شناسه خبر : 43447 لینک کوتاه

کاشف رابطه شادی و درآمد

ایسترلین چگونه راز شادکامی را کشف کرد؟

 
 
آزاده خرمی/ نویسنده نشریه 

80

آیا می‌توان خوشبختی را با پول خرید؟ این شاید پرسشی فلسفی باشد که الهام‌بخش بسیاری از کتاب‌های داستانی و ادبی هم شده است، اما سوالی است که قابلیت تبدیل شدن به یک تحقیق اقتصادی را هم دارد. اقتصاددانی که بیشتر از همکارانش در پی یافتن پاسخی برای این پرسش بوده ریچارد ایسترلین نام دارد.

ریچارد آینلی ایسترلین استاد اقتصاد در دانشگاه کالیفرنیای جنوبی است. او بیشتر به خاطر نظریه اقتصادی به نام «پارادوکس ایسترلین» معروف است. نظریه‌های مختلفی برای توضیح پارادوکس ارائه شده است، اما خود پارادوکس صرفاً یک تعمیم تجربی است. پارادوکس ایسترلین بیان می‌کند که روند شادی ایالات‌متحده در طول تقریباً هفت دهه که در آن درآمد واقعی بیش از سه برابر شده بود ثابت یا حتی اندکی منفی بوده است. نتیجه‌گیری سری زمانی پارادوکس به روندهای بلندمدت اشاره دارد. همان‌طور که اقتصاد گسترش می‌یابد و منقبض می‌شود، نوسانات شادی همراه با درآمد اتفاق می‌افتد، اما نوسان در درآمد حول یک خط روند افزایشی رخ می‌دهد، در حالی که نوسان در شادی حول یک روند افقی اتفاق می‌افتد. شواهد اصلی برای پارادوکس، داده‌های ایالات متحده بود. متعاقباً، یافته‌های حمایتی برای سایر کشورهای توسعه‌یافته و اخیراً برای کشورهای کمترتوسعه‌یافته و کشورهای در حال گذار از سوسیالیسم به سرمایه‌داری ارائه شد. نتیجه‌گیری اولیه برای ایالات متحده بر اساس داده‌های 1946 تا 1970 بود. شواهد بعدی تا سال 2014 یافته‌های اولیه را تایید کردند. با این حال وجود این پارادوکس از سوی پژوهشگران دیگر مورد مناقشه قرار گرفته است. چند توضیح برای پارادوکس ارائه شده است. توضیح اول بر تاثیر مقایسه اجتماعی استوار است. تاثیر پول اضافی بر احساس ما در مورد زندگی خود فقط به میزان ثروتمندی ما به صورت مطلق نیست، بلکه میزان ثروت ما در مقایسه با افراد دیگر است. توضیح دوم به سازگاری لذت‌گرا و این واقعیت که مردم به درآمد بیشتر عادت می‌کنند، برمی‌گردد. همان‌طور که ما از آیفون 5‌S، به آیفون 6‌S، به آیفون 7‌S، به آیفون 8‌S و... رفته‌ایم، اینها بهبود پایداری در رفاه ما ایجاد نکرده‌اند زیرا ما به سرعت به آنها عادت می‌کنیم. انتقادات به پارادوکس بر تعمیم سری زمانی متمرکز است، که روندهای شادی و درآمد به هم مرتبط نیستند.

ایسترلین کیست؟

ایسترلین در انستیتو فناوری استیونز در رشته مهندسی تحصیل کرد و در سال 1945 در رشته مهندسی مکانیک فارغ‌التحصیل شد. سپس کارشناسی ارشد خود را در اقتصاد در سال 1949 و دکترای خود را در اقتصاد در سال 1953 هر دو در دانشگاه پنسیلوانیا به پایان رساند. او به عنوان همکار پژوهشی از سال 1953 تا 1955 در مطالعه برجسته توزیع مجدد جمعیت و رشد اقتصادی در ایالات متحده که از سوی سیمون کوزنتس و دوروتی توماس انجام شد، به مطالعات جمعیت‌شناسی و جمعیت علاقه‌مند شد.

ایسترلین در حین تکمیل تحصیلات تکمیلی خود از سال 1948 تا 1953 به عنوان مربی در دانشگاه پنسیلوانیا کار کرد. پس از اتمام دکترای فلسفه، وی از سال 1953 تا 1956 به عنوان استادیار اقتصاد مشغول به‌کار شد. وی همچنین از سال 1955 تا 1956 معاون پژوهشی دفتر ملی تحقیقات اقتصادی بود. از سال 1956 تا 1960 او دانشیار اقتصاد و همچنین استاد مدعو در دانشگاه استنفورد در سال‌های 1960 تا 1961 بود. از سال 1956 تا 1966 یکی از اعضای دفتر ملی تحقیقات اقتصادی کارکنان پژوهشی بود. او سپس از سال 1960 تا 1978 استادتمام اقتصاد بود و از سال 1978 تا 1982 به عنوان استاد اقتصاد در دانشگاه پنسیلوانیا به کار پرداخت.

ایسترلین در حالی که در دانشگاه پنسیلوانیا مشغول بود، از سال 1958 تا 1960، از سال 1961 تا 1962 و در سال‌های 1965 و 1968 رئیس بخش اقتصاد بود. او همچنین از سال 1974 تا 1979 معاون بودجه و برنامه‌ریزی دانشکده هنر و علوم دانشگاه پنسیلوانیا بود. سپس در سال 1982 به عنوان استاد اقتصاد و سپس استاد دانشگاه از سال 1999 به دانشگاه کالیفرنیای جنوبی رفت. ایسترلین به ویژه برای مقاله خود در سال 1974 با عنوان «آیا رشد اقتصادی وضعیت انسان‌ها را بهبود می‌بخشد؟؛ برخی شواهد تجربی» و پارادوکس ایسترلین که او استدلال کرد برخلاف انتظار، شادی در سطح ملی با درآمد در طول زمان افزایش نمی‌یابد، شناخته شده است.

او از سال 1970 تا 1971 عضو مرکز مطالعات پیشرفته در علوم رفتاری بود و در سال 1978 به عنوان عضو آکادمی علوم و هنر آمریکا انتخاب شد. از سال 1980 تا 1981 پژوهشگر ممتاز شرمن فیرچایلد در موسسه فناوری کالیفرنیا بود، در سال 1983 به عنوان عضو انجمن اقتصادسنجی انتخاب شد. در سال 1987 موفق به دریافت جایزه دستاوردهای دانشکده شمالی برلینگتون در دانشگاه کالیفرنیای جنوبی شد. از سال 1986 تا 1997 به عنوان نماینده انجمن تاریخ اقتصادی در دفتر ملی تحقیقات اقتصادی به هیات‌مدیره منصوب شد. در سال 1988 جایزه راوبنهایمر را برای تدریس و تحقیق در دانشگاه کالیفرنیای جنوبی دریافت کرد، از سال 1988 تا 1989 به عنوان عضو بنیاد یادبود جان سیمون گوگنهایم انتخاب شد. در سال 1993 جایزه Irene B. Taeuber را از سوی انجمن جمعیت آمریکا دریافت کرد، در سال 1998 دکترای افتخاری از دانشگاه لوند سوئد به او اهدا شد. به عنوان عضو آکادمی ملی علوم ایالات متحده انتخاب شد و در سال 2006 مرکز تعالی در تدریس در دانشگاه کالیفرنیای جنوبی جایزه ملون را برای تعالی در مربیگری به او اعطا کرد. در سال 2006 جایزه پژوهشگر ممتاز از سوی انجمن بین‌المللی مطالعات کیفیت زندگی به او رسید. در سال 2006 عضو ممتاز انجمن اقتصادی آمریکا شد و در سال 2009 جایزه IZA در اقتصاد کار را از موسسه مطالعات کار دریافت کرد و در سال 2010 برنده جایزه از اتحادیه بین‌المللی مطالعات علمی جمعیت شد.

برخی از انتقادها به پارادوکس ایسترلین

در مقاله‌ای در سال 2008، «بتسی استیونسون» و «جاستین وولفرز» بیان کردند که «هسته پارادوکس ایسترلین در شکست ایسترلین در جداسازی روابط آماری معنا‌دار بین سطوح متوسط شادی و رشد اقتصادی در طول زمان نهفته است» و شواهد سری زمانی وجود دارد که ارتباط آماری مثبت معناداری میان شادی و درآمد وجود دارد. مقاله‌ای در سال 2012 از سوی همان نویسندگان و «دانیل ساکس» با داده‌های جدید به نقد این سری زمانی می‌پردازد، اگرچه در برخی مواقع مقاله تاکید می‌کند که این پارادوکس تناقضی میان دو نوع شواهد مقطعی است- داده‌ها برای افراد و کشورها. خارج از علم اقتصاد، در مطالعه شادکامی، «اد دینر» در روانشناسی و «روت وینهوون» در جامعه‌شناسی، هر کدام با همکاران خود شواهدی مبنی بر یک رابطه سری زمانی مثبت و قابل توجه ارائه کرده‌اند. به منظور رد نظریه ایسترلین اشاره می‌شود که این مطالعات بر شناسایی روندهای بلندمدت تمرکز ندارند، بلکه بر اساس سری‌های زمانی کوتاه هستند یا فقط دو نوع مشاهده دارند- و در هر دو مورد مشاهدات برای ایجاد یک روند ناکافی است. این منتقدان معتقدند میان نوسانات شادی و درآمد ارتباط مثبتی وجود دارد و روندی مشاهده نمی‌شود. گاهی اوقات گفته می‌شود که افقی شدن روند شادی پس از حداقل سطح درآمد اتفاق می‌افتد. در حالی که داده‌های مقطعی از یک رابطه منحنی بین درآمد و شادی در نمونه‌های چینی و آسیایی پشتیبانی می‌کنند، سری‌های زمانی برای چین و ژاپن، که هر دو از سطوح درآمد پایین شروع می‌شوند، هیچ نشانه‌ای از آستانه ارائه نمی‌دهند.

برخی از مقالات معروف ایسترلین

آیا پول خوشبختی را می‌خرد؟

81

 پول بیشتر به معنای کالاهای بیشتر (در صورت نبود تورم) و در نتیجه بیشتر از مزایای مادی زندگی است.جدا از فرد، برای کل جامعه نیز چنین است. در رشد اقتصادی ملی-یک سیر صعودی ثابت در درآمد متوسط، سال به سال، دهه پس از دهه‌-فرض بر این است که رفاه بیشتر و جامعه شادتر باشد. همیشه کسانی بوده‌اند که بر اساس دلایل اخلاقی یا فلسفی، یکی دانستن سعادت انسان با فعالیت‌های مادی را مورد تردید قرار داده‌اند. اخیراً، هدف رشد اقتصادی به‌طور فزاینده‌ای به دلیل آگاهی روزافزون از اثرات جانبی نامطلوب رشد، مانند آلودگی و تراکم، مورد تردید قرار گرفته است. اما این سوال که شواهدی در مورد رابطه پول و خوشبختی وجود دارد، به استثنای چند مورد، دست‌نخورده باقی مانده است.

توضیح شادی

داده‌های نظرسنجی اجتماعی در مورد عوامل تعیین‌کننده شادی به ما چه می‌گوید؟ اول اینکه الگوی ارائه‌شده توسط روانشناسان مشکوک است. رویدادهای زندگی در حوزه غیرمادی، مانند ازدواج، طلاق و ناتوانی جدی، تاثیری پایدار بر خوشبختی دارند و به سادگی افراد عادی را به‌طور موقت بالاتر یا پایین‌تر از نقطه تعیین‌شده از سوی ژنتیک و شخصیت قرار نمی‌دهند. دوم، استنباط اقتصاددانان جریان اصلی مبنی بر اینکه در حوزه مالی «بیشتر بهتر است»، بر اساس نظریه ترجیح آشکار، مشکل‌ساز است. افزایش درآمد، و در نتیجه در کالاهایی که در اختیار فرد است، به دلیل تاثیر منفی بر سودمندی، سازگاری لذت‌گرایانه و مقایسه اجتماعی، افزایش پایدار شادی را به همراه ندارد. تئوری بهتر شادکامی مبتنی بر شواهدی است که نشان می‌دهد سازگاری و مقایسه اجتماعی در حوزه‌های غیرمالی کمتر از جنبه‌های مالی بر سودمندی تاثیر می‌گذارد.

درآمد و شادی

آرزوهای مادی در ابتدا در میان گروه‌های درآمدی تقریباً مشابه است. در نتیجه درآمد بیشتر باعث شادی بیشتر می‌شود. با این حال، در طول چرخه زندگی، آرزوها همراه با درآمد رشد می‌کنند و اثر مطلوب رشد درآمد بر شادی را کاهش می‌دهند، اگرچه تفاوت شادی-درآمد مقطعی همچنان ادامه دارد. مردم فکر می‌کنند که در گذشته کمتر شاد بوده‌اند و در آینده شادتر خواهند بود، زیرا آرزوهای فعلی را در طول چرخه زندگی یکسان می‌دانند، در حالی که درآمد افزایش می‌یابد. اما از آنجا که آرزوها در واقع همراه با درآمد رشد می‌کنند، شادی تجربه‌شده به‌طور سیستماتیک با شادی پیش‌بینی‌شده متفاوت است. در نتیجه، انتخاب‌ها بر اساس انتظارات نادرست است.

شادی و افزایش درآمد

امروزه، مانند گذشته، در یک کشور در یک زمان معین، کسانی که درآمد بالاتری دارند، به‌طور متوسط، شادتر هستند. با این حال، افزایش درآمد همه باعث افزایش شادی همگان نمی‌شود. این به این دلیل است که هنجارهای مادی که بر اساس آنها قضاوت در مورد رفاه صورت می‌گیرد، به همان نسبت درآمد واقعی جامعه افزایش می‌یابد. این نتایج از طریق داده‌های مربوط به شادی گزارش‌شده، هنجارهای مادی و درآمد جمع‌آوری‌شده در نظرسنجی‌ها در تعدادی از کشورها در نیم‌قرن گذشته پیشنهاد می‌شود.

اثر رشد اقتصاد بر وضعیت انسان

این فصل در مورد ارتباط درآمد و شادی بحث می‌کند. داده‌های اساسی شامل اظهارات افراد در مورد شادکامی ذهنی‌شان است، همان‌طور که در 30 نظرسنجی از سال 1946 تا 1970 گزارش شده است و 19 کشور از جمله 11 کشور در آسیا، آفریقا و آمریکای لاتین را پوشش می‌دهد. در داخل کشورها، رابطه مثبت قابل توجهی میان درآمد و شادی وجود دارد- در هر نظرسنجی، آنهایی که در بالاترین گروه وضعیت قرار داشتند، به‌طور متوسط شادتر از کسانی بودند که در پایین‌ترین گروه وضعیت قرار داشتند. با این حال، وجود چنین ارتباط مثبتی در میان کشورها در یک زمان مشخص نامشخص است. مسلماً تفاوت‌های شادی در میان کشورهای ثروتمند و فقیر که می‌توان بر اساس تفاوت‌های درون‌کشوری بر اساس وضعیت اقتصادی انتظار داشت، از طریق داده‌های بین‌المللی تایید نمی‌شود. به‌طور مشابه، در یک سری زمانی ملی مورد مطالعه، برای ایالات متحده از سال 1946، درآمد بالاتر به‌طور سیستماتیک با شادی بیشتر همراه نبود. در مورد اینکه چرا مقایسه‌های ملی در میان کشورها و در طول زمان نشان‌دهنده ارتباط درآمد و شادی است که بسیار ضعیف‌تر از مقایسه‌های درون‌کشوری است، اگر با آن ناسازگار نباشد، یک مدل از نوع «دوزنبری» است که شامل ملاحظات وضعیت نسبی به عنوان یک عامل تعیین‌کننده شادی پیشنهاد می‌شود.

رضایت از زندگی در چین

با وجود رشد بی‌سابقه تولید سرانه در دو دهه اخیر، چین اساساً مسیر رضایت از زندگی کشورهای در حال گذار اروپای مرکزی و شرقی را دنبال کرده است یک نوسان U‌شکل و یک روند صفر یا نزولی. هیچ مدرکی دال بر افزایش رضایت از زندگی به میزانی که انتظار می‌رود از بهبود چهاربرابری سطح مصرف سرانه رخ داده باشد، وجود ندارد. مانند کشورهای اروپایی، در چین نیز روند و الگوی U‌شکل به نظر می‌رسد با افزایش قابل توجه بیکاری و به دنبال آن کاهش ملایم، و انحلال شبکه امنیت اجتماعی همراه با نابرابری درآمدی رو به رشد مرتبط باشد. بار بدتر شدن رضایت از زندگی در چین عمدتاً بر دوش پایین‌ترین گروه‌های اجتماعی-اقتصادی است. توزیع اولیه بسیار برابری‌طلبانه رضایت از زندگی با توزیع نابرابر فزاینده جایگزین شده است، با کاهش رضایت از زندگی در افراد در یک‌سوم پایین توزیع درآمد و افزایش رضایت از زندگی در افرادی که در یک‌سوم بالا قرار دارند.

تغذیه، توهم رشد و خوشبختی

در رد ایسترلین (1995)، هاگرتی و وینهوون (2003) داده‌های 21 کشور را تجزیه و تحلیل کردند و نتیجه گرفتند که «درآمد ملی رو به رشد با شادی بیشتری همراه است». اما تجربه ایالات متحده از این نتیجه‌گیری پشتیبانی نمی‌کند، زیرا آنها تنها با ترکیب دو مجموعه از بررسی‌های غیرقابل مقایسه به دست می‌آیند. علاوه بر این، نتایج مطالعات کشورهای اروپایی و ایالات متحده از سوی سایر محققان نیز ادعای آنها را تایید نمی‌کند. علاوه بر این، تجربه شش کشور از هفت کشور غیراروپایی آنها نیز ادعای آنها را تایید نمی‌کند. در نهایت، اگر کشورهایی با نرخ رشد کاملاً مشابه در تحلیل خود گروه‌بندی شوند، روندهای کاملاً متفاوتی در شادی پیدا می‌شود که نشان می‌دهد عواملی غیر از رشد درآمد مسوول روندهای متفاوت شادی هستند. به جای تلاش برای تغذیه این توهم که تمرکز بر رشد اقتصادی باعث ایجاد شادی می‌شود، رویکردی مورد نیاز است که تاثیر آن را بر سطح ملی بررسی کند. 

دراین پرونده بخوانید ...