اصول کلیاش تا قرن بیستم و حتی پس از آن نیز ادامه یافت. تمرکز، از یکسو منبعی برای قدرت دولت بود و از سوی دیگر، منبع ضعف آن؛ زیرا دولت میتوانست بهطور خودسرانه بر جامعه حکم براند، اما جامعه غالباً آن را نیرویی بیگانه میپنداشت و همواره علیه آن شورش میکرد (مثل شورشهای قرن هجدهم)، یا در برابر حمله بیگانگان از آن دفاع موثری نمیکرد. سقوط دولتها همیشه با دورهای از هرجومرج همراه بود که در نهایت به پیدایش دولت خودکامه و مطلقه دیگری ختم میشد. بنابراین، هرچند ایران کشوری کهن، دارای چند امپراتوری بزرگ و صاحب سنتی غنی در ادبیات و هنر بود، اما در تمام طول تاریخ، نوعی تضاد بنیادین میان دولت و جامعه وجود داشته است (بهجز در دورههایی کوتاه و استثنایی). دولت، گرایش به سلطهگری مطلق و خودسرانه داشت و در مقابل، جامعه، گرایش به شورش و بینظمی. در تاریخ ایران، معمولاً یکی از چهار وضع «حکومت مطلقه و خودکامه»، «حکومت ضعیف اما خودکامه»، «انقلاب» و «هرجومرج» حاکم بود که معمولاً در پایان دوباره به حکومت مطلقه و خودکامه بازمیگشت. انقلابهای سنتی ایرانی معمولاً با هدف سرنگونی شخص حاکم یا دولت موجود انجام میشد، نه برای پایان دادن به سیستم استبدادی حاکمیت؛ سیستمی که تا قرن نوزدهم بهعنوان نظم طبیعی و غیرقابل اجتناب درک میشد. چرخه «حکومت استبدادی-هرجومرج-حکومت استبدادی» به این معنا نبود که هیچ تغییری در تاریخ ایران رخ نمیداد؛ برعکس، بهدلیل ماهیت کوتاهمدت جامعه ایرانی، تغییرات در آن بیشتر از اروپا رخ میداد. برخلاف تغییرات بلندمدت در اروپا، در تاریخ ایران، وقایع بارها و بارها تکرار میشدند. آنچه در تاریخ ایران بهصورت قاعدهای پایدار باقی ماند، استبدادی بودن قدرت سیاسی بود؛ قدرتی که هم توجیهگر روحیه شورشی جامعه بود و هم با این روحیه شورشی توجیه میشد. استقلال دولت از تمام طبقات اجتماعی که منبع قدرت بیحدوحصر آن بود، در عینحال، عامل اصلی ضعف و آسیبپذیری آن نیز محسوب میشد. چون دولت به هیچ طبقهای از جامعه وابسته نبود، پایگاه اجتماعی بلندمدت نداشت که در مواقع بحران از آن حمایت کند. از طرفی چون هیچ قانون یا رسم تثبیتشدهای حق جانشینی را تضمین نمیکرد، هر شورشگری میتوانست با براندازی حاکم وقت، جای او را بگیرد. این شرایط باعث شکلگیری «جامعهای کوتاهمدت» شد. با وجود اینکه تاریخ ایران طولانی و پرحادثه است، اما فاقد تداوم تاریخی بلندمدت بوده و از زنجیرهای از دورههای کوتاهمدت بههمپیوسته تشکیل شده است. در چنین جامعهای، ممکن است فردی در سالی، انسان گمنامی باشد، سال بعد، وزیر شود و مدت کوتاهی پس از آن، جان و مال خود را از دست بدهد؛ بدون اینکه این فرازوفرودها به هیچ نظم حقوقی متکی باشند.
