شناسه خبر : 49511 لینک کوتاه
تاریخ انتشار:

راز بقا

تحلیل شرایط بنگاه‌ها و چشم‌انداز کسب‌وکارها در میزگرد عماد قائنی و محمدمهدی مظفر

راز بقا

 رضا طهماسبی: چهارمین گزارش مدیران عامل، کاری از شرکت مشاوره مدیریت ایلیا، به تازگی  منتشر شده است که در آن با تعداد قابل توجهی از مدیران بنگاه‌ها و صاحبان کسب‌وکار در مورد شرایط کنونی و چشم‌اندازشان از آینده گفت‌وگو شده و بعد از گردآوری داده‌ها، نتایج قابل تحلیل آن منتشر شده است. گزارشی که نشان می‌دهد کاهش امیدواری به بهبود شرایط کل اقتصاد و بنگاه‌ها نکته بارز و برجسته آن است و شرایط بی‌ثبات اقتصادی و سیاسی عامل اصلی این نگاه معرفی شده است. عماد قائنی و محمدمهدی مظفر در تحلیل این نتایج از شرایط سخت مدیران عامل و فشار سنگین کاری آنها می‌گویند؛ شرایطی که بدون هیچ چشم‌انداز روشن و شفافی باید تصمیم‌گیری کرد و علاوه بر مشکلات درونی بنگاه باید به مشکلات جدی تحمیلی ناشی از فضای کسب‌وکار و متغیرهای اقتصاد کلان کشور و حتی چالش‌های ناشی از تنش‌های بین‌المللی نیز پرداخت و بر آنها غلبه کرد؛ شرایطی که باعث می‌شود اولویت نخست مدیران عامل، بقا و دوام آوردن باشد.

♦♦♦

‌ چهارمین گزارش مدیران عامل که با نظرسنجی و گردآوری نظرات و پاسخ‌های مدیران عامل در بخش‌های مختلف اقتصاد تهیه شده است، چه تصویری از شرایط بنگاه‌های بخش خصوصی برای ما ترسیم می‌کند؟

43عماد قائنی: به نظرم اگر قرار باشد کل تصویر گزارش را برای شما در یک گزاره بگویم، همان عنوانش یعنی «ماراتن در مه» است. ما برای رسیدن به این عنوان بیشتر از 15 روز روی 100 عنوان مختلف بحث کردیم و حتی از هوش مصنوعی هم کمک گرفتیم و با گروه‌های مختلفی که درگیر گزارش بودند و مشاوران ایلیا بحث کردیم تا در نهایت همه روی «ماراتن در مه» به توافق رسیدیم. در واقع شرایطی که این عنوان برای ما ترسیم می‌کند، دونده‌ای است که باید یک مسافت طولانی را بدود، تاکنون شاید 10 یا 20 کیلومتر را دویده و خسته است؛ یک انگیزه درونی هم برای ادامه دادن دارد اما مسیر پیش‌رویش مه‌آلود است و شفاف نیست. دارد به دویدن ادامه می‌دهد اما نمی‌داند مسیرش چقدر پیچ و ناهمواری و سربالایی دارد و کجا ممکن است در گِل گیر کند. او تلاش می‌کند که در همان فضای مبهم دوام بیاورد و جلو برود. این تصویری کلی و البته واقعی است که از کل داده‌های گزارش به دست می‌آید. در واقع می‌خواهم بگویم عنوان گزارش با بررسی دقیق و آگاهانه انتخاب شده است. اما چگونه داده‌های گزارش ما را به این عنوان رساندند؟ برای مثال ما از مدیران عامل سوال کردیم که پیش‌بینی آنها از اقتصاد در سال 1404، رکود است یا رونق؟ پاسخ حدود 81 درصد مدیران عامل، رکود بود که درصد بسیار بالایی است. این گروه برآورد کرده‌اند که اقتصاد کوچک‌تر و فضای کسب‌وکار سخت‌تر می‌شود؛ تقاضا در بازار پایین می‌آید و فروش کم می‌شود. در مقام مقایسه باید اشاره کنم که این عدد در گزارش سال 1403 حدود 76 درصد بود.

