شناسه خبر : 43439 لینک کوتاه
تاریخ انتشار:

اقتصاد دروغ

چه ارتباطی میان هوش و دروغ وجود دارد؟

 

نیما صبوری / نویسنده نشریه 

76دو اقتصاددان انگلیسی به نام‌های «میکالیس دراولیس» از دانشگاه بیرمنگام و «گرائیم پیرس» از دانشگاه بنگلور، در مقاله‌ای که اخیراً در مجله سازمان و رفتارهای اقتصادی منتشر شده به بررسی رابطه میان هوش و دروغگویی پرداخته‌اند.

هر فرد روزانه در ابعاد زندگی اجتماعی و اقتصادی خود با تصمیم برای انتخاب میان درست و نادرست قرار دارد؛ تصمیم میان راستگویی و دروغگویی. به عنوان مثال افراد گاهی اوقات از دادن مالیات سر باز می‌زنند، یا اینکه واجد شرایط نیستند اما متقاضی مزایای رفاهی می‌شوند، کلاهبرداری می‌کنند و... . به‌رغم اینکه دروغ یکی از واضح‌ترین و مخرب‌ترین رفتارهای ناصواب است، اما باز هم بسیار در میان مردم شایع است و افراد از آن پرهیز نمی‌کنند. بنابراین دانستن و فهم عوامل دروغگویی یکی از حوزه‌های مطالعاتی بااهمیت علوم اجتماعی و رفتاری به حساب می‌آید که روزافزون ادبیات رو‌به رشدی را به خود اختصاص می‌دهد.

در علم اقتصاد فرض این است؛ در صورتی که هزینه اقتصادی رفتار نادرست بالا باشد، افراد از انجام آن سر باز می‌زنند. مطالعات میان‌رشته‌ای صورت‌گرفته در حوزه علوم اقتصادی و روانشناسی نشان می‌دهد که برخی از افراد به خاطر دردهای روحی ناشی از دروغ، راست‌گویی را انتخاب می‌کنند. با این حال افرادی هم هستند که با وجود این دردها و عدم دریافت منفعت واقعی، باز هم دروغ می‌گویند. بنابراین علاوه بر گروهی که دروغگویی با سیرت آنها عجین شده است، مطالعه افرادی که از هزینه‌ها و منافع دروغگویی آگاهی دارند نیز ضرورت می‌یابد. بر این اساس در این مقاله سعی شده است به این پرسش پاسخ داده شود که آیا ارتباطی میان هوش و دروغگویی وجود دارد؟

مروری بر ادبیات حوزه

مطالعات گسترده‌ای در حوزه علم اقتصاد رفتاری به بررسی نقش هوش در ابعاد مختلف استراتژی‌های تصمیم‌گیری پرداخته‌اند. برای مثال، گیل و پروس (2016) در مقاله خود نشان می‌دهند که مهارت‌های ادراکی (روحی) در سیر تدریجی تعادل نش در بازی‌های تکراری تعیین‌کننده هستند. فی و همکارانش در مطالعه اخیر (2020) خود به این موضوع پرداختند که چطور توانایی‌های ادراکی کودکی بر مهارت‌های حرفه‌ای استراتژیک اثرگذار است. برخی از مطالعات به نقش اطلاعاتی که افراد در حافظه کوتاه‌مدت خود دارند می‌پردازند. بر این اساس وانتویر و همکارانش (2014) نشان می‌دهند افراد در موقعیت‌هایی که اطلاعات بیشتر در حافظه کوتاه‌مدت خود دارند، صداقت بیشتری از خود بروز می‌دهند. بنابراین ظرفیت ادراکی یک عامل تعیین‌کننده در اخلاق و رفتار افراد است. اسپیر و همکارانش (2020) با بهره‌گیری از اسکن ام‌آرآی به بررسی عوامل اقتصادی و روانشناختی عدم صداقت پرداخته و به این نتیجه رسیدند که مشارکت‌کنندگان متقلب از قسمتی از مغز که با کنترل‌های ادراکی در ارتباط است برای انجام رفتار صادقانه استفاده می‌کنند، و مشارکت‌کنندگان به نظر صادق از همان قسمت مغز برای فریب بهره می‌گیرند. پروتو و همکارانش (2019) شواهدی ارائه می‌کنند مبنی بر اینکه تفاوت در رفتارهای اجتماعی مردم متاثر از تفاوت در سطح هوش آنهاست. در مقاله مذکور از بازی تکراری برای همکاری استفاده و نرخ همکاری میان گروه‌ها بر مبنای سطح هوش‌شان مقایسه می‌شود. یافته‌های این مطالعه بیانگر آن است که تنها افرادی که سطح آی‌کیو بالاتری دارند با آگاهی از مزایای همکاری، تصمیم به همکاری کامل می‌گیرند. این دانشمندان در مقالات سال 2020 خود نیز نشان دادند افرادی که هوش بالاتری دارند به‌طور معمول در انجام استراتژی‌ها، خطای کمتری از خود بروز می‌دهند.

البته شاید انگیزه اصلی این مقاله شواهدی باشد که به تازگی پیرامون اثرگذاری خصلت‌های غیرادراکی بر رفتار دروغگویی ارائه شده است. به عنوان مثال گینو و آریلی در مقاله سال 2012 خود نشان دادند افرادی که شخصیتی خلاق دارند به‌طور معمول رفتار غیرصادقانه‌تر از خود بروز می‌دهند. در زمینه سایر ویژگی‌ها، پولهاس و دوبیس (2015) با تجزیه و تحلیل 22 مطالعه گزارش کردند دانش‌آموزانی که توانایی‌های بالاتر دارند در فعالیت‌های تحصیلی کمتر تقلب می‌کنند. همچنین ریندرمن (2018) با ارزیابی توانایی‌های ادراکی دانش‌آموزان به این نتیجه رسید که معیارهای ادراکی با رفتار صادقانه همبستگی مثبت و با رفتارهای نادرست همبستگی منفی دارد.

الگوی مقاله

این مقاله از این جنبه به کمک ادبیات این حوزه می‌آید که توانایی‌های ادراکی افراد چه نقشی در تصمیم‌گیری آنها در انجام رفتار صادقانه یا غیرصادقانه دارد. در واقع هدف اصلی مقاله بررسی اثرگذاری هوش روی دروغگویی است. بر این اساس رفتارهای نادرست افراد در یک بازی یک‌مرحله‌ای مورد مطالعه قرار می‌گیرد، که نسبت به بازی‌های تکراری آزمون‌های واضح‌تری را از اثرگذاری هوش روی دروغگویی فراهم می‌کند، به این خاطر که ملاحظات استراتژیک ناشی از تکرار دیگر رخ نمی‌دهد. به این منظور، از دو آزمون در بستر در الگو بهره گرفته می‌شود.

الگوی 1

در الگوی نخست، دو آزمایش طراحی شده است. این دو آزمایش آزمون‌های «خودخواه» و «خیرخواه» نام دارند. در آزمایش خودخواه، از الگوی پرتاب تاس که فیشبچر و فولمی-هیوسی (2013) معرفی کردند استفاده می‌شود. در این الگو، از مشارکت‌کنندگان می‌خواهند تا یک تاس شش‌وجهی بیندازند. عددی که روی تاس نمایان می‌شود، پاداش آنها را تعیین می‌کند. در صورتی که عدد به‌دست‌آمده 4،3،2،1 یا 5 باشد، مشارکت‌کنندگان به مقدار همان عدد، پاداش دلاری دریافت می‌کنند. اما اگر عدد به‌دست‌آمده شش باشد، پاداشی نصیب مشارکت‌کنندگان نمی‌شود. البته در این حالت افراد با دروغ گفتن و اعلام نادرست عدد، می‌توانند برای خود پاداش بخرند. در این بازی انتخاب‌ها روی پاداش سایر مشارکت‌کنندگان تاثیر ندارد.

در مقابل در آزمایش خیرخواه، دروغ گفتن مزیت مثبت برای شخص ثالث که یک سازمان خیریه به نام انجمن حمایت از حیات‌وحش (مستقر در نیویورک آمریکا) باشد ایجاد می‌کند. انتخاب این انجمن به آن خاطر بود که وابسته به هیچ حزب سیاسی یا دیدگاه مذهبی نیست که بخواهد روی نظر مشارکت‌کنندگان تاثیر بگذارد، و به اندازه کافی نیز شناخته‌شده است. سازوکار پرداخت پاداش در این آزمایش نیز همانند بازی خودخواه است، با این تفاوت که فرد دریافت‌کننده پاداش شخص ثالث است. در واقع در اینجا پاداش تصمیم مشارکت‌کنندگان به سازمان خیریه می‌رسد، و هیچ سود یا زیانی متوجه خود آنها نیست.

این آزمایش‌ها به صورت یک تصمیم‌گیری شخصی تک‌مرحله‌ای انجام می‌گیرند. در هر دو آزمایش امکان ندارد دروغگویی افراد فهمیده شود، چرا که هیچ‌کس از اعداد واقعی نمایان‌شده روی تاس اطلاع ندارد. به منظور حداقل‌سازی اثرگذاری بالقوه تقاضای آزمایشگر که ممکن است مانع از دروغگویی مشارکت‌کنندگان شود، آزمایش‌ها به صورت برخط برگزار شده تا هیچ راهی برای برملا شدن دروغ افراد وجود نداشته باشد. تمام تصمیم‌ها به صورت بی‌نام‌ونشان هستند و این موضوع در همان ابتدای آزمایش به اطلاع مشارکت‌کنندگان رسید. در مجموع مولفه‌های بالا شرایطی را ایجاد می‌کنند که در آن مشارکت‌کنندگان به راحتی می‌توانند واقعیت را کتمان کنند.

در مرحله بعد، این موضوع سنجیده می‌شود که آیا دروغگویی افراد بستگی به مهارت‌های شناختی آنها دارد. بر این اساس با بهره‌گیری از یک آزمون طمع 10مولفه‌ای، هوش مشارکت‌کنندگان مورد ارزیابی قرار می‌گیرد؛ آزمونی که در ادبیات علمی این حوزه شناخته‌شده است. برای هر یک از مولفه‌ها، به مشارکت‌کنندگان 30 ثانیه زمان پاسخگویی داده می‌شود. سپس برای پاسخ‌های درست، پاداش در نظر گرفته می‌شود. به منظور توصیف آمارها، مشارکت‌کنندگان به دو گروه دارای نمرات بالاتر از میانگین و پایین‌تر یا برابر با میانگین تقسیم‌بندی می‌شوند.

از آنجا که ترجیحات اجتماعی ممکن است روی این مطالعه اثر بگذارد، از آزمونی دیگر برای ارزیابی آن استفاده می‌شود. بر این اساس افراد مشارکت‌کننده بر اساس ترجیحات اجتماعی‌شان به گروه‌های مختلف نظیر نابرابری‌ستیز، خودخواه یا نوع‌دوست تقسیم می‌شوند. سپس فهرستی از 10 تصمیم‌گیری دوگزینه‌ای (برای خود یا دیگری) در اختیار مشارکت‌کنندگان قرار می‌گیرد و آنها باید مطابق جدول 1 میان چپ و راست یکی را انتخاب کنند. این اندازه‌گیری ترجیحات می‌تواند در تجزیه و تحلیل نتایج، کنترل‌های مهمی از ترجیحات اجتماعی اثرگذار فراهم کند.

همچنین مشارکت‌کنندگان پرسشنامه جامعی را پیرامون ویژگی‌های شخصی خود تکمیل می‌کنند که دربردارنده اطلاعاتی از درآمد، نژاد، جنسیت، گرایش‌های سیاسی، سطح تحصیلات و میزان انفاقی است که سال گذشته داشته‌اند. از این ویژگی‌ها می‌توان در کنترل بهتر نتایج به‌دست‌آمده بهره گرفت. به عنوان مثال نتایج برخی مطالعات نشان می‌دهد که رفتارهای اجتماعی، ترجیحات شخصی و تمایلات سیاسی قویاً به هم مرتبط هستند. برخی مطالعات نیز از ارتباط جنسیت با رفتار اقتصادی افراد خبر می‌دهند. واضح است که درآمد هم یکی از متغیرهای مهم در الگو‌های اقتصادی است.

مشارکت‌کنندگان در آزمایش‌ها از شهروندان آمریکا هستند. آزمایش‌ها در دو جلسه برخط برگزار شدند: یکی در ماه می 2020 که از هر آزمایش حدود 100 مشاهده جمع‌آوری شد؛ و دومی در ژوئن 2021 که از هر آزمایش حدود 60 مشاهده به دست آمد. مشارکت‌کنندگان برای حضور در آزمایش‌ها هر کدام 5 /1 دلار دریافت کردند و به‌طور میانگین برای تصمیماتی که می‌گرفتند 5 /3 دلار دریافتی داشتند. البته پاداش‌های دیگری نیز برایشان فراهم بود؛ از صفر تا 35 /6 دلار.

الگوی 2

برای دانستن اینکه دیدگاه افراد نسبت به خودشان ممکن است توضیح‌دهنده تفاوت‌های رفتاری در آزمایش نخست باشد، یک آزمایش ثانویه نیز انجام گرفت که طراحی آن مشابه مورد نخست است. تفاوت الگوی دوم در این است که پیش از پرتاب ‌تاس، از یک بازی ذهن یک‌مرحله‌ای استفاده می‌شود. در این بازی از مشارکت‌کنندگان خواسته شد که به یک عدد بین یک تا شش فکر کنند و بعد تاس را بیندازند. سپس باید عدد به‌دست‌آمده را گزارش کنند. بر این اساس اگر عدد به‌دست‌آمده مشابه عددی بود که به آن فکر می‌کردند، پاداشی معادل 5 /3 دلار برایشان در نظر گرفته می‌شد و در غیر این صورت (عدم تطابق عدد به‌دست‌آمده با آنچه به آن فکر می‌کردند) پاداشی دستشان را نمی‌گرفت. پاداش 5 /3 دلار به این خاطر انتخاب شد که میانگین پاداش‌های اعطایی در آزمایش‌های نخست است، امری که احتمالات هر دو الگو را قابل قیاس می‌کند. همانند الگوی نخست، در آزمایش خودخواه پاداش به‌دست‌آمده به خود مشارکت‌کننده، و در آزمایش خیرخواه پاداش به یک سازمان خیریه تعلق می‌گرفت.

به منظور ارزیابی نقش تصور شخصی در تفاوت‌های رفتاری مشارکت‌کنندگان، از آنها خواسته شد که در صورت تمایل می‌توانند تقاضا کنند تصمیم‌گیری‌ها فارغ از بازی ذهن به اجرا درآیند. این پرسش از آنها ناگهانی و در پایان تمام آزمایش‌ها بود. در واقع آنها نمی‌دانستند چنین درخواستی قرار است به آنها ارائه شود. در صورتی که مشارکت‌کنندگان در بازی خودخواه تصمیم به کنار گذاشتن بازی ذهن می‌گرفتند، مبلغ 5 /3 دلار دریافت می‌کردند، و در غیر این صورت روال اصلی بازی به اجرا درمی‌آمد. گزاره مشابهی برای بازی خیرخواه برقرار بود.

نتایج

گرچه از مقادیر حقیقی به‌دست‌آمده از تاس‌ها اطلاعاتی در دسترس نیست، اما می‌توان میزان انحراف درصد اعداد گزارش‌شده با درصدهای مورد انتظار را تطبیق داد. از آنجا که تاس‌ها شش‌وجهی هستند، در صورتی که مشارکت‌کنندگان اعداد را صادقانه گزارش کنند، باید شانس 7 /16درصدی برای اعداد نمایان‌شده انتظار داشت. مغایرت اعداد اعلام‌شده با این نرخ مورد انتظار بیانگر آن است که حداقل برخی از مشارکت‌کنندگان حقیقت را کتمان می‌کنند. بر این اساس، نتایج به‌دست‌آمده حاکی از آن است که فارغ از نوع آزمون، اعداد تاسی که پاداش بیشتر به همراه دارند به‌طور معمول بیشتر نسبت به حالت صادقانه گزارش می‌شوند. در واقع می‌توان نتیجه گرفت که در هر دو آزمون افراد اعداد به‌دست‌آمده را غیرصادقانه گزارش کردند. یافته دیگر این است که در آزمون خیرخواهی نسبت به خودخواهی، مشارکت‌کنندگان به‌طور معنادار اعداد بزرگ‌تر را که دربردارنده پاداش‌های بیشتر است گزارش می‌کنند. به بیانی دیگر، زمانی که پاداش‌ها به یک شخص ثالث می‌رسد، افراد انگیزه بیشتر و توجیه اخلاقی‌تری برای دروغگویی دارند. در خصوص آزمون‌های تکمیلی نیز مشاهده می‌شود که سطح هوش و بازی ذهن تفاوت چندانی در نتایج به‌دست‌آمده ایجاد نمی‌کند. در واقع هوش افراد تاثیری روی میزان صداقت آنها ندارد!

77

کلام پایانی

در این مقاله جنبه جدیدی از نقش هوش در تصمیم‌گیری رفتاری مورد ارزیابی قرار گرفت. در این باره نشان داده شد افرادی که دارای هوش (توانایی ادراکی) بالاتری هستند نسبت به افراد با هوش پایین‌تر در دروغگویی به نفع خود رفتار متفاوت‌تری ندارند. در بخشی دیگر از نتایج نشان داده شد که افراد دارای هوش بالاتر اگر در موقعیتی قرار گیرند که بدانند دروغگویی‌شان ممکن است خیری به دیگران برساند، حاضر به دروغگویی می‌شوند. 

دراین پرونده بخوانید ...