ایران باستان
ایران کهنتر از سه هزار سال تاریخ مکتوب است. شواهدی از تمدن در بخشهایی از این کشور وجود دارد که در برخی موارد به چند هزار سال پیش بازمیگردد. اسطورههای ایران باستان گسترده، متنوع، غنی و رنگارنگاند. این اسطورهها ریشه در سنتهای هند و ایران باستان دارند که در آیینها و باورهای دینی آن دوران نمایان هستند. اسطورهشناسی ایرانی در قالب مجموعهای از افسانهها، اسطورهها و تاریخهای افسانهای شکل گرفت که گمان میرود در کتابی به نام «خداینامه» در دوره ساسانی گردآوری شده باشد. هرچند خداینامه از میان رفت، اما روایتهای اسلامی پس از آن، بخشهایی از اسطورهها و افسانههای پیش از اسلام را حفظ کردهاند. کاملترین و شناختهشدهترین منبع این روایتها در زبان فارسی نو (پس از اسلام)، شاهنامه فردوسی است؛ اثری منظوم در قالب شعر فارسی. شاهنامه شامل سه بخش یا چرخه است: پیشدادیان، کیانیان و ساسانیان. چرخه نخست که با آفرینش انسان و پادشاهی پیشدادیان آغاز میشود، کاملاً اسطورهای است. چرخه دوم، پادشاهی کیانیان را توصیف میکند؛ دورهای که در آن اسطوره و افسانه در قالب حماسه باستانی در هم میآمیزند و روایتگر دلاوریهای رستم، سهراب، سیاوش، اسفندیار و دیگر پهلوانان نامدار است. دو چرخه نخست شاهنامه بیشتر بر شرق ایران متمرکزند، در حالی که چرخه سوم در جنوب و غرب ایران جریان دارد. این بخش ترکیبی از تاریخ و افسانه است که تاریخ شاهان ساسانی را تا پیش از فتح ایران بهدست اعراب روایت میکند. با رجوع به تاریخ، کوروش بزرگ سلسله هخامنشی و نخستین امپراتوری ایران را بنیان نهاد و بهخاطر رفتار انسانی و نیکخواهانهاش با ملتهای مغلوب شناخته میشود. این امپراتوری بیش از دو قرن دوام داشت، تا آنکه در قرن چهارم پیش از میلاد به دست اسکندر مقدونی فتح شد. پس از دورهای نسبتاً طولانی از حکومت و سکونت یونانیان، امپراتوری اشکانیان بهعنوان امپراتوری ایرانی دیگر پدید آمد. ساسانیان، زرتشتیگری را که آیین کهن ایرانی بود، دین رسمی کشور قرار دادند. زرتشتیان سه وضع «حالت نخست: هماهنگی و سعادت کامل»، «حالت دوم: وضع آمیخته، یعنی جهان کنونی که در آن خوبی و بدی در کنار هم هستند» و «در پایان، با آمدن نجاتدهنده (سوشیانت)» برای هستی قائل بودند. در حالت سوم، جهان وارد سعادت دائمی میشود. مفاهیمی همانند بهشت، جهنم، پاداش و مجازات اخروی در زرتشتیگری، بسیار شبیه به ادیان ابراهیمی خاورمیانه است، با این تفاوت که زرتشتیگری از آنها قدیمیتر است.
ایران در قرون وسطی
در سال 651 میلادی، امپراتوری ساسانی توسط اعراب مسلمان سرنگون شد. اعراب نیرویی تازهنفس بودند که ایمانی یکتاپرستانه و برابریطلبانه را با نیروی معنوی جنبش انقلابی ترکیب کرده بودند. حدود دو قرن طول کشید تا همه ایرانیان به اسلام گرویدند و در همین زمان، نخستین دولتهای مستقل ایرانی بهوجود آمدند. در این دوره، ایرانیان سهم بزرگی در فرهنگ و تمدن اسلامی نوظهور داشتند؛ از جمله در مقامهایی همچون ادارهکنندگان، ادیبان، دانشمندان، پزشکان و دیگر حوزهها. تا قرن دوازدهم میلادی، دولتهای مختلف ایرانی در سرزمینهای سابق ساسانیان شکل گرفتند. اما همگی از طریق موجهایی از کوچنشینان عمدتاً ترکتبار آسیای مرکزی تسخیر شدند که امپراتوری عظیم سلجوقی را تشکیل دادند. در قرن بعد، حملههای ویرانگر مغولها سرزمینهای ایرانی را درنوردید و پس از آنها نیز، دولتهای ترکتبار دیگر در قرن چهاردهم روی کار آمدند.
علم، هنر و ادبیات کلاسیک ایران
در این دوره علم، هنر و ادبیات فارسی کلاسیک شکوفا شد. در عصر طلایی ایران، دانشمندان، فلاسفه و عارفان بزرگ همچون خوارزمی، رازی، ابنسینا، بیرونی، سهروردی و غزالی ظهور کردند. در این دوره شعر فارسی نیز به شکوفایی بیسابقهای رسید، بهطوریکه در کمتر نقطهای از جهان چنین رشد چشمگیری در شعر دیده شده است. بسیاری از استادان شعر کلاسیک فارسی همچون فردوسی، مولوی، سعدی و حافظ، چهره برجسته و جایگاه جهانی دارند.