در این میان گروه مدیران عاملی که پیش‌بینی رونق برای اقتصاد در سال 1404 داشته‌اند، تنها 12 درصد است که ثابت مانده و نسبت به سال قبل تغییری نداشته است. از طرفی ما به این نکته اشاره کردیم که این مدیران عامل مانند دونده‌هایی هستند که ماراتن را تاب آورده و در حال دویدن هستند. حدود 40 درصد از آنها در پاسخ به اینکه آیا شرکتشان در سال جاری رشد مالی را تجربه می کند، پاسخ مثبت داده‌اند. قاعدتاً در شرایط کنونی این رقم بد نیست، اما باید توجه کنیم که این عدد در گزارش سال قبل 63 درصد بوده است؛ یعنی امسال 23 واحد درصد کمتر شده است. به نظر می‌رسد توضیح این ریزش این باشد که بخشی از مدیران عامل متوجه شده‌اند که نمی‌توانند در این شرایط رشد مالی داشته باشند. یک تحلیل در مورد 40 درصد امیدوار هم می‌تواند به تفاوت بین خوش‌بینی و امیدواری برگردد؛ یعنی مدیرعامل نسبت به رونق اقتصاد خوش‌بین نیست و پیش‌بینی رکود دارد اما نسبت به اینکه در همین شرایط بتواند شرکتش را رشد بدهد، امیدوار است. با این حال آنچه قطعاً رخ داده، کاهش امیدواری بین مدیران عامل بوده است. سال گذشته 25 درصد از مدیران عامل تصور می‌کردند که شرکت آنها هم از نظر مالی، افت می‌کند اما این نرخ در سال جاری به 42 درصد رسیده است. سال گذشته 55 درصد پیش‌بینی کرده بودند که در سال 1403 رشد مالی برایشان اتفاق می‌افتد و این عدد در گزارش امسال به 32 درصد کاهش پیدا کرده است. به‌طور کلی گزارش امسال نسبت به سال قبل تصویرگر خستگی، رشد ناامیدی و کاهش خوش‌بینی است.

در کنار این داده‌ها، مدیران عامل اصلی‌ترین چالش ذهنی خود را مسئولیت‌پذیری بیش از حد اعلام کرده‌اند، انگار مدیرعامل در همان شرایط مه‌آلود و نامطمئن 30 کیلومتر را دویده و بسیار خسته شده است. بدنش و مغزش به او فرمان می‌دهد که دویدن را متوقف کن اما احساسش می‌گوید باید ادامه دهد و اکنون وقت ترک کردن میدان نیست. در هر چهار سری گزارش مدیران عامل در سال‌های گذشته، نگرانی اصلی «عدم ثبات اقتصادی و سیاسی» بوده است. یعنی مدیران عامل نمی‌دانند چه اتفاقی رخ می‌دهد؛ همین امسال پیش‌بینی شرایط در یک طیفی است که یک سر آن جنگ است و سر دیگرش رفع تحریم و اتصال به اقتصاد جهانی. فکر نمی‌کنم هیچ کشوری در دنیا تا این اندازه در شرایط نااطمینانی باشد که هر اتفاقی ممکن است بیفتد. در نهایت اینکه مدیران عامل در پاسخ به سوال ما در مورد اینکه سال گذشته را با کلمه‌ای توصیف ‌کنند، از واژه‌هایی چون سخت، تورم، ناامیدی، بحران، نقدینگی و... استفاده کرده‌اند.

‌ یک نتیجه بارز و مشخص گزارش ایلیا کاهش چشمگیر «امیدواری» مدیران عامل نسبت به رشد کسب‌وکارهایشان است که نسبت به سال گذشته 23 درصد پایین آمده است. چرا تا این اندازه شاخص امیدواری در میان مدیران عامل کم شده است؟ دلایل آن را چه می‌دانید؟

44محمدمهدی مظفر: کاهش 23 واحددرصدی نرخ امیدواری بسیار جای تاسف دارد و واقعاً یک زنگ خطر بسیار جدی برای تصمیم‌گیران فضای کسب‌وکار و رگولاتوری کشور است. چند عامل را می‌توان برای این شرایط ذکر کرد. اول، بی‌ثباتی اقتصاد کلان کشور است. شاخص‌های اقتصاد کلان اعم از تورم مزمن 50ساله، نوسان‌های شدید نرخ ارز که اغلب غیرقابل ‌پیش‌بینی بوده، رکود تورمی، کاهش قدرت خرید مردم و شرایط بد شاخص‌های مختلفی مثل شامخ نشان می‌دهد که عملاً امکان برنامه‌ریزی بلندمدت برای کسب‌وکارها و به صورت ویژه مدیران عامل از بین رفته است. گزارش «ماراتن در مه» نشان می‌دهد که 81 درصد مدیران به بهبود اقتصادی در سال 1404 اصلاً خوش‌بین نیستند و بی‌ثباتی اقتصاد کلان که در کشور ما عمق 50ساله دارد، ریشه اصلی عدم‌اطمینان و عدم امیدواری است. دوم، شکاف میان پیش‌بینی‌ها و واقعیت‌هاست. در بسیاری از کشورهای دنیا با این مسئله مواجه می‌شویم که پیش‌بینی‌ها با واقعیت‌ها دقیق بر هم منطبق نیست، اما در کشور ما این شکاف بسیار زیاد شده است؛ مثلاً در سال گذشته 63 درصد مدیران ارشد مالی در شرکتشان پیش‌بینی کرده بودند که رشد مالی خواهند داشت اما این تعداد در سال جاری به 40 درصد رسیده و 23 واحد درصد افت کرده است. یعنی تعداد زیادی از مدیران عامل متوجه شده‌اند که نمی‌توانند رشد مالی را تجربه کنند. این هم یک نوع شوک به مدیران عامل وارد می‌کند، چون آنچه با همکارانشان در سیستم‌ها پیش‌بینی کرده‌اند، به واقعیت نمی‌پیوندد.

