شناسه خبر : 49520 لینک کوتاه

انتقال فرهنگ

چطور فرهنگ مسیر سیاست را تعیین می‌کند؟

 

نیما صبوری / نویسنده نشریه 

68ترجیحات سیاسی افراد ممکن است به طرق مختلف شکل بگیرد. در الگوهای کلاسیک علوم سیاسی همانند مدل داونز (1957) ترجیحات سیاسی به‌عنوان امور بدیهی در نظر گرفته می‌شوند، یعنی اینکه افراد ذاتاً ترجیحات خاصی دارند (به اصلاح عامیانه، در خون افراد است!). در مقابل، الگو‌های اقتصاد سیاسی (مثل نظریه ملتزر و ریچارد، 1981) ترجیحات را نتیجه تصمیم عقلانی براساس منافع اقتصادی می‌دانند. به‌عنوان مثال، درباره مالیات‌های پیشرفته و سیاست‌های بازتوزیع درآمد، گروهی از افراد اگر این سیاست‌ها به نفعشان باشد از آن حمایت می‌کنند، عده‌ای هم هستند که با توجه به ترجیح ذاتی که به عدالت دارند حتی اگر به ضررشان باشد، آن را منصفانه می‌دانند و از آن حمایت می‌کنند. ترجیحات سیاسی صرفاً محصول محاسبات اقتصادی نیستند. ترجیحات سیاسی ممکن است تحت تاثیر عوامل غیراقتصادی نظیر باورهای عمیق فرهنگی و اجتماعی نیز باشند (مثل حس عدالت‌خواهی یا انزجار از نابرابری). مطالعات نشان داده‌اند ترجیحات و باورها در میان جوامع مختلف، متفاوت‌اند. در این‌باره دو دانشمند به نام‌های واسیلیکی فوکا از مدرسه کسب‌وکار هاروارد و مارکو تابلینی از دانشگاه استنفورد در مطالعه‌ای میان‌رشته‌ای که به تازگی (مارس 2025) منتشر کرده‌اند، به بررسی ریشه ترجیحات سیاسی و نقش ترکیبی عوامل اقتصادی و فرهنگی در این ترجیحات پرداخته‌اند. در این مقاله فرهنگ به‌عنوان مجموعه‌ای از ترجیحات و باورها تعریف می‌شود که از طریق جامعه (خانواده، آموزش و رسانه‌ها) به افراد منتقل می‌شود. بنابراین طبق ارزیابی‌های این مطالعه، تفاوت در ترجیحات سیاسی می‌تواند ناشی از تفاوت در ارزش‌های فرهنگی باشد، نه صرف عوامل اقتصادی. در این‌باره در این مقاله سعی شده است به‌طور جامع مطالعاتی که به دو حوزه فرهنگ و ترجیحات سیاسی پرداخته‌اند به‌طور نظری و تجربی مورد ارزیابی قرار گیرند.

ترجیحات سیاسی

اقتصاددانان و دانشمندان علوم سیاسی به دو شیوه اصلی ترجیحات سیاسی را اندازه‌گیری می‌کنند: الف) رفتار رای‌گیری: ترجیحات سیاسی غالباً از طریق رفتار رای‌گیری استنباط می‌شود؛ یعنی اینکه فرد به کدام حزب یا نامزد رای داده است. چون اطلاعات رای‌گیری فردی به‌ندرت در دسترس است. ب) اندازه‌گیری مبتنی بر نظرسنجی: برای پرهیز از خطای «استنتاج بوم‌شناختی» و نیز دستیابی به داده‌های فردی، بیشتر مطالعات از داده‌های نظرسنجی استفاده می‌کنند که اطلاعاتی درباره ایدئولوژی یا ترجیحات سیاستی افراد فراهم می‌کند. رایج‌ترین پرسش‌های نظرسنجی شامل تعیین جایگاه فرد در طیف چپ /راست (یا محافظه‌کار /لیبرال) و نیز پرسش‌هایی درباره حمایت از حزب یا نامزد خاص هستند.

ارتباط با فرهنگ

پیوند ترجیحات سیاسی به فرهنگ، نیازمند بررسی ریشه‌های تفاوت‌های ایدئولوژیک میان افراد و گروه‌هاست. درک رایج و کلاسیک که در علوم سیاسی و اقتصاد سیاسی از تفاوت در ترجیحات سیاسی وجود دارد، تمرکز بر ناهمگنی در سطح فردی است. یکی از منابع ناهمگنی، تفاوت در ترجیحات اقتصادی و ویژگی‌های اقتصادی رای‌دهندگان دانسته شده است. دیدگاه‌های دیگر که از روانشناسی الهام گرفته‌اند، تفاوت‌های شخصیتی افراد را به‌عنوان منشأ عمیق برای ناهمگنی ایدئولوژیک و ترجیحات سیاسی در نظر می‌گیرند. ویژگی‌های شخصیتی ترکیبی از ترجیحات، گرایش‌ها و چهارچوب‌های شناختی هستند که نسبتاً پایدار فرض می‌شوند و ریشه در عوامل ژنتیکی و نیز تاثیرات اجتماعی دوران رشد فرد دارند. با آنکه این ویژگی‌ها شباهت زیادی به نوعی میان‌بُرهای ذهنی دارند که در فرآیند انتقال فرهنگی نقش دارند، روانشناسی سیاسی این ویژگی‌ها را در سطح فردی بررسی می‌کند، نه در سطح گروهی. از آنجا که «فرهنگ» به ترجیحات و باورهایی اشاره دارد که به‌صورت اجتماعی در میان گروه‌های انسانی منتقل می‌شوند، بخشی از تفاوت ترجیحات سیاسی در جوامع مختلف ممکن است ریشه فرهنگی داشته باشد. انتقال فرهنگی ممکن است به‌طور مستقیم بر ترجیحات و ایدئولوژی سیاسی اثر بگذارد، مثلاً زمانی که کودکان گرایش‌های حزبی (مثلاً طرفداری از یک حزب خاص) را از والدین خود به ارث می‌برند (انتقال مستقیم). یا ممکن است به‌صورت غیرمستقیم عمل کند؛ یعنی ابتدا بر ترجیحات و باورهای پایه‌ای مثل هویت‌های گروهی، هنجارهای جنسیتی، یا باور به بازدهی تلاش تاثیر بگذارد، سپس این باورها در نهایت به شکل‌گیری ترجیحات سیاسی درباره سیاست‌ها منجر شوند (انتقال غیرمستقیم).

اشکال رفتار سیاسی

علاوه بر ترجیحات مربوط به سیاست‌ها، سایر انواع رفتار سیاسی را نیز می‌توان به‌صورت انتخاب‌هایی در نظر گرفت که از ترجیحات سیاسی فرد نشات می‌گیرند. برای مثال، تصمیم به شرکت در رای‌گیری مستقیماً از ترجیحات سیاسی ناشی می‌شود. مشارکت در رای‌گیری همچنین تحت تاثیر عواملی همانند هزینه‌های رای دادن برای فرد و احتمال موثر بودن رای اوست. یکی از بحث‌های قدیمی در ادبیات این حوزه به این معما می‌پردازد که چرا افراد اصلاً در انتخابات بزرگ رای می‌دهند، در حالی که رای آنها به‌احتمال زیاد تغییری در نتیجه ایجاد نمی‌کند. برخی از رویکردها، با فرض وجود منافع شخصی ناشی از خودِ عمل رای دادن، تلاش کرده‌اند مشارکت سیاسی را توضیح دهند. در این‌باره فرهنگ می‌تواند دست‌کم از دو مسیر بر رای دادن تاثیر بگذارد: الف) از طریق درونی‌سازی ارزش رای دادن به‌عنوان یک وظیفه مدنی و ب) از طریق شکل‌دهی به باور درباره تاثیرگذاری رای. در ادامه، سه نوع انتقال ترجیحات سیاسی (انتقال مستقیم، انتقال نامشخص و انتقال غیرمستقیم) مورد ارزیابی قرار می‌گیرد.

انتقال مستقیم

مطالعات اندکی که شواهدی درباره انتقال مستقیم ترجیحات سیاسی ارائه می‌دهند، عمدتاً بر انتقال هویت حزبی درون خانواده تمرکز دارند. این خط پژوهش، که در علوم سیاسی بسیار اثرگذار بوده، بر پایه مطالعه پیشگامانه هایمن (۱۹۵۹) بنا نهاده شده که مفهوم «اجتماعی‌شدن سیاسی» را معرفی کرد. در مطالعه‌ای پیشگامانه، جنینگز و نیِمی (۱۹۶۸) از داده‌های یک نظرسنجی برای سنجش ترجیحات سیاسی والدین و فرزندانشان استفاده کردند- فرزندانی که در آن زمان در سال پایانی دبیرستان بودند. آنها دریافتند که وابستگی حزبی والدین و فرزندان به‌طور قوی با هم همبستگی دارد. جنینگز، استوکر و باوِرز (۲۰۰۹) نیز نشان دادند ترجیحات سیاسی به‌صورت عمودی منتقل می‌شوند- حتی با استفاده از داده‌های جدیدتر و بررسی سه نسل خانوادگی. آنها همچنین نشان دادند که این انتقال، زمانی قوی‌تر است که والدین ترجیحات سیاسی مشابهی دارند. این یافته‌ها با پیش‌بینی‌های الگوهای یادگیری اجتماعی هماهنگ است و نیز با شواهد گذشته که نشان می‌دهد انتقال فرهنگی در محیط‌های باثبات و قابل پیش‌بینی بیشتر رخ می‌دهد. با وجود این، ممکن است ماندگاری ترجیحات سیاسی بازتابی از ثبات عوامل زمینه‌ای باشد، نه فرهنگ. مثلاً اگر والدین با درآمد پایین، که از بازتوزیع سود می‌برند، گرایش به رای دادن به احزاب چپ داشته باشند، و اگر این وضع اقتصادی در نسل بعد تداوم یابد، پایداری ممکن است ناشی از زمینه اجتماعی-اقتصادی مشترک باشد، نه از فرهنگ. برخی پژوهش‌ها نشان می‌دهد انتقال برای پسران قوی‌تر از دختران است، یا در مورد احزاب راست افراطی فقط در مورد فرزندان پسر دیده می‌شود.

انتقال نامشخص

بیشتر مطالعات شواهد مبنی بر یادگیری اجتماعی ارائه می‌کنند، اما نمی‌توانند با اطمینان مشخص کنند دقیقاً چه چیزی منتقل می‌شود: آیا ترجیحات سیاسی به‌طور مستقیم منتقل می‌شوند، یا عناصر بنیادینی که بر آنها اثر می‌گذارند؟ این مطالعات را می‌توان به سه دسته تقسیم کرد:

الف) ماندگاری ترجیحات سیاسی: بسیاری از پژوهش‌ها -چه به دلیل نبود داده‌های بین‌نسلی و چه به دلیل علاقه به کانال‌های دیگر انتقال- به رفتار رای‌گیری در سطح محلی می‌پردازند. ماندگاری رای‌گیری در یک جامعه می‌تواند نشانه‌ای از انتقال ترجیحات سیاسی از طریق خانواده یا جامعه باشد. مثلاً در مطالعه کنتونی، هاگمایستر و وستکات (۲۰۱۹) ارتباط قوی میان میزان رای به حزب نازی در سال ۱۹۳۳ با میزان رای به حزب راست افراطی AfD در سال ۲۰۱۷ مشاهده شد. مطالعه «جیولیانو و نان» (۲۰۱۳) نشان می‌دهد جوامعی که در گذشته رهبران خود را با اجماع انتخاب می‌کردند، امروزه نیز حمایت بیشتری از دموکراسی دارند.

 ب) اثرات ماندگار شوک‌ها بر ترجیحات و باورها: یکی از راه‌های تمایز میان انتقال فرهنگی و عوامل زمینه‌ای پایدار، بررسی شوک‌های بیرونی است. اگر شوکی (مثلاً اشغال نظامی یا انقلاب) فقط برخی مناطق را تحت تاثیر قرار دهد و تاثیر بلندمدت بر ترجیحات سیاسی بگذارد، می‌توان آن را نشانه‌ای از انتقال فرهنگی دانست. برای نمونه، فونتانا، نانیچینی و تابلینی (۲۰۲۳) نشان دادند مناطق شمال خط گوتیک در ایتالیا که تحت اشغال نازی‌ها بودند، تا دهه ۱۹۹۰ رای بیشتری به حزب کمونیست می‌دادند. آنها این نتیجه را به تقویت هویت ضدفاشیستی و انتقال آن از طریق حافظه جمعی و خانواده نسبت می‌دهند. مطالعه ویلیامز (۲۰۲۲) نیز نشان داد در ایالات‌متحده، اعدام‌های غیرقانونی سیاه‌پوستان در گذشته با مشارکت کمتر آنها در انتخابات امروز مرتبط است.

ج) تغییر ترجیحات از طریق مهاجرت و ادغام اقتصادی: برخی مطالعات با ردیابی مهاجران داخلی بررسی می‌کنند آیا آنها پس از جابه‌جایی، ترجیحات سیاسی جدید کسب می‌کنند یا نه. مثلاً کنتونی و پونز (۲۰۲۲) داده‌های ۲۵۰ میلیون رای‌دهنده آمریکایی را بررسی کردند و دریافتند افراد پس از مهاجرت، به‌ویژه در سال‌های نوجوانی، به‌تدریج در ترجیحات سیاسی به محیط جدید شباهت پیدا می‌کنند. مطالعه براون و همکاران (۲۰۲۳) نیز نشان داد منطقه محل رشد افراد نقش چشمگیری در شکل‌گیری ترجیحات سیاسی دارد و تعاملات مدرسه‌ای و محیطی نیز در این زمینه نقش ایفا می‌کنند. یافته‌های مطالعه «اوشنر و رزِل» (۲۰۲۰) نیز حاکی از آن است که مهاجرت نازی‌ها به مناطق خاصی از اتریش در سال ۱۹۴۵ باعث شد دهه‌ها بعد در همان مناطق رای به احزاب راست افراطی بیشتر باشد.

انتقال غیرمستقیم

اکثر مطالعات درباره رابطه فرهنگ و ترجیحات سیاسی نشان می‌دهد، فرهنگ از طریق شکل‌دهی به ترجیحات یا باورهای بنیادی (نه مستقیماً سیاسی) بر رفتار سیاسی همانند ایدئولوژی یا مشارکت اثر می‌گذارد. به عبارت دیگر، تاثیر فرهنگ بر ترجیحات سیاسی، نتیجه اثرگذاری آن بر عناصر بنیادی است. برای نمونه، مطالعه بَزی، فیس‌بین و گبرسیلاسه (۲۰۲۰) درباره تاثیر میراث مرزهای آمریکایی نشان داد مناطقی که سابقه بیشتری در پیشروی به غرب داشته‌اند، فرهنگی به نام «فردگرایی خشن» را شکل داده‌اند. این فرهنگ بر ارجحیت منافع فردی، باور به بازدهی تلاش فردی و مخالفت با دولت تاکید دارد. چنین فرهنگی به حمایت کمتر از سیاست‌های بازتوزیعی و گرایش به احزاب محافظه‌کار انجامیده است. انتظار می‌رود باورها و ترجیحاتی که از طریق فرهنگ منتقل می‌شوند، مربوط به حوزه‌هایی از زندگی باشند که برای بقا و تولیدمثل انسان اهمیت داشته‌اند. بر این اساس، سه حوزه را برای دسته‌بندی مطالعه این بخش می‌توان انتخاب کرد.

الف- باور به بازدهی اقدام‌ها: مطالعات این حوزه، باورهای افراد را درباره رابطه میان تلاش و موفقیت یا درباره ماهیت تعاملات اجتماعی (مثلاً رقابت یا همکاری) بررسی می‌کنند. این حوزه خود سه بخش دارد. نخست، سنت‌گرایی. باور به اهمیت سنت و ثبات یکی از مولفه‌های کلیدی گرایش‌های محافظه‌کارانه است. در این جوامع، تقلید از نسل قبلی (یادگیری اجتماعی) بازده بیشتری داشته و این باعث تقویت سنت‌گرایی شده است. در مقابل، در جوامعی با نوسان اقلیمی زیاد، افراد بیشتر به یادگیری فردی گرایش یافته‌اند و سنت‌گرایی کمتر است. دوم، باور به بازدهی تلاش فردی. یکی از محورهای کلیدی در ایدئولوژی سیاسی، باور به این است که موفقیت حاصل تلاش است یا نتیجه شانس. در آمریکا، افراد بیشتر به «تلاش» و در اروپا بیشتر به «شانس» یا ساختار اجتماعی به‌عنوان عوامل موفقیت باور دارند. سوم، باورهای مجموع صفر. باور مجموع صفر به این معناست که سود یک فرد، به زیان دیگری است. این نوع باور اغلب با سیاست‌هایی همراه است که به بیگانگان، مهاجران یا اقلیت‌ها به‌عنوان تهدید برای فرصت‌ها و منابع «خودی‌ها» نگاه می‌کند. در سیاست، این باورها با حمایت از سیاست‌های ضدمهاجرتی، ناسیونالیسم اقتصادی و مخالفت با بازتوزیع به نفع گروه‌های دیگر گره می‌خورد.

ب- هنجارهای حاکم بر رفتار اجتماعی درون‌گروهی: برخی از باورها و ارزش‌های فرهنگی بر نحوه تعامل افراد درون یک گروه اجتماعی تاثیر می‌گذارد. این دسته را نیز می‌توان به سه بخش تقسیم کرد. نخست، هنجارهای همکاری. برخی جوامع سطح بالاتری از اعتماد و همکاری اجتماعی دارند. این هنجارها بر شکل‌گیری نهادهای پاسخگو، مشارکت سیاسی و حتی حمایت از سیاست‌های عام‌المنفعه موثرند. مطالعات نشان می‌دهد سطح همکاری در جوامعی که در گذشته ساختارهای نهادی محلی و مشارکتی داشته‌اند، بیشتر است. این هنجارها از طریق یادگیری فرهنگی منتقل می‌شوند و در ترجیحات سیاسی انعکاس می‌یابند. دوم، سخت‌گیری هنجاری. در برخی جوامع، انحراف از هنجارها با مجازات اجتماعی بیشتری روبه‌رو می‌شود. این جوامع «سخت‌گیر» نامیده می‌شوند. در مقابل، جوامع «سهل‌گیر» رفتارهای متنوع‌تر را تحمل می‌کنند. سوم، هنجارهای جنسیتی. نگرش‌های جنسیتی، همانند دیدگاه درباره نقش زن در خانواده یا بازار کار، تفاوت‌های گسترده میان کشورها و مناطق دارند. این نگرش‌ها از طریق خانواده، آموزش و مذهب منتقل می‌شوند و با ترجیحات سیاسی مرتبط هستند.

ج- هویت‌ها و ترجیحات گروهی: این حوزه نیز خود دو بخش دارد. نخست، هویت‌های گروهی. فرهنگ می‌تواند تعیین کند افراد خود را متعلق به چه گروه‌هایی بدانند (قومیت، مذهب، ملیت، منطقه). این هویت‌ها اثر عمیقی بر رفتار سیاسی دارند، چون باعث شکل‌گیری «ما» در برابر «دیگران» می‌شوند. دوم، ترجیحات گروهی. افراد ممکن است نه‌فقط براساس منافع شخصی، بلکه با هدف منافع گروهی رای دهند. به این معنا که رای دادن برای نفع رساندن به گروهی که فرد خود را عضو آن می‌داند، رخ می‌دهد- حتی اگر هزینه شخصی داشته باشد. مطالعات متعدد نشان داده‌اند ترجیحات گروهی در اقلیت‌های قومی، طبقات اجتماعی یا گروه‌های مذهبی، اثرگذارند. انتقال فرهنگی در خانواده یا جامعه، نقش مهمی در شکل‌گیری ترجیحات ایفا می‌کند. 

دراین پرونده بخوانید ...