دولت صفوی و دورههای پس از آن
در سال 1501 میلادی، ایران بار دیگر بهعنوان یک امپراتوری متحد، تحت عنوان «سرزمینهای گردآمده» شکل گرفت و مذهب شیعه بهعنوان دین رسمی دولت صفوی اعلام شد. این امپراتوری در آغاز قرن هفدهم، در دوران شاهعباس اول به اوج رسید، اما در سال 1722 به دست شورشیان افغان سقوط کرد. پس از آن، دههها جنگ داخلی و خارجی کشور را دربر گرفت. در اواخر قرن هجدهم، قاجاریان سلسلهای را پایهگذاری کردند و نوعی ثبات نسبی را به کشور بازگرداندند. زمان به سود ایران نبود؛ ایران گرفتار رقابت امپریالیستی میان بریتانیا و روسیه شد، رقابتی که بعدها به نام «بازی بزرگ» (The Great Game) شناخته شد و استقلال و حاکمیت کامل کشور را سلب کرد. از همین زمان، نظریههای توطئهگرایانه مدرن در میان ایرانیان شکل گرفت؛ نظریههایی که امروزه نیز در میان طیفهای مختلف فکری ایران رایجاند. مردم عادت کردند حتی کوچکترین اتفاقها را نیز به دخالتهای قدرتهای خارجی نسبت دهند و خود را مهرههای بیقدرت در بازی شطرنج قدرتهای بیرونی ببینند.
ایران مدرن
روشنفکران به دنبال راهحل بودند و در نهایت آن را در قانون یافتند. آنها به این نکته اشاره میکردند که برخلاف اروپا، در ایران حکومت مقید به قانونی خارج از اراده خود نبوده و اغلب به شکل خودسرانه بر جامعه حکومت کرده است. انقلاب مشروطه در اوایل قرن بیستم با هدف ایجاد حکومت مبتنی بر قانون و نوسازی ایران براساس الگوهای اروپایی آغاز شد. سقوط حکومت استبدادی، همانند موارد دیگر در تاریخ ایران، نه به دموکراسی بلکه به آشوب منتهی شد. ادبیات مدرن و مدرنیستی نیز از دل انقلاب مشروطه جدید پدید آمد. در سال 1921، کودتای رضاخان پهلوی به آشوب پایان داد و او تا سال 1926 موفق شد سلسله پهلوی را بنیان نهد. این کودتا با کمک تعدادی از دیپلماتها و افسران انگلیسی در داخل ایران انجام شد، اما دولت بریتانیا مستقیماً در آن دخالتی نداشت. نتیجه این کودتا یک دیکتاتوری شد که ظرف یک دهه، حکومت خودکامه کهن را بازسازی کرد، درحالیکه همزمان گامهایی در جهت نوسازی نظام اداری، حملونقل، صنعت و آموزش برداشته شد. این روند نوسازی، زمینهساز تحولات بعدی در قرن بیستم شد ولی در آن زمان تنها اقلیتی از جمعیت از آن بهره بردند. در قرن بیستم، نخبگان مدرن ایران که تحت تاثیر ایدئولوژیهای ملیگرایانه اروپایی بودند، ایران باستان را بهعنوان گذشتهای آریایی، باشکوه و تقریباً بینقص بازشناختند و عقبماندگی فعلی را به اعراب و اسلام نسبت دادند. آنها بر این باور بودند که اگر فتح اسلامی رخ نداده بود، ایران امروزه در سطح اروپا قرار داشت. این نگرش به ایدئولوژی رسمی دوران پهلوی (1979-1926) تبدیل شد. در تداوم سنت دیرینه تقابل دولت و جامعه، نهتنها سنتگرایان، بلکه حتی روشنفکران سکولار و مدرن نیز بعدها به اسلام شیعی بهعنوان یک ایمان یا ابزار سیاسی برای مقابله با حکومت خودکامه و سکولار محمدرضا شاه روی آوردند. انقلاب 1357 (1979) در ایران تنها پس از کشمکشهای قدرت پس از پیروزیاش به یک انقلاب تمامعیار اسلامی بدل شد. از آن زمان، ملیگرایی آریاییگرا بار دیگر در میان روشنفکران سکولار و مدرن ایرانی، بهعنوان محصولی آشنا از جدال دیرینه دولت و جامعه محبوبیت یافته است. پایان دهه 1320 شاهد جنبش ملی شدن صنعت نفت به رهبری محمد مصدق، رهبر جبهه ملی بود که با هدف دستیابی به استقلال کامل و دموکراسی شکل گرفت. مصدق به توافق با بریتانیا نرسید و در کودتایی که از سوی دولتهای آمریکا و بریتانیا سازماندهی و تامین مالی شد و مخالفان داخلی مصدق آن را اجرا کردند، سرنگون شد. کودتای 1332 (1953) جبهه ملی و حزب توده را از صحنه سیاسی حذف کرد و دیکتاتوری طرفدار غرب را تا سال 1342 مستقر کرد. در آن زمان، محمدرضاشاه پایگاه اجتماعی حکومتش یعنی نهادهای سیاسی و مذهبی را حذف و با اجرای انقلاب سفید، بار دیگر حکومت مطلقه و خودکامه را بازسازی کرد. مهمترین اصول این انقلاب، اصلاحات ارضی و حق رای زنان بود. اگرچه انتخابات آزاد نبود، این اقدام گام مثبتی در جهت ارتقای حقوق زنان بهشمار میرفت. اصلاحات ارضی به نفع برخی کشاورزان بود اما بسیاری را کنار گذاشت و در نهایت باعث افول سریع کشاورزی شد و شهرنشینی گستردهای از سوی مهاجران روستایی ایجاد کرد. افزایش شدید درآمد نفتی در سالهای 1353-1352 (1974-1973) پیامدهای منفی زیاد برای رژیم داشت. این ثروت به افزایش اعتمادبهنفس رژیم و نیز شدت گرفتن سرکوب سیاسی انجامید. همزمان، رشد قیمت نفت باعث افزایش شدید هزینههای عمومی شد. هم درآمد دولت و هم بخش خصوصی بهشدت افزایش یافت و در نتیجه، مخارج مصرفی و سرمایهگذاری بالا رفت و تورم ناشی از تقاضا شدت یافت. اما از آنجا که عرضه بسیاری از کالاها -از گوشت تازه تا سیمان- در داخل نمیتوانست افزایش یابد، کمبودهایی در میان وفور مالی به وجود آمد. واردات نتوانست این کمبود را بهدرستی جبران کند (هم بهدلیل زمانبر بودن خرید و هم بهدلیل محدودیتهای امکانات موجود برای تحویل کالاها). دولت علت تورم را به سودجویی بخش خصوصی نسبت داد و کارزار سرکوبگرایانهای را علیه آن آغاز کرد.
انقلاب
این وضع باعث شد تمام طیفهای مخالف رژیم -اعم از لیبرالها، چپگرایان، اسلامگرایان و همه اقشار جامعه- علیه شاه و حکومت متحد شوند. هنگامی که شاه تلاش کرد در پاسخ به درخواست رئیسجمهور آمریکا (جیمی کارتر) برای گسترش حقوق بشر در جهان، اندکی از سختگیریها بکاهد، جنبش انقلابی که از سوی آیتالله خمینی کاریزماتیک رهبری میشد، در بهمن 1357 حکومت او را سرنگون کرد. این انقلاب شبیه انقلابهای اروپایی نبود، زیرا ساختار حکومت و جامعه در ایران همواره خودکامه و دلبخواهی بوده است. بارزترین تفاوت آن با انقلابهای اروپایی این بود که در ایران، انقلاب برخاسته از کل جامعه بود نه مانند اروپا، شورشی از طبقه پایین علیه طبقه بالا؛ در ایران هیچ گروه اجتماعی یا حزب سیاسی برای دفاع از حکومت وارد میدان نشد. بعدها، ظهور دولت اسلامی برای بسیاری -از جمله تحلیلگران و مفسران غربی یا تحت تاثیر غرب- سردرگمکننده بود، چون آنها انتظار داشتند نتیجهای «پیشرو» و شبیه اروپا از این انقلاب بهدست آید. دلیل اینکه آنها انقلاب ایران را «مرموز» یا حتی «غیرقابل تصور» میدانستند، این بود که انتظاراتشان مبتنی بر شناخت تاریخ و جامعه غربی بود، درحالیکه ایران جامعهای کوتاهمدت و تحت حاکمیت مطلق و دلبخواهی بوده و گرایش به نافرمانی و شورش داشته است. حتی طبقات بالا نیز بهدرستی پایگاه اجتماعی حکومت بهشمار نمیرفتند؛ زیرا اگر چنین بود، باید در قدرت سهمی میداشتند و در زمان بحران از حکومت حمایت میکردند.