عامل سوم، کاهش فزاینده اعتماد به دولت است؛ به نوعی که هرچه جلوتر رفتیم، سرمایه اجتماعی دولت و حاکمیت کمتر شده است. برابر همین گزارش بیش از 83 درصد مدیران عامل اقدامات دولت‌ها برای بهبود فضای کسب‌وکار را عملاً بی‌تاثیر دانستند و آن را بدتر ارزیابی کردند. دولت‌ها همواره خودشان بخشی از مشکل بودند، نه راه‌حل؛ و سیاست‌گذار هم به جای کاهش ریسک، خودش یک منبع مولد و تحمیل‌کننده ریسک است، در نتیجه مدیران عامل چاره‌ای جز محافظه‌کاری و کاهش امیدواری ندارند. عامل چهارم، نقش بحران‌های سرمایه انسانی است. در سال‌های اخیر شاهد نرخ و موج مهاجرت نخبگان در سطوح مختلف کاری به‌ویژه نیروهای متخصص بودیم. وقتی به سمت حوزه‌هایی مثل فناوری و مدیریت هم حرکت می‌کنیم، شتاب ریزش نخبگان بیشتر می‌شود، چون این افراد توانایی ارائه خدماتی را دارند که در جاهای مختلف دنیا خریدار دارد. آنها هم به کشورهایی می‌روند که ثبات بهتری برای زندگی داشته باشند. به‌طور طبیعی در این فرآیند، چند سالی است که شرکت‌ها و مدیران عامل در ایران در جذب و نگهداشت نیروهای باکیفیت دچار چالش جدی شده‌اند، چون نمی‌توانند از نظر اقتصادی آنها را تامین کنند. نرخ تورم همیشه جلوتر از نرخ دستمزد حرکت می‌کند، بنابراین شرکت‌ها نمی‌توانند خدمات این افراد را جبران کنند و در نتیجه انگیزه مهاجرت در آنها شکل می‌گیرد.

عامل پنجم، افزایش هزینه‌های سربار و کاهش بهره‌وری سرمایه در شرکت‌هاست. در شرایطی که نرخ بهره واقعی در کشور منفی است، دسترسی به منابع مالی بسیار محدودتر می‌شود. سرمایه‌گذاری در توسعه کسب‌وکارها هم توجیه اقتصادی ندارد و بنگاه‌ها اغلب در این شرایط ترجیح می‌دهند وضع موجودشان را حفظ کنند و ریسک نکنند. امیدواری یعنی پذیرفتن یک عدم‌قطعیت در آینده برای بازدهی بالاتری که تصور می‌کنند می‌توانند به آن دست پیدا کنند. قاعدتاً وقتی سیاست‌گذار موجب عدم‌قطعیت بیشتر، بدتر شدن شاخص‌های اقتصاد کلان و سخت‌تر شدن فضای کسب‌وکار می‌شود،‌ امیدواری کاهش پیدا می‌کند، چون دیگر ریسک‌پذیری از بین می‌رود و سرمایه‌گذاری برای آینده صورت نمی‌گیرد. عامل ششم، نیز از نظر من ناپایداری در سیاست‌گذاری‌های تجاری و صنعتی است. مقررات مالیاتی، مقررات واردات و صادرات، مقررات ارزی و پولی و دیگر قوانین و مقررات به‌طور دائم در حال تغییر است و فعالان اقتصادی همیشه با این تغییرات دست‌به‌گریبان هستند. در این شرایط مدیران عامل نمی‌توانند با اطمینان یک استراتژی رشد میان‌مدت و بلندمدت برای بنگاهشان طراحی کنند.

شرکت مشاوره مدیریت pwc که جزو شرکت‌های معتبر حسابرسی و ارزیابی دنیاست، در گزارشی اشاره می‌کند که 58 درصد مدیران عامل در سطح دنیا اعتقاد دارند که اقتصاد جهان در سال 2025 رو‌به‌رشد است و به آن خوش‌بین هستند، درحالی‌که برابر همین گزارش ایلیا تنها 12 درصد مدیران عامل در ایران به رونق اقتصاد کشور امیدوارند. یعنی ما فاصله جدی با جهت‌گیری‌های بین‌المللی داریم. کاهش شاخص امیدواری در میان مدیران عامل فقط یک عدد نیست؛ بلکه می‌توان آن را در جای‌جای صنعت و اقتصاد کشور دید و دنبال کرد؛ چرا که بازتابی از وضعیت کل اقتصاد ایران و فقدان اعتماد و چشم‌انداز روشن پیش‌روست.

‌ در سال 1404 میزان خوش‌بینی مدیران عامل به رونق اقتصاد تنها 12 درصد بوده است، همانند سال 1403. اما خوش‌بینی به رشد مالی سازمان 40 درصد بوده که نسبت به سال قبل که 63 درصد بوده، 23 واحد درصد افت کرده است. به نظر شما چطور مدیران عامل در حالی که به رونق اقتصادی امیدی ندارند به رشد مالی سازمان خود امیدوارترند؟ دوم اینکه آیا کاهش قابل توجه امیدواری به رشد مالی سازمان نتیجه عدم تغییر در امیدواری به رونق اقتصاد کشور است؟

 قائنی: ابتدا یک توضیح کوتاه در مورد داده‌ها بدهم. درست است که میزان خوش‌بینی مدیران عامل به رونق اقتصاد در سال گذشته و امسال تغییری نکرده، اما این را در نظر بگیریم که ما در گزارش رونق نسبی را با رونق زیاد با هم جمع می‌کنیم که در هر دو سال، جمع آن 12 درصد است. اما در آخرین گزارش، یک درصد رونق زیاد بوده و 11 درصد رونق نسبی بوده است. این آمار در سال گذشته دو درصد رونق زیاد و 10 درصد رونق نسبی بوده است. یعنی باز هم یک تغییر کوچک داشته‌ایم. از سوی دیگر؛ آنچه تغییر زیادی داشته بیشتر شدن رکود است. سال گذشته 12 درصد شرایط اقتصاد را بدون تغییر پیش‌بینی کرده بودند که امسال به هشت درصد رسیده و تفاوت آن به سمت پیش‌بینی رکود رفته است. یعنی اگرچه در مجموع عدد رونق در دو سال یکسان است، اما عدد رکود بزرگ‌تر شده است.

در مورد این سوال که چگونه 40 درصد مدیران عامل برای بنگاه خودشان رشد مالی در نظر گرفته‌اند در حالی که اکثراً رکود اقتصاد را انتظار دارند، قاعدتاً تحلیل‌های مختلفی وجود دارد. یک فرضیه این است که حتی در شرایط سخت، ما آدم‌ها فکر می‌کنیم تا جایی که از دستمان برمی‌آید تلاش می‌کنیم و یک کاری می‌کنیم. مثلاً می‌گوییم حالا درست است اقتصاد دارد خراب می‌شود، اما من می‌توانم اوضاع آن بخش کوچک خودم را بهتر کنم؛ این یعنی توجه به عاملیت. به خاطر دارم که چندین سال قبل که تازه تحریم‌ها آغاز شده بود و بسیاری نگران سهمشان از بازارها بودند، مدیرعامل یکی از شرکت‌های بزرگ تجارت الکترونیک می‌گفت سهم ما یک درصد کل بازار است. اگر بازار نصف هم شود، کافی است ما این یک درصد را به سه درصد برسانیم که کار خیلی عجیبی هم نیست اما بسیار بزرگ‌تر می‌شویم. پس اولین تحلیل این سوال توجه و تمرکز روی عاملیت است. اگرچه باید به خاطر داشته باشیم که براساس گزارش، تعداد مدیران عاملی که باور دارند می‌توانند شرکت خودشان را از نظر مالی رشد بدهند هم بسیار کمتر شده است. فرضیه دوم هم می‌تواند به صنایعی برگردد که با وجود رکود کل اقتصاد، می‌توانند رشد داشته باشند. یعنی با وجود اینکه محیط اقتصاد کلان مساعد نیست، اما این صنایع به دلایل مختلف بتوانند رشد را تجربه کنند. درنهایت اینکه یک ویژگی مدیران عامل خوش‌بینی نسبت به آینده و توان خودشان است و بر همین اساس مسئولیت می‌پذیرند.

‌ این احتمال وجود دارد که این خوش‌بینی به رشد مالی شرکت در شرایط بد اقتصاد، ناشی از رانت‌های موجود باشد؟

 قائنی: نمی‌توانم این مسئله را تایید کنم، چون داده‌های گزارش ما چنین فرضیه‌ای را پوشش نمی‌دهد. ویژگی مشخص گزارش ما محور قرار دادن بخش خصوصی است و بخش‌های دولتی در آن بسیار کمرنگ حضور دارند. تعداد شرکت‌هایی که در گزارش ما با مدیران عامل آنها صحبت و از آنها سوال شده است، 56 درصدشان خدماتی، 43 درصد تولیدی، 20 درصد بازرگانی و 13درصد دانش‌بنیان هستند و جنس عمده آنها بخش خصوصی است. به همین دلیل، نکته شما به نظرم قابل‌توجه است اما براساس دیتا نمی‌توانم آن را تایید یا رد کنم.

 مظفر: من هم فکر می‌کنم بخشی از امیدواری مدیران عامل به رشد مالی بنگاه در شرایط بد اقتصادی به خاطر نوع صنعت یا کسب‌وکاری است که آنها درونش قرار دارند. برخی از صنایع در ایران با توجه به اینکه ما همیشه دچار یک تورم مزمن بوده‌ایم،‌ به صورت ارگانیک آموخته‌اند که چگونه درآمدهایشان را به مقوله تورم گره بزنند و از این طریق حداقل به صورت ظاهری با رشد مواجه شوند. برخی دیگر از صنایع به صورت هوشمندانه توانستند پرتفولیویی از سرمایه‌گذاری‌ها و درآمدها برای خودشان ایجاد کنند که تحت هر شرایطی، حتی اگر بخش‌هایی از درآمدهایشان درگیر رکود و نوسان تورم شود، رشد داشته باشند به این شکل که یک بخش درآمدی دیگر، بخش زیان‌ده را پوشش دهد و رشد اتفاق بیفتد. یا به‌عنوان نمونه شرکت‌هایی که تمرکزشان به‌طور هوشمندانه‌ای روی بخش صادرات منطقه‌ای بوده می‌توانند به هر طریقی با وجود مشکلات کالاهایشان را صادر کنند و با توجه به اینکه نرخ برابری ارز هم به‌طور مرتب در ایران در حال افزایش است، می‌توانند امیدوار باشند که از این محل هم یک سود ببرند.

در بُعد اقتصاد کلان کشور هم اگرچه با مشکلات جدی مواجه هستیم اما از طرف دیگر شاهد دو تغییر جدی در سطح حکمرانی هستیم. اول اینکه گفتمان تغییر در سطح حاکمیت کشور در حال ریشه دواندن است. در پنجمین همایش سالانه صندوق توسعه ملی که با حضور تعدادی از وزرا و معاونان رئیس‌جمهور، برخی اعضای مجمع تشخیص مصلحت نظام، رئیس کل بانک مرکزی و نمایندگان مجلس با موضوع محوری ناترازی انرژی و تاثیر آن روی کسب‌وکارها برگزار شد، اغلب مسئولان در سخنان خود اشاراتی داشتند که نشان می‌داد فشار ناشی از عملکرد بد در حوزه کلان و شاخص‌هایی مانند تورم یا بیشتر شدن رکود به سطح حاکمیت رسیده و فارغ از اینکه دارند چه راهکاری برایش ارائه می‌دهند، روی آن تمرکز کرده و این مسائل برایشان به چالش تبدیل شده و این گفتمان جدید در سطح نظام حکمرانی است. دوم اینکه هم تغییر نسل در سیاست‌گذاران و تصمیم‌گیران در حال رخ دادن است و نسل متولدین دهه‌های 30 و 40 به‌تدریج با متولدین دهه‌های 60 و 70 جایگزین می‌شوند که گفتمان جدیدی دارند و همچنین استناد و استفاده از فضای مجازی، امکانات دیجیتال و هوش مصنوعی ما را به نقطه‌ای رسانده که سریع‌تر از گذشته به تجربه‌های بشری و راه‌حل‌های متداول در دنیا دست پیدا می‌کنیم. ما این شانس را داریم که سرعت تغییرات را افزایش دهیم و سریع‌تر بتوانیم خودمان را با شرایط روز وفق بدهیم. همه مشکلاتی که امروز ما در اقتصادمان تجربه می‌کنیم در سال‌ها و دهه‌های گذشته در کشورهای زیادی مانند یونان، آرژانتین، اسپانیا یا کشورهای صادرکننده نفت رخ داده و ما می‌توانیم از درس‌آموخته‌های آنها استفاده کنیم. همچنین آغاز مذاکرات با آمریکا که نشان می‌دهد عقلانیت دیپلماتیک روی کار آمده است، جای امیدواری دارد.

‌ یکی از نکات جالب توجه در گزارش شما مسئله احساس مسئولیت بیش از حد است. نکته‌ای که 57 درصد مدیران عامل ایرانی به آن اشاره کرده‌اند. این چالش درونی و ذهنی مدیران عامل چگونه شکل گرفته و چرا تا این اندازه زیاد است؟

 قائنی: مدیرعامل نفر اول اجرایی شرکت است و یکی از سختی‌های شغلش این است که دقیق نمی‌داند چه کسی چه کاری انجام می‌دهد اما در قبال همه آن افراد و کارهایشان مسئولیت دارد. به قولی مسئولیت‌پذیری در DNA مدیرعاملی است. یک بخش دیگر به فضای کلی اقتصاد کشور و شرایط بنگاه مربوط است. شرایط بیرونی ناپایدار، پرنوسان و مه‌آلود، فضای رکودی، کمبود نقدینگی، جذب و نگهداشت نیروی انسانی، مجموعه‌ای از مشکلات است که مدیرعامل باید با آنها مواجه شود و آقای دکتر فرهاد نیلی در سخنرانی‌شان اشاره کردند که ما باید در سطح اقتصاد کلان «ثبات» و در سطح خُرد و بنگاه «پویایی» داشته باشیم؛ یعنی بنگاه‌هایی که نوآوری ندارند، باید حذف و بنگاه‌های جدید متولد شوند. اما واقعیت این است که ما در سطح اقتصاد کلان آنقدر ناپایداری و مشکلاتی مانند ناترازی آب و برق یا مقررات دولتی زیاد در حوزه بیمه و مالیات داریم که با وجود فشار بسیار زیادی که به مدیران عامل وارد می‌شود، گاهی از همین سطح فراتر نمی‌شود رفت. مدیران عامل در همین شرایط باید سهامداران، کارمندان، دولت، مشتریان و کارفرمایان و همه را از خودشان راضی نگه دارند. آن هم در وضعیتی که نمی‌دانند شاخص‌ها چه تغییری می‌کند، دلار چقدر نوسان دارد، برق و آب دارند یا ندارند و هزاران مشکل دیگر. به نظر من واقعاً کسی که آن حس مسئولیت در شخصیت درونی‌اش نباشد، اصلاً سراغ این شغل نمی‌رود. عمده آدم‌هایی که در جایگاه مدیرعاملی قرار می‌گیرند، دلشان می‌خواهد و این مسئولیت را احساس می‌کنند که باید اثرگذار باشند و تغییر ایجاد کنند. اما شرایط به‌گونه‌ای است که مدیرعامل می‌بیند با تمام انگیزه‌ها و تلاش‌ها و صرف وقت و هزینه، بسیار کند و کمتر از توقع و انتظار پیش می‌رود و از این منظر فشار زیادی احساس می‌کند.

‌ مدیران عامل اولویت خود را در کلان‌روندهای تکنولوژیک، استفاده از هوش مصنوعی و کار روی آن ذکر کرده‌اند. آیا این یک روند و ترند جهانی است؟ در کشور ما که شرکت‌ها هنوز در مراحل ابتدایی کارهای اجرایی و عملیاتی خود درگیر مشکلات هستند، پرداختن به مسئله هوش مصنوعی تا چه اندازه محل اعتناست؟

 مظفر: هوش مصنوعی یک‌ ترند جهانی و از دسته Disruptive technologyهاست که فکر کنم ترجمه‌اش «فناوری‌های بنیادبرافکن» می‌شود. این پدیده به سرعت در حال توسعه است. طبق گزارشی که مک‌کینزی اخیراً منتشر کرده، 55 درصد از شرکت‌های بزرگ بین‌المللی در پنج سال گذشته بودجه هوش مصنوعی خودشان را حداقل دو برابر کرده‌اند. در ایران هم نمونه‌های موفقی داریم که افتان و خیزان این روند را طی می‌کنند؛ مثل مجموعه پاسارگاد، دیجی‌کالا یا برخی از استارت‌آپ‌ها و فین‌تک‌ها که به این حوزه ورود کرده و کسب‌وکارهایشان را توسعه می‌دهند.

از طرف دیگر این واقعیت هم وجود دارد که بسیاری از شرکت‌های ایرانی هنوز در مراحل مقدماتی دیجیتال‌سازی مجموعه خودشان باقی مانده‌اند. زیرساخت‌های سازمانی و مالی و منابع انسانی شرکت‌ها اصلاً برای ورود به بحث هوش مصنوعی آماده و مهیا نیست. در این شرایط بحران‌های اقتصادی هم تمرکز مدیران عامل را روی بقا و مدیریت نقدینگی می‌برد و از حوزه‌های نوآوری و فناورانه و جدید مثل هوش مصنوعی که به نوعی هم ممکن است فانتزی به نظر بیاید، دور می‌کند. اینجا ما با یک دوگانه مواجه هستیم؛ از یک طرف می‌دانیم اگر به این حوزه ورود نکنیم، به زودی گریبان ما را می‌گیرد. از طرف دیگر شاید ظرفیت و توان اجرایی و مالی و فکری ورود به این حوزه را هم نداشته باشیم. با این حال معتقدم که همه صنایع باید با ملاحظات خودشان به این حوزه ورود کنند ولی به آن به صورت مسئله‌محور و گام‌به‌گام نگاه کنند؛ به این صورت که از ابزارهای ساده در این حوزه شروع کنند و براساس اقتضائات و نیازهای خودشان به‌تدریج وارد تحلیل داده شده و بعد از آن به پیش‌بینی اتفاقات ورود کنند تا درنهایت واقعاً به in sight و بالای هرم هوش مصنوعی برسند.

هوش مصنوعی را نباید به‌عنوان یک موضوعِ مجرد و انتزاعی در نظر گرفت و از کسب‌وکار اصلی سازمان منفک کرد. هوش مصنوعی باید در خدمت حل مسائل و چالش‌های سازمان و کسب‌وکار ما باشد. تصمیم‌گیری در سازمان باید بر پایه فرهنگ داده‌محور سازماندهی شود. به نظر من مدیران عامل باید سعی کنند سرمایه انسانی‌شان را در این حوزه تقویت و تشویق، مهارت‌هایشان را بازتعریف و انگیزه ارتقای مهارت ایجاد کنند. به‌طور طبیعی نظام‌های پاداش و ارتقا اگر مبتنی ‌بر این موضوع باشد، اغلب اوقات باعث می‌شود افراد خودجوش به سمت یادگیری حرکت کنند. هوش مصنوعی امروز یک پدیده فانتزی یا یک آپشن نیست و به زودی به یک مسئله اجباری و الزامی تبدیل می‌شود.

‌ مدیران عامل شرکت‌ها در این شرایط عدم قطعیت و بی‌ثباتی و تنگنای مالی، چه رویکردی را بهتر است در پیش بگیرند و به چه مسائلی توجه کنند؟ بایدها و نبایدهایشان چیست؟

 قائنی: در مورد اینکه «چه باید کرد»، اولویت مدیران عامل کاهش هزینه‌های عملیاتی بود. شاید اولین نکته‌ای که بتوان در این شرایط راجع به آن فکر کرد دوام آوردن و ادامه دادن است. پس انگار باید یک مقدار بارها را کم کرد. گفتن این شاید خوب نباشد، اما شاید هزینه‌هایی از جنس‌های سرمایه‌گذاری‌های توسعه‌ای در اولویت نیست یا باید خیلی با ملاحظه در مورد آن تصمیم گرفت. به نظر می‌رسد باید تا می‌توان از هزینه‌هایی که بهره‌وری کوتاه‌مدت ندارد، اجتناب کرد. ایجاد تنوع در محصول برای افزایش سهم بازار نوآوری‌های ساده در ایجاد خدمت‌های جدید می‌تواند از مسائل اولویت‌دار باشد. ضمن اینکه سازمان باید تلاش کند بهره‌وری را بالا ببرد. براساس داده‌های گزارش، عمده توجه مدیران عامل موضوعات کوتاه‌مدت و جاری است. تفکر بلندمدت کمتر در ذهن مدیران عامل ما جای دارد. احتمالاً در دولت و مجلس هم شرایط همین‌گونه است. به نظرم باید یک مقدار آگاهانه به این مسائل و به چند سال آینده فکر کنیم و یک رویا داشته باشیم. در نهایت باید از این کوتاه فکر کردن دربیاییم. ما در گزارش از مدیران عامل پرسیده بودیم که چقدر فکر می‌کنید حل مسئله‌های اساسی ایران نیازمند همکاری بخش خصوصی و حاکمیت است؟ که بیش از 70 درصد گفته بودند اگر می‌خواهیم مسئله‌های اساسی ایران از آب و برق و آلودگی هوا و تورم مزمن و تحریم و... واقعاً حل شود، باید این همکاری صورت بگیرد. چون دولت به تنهایی توان فکری و اجرایی را برای حل این مسائل ندارد؛ چون بدنه کارشناسی‌اش تضعیف و بوروکراسی‌اش کُند و سنگین و فسادآلود شده است. حتماً باید بخش خصوصی هم در کنار دولت و حاکمیت درگیر حل مسئله شود. دولت به‌تنهایی نمی‌تواند مسئله‌های اساسی ایران را حل کند و باید بخش خصوصی درگیر باشد. در مقابل بخش خصوصی هم نباید صرفاً دور بایستد و به دولت نقد کند که نمی‌گذارد و درست کار نمی‌کند. اگر می‌خواهد مسئله‌های ایران حل شود باید در کنار دولت باشد. بخش خصوصی یک ذی‌نفع قدرتمند است که علاقه‌اش هم به حل مسائل زیاد است. بخش خصوصی ما باید با حاکمیت یک رابطه سازنده بسازد. دو طرف باید باور کنند که مسئله‌های اساسی ما بدون مشارکت حل نمی‌شود.

 مظفر: گزارش نشان می‌دهد که شرایط اقتصادی و فضای فعالیت مدیران عامل بسیار پیچیده و چالش‌برانگیز است. این را همگی باید بپذیریم و مدیران عامل هم باید از این واقعیت آگاه باشند. مدیران عامل مثل همین استعاره‌ای که در عنوان گزارش استفاده شده است، مثل دوندگانی هستند که در یک مسابقه ماراتن آن هم در مه حضور دارند. آنها در ابتدا انتخاب می‌کنند که وارد این مسیر طولانی شوند، اما وقتی وارد رینگ مسابقه و مسیر ماراتن شدند،‌ باید تا انتها بروند و بپذیرند که با ابهام‌های زیادی مواجه هستند، دیدشان محدود است، فشار روانی بسیار بالاست و باید با ابهام تصمیم‌گیری کنند. این یک واقعیت است و مدیرعامل باید با این واقعیت دست‌وپنجه نرم کند.

مدیران عامل در چنین شرایطی برای مدیریت بنگاه‌هایشان باید تاب‌آوری استراتژیک داشته باشند؛ یعنی هم بتوانند فشارهای بیرونی را تحمل کنند و هم درون سازمان را هوشمندانه با آن فشارها وفق بدهند. طبیعتاً در این مسیر همه چیز به عهده مدیران عامل نیست. ما باید آن وجه دیگر را هم مخاطب قرار دهیم و از سیاست‌گذار و بازیگردان یا بازی‌ساز بخواهیم که شفاف‌تر و باثبات‌تر و قابل‌اتکاتر تصمیم بگیرد و سعی کند با استفاده از تجربه‌های بیرونی یک محیط کسب‌وکار باثبات فراهم کند. تلاش کند با تصمیم‌گیری‌ها و جهت‌گیری‌هایی که دارد، رکود را کاهش و رشد اقتصاد را افزایش بدهد. این رشد مستلزم آن است که سرمایه‌گذاری خارجی جذب کند و بتواند سرمایه‌گذاری‌های منابع داخلی را به صورت مولد سرمایه‌گذاری کند.

مدیران عامل هم لاجرم باید بتوانند همزمان چند نقش محوری را در مجموعه خودشان ایفا کنند. پس باید دانش و مهارت خودشان را در این حوزه‌ها افزایش دهند. مدیرعامل نمی‌تواند بگوید که من مالی بلد نیستم. باید مالی، اقتصاد خُرد، اقتصاد کلان و حتی حسابداری یاد بگیرد. باید روانشناسی سازمانی یاد بگیرد. باید ریسک و تحلیلگری ریسک را یاد بگیرد. باید چندنقشی بودن را یاد بگیرد تا بتواند فشارها را مدیریت کند. باید یاد بگیرد شبکه‌سازی کند و بتواند از همکاری بنگاه‌های رقیب خودش در یکسری موارد استفاده کند. مدیران عامل شرکت‌ها باید یاد بگیرند که چگونه جریان نقدینگی مجموعه‌شان را اداره کنند. باید یاد بگیرند چگونه از ابزارهای مالی در دنیای امروز استفاده کنند. اگر نتوانند ابزارهای مالی را به خوبی به خدمت بگیرند، حتماً مجموعه آنها از نظر تامین مالی و توسعه کسب‌وکار دچار مشکل می‌شود. باید یاد بگیرند چگونه کنترل‌های داخلی را در لایه‌های مختلف بهتر فعال کنند و برای چابک‌سازی سازمانشان آمادگی این را داشته باشند که لایه‌های غیرضروری را حذف کنند و نباید با ساختار سازمانی خودشان پیوند دائمی برقرار کنند. حتماً باید حدی از ریسک‌پذیری را در مجموعه خودشان تعریف کنند وگرنه باقی ماندن در ناحیه امن و آرامش به این معناست که مدیر دارد ریسک بزرگی را به خودش و بنگاهش تحمیل می‌کند که به زودی شرکت را از بین خواهد